آیا می دانستید وقتی یک رکعت نماز میخوانید ، جدا از انجام تکلیف دینیتان و ثواب معنوی که نصیـبتان می شود ، نام زیبای (احمد) نیز در قوس بدنتان شکل میگیرد؟
به تصویر زیر نگاه کنید:
ولادت معجزه آسای عیسی(ع)
مادام كه همانند كودكان، پاك و بيآلايش نشويد،
در بهشت پذيرفته نخواهيد شد.((عيسي مسيح))
یكی از پیامبران اولوا العزم و بزرگ، حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ است كه نام مباركش در قرآن 25 بار به عنوان عیسی، و 13 بار به عنوان مسیح آمده است، واژه عیسی ترجمه عربی كلمه «یشوع» است كه به معنی نجات دهنده میباشد.
او 1998 سال قبل (580 سال قبل از ولادت پیامبر اسلام) در سرزمین كوفه در كنار رود فرات چشم به جهان گشود. و به گفته بعضی او در دهكده ناصره یا بیت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم یكی از شاهان اشكانی متولّد گردید.
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مادرش حضرت مریم ـ علیها السلام ـ دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصیتهای برجسته بنی اسرائیل بود، پدر مریم ـ علیها السلام ـ به نام عمران از نسل حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ بود و از علمای برجسته و پارسا و عابد بنی اسرائیل به شمار میآمد.
نام مریم ـ علیها السلام ـ در قرآن 34 بار آمده، و یك سوره قرآن (سوره نوزدهم) به نام مریم است، كه از آیه 16 تا آیه 36 به ماجرای ولادت حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ و سخن گفتن او در گهواره، و بخشی از زندگی او و چگونگی دعوتش میپردازد.
قبل از آن كه عیسی ـ علیه السلام ـ متولّد شود، فرشتگان از جانب خداوند مریم ـ علیها السلام ـ را به تولّد او مژده دادند و شخصیت عیسی ـ علیه السلام ـ را معرّفی كردند، چنان كه در آیه 45 سوره آل عمران میخوانیم:
«إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَهُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُكِ بِكَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ؛ به یاد آورید هنگامی را كه فرشتگان (از جانب خدا) به مریم گفتند خداوند تو را به كلمهای (وجود با عظمتی) از طرف خودش مژده میدهد كه نامش مسیح، عیسی بن مریم است، در حالی كه در دو جهان، انسان برجسته و از مقرّبان درگاه خدا خواهد بود.»
عیسی ـ علیه السلام ـ تحت سرپرستی مادرش مریم ـ علیها السلام ـ بزرگ شد، در سنّ دوازده سالگی به مجلس عابدان و پارسایان و اندیشمندان راه یافت، و با آنها به مباحثه و مناظره پرداخت. آثار عظمت و معرفت فوق العاده، در همان نوجوانی در چهرهاش دیده میشد.
عیسی ـ علیه السلام ـ در سی سالگی مبعوث به رسالت شد، گرچه طبق آیه 30 سوره مریم (وَ جَعَلَنِی نَبِیا) هنگام كودكی در گهواره سخن گفت و خود را پیامبر خواند، ولی رسمیت رسالتش از سی سالگی به بعد بود. او دارای معجزات فراوان از جمله درمان نمودن بیماریهای ناعلاج، و زنده كردن مردگان بود. كتاب انجیل بر او نازل شد، و دارای شریعت مستقل بود، و بنی اسرائیل را به سوی خدای یكتا و بیهمتا دعوت میكرد، و بر اثر شرایط خاصّ زندگی و اجبار به سفرهای متعدد برای تبلیغ دین خدا، ازدواج نكرد و ناگزیر بود كه به طور مجرّد زندگی كند.
از زهد عیسی ـ علیه السلام ـ این كه میگفت: «خدایا قرص نان جوینی صبح و ظهر و شب به من برسان، بیش از این نرسان كه موجب طغیان من گردد.»
عیسی ـ علیه السلام ـ دارای دوازده نفر یار مخصوص به نام «حواریون» بود، كه در عصرش و بعد از آن، او را بسیار یاری كردند و در گسترش آیینش كوشیدند، جز یك نفر از آنها به نام «یهودا اسخریوطی» كه منافق گردید.
عیسی ـ علیه السلام ـ 33 سال عمر كرد، یهودیان او را دستگیر كردند تا بكشند، خداوند او را از دست آنها نجات داد و به آسمان برد، و در روزهای آخر عمر، شمعون را وصی و جانشین خود نمود.
حضرت یحیی ـ علیه السلام ـ او را تصدیق كرد و از مبلّغان آیین او گردید. آیین او تا بعثت پیامبر اسلام (610 سال) ادامه یافت، و اكنون به عنوان مسیحی خوانده میشوند.
آيات و احاديث در ارتباط با میلاد عیسی مسیح
بشارت های حضرت عیسی در کلام امام رضا ع
حضرت عیسی ع در قرآن
برخی اعمال ماه صفر
1-در این ماه، به دادن صدقه اهتمام بیشتری شود
پیامبر اکرم (ص) در باب صدقه دادن می فرمایند : ” لبخند تو بر روی برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهی از منکر کردنت صدقه است ، رهنمایی کسی که راه را گم کرده صدقه است و دور کردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . “
2-برای ایمنی از بلاها، دعای زیر هر روز ده مرتبه خوانده شود:
یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان)
ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگیات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزهاش!
3-ـ «سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفیان را لعنت کن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).( اقبال، صفحه 587)
4ـ در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین(علیه السلام) مستحبّ است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتى که «شیخ طوسى» از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جاى آوردن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.(2)
مناسبت های ماه صفر
اوّل ماه صفر:
آغاز جنگ صفّین، مطابق نقل مورّخان در سال 37 هجرى است. جنگ صفّین از سوى امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت 110 روز طول کشید،(2) و در آستانه شکست لشکر شام، عمرو عاص خدعه اى به کار زد و قرآن ها را بر سر نیزه کردند و داستان تأسّف بار حکمین پیش آمد.
همچنین در این روز در سال 61 هجرى (بنا بر روایتى) سرِ مبارک حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) را همراه کاروان اهل بیت(علیهم السلام)وارد شهر شام کردند.
دوم ماه صفر:
روز شهادت زید بن على بن الحسین(علیه السلام) پس از قیام بر ضدّ بنى امیّه در سال 120 هجرى است; وى به هنگام شهادت 42 سال داشت.
هفتم ماه صفر:
بنا بر نقل شیخ مفید و کفعمى، روز شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام) است.
همچنین ولادت امام کاظم(علیه السلام) طبق روایتى در سال 128، در این روز در منطقه «ابواء» (محلّى میان مکّه و مدینه) واقع شده است. این روز از جهتى روز حزن و از جهتى روز سرور است.
بیستم ماه صفر:
روز اربعین امام حسین(علیه السلام) است; بنابر نقل جمعى از بزرگان مانند شیخ مفید، شیخ طوسى و کفعمى، جابر بن عبداللّه انصارى در این روز براى زیارت امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمد و همین روز، روزى است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) طبق روایتى از شام به مدینه آمدند.
ولى در ارتباط با آمدن اهل بیت حسینى(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا میان مورّخان گفتگوست; مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى در «منتهى الآمال» از سیّد بن طاووس نقل مى کند که اهل بیت حرم حسینى(علیه السلام) در مسیر بازگشت به مدینه، نخست به کربلا آمدند و زمانى به آنجا رسیدند که جابربن عبدالله انصارى و گروهى از بنى هاشم به زیارت امام حسین و یارانش آمده بودند (و با توجه به اینکه جابر در بیستم صفر به کربلا آمد، بنابراین اهل بیت نیز ورودشان به کربلا همان روز بود).
اما مرحوم حاج شیخ عباس قمى با توجه به نقل دیگر مورّخان و قرائن و شواهد دیگر، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در بیستم صفر (اربعین حسینى) به کربلا بسیار بعید مى داند و از شیخ مفید و شیخ طوسى نقل مى کند که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به مدینه مراجعت کردند.
بیست و هشتم ماه صفر:
در چنین روزى، در سال یازدهم هجرى، رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) وفات یافت و همه مورّخان اتّفاق دارند که روز وفات آن حضرت، روز دوشنبه بود و آن حضرت به هنگام وفات شصت و سه سال از عمر مبارکشان مى گذشت.
همچنین بنا بر نقل جمعى از علما و مورّخان، روز بیست و هشتم صفر سال 50 هجرى، روز شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام) است و این روایت بیشتر در میان شیعیان مشهور است تا روایت هفتم ماه صفر.
روز آخر ماه صفر:
بنا بر قول «شیخ طبرسى» و «ابن اثیر» آخر ماه صفر سال 203 هجرى، روز شهادت امام رضا(علیه السلام) است که در سنّ پنجاه و پنج سالگى، توسّط مأمون عبّاسى مسموم شده و به فیض شهادت نائل آمدند.
e mso 9]>
“font-size: medium;">
جمهوریاسلامی ایران
شورای عالی حوزه علمیه قم
مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران
مدرسه علمیه فاطمه الزهراء ( علیهاالسلام) شهرستان مرند
عنوان مقاله:
ذوالقرنین در قرآن
پژوهشگر:
سمیه علیاری باروجی
پاییز1392
مقدمه
براي آگاهي و آمادگي ذهني خوانندگان قرآن، به ويژه نسل جوان به اختصار مطالبي درباره ذوالقرنین از تفاسير قرآن و آشنايي با علوم قرآني، ارائه ميشود:
«تفسير» به معني بيان كردن، فهماندن و پرده برداشتن است كه درجهاي بالاتر و گسترده تر از ترجمه ميباشد. زيرا گاهي ترجمه قرآن، به طور تحت اللفظي براي انتقال مفاهيم بلند آيات قرآن، كافي نيست.
قرآن در قالب بیان داستان به بعضی از تاریخ ها اشاره نموده است که بسیاری از آنها هنوز برای بشر ناشناخته است، از آنها داستان ذوالقرنین می باشد لذا جهت آشنایی خوانندگان به نمونه هایی از آیات و تفاسیر آنها اشاره می گردد.امید است گامی برای استفاده بهتر از قرآن و کشف ناگفته های قرآنی باشد.ان شاء الله
آیات مربوط به ذوالقرنین
سوره کهف آیه 83
وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
و از تو در باره ذوالقرنين مىپرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.
سوره کهف آیه 86
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمهاى گلآلود و سياه غروب مىكند و نزديك آن طايفهاى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مىكنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مىگيرى
سوره کهف آیه 94
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا
گفتند اى ذوالقرنين ي يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ سخت در زمين فساد مىكنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى.
ذوالقرنین که بود؟
ذوالقرنین درباره کسی است که افکار فلاسفه و محققان را از دید زمان تاکنون به خود مشغول داشته و برای شناخت او تلاش فراوان کرده اند.
ما نخست به تفسیر آیات مربوط به ذوالقرنین که مجموعاً 16 آیه است می پردازیم.
نخستین آیه می گوید:
« از تو درباره ذوالقرنین سوال می کنند» و وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ.
بگو به زودی گوشه ای از سرگذشت او را برای شما بازگو می کنم «قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا»
تعبیر به «سَأَتْلُوا» با توجه به این که «سین» معمولا برای آینده نزدیک است- در حالی که در این مورد پیامبر بلافاصله از ذوالقرنین سخن می گوید: ممکن است برای رعایت ادب در سخن بوده باشد، ادبی که آمیخته با ترک عجله و شتابزدگی است. ادبی که مفهومش سخن از خدا و سپس بیان برای مردم است.
به هر حال آغاز این آیه نشان می دهد:
داستان «ذوالقرنین» در میان مردم قبلا مطرح بوده، منتها اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود، به همین دلیل از پیامبر توضیحات لازم را در این زمین خواستند.
برداشت ها از داستان ذوالقرنین
از داستان ذوالقرنین در قرآن برداشت های زیر شده است.
وجود داستان پیش از اسلام
تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشته اند که گفته شده که بیشتر اهل کتاب بوده اند و این نکته از متن چند آیه با جمله «وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ» و «قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ» و «قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ» به خوبی مشخّص می شود، این داستان پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر با برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند.
مشخصات ذوالقرنین
ذوالقرنین دارای مشخصاتی بود. از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد.
او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.
خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد.
او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به باختر، سپس به خاور و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.
خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسان ها و عذاب و پاداش به آنها به او داده بود.
او انسان یکتاپرست و مهربانی بود، و از طریق دادگری منحرف نمی شد و به همین جهت مشمول لطف خاص پرودگار بود.
او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال دنیا و ثروت علاقه ای نداشت.
هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیر
او سازنده سوی است که در آن از آهن و مس استفاده شد. و هدف او ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ بوده است.
او از کسانی بوده که خداوند غیر دنیا و آخرت را به او عطا کرد. خیر دنیا در سلطنت و قدرت و اختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت، برای این که او به گسترش داد و اقامه حق و به سطح و بخشش و کرامت نفس و گسترش خیر و دفع شر در میان آدمیان عمل کرد.
اما از قرآن چیزی که صریحاً دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی شود. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر و ائمه نقل شده نیز می خوانیم: او پیامبر نبوده بلکه بنده صالحی بود.
از امیر مومنان علیه السلام آورده اند که در مورد ذوالقرنین فرمود:
او بنده شایسته کرداری بود که محبوب خدا و دوستدار خدا بود و مردم را به پروا پیشگی و درستکاری راه می نمود. مردم بداندیش شمشیری بر بخشی از سر او فرود آوردند و او برای مدتی از میان مردم ناپدید گردید پس از مدتی بازگشت دگرباره دعوت خویش را به سوی توحید و تقوا آغاز کرد. تبهکاران شمشیر دیگری به قسمت دیگر سرش زدند و به همین جهت «ذوالقرنین» نامیده شد. و آنگاه افزود: در میان شما نیز همانند او هست.
در مورد ذوالقرنین دیدگاه ها متفاوت است، به باور گروهی، از جمله «مجاهد و عبدالله بن عمر» نامبرده پیامبری از پیامبران خدا بود که جهان به دست او فتح شد. اما به جای برخی او پادشاه دادگر و شایسته کردادر بود.
چرا ذوالقرنین؟ در این مورد که چرا او را ذوالقرنین نامیده اند دیدگاه ها متفاوت است.
1- به باور «حسن» بدان دلیل او را به این نام می خواندند، که دو گیسو داشت و موهای خود را برد و بخش مرتب کرد.
2- و به باور «ابن عبید» بدان دلیل که در طرف سرش برآمدگی خاصی بسان دو شاخک بود که آنها را زیر کلاه نهان می داشت.
3- «زهری» و «زجاج» برآنند که بدان جهت او را به این نام می خواندند که فرمانروایان او شرق و غرب جهان را فرا گرفت.
4- و «وهب» می گوید: بدان سبب به این نام خوانده شد که در عالم رویا به گونه ای به خورشید نزدیک گردید که دو شاخ شرقی و غربی آن را فراگرفت. و هنگامی که داستان خواب خود را برای یاران خود بازگفت، او را «ذوالقرنین» یا کسی که شرق و غرب گیتی را گرفته است نامیدند به باور پاره ای از تاریخ نگاران او به مدت دو قرن زندگی کرد. و از سوی پدر و مادر اصیل و بزرگ و ریشه دار بود. و به باور «معاذ» او همان «اسکندر رومی» است که اسکندریه را بنیاد کرد.
به هر حال در ادامه آیه شریفه می فرماید:
«قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا»:
هان ای پیامبر! بگو: به زودی فشرده ای از داستان او را برای شما باز خواهم گفت: آنگاه به ترسیم سرگذشت او پرداخته و می فرماید: إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ. ما در روی زط به او قدرت و امکانات و حکومت و توانمندی بخشیدیم. و او نیز با بهره وری شایسته از نعمت خدا به سازندگی و آبادانی زمین و زمان و به سامان درآوردن تا به سامانی ها پرداخت. از امیر مومنان علیه السلام آورده اند که در این مورد فرمود:
آفریدگار هستی «ابو» را برای او رام ساخت و او بر آن سوار گردید؛ و افزون بر آن، همه وسایل و اسباب قدرت را به او ارزانی داشت؛ و همه جا را برای او روشن ساخت، به گونه ای که شب و روز برای او یکسان گردید. و این مفهوم اقتدار و امکاناتی بود که خدا در روی زمین به او ارزانی داشت وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا. و به او دانش ارزانی داشتیم که در پرتو او بتواند هر چیزی را از راه سبب آن بخواهد، و اسباب هر چیزی را در اختیارش نهادیم تا به هدف خود دست یابد.
به باور پاره ای منظور این است که:
هر آنچه را فرمانروایان بزرگ برای آفریدن پیروزی و سرافرازی لازم دارند، همه را در دسترس او قرار دادیم. اما به باور چاره ای دیگر منظور این است که، ما راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم. (درست نظیر پیام این آیه که می فرماید: لعلّی أَبلغ الاسباب اسباب)
2- ذوالقرنین که بود:
نظرات مختلفی در این زمینه ابراز شده که مهمترین آنها سه نظریه زیر است:
1- بعضی معتقدند او کسی جز « اسکندر مقدونی» نیست. لذا، بعضی او را به نام اسکندر و ذوالقرنین می خوانند، معتقدند: او بعد از مرگ پدرش بر کشور های روم، مغرب و مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت، و از آن جا به ارمنستان رفت، عراق و ایران را فتح کرد، سپس قصد «هند» و «چین» نمود، و از آنجا به خراسان بازگشت، شهرهای فراوانی بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شده و از دنیا رفت، و به گفته بعضی بیش از 36 سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندریه بردند در آنجا دفن نمودند.
2- جمعی از مورخین معتقدند: ذوالقرنین یکی از پادشاهان «یمن» بوده: (پادشاه یمن به نام «تبع» خوانده می شدند که جمع آن تبابعه است.)
3- نظریه سوم ابوکلام آزاد نگاشته شده: طبق این نظریه، ذوالقرنین همان «کوروش کبیر» پادشاه هخامنشی است.[1]
از آن جا که نظریه اول و دوم، تقریبا هیچ مدرکی قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته نه اسکندر مقدونی دارای صفاتی است که قرآن برای ذوالقرنین شمرده، و نه هیچ یکی از پادشاهان یمن.
به همین دلیل بحث بیشتری روی نظریه سوم متمرکز است. درست است که در این نظریه نیز نقطه های الحاحی وجود دارد ولی فعلاً می توان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معرفی تاریخی نام برد.
سد ذوالقرنین چگونه ساخته شد؟
آیات فوق به یکی از سفرهای ذوالقرنین اشاره کرده می گوید:
«بعد از این ماجرا باز از اسباب مهمی که در اختیار داشت بهره گرفت.»«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا»
همچنان راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در آن جا گروهی غیر از آن دو گروه سابق یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند
سوره کهف آیه 93
«حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا»
اشاره به این که: او یک منطقه کوهستانی رسید و در آن جا جمعیتی (غیر از دو جمعیتی که در شرق و غرب یافته بود.)
مشاهده کرد که از تمدن در سطح بسیار پائینی بودند، چرا که یکی از روشن ترین نشانه های تمدن انسانی، همان سخن گفتن او است.
بعضی نیز این احتمال را داده اند: منظور از جمله «لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» این است که:
آنها به زبان های معروف آشنا نبودند. بلکه آنها محتوای سخن را درک نمی کردند. یعنی از نظر فکری بسیار عقب مانده بودند.
در این هنگام به آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختی به نام « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ» در عذاب بودند. مقدم «ذوالقرنین» را که دارای قدرت و امکانات عظیمی بود، غنیمت شمردند، دست به دامن زده گفتند:
ای ذوالقرنین يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ در این سرزمین فساد می کنند؟ آیا ممکن است ما هزینه ای را در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟[2]
این گفتار آنها با این که حداقل زبان ذوالقرنین را نمی فهمیدند ممکن است از طریق علامت و اشاره بوده باشد و یا لغت بسیار ناقصی که نمی توان آن را به حساب آورد.
این احتمال را نیز داده اند که: تفاهم میان آنها به وسیله بعضی از مترجمین یا به الهام الهی همچون سخن گفتن بعضی از پرندگان با «سلیمان» بوده است.
به هر حال، از این جمله استفاده می شود: آن جمعیت از نظر امکانات اقتصادی وضع خوبی داشتند اما از نظر صنعت، فکر و نقشه ناتوان بودند، لذا حاضر شدند هزینه این سد مهم را بر عهده گیرند مشروط بر این که «ذوالقرنین» طرح و ساختمان آن را پذیرا گردد.
اما «ذوالقرنین» در پاسخ آنها چنین اظهار داشت آنچه را خدا در اختیار من گذارده (از آنچه شما می خواهید بگذارید) بهتر است و نیازی به کمک مالی شما ندارم. «قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ»
مرا با نیروئی یاری کنید تا میان شما و این دو قوم مفسد، سد نیرومندی ایجاد کنم.
«فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا»
«رَدْم» بر وزن مرد در اصل به معنی پر کردن شکاف به وسیله سنگ است ولی بعداً به معنی وسیع تری که شامل هر گونه سد و حتی شامل وصله کردن لباس می شود.
سپس چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید. «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ»[3]
هنگامی که قطعات آهن آماده شد، دستور چیدن آنها را به روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملاً میان دو کوه را پوشاند.»
سومین دستور ذوالقرنین این بود: به آنها گفت: مواد آتش زا هیزم مانند آن، بیاورید و آن را در دو طرف سد قرار دهید، و با وسایلی که در اختیار دارید «قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا»
در حقیقت او می خواست، از این طریق، قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهد و سد یکپارچه ای بسازد با این طرح عجیب همان کاری را که امروز به وسیله جوشکاری انجام می دهند انجام داد یعنی به قدری حرارت به آهن ها داده شد که کمی نرم شدند و به هم جوش خوردند.
سرانجام آخرین دستور را چنین صادر کرد: گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا به روی این سد بریزم «قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا»
به این ترتیب مجموعه آن سد آهنین را با لایه ای مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که آن گروه مفسد، قادر نبودند از آن بالا بروند، و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند. «فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا»[4]
سد ذوالقرنین کجاست؟
گرچه بعضی میل دارند. این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند ولی روشن است: دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است، بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده و همان گونه که گفتیم: صدها کیلومتر طول آن است و الان هم موجود است.
بعضی دیگر اصرار دارند: این همان سرما رب در سرزمین یمن می باشد در حالی که سرما رب گرچه در یک تنگه کوهستانی بنا شده ولی برای جلوگیری از سیلاب و ذخیره آب بوده و ساختمانش از آهن و مس نیست.
در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوه هایی است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا می کند، تنها تنگه ای که در میان این کوه های دیوار مانند وجود دارد تنگه «داریال» معروف است. و در همانجا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم می خورد و به همین جهت بسیاری معتقدند سد ذوالقرنین همین سد است.
منابع:
1- تفسیر نمونه: آیت العظمی- مکارم شیرازی
2- نرم افزار ایمان. مجمع البیان
[1] نمونه ص 586 الی 587.
[2] تفسیر نمونه: آیت العظمی- مکارم شیرازی صفحه 576-577.
[3] تفسیر نمونه: آیت العظمی- مکارم شیرازی صفحه 577-578.
[4] تفسیر نمونه 579
معرفی یک کتاب مفید در باره امامت امام علی (علیه السلام)
امام علی (علیه السلام) در قرآن نوشته غلامرضا سلماسی از انتشارات قم مشهور چاپ اول1392
این کتاب در شش گفتار تالیف شده گفتار اول به نام ونسب حضرت علی(علیه السلام) گفتار دوم القاب آن حضرت گفتار سوم فضائل گفتار چهارم نمونه ای از مناظرات دانشمندان شیعه وسنی در باره علی (علیه السلام) و گفتار پنجمشمه ای از فرمایشات پیامبر در حق علی(علایه السلام) گفتارششم علی (علیه السلام)در قرآن که با استفاده از تفاسیر متعدد از جمله برهان ،عیاشی به امر ولایت پرداخته است در پایان به سوالات انحرافی و شبهه انگیز پاسخ مستدل داده است
امید است این کتاب و خواندن آن گامی در راستای تثبیت عقیده ولایی مان و مانعی برای تزلزل گامهای استوارمان باشد.
ان شاء الله
هوالحق فراخوان مقاله هفته پژوهش فراخوان مقاله به مناسبت هفته پژوهش توسط مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) با شعار سال( حماسه سیاسی-اقتصادی ) با محوریت ضرورتهای حماسه سیاسی-اقتصادی جامعه اسلامی در موضوعات ذیل تعیین گردید: 1- امنیت و رفاه سیاسی- اقتصادی در قرآن 2- سیره معصومین(علیهم السلام)در اقتصاد جامعه اسلامی (ترسیم الگوها ، راهبردها و راهکارها) 3- نقش حماسه حسینی در احیای سیاست اسلامی 4- سیاست حضرت زینب(سلام الله علیها) در تداوم پیام سیاسی قیام کربلا 5- راهکارهای توسعه و پیشرفت اقتصاد و سیاست اسلامی از منظر قرآن 6- ارزشهای اخلاق اقتصادی در تحقق اقتصاد اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه 7- مشارکت های سیاسی- اجتماعی زنان مسلمان 8- زنان مسلمان حوزوی و تحقق اقتصاد اسلامی شرایط مقاله نویسی و نیازمندیها در فراخوان · صفحۀ مشخصات نويسنده: (صفحۀ بدون شماره) شامل عنوان كامل مقاله (عنوان مقاله بايد كاملاً گويا و بيانگر محتواي مقاله باشد)، نام و نام خانوادگي نويسنده شماره تلفن · چكيده فارسی- مقدمه- متن؛ متن مقاله (با فونت: فارسي B-Nazanin سايز 12 – نتيجه- فهرست منابع **آخرین مهلت ارسال مقالات 27 آذر زمان اعلام مقالات برگزیده 1 دی 1392 . از صاحبان آثار برگزیده با تقدیم هدایایی قدردانی می شود.
**علاقمندان جهت ارائه اصل مقاله به همراه WORD یا PDF می توانند به امور پژوهش حوزه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) یا پست الکترونیک marand@gmail.comارسال نمایند.
داستان مولوی و شمس الدین
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد
مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:”ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.
مرد ادامه داد:”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:”ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند.”
رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
(کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با اندکی دخل و تصرف
عالمان مشرق اشراق جانند و جهان را بخشنده ی جان.
عالمان، عالم به راز های سر به مهر خلقت هستند وچون چنین اند، خلعت نیابت خدا بر تن دارند. انی جاعِلٌ فی الارضِ خَلیفه
عالمان شب زنده داران سپیده بردوشانِ سحرخیز اند. از شب کتمان سر می آموزند واز سحر روشنگری وراهواری .
شمع وجود را در شب های شیدایی نار می سازند تا نور مقصد خلق شود و هدایت محقق گردد.
آری چنین است که عالم وعلم وعمل، تجلی ذات و صفات و افعال خدایند و عالم، ظهور عینی آن ذات و صفات و افعال است.
عالم، چنان که در نوشتن مرکب از چهار حرف هست، در عمل نیز چهار ساحه وجودی دارد. اگر اولین حرف عالم، «عین» است، در مقام عمل نیز یک عالم، باید عینیت مجسم صفات رسولان وانبیا باشد که انسان کامل حضرت محمد سفیر حق به حق فرموده اند «العلما ورثت الانبیا» پس اگر ردا بدوشان پهن ریشِ آماسیده شکمی پیدا شدند که بنام عالم اند و در عمل سکه پرستان بی عمل، آنان به فرموده حضرت حق خالق جان وجهان خدای سبحان، خران پالان بدوش بار کَش می باشند ” َمثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا.” آنان که کتاب خدا را درچهار سوی شاهراه حیات بر می خوانند، اما حیات را بر نمی نهند ودر کوثر قرآن حمام روح نمی کنند، همان خران پالان بدوش عالم انسانیت هستند.
دومین حرف عالم، “الف” است و دومین ساحه وجودی یک عالم قرآنی رشد نموده در مکتب عصمت آل محمد، این است که همچون الف مجرد از تعلقات ایمان سوز وانسان کُش باشد والبته که چنان عالمی در مقام عمل، اُنس باخدا دارد وهمه ی عالم هستی را تجلی حضرت دوست می داند ورسالتش تأ لیف بین خالق وخلق هست نه آتش نفاق افکندن در باغستان خدا وبا زبان از خدا بگویند و در عمل خدا بفروشند تا بر خر مراد سوار گردند.
سومین حرف عالم، «لام» است وسومین بعد هستی یک عالم، نیز باید «لام» یعنی مقام لاهوت باشد واین مقام همان چهار تکبر بر ما سوی الله گفتن و دست بر قائمه عرش نهادن و عهد نامه خواندن است. “انَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ” بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم.
چهارمین حرف واژه ی عالم «میم» است وبعد چهارم وجود عالم، رسالت و مرجعیت می باشد چون یک عالم وقتی نخستین مقام را که مقام رهایی از تعلقات ومجرد گردیدن باشد، با موفقیت تمکین نمود، دومین ساحه وجودی یک عالم شکل می گیرد وآن مقام انس با خدا است وچون در این مقام راسخ شد، خلعت لاهوتی برتن می کند و مرحله رسالت آغاز می شود ومقام مرجعیت محقق می گردد.
آری عالمان مرجع مردم هستند وآبشخور اندیشه ی مردم از کوهستان جان عالمانِ مرجوع، کوثرگون جوشش وریزش دارد. هرعالمی به قدر سعه وجودی خویش مرجع مردم واقع می شود وچون حیات تکاملی انسان ذواضلاع است بنابر این عالمان، هریک ضلعی از حیات را تکامل می بخشد و در همان راستا مرجع کاروانیان حیات هستند.
آنگاه که یک عالم این رسالت خویش را به سامان رساند به مقام عظیم اِرجِعی نایل می گردد “يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي” واین جنت نه جنت پوشیده از اشجار هست ونه لولستان حوران سیاه چشم ولؤلؤ گردنِ سیمین اندام، بلکه جنت روی یار است به فرموده امام خمینی:
عاشق روى تــوام، اى گل بى مثل و مثال به خدا، غير تو هــرگز هــــوسى نيست مر ا
پــــرده از روى بينداز، به جان تـــــو قســم غيـــر ديــــدار رخت مـــلتمسى نيست مر ا
گر نباشى بـــرم، اى پـــردگى هرجـــــايى ارزش قدس چـــو بـــال مگسى نيست مر ا
مــــده از جنت و از حــــــور و قصورم خبرى جز رخ دوست نظر سوى كسى نيست مر ا
یا به فرموده لسان الغیب حافظ:
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
زنده یاد حاج شیخ حسن فاضل یکه ولنگی که اکنون دل در فراق او سرشک هجران بر چهره می غلطاند، او یکی از همان عالمانی بود که به قدر سعه وجودی ودانایی وآگاهی خود مرجع مردم بود وحیات را کاروان سالاری می کرد.
با سال ها سلوک درشریعت آل محمد ومشی در طریقت سرور سرمد به مقام ارجعی رسید ومخاطب حق شد.
اوبنام حسن ودرعمل نیز هم احسن عملابود البته آقای فاضل، نه از مدرسان بنام بود که نشان مدرسش را برخلق بنمایانیم ونه از خطیبان بلند آوازه بود که بر مأذنه زمان ستاده حکایتی را روایت کنیم. عالم ساده پوش و ساده زیست بود. نه علقه ی سیاست در دل داشت و نه قلاده ی بندگی ارباب قدرت در گردن. انسانی بود بی آلایش وآنچه را که خوانده بود در عمل به ثمر نشاند.
فاضل ازهزارستان برخواسته بود ودر خطه ی عالم پرور یکه ولنگ رشد ونموی علمی نمود وبرای تعالی بیشتر وآگاهی پردامنه تر، هزارستان را به مقصد نجف ترک نمود و تقدیر حق این بود که داغ نجف در دل ماند وسالیان دراز دامن، در جوار کریمه اهل بیت عصمت حضرت معصومه، شهر فقاهت وریاضت، قم، رحل اقامت در افکند وجان را در شعاع اندیشه ی خداوندگاران اندیشه قرار دهد تاجانش تجلی گاه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ گردد.
آقای فاضل، بانقد سال های جوانی وشوریدگی، از چنان آگاهی ودانایی وپارسایی بهره مند گردید که وقتی رایت خون چکان مرجعیت شیعه افغانستان برشانه های دانایی وپارسایی آیت الله محقق کابلی برافراشته شد، او به عنوان معتمد آن فقیه، عضو بیت مرجعیت گردید.
مرجعیت شیعه در شرایط بسیار نفاق آلود بردوش فقیه اهل بیت، حضرت آقای محقق کابلی نهاده شد واگردرایت شهید اقالیم قبله بابه مزاری و خروش خداوندگاران چون امام محقق خراسانی و آیت الله فصیحی یکه ولنگی و جهد بلیغ وفروغ تبلیغ حاج شیخ نبی خطیبی رستم، نمی بود، امروز خبری از مرجعیت نبودکه نبود.
همچنان که مرجعیت در فضای نفاق وشقاق ظهورکرد، تداوم مرجعیت نیز با چالش های مرد افکن مواجه بود واگر تک ستارگان همچون آقای فاضل، با پارسایی ونیک نامی، حول ومحور مرجعیت نمی چرخید معلوم نبود که دستگاه مرجعیت به کدام سمت وسو رجعت می کرد.
آقای فاضل، تنها عضو بیت آیت الله کابلی است که با پارسایی وذی طلبگی و زهد وعدالت، انجام رسالت کرد واز بیت مرجعیت برای خانه دار شدن خود و زمین دار شدن اقوام خود در هرات و مزار و بامیان و کابل استفاده نکرد. او می توانست چون دیگران از اعتماد مرجع سوء استفاده کند و با اشارتی بشارتی نصیب شود و رسیدی وجوهات در جیب دیگران خیز بردارد و او خدا وخرما را باهم داشته باشد. اما اوچنان نبود وچنین نکرد و رندانه زیست و دیده ناجایگه نیالود وتردامن برنخواست و دست به یغما نبرد وقناعت پیشه کرد و سبکبال از این خاکستان سفرکرد.
روحش شاد و رحمت حق ودعای پاکان بدرقه راهش باد.
پيامهاي عرفاني عاشورا
1:اخلاص
صحنة عاشورا، صحنة تصفية خالصان از ناخالصان است. آنها كه از اول بهقصديغير از رضايت و قرب الهي و عمل به وظيفه، همراه امام(ع) بهطرف كربلا حركت كردند،هر يك به بهانهاي از حضرت جدا شدند و تنها كساني ماندند كه اين راه را خالصانه انتخاب كرده بودند و خلوص خود را در شب عاشورا و روز نبرد نشان دادند.
امام(ع) پيش از شروع حركت از مدينه ضمن خطابة مفصلي كه ايراد كرد، هرگونهشائبة دنياطلبي و رياستخواهي و جنگ قدرت را ردّ كرد و انگيزة خالص اصلاح ديني واجتماعي را مطرح ساخت.
در جاي ديگر، اينگونه فرمود: «من هرگز بهعنوان شورش و خوشگذراني، سرمستي، فسادانگيزي يا ستم قيامنكردم، بلكه براي طلب اصلاح و امر بهمعروف و نهي از منكر قيام كردم».
2:بلا و امتحان
عارفان با ايمان نهتنها از بلا نميگريزند، بلكه آن را نشانة لطف الهي و سبب پاكيروح و جان خود ميدانند و به استقبال آن ميروند.
سيدالشهدا(ع) در روز عاشورا در مناجاتي كه در آخرين لحظات حيات با خدا دارد،خداوند راهم به نعمتهاي سرشارش ميستايد و هم به بلاي نيكويش.
3:رضا و تسليم
اهلبيت: در مقابل خواست خدا و تقدير الهي كاملاً راضي و خشنود بودند و باپشتوانة آن هر مشكل و بلايي را صبورانه و عاشقانه تحمل ميكردند.
امام حسين(ع) وقتي ميخواست از مدينه خارج شود، هنگام وداع با قبرپيامبر(ص) از خدا خواست كه آنچه رضاي او در آن است، برايش مقدّر كند.
در مسير كوفه نيز پس از برخورد با «فرزدق» و آگاهي از اوضاع كوفه فرمود:«اگر قضاي الهي بر چيزي نازل شود، آن را دوست داريم».
4:شهادتطلبي
صحنة عاشورا جلوة شهادتطلبي ياران با ايمان امام حسين(ع) بود، خود حضرتنيز پيشتاز و الگوي اين ميدان بود.
وقتي امام ميخواست از مكه حركت كند با خواندن خطبهاي از زيبايي مرگ در راهخدا سخن گفت و از آنها خواست كه هر كس طالب شهادت است و آمادگي بذل جانخويش را دارد همراه حضرت برود.
5:عشق به خدا
يكي از شاعراني كه به حادثة عاشورا از زاوية عرفاني و عشق به خدا نگاه كرده،عمان ساماني است، ديوان «گنجينة الاسرار» او با همين تحليل به حماسة حسيني نظردارد. او امام حسين(ع) را سرمست از شوق و عشق الهي ميبيند، او را موجي برخاسته ازدريا ميداند كه محو حقيقت خداست و در جدال عقل و عشق سپاه عشق را غالبميسازد و حتي در وداع آخر خود با خواهرش از او ميخواهد كه حجاب وصل نشود.
6:ياد خدا
سيدالشهدا(ع) در تمامي حالات و در بحرانيترين پيشامدها با ياد خدا آرامشمييافت و اين اطمينان قلبي را به خاندان و يارانش نيز منتقل ميكرد.
حضرت وقتي براي اصحابش خطبه ميخواند، آغاز آن را حمد و ثناي الهي قرارميداد. در صبح عاشورا وقتي سپاه دشمن بهسويش ميآيد، ميفرمايد:«خدايا در هر گرفتاري، تو تكيهگاهمني«.
آزادی نیاز به باورقاطع به توان آزاد شدن و تلاش و توکل دارد .
کودکی از مسئول سیرکی پرسید:
چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!
کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟
هر کدام از ما، شاید نوعی فکری بسته داشته باشیم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی می شود .
پس بایسته و شایسته در هیچ حالی دست از تلاش و مجاهده در اصلاح خود و تزکیه بر نداریم با تمام وجود باور داشته باشیم تا فکر و اراده خودسازی در ما باشد امکان رهایی از دام شیطان و نفس وجود دارد.
آری آزادی نیاز به باورقاطع به توان آزاد شدن و تلاش و توکل دارد .
دست از طلب ندارم تا کام دل برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
تشبیهی زیبا از امام كاظم(عليه السلام) |
||
فرشتگان اعمال ما را كه مي نويسند آيا خاطرات و نيتهايي را كه فقط از دل گذرانده ايم و هنوز به لباس عمل در نياورديم هم مي نويسند؟ حضرت فرمودند: آيا بوي باغ و بستان و بوي كثافت و گنداب يكي است؟ اگر از كنار باغي پر از گل و معطر بگذريد، بوي خوب احساس مي كنيد و چنانچه بوي بد به مشام انسان برسد، مي فهمد كه اين جا كثافت و زباله است. از بو مي توان فهميد كه از كنار باغ مي گذريم يا از كنار چاه . |
هنگام ظهر درهای رحمت باز و دعا مستجاب می شود |
||
هر يك از نمازها مزيتي دارند. در بين نمازها، نماز ظهر خصوصيتي ويژه دارد. از رسول خدا (ص)نقل شده است:«إذا زالت الشمس فتحت أبواب السّماءِ وأبواب الجنان واسْتُجيب الدعاء فطوبي لمنْ رفع له عند ذلك عمل صالح» هنگام ظهر درهاي رحمت باز است، درهاي بهشت باز است و دعاها هم مستجاب مي شود. خوشا به حال كسي كه هنگام زوال، عمل صالحي از او به آسمان معنا رفعت يابد. بر گرفته از کتاب حكمت عبادات، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص117 |
راز مهلت خواستن امام(ع) نماز پايۀ اساسی اسلام | ||
نماز پايهٴ اساسي اسلام بلكه اساسي ترين پايهٴ آن پس از ولايت، ستون خيمهٴ دين و يكي از مظاهر آشكار عرفان و معنويت است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن را محورتنظيم امور زندگي معرفي كرده و فرمود: همهٴ كارها بايد تابع نماز باشد وخودش در ليلةالهرير كه يكي از شب هاي بسيار سخت صفين بود حتي نمازشب را ترك نكرد. امام حسين(عليه السلام) با همهٴ سابقه اي كه در طول عمر شريف خود در نماز و عبادت داشت، عصر تاسوعا از برادرش حضرت ابوالفضل(عليه السلام) خواست يك شب از امويان مهلت بگيرد تا در آن يك شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نياز باخدا داشته باشد؛«فهو يعلم أنّى كنت قد اُحبّ الصّلاة له وتلاوة كتابه وكثرة الدعاء والاستغفار». لذا بعد از صحبت ها و اتمام حجت هايي كه با اصحاب خودش كرد به خيمهٴ خود برگشت و تمام آن شب را به نماز و استغفار و دعا و تضرع گذراند؛ «ورجع(عليه السلام) إلي مكانه فقام ليلته كلّها يصلّى ويستغفر ويدعو ويتضرع». چنان كه اصحاب آن حضرت نيز اين چنين بودند؛ «وقام أصحابه كذلك يصلّون ويدعون ويستغفرون».آنها در آن شب در جوار امام حسين(عليه السلام) همانند زنبورعسل،شهد شيرين شهادت را مزمزه و نام خدا را در حال ركوع و سجود و قيام و قعود زمزمه مي كردند؛ «لهم دوىّ كدوىّ النحل ما بين راكع وساجد وقائم وقاعد» در ظهر عاشورا كه تنور جنگ به شدت گرم و درگيري و نبرد به نهايت درجهٴ حدّت خود رسيده بود، وقتي صحبت از نماز شد، به فكر اقامهٴ نماز افتاد و فرمود: «ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصلّين نعم هذا أوّل وقتها ثم قال: سلوهم أن يكفّوا عنّا حتي نصلّى»؛ نماز را به يادمان آوردي خدا تو را از نمازگزاراني قرار دهدكه به ياد او هستند، بله اكنون اول وقت آن است، از دشمنان بخواهيد كه دست از جنگ بشويند تا نمازمان را بخوانيم. و چون آنها حاضر به تعطيل كردن جنگ نشدند، سعيدبن عبدالله حنفي و زهيربن قين پاسداري از جان امام(عليه السلام) در حال نماز را به عهده گرفتند و در نهايت، اين دو شهيد سعيد فداي نماز شدند. اين نماز سه خصوصيت برجسته داشت: جماعت، اول وقت بودن، علني بودن. با آن كه امام حسين(عليه السلام) مي توانست اين نماز را به صورت انفرادي، اندكي ديرتر و در خيمه بخواند، ولي چنين نكرد و آن را با سه خصوصيت ذكرشده بجا آورد. لذا در غالب زيارتهاي آن حضرت «أشهد أنّك قدأقمت الصّلاة» به عنوان يكي از نقاط برجستهٴ زندگي آن حضرت ذكر مي شود. برگرفته از کتاب حماسه و عرفان،حضرت آیت الله جوادی آملی،ص243 |
||
مسئله آب در كربلا
درآمد
در واقعه كربلا، آب و تشنگى از برجستگى ويژه اى برخوردار است، چنان كه تا حدّى ديگر وقايع، تحت تأثير آن قرار گرفته اند و بخش قابل توجهى از گفتوگوى بين دو سپاه بر سر آب بوده; به طورى كه مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و سنگدلى دشمن از همين امر معلوم مى گردد. اهميت آب در كربلا چنان بود كه حتى نزاع بر سر آن، چند روزى قبل از عاشورا آغاز شد و تا پايان جنگ در روز عاشورا ادامه داشت و حتى اگر صحيح تر بگوييم مسئله آب و تشنگى با مأموريت مسلم آغاز شد. چنان كه بنابر روايتى، او در مسير خود از مدينه به كوفه به رغم اينكه دو راهنما داشت; ولى راه خود را گم كرد و دو راهنماى او نيز از شدّت تشنگى جان دادند.1 مسلم نيز بعد از آنكه در كوفه مجروح و دستگير شد، به رغم اينكه در آستانه قصرِ دار الحكومه قدح آبى به او دادند; ولى به سبب شدّت خون ريزىِ دهان، نتوانست آن را بياشامد و سر انجام با لب تشنه شهيد شد.2 شهداى كربلا هم به ويژه آنهايى كه متأخرتر
شهيد شدند با لب تشنه به جوار حق آرميدند. از اين رو است كه اين بخش واقعه كربلا دل هر خواننده و شنونده را مى سوزاند.
با يك نگاه اجمالى به نوحه ها و مرثيه هايى كه پيرامون واقعه كربلا سروده شده، مى توان دريافت كه بخش قابل توجهى از آنها درباره آب و تشنگى است. بنابر اين ما در اين مقاله مختصر مى كوشيم ـ با استفاده از منابع ـ مسئله آب و تشنگى حسين(عليه السلام) و يارانش را مورد بررسى قرار دهيم. قبل از ورود به متنِ مقاله، توجه به اين نكته ضرورى است كه ما با استناد به منابع، مى توانيم ممانعت از رسيدن آب به خيمه هاى امام حسين(عليه السلام) را و نه تشنگى مفرط ايشان و يارانش را نفى كنيم و اين حكايت از هنر نظامى امام حسين(عليه السلام) در جهت آرامشِ خاطر ياران و خانواده اش و نيز ارتقا روحيه آنها در برابر دشمن دارد.
آب به عنوان حربه نظامى
آن چه موجب شگفتى است، اين است كه بشر در طى قرن ها، آب را كه گوهر گرانبهاى الهى، مايه حيات و پيام آور شادى، نشاط و صلح و صفاست همواره در جهت نابودى انسان ها و ويرانى بلاد به كار گرفته است و بدين وسيله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به ديار نيستى فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ويرانى مهلِك مبدل نموده است. بنابراين شكى نيست كه دشمنان اسلام و مسلمين نيز هم چون ديگر دشمنان بشريت از آن به عنوان حربه نظامى استفاده كرده اند.
انقلابيونى كه در سال 35 هجرى عثمان را در خانه اش محاصره كردند، مانع از رسيدن آب به وى شدند تا اينكه على(عليه السلام)با تلاش فراوانى آب مورد نياز وى را به وسيله حسنين(عليهما السلام)براى او فرستاد.3 معاويه كه احيا كننده خوى و خصلت و كينه هاى دوران جاهليت بود، كوشيد كه در جنگ صفين از آب به عنوان حربه جنگى استفاده كند، از اين رو نخست بين سپاهيان اميرالمؤمنان(عليه السلام) و منابع آب مانع ايجاد كرد، ولى على(عليه السلام) كه سمبل اسلام بود به محض اينكه بر منابع آب دست يافت، سپاهيان معاويه را از آب منع نكرد.4
امام حسين(عليه السلام) نيز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامى استفاده نكرد; بلكه از آن در جهت ارائه چهره واقعى اسلام و پيوند بين مسلمين بهره گرفت. او هنگامى كه در منزل شراف با سپاهيان كوفه به فرماندهى حُر بن يزيد رياحى رو به رو شد; در حالى كه آنها از فرط تشنگى به ستوه آمده بودند، امام(عليه السلام) به يارانش دستور داد از آبى كه همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا كه سپاهيان و چهار پايان آنان سيراب شدند. و بنابر روايتى، امام حسين(عليه السلام) خود در نوشاندن آب به آنها كمك مى كرد;5 ولى دشمنان آن حضرت كه اهداف جاهليت را تعقيب مى كردند در بَدوِ اَمر براى اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند. چنان كه عبيدالله بن زياد طى نامه اى از حُر مى خواهد كه امام حسين(عليه السلام)را در سرزمينى بدون پناهگاه و آب و آبادى فرود آورد.6 و همين كه امام حسين(عليه السلام) در سرزمين كربلا فرود آمد و مستقر گرديد; عمر بن سعد از سوى عبيدالله بن زياد مأموريت يافت كه بين امام حسين(عليه السلام)و آب حايل گردد. ابو حنيفه دينورى در اين باره مى نويسد: «ابن زياد به عمر بن سعد نوشت كه از حسين(عليه السلام) و ياران او آب را باز گيرد و نبايد يك جرعه آب بنوشد، هم چنان كه اين كار را نسبت به عثمان بن عفان پرهيزكار انجام دادند».7 عمر بن سعد مأموريت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبيدى به همراه پانصد سوار واگذار كرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم يعنى پايان جنگ با جدّيت تمام از شريعه فرات حفاظت مى نمودند كه مبادا امام حسين(عليه السلام)و يارانش از آن، آب بَردارند.8 آنها نه تنها بين امام حسين(عليه السلام) و آب حايل شدند; بلكه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصين ازدى كه از قبيله بجيله بود ندا داد: «اى حسين آيا اين آب را مى بينى كه مانند قلب آسمان صاف است تو يك قطره از آن را نخواهى چشيد تا آنكه از تشنگى بميرى».9 شمر نيز از جمله كسانى بود كه در رابطه با آب به امام حسين(عليه السلام) زخم زبان مى زد.10
عمر بن سعد هم افزون بر آن كه عمرو بن حجاج زبيدى را نگهبان آب كرد، شخصى را نيز مأمور نمود كه ندا دهد: «اى پسر فاطمه(عليها السلام) و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تو از اين آب يك قطره نچشى تا آن وقت كه طعم مرگ را بچشى يا به حكم عبيدالله گردن نهى».11
از جمع بندى مطالب بالا مى توان اهداف دشمن را از بستن آب به روى امام حسين(عليه السلام) در موارد زير بيان نمود:
نخست اينكه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامى استفاده مى كردند، بدان معنا كه با شدّت تشنگى كه بر امام حسين(عليه السلام)و يارانش تحميل كردند، مى خواستند توان نظامى آنها را پايين آورده و در جبهه نظامى به شكست بكشانند.
دوم آنكه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوى امام حسين(عليه السلام) كه در برابر سختى و كمبودها زودتر تحت تأثير قرار مى گرفتند، دشمن مى خواست از اين طريق با بر پا كردن جنگِ روانى امام(عليه السلام) و يارانش را به تسليم وادار نمايد.
سوم اينكه: بنى اميه كه به عنوان خون خواهان عثمان به پيروزى غير قابل تصورى دست يافته بودند به لطايف الحيل كوشيدند آن واقعه فتنه انگيز را دوباره احيا كنند و از طريق برانگيختن احساس ها بار ديگر از آن استفاده لازم را ببرند. از اين رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسيدن آب به آن سخن به ميان آوردند، گويا امام حسين(عليه السلام) و يارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراين تشنگى عثمان را بهانه اى براى جلوگيرى از استفاده امام حسين(عليه السلام) و يارانش از آب كردند.
تلاش هاى امام حسين(عليه السلام) براى تأمين آب
منعِ آب از امام حسين(عليه السلام) حقيقتى است كه نه تنها مورخان از آن ياد كرده اند; بلكه امام زمان(عج) نيز در زيارت ناحيه مقدسه به آن اشاره نموده، مى فرمايد: «فمنعوك الماء ووُرودَهُ» «پس آب و ورود بر آن را از تو منع كردند» آن چه مسلّم است سپاهيان كوفه از روز هفتم محرم به طور جدّى مانع از دستيابى امام حسين(عليه السلام) به آب شدند. بنابراين، آن چه مربوط به تشنگى امام(عليه السلام) و يارانش به ويژه فرزندان و زنان مى شود مربوط به سه روزِ پايانى، يعنى از هفتم تا دهم محرم است و در اين فاصله امام حسين(عليه السلام)به طرق گوناگون آب مورد نياز اردوى خويش را تأمين مى كرده است. بنابر روايت ابن اعثم كوفى و ابن شهرآشوب، امام حسين(عليه السلام) در جلوىِ خيمه چاهى حفر كرد كه آب گوارايى داشت.12 ابن اعثم كوفى در اين باره اظهار مى دارد كه: «چون عطش بر ايشان غالب گشت امير المؤمنين حسين(عليه السلام) تَبرى برگرفت و از آن جانب كه خيمه زنان بود از سوى قبله نوزده گام برفت، پس زمين را بكَند. چشمه آب ظاهر شد، آبى به غايت گوارا و شيرين، اصحاب را فرمود تا آب بخورند و مشك ها پر آب كردند و بازگشتند. بعد از آن آب فرو خورد و غايب شد و ديگر آن چشمه را نديدند».13
حفر چاه با آبى گوارا به دست مبارك امام حسين(عليه السلام) ـ با توجه به مقام امامت آن حضرت ـ امرى طبيعى بود; زيرا بنابر روايتى، مردم آن عصر بين آن حضرت و گوارايى و بركت آب، ارتباطى معنادار قايل بودند. بنابر روايت ابن عساكر، امام حسين(عليه السلام) هنگامى كه از مدينه به مكه مى رفتند با عبدالله بن مطيع برخورد كردند كه در حال حفر چاهى بود. ابن مطيع به امام حسين(عليه السلام) عرض كرد: «اين چآه را من به آب رساندم و امروز ابتداى آب است كه با دَلو براى ما خارج مى شود، پس اى كاش براى ما در آن از خدا بركت مى خواستى». امام حسين(عليه السلام)فرمودند: از آب آن بياور; وى نيز چنين كرد و آن حضرت آشاميد و مضمضه نمود. سپس آب را به چاه برگرداند. پس آن چاه گوارا و زياد شد.14
اين امر درباره ساير ائمه(عليهم السلام) نيز صادق است; چنان كه شيخ صدوق و ابن شهرآشوب از ابوالصلت روايت كرده اند كه «وقتى امام رضا(عليه السلام) به نزد مأمون مى رفت چون به ده سرخ رسيد، گفتند: يابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمى گزاريد؟ پس فرود آمد و آب طلبيد; گفتند كه آب همراه نداريم. پس به دست مبارك خود زمين را كاويد آن قدر آب جوشيد كه آن حضرت و هر كه با آن حضرت بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقى است.»15
نتيجه، اينكه امام حسين(عليه السلام)وقتى كه مشاهده كردند كه دشمن بين او و آب حايل شده، آب مورد نياز اردوى خود را از طريق حفر چاه تأمين نمودند و اين از گزارشى كه براى عبيدالله بن زياد فرستاده اند به خوبى معلوم مى شود. او طى نامه اى به عمر سعد مى نويسد: «اما بعد به من چنان رسانيده اند كه حسين(عليه السلام) و ياران او چاه ها فرو برده اند و آب برمى دارند، لهذا ايشان را هيچ فرو ماندگى نيست. چون بر مضمون نامه وقوف يابى بايد كه حسين بن على(عليه السلام) و ياران او را از كندن چاه منع كنى و نگذارى كه پيرامون آب گردند».16
ما مدركى دال بر اِقدام عمر بن سعد مبنى بر پُر كردن چاهِ حفر شده از جانب امام حسين(عليه السلام)نداريم; اما از طرفى شاهد آن هستيم كه امام حسين(عليه السلام) 30 تن از سواران و 20 تن از پيادگان سپاه خود را به فرماندهى برادرش حضرت عباس(عليه السلام)جهت آوردن آب به سوى فرات فرستاده و آنها با درگيرى مختصر با محافظان آب موفق شدند 20 مَشك آب براى امام حسين(عليه السلام)و يارانش بياورند.17 بنابراين براى ما به درستى معلوم نيست كه سرنوشت چاه، چه شده است و به روايت ابن اعثم كوفى هم كه مى گويد آن چشمه ناپديد شد نمى توان چندان اعتماد كرد; زيرا كه كَندن چاه براى امام حسين(عليه السلام) و يارانش چندان كار مشكلى نبود; چون آنها در مدت كوتاهى خندق بزرگ و عميقى را در اطراف خيمه ها حفر كردند.18 و از طرفى هم بنابر روايتى، امام حسين(عليه السلام) و برخى از يارانش صبح روز عاشورا به نظافت و زايل كردن موهاى بدن خويش پرداختند.19 پس معلوم مى شود كه تا صبح عاشورا امام حسين(عليه السلام) و يارانش داراى آب كافى بوده اند; چرا كه اگر آب كافى نمى داشتند از آن براى نظافت استفاده نمى كردند تا خود، فرزندان و زنان را در تنگنا قرار دهند. ولى تأثيرهاى ناشى از بستن آب، رفته رفته بر اردوى امام حسين(عليه السلام) به ويژه زنان و كودكان سايه افكنده بود. از اين رو برخى از ياران امام حسين(عليه السلام)، زبان به اعتراض و سرزنش مردم كوفه گشودند كه ذكر نمونه اى از آنها مى تواند بيانگر شرايط سختى باشد كه امام(عليه السلام)و يارانش در آن بسر مى بردند. حُرّ و برير بن حضير همدانى در اين باره خطاب به سپاهيان كوفه مى گويند: «وى را با زنان و كودكان خُردسال و يارانش از آب روان فرات كه يهودى و مجوسى و نصرانى مى نوشند و خوك ها و سگان روستا در آن مى غلطند، ممنوع داشته ايد كه هم اكنون از تشنگى از پا درآمده اند.»20
همان گونه كه گفتيم از سرنوشت چاهِ آبِ حفر شده جلوى خيمه ها اطلاعى نداريم; ولى از يك سو تلاش امام حسين(عليه السلام) و يارانش به ويژه حضرت عباس(عليه السلام) براى كسب آب و از سوى ديگر تشنگى ياران و خانواده آن حضرت براى ما روشن مى سازد كه گرچه اندك ذخيره آبى در خيمه ها بوده، امّا از چاه آب، ديگر خبرى نبوده است و ناچاريم كه نظر ابن اعثم كوفى را بپذيريم و چون دليلى براى آن نداريم مجبوريم كه بگوييم شايد اين يك معجزه و يا امتحانى براى ياران و خاندان حسين(عليه السلام)بوده است.
آن چه مسلّم است، امام حسين(عليه السلام) و يارانش به سبب اشتغال به جنگ و فعاليت بسيار در روز عاشورا از يك سو، به آب زيادى نياز داشتند و از سوى ديگر نمى توانستند آب مورد نياز را تأمين كنند; از اين رو بود كه از نظر آب در تنگناى شديدى قرار گرفتند و به احتمال زياد ذخيره آب خود را براى فرزندان و زنان حفظ مى كردند. از اين رو بود كه اكثر ياران امام حسين(عليه السلام) به سبب رعايتِ حال زنان و كودكان تشنگى را تحمل كرده و سرانجام با تشنگى به شهادت رسيدند. بنابر نقلِ ابن شهرآشوب، على اكبر كه از شدّت مبارزه با دشمنان، تشنگى بر او عارض شده بود به سوى پدر آمد و طلب آب كرد; او گفت كه به دست جدّت آب مى نوشى.21
بنابر روايتِ ابن شهرآشوب حضرت عباس(عليه السلام) كه علمدار حسين(عليه السلام) بود و مقام سقّايى داشت جَهت آوردن آب به سوى فُرات رفت، ولى دشمنان دست راست و چپ او را قطع كرده و سپس با عمود آهنى او را كشتند; امّا او از مشك و برداشتن آب از فرات ذِكرى نمى كند.22 از روايت ديگرِ او كه مى نويسد، امام حسين(عليه السلام) به فاصله بين شط فرات و عائله خود مى نگريست و مى گريست برمى آيد كه تشنگى به فرزندان او نيز عارض شده بود.23 ولى باز هم از روايت ابوحنيفه دينورى كه مى نويسد: «امام حسين(عليه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگى قدح آبى خواست و چون آن را به دهان نزديك ساخت، حصين بن نمير، تيرى بر آن حضرت زد كه به دهانش خورد و مانع از آشاميدن شد و امام قدح را رها فرمود».24 مى توان دريافت كه هنوز در خيمه ها آبى بوده كه قدحى از آن را به امام حسين(عليه السلام) داده اند، زيرا كه به طور قطع دشمن به امام آب نمى داد. و از روايت علامه مجلسى كه مى نويسد، وقتى حضرت عباس(عليه السلام)از برادرش امام حسين(عليه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وى درخواست كرد كه كمى آب براى كودكان بياورد و او نيز صداى العطش آنها را شنيد، برمى آيد كه در اين لحظات واپسين، آخرين ذخيره آب آنها تمام شده است و بر اساس همين روايت، حضرت عباس(عليه السلام) نيز موفق به آوردن آب نشد.25 بنابراين امام(عليه السلام)تا لحظات پايانى، لحظه اى از جنگ با محافظان آب غافل نشد. بنابر روايت شيخ مفيد امام حسين(عليه السلام) و حضرت عباس(عليه السلام) همزمان به سوى فرات به دشمنان و محافظين آب حمله كردند كه امام(عليه السلام) از ناحيه چانه زخمى شد و حضرت عباس(عليه السلام)به شهادت رسيد.26
از روايت ابو مخنف برمى آيد كه بار ديگر امام حسين(عليه السلام)موفق شد وارد شريعه فرات شود ولى همين كه آمد آب بياشامد، يكى از دشمنان فرياد زد كه به خيمه ها حمله كرده اند. بنابراين امام(عليه السلام) آب ننوشيد و بازگشت.27
همان گونه كه مشاهده نموديد، بخشى از نيرو و فكر امام(عليه السلام) و يارانش متوّجه تأمين آب گرديد و دشمن تا حدودى از ضربات سهمگين و نابود كننده آنان در امان ماند.
تذكر نكته اى در باب شهادت كودكِ شيرخوارِ امام حسين(عليه السلام) ضرورى است و آن اين است كه هيچ يك از منابع معتبر اشاره اى نكرده اند كه امام حسين(عليه السلام) فرزند خود را روى دست گرفت و در مقابل سپاه دشمن ايستاد و از آنها براى وى آب طلبيد. آن چه در منابع معتبر آمده است، اين است كه اين كودك در دامان پدر به هنگام وداع مورد اصابت تير قرار گرفت و به شهادت رسيد. ابو حنيفه دينورى در اين باره مى نويسد: «امام حسين(عليه السلام) در لحظات آخر كه تنها مى جنگيد كودك كوچك خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردى از بنى اسد او را هدف تيرى بلند قرار داد و در دامن پدر شهيد كرد».28 روايت مورخان ديگر نيز با تغييرهاى اندكى همانند روايت دينورى است.29
نتيجه گيرى
دشمن براى به تسليم در آوردن امام حسين(عليه السلام) و خانواده اش از حربه آب با نهايت شقاوت و سنگدلى استفاده كرد; ولى با تدبير امام(عليه السلام) و مقاومت اصحاب و صبر زنان و كودكان، هرگز نتوانست توفيقى حاصل كند و به رغم فشار تشنگى بر امام(عليه السلام)، ياران و خانواده اش، هرگز سر تسليم فرود نياوردند و قهرمانانه و تشنه لب با عزت نفس به شهادت رسيدند و از اين طريق نيز دشمن را سر در گُم و مستأصل نمودند.
پى نوشت ها:
1. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، بى تا، ج 2، ص 37 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، به اهتمام محمد باقر بهبودى، انتشارات مكتبة الاسلاميه، تهران، صَفر 1385، ج 44، ص 335.
2. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 61 و مسعودى، ابو الحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، مترجم ابو القاسم پاينده، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360، ج 2، ص 63.
3. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 6، ص 2247 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 3، سنه 35، ص 278 و مسعودى، ابوالحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 701 و مسكويه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامى، انتشارات سروش، تهران، 1369، ج 1، ص 414.
4. نصر بن مزاحم منقرى، پيكار صفين، مصحح عبد السلام محمد هارون، مترجم پرويز اتابكى انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1366، صص 222 ـ 219 و يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، صص 89 ـ 88 و دينورى ابو حنيفه، احمد بن داوود، اخبار الطوال، مترجم دكتر محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران، 1366، صص 210 ـ 208 و ابن طباطبا (ابن طقطقى)، محمد بن على، تاريخ فخرى، مترجم محمد وحيد گلپايگانى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 123 ـ 122.
5. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 2990 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 1، ص 79 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 149.
6. طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، صص 3001 ـ 3000 و ابن اثير، عزالدين على، همان، ج 5، ص 156 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، مصحح الشيخ محمد باقر مهدوى، دار التعارف بيروت، 1397 ق 1977 م، ج 2، جزء 3، ص 176 و ابن شهر آشوب، سروى مازندرانى، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، مصحح سيّدهاشم رسولى محلاتى، مؤسسه انتشارات علامه، بى تا، ج 4، ص 96 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، صص 85 ـ 84.
7. همان كتاب ص 301.
8. ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبايى، مجد، مترجم محمد بن احمد بن مستوفى هروى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، شركت افست، تهران 1372، ص 887 و ابو حنيفه دينورى، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص 301 و ابن اثير، عزالدين على، همان، ج 5، ص 185 و ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، همان، ج 4، ص 97 و طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، ص 3006 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 88.
9. ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 158 و طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3006 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 181 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، مصحح على اكبر غفارى، مترجم سيّدهاشم رسولى محلاتى، نشر صدوق، چاپ تابش، بى تا، ص 118 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 88.
10. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 118 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، صص 52 ـ 51.
11. ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 83.
12. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيدالدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
13. همان، ص 893 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 337.
14. ابن عساكر، ابى القاسم على بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعى الدمشقى، ترجمه ريحانه رسول الله الامام المفدى فى سبيل الله الحسين بن على بن ابى طالب7 من تاريخ مدينة دمشق، مصحح محمد باقر محمودى، مؤسسة المحمودى الطباعة والنشر، بيروت، لبنان، 1398 ق 1978 م، ص 155 و ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان، تاريخ الاسلام وفيات المشاهير والاعلام، به تحقيق عمر عبد السلام ترمزى، ناشر دارالعربى، بيروت، 1410 ق 1990 م، ج 5، ص 8.
15. قمى، شيخ عباس، منتهى الآمال، نشر مطبوعاتى حسينى، چاپ احمدى، 1368، ص 894.
16. ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
17. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، صص 3007، 3006 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 159 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد بن على، همان، ص 894 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 119، بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر انساب الاشراف، ج 2 جزء 3، ص 181 و دينورى، ابو حنيفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، صص 302، 301 و علامه مجلسى، محمد باقر، «همان كتاب»، ج 44، ص 338.
18. مجلسى، محمد باقر، «همان كتاب»، ج 45، ص 4.
19. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3021 و ابن اثير، عزالدين على كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 167.
20. طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، ص 3029 و ابن اثير، عزالدين على همان، ج 5، ص 173 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 189، ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 902 و مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 104.
21. ابن شهر آشوب، ابى جعفر، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 109 و ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 907 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 321.
22. «همان كتاب»، ج 4، ص 108.
23. همان، ج 4، ص 108.
24. همان، ج ، ص 304.
25. همان، ج 45، ص 41.
26. همان، ج 2، صص 114 ـ 113 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201 و علامه مجلسى، محمد باقر، همان، ج ، 45، ص 50.
27. ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 58 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 51.
28. همان، ص 304.
29. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، همان، ج 4، ص 109 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 908 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 186 و طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3055 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 112 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201; قمى، شيخ عباس، نفس المهموم نفثة المصدور، نگارش آيت الله كمره اى، انتشارات كتابخانه اسلاميه، بى تا، صص 162 ـ 161.
وقایع روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامهاى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطرهاى آب را به امام ندهد، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!! (انساب الاشراف)
عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیهالسلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى كه از قبیله بجیله بود فریاد برداشت كه: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند كه قطرهاى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!
امام حسین علیهالسلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!
حمید بن مسلم مىگوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى كه بیمار بود، قسم به آن خدایى كه جز او پروردگارى نیست، دیدم كه عبدالله بن حصین آنقدر آب مىآشامید تا شكمش بالا مىآمد، و آن را بالا مىآورد! و باز فریاد مىزد: العطش! باز آب مىخورد تا شكمش آماس مىكرد ولى سیراب نمىشد! و چنین بود تا جان داد.(ارشاد شیخ مفید)
روز ششم
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كردهام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من ميفرستند.
2. در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیهالسلام عرض كرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفهای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیهالسلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت ميكنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مينمایم… .
در این هنگام مردی از بنياسد كه او را “عبداللّه بن بشیر” مينامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت ميكنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
“حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمندهای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشهام.”
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر ميرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیهالسلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیهالسلام نداشتند. هنگامی كه یاران بنياسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیهالسلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیهالسلام فرمودند: “لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ”
1- بحار جلد44ص386
من کنت مولا فهذا علی مولا
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانه ی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان با عرشیان و فرشیان است بر همه ی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.
رجای واثق داریم تا شما حق باوران ولایتمدار با تمسک به حبل المتین امامت و در ظل عنایت قطب عالم امکان ( عج ) و تجدید بیعت با ولی فقیه زمان تداوم بخش رسالت و امامت معصومین ( ع ) در عصر غیبت باشید.
یک مطلب خواندنی از قول یکی از نزدیکان آیت الله بهاء الدینی:
خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟
آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را، ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد:
1- عمدا نماز نخواندن. 2- به ناحق آدم کشتن. 3- عقوق والدین. 4- آبرو بردن
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: “به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟
می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!
” الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند
عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود . شما با این مشکل داری؟
دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند . فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم.
ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند
امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی
- قالَ الاْ مامُ ابوجَعْفَر محمّد بنِ عليّ باقرُ العلومِ صَلواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلَيْه : إ ذا اءرَدْتَ اءنْ تَعْلَمَ اءنَّ فى كَ خَيْراً، فَانْظُرْ إ لى قَلْبِكَ فَإ نْ كانَ يُحِبُّ اءهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ يُبْغِضُ اءهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفيكَ خَيْرٌ؛ وَاللّهُ يُحِبُّك ، وَ إ ذا كانَ يُبْغِضُ اءهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ يُحِبّ اءهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فيكَ خَيْرٌ؛ وَ اللّهُ يُبْغِضُكَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ اءحَبَّ.(1)
ترجمه : فرمود: اگر خواستى بدانى كه در وجودت خير و خوشبختى هست يا نه ، به درون خود دقّت كن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصيت و گناه ناخوشايندى ، پس در وجودت خير و سعادت وجود دارد؛ و خداوند تو را دوست مى دارد. ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشايند باشى و به اهل معصيت عشق و علاقه ورزيدى ، پس خير و خوبى در تو نباشد؛ و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى با هر كسى كه به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.
سالروز ازدواج آسمانی جناب کوثر و حضرت حیدر مبارک باد
عاقد: خدا
شاهد: رسول خدا (ص)
دفتر: لوح محفوظ
مکان: عرش
عروس: کوثر
داماد: حیدر
سالروز ازدواج آسمانی شان مبارک باد
پیامبر خدا(ص) در بیست و پنجم ذیالقعده سال دهم هجرت از سوی خداوند متعال مأمور شد که در مناسک حج شرکت کند و انحرافاتی را که در این تکلیف باشکوه عبادی، سیاسی اجتماعی اسلام در طول تاریخ پیش آمده بود، به مردم گوشزد کند.
به دنبال این مأموریت الهی، رسول خدا(ص) در ماه ذی القعده سال دهم دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که رسول خدا عازم خانه خداست. بنابراین فراخوان عمومی هزاران نفر آمادگی خود را برای همراهی با پیامبر و حضور در مراسم حج اعلان کردند.
پیامبر در کدام محل احرام بستند و چگونه اعمال حج را انجام دادند؟
پیامبر ابودجانه را جانشین خود در مدینه قرار داد و در حالی که بیش از 60 شتر برای قربانی همراه داشت، به سوی مکه حرکت کرد. هنگامی که به ذوالحلیفه رسید، با پوشیدن دو پارچه ساده از مسجد شجره محرم شد و لبیکگویان از باب بنی شیبه وارد مسجدالحرام شد؛ در حالی که خدا را حمد و ثنا میگفت و به حضرت ابراهیم علیه السلام درود میفرستاد.
آنگاه در برابر حجرالاسود ایستاد و آن را استلام کرد و هفت بار دور خانه خدا طواف کرد. سپس پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند و پس از نماز، سعی میان صفا و مروه را انجام داد. بعد رو به زائران کرد و فرمود:« هر کس همراه خود قربانی نیاورده، از احرام خارج شود و تمام محرمات احرام پس از تقصیر (کوتاه کردن موی و یا گرفتن ناخن) بر او حلال میشود؛ ولی هر کس همراه خود قربانی آورده باید در احرام باقی بماند تا لحظهای که قربانی خود را در منی ذبح کند.»
علی علیه السلام نیز از یمن در حالی که تعدادی قربانی همراه داشت به همراه جمعی از نیروهای اسلام خود را به مکه رساند و پیامبر از دیدن ایشان بسیار خوشحال شد. پیامبر اکرم تا روز هشتم ذی الحجه درون خیمهای که در بیرون مکه افراشته شده بود، اقامت کرد و آنگاه در روز هشتم ذی الحجه به سوی عرفات حرکت کرد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منی ماند.
سپس بر شتر خود سوار شد و سواره به سمت عرفات حرکت کرد و در منطقهای به نام نمره در حالی که بر روی شتر سوار بود سخنان تاریخی خود را ایراد کرد. رسول خدا تا غروب روز نهم در عرفه ماند و قسمتی از شب دهم را در مزدلفه ماند و در فاصله طلوع فجر و آفتاب در مشعر به سر برد و روز عید قربان رهسپار سرزمین منی شد و مراسم رمی جمره و قربانی و تقصیر را به جا آورد و برای ادامه مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.
به این ترتیب پیامبر در این سفر که آخرین حج او بود و به «حجة الوداع» معروف شد، تمام اعمال مراسم حج را به مردم آموخت. به این آخرین حج پیامبر «حج بلاغ» و «حجة الاسلام» نیز گفته میشود.
روایتی زیبا از حضرت ابراهیم(علیه السلام) + مزار ش
در مهمان دوستی حضرت ابراهیم سخن های بسیار گفته اند: ازجمله اینکه روزی پنج نفر به
خانه ابراهیم(ع) آمدند. (آنها فرشتگان مأمور خدا همراه جبرئیل، به صورت انسان نزد
ابراهیم(ع) آمده بودند).
ابراهیم(ع) با اینکه آنها را نمی شناخت، گوساله ای را کشت و برای
آنها غذای لذیذی فراهم کرد و جلوی آنها برای پذیرایی نهاد.
آنان گفتند: از این غذا نمی خوریم مگر اینکه به ما خبر دهی که قیمت این گوساله چقدر
است؟!
ابراهیم گفت: قیمت این غذا آن است که در آغاز خوردن «بسم الله» و در پایان آن «الحمدلله»
بگویید. جبرئیل به همراهان خود گفت: سزاوار است که خداوند این مرد را به عنوان خلیل
(دوست خالص) خو د برگزیند.(۱)
مزار شریف حضرت ابراهیم خلیل الله
عشق مثل یک کودک نوپاست و درست مثل هر کودکی نیاز به مراقبت و توجه دارد. اگر مراقب آن نباشید به راحتی نابود میشود و زندگی شما را به خطر میاندازد. ما یاد نگرفتهایم در مورد رفتار با همسرمان آموزش ببینیم بنابراین اشتباه کردن اجتنابناپذیر است. اشتباهاتی که افراد در مورد زندگی مشترک انجام میدهند، معمولا بین تمام زوجها مشترک است. اینها رایجترین اشتباهاتی هستند که افراد در رابطه با همسرشان مرتکب میشوند و با ارتکاب آنها پایههای زندگی مشترک را سست میکنند. اين اشتباهها را بشناسید و از آنها اجتناب کنید.
1. خودتان را فدا میکنید
زنان معمولا به راحتی از چیزهایی که در زندگی میخواهند میگذرند. آنها آمادگی این را دارند که نقش یک آدم وابسته به شوهر را بازی کنند و زندگیشان را وقف سرویس دادن و حمایت از همسرشان کنند. در حالی که زن باید یک شریک کامل و برابر در ازدواج باشد. زنها عادت کردهاند از همسرشان تبعیت کنند و به جای خواست خودشان به خواست همسرشان تن دهند. همین موضوع به مرور آنها را از زندگی ناراضی خواهد کرد. درون این زنها بعد از مدتی پر از خشم ناگفته از همسر میشود. آنها فکر میکنند همسرشان زندگی آنها را کنترل میکند درحالیکه آنها خودشان آن شرایط را ایجاد کردهاند.از گوشهای که برای خود درست کردهاید بیرون بیایید.
شما باید حقوق مساوی برای خود و همسرتان در زندگی در نظر بگیرید. در زمینههای مختلف مثل کارهای خانه، وظیفه پدر و مادری و حتی برنامهریزی برای تفریحات درست به اندازه همسرتان صاحبنظر باشید و در این تصمیمات با هم شریک شوید. در زندگی برای پیشرفت خودتان انرژی بگذارید و برنامههای شخصی تدارک ببینید. این کار باعث میشود کمتر از همسرتان ناراضی باشید و با او درگیر شوید. مطمئن باشید او هم از پیشرفت شما خوشحال خواهد بود.
2. انتظاراتتان را واضح بیان نمیکنید
زوجین باید از همان ابتدای ازدواج انتظارات خود درباره مسائل مختلف زندگی را به طور واضح بیان کنند. جمله رایج �#1593;زیزم هر چه تو بگویی� در ابتدای ازدواج برای زوجها سم است. شما باید تمام انتظاراتی که از همسرتان دارید را واضح و روشن بیان کنید و درباره آنها با همسرتان حرف بزنید. تقسیم کارهای خانه، خرج و برج و تربیت فرزندان و سایر کارهای مشترک باید بین دو نفر واضح باشد تا جلوی اختلافات بعدی گرفته شود. شما لازم است با هم حرف بزنید. اگر توقعی از همسرتان دارید آن را در مراحل اول به طور واضح و بدون عصبانیت بیان کنید حتی اگر فکر میکنید انتظارتان غیر منطقی است درباره آن با همسرتان حرف بزنید و اجازه دهید او شما را قانع کند.
3. همسرتان را نمیشناسید
به همسرتان فکر کرده و رفتارهایش را آنالیز کنید و درباره آنها به نتیجه برسید. اگر باهوش باشید بعد از مدتی میتوانید بفهمید هرکدام از رفتارهای او چه معنایی دارد. اگر انتقادهایش را در قالب شوخی بیان میکند، اگر وقتی بیحوصله است حرف نمیزند، اگر دوست دارد وقتهایی تنها باشد شما باید در جریان آن باشید. زنها و مردها مثل هم فکر و عمل نمیکنند. شما باید از روی نگاه کردن همسرتان بفهمید چه مشکلی دارد. اگر رفتار او را نمیپسندید میتوانید در یک شرایط متعادل درباره آنها بحث کنید. بعضی از رفتارهای مردها ممکن است برای زنها آزاردهنده باشد اما این از داشتن سبکهای مختلف ارتباط بین زوجین میآید. اگر لازم است درباره مردها و زنها و روابطشان بخوانید. کتابهای زیادی در بازار وجود دارد که میتوانید به آنها رجوع کنید. اگر باز هم به مشکل برخوردید، میتوانید از مشاوران ازدواج کمک بگیرید. این مسائل اصلا کماهمیت نیست. بهتر است آنها را حل نشده رها نکنید.
4. محبتکردن را فراموش کردهاید
بعضی از زنها مخصوصا بعد از بچهدار شدن توجهی که ابتدای ازدواج به همسر خود داشتند را فراموش میکنند. آنها فراموش میکنند باید با الفاظ محبتآمیز، تماس چشمی، در آغوش گرفتن و نشانههای دیگر توجه و محبت به همسرشان را ابراز کنند. گفتن جملات ساده محبتآمیز مثل �#1605;وافقم�#1548; �#1670;ه نظر خوبی�و جملاتی مثل این میتواند اعتماد به نفس را به همسرتان برگرداند. محبت از جمله چیزهایی است که باید مدام یادآوری شود. اینکه شما اول ازدواج به همسر خود ابراز محبت کردهاید دلیل نمیشود دیگر آن را یادآوری نکنید. مردها برخلاف چیزی که فکر میکنید، نیاز به محبت، مراقبت و توجه دارند و بدون آن احساس خوشبختی نخواهند کرد.
5. طعنه نزنید
هنگام دعوا و عصبانیت ممکن است افراد چیزهایی را به زبان بیاورند که در حالت عادی آنها را نمیگویند. حرفهایی که در دعوا زده میشود ممکن است تا همیشه در ذهن همسر شما بماند. مواظب باشید هیچوقت و در هیچ شرایطی به همسرتان طعنه نزنید و نقطه ضعفهایش را به رویش نیاورید. توهین کردن به او، تواناییها و خانوادهاش بدترین اشتباهی است که در زندگی زناشویی میتوانید مرتکب شوید. از بین رفتن اعتماد به نفس همسر شما به هر دوی شما آسیب خواهد رساند. اگر فکر میکنید به اندازه کافی به خودتان مسلط نیستید، بهتر است هنگام عصبانیت از هم دور بمانید. بهعلاوه یادتان باشد بعضی از شوخیها ممکن است همسر شما را ناراحت کند. اگر همسرتان اضافه وزن دارد لازم نیست مدام این موضوع را به او یادآوری کنید.
6. منصف نیستید
همسر شما مهمترین عضو خانواده شماست. شادی او شادی شما و موفقیت او موفقیت شماست. شما دشمن هم نیستید و نباید دنبال گرفتن سهم بیشتری از زندگی هم باشید. به جای اینکه سعی کنید برنده بحثهای خانوادگی باشید، سعی کنید منصف بمانید و به جای پیشبرد هدف خودتان به بهتر کردن رابطه فکر کنید. معمولا ما عادت داریم فقط بدیها را گوشزد میکنیم اما گفتن خوبیها مهمتر است. اگر همسر شما کار خوبی انجام داده از او تقدیر کنید. نشان دهید تلاشهای او را در زندگی میبینید و از آنها قدردان هستید. این کار باعث میشود همسرتان اعتماد به نفس داشته باشد و علاوه بر این بتواند شما را بهتر بشناسد و بفهمد از چه خوشتان میآید و از چه بدتان.
7. زیادی سورپرایز نکنید
بعضی از مردها دوست دارند همسرشان را شگفتزده کنند. این کار در مورد گرفتن یک مهمانی برای تولد یا خرید یک هدیه کوچک عالی است. اما بهتر است از موارد بزرگتر از آن صرفنظر کنید. اگر یک ماشین بخرید و همراه آن به خانه بیایید مطمئن باشید همسر شما اصلا خوشحال نخواهد شد. در این شرایط زنها فکر میکنند چیزی از آنها مخفی شده و اعتمادشان به شما کمرنگ میشود. آنها فکر میکنند شما چیزهای بزرگ دیگری هم برای مخفی کردن از او دارید و در ارتباط با شما احساس ناامنی میکنند.
8. صادق نیستید
دروغ میتواند به راحتی به هر رابطهای آسیب برساند. کافی است همسر شما متوجه دروغی که به او گفتهاید بشود تا برای همیشه اعتماد خود را نسبت به شما از دست بدهد حتی پنهان کردن مسائل هم در برخی موارد باعث از بین رفتن اعتماد میشود. اگر همسر شما دوست ندارد با فرد خاصی رابطه داشته باشید، راهش این نیست که پنهان از او این کار را انجام دهید. به جایش با او حرف بزنید و او را متقاعد کنید. حرفهای او را هم بشنوید، شاید واقعا حق داشته باشد.
9. حساب-کتاب میکنید
خیلی خوب است که کارهای خانه را منصفانه بین خود قسمت کنید. شستن ظرفها، آشپزی، تمیز کردن خانه و …. مخصوصا در جوامع امروز که زنان هم مثل مردان کار میکنند. اما حساب و کتاب کردن ممکن است برای شما ایجاد مشکل کند. اینکه دائم به این فکر کنید که کدام کارها را شما و کدامها را همسرتان انجام داده است. شما خواهر و برادر یا همخانه نیستید. از خودگذشتگی لازمه زندگی مشترک است. حساب و کتاب و نمره دادن باعث میشود رابطه شما از روال طبیعی خارج شود و دائم به مشکل بخورید. به جای طبقهبندی کارها به این شکل بهتر است شرایط یکدیگر را در نظر بگیرید. شاید لازم باشد همسرتان گاهی اوقات وظایف شما را تقبل کند و گاهی شما این کار را برایش انجام دهید.
شهرها انگشترند و قم نگین قم هماره حجت روی زمین
تربت قم قبله عشق و وفاست شهر علم و شهر ایمان و صفاست
مرقد معصومه چشم شهرما مهر او جانهای ما را کهربا
در حریمش مرغ دل پر میزند هر گرفتار آمده در میزند
این حرم باشد ملائک را مطاف زائران را ارمغان، عشق و عفاف
حوزه قم هالهای بر گرد آن فقه واحکام خدا را مرزبان
در زمینه مقام حضرت معصومه علیهاالسلام در بین علما گفتهها فراوان است که در ادامه به صورت فهرستوار به نمونههایی اشاره میکنیم:
مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی - قدّس سره - بارها برای طلاب می فرمودند:
علّت آمدن من به قم این بودکه پدرم، آقا سید محمود مرعشی نجفی - که از زهّاد و عبّاد معروف نجف بود - چهل شب در حرم امیر المۆمنین (ع) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند. پس شبی در حالت مکاشفه، حضرت علی (ع) را مشاهده کرد که به ایشان فرمود: سید محمود چه می خواهی؟
عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه ی زهرا سلام اللّه علیها کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بودند: من که نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم.
عرض می کند: پس من هنگام زیارت چه کنم؟
حضرت فرموده بودند: خداوند متعال، جلال و جبروت حضرت فاطمه را به فاطمه ی معصومه - سلام اللّه علیها- عنایت فرموده اند؛ پس هر کس که بخواهد به زیارت حضرت فاطمه ی زهرا نایل شود، به زیارت حضرت فاطمه ی معصومه - سلام اللّه علیها - برود.[1]
مرحوم آیت الله طباطبایی - علامه، فیلسوف و عارف وارسته ی قرن اخیر - در ماههای رمضان، پیش از افطار به حرم ملکوتی کریمه ی اهل بیت، فاطمه ی معصومه - سلام الله علیها - مشرف می شدند و با بوسه زدن بر ضریح مطهر آن بانوی بزرگوار،روزه ی خود را افطار می کردند.[2]
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی می فرماید:
«روزی به حرم مطهر حضرت فاطمه ی معصومه (س) مشرف شدم و پس از اینکه زیارت را خواندم، خدمت آن حضرت عرض کردم که من امروز آمده ام و هیچ حاجت دنیوی ندارم. فقط یک حاجت دارم و آن این است که درفهم آیه ی «تطهیر» مورد عنایت شما واقع شوم و این آیه را درست بفهمم و مشکلاتم در این زمینه حل گردد. پس به خانه آمدم و مشغول نوشتن مطالبی پیرامون این آیه ی شریفه شدم؛ پس مسائل و مطالبی به برکت حضرت فاطمه ی معصومه (س) برای من روشن شد که شاید اگر پنجاه سال دیگر درس می خواندم آن مطالب برای ما روشن نمی شد!»[3]
آیت اللّه حاج سید محمد وحیدی (ره) از یکی از سادات برقعی نقل فرمودند که گفته بود:
«شبی در عالم رۆیا محضر مقدس حضرت معصومه (س) رسیدم. مانع و حجابی در بین نبود. احساس کردم که من محرم ایشان هستم و ایشان عمه ی سادات برقعی می باشند. از محضر مقدسشان سۆال کردم:
«آیا شما به اهل قم، شفاعت خواهید فرمود؟»
حضرت در پاسخ فرمودند: «میرزای قمی - رحمة الله علیه - برای شفاعت اهل قم کافی است. من برای همه ی شیعه شفاعت می کنم .[4] که این رۆیای صادقه، مۆیّد حدیثی از امام صادق (ع) است که می فرماید: «تدخَل بشفاعَتِها شیعَتی الجنّة بأجمعهم؛ به شفاعت او - حضرت فاطمه ی معصومه (س) - همه ی شیعیانم وارد بهشت خواهند شد.»[5]
این روضه ی صفیه ی حق، خواهر رضاست باخود اگر غلط نکنم، عرش کبریاست
معصومه، بنت موسی جعفر، که تربتش بر دیده ی اعاظم و اَعلام توتیاست
در احوال مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حایری نقل شده که ایشان به زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام رفت و در نزدیک درب ایوان طلا و ضریح مطهّر، مشغول زیارت آن حضرت شدند، پس از اتمام زیارت، دو نفر از شاگردان آن بزرگوار آمدند و راجع به مکان زیارت در این حرم و معنای این جمله «عند رأسها» سۆال کردند.
وی در جواب آن دو روحانی اینگونه فرمود: «عند رأسها» غیر از «فوق رأسها» است و در این جا که من ایستاده ام (نزدیک درب ایوان طلا) هم عند رأسها صدق می کند و هم رو به قبله ایستاده ام.
سپس فرمودند: «من در خواب دیدم که حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام و دو نفر دیگر در همین جا که من ایستاده ام مشغول زیارت بودند».[6]
امام خمینی قدس سره به تحقق فرمایش امام صادق علیه السلام درباره قم اشاره می فرماید و از بركت انتشار علم از قم به سراسر كشور، همه ایران را قم می نامد:
«همان طوری كه در روایات ما هست كه از قم علم به جاهای دیگر منتشر می شود، بحمدالله مدت هایی است كه این معنا تحقق پیدا كرده است و امروز امیدواریم كه به همت علمای قم و مدرسین قم و خطبای قم این مسأله زیادتر بشود و امروز بحمدالله همه ایران، قم است و همه، علما هستند و همه، دانشمندان و همه، اشخاصی هستند كه اسلام از آنها بهره می گیرد و به آنها پشتیبانی می كند.»
پی نوشت ها:
[1]فروغی از کوثر، ص 55.
[2]مجله پیام زن، شماره 11، ص 17.
[3]بارگاه فاطمه معصومه (س) تجلیگاه فاطمه ی زهرا(س)، ص 120.
[4]همان منبع، ص 131.
[5]مجالس المۆمنین ج 1، ص 83.
[6]ستارگان حرم، ج 2، ص 204.
منبع:
ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان
سایت حوزه نت
پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدسه حضرت معصومه سلام الله علیها
یكى از نظریات تحقیرآمیزى كه نسبت به «زن» وجود داشته است در ناحیه استعدادهاى روحـانـى و مـعـنوى زن است؛ عده ای مى گفتند زن به بهشت نمى رود، زن مقامات معنوى و الهى را نـمـى تـوانـد طـى كـنـد، زن نـمـى تـوانـد به مقام قرب الهى آن طور كه مردان مى رسند بـرسـد.
قـرآن در آیات فراوانى تصریح كرده است كه پاداش اخروى و قرب الهى به جـنـسـیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مـرد. قـرآن در كـنـار هـر مـرد بـزرگ و قـدسـى، از یك زن بزرگ و قدیسه یاد مى كند. از هـمـسـران آدم و ابـراهـیـم و از مـادران مـوسـى و عـیـسـى در نـهـایـت تـجـلیـل یـاد كـرده اسـت. اگـر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشایسته براى شـوهـرانـشـان ذكـر مـى كـنـد، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پلیدى بوده است غفلت نكرده است .
در تاریخ اسلام نیز زنان قدیسه و عالیقدر فراوانند. كمتر مردى است به پایه خدیجه کبری علیهاالسلام برسد. و هیچ مردى جز پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمومنان على علیه السلام به پایه حضرت زهرا علیهاالسلام نمى رسد. حضرت زهرا علیهاالسلام بر فـرزندان خود كه امامند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله برترى دارد.
بطور کلی، اسلام در سیر من الخـلق الى الحـق یـعـنـى در حـركـت و مـسـافـرت بـه سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست. تفاوتى كه اسلام قائل است در سیر من الحق الى الخلق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمل مسۆولیت پیغامبرى است كه مرد را براى اینكار مناسبتر دانسته است .وگرنه در اسلام تعبد هست و این تعبد مایه تقرب است، و هركس بنده تر باشد مقرب تر است.
بنابراین طرح چنین شبهاتی، در اثر عدم توجه به نظام ارزشى اسلام است. ملاكهاى نظام ارزشى اسلام غیر از معیارهاى مكاتب دیگر است.
این شبهه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مطرح شده، و حضرت با جمله اى كوتاه به نوع این نقد و اشكالها، پاسخ داده است، این سۆال و جواب را، استاد علامه طباطبایى (ره) در تفسیر المیزان به نقل از كتاب «الدر المنثور فی التفسیر بالماثور» در خلال «بحث روائى» بخشى از آیات سوره نساء ذكر فرموده است. (تفسیر المیزان، ج4، ص37، چاپ اول)
در المنثور از بیهقى نقل مى كند كه: روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله در جمع یاران و اصحابش نشسته بود، اسماء بنت یزید انصاریه، یكى از زنان انصار، به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله رسید، عرض كرد: من نماینده تمام زنان هستم به سوى شما، این سۆال، تنها سۆال زنان انصار و زنان مدینه نیست، بلكه سۆال همه زنهاست و هیچ زنى در مشرق یا در مغرب نیست مگر این كه وقتى سخن مرا بشنود آن را مى پذیرد، پس من در حقیقت نماینده همه زنان عالم هستم، زیرا شما پیامبر همه جوامع بشرى اعم از زن و مرد هستید و این سۆال عموم زنان از شما است.
او در كمال ادب این سۆالها را طرح كرد. در آغاز سخنش جمله «بابی انت و امی» گفت، بعد هم گفت: «نفسی لك الفداء» یعنى من و پدر و مادرم فداى تو.
پس از ایراد خطبه به عنوان نماینده زنان جهان عرض كرد:
«ان الله عزوجل بعثك الى الرجال و النساء»؛
خداى سبحان تو را به عنوان پیامبر بشر مبعوث كرد چه براى مردان، چه براى زنان.
«فامنا بك و بالهك»؛
ما به مبدا و معاد و وحى و رسالت ایمان آوردیم، به خدایى كه تو را فرستاد ایمان آوردیم.
« و انا معشر النساء محصورات مقصورات قواعد بیوتكم و مقضى شهواتكم و حاملات اولادكم»؛
ما زنها خانه نشین و محصور و حامل فرزندان شما مردان هستیم.
تفكرى كه در آن روز رایج بود تفكر جاهلى بود. این زن در عین حال كه نماینده زنان جهان است نماینده زنان مسلمان نیز هست، ولى در متن سۆالش تفكر جاهلى را مطرح مى كند. او مى گوید، زن حامل فرزند شوهر است، غافل از این كه زن حامل فرزندى است كه به پدر و مادر به صورت مشترك منسوب است.
«و انكم معاشر الرجال فضلتم علینا بالجمع و الجماعات و عیادة المرضى و شهود الجنائز و الحج بعد الحج و افضل من ذلك الجهاد فی سبیل الله»؛
و شما مردها بر ما فضیلت دارید براى این كه در نماز جمعه و جماعت، در عیادت بیمار، در تشییع جنازه شركت مى كنید، شما مكرر مى توانید به حج بروید و بالاتر از همه جهاد فى سبیل الله وظیفه شماست و ما محرومیم.
«و ان احدكم اذا خرج حاجا او معتمرا او مجاهدا حفظنا لكم اموالكم و غزلنا اثوابكم و ربینا لكم اولادكم»؛
شما اگر به عنوان حج یا جهاد حركت كردید ما باید در خانه ها بنشینیم و اموالتان را حفظ كنیم، لباسهایتان را ببافیم، فرزندان شما را تربیت كنیم.
«فما نشارككم فی هذا الاجر و الخیر»؛
ما زنها با شما مردها در هیچ یك از فضیلتها شریك نیستیم.
حضرت رسول اعظم صلی الله علیه وآله با تمام صورت رو به اصحاب كرد و فرمود:
«هل سمعتم مسالة امراة قط احسن من مسالتها فی امر دینها من هذه»؛
شما تاكنون زنى به این فضیلت دیده اید كه در مسائل دینى این چنین سۆال كند؟
معلوم مىشود شنیدن صداى زن در اینگونه از مسائل دینى براى معصوم هم رواست و زن مى تواند در مجامع عمومى درباره مسائل دین سخن بگوید و مردها هم مى توانند سخن زن را درباره مسائل دینى بشنوند و یا گوش دهند.
اصحاب گفتند: ما فكر نمى كردیم زن به این مقام برسد. چرا كه زمینه اى نبود تا زن را بپروراند.
نباید توقع داشت، تفكر جاهلى توان تربیت اینگونه از زنها را داشته باشد.
آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله رو به این زن كرد:
«فقال افهمی ایتها المراة و اعلمی من خلفك من النساء ان حسن تبعل المراة لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقته یعدل ذلك كله فانصرفت و هی تهلل حتى وصلت الى نساء قومها»؛
اى زن برگرد به همه زنهایى كه تو نماینده آنهایى، چه در مشرق و چه در مغرب، اعلام بكن كه مسۆولیت تربیت خانواده و تشكیل خانه، شوهردارى، حُسن تبعل - كه چشم شوهر در بیرون به گناه گشوده نشود و گوشش در بیرون منزل به گناه و آهنگ باطل باز نشود، و دستش به خیانت باز نشود - ، نیك شوهردارى كردن و خانواده را حفظ كردن و اركان خانه را به دوش كشیدن، حفظ اولاد و اموال و تامین آبرو، معادل همه آن فضائل است كه بر شمردى.
مگر نه آن است كه شما خواهان ثواب و تقرب الهى هستید، مگر نه آن است كه فروع دین تعبدى است و ذات اقدس پروردگار مصالح ما را بهتر از ما مى شناسد، آن خدایى كه به شما شش سال زودتر از دیگران دستور عبادى داد و زودتر از دیگران با شما سخن گفت و شما را شش سال زودتر از دیگران به حضور پذیرفت، اینچنین دستور داده است كه خانواده در اسلام اصل است. آنها كه خانه را منحل كرده و در حد یك خوابگاه به او مى نگرند، آنها جان و روح زن را از خانه بیرون آوردند و به مراكز فساد كشاندند. نمونه بارز انحطاط را در كشورهاى پیشرفته دیده و مى بینید.
مرحوم علامه طباطبایى در ذیل همین حدیث شریف بحث مبسوطى دارند و مى فرمایند:
آنها زن را تحت عنوان آزادى بازیچه قرار دادند. اما دین مى گوید زن گل است و نظیر ابزار بازى نیست، او را ضایع نكنید، كارهاى سنگین به اینها ارائه نكنید، نگذارید با نامحرم تماس بگیرند، نامحرم با او تماس بگیرد چرا كه این گل پژمرده مى شود، این فقط باید در بوستان منزل باشد، آنگاه است كه مى تواند پیغمبر تربیت كند.
اگر زنان، كانون خانه را متلاشى نكنند و گرم نگه دارند و گونهاى عمل كنند كه مرد، تمام تلاشش متوجه خانه باشد، با حُسن برخورد، با اداره صحیح شۆون منزل، با قناعت و كم توقعى، با تربیت دقیق فرزندان، با رفتار مۆدبانه داشتن و حفظ عفاف و لباس حتى در برابر اولاد، و در نتیجه تربیت فرزندانى وزین و عفیف، آنگاه مى توانند نقص آن فضائل را جبران كنند، چه این كه اینها معادل همه فضائلى است كه براى مردها وارد شده است.
ابوالفضل صالح صدر بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
زن در آیینه جمال و جلال، استاد عبدالله جوادی آملی.
نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهید مرتضی مطهری.
جنگ نرم….یاران امام و…. تبلیغ…
شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد . ( امام خامنه ای روحی فدا) گرگ ها خوب بدانند که در این ایل غریب ولايت فقيه پرتوى از ولايت امام زمان (عليه السلام)، و ولايت امام زمان(عليه السلام)پرتوى از ولايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، و ولايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پرتوى از ولايت اللّه جلّ و علا است اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
گر پدر نیست،تفنگ پدری هست هنوز
گر چه نیکان همگی بار سفر بربستند،
شیر مردی چو سید علی خامنه ای هست هنوز!
***
فلسفه وضو چیست؟
بنده ای که آماده مناجات و راز و نیاز با اول قدرتمند جهان هستی می گردد ، باید از هر لحاظ خود را مهیا سازد و با حالت مورد پسند و هیئتی نیکو در محضر او ، حاضر شود .
بدون طهارت از پلیدی های ظاهری و باطنی نمی توان به دستگاه قدسی آن عزیز راه یافت.
حال وضو و طهارت نیز ، مقدمه و کلید برای ورود به گلستان سرسبز نماز و مناجات است و در نتیجه آغازی برای ورود به بهشت .
” الوضوء مفتاح الصلاة و الصلاة مفتاح الجنة ” 1
امام هشتم (ع) درباره فلسفه و اسرار وضو می فرماید :
1- وضو ، یک ادب در برابر خداوند است تا بنده هنگام نماز ، وقتی در برابر او می ایستد پاک باشد.
2- همچنین از آلودگی ها و پلیدی ها، پاکیزه شود.
3- به علاوه [فایده] وضو ، از بین رفتن کسالت و طرد خواب آلودگی ( و ایجاد نشاط ) است.
4- دل و روح را آماده ایستادن در برابر پروردگار می سازد.
5- در وضو شستن صورت و مسح سر و پاها واجب است ؛ زیرا این ها عضو هایی است که در نماز به کار گرفته می شوند.2
علاوه بر این می توان به فلسفه و حکمت های زیر نیز اشاره کرد :
الف) وضو به معنای نظافت ، شست و شو و پاکیزگی است.ما قسمت هایی از بدن را که معمولا بیرون است پاکیزه می کنیم.
صورت بیرون است و زودتر کثیف می شود ؛ دست معمولا تا آرنج بیرون است و در مواقع معمولی بیشتر کثیف می شود ؛ بعد هم قسمتی از جلو سر و روی پا ، که بیرون است همه را تمیز می کنیم.
البته پاکیزه کردن را باید برای خدا و اطاعت از دستور او انجام داد.
آمادگی جسم و روان است وضو
مفتاح در باغ جنان است وضو
با آب حیات عشق دل را شویید
آئینه پاکی جهان است وضو
ب) شهید بهشتی (ره) درباره فلسفه وضو افزوده است :<وضو ، شست و شو کردن و آنگه به مسجد و محل نماز خرامیدن است.
یک قدم به سمت پاکی معنوی برداشتن است. لذا ، اگر کسی همین حالا نیز به حمام رفته باشد ، باید برای خدا وضو بگیرد تا یک قدم به خلوص و خدایی بودن نزدیک تر شده باشد.>3
ج) وضو ؛ به عنوان مقدمه نماز نه تنها موجب تطهیر جسم از آلودگی ها می شود؛ بلکه تطهیر روح را در بر می گیرد.
با وضو مؤمن احساس می کند ، جسم و روحش از آلودگی گناهان و لغزش ها پاک شده است.
این احساس پاکی و طهارت جسمی و روحی ، انسان را برای ارتباط معنوی با خدا و ورود به حالت آرام سازی جسمی و روحی از نماز آماده می سازد.4
1. نهج الفصاحه ، ح 1588
2. وسائل الشیعه ج 11 ، ص 257
3. سرود یکتا پرستی ، ص 20
4. قرآن و روان شناسی ، ص 357
هوالحق گزارش ویژه برنامه شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) مجری:مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها) مکان: مرند- امامزاده سید احمد زمان: یکشنبه 30/17 الی 30/19 مراسم ویژه شهادت امام جعفر صادق(علیهالسلام)با حضورگسترده طلاب و دانش آموختگان وعموم مردم در امامزاده سید احمد شهرستان مرند برگزار گردید. مراسم با قرائت آیاتی از کلام الله مجید آغازوبادعای توسل ادامه یافت.سخنران این مراسم حاج آقا حسین پور مربی طرح صالحین به ایراد سخنرانی درباره حجاب وفرهنگ حجاب وعواقب بی حجابی و بیان احادیثی از امام صادق (علیه السلام) وپاسخ به سوالات وشبهات نسل جوان ادامه داد ؛سخنران برنامه در ضمن حدیثی فرمودند:امروز شبیه ترین فرد به پیامبر از لحاظ خلقت و اخلاق و منطق به پیامبر وجود صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)هستند. اهمّ سخنان آقای حسینپور برای اصلاح شیعه و همسان سازی به منش ،رفتار و اخلاق پیامبر و معصومین (علیهم السلام) بود و تاکید بر حجاب بانوان و پوشش نسل جوان داشتند و اینکه الگوی شیعیان باید پیامبر و معصومین (علیهم السلام)باشد نه بازیگران سینماها و فوتبالیست ها و … . این برنامه معنوی باتوسل به اهل بیت ودعابرای اصلاح جامعه اسلامی وفرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)پایان یافت. پذیرایی این ویژه برنامه ازمیهمانان با شربت وخرما هدیه به روح مطهر امام صادق(علیه السلام)بود.
غرب هر روز لباس نو به نو جوانان ما می دوزد!!!
بعد از ساپورت نوبت چیه ؟!
این روزها که برخی از دخترکان جامعه اسلامی خودمان را اینگونه بازیچه شهوت رانی مدل سازان و الگوسازان شیطانی و ضد خدا می بینیم، هزاران بار مرگمان را از خدا می خواهیم، که چرا نمی توانیم از روند این سقوط از جایگاه انسانی به چاه حیوانیت، آنها را حفظ کنیم…
و چقدر زجر آور است حلول شیطان را در جامعه دیدن و قدرت به تغییر آن
نداشتن…
اما درهمه این قضیه بدترین چیزی که عذابمان می دهد، همان آینده نگر
نبودن و برنامه نداشتن ما هست در دنیایی که هر لحظه برای مبارزه با
انسانیتِ انسان یک برگ برنده جدید رو می کند و ما هنوز عادت کرده ایم
وقتی کار از کار گذشت و سهراب در خاک شد، آنگاه به فکر نوشدارو بیفتیم
و این عین ضعف است…
هجوم غرب در جبهه فرهنگی آنقدر به روز و قدرتمند است که ما همیشه
به این نتیجه رسیده ایم که بایستیم و منتظر شلیک توپ به سمت خویش
باشیم و بعد به فکر بیفتیم که چطور باید جلویش را بگیریم، در حالی که
فرهنگ اسلامی همیشه فرهنگ هجوم به فرهنگ شیطانی بوده است و
هیچ گاه ما را مدافع در این زمینه نخواسته است.
درست بر عکس جنگ سخت که می گوید هیچ گاه شروع کننده نباش،
اینجا همیشه اسلام است که هجوم می کند، این در سیره رسول
خدا(ص) نیز به وضوح قابل اکتشاف است…
نمی دانم تا کی منتظر هستیم که غرب یک نطفه فکری نجس دیگر در تفکر
جوانان ما بکارد و آن وقت ما به انفعال بیفتیم که حالا با این معضل چه
کنیم؟ این روزها که ساپورت پوشان غیر از اینکه به فکر به روز بودن باشند
به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند، این خنده مستانه اهریمن شیطانی
غرب است که چشم ما را به اشک نشانده است …
اما کار ما به چه می ماند؟
ما دختران و پسرانمان را با نظام آموزشی که در اصل بسیار شبیه به
آموزش در غرب است، رشد می دهیم و آنها را به جامعه ای می فرستیم
که برای آنها و برای زندگی در آن، زیر ساختِ فکریِ اسلامی به بچه هایمان
نداده ایم، می شود این که هست و آنها شکار تفکرات و اخلاقیاتی می
شوند که هیچ گاه برای مبارزه با آن آماده نشده اند…
نمی دانم چرا در مدارس ابتدایی ما به دختران درس حیا و عفت و تعقل
گرایی در عفاف؛ و به پسرانمان درس غیرت و شعور و تفکر در حیا نمی
دهیم… چرا نهج البلاغه و احادیث در مقاطع بالاتر ورودی ندارد، چرا دانشگاه
نمی شود دوره ای که تمام کننده همه مبناهای فکری برای جوانان ما
باشد…
خیلی ها این تفکر را مسخره می کنند، اما اسلام وقتی در فکر و رفتار
نوجوان و جوان ما رسوخ می کند، که به قول رسول خدا(ص) در کودکی و
نوجوانی مانند نقشی که بر سنگ حک می شود، در قلب و ذهن آنها نقش
بسته باشد…
اما غرب…
آنها را خوب شناخته ایم، آنها امروزه که ساپورت ها را به تن دخترکان ما می
بینند و به جدا شدن آنها از فرهنگ ناب اسلامی می خندند، هیچ گاه به این
قانع نیستند، آنها مد و لباس بعدی را برای تن عزیزان ما که کم کم از
دستمان می روند و به دامن شیطان می افتند، می دوزند و آماده موقعیتی
خوب می کنند…
و ما هنوز فکر می کنیم باید وقتی بچه های سرگردانمان به دام آنها افتادند،
به فکر نجاتشان باشیم… کاری شبیه معجزه….
آهای…
صدای من به گوش کدام پدر، کدام مادر، کدام مسئول، کدام مدیر، کدام
فعال فرهنگی، کدام مسلمان می رسد؟؟؟
به خدا غرب در ساپورت ها نمانده است، غرب برای بچه های 5-6 ساله ما
هم لباسِ اندازه دوخته است…
به خدا اگر مبنای اسلامی را از مقاطع حتی قبل از ابتدایی شروع نکنیم،
بچه هایمان را برای روزهای سخت جوانی و احساسی شدن آماده نکنیم،
حتی اگر تمام قدرت خود را بگذاریم، نمی توانیم یکی از آنها را در جوانی از
شر غرب شیطانی حفظ کنیم…
چرا برای جنگ با شیطان سربازان خود را از کودکی آماده نکنیم؟؟؟
از امروز شروع کنیم، البته بچه های سرگردانمان که شکار غرب می شوند
نیز نباید فراموش شوند…
برگرفته از سایت عمارنامه
روز کارمند مبارک
روز کارمند، تجلیل ازانسان های شایسته ای است که هدفشان خدمت به مرم و کسب رضای پروردگار است.
آنان که همه همت و تلاششان، گشایش گره های زندگی انسان ها، رفع مشکلات و ایجاد آرامش در جامعه است.
کار و فعالیت کارمندان، به عنوان عضو فعال جامعه و خدمتگزار ملت، شایسته تقدیر و بیان است.
ازاین رو، سزاوار است امروز را قدر بدانیم و در بزرگداشت مقام ارزشمند و والای کارمندان کشور بکوشیم
توصیه های مهم قرآن به زنان
دیرگاهی است که حقوق زنان نقل محافل گوناگون اجتماعی و حقوقی در سرار جهان است ، و هر تشکلی به زعم خود سرمدار دفاع از حقوق زنان هستند و خود را منجی آنان در جهان هستی می دانند ،و شعار های فمنیستی به اشکال گوناگون طراحی می کنند و هدف خود را آزادی تمام زنان جهان از قید و بندها و سلطه مردان می دانند .
نمی خواهیم فعالیت همه آن ها را زیر سۆال ببریم یا به نقد آنان بپردازیم این درست است که در تمام نقاط دنیا و فرهنگ های گوناگون زنان دارای حقوق و وظایف تعریف شده ای هستند اما این بدان معنا نیست همگی ظلم به زنان است و نباید باشد .
در بنیش اسلامی هم حقوق و حد و مرز ها و وظایفی برای زنان تعریف شده است که اگر کسی خود را مسلمان می داند باید به آن ها ملتزم باشد ،اما متأسفانه امروزه ما در جوامع مسلمان شاهد این هستیم که زنان تحت تأثیر شعارهای فمنیستی و تبلیغات گسترده بر علیه دین اسلام ،خود را موجوداتی می بینند که در حق آن ها نهایت ظلم و ستم روا داشته شده است در حالی که زنان سایر ملت ها،موجوداتی خوشبخت هستند که هیچ محدودیتی ندارند ، آیا واقعا اینگونه است ؟
(همانطور که گفتیم ما در پی بررسی و مقایسه حقوق و امتیازات یک زن مسلمان و یک زن اروپایی نیستیم ،در این زمینه کتاب های زیادی نگاشته شده است و تحیقات فراوانی انجام شده که علاقه مندان می توانند برای اطلاع بیشتر به آن ها رجوع کنند.)
اما بحث ما چیست؟
روی صحبت ما با زنان مسلمانی است که با تمام وجود دین خود را پذیرفته اند به قرآن کریم اعتقاد ویژه دارند و در یگانگی خداوند متعال هیچ شک و شبهه ای ندارند ،اما تحت تأثیر یک سری تبلیغات و سم پاشی ها در دل آنان این شک به وجود آمده که چرا باید محدود باشد؟ چرا زندگی همه به کام مردان است ؟ چرا او باید محدود باشد تا یک مرد به گناه نیفتد ، و همه پاسخ های داده شده را کلیشه ای می دانند و کهنه و خاک خرده ،اما در پاسخ نه نظریه ای می آوریم نه توجیه این و آن را می خواهیم مستقیم برویم ببینیم خداوند متعال چه می گوید و از بنده ای که آفریده و مقدر کرده است که زن باشد و مسلمان چه انتظاری دارد؟
مهمترین دستورات قرآن به زنان
نخستین سفارش قرآن به خانم ها، رعایت حجاب است که در چند آیه مطرح شده است: در آیه ۳۱ سوره نور، مىخوانیم:وَ قُلْ لِلْمُۆْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُۆْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ.
و به زنان با ایمان بگو: چشم هاى خود را [از نگاه هوس آلود ]فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را به جز آن مقدار که نمایان است، آشکار نسازند و [اطراف ]روسرى هاى خود را بر سینه خود بیفکنند [تا گردن و سینه با آن پوشانده شود ]و زینت خود را آشکار نسازند، مگر براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدرشوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسرانِ خواهرانشان یا زنانِ هم کیششان یا بردگانشان [= کنیزانشان]، یا افراد سفیه که تمایلى به زن ندارند یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند، و هنگام راه رفتن، پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینتِ پنهانشان دانسته شود [و صداى خلخال که بر پا دارند به گوش رسد ]و اى مۆمنان! همگى به سوى خدا بازگردید تا رستگار شوید.
همچنین در آیه ۵۹ سوره احزاب آمده است: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِک وَ بَناتِک وَ نِساءِ الْمُۆْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِک أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُۆْذَیْنَ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً.اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنانِ مۆمنان بگو: جلباب هاى خود [= روسرى هاى بلند] را بر خویش فرو افکنند، و این کار، براى این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است [و اگر تا کنون خطا و کوتاهى از آن ها سر زده، توبه کنند]. خداوند، همواره آمرزنده رحیم است.
آیه پیشین شامل سفارش هایى به خانم ها در باره رعایتِ حجاب بود؛ امّا در همین زمینه، خداوند به مردان نیز توصیه هایى کرده است تا حرمتِ خانم ها به ویژه زنان پیامبر را پاس دارند: وَ إِذا سَأَلْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِکمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکمْ وَ قُلُوبِهِنَّ….۲و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را [به صورت عاریت] از آنان [= همسران پیامبر ]مى خواهید، از پشت پرده بخواهید. این کار براى پاکىِ دل هاى شما و آن ها بهتر است.
دو آیه اخیر، درباره همسران پیامبر نازل شده است؛ امّا هیچ کدام ویژه آن ها نیست. حجاب میان همه زنان مسلمان مشترک است و در ضمن، جمله «ذلِکمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» در آیه اخیر علّت حکم را بیان مىکند و مىتوان آن را درباره همه زن ها تعمیم داد؛ بنابراین، آیه شریفه، مرد مسلمان را نیز به رعایت احترامِ حجابِ همه خانم هاى اجنبى، موظّف کرده است.
دومین توصیه به خانم ها این است که با مرد بیگانه کم تر اختلاط داشته باشند؛ البتّه اگر زن با رعایت حدود حجاب شرعى در بازار رفت و آمد کرد، از نظر قانونى قابلِ تعقیب نیست، مگر این که به فساد و فحشا کشیده شود؛ امّا از نظر اخلاقى، زن مسلمان موظّف است خود را از مرد اجنبى دور نگه دارد و بکوشد تا کارش در محیط خانه باشد.
گاهى ممکن است وضع خاصّى پیش آید و مصالح اجتماعى و سیاسى، اقتضاى شرکت زنان در اجتماع را داشته باشد که در این صورت نیز تا حدّ ممکن، باید اجتماع زنان از مردها جدا باشد. اختلاط زن و مرد بیگانه ـ به ویژه اگر زن آرایش کرده باشد ـ از نظر اسلام ارزش اخلاقى منفى دارد. قرآن کریم مىفرماید: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى….۳ و در خانه هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیتِ نخستین [با آرایش میان مردم] ظاهر نشوید.
سومین سفارش به خانم ها، رعایت حیا است. حیا به این معنا است که انسان به سببب ترس از آلوده شدن به گناه، خود را از مظانِّ آلودگى به گناه دور بدارد؛ بنابراین، هرگونه کم رویى یا ضعف نفس را نمىتوان حیا نامید. قرآن کریم، در داستان دختران شعیب مىگوید: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاء….۴یکى از آن دو [دختر] به سراغ او [= حضرت موسى(علیه السلام) ]آمد؛ در حالى که با نهایتِ حیا گام برمى داشت.از این آیه استفاده مىشود که حیا براى زن، ارزش اخلاقى ویژه دارد.
سفارش چهارم به خانم ها آن است که هنگام سخن گفتن با مردان، وقار و متانت را رعایت کنند و کیفیّتِ سخن گفتنشان به گونه اى نباشد که هوس آنان را برانگیزد. خداوند در این باره مىفرماید: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً.۵ پس به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.
مخاطب این آیه، همسران پیامبر هستند؛ امّا به طور مسلّم این یک سفارش اخلاقى است که رعایت آن براى هر زن مسلمانى رجحان اخلاقى دارد. اگر کسی مسلمان است و می خواهد دیندار باشد خوب می داند که خداوند متعال بد او را نمی خواهد و همه دستوراتش بر اساس علم لایزالی است بدون اینکه ذره ای در آن خطا باشد .
اکنون خواهر عزیز من شما خود می دانید که می خواهید به دستور صریح خداوند عمل کنید یا باب میل این و آن که در شعارهای رنگی ، خود را رنگین تر کنی در کوچه و بازار آماج تیرهای شهوت مشتی انسان مریض و آلوده باشید . و حواسمان باشد که خداوند متعال هم به ظاهر و باطن ما آگاه است و هم همه آن بیمار دلانی که از حد حدود خود غافلند . ما مأموریم که خود را بپوشانیم ،عفت داشته باشیم و آنها هم همین دستور را دارند … نه اینکه ما مسۆل رفتار آن ها باشیم . خداوند متعال خود پاداش دهنده هر عملی است هم او که عادل است و به آنچه ما در سینه خود پنهان کرده ایم آگاه …
پی نوشت ها :
۱ ر.ک: محمّد تقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، ج ۳، ص ۸۸.
۲. احزاب (۳۳)، ۵۳.
۳. احزاب (۳۳)، ۳۳.
۴. قصص (۲۸)، ۲۵.
۵. احزاب (۳۳)، ۳۲.
محمدی
منبع :کتاب اخلاق در قرآن ،آیت الله مصباح یزدی
از آن هنگام که ایرانیان دروازه دلهای خود را به روی آیین اسلام ناب محمدی گشودند ، هنرمندان این مرز و بوم بسیار کوشیدند تا متعالی ترین گونه هنر خود را درساخت بناهایی به کار گیرند که مآمن روح و دل و جان خسته آدمی است .آنها با نهادن خشت بر روی خشت و کاشی برروی کاشی پله پله راه را برای معراج دلها ی عاشق به سوی معشوق گشودند .آبی عرش را بر رو ی کاشیها کشیدندو نقش و نگارها را به نشانه شجره های روضه رضوان و ریاحین آن که مأمن و سرای پرهیزگاران درست کردار است ،ترسیم کردند تا بهشتی کوچک بر رو ی زمین نقش بندد: بهشتی که شاید نشان از دلتنگی اعقاب آدم(ع)دارد:دلتنگی ناشی از تبعیدی از بهشت عدن که تنها با یک وسوسه رخ داد. حال آنکه در این بهشت کوچک می توان تنها با یک دم یاد پروردگار دوباره به آن بهشت جاوید پیوست . می توان با محمل عبادت و دعا از ثری به ثریا پرکشید.و سرمست از باده وصل ،سبک و خالی شد و باردیگر برای نبرد با مصائب زندگی آماده ومهیا گردید.
مسجد پایگاه انسجام و یکپارچگی مسلمانان است و نماز جماعت و تشکیل صفوف به هم فشرده نمازگزاران به خوبی بیانگر هماهنگی و انسجامی است که حضور درمسجد فراهم می آورد. در اینجاست که افراد نمازگزار همچون قطره های آب به یکدیگر می پیوندند تا دریایی از اتحاد را به نمایش در آورند..همه در کنار یکدیگر در برابر پروردگار یکتا روبه سوی یک قبله می کنند ولب به حمد و ثنای آن یگانه نازنین می گشایند.و هماهنگ با یکدیگر سرود توحید را زمزمه می کنند .
به روایت تاریخ پیامبر گرامی اسلام (ص) پایه گذار اولین مسجد است .او مکانی را پایه گذاری نمود که علاوه بر عهده دار بودن نقش روحانی و معنوی ،کانون فعالیتهای اجتماعی مسلمانان نیز به شمار می رفت . و به همین دلیل مسجد در طول تاریخ اسلام از ویژگی برجسته ای برخوردار بود. در گذشته همه امور مسلمین در ابعاد مختلف، ازجمله عقاید وفعالیت های فرهنگی ، عبادی ، سیاسی و اقتصادی ، در مساجد انجام می شد .
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی خود می تواند موید نقش فرهنگی والاو غنی مساجد باشد چراکه در دوران ستمشاهی مساجد جایگاه اولیه خود را باز یافته و محل تجمع مسلمین ، تبادل اطلاعات ، انسجام گروهها ، ایجاد تشکل های اسلامی ، محل روشنگری واطلاع رسانی وهمچنین محل مبارزه با طاغوتیان در ابعاد مختلف بود .به این ترتیب می توان نتیجه این بهره گیری از محیط معنوی مساجد را پیروزی انقلاب اسلامی قلمداد نمود.چراکه انقلاب ایران یک معجزه بود ، و بی تردید این عظمت و بزرگی ، به واسطه برخورداری و همچنین بهره گیری مناسب از محیط معنوی مساجد است .
گفتنی است ، بنا به در خواست جمهوری اسلامی ایران ، 21 آگوست (31 مرداد ماه ) از سوی سازمان کنفرانس اسلامی به عنوان روز جهانی مسجد نامگذاری شده است که متعاقب آن از این تاریخ یک هفته ، هفته تکریم ، تجلیل ، اعزاز و اکرام مساجد است .21 آگوست مصادف است با به آتش کشیدن مسجد الاقصی توسط صهیونیست ها که با کشتار مردم در مسجد گوهر شاد توسط رضاخان ، همزمان شده است .هفته تکریم و تجلیل مساجد از 30 مرداد ماه تا 5 شهریورماه در کشور ایران به طور گسترده برگزار می شود .
معاد و روز قیامت و عالم مرگ و قبر حقیقتی است که به واقع برای همه موجودات رخ خواهد داد. قرآن کریم در آیات بسیاری به این موضوع اشاره نموده و کوشیده به بیانات گوناگون حقیقت آن را برای انسان ها اثبات نماید و درباره آن هشدار دهد تا انسان ها خود را برای مواجهه و رویایی با آن آماده نمایند. اندیشمندان اسلامی نیز تلاش نموده اند با ذکر نکاتی به بیان عالم مرگ و قبر بپردازند.
علامه طباطبایی در پاسخ سوالی که حقیقت مرگ چیست؟ بیان می دارد:
خداوند سبحان حقیقت مرگ را در آیه ای از قرآن کریم اینگونه بیان کرده است:
«نَحْنُ قَدَّرنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ، و ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ عَلی اَنْ نُبَدِّلَ امْثالَکُمْ، وَ نُنْشِاکُمْ فیم لا تعْلَمُونَ.»(واقعه: 60و 61)
یعنی ما مسبوق به عِلَل نیستیم، و کار ما یعنی میراندن شما روی این اساس است «عَلی اَنْ نُبَدِّلَ امْثالَکُمْ، وَ نُنْشِاکُمْ فیم لا تعْلَمُونَ». بنابراین مرگ انتقال از نشأه ای به نشأه دیگر است، و این کار به دست مَلکُ المُوت خواهد بود.
و در روایتی امام علی علیه سلام میفرمایند: المَوتُ بابُ الآخِرَةِ .
امام على علیه السلام : مرگ، دروازه آخرت است.
و در سفارشی امام علی علیه سلام به فرزندش می فرماید:
عنه علیه السلام - مِن وَصایاهُ لابنِهِ الحسنِ علیه السلام - : اعلَمْ یا بُنَیَّ أ نَّكَ إنّما خُلِقتَ للآخِرَةِ لا للدُّنیا ، وللفَناءِ لا للبَقاءِ ، وللمَوتِ لا للحَیاةِ ، وأ نَّكَ فی قُلعَةٍ ودارِ بُلغَةٍ وطَریقٍ إلَى الآخِرَةِ ، وأ نّكَ طَریدُ المَوتِ الّذی لایَنجو مِنهُ هارِبُهُ ، ولا یَفوتُهُ طالِبُهُ ، ولابُدَّ أ نّهُ مُدرِكُهُ ، فكُن مِنهُ على حَذَرٍ أن یُدرِكَكَ وأنتَ على حالٍ سَیِّئةٍ ، قد كنتَ تُحَدِّثُ نفسَكَ مِنها بالتَّوبَةِ فیَحولُ بینَكَ وبینَ ذلكَ ، فإذا أنتَ قد أهلَكتَ نفسَكَ .
امام على علیه السلام - از سفارشهایش به امام حسن علیه السلام: بدان اى فرزندم، كه تو در حقیقت براى آخرت آفریده شدهاى نه براى دنیا ، براى رفتن نه براى ماندن ، براى مردن نه براى زیستن . تو در منزلگاهى كوچ كردنى و در سرایى ناپایدار و عاریتى و در راه آخرت هستى . تو فرارى (و تعقیب شده) مرگ هستى ؛ مرگى كه نه گریزانش را از چنگ آن رهایى است و نه جویندهاش از دست او به در رود ، بلكه ناگزیر به او مىرسد . پس ، بترس از این كه مرگ تو را به هنگامى در رسد كه در حال گناهى باشى كه خودت را به توبه از آن وعده مىدادهاى و او نگذارد توبه كنى و آن گاه است كه خود را به هلاكت در افكندهاى .
با توجه به روایات و آیات مطرح شده بحث مرگ و قیامت از یقینیات اسلام است بطوری که هرکس نسبت به این مطلب یقین داشته باشد و زندگی خود را با توجه به این آموزه ها بچیند، در واقع خواهد توانست به یقین و سعادت نزدیک گردد.
در ادامه نکاتی از عارف سالک آیت الله کوهستانی در رابطه با مرگ و قبر و قیامت بیان خواهیم داشت.
آیت الله کوهشتانی در مورد مرگ و حال انسان در تشییع جنازه چنین بیان داشتند:
دامادی انسان آن روزی است که انسان را پس از شست شو و غسل آن هم با سدر و کافور و پوشاندن لباس سفید (کفن) روی دست می گیرند و از هر طرف صدا می زنند « لا اله الا الله» اگر آن روز خدای بزرگ به من اجازه دهد سر از تابوت بیرون می آورم و خطاب به مردم می گویم : مردم قدر ـ لا اله الا الله ـ را بدانید ، ولی حیف که خدا چنین اجازه ای را نمی دهد .
چون در آن مجلس ایشان بسیار از مردن و زندگی پس از مرگ تعریف کرده بود، فرزند ارجمندشان ـ حجت الاسلام اسماعیل کوهستانی ـ گفت:
آقا جان! این گونه که شما از مرگ ستایش می کنید، پس مردم باید تقاضای مرگ نمایند و هر چه زودتر از این عالم به آن عالم رهسپار گردند.
آقا فرمود:
در حدیث آمده است « الدنیا مزرعه الاخره» هر چه در این عالم بیش تر باشیم، برای عالم پس از مرگ بیش تر کار می کنیم، از این رو تقاضای مرگ لازم نیست.
از جمله مطالبی که معظم له در آن شب فرمودند این بود که:
یکی از مشکلات قبر سۆال دو ملک مقرب خدا یعنی نکیر و منکر از میت است.
البته ایشان می فرمودند، برای مۆمنان بشیر و مبشرند ـ و سپس رو به ما بچه طلبه ها کردند و فرمودند:
آیا شما دعای رضیت بالله ربا و بالاسلام دیناً را از حفظ اید و بعد از هر نماز می خوانید یا نه؟
در پاسخ گفتیم، نه! نمی دانیم در کجا است.
آن گاه معظم له فرمودند:
این دعا در اعمال و تعقیبات مشترکه نماز در اوایل مفاتیح الجنان آقا شیخ عباس قمی است؛ شما آن دعا را ـ که متضمن اقرار به توحید و امامت و وحی و نوبت است ـ حفظ کرده و پس از هر نماز بخوانید، وقتی زبان شما به آن کلمات عادت پیدا کرد و هنگامی که شما را در قبر گذاشته و همه برگشتند و در حالت تنهایی قرار گرفتید چون عادت به آن دعا دارید شروع می کنید به خواندن آن دعا. این جا است که آن دو ملک برای سۆال قبر نزد شما می آیند و می بینید شما مشغول خواندن همان چیزی هستید که آن ها می خواستند از شما بپرسند. در این حال است که یکی از آن دو ملک می گوید: از این شخص بپرسیم! دیگری می گوید چه بپرسیم او که قبل از پرسش دارد می خواند. در نتبیجه تصمیم بر سۆال می گیرند و می گویند من ربک؟ من نبیک؟
شما در آن حال سربلند کرده و به آنها می گویید، مگر نمی شنوید که من دارم می خوانم: «رضیت بالله رباً و بالاسلام دیناً» دیگر این چه سۆالی است که از من می کنید.
آن دو ملک خوشحال می شوند و قبر تو باغی از باغ های بهشت می گردد.
در سفارش دیگری آیت الله کوهستانی در رابطه با یاد لحظات مرگ می فرماید:
همین قدر بدان ما ساعتی را در پیش داریم که در آن ساعت ماییم و مأمورهای بی نظر خدا، برای آن ساعت فکری بکن؛ سپس این رباعی منسوب به حضرت علی علیه السلام را می خواندند:
لا دار للمرء الموت یسکنها الا التی کان قبل الموت بانیها
فان بنیها بخیرٍ طاب مسکنها و ان بناها بشرٍ خاب ثاویها
برای مرد بعد از مرگشان جایی نیست که در آن جا ساکن شوند، مگر آن جایی که قبل از مرگ بنا کرده باشد. اگر آن را با خیر و خوبی ساخته باشد جای خوبی دارد و اگر با شر ساخته باشد جای گاه پرفقر و نیازی خواهد داشت.
امید است که از آیات و روایات نورانی مطرح شده و بیانات علمای بزرگوار درسی گرفته تا به شناخت واقعی قیامت برسیم.
منبع:
سایت راسخون
کتاب منتخب میزان الحکمه
پایگاه وارثون
حدیث از امام حسن مجتبی (ع)
1- نصیحت از سر اخلاص
«أَیهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلیلاً هُدِىَ لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنى فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ.»
هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصیحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیكویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىیاور است و با ذكر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.
2- شناخت هدایت
«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِمیثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ كَیفَ یهْوى مَنْ یهْوى.»
به یقین بدانید كه شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن كه صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّك پیدا نمىكنید تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان كه شایسته تلاوت است تلاوت نمىكنید تا آنها را كه تحریفش كردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ
وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ
وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ
بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ»
«خدایا قرار ده برایم در این روز بهرهای از رحمت وسیعت و راهنماییام کن در این ماه به سوی دلیلهای درخشانت و مرا به سوی موجبات خوشنودی همهجانبهات سوق ده به حق محبتت ای آرزوی مشتاقان.»
با وسیع بودن حکومت و فرمانروایی ذات اقدس الهی، رحمت او نیز بسیار وسیع و گسترده است، رحمتی که شامل کسانی میشود که از فرمان خداوند و رسولش سرپیچی ننمایند به طوری که خداوند در قرآن میفرماید: ”فَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل رَّبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ”(انعام ، ۱۴۷)
شرح فرازهای دعا
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ»
خدایا، من را از رحمت واسعه خودت نصیب گردان.
برای استجابت این دعا باید چه کنیم؟ باید به زیردستمان کمک کنیم. اگر وضع مالی کسی خوب است، برای دختران دم بخت مستحق جهاز تهیه کند. در این صورت دعا درباره او مستجاب میشود و اگر زلزله شود، زیر آوار نمیماند؛ چون رحمت خدا شامل حال او شده است.
برای استجابت این دعا باید چه کنیم؟ باید به زیردستمان کمک کنیم. اگر وضع مالی کسی خوب است، برای دختران دم بخت مستحق جهاز تهیه کند. در این صورت دعا درباره او مستجاب میشود و اگر زلزله شود، زیر آوار نمیماند؛ چون رحمت خدا شامل حال او شده است
رحمت خداوند بسیار وسیع و گسترده است، وسعتی که ما نمیتوانیم با قلم و زبان خود آن را وصف نماییم اما اگر به آیات قرآن توجه کنیم، ”الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ…” (انعام ،۱) یعنی ”شکر خداوندی که آسمان و زمین را خلق کرد…” لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ”(سبا ،۱) یعنی ”و برای خداوند است هرچه که در زمین و آسمان است” و ”وسع کرسیه السموات و الارض و لایوده حفظهما و …”(بقره ، ۲۵۵) یعنی ”قلمرو علم خداوند از آسمان و زمین فراتر و نگهبانی آسمان و زمین بر او آسان و بی زحمت است” آنگاه است که در مییابیم که با وسیع بودن حکومت و فرمانروایی ذات اقدس الهی، رحمت او نیز بسیار وسیع و گسترده است، رحمتی که شامل کسانی میشود که از فرمان خداوند و رسولش سرپیچی ننمایند به طوری که خداوند در قرآن میفرماید: ”فَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل رَّبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ”(انعام ، ۱۴۷) یعنی ”پس اگر تو را (ای پیغمبر) تکذیب کنند بگو خدای شما با آنکه دارای رحمت بی منتهاست (اما) عذابش را از فرقه بدکاران باز نخواهد داشت” پس از خداوند میخواهیم که ما را در این روز شامل رحمت واسعهاش قرار داده و بین ما و قوم مجرم جدایی اندازد…
قران
«وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ»
خدایا من را هدایت کن به ادله روشن خودت.
”منظور از براهینک الساطعه چیست؟”
در دعای این روز میخوانیم واهدنی فیه ”در این روز مرا هدایت نما” حال میخواهیم بدانیم این هدایت چیست؟ در جواب میتوانیم بگوییم: ”والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم”(بقره ، ۲۱۳) یعنی ”خداوند هر که را بخواهد به راه مستقیم هدایت میکند” پس این هدایت، هدایت به صراط مستقیم است، حال میخواهیم بدانیم صراط مستقیم چیست؟ که در جواب باید بگوییم: ”وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ”(مریم ، ۳۶)
یعنی ”به درستی که خداوند رب من و شماست پس او را بپرستید که این است صراط مستقیم” حال چگونه به این صراط مستقیم دست یابیم و طریقه عبادت و بندگی نمودن پروردگار عالمیان را از که بیاموزیم؟ که در اینجاست که ”لبراهینک الساطعه” ”به وسیله ادله و براهین روشن” به کار میآید که این ادله و براهین روشن هیچ چیزی جز آیات قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نمیباشد. به طوری که ”ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین”(بقره ،۲) یعنی ”این کتابی است که در آن شکی نیست و هدایتیست برای تقواپیشگان” و پیامبر اکرم (ص) نیز در حدیث ثقلین چنین فرمودند: ”انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و اهل بیتی، لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهمالن تضلوا ابدا” یعنی ”من در بین شما دو چیز گرانبها به امانت میگذارم: کتاب خدا و اهل بیتم، و آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند، مادامی که به آن دو تمسک جویید هرگز تا ابد گمراه نشوید” که ما نیز از خداوند میخواهیم که در این روز ما را به پیروی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام یاری نموده و به صراط مستقیم هدایت فرماید…
در روایات نیز داریم که بهترین حالات بنده هنگامی است که آن بنده در مقابل ذات اقدس الهی سجده مینماید، پس از خداوند میخواهیم که پیشانی ما را فقط جایگاه سجده نمودن به ذات اقدسش گرداند نه سجده گاه شیطان (نه فرمان برداری از شیطان…)
«وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ»
من را به سمت موجبات خوشنودی و رضایت خودت ببر.
از من راضی باش هرچند که بد کردم و عمرم را به بطالت مصرف کردم. حالا آمدهام و من را به سمت رضایت خودت ببر. از من خشنود شو و رضایت جامع داشته باش.
باید تمام عیبها را از خود دور کرد و با غیبت نکردن، حلال کردن مال و… تا این دعا در موردمان به استجابت برسد .
منظور از ”وخذ بناصیتی” چیست؟
ما از خداوند میخواهیم که پیشانی ما را گرفته و به سوی رضا و خشنودیاش بکشاند چرا که پیشانی محل سجده انسان به ذات اقدس پروردگار است .
رضای خداوند بزرگترین سعادتمندیهاست که یک انسان میتواند آن را به دست آورد، چرا که زمانی پروردگار عالمیان از بنده خویش راضی میگردد که بنده از دستورات و اوامر او اطاعت نموده و حق بندگی را به جا آورد و هنگامی که بنده از اوامر الهی اطاعت نماید آنگاه است که جمیع وعدههای خداوند که در قرآن به ایمان آورندگان بشارت داده شده است محقق میگردد که آن هم از رضای الهی نشأت میگیرد، پس رضای الهی جامعترین نعمتهای خداوند است
هنگامی که بنده به درگاه الهی سجده مینماید آنگاه است که خود را تسلیم امر پروردگار نموده و خود را در پیشگاه او خوار و ذلیل میداند و در روایات نیز داریم که بهترین حالات بنده هنگامی است که آن بنده در مقابل ذات اقدس الهی سجده مینماید، پس از خداوند میخواهیم که پیشانی ما را فقط جایگاه سجده نمودن به ذات اقدسش گرداند نه سجده گاه شیطان (نه فرمان برداری از شیطان…)
منظور از مرضاتک الجامعه چیست؟
همانطور که قبلاً هم توضیح داده شد رضای خداوند بزرگترین سعادتمندیهاست که یک انسان میتواند آن را به دست آورد، چرا که زمانی پروردگار عالمیان از بنده خویش راضی میگردد که بنده از دستورات و اوامر او اطاعت نموده و حق بندگی را به جا آورد و هنگامی که بنده از اوامر الهی اطاعت نماید آنگاه است که جمیع وعدههای خداوند که در قرآن به ایمان آورندگان بشارت داده شده است محقق میگردد که آن هم از رضای الهی نشأت میگیرد، پس رضای الهی جامعترین نعمتهای خداوند است که در این روز از او به حق دوستی و محبتش به جمیع بندگان میخواهیم که این رضا و خشنودی را نصیب ما گرداند.
روایت است که دوستی صد درجه دارد که ۹۹ بخش آن مخصوص خدا است و یک درجه آن بین مخلوقات تقسیم شده و خدا در همان یک بخش نیز، سهم دارد
«بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ»
این دعاها را درباره من مستجاب کن، به حق دوستی خودت ای آرزوی مشتاقان.
اینطور میگوییم چون خدا نسبت به ما دوستی دارد و خدا صد برابر محبت والدین به اولاد، ما را دوست دارد. روایت است که دوستی صد درجه دارد که ۹۹ بخش آن مخصوص خدا است و یک درجه آن بین مخلوقات تقسیم شده و خدا در همان یک بخش نیز، سهم دارد. خدایا این دعاها را به محبت خودت درباره ما مستجاب کن.
منابع :
بیانات آیة الله مجتهدی تهرانی
سایت مفاد
پیام قرآنی جزء7
از برنامه های شیطان برا گمراه کردن انسانها رواج فساد و فحشا و منکرات در جامعه است ؛همانا شيطان مىخواهد با شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد و بیان میکند که تنها راه نجات انسانها اطاعت خدا و اطاعت پيامبر و دوری از گناهاناست.
برگرفته از آیات 92-91سوره مائده
اللّهُمَّ قَرِّبْنی فیهِ اِلی مَرْضاتِکَ خدایا نزدیک کن مرا در این ماه به سوی خوشنودیت
وَ جَنِّبْنی فیهِ مَنْ سَخَطِکَ و نَقْماتِکَ و بر کنارم دار در آن از خشم و انتقامت
وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِقِراءَةِ آیاتِکَ و توفیق ده مرا در آن برای خواندن آیات قرآن
بِرحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمین به رحمت خودت، ای مهربانترین مهربانان
اولین تقاضای روزه دار باتقوا (پرهیزگار) رضایت پروردگار است. آن گونه که از قرآن استفاده میشود، نعمتهای جاودان بهشت برای مؤمنان آماده شده، ولی بالاترین نعمت برای این مؤمنان، رضایت خداوند است.
وعد الله المومنین والمومنات جنات تجری من تحتها الانهارخالدین فیها ومساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم(توبه ، 72)
آری بزرگترین سعادت برای هر عاشقی جلب رضایت معشوق است و به همین دلیل روزه دار مؤمن و عاشق خدا تقاضای رسیدن به این خشنودی را دارد.
اما روزه دار عاشق پروردگار، قبل از رسیدن به رضایت محبوبش، باید مؤمن باشد (همان) و مؤمن بودن نیز خصلتهایی را لازم دارد :
1-خشوع در نماز 2-دوری از سخن بیهوده 3-وفای به عهد 4- مواظبت بر نماز 5-ادای امانت
بر اساس آیه 72سوره مبارکه احزاب، سایر موجودات و آسمانها و زمین از پذیرش امانت سرباز زدند، ولی انسان این امانت را پذیرفت. این امانت، عقل، آزادی، اختیار و مسئول بودن در برابر آن است. اگر آدمی، امانت را در مسیر رسیدن به رضایت پروردگار به کار گرفت، به دیدار الهی میرسد ولی اگر نافرمانی کرده و راه شیطان را در پیش گرفت، از حیوانات نیز پست ترمی گردد.(اعراف ، 179).به همین دلیل انسانی که از امانت درست استفاده نکند، نادان و ستمگر نامیده شده (احزاب ، 72)
در دعای امروز از خداوند میخواهیم در ماه رمضان کاری کند که به رضایت و خشنودی او نزدیک بشویم؛ در روایت وارد شده، اگر میخواهی بدانی خدا از تو راضی است، ببین که تو از خدا راضی هستی یا نه ؟!
بعضیها از خدا راضی نیستند و به درگاه الهی گله میکنند که خدایا چرا همه دارند و من ندارم؟! یا چرا همه سالمند و من مریضم ؟! نباید اینطور حالتی داشت بلکه باید در هر حالتی که هستی از خدا راضی باشی.
پس اگر میخواهی بدانی خدا از تو راضی است یا نه ؛ به دلت مراجعه کن، ببین در زندگی از خدا راضی هستی ؟ اگر راضی هستی بدان که خدا هم از تو راضی است و اگر در گوشه دلت از خدا ناراضی هستی ؛ متوجه باش که خدا هم از تو ناراضی است.
اینک به بیان مختصر چند نمونه، از مصادیق رضا و سخط الهی در روایات میپردازیم:
امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: «خشنودی خداوند بلندمرتبه در اطاعت از امام، پس از کسب معرفت اوست». [الکافی، ج 1، 185]
در حدیث دیگری نیز امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «نشانه رضایت خداوند از بنده، رضایت بنده به تمام مقدرات خداوند است ـ چه آن مقدرات خوش آیند، و چه ناخوشایند باشند ـ». [غررالحکم، ص 104]
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «رضایت خدا در رضایت پدر و مادر و خشم خداوند در خشم آنهاست» [مستدرکالوسائل، ج 14، ص 286]
در روایت آمده است که خدای تبارک و تعالی از سه گروه تعجب میکند !
1- کسی که نماز میخواند و میداند مقابل چه خدایی ایستاده است، ولی در نماز حضور قلب ندارد و حواسش به نماز نیست.
بزرگی میگفت : ما باید از نماز خواندنمان هم استغفار کنیم.
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
[حکایت دوم گلستان سعدی]
2- کسی که عمری است روزی خدا را میخورد و غصه روزی فردا را دارد
3- کسی که میخندد در حالی که نمیداند خدا از او راضی هست یا نه !
«وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ سَخَطِکَ وَ نَقِمَاتِکَ»
خدایا یک کاری کن که از غضب تو اجتناب کنم ؛ و کاری نکنم که در ماه رمضان از من ناراضی باشی
«وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِقِرَاءَةِ آیَاتِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین»
خدایا مرا موفق به خواندن قرآن کن ؛
در قرآن کریم و روایات مأثوره و سیره اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) مطالب فراوانی در آثار، فواید و ثواب تلاوت قرآن و آداب آن ذکر شده است که به نمونههایی از آن میپردازیم:
قرآن میفرماید: فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ [سوره مزمل ـ آیه 20] هر چه میتوانید قرآن تلاوت کنید.
وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا [سوره مزمل ـ آیه 4] قرآن را آرام و شمرده و با دقت و تأمل بخوان.
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ [سوره نحل ـ آیه 98] هر گاه قرآن تلاوت کردی، پس از شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر.
ماه رمضان ماه قرآن است و باید قرآن خواند ؛ اگر کسی میخواهد زنگار دلش پاک بشود، باید موقع سحر قرآن بخواند.
دل ما با گناه زنگ میزند برای پاک شدن زنگ دل چند کار را باید انجام داد
یکی اینکه در سحرها قرآن بخوانیم [ارشاد القلوب-ترجمه رضایی ج 1 ص 191. رسول خدا فرمود که همانا این دلها زنگار میگیرد همان طوری که آهن زنگار میگیرد و همانا جلای دلها به خواندن قرآنست.] ؛ دوم اینکه استغفار کنیم و دیگر اینکه دست بر سر یتیم بکشیم و کمک و مددی به ایتام داشته باشیم . [«نصایح ص 219» ؛ آیت الله مشکینی ؛ ترجمه احمد جنتی
پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ): پنج چیز دل را صفا دهد و سختی قلب را برطرف کند: همنشینی علما، دست به سر یتیم کشیدن، نیمه شب استغفار کردن، و کم خوابیدن شب و روزه]
اولین روز ماه رمضان را در حالی آغاز میکنیم که از پروردگار خویش میخواهیم ما را در زمره روزهداران و نمازگزاران حقیقی خودش قرار دهد و از گناهان ما در گذرد، چرا که او عفو کننده گناهکاران عالم است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، در دعای روز اول ماه مبارک رمضان میخوانیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَقِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَنَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ وَهَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَاعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ» خدایا روزه مرا در این روز مانند روزه روزهداران حقیقی قرار ده و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی مقرر فرما و مرا از خواب غافلان، هوشیار ساز و در این روز جرم و گناهم را ببخش، ای خدای عالمیان! و زشتیهایم را عفو فرما ای عفو کننده از گناهکاران عالم
جوانیم کجا خرج بشه؟ یك آیه و چند نكته
شکر نعمت همه آیات قرآن كریم دستورالعمل زندگی است، برای انسان ها در تمام عصرها و داستانهای تاریخی قرآن را نیز باید به دیده پند و عبرت نگریست، كه در واقع قصههای قرآن به هدف ارائه برنامه زندگی،برای زندگان مطرح شده وحكایت حال مردگان نیست. از این رو نباید به آیات مربوط به گذشتگان، با نظر سطحی نگریست و آنها را صرف یادآوری قصههای پیشینیان دانست، بلكه باید هدف و باطن آنها را دریافت.كه رمز جاودانگی و دوام قرآن در طول زمان در همین نكته نهفته است و به خصوص ائمه اطهار با روش خاصی كه در تفسیر آیات به كار بردهاند، به ما آموختهاند كه آیات را باید از ظرف زمانی و مكانی آن بیرون آوریم و با به دست آوردن هدف كلی آنها، آیات را سر لوحه برنامه زندگی خویش قرار دهیم. با توجه به مطلب فوق، یكی از آیات قرآن كریم را یاد آوری میكنیم كه درسی بزرگ و مهّم در باب اخلاق اسلامی را در بر دارد. شکر نعمت به شكرانه نعمت حضرت موسی علیه السلام در مناجات با خداوند و به عنوان شكرانه نعمتهای الهی، عرضه می دارد «قال ربّ بما انعمت علی فلن اكون ظهیراً للمجرمین»* « پروردگارا به خاطر لطفی كه در حق من كردی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد.» خداوند به حضرت موسی، نعمتهای فراوانی عنایت كرده بود: از لحاظ جسمی، سالم و قوی بود و نیز در خانوادهای محترم بزرگ شده بود و خداوند به او علم، بینش، كتاب، نبوت، شجاعت، رشد فكری و عقلی عطا كرده بود. و از اول كودكی تحت عنایت خداوند بزرگ شده و به كمال رسیده بود. حضرت موسی به تمام این نعمتهای خداوندی نگاه میكند و در مقام شكر گزاری، تعهد می كند و می گوید: «خداوندا! به شكرانه این همه نعمتهای تو، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد» یعنی همه این تواناییها و قدرتهای علمی، فكری و جسمی كه به من ارزانی داشتهای، در راه ستم به كار نخواهم گرفت و پشتیبان ستمگران نخواهم شد. خداوند، این فراز از كلام موسی را برای ما نقل می کند تا ما از آن درس بزرگی برای همیشه زندگی بیاموزیم و به این مطلب برسیم كه اگر خداوند به ما نطق و بیان، قلم و هنر، علم و دانش، مال و ثروت، زیبایی و جمال، سلامتی و جوانی و سایر نعمتهای ظاهری و باطنی عنایت كرده است، شكر همه نعمتها به این است كه آنها را در راه عدالت اجتماعی و بهتر ساختن زندگی مردم به كار گیریم و هیچ گاه از آنها در راه ستم استفاده نكنیم و پشتوانه اهداف ستمگران نباشیم.
پی نوشت: * سوره مبارکه قصص، آیه 17.
روزه یاد آور قیامت
قال الرضا علیه السلام:
انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و العطش فیستدلوا على فقر الاخر.
امام رضا علیه السلام فرمود: مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگى آخرت را بیابند.
وسائل الشیعه، ج ۴ ص ۴ ح ۵ علل الشرایع، ص ۱۰
پاسخ على (ع ) به پرسشهاى قيصر روم
در عصر خلاقت ابوبكر، قيصر روم ، سفير خود را براى پاسخ به چند سؤ ال نزد ابوبكر فرستاد، سفير نزد ابوبكر آمد و چنين سؤ ال كرد: مردى است كه :
1- اميد به بهشت ندارد، و از آتش دوزخ نمى ترسد. 2- و از خدا نمى ترسد. 3- و ركوع و سجده نمى كند. 4-و مردار و خون مى خورد. 5- و فتنه را دوست دارد. 6- و چيزى را كه نديده گواهى بر آن مى دهد. 7- و حق را دشمن دارد و آن را نمى پذيرد.
عمر بن خطّاب كه در آنجا حضور داشت گفت : كار اين مرد جز اين نيست كه با اين امور بر كفر خود مى افزايد.
جريان سؤالات رسول قيصر روم را به على (ع ) خبر دادند، آن حضرت فرمود: آن مردى كه داراى اين صفات است از اولياء خداست :
1و2- او اميد به بهشت ندارد و از آتش دوزخ نمى ترسد، بلكه اميد به خدا دارد و از خدا نمى ترسد، ولى از ظلم خدا نمى ترسد (زيرا خدا ظالم نيست ) بلكه از عدل خدا مى ترسد.
3- در نماز ميت ركوع و سجده بجا نمى آورد.
4-و ملخ و ماهى (كه بدون ذبح حلال هستند) و جگر (كه از خون تشكيل شده ) مى خورد.
5-و مال و فرزندان را دوست دارد كه فتنه (مايه آزمايش ) هستند چنانكه در قرآن (سوره تغابن آيه 15) آمده :(( انما اولادكم و اموالكم فتنة : ((همانا فرزندان و اموال شما مايه فتنه (امتحان ) هستند.
6- بهشت و دوزخ را نديده ولى گواهى بر وجود آنها مى دهد.
7- و مرگ را با اينكه حق است دشمن دارد و نمى پذيرد
مناجات شعبانيه و نتایج اخلاقی آن
يکي از مزاياي مهم مکتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ دعاهاي بسيار عالي، روح پرور، پرمحتوا و آموزنده است که از آن امامان بزرگوار به يادگار مانده. بعضي از آنها شبيه اعجاز است؛ اين دعاها که منبع الهام بخش معارف غني اسلام است، راه و رسم خود سازي و سير و سلوک الي الله را به ما مي آموزد و چون روي سخن در آنها با خداست، چنان اوج مي گيرد که قله افکار آدميان فراتر مي رود. شکي نيست که دعا نقش بسيار موثري درتربيت نفوس انساني و سوق آنها به مراتب کمال دارد که شايد بسياري از دعا کنندگان از آن غافل باشند.
اهميت دعا و مناجات
با اين که خداوند به انسان بسيار نزديک است ولي آدمي با غفلت و بي توجهي از او فاصله گرفته و دور مي شود، در اين ميان، دعا و ذکر است که حجاب ميان دعا کننده و خداوند متعال را بر طرف مي سازد و انسان قرب الي الله راکاملا احساس مي کند. «دعا» هم چون باران بهاري است که سرزمين دل ها را سيراب و شکوفه هاي ايمان و اخلاص و عشق و عبوديت را بر شاخسار روح آدمي ظاهر مي سازد! «دعا» نسيم روح بخش قدسي است که هم چون دم مسيح، «عظم رميم» را بإذن الله حيات مي بخشد «دعا» درياي موّاجي است که گوهر هاي فضايل اخلاقي را در درون خود پرورش مي دهد. هر نفسي که با دعا همراه است ممدّ حيات است و مفرح ذات، و هر دلي که با نور دعا قرين است، با تقواي الهي هم نشين است. دعا کننده وصول به مقاصد شخصي خود را از خدا مي طلبد و خداوند و تربيت و پرورش روحاني او را از طريق دعا مي خواهد، و بقيه بهانه است! و از اين جا، مي توان گفت: دعا اکسير اعظم، کيمياي سعادت، آب حيات و روح عبادت است، همان گونه که در حديث وارد شده «الدعا مخّ العبادة» و جالب اينکه طبق گواهي قرآن، ارزش انسان ها در پيشگاه پروردگار به خاطر دعاهاي آنها است.
«قل ما يعبوا بکم ربّي لولا دعاءکم».[1] دعا عامل مهمي براي تربيت و پرورش روح انسان است. دعا از نااميدي و يأس جلوگيري کرده و نور اميد بر دل مي باشد. دعا در مشکلات به انسان نيرو مي بخشد و در برابر حوادث سخت درس مقاومت مي دهد. دعا نشاط و شادابي روح و دل را تضمين مي کند و انسان را از افسردگي رهايي مي بخشد. دعا در برابر مصائب زندگي به انسان پايداري و تحمل مي دهد.[2]
مناجات شعبانيه
اين مناجات حضرت امير المومنين علي ـ عليه السلام ـ و فرزندان آن حضرت است و همه ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ با آن خدا را مي خوانده و کمتر دعا و مناجاتي ديده شده که درباره آن تعبير شده باشد که همه ائمه ـ عليهم السلام ـ آن را مي خوانده اند و با آن خدا را مناجات مي کرده اند.[3]
ابن خالويه روايت کرده است که امير المومنين و امامان ديگر ـ عليهم السلام ـ به اين الفاظ با خدا راز و نياز مي کردند و محدث قمي(ره) آن را در اعمال ماه شعبان در مفاتيح الجنان نقل کرده است.[4]
کلمه دعا، ندا، مناجات هر چند در جاهاي ديگر به حسب معناي کلي داراي معناهاي متفاوتي هستند ولي در اين جا هر سه يک معني دارند و آن عبارت از اظهار درماندگي به درگاه خداوند متعال و دست به دامان او شدن است. تکرار و تفنّن در عبارت هم از جهت تأکيدات و از آداب و رسوم دعاست و تکرار در جاي خود مبيّن بلاغت است قرآن هم در چند مورد آن را به کار برده و مورد استفاده قرار داده است.[5]
از جمله «واسمع دعائي اذا دعوتک، واسمع ندائي اذا ناديتک، و أقبل إليّ أذا ناجيتک فقد هربت اليک» و اسمع هم که تکرار شده است متضمن بلاغت است و با جمله و اقبل إليّ به معناي به استجابت برسان.[6]
ذکر اين جملات براي بيان اموري است از جمله:
1. در مقام بيان درود و صلوات بر رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است.
2. در مقام دعا کردن است به اميد اجابت.
3. درمقام بيان حال خود است که از هر چيزي بريده و کاملا به خداوند متعال پيوسته است.
4. در مقام بيان اين است که دعا کننده از علم خداوند به بيچارگي و نيازمندي، و حال و روز او و دعايش و… آگاه است.[7] و در مقام بيان اين است که همه چيز به دست خدا است و هيچ چيز ديگري جز خداوند متعال در وجود اثر نمي گذارد.
در حقيقت اين جملات در مقام مراعات آداب دعاست زيرا دعا کننده ناچار است که در هنگام دعا کردن دست به دامان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ شود به دليل آنکه خداوند تعالي فرموده: «و لله الاسماء الحسني فادعوه بها» و نام هاي نيکو فقط از آن خداست. پس او را با آنها بخوانيد.[8] «يا ايها الذين آمنو اتقوالله و ابتغوا اليه الوسيله» اي کساني که ايمان آورده ايد خودتان را از عذاب خداوند متعال حفظ کنيد و به او تقرب بجوييد.[9]
«نحن و الله الاسماء الحسني؛ به خدا قسم نام و نشانه هاي نيک خداوند ما هستيم». نحن والله الوسيله في القرآن به خدا قسم وسيله اي که در قرآن از آن «سخن به ميان آمده است ما هستيم».
1. دعا کننده ناگريز است که خداوند تعالي را با عظمت ياد کند و در اين، جملات خداوند به بالاترين درجه علم و قدرت تمجيد شده است.
2. هم چنين در دعا بنده ناگزير است که متوجه بي نيازي مولا و نيازمندي خود باشد، که دراين جملات اين موارد هم رعايت شده است.
3. چنان که بنده ناگزير است که از غير خدا ببرد و به او بپيوندد و چشم اميد از ديگران ببرد و اميد بر او ببندد و در جملات اين وضعيت هم رعايت گرديده است.[10]
نتيجه
آدمي طرفه معجوني است و سراپا نيازمند به يک دارا، تمامي عمرش را اين سو آن سو مي رود و مي دود و اين همه را در پي برآوردن يک گوشه اي از خواست ها و نيازمندي هاي خويش است، و خوشا به حال آن کسي که «غني» را در يابد، باور بياورد که اين نيازمندي را خالقي بي نياز در وجود او گروگان نهاده است نه بدان جهت که به اين و آن و بي چارگان همچون خود او در نهايت انسان پناه ببرد بلکه اين سراپا نيازمندي او رمزي است به وجود قادر يکتا خالقي غني حي قيوم رب العالمين جبران کننده کمبود هاي آسمان و زمين و هرچه در آنهاست.[11]
و تنها پناه هستي اوست: لا اله الا هو.[12]
چون مناجات شعبانيه با دلدار نجوا مي کند که آن را بالاترين زمزمه هاي عاشقانه مي توان دانست و محتواي آن را عظيم ترين خواسته هاي نوع انسان تلقي کرد.[13] درباره محتويات فراز هاي مناجات شعبانيه مي توان گفت: از اين جا که خاندان عصمت ـ عليهم السلام ـ چه از جهت اخلاق و عرفان الهي و چه از جهت شناخت عميقي که به انسان و نيازهاي اصيل او داشته اند؛ اگر چيزي فراتر از اينها در نياز انسان مي بود ائمه ـ عليهم السلام ـ آن را هم در اين فرصت گران قدر يعني ماه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ماه شعبان از دلدار طلب مي فرمود.[14]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ اقبال الاعمال الحسنه، سيد بن طاووس، الجزء الثالث، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377.
2ـ ارمغان شعبان، سيد محمود طاهري، نشر مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1384.
3ـ ترجمه المراقبات، ميرزا جواد تبريزي، مترجم عليرضا خسروي، انتشارات مومنين، 1338ش.
————————————————————————————-
[1]. اي رسول ما به امت بگو که اگردعاي شما نبود خدا به شما چه توجه و اعتنايي داشت. فرقان / 77.
[2]. مکارم شيرازي، ناصر، مفاتيح نوين، مترجم هاشم رسولي، قم، انتشارات مدرسه الامام علي بن ابي الطالب(ع)، 1384ش، ص21.
[3]. مظاهري، حسين، شرح و تفسير مناجات شعبانيه، ترجمه محمد تحريرچي، چاپخانه علامه طباطبائي، 1363ش، ج1، ص29.
[4]. همان، ص33.
[5]. همان، ص39.
[6]. همان، ص40.
[7]. همان، ص42.
[8]. اعراف / 180.
[9]. مائده / 35.
[10]. شرح و تفسير مناجات شعبانيه، همان، ص43.
[11]. همان، ص27.
[12]. همان، ص28.
[13]. همان، ص29.
[14]. همان، ص30.
ماههای مبارک رجب، شعبان و رمضان در کلام امام خامنه ای
بسم الله الرحمن الرحیم رجب، بیشتر ماه نماز است. شعبان، بیشتر ماه دعا و روزه است. این مناجات شعبانیه را ببینید. من یک وقتى از امام رضوانالله علیه پرسیدم در این دعاهاى مأثورى که وجود دارد، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان مىآید و دوست دارید؟ فرمودند دعاى کمیل و مناجات شعبانیه. دل غافل در معرض هجوم شیطان قرار مىگیرد و وقتى شیطان بر دل و جان آدمى تسلّط پیدا کرد، شرّ و فساد در دنیا بهوجود مىآید. راه علاج عمیق و حقیقى در برخورد با هرگونه شرّ و فسادى در عالم، ارتباط با خدا و مصونیت بخشیدن به دل و جان خود از نفوذ و چیرگى شیطان است. اگر شیطان بر دلهاى انسانهایى که منشأ آثار بزرگى در جوامع جهانى هستند، مسلّط نمىشد، دنیا روى آرامش به خود مىدید و انسانها از امنیت و سلامت برخوردار بودند. همهى بدبختیهاى بشر ناشى از دورى از خداست. لذا در اسلام فرصتهایى براى ارتباط ویژه با خداوند متعال معین شده است. یکى از این فرصتها ماه رجب است. ماه رجب را قدر بدانید. همهى دعاهایى که در این ماه وارد شده، درس است؛ صِرف لقلقهى زبان نیست. این دعاها را با حضور قلب و با آگاهى از عمق معناى آنها، بر دل و زبانتان جارى کنید. اگر انسان مسلمان- جوان و پیر، زن و مرد- در ماه رجب و سپس ماه شعبان، رابطهى خود را با خداى متعال روان و نزدیکتر کند، با آمادگى به ماه رمضان مىرسد. آنگاه ماه رمضان ضیافت الهى مىشود. انسان باید آماده شود و سپس وارد ضیافت گردد. «شستوشویى کن و آنگه به خرابات خرام» انسان باید این شستوشو را در ماه رجب و شعبان بکند تا بتواند در ماه رمضان بر سرِ سفرهى الهى وارد شود و از آن سفره متنعّم گردد و فیض ببرد. اگر از ماه رمضان فیض بردیم، آنگاه اعمال و اخلاق و نگرش و افکار خود ما نشان خواهد داد که پیشرفت کردهایم؛ خودمان محکزنِ خویش مىشویم و پیشرفت را تشخیص مىدهیم. ما این امتحانها را نمىکنیم، آنگاه بدبختیها و گرفتاریهایش را در وجود خودمان و در فضاى جامعه لمس مىکنیم.
(بیانات در ۱۳۸۰/۷/۴)
سر سفره خدا انواع و اقسام ضیافتهاى الهى؛ رحمت الهى، عزت الهى، توفیق الهى، قرب الهى، استغناى ناشى از تفضل الهى، رزق مادى، رزق معنوى، همه در ماه رمضان هست. اینها را سر سفرهى ماه رمضان گذاشتهاند. بعضىها مىآیند و به این سفره نگاه نمىکنند و از وسط این سفره و اشیاء آن عبور مىکنند و مىروند و هیچى هم گیرشان نمىآید. بعضىها یک چیز مختصرى برمىدارند؛ یک روزهاى مىگیریم ما، یک مختصرکى، یک چیزى. اما بعضىها نه؛ حسابى مىنشینند سر این سفره و از رحمت الهى کیسهى خودشان را پر مىکنند. عزت مىخواهند. دنیا مىخواهند. آخرت مىخواهند. رفع گرفتارى مىخواهند. گشایش در زندگى مىخواهند. استغناى طبع مىخواهند. صفات و خلق حسنه مىخواهند. هرچه مىخواهند، براى خودشان و براى دیگران برمىدارند. براى این که انسان بتواند وقتى وارد این تالار شد، چشمش باز باشد، غافل نشود، دچار گیجى و گولى نشود که سرش را بیندازد پایین و از این در وارد شود و از آن در بیرون برود، نگاهى به دور و بر کند و استفادهاى ببرد و براى این که این آمادگى در من و شما پیدا شود، این ماه رجب و شعبان را قرار دادهاند. رجب یکجور، شعبان یکجور دیگر. رجب، بیشتر ماه نماز است. شعبان، بیشتر ماه دعا و روزه است. این مناجات شعبانیه را ببینید. من یک وقتى از امام رضوانالله علیه پرسیدم در این دعاهاى مأثورى که وجود دارد، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان مىآید و دوست دارید؟ فرمودند دعاى کمیل و مناجات شعبانیه. اتفاقاً هر دو دعا هم مال ماه شعبان است. دعاى کمیل که مىدانید اصلاً ورود اصلبش مال شب نیمهى شعبان است، مناجات شعبانیه هم که از ائمه نقل شده، متعلق به ماه شعبان است. لحن این دو دعا به هم نزدیک است؛ هر دو عاشقانه است. در مناجات شعبانیه «وَ إنْ أدْخَلْتَنى النّارَ أعْلَنْتُ أهْلَها أنّى أحِبُّکَ. جهنم هم که من را ببرى، فریاد مىکشم تو را دوست دارم.» و در دعاى کمیل «لإنْ تَرَکْتَنى ناطِقاً لأضِجّنَّ إلیکَ بَیْنَ أهْلِها ضَجیجَ الامِلینَ وَ لأصْرُخَنّ إلَیْکَ صُراخَ المُسْتَصرِخینَ وَ لأبْکِیَنّ بُکاءَ الفاقِدینَ»؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهى و نطق را از من نگیرى، فریاد مىکشم فریاد امیدواران، فریاد دلدادگان و فریاد دلباختگان را. … در این سه ماه، آنچه مىتوانید، براى ذخیرهگیرى معنوى استفاده کنید؛ چون این متکى به روح جوانى است و براى شما ماندگار خواهد شد. همهى چیزهاى جامعه اینگونه است. هر چیزى که به جوانان متکى باشد، این در جامعه اولاً ماندگار است، ثانیاً همیشه باطراوت و تر و تازه است. شاید در ماه شعبان، بتوانیم با ذخیرهاى که از این ماه گرفتهایم، آن مناجات پرسوز و گداز و پرمضمون را با نفس حقیقى بخوانیم- نهفقط الفاظ آن را مرور کنیم- و حقیقتاً از دل، با زبان آن مناجات با خدا حرف بزنیم. و اگر إنشاءالله این همه فراهم شد، در ماه رمضان آمادهى ورود بر سر سفرهى ضیافت الهى شویم و در اوج قلهى آن ماه، شایستهى ورود به لیلةالقدر گردیم.
(بیانات در ۸۳/۰۷/۱۳)
زدودن سیاهىها و تلخىها از جان رجب، ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشیدن به جان است؛ ماه توسل، خشوع، ذکر، توبه، خودسازى و پرداختن به زنگارهاى دل و زدودن سیاهىها و تلخىها از جان است. دعاى ماه رجب، اعتکاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسیلهاى است براى این که ما بتوانیم دل و جان خود را صفا و طراوتى ببخشیم؛ سیاهىها، تاریکىها و گرفتارىها را از خود دور کنیم و خودمان را روشن سازیم. این فرصت بزرگى است براى ما؛ بهخصوص براى کسانى که توفیق پیدا مىکنند در این ایام اعتکاف کنند. خوشا به حالتان معتکفین عزیز. پدیدهى اعتکاف یکى از رویشهاى انقلابى است. ما اول انقلاب این چیزها را نداشتیم. اعتکاف همیشه بود. زمان جوانى ما وقتى ایام ماه رجب فرا مىرسید، در مسجد امام قم -آنهم فقط قم؛ در مشهد من اصلا اعتکاف ندیده بودم-، شاید پنجاه نفر، صد نفر فقط طلبه اعتکاف مىکردند. این پدیدهى عمومى؛ این که دهها هزار نفر در مراسم اعتکاف شرکت کنند، آن هم اغلب جوان، جزو رویشهاى انقلاب است. من یک وقت عرض کردم که انقلاب ما ریزش دارد، اما رویش هم دارد؛ رویشها بر ریزشها غلبه دارند. پس خوشا به حالتان معتکفین عزیز. توصیهى من این است که در این سه روزى که شما در مسجد هستید، تمرین مراقبت از خود بکنید. حرف که مىزنید، غذا که مىخورید، معاشرت که مىکنید، کتاب که مىخوانید، فکر که مىکنید، نقشه که براى آینده مىکشید، در همهى این چیزها مراقب باشید رضاى الهى و خواست الهى را بر هواى نفستان مقدم بدارید؛ تسلیم هواى نفس نشوید. تمرین این چیزها در این سه روز مىتواند درسى باشد براى خود آن عزیزان و براى ماها که اینجا نشستهایم و با غبطه نگاه مىکنیم به حال جوانان عزیزمان که در حال اعتکاف هستند. با عملِ خودتان به ما هم یاد بدهید.
(بیانات در ۸۴/۵/۲۸)
نگاهى به شخصیت و عملكرد حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
زندگانى حكمت آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهم السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نكات عالى و آموزنده در راستاى الگوگیرى از شخصیت كامل و بارز آنان بوده و نیز درسهاى تربیتى آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامى زمینه هاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق كاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهلبیت عصمت علیهم السلام و به ویژه براى نسل جوان، خواهد بود. از آن جا كه زندگانى پر خیر و بركت اهلبیت علیهمالسلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسى زندگانى آنان و فرزندانشان كه در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامى قرار داشتهاند، براى عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود. اى ام البنین! نور دیدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان كه پیشتر این لطف به جعفربن ابىطالب شده است. همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزه هاى اهلبیت علیهم السلام خواهد سترد. شبهاتى از قبیل این كه چرا مبلغان بیشتر به جنبههاى عاطفى و خصوصاً به مظلومیت اهلبیت پیامبر علیهم السلام مىپردازند؟ اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، براى مبلغان بسیار روشن و بدیهى است، اما باید به خاطر داشت كه مبلّغ مىبایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، براى تأثیرگذارى بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهاى روحى آنان، با اطلاع رسانى بیشتر در ابعاد حماسى آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد. با این پیش درآمد، مىتوان با تبیین جنبه هاى حماسى شخصیت پور بى هماورد حیدر علیهالسلام در زوایایى از زندگانى آن حضرت كه كمتر بیان شده است، گام مؤثرى برداشت. این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیهالسلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیتهاى دوران نوجوانى و شركت وى در جنگها، چهره روشنترى از آن حضرت به تصویر كشد. ولادت و نامگذارى داستان شجاعت و صلابت عباس علیه السلام مدتها پیش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد كه امیرالمؤمنین علیهالسلام از برادرش عقیل خواست تا براى او زنى برگزیند كه ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دین و كیان ولایت باشد.(1) او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعة» را براى همسرى مولاى خویش انتخاب كرد كه بعدها «امالبنین» خوانده شد. این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجرى، به بار نشست.(2) نخستین آرایه هاى شجاعت، در همان روز، زینتبخشِ غزل زندگانى عباس علیهالسلام گردید؛ آن لحظه اى كه على علیه السلام او را «عباس» نامید. نامش به خوبى بیانگر خلق و خوى حیدرى بود. على علیه السلام طبق سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشك حلقه چشانش را فراگرفت. ام البنین علیه السلام از این حركت شگفت زده شد و پنداشت كه عیبى در بازوان نوزادش است. دلیل را پرسید و نگارینه اى دیگر بر كتاب شجاعت و شهامت عباس علیه السلام افزوده شد. امیرالمؤمنین علیه السلام حاضران را از حقیقتى دردناك، اما افتخارآمیز، كه در سرنوشت نوزاد مىدید، آگاه نمود كه چگونه این بازوان، در راه مددرسانى به امام حسین علیه السلام از بدن جدا مىگردد و افزود: اى ام البنین! نور دیده ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان كه پیشتر این لطف به جعفربن ابىطالب شده است.(3) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیه السلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مىگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مىبینم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مىكند تا این كه دو دستش قطع مىگردد. كودكى و نوجوانى تاریخ گویاى آن است كه امیرالمؤمنین علیه السلام همّ فراوانى مبنى بر تربیت فرزندان خود مبذول مىداشتند و عباس علیهالسلام را افزون بر تربیت در جنبههاى روحى و اخلاقى از نظر جسمانى نیز مورد تربیت و پرورش قرار مىدادند. تیزبینى امیرالمؤمنین علیهالسلام در پرورش عباس علیهالسلام، از او چنین قهرمان نامآورى در جنگهاى مختلف ساخته بود. تا آن جا كه شجاعت و شهامت او، نام على علیهالسلام را در كربلا زنده كرد. روایت شده است كه امیرالمؤمنین علیه السلام روزى در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند. در آن لحظه، مرد عربى در آستانه در مسجد ایستاده، از مركب خود پیاده شد و صندوقى را كه همراه آورده بود، از روى اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام كرد و نزدیك آمد و دست على علیه السلام را بوسید، و گفت: مولاى من! براى شما هدیه اى آورده ام و صندوقچه را پیش روى امام نهاد. امام درِ صندوقچه را باز كرد. شمشیرى آبدیده در آن بود. در همین لحظه، عباس علیه السلام كه نوجوانى نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام كرد و در گوشه اى ایستاد و به شمشیرى كه در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین علیهالسلام متوجه شگفتى و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست دارى این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس علیه السلام گفت: آرى! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیه السلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مىگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مىبینم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مىكند تا این كه دو دستش قطع مىگردد.(4) و این گونه نخستین بارقه هاى شجاعت و جنگاورى در عباس علیهالسلام به بار نشست.
شركت در جنگها، نمونه هاى بارزى از شجاعت
1ـ آب رسانى در صفین پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاویه به صفین، وى به منظور شكست دادن امیرالمؤمنین علیه السلام، عده زیادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتى به صفین مىرسند، آب را به روى خود بسته مىبینند. تشنگى بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین علیه السلام را بر آن مىدارد تا عدهاى را به فرماندهى «صصعةبن صوحان» و «شبث بن ربعى»، براى آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادى از سپاهیان، به فرات حمله كرده و آب مىآورند.(5)كه در این یورش امام حسین علیه السلام و اباالفضل العباس علیه السلام نیز شركت داشتند كه مالك اشتر این گروه را هدایت مىنمود.(6)به نوشته برخى تاریخ نویسان معاصر، هنگامى كه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس علیه السلام براى نبرد امتناع مىورزد، او براى تحریض امام حسین علیه السلام خطاب به امام عرض مىكند: «آیا به یاد مىآورى، آن گاه كه در صفین آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد كردن آب تلاش بسیار كردم و سرانجام موفق شدیم به آب دست یابیم و در حالى كه گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود و نزد پدر بازگشتم… .»(7)
2ـ تقویت روحیه جنگاورى عباس علیه السلام در جریان آزادسازى فرات، توسط لشكریان امیرالمؤمنین علیه السلام، مردى تنومند و قوى هیكل به نام «كُرَیْب بن ابرهة»، از قبیله «ذمى یزن»، از صفوف لشكریان معاویه، براى هماوردطلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته اند كه وى یك سكه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى مالید كه نوشته هاى روى سكه ناپدید مى شد.(8) او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین علیه السلام آماده مىسازد. معاویه براى تحریك روحیه جنگى او مىگوید: على علیه السلام با تمام نیرو مىجنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر كس را یاراى مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویى با او را دارى؟] كریب پاسخ مىدهد: من [باكى ندارم و] با او مبارزه مىكنم. نزدیك آمد و امیرالمؤمنین علیه السلام را براى مبارزه صدا زد. یكى از پیش مرگان مولا على علیه السلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد. كریب پرسید: كیستى؟ گفت: هماوردى براى تو! كریب پس از لحظاتى جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاعترین شما با من مبارزه كند، یا على علیه السلام بیاید. «شَرحبیل بن بكر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امام على علیه السلام در این جا با به كار بستن یك تاكتیك نظامى كامل، سرنوشت مبارزه را به گونهاى دیگر رقم زد و از آن جا كه «خدعه» در جنگ جایز است،(9) تاكتیك نظامى به كار برد. او فرزند رشید خود عباس علیه السلام را كه در آن زمان على رغم سن كم، جنگجویى كامل و تمام عیار به نظر مىرسید،(10) فرا خواند و به او دستور داد كه اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض كند و در جاى امیرالمؤمنین در قلب لشكر بماند و خود لباس جنگ عباس علیه السلام را پوشیده بر اسب او سوار شد و در مبارزهاى كوتاه، اما پر تب و تاب، كریب را به هلاكت رساند… و به سوى لشكر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش كریب فرستاد تا با خونخواهان كریب مبارزه كند(11) و … . امیرالمؤمنین از این حركت چند هدف را دنبال مى كرد؛ هدف بلندى كه در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس علیه السلام بود كه جنگاورى نو رسیده بود و تجربه چندانى در نبرد نداشت والا ضرورتى در انجام این كار نبود و نیز افراد دیگرى هم غیر از عباس علیه السلام براى این كار وجود داشت. از این رو، این رفتار خاص، بیانگر هدفى ویژه بوده است. در درجه دوم، او مى خواست لباس و زره و نقاب عباس علیه السلام در جنگها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس علیه السلام در دیگر جنگها بدهد تا هر گاه فردى با این شمایل را دیدند، پیكار على علیه السلام در خاطرشان زنده شود . و در گام واپسین (به روایت برخى تاریخ نویسان)، امام با این كار مى خواست كریب نهراسد و از مبارزه با على علیه السلام شانه خالى نكند.(12) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به كشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام كشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند. اما نكته دیگرى كه فهمیده مى شود، این است كه با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخى، تناسب اندام عباس علیه السلام، در سنین نوجوانى، چندان تفاوتى با پدرش ـ كه مشهور است قامتى میانه داشتهاند ـ نداشته كه امام مىتوانسته بالاپوش و كلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا مىتوان به برخى از پندارهاى باطل پاسخ گفت كه واقعاً حضرت عباس علیهالسلام از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم این كه برخى تنومند بودن عباس علیهالسلام و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیك گوشهاى مركب را انكار كرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا مى پندارند، حقیقتى تاریخى به شمار مىرود. اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامى چون كریب (در لشكر معاویه) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست كه در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس علیه السلام وجود داشته باشند؛ كه او فرزند كسى است كه در قلعه خیبر را از جا كند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاكت رساند. آن سان كه خود مى فرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاك افكندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شكستم…».(13)
3. درخشش در جنگ صفین در صفحات دیگرى از تاریخ این جنگ طولانى و بزرگ كه منشأ پیدایش بسیارى از جریانهاى فكرى و عقیدتى در پایگاههاى اعتقادى مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت انگیز دیگرى در درخشش حضرت عباس علیهالسلام بر مىخوریم. این گونه نگاشتهاند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانى از صفوف سپاه اسلام جدا شد كه نقابى بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهرهاش برداشت. هنوز چندان مو بر چهرهاش نروییده بود، اما صلابت از سیماى تابناكش خوانده مىشد. سنش را حدود هفده سال تخمین زدند. آمد مقابل لشكر معاویه، با نهیبى آتشین، مبارز خواست. معاویه به «ابوشعشاء» كه جنگجویى قوى در لشكرش بود، رو كرد و به او دستور داد تا با وى مبارزه كند. ابوشعشاء با تندى به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مىدانند [اما تو مىخواهى مرا به جنگ نوجوانى بفرستى؟]، آن گاه به یكى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتى نبرد، عباس علیهالسلام او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ كه فرو نشست، ابوشعشاء با نهایت تعجب دید كه فرزندش در خاك و خون مىغلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه كرد، اما نتیجه تغییرى ننمود تا جایى كه همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او مى فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگى آنان را به هلاكت رساند. در پایان ابوشعشاء كه آبروى خود و پیشینه جنگاورى خانوادهاش را بر باد رفته مىدید، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نیز به هلاكت رساند. به گونهاى كه دیگر كسى جرأت بر مبارزه با او به خود نمىداد و تعجب و شگفتى اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نیز برانگیخته شده بود. هنگامى كه به لشگرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین علیهالسلام نقاب از چهره اش برداشت و غبار از چهره اش سترد… .(14) پس از بازگشت امام مجتبى علیه السلام به مدینه، عباس علیه السلام در كنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى كریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مىكرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16)و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. دوشادوش امام حسن علیه السلام اما با وجود شرایط نا به سامان پس از شهادت امام على علیهالسلام، حضرت عباس علیه السلام دست از پیمان خود با برادران و میثاقى كه با على علیه السلام در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیشتر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح، هرگز با روحیه جنگاورى و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح مىداد اصل پیروىِ بى چون و چرا از امام برحق خود را به كار بندد و سكوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتى یك مورد در تاریخ نمىیابیم كه او على رغم عملكرد برخى دوستان، امام خود را از روى خیرخواهى و پنددهى مورد خطاب قرار دهد. این گونه است كه در آغاز زیارتنامه ایشان كه از امام صادق علیه السلام وارد شده است، مى خوانیم: «السلامُ عَلَیكَ أیّها العَبدُ الصّالحُ، المُطیع لِلّهِ و لِرَسولِهِ و لأَمیرالمؤمنینَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ صَلّى الّلهُ عَلیهِم وَ سَلَّمَ»؛ «درود خدا بر تو اى بنده نیكوكار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین كه سلام خدا بر آنها باد.»(15) البته اوضاع درونى و بیرونى جامعه هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل مىكرد. پس از بازگشت امام مجتبى علیه السلام به مدینه، عباس علیه السلام در كنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى كریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مىكرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16) و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش كوتاهى نكرد. تا آن زمان كه دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشى بى بدیل، در جوار رحمت الهى سكنى داد و به آن بسنده نكرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهاى كینهتوزى خود قرار دادند. آن جا بود كه كاسه صبر عباس علیه السلام لبریز شد و غیرت حیدرىاش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین علیه السلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهى اشك آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.(17) یاور وفادار امام حسین علیه السلام معاویه كه همواره مى دانست رویارویى با امام حسن علیه السلام و یا قتل امام سبب فروپاشى اقتدارش مىشود، هرگز با امامان بدون زمینه سازى قبلى و عوامفریبى وارد جنگ نمى شد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شركت نمىكرد. اما ناپختگى یزید و چهره پلید و عملكرد شوم او در حاكمیت جامعه اسلامى، اختیار سكوت را از امام سلب كرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حركت اعتراضآمیز به صورت آشكار مىدید. اگر چه معاویه تلاشهاى فراوانى در راستاى گرفتن بیعت براى یزید به كار بست، اما به خوبى مى دانست كه امام هرگز بیعت نخواهد كرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینى نمود. امام با صراحت و شفافیت تمام در نامهاى به معاویه فرمود: اگر مردم را با زور و اكراه به بیعت با پسرت وادار كنى، با این كه او جوانى خام، شرابخوار و سگباز است، بدان كه به درستى به زیان خود عمل كرده و دین خودت را تباه ساختهاى.»(18) و در اعلام علنى مخالفت خود با حكومت یزید فرمود: «حال كه فرمانروایى مسلمانان به دست فاسقى چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند [و با آن خداحافظى كرد].»(19) در این میان، حضرت عباس با دقت و تیزبینى فراوان، مسائل و مشكلات سیاسى جامعه را دنبال مىكرد و از پشتیبانى امام خود دست برنداشته و هرگز وعدههاى بنى امیه او را از صف حقپرستى جدا نمىساخت و حمایت بى دریغش را از امام اعلام مىداشت. یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» ]نگاشت: حسین علیهالسلام را احضار كن و بىدرنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست.» ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید، اما امام سر باز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانى چندان درست نیست. بگذار فردا كه همه را براى بیعت حاضر مىكنى، مرا نیز احضار كن.» مروان گفت: امیر! عذر او را نپذیر، اگر بیعت نمىكند، گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود: «واى بر تو اى پسر زن آبى چشم! تو دستور مىدهى كه گردن مرا بزنند! به خدا كه دروغ گفتى و بزرگتر از دهانت سخن راندى!»(20) در این لحظه، مروان شمشیر خود را كشید و به ولید گفت: «به جلادت دستور بده گردن او را بزند، قبل از این كه بخواهد از این جا خارج شود. من خون او را به گردن مىگیرم.» عباس علیهالسلام به همراه افرادش كه بیرون دارالامارة منتظر بودند، با شمشیرهاى آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند.(21) امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوى حرم امن الهى نمود و عباس علیهالسلام نیز همانند قبل، بدون درنگ و تأمل در نتیجه و یا تعلّل در تصمیمگیرى، بار سفر بست و با امام همراه گردید. و تا مقصد اصلى، سرزمین طفّ از امام جدا نشده و میراث سالها پرورش در خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام را با سخنرانىها، جانفشانىها و حمایتهاى بىدریغش از امام بر خود، به منصه ظهور رساند.
پىنوشتها:
1ـ شیخ عباس قمى، نفس المهموم، قم مكتبة بصیرتى، 1405 ق، ص 332.
2ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 7، ص 429.
3ـ محمد بن ابراهیم كلباسى، خصائص العباسیة، مؤسسه انتشارات خامه، 1408 ق، ص 119 و 120.
4ـ محمد على ناصرى، مولد العباس بن على علیهالسلام، قم، انتشارات شریف الرضى، 1372 ش، صص 61 و 62.
5ـ عبدالرزاق مقرم، العباس علیهالسلام، نجف، مطبعة الحیدریة، بى تا، ص 88.
6ـ محمدمهدى حائرى مازندرانى، معالى السبطین، بیروت، مؤسسه النعمان، بى تا، ج 2، ص 437، العباس علیهالسلام، ص 153.
7ـ ابوالفضل هادى منش، ماه در فرات؛ نگرشى تحلیلى به زندگانى حضرت عباس علیهالسلام، قم، مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، 1381 ش، ص 47، به نقل از تذكرة الشهداء، ص 255. 8ـ احمد بن محمد المكى الخوارزمى، المناقب، قم، مؤسسه النشر الاسلام، 1411 ق، ص 227، العباس، ص 154. 9ـ در احادیث شیعه و سنى روایاتى مبنى بر جواز به كار بستن فریب جنگى وجود دارد. امیر المؤمنین علیهالسلام فرمود: در جنگ خندق از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «الحربُ خُدعةٌ» و سپس فرمود: در جنگ هر چه مىخواهید، بگویید. (فیض كاشانى، كتاب الوافى، ج 15، ص 123.) ابن هشام نیز در روایتى طولانى، خدعه زدن رسول خدا صلىالله علیه و آله را در این جنگ با دشمن نقل كرده كه مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در باب جهاد(شیخ طوسى، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 180) به روایت از ابن هشام (نك: السیرة النبویة لابن هشام، ج 3، ص 183ـ 179) نقل مىنماید. همچنین مىنویسد: از مسعدة بن صدقه روایت شده: از فردى از نوادگان عدى بن حاتم شنیدم كه گفت: امام على (علیهالسلام) در روز جنگ صفین، با صدایى رسا به گونهاى كه همه شنیدند، فریاد برآورد: به خدا سوگند معاویه و اصحابش را خواهم كشت. سپس بى درنگ زیر لب گفت: ان شاءالله. من عرض كردم: یا امیرالمؤمنین! شما بر آن چه فرمودید، سوگند یاد كردید، اما در پایان، سخنتان را تغییر دادید. چه در سر مىپرورید؟ [و قصدتان با این سوگند چه صورتى پیدا مىكند؟] امام پاسخ داد: همانا جنگ خدعه است و من نیز دروغگو نیستم. خواستم سپاهیانم را بر جنگ برانگیزم تا پراكنده نشوند و به نبرد طمع ورزند. پس [قصد مرا از این خدعه] بفهم كه اگر خدا بخواهد، تو نیز از آن خدعه انتفاع خواهى برد. و بدان كه خدا نیز هنگامى كه موسى و هارون را به سوى فرعون فرستاد، فرمود: با او [فرعون [به نرمى سخن گویید، شاید پند گیرد و [از خداى خودش] بترسد (طه/ 44). این در حالى است كه به یقین خدا مىدانست كه او پند نخواهد گرفت و نخواهد ترسید، اما بدین وسیله موسى را براى دعوت و گفتگو با فرعون و رفتن به سوى او ترغیب نمود(كتاب الوافى، ج 15، ص 123). 10ـ همان. 11ـ همان، ص 228. 12ـ همان. 13ـ نهج البلاغه دشتى، خطبه 192، ص 398. 14ـ محمدباقر بیرجندى، كبریت الاحمر، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1377ق، ص 385. 15ـ جعفر بن محمد بن جعفر بن قولویه القمى، كامل الزیارات، بیروت، دارالسرور، 1418 ق، ص 441. 16ـ مولد العباس بن على(علیهماالسلام)، ص 74. 17ـ باقر شریف قرشى، العباس بن على علیهماالسلام رائد الكرامة و الفداء فى الاسلام، بیروت، دارالكتب الاسلامى، 1411ق، ص 112. 18ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1403 ه. ق، ج 44، ص 326. 19ـ همان. 20ـ محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسه عزالدین، چاپ دوم، ج 3، ص 172؛ سید بن طاووس، المهلوف على قتل الطفوف، ص 98. 21ـ ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب اسروى المازندرانى، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 88.
ابوالعیناء و قرآن
ابوالعیناء در ایام جوانی به اصفهان وارد شد، اتفاقاً مقارن ساعت ورودش، بچّهها سنگ بازی میكردند و بدون نظر، بر سر او سنگی فرود آمد و سرش شكست، صورت و لباسش به خون آلوده گردید، این یك ناراحتی برای ابوالعیناء بود، ناراحتی دیگرش آن بود كه در اصفهان دوستی داشت كه میخواست بر او وارد شود، چون جای او را نمیدانست گردش زیادی كرد تا مقداری از شب گذشت، عاقبت خانه دوستش را پیدا كرده و به آنجا رفت، در خانهمیزبان چیزی برای خوردن نبود و دكانی هم باز نبود، ابوالعیناء به ناچار آن شب را گرسته بسر برد تا روز شد و از خانه دوست بیرون گردید و به حضور مهذب وزیر شرفیاب گردید، وزیر از او سؤال كرد چه ساعتی به این شهر وارد شدهای، ابوالعیناء گفت: «فی ساعَه العُسره»[1] یعنی در ساعت دشوار، وزیر باز پرسید، در چه روزی آمدی؟ ابوالعیناء گفت: «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»[2]، در روز نكبتبار دنبالهدار، وزیر باز پرسید: به كجا وارد شدهای؟ ابوالعیناء گفت: «بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ»[3]، در یك محلی كه هیچ حاصلی نداشت، وزیر از آن جوابها خندید و انعامی نیكو به او بخشید.
**************************
[1] . سوره توبه، آیه 117.
[2] . سوره قمر، آیه 19.
[3] . سوره ابراهیم، آیه 37.
كشكول طيبي / سيد علينقي طبسي حائري
«راز خوشبختی در کلام امیرالمومنین (ع)»
كتاب «راز خوشبختی در کلام امیرالمومنین (ع)» کتاب جامعی در مسایل اخلاقی، اجتماعی و خانواده است که با محوریت خطبه 47 نهجالبلاغه و به قلمی روان در 17 فصل نگارش شده است. پرهیزکاری، دنیا گریزی، عدم تاسف بر گذشته، حقگویی، اخلاص، ستم ستیزی و حمایت از ستمدیده، نظمگرایی، اصلاح و آشتی، یتیمنوازی، عمل به قرآن، نماز، زیارت خانه خدا، جهاد در راه خدا، دوستی و همکاری و همیاری، امر به معروف و نهی از منکر وعفو و جوانمردی عناوین و موضوعات فصلهای هفدهگانه این کتاب را تشکیل میدهند. در مقدمه کتاب اینگونه نوشته شده است: «یکی از سالها، مدتی در این اندیشه بودم که در مورد چه موضوعی سخن بگویم؛ پس از فکر و تعمق زیاد، روزی کتاب شریف نهجالبلاغه را مطالعه میکردم که نامه 47 سفارشهای آن حضرت به فرزندان و تمام پیروانش نظرم را جلب کرد؛ لذا توفیق الهی و عنایت حضرت امیرالمومنین (ع) رفیق راهم شد تا بحث نظام یافته و ادامهداری که آثار سازنده تربیتی و اخلاقی درعرصههای مختلف فردی، اجتماعی و خانوادگی دارد داشته باشم. پس از سخنرانیها تصمیم گرفتم مطالب مطرح شده را به رشته تحریر درآورم.» کتاب «راز خوشبختی در کلام امیرالمومنین (ع)» با شمارگان دو هزار نسخه، در 592 صفحه و به بهای 12 هزار و 500 تومان از سوی انتشارات مرسل منتشر شده است.
نقطه آغاز بدعت تشریفات نظام اسلام
قطه آغاز بدعت ها بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از طرف حاکمان و برخی دست اندر کاران حکومت بود. انحراف حکومت اسلامی به تدریج تشریفات و فرهنگ جاهلیت را به دنبال داشت و نقطه اوج این انحرافات درزمان خلیفه سوم جلوه گر شد و به عنوان یک عادت در آمد. وجامعه بااین انحرافات خوی گرفت. اولین نمونه ای که مسلمانان نظاره گرآن بودند، توسط سعد ابن ابی وقاص بعد ازفتح عراق در شهر کوفه قامت برافراشت(1) وچند صباحی نگذشته بود که بنی امیه - این طاغوتیان امت پیامبرصلی الله علیه وآله - با در دست گرفتن قدرت، فرهنگ جاهلیت را احیا کردندو توفان مسموم تشریفات از سوی شام وزیدن گرفت و به دنبال آن کاخ نشینی برای حکومت یک امر ضروری به شمار آمد. (2) اقدامات امام علی علیه السلام در مقابل بدعت تشریفات حکومت عدالتجوی حضرت علی علیه السلام وارث این انحرافات و بدعتها شد و لذا دو رسالت مهم فراروی حضرت قرارگرفت ومی توان گفت که مهم ترین مشکلاتی که دربرابر حکومت حضرت پدید آمد، مولود انجام این دو رسالت است: 1. احیاء سنت نبوی ومحو فرهنگ جاهلیت 2. برکناری کارگزارانی که سعی در برگرداندن جامعه اسلامی به فرهنگ جاهلیت داشتند; که امثال معاویه از این نوع کارگزاران بودند. یکی از ارزشهای دوران حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله ساده زیستی حاکمان بود که فرهنگ تشریفات جایگزین آن گردید.امیرالمۆمنین علیه السلام از ابتدای خلافت، به شدت با تشریفات به صورت های مختلف مبارزه کرد و به احیای سنت پیامبرصلی الله علیه وآله همت گماشت. زمانی که آن بزرگوار از مدینه به کوفه آمد، پیشنهاد شد که به دارالاماره ای رود که سعد ابن ابی وقاص بنا کرده بود، ولی حضرت نپذیرفت و همچون رسول خداصلی الله علیه وآله -مسجد کوفه - را محل حکومت خود قرار داد.چرا که از نگاه او اساس کاخ نشینی با روح اسلام منافات داشت و از این رو فرمود: «قصر،مرکز تباهی و فساد است. (3) بزرگ ترین آفتی که امروز نظام اسلامی ما راتهدید می کند، همان آفت تاریخی تشریفات است که جامعه اسلامی بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله بدان دچار شد. امام راحل قدس سره این ناخدای کشتی انقلاب می فرماید: آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیداکرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت وملت را بخوانیم… . آن روزی که مجلسیان خوی کاخ نشینی پیدا کنند، خدای نخواسته و از این خوی ارزنده کوخ نشینی بیرون بروند،آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم. (4)
پی نوشت ها: 1. تاریخ طبری، ج 4، ص 46.
2.العقدالفرید، ج 4، ص 365.
3. فروغ ولایت، ص 4
30. به نقل از وقعه صفین،ص 5. 4. صحیفه نور، ج 17، ص 218. نهج البلاغه، نامه ها، ش 45.
سايت تبيان
ازدواجی سوال برانگیز:
اصرار مامون بر ازدواج امام جواد علیه السلام با دخترش، کاملا جنبه سیاسی داشت و می توان دریافت که وی از این کار چند هدف را تعقیب می کرد:
1- با فرستادن دختر خود به خانه امام، آن حضرت را برای همیشه دقیقا زیر نظر داشته باشد و از کارهای او بیخبر نماند (دختر مامون نیز براستی وظیفه خبرچینی و گزارشگری مامون را خوب انجام می داد و تاریخ شاهد این حقیقت است) .
2- با این وصلت، به خیال خام خویش، امام را با دربار پرعیش و نوش خود مرتبط و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند و بدین ترتیب بر قداست امام لطمه وارد سازد و او را در انظار عمومی از مقام ارجمند عصمت و امامت ساقط و خوار و خفیف نماید! 3- با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز دارد و خود را دوستدار و علاقه مند به آنان وانمود کند. 4- هدف چهارم مامون، عوام فریبی بود; چنانکه گاهی می گفت: من به این وصلت اقدام کردم تا ابو جعفر - علیه السلام- از دخترم صاحب فرزند شود و من پدر بزرگ کودکی باشم که از نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی بن ابی طالب - علیه السلام- است. اما خوشبختانه این حقه مامون نیز بی نتیجه بود زیرا دختر مامون هرگز فرزندی نیاورد! و فرزندان امام جواد - علیه السلام- همگی از همسر دیگر امام بودند. بیشتر شیعیان به امامت امام جواد - علیه السّلام - گردن نهادند. در میان آنان كسانی، كمیِ سن امام را به خود امام جواد - علیه السّلام - نیز، گوشزد كردند. آن حضرت در جواب به جانشینی « سلیمان - علیه السّلام - » از « داود - علیه السّلام - » اشاره كرده و فرمودند: « حضرت سلیمان هنگامی كه هنوز كودكی بیش نبود، گوسفندان را به چرا می برد حضرت داود او را جانشین خود كرد، در حالی كه علمای بنی اسرائیل، عمل او را انكار می كردند اینها انگیزه های مامون از این ازدواج بود. حال باید دید امام جواد - علیه السلام- چرا با این ازدواج موافقت کرد؟ از آنجا که بی هیچ شکی، امام اهداف و مقاصد واقعی مامون را از این گونه کارها می دانست و نیز می دانست که او همان کسی است که مرتکب جنایت بزرگ قتل پدرش امام رضا - علیه السلام- شده، به نظر می رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتا بر اثر فشاری بوده است که مامون از پیش بر امام وارد کرده بوده است، زیرا ازدواجی اینچنین، تنها به مصلحت مامون بوده است نه به مصلحت امام! و نیز می توان تصور کرد که نزدیکی امام به دربار می توانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیری از سرکوبی سران تشیع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد، و این، به یک معنا می توانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف علی بن یقطین یعنی نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیع باشد.
یادگاری از جوادالائمه امام محمد تقی- علیه السلام – فرمودند:
الْمُۆمِنُ یَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. مۆ من در هر حال نیازمند به سه خصلت است : توفیق از طرف خداوند متعال ، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت كسى كه او را نصیحت نماید.
(بحارالانوار: ج 72، ص 65، ح 3، مستدرك الوسائل : ج 8، ص 329، ح 9576)
پی نوشتها: [1] . دلائل الامامه، ص 204.
[2] . عیون المعجزات، ص 119.
[3] . مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص 429 و مسند الامام الجواد، ص 29.
[4] . فرق الشیعه، ص 88.
[5] . الكافی، ج1، ص 383.
[6] . الغیبه، طوسی ، ص 212.
ادامه علايم ظهور امام زمان(عليه السلام)در قرآن
سوره نور آیه 55
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛
خداوند به کسانى- که از شما ایمان آورده و عمل صالح پیشه ساختهاند وعده داده که آنها را در زمین نماینده خود گرداند چنان که همانند آنها را سابقا خلیفه کرد. و ثابت می دارد دین آنها را که براى آنان برگزید، ترس آنها را تبدیل به أمن کنیم و اینان هیچ گاه به من شرک نیاورند. در غیبت شیخ روایت میکند که این آیه نیز در باره مهدى موعود و یاران او نازل شده است.
سوره قصص آیه 5
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛
و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم. در غیبت شیخ از امیر المۆمنین علی(علیه السلام) روایت میکند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشتهاند آل پیغمبرند که خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند.
صحابه پیامبر(ص) که تروریست های سوری نبش قبرش کردند که بود؟
“حجربن عدی” از صحابه پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و از یاران با وفای امیرالمومنین حضرت علی (ع) است که به دست معاویه شهید شد و شهادت او موجی از اعتراض و نفرت را به حکومت امویان برانگیخت. به گزارش خبرگزاری مهر، “حجربن عدی” از قبيله كنده و اهل كوفه است. نوجوان بود كه همراه برادرش هاني، به نمايندگي از قبيلهشان، به خدمت پيامبر رسيد و مسلمان شد. مسلماني راستين، باوفا، شبزندهدار و روزهدار بود. حجر بن عدی در میان یاران حضرت على (علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن حضرت شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین اعلام کرد “ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم، ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم. اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم. امیر مؤمنان (علیه السلام) از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد. یکى از افتخارات وى مقابله با ضحاک یکى از فرماندهان نامدار شام بود که در این نبرد پیروز شد. حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسرهی لشگر امام را بر عهده داشت. زندگی حجر بعد از شهادت امام علی(ع) پس از شهادت امام علی (ع) پس از آنكه امام حسن عليه السلام به ناچار صلح را پذيرفت، اين يار وفادار و با بصيرت، درحالي كه از سادگي سپاهيان امام، خون در چشمانش ميجوشيد، با احترام مقابل حضرت نشست. غرق فكر بود و ميخواست امام حسن عليه السلام به او و چند نفر از يارانش اعتماد كند و دوباره با معاويه بجنگد. امام هم در فكر بود. به حضرت عرض كرد: «يا بن رسولالله؛ آرزو ميكردم كه پيش از ديدن چنين روزي بميرم. ما را از زمره اهل عدل بيرون آوردي و در فرقه ارباب جور داخل كردي. حقي را كه داشتيم، پشت سر گذاشتيم و در باطلي در آمديم كه از آن ميگريختيم و پستي را از خودمان به خود بخشيديم و فرومايگي را پذيرفتيم كه سزاوار آن نبوديم. سخنش بر حضرت سنگين آمد. امام آن اوضاع پيچيده و علت صلح با معاويه را برايش تشريح كرد، ولي حجر قانع نشد. نزد امام حسين عليه السلام رفت تا شايد ايشان فرمان جنگ بدهد. امام حسين عليه السلام هم سخن برادر را تأييد كرد و حجر را به پيروي از امام عصر خود خواند. حجر بن عدي پذيرفت و مصلحت امامانش را بر خواسته خود مقدم داشت. منتظر روزي بود كه اميرالمؤمنين به او وعده داده بود؛ روز شهادتش. تا آن روز، با ارادهاي محكم، در دوستي علي عليه السلام و پيروي از او باقي ماند. جریان شهادت حجر بن عدی بعد از جریان صلح تحمیلى بر امام حسن (علیه السلام) حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على (علیه السلام) کردند. یکى از این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و معذب مى گردد. پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دستنشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، بهخصوص شیعیان کوفه میکردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل میرساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود. هنگامى که نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، او موافقت کرد، حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: “به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم"! تاثیر شهادت صحابه پیامبر (ص) شهادت حجر تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت:« چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.» معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.»
ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است :
دروغ گفتن به فرمانروا ،
سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ،
مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ،
دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ،
پزشکی که خود بیمار و دردمند شود .
تنگ مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ،
سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ،
خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ،
کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ،
و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ،
و بی خردی که خردجوی نباشد .
بزرگمهر
چرا در تاریکی راحتتر میخوابیم؟
یکی از مهمترین موضوعاتی که باید در بهداشت خواب در نظر گرفته شود، توجه به محیط اتاق خواب است. خواب، فعالیتی نیست که به انتخاب و سلیقه ما باشد، بلکه طبیعت خواب را بر ما تحمیل میکند و حتی اگر پلک هم نداشتیم، باز هم به خواب میرفتیم. بیشتر ما اگر حتی یک شب هم بیخوابی بکشیم، دچار دشواریهایی خواهیم شد که ممکن است ما را از پای درآورند. بدون خواب، خُلق ما تنگ و افسرده میشود، روابط اجتماعیمان آسیب میبیند، سلامتیمان دچار اختلال میشود و خلاصه اینكه، انجام هر عملی با دشواری همراه خواهد بود. خواب برای زنده ماندن مهمتر از غذاست. با این حال، خواب حداکثر یک سوم زندگی ما را به خود اختصاص میدهد. نور یکی از عواملی است که میتواند باعث کاهش ترشح هورمون خواب شود و در صورتی که نور اتاق خواب در طول شب، بیش از اندازه باشد، ممکن است حتی باعث عدم ترشح این هورمون شود و به این ترتیب، اجازه خواب راحت را در طول شب به شما ندهد. اولین دلیل برای خواب خوب شبانه، میزان زیاد هورمون ملاتونین است. اما دلیل دیگر، وجود ریتمهای زیست شناختی در زندگی شبانه روزی است. با اجرای چند روش ساده زیر میتوان خوابی راحت و بدون دغدغه داشت:
1- کارها و فعالیتهای روزانه خود را تا چند ساعت قبل از خواب به پایان برسانید و هنگام خوابیدن، همه آنها را فراموش کنید.
2- پیش از آنکه زمان خوابتان فرا برسد، سعی کنید به اموری بپردازید که ذهنتان را آرام کند و از مسائل و مشکلات روزانه فارغ سازد.
3- سعی کنید یک تا دو ساعت قبل از خواب، از ورزشهای سبک و ملایم مانند پیادهروی استفاده کنید. بدون خواب، خُلق ما تنگ و افسرده میشود، روابط اجتماعیمان آسیب میبیند، سلامتیمان دچار اختلال میشود و خلاصه اینكه، انجام هر عملی با دشواری همراه خواهد بود. 4- حتماً ساعت مشخصی را برای خوابیدن خود معین نمایید.
5- از خوابیدنهای طولانی و چرت زدنهای گاه و بیگاه در بین روز خودداری کنید.
6- روزانه حداقل بیست دقیقه ورزش نمایید. زیرا ورزش کردن موجب آرامش اعصابتان شده و باعث میشود در زمان خواب، احساس بهتری داشته باشید.
7- از پرداختن به بحث و جدل و مشغول شدن به امور ناراحت کننده در ساعات نزدیک به زمان خواب، به کلی پرهیز نمایید. 8- حداقل دو ساعت قبل از خوابیدن، از کشیدن سیگار پرهیز کنید. 9- اگر قبل از خواب کتاب میخوانید، حتماً به مطالعه کتابهایی بپردازید که نیاز به تجزیه و تحلیل نداشته باشد و ذهن شما را مشغول و درگیر نسازد. 10- هنگام خواب، حتماً محیط خانه را کاملاً ساکت و آرام کنید و تلفنهای منزل و همراه خویش را خاموش نمایید.
11- قبل از خوابیدن، از تماشای فیلمهایی که موجب ایجاد استرس و نگرانی و تشویش در شما میگردند، خودداری نمایید.
12- تختخواب یا تشکی که برای خواب و استراحت استفاده مینمایید، باید نرم و راحت باشد. تختخواب، سرو صدا ایجاد نکند و خیلی کوچک و باریک هم نباشد، تشک نیز نباید گود، فرو رفته یا سخت و آزار دهنده باشد. ملحفهها و پتوها از جنس خشن و زبر و یا بیش از حد کلفت و سنگین و یا نازک و سبک نباشند. 13- پرهیز از نوشیدن قهوه و یا سایر نوشیدنیهای گرم و شیرین کافئیندار توصیه میشود.
14- خوردن یک عدد سیب و یا یک فنجان چای بابونه قبل از خواب میتواند بسیار آرامبخش، مفید و موثر باشد. 15- از بالش مناسبی برای خوابیدن استفاده نمایید که متناسب با نیاز شما نرم یا سفت باشد.
16- استراحت در اتاق کاملاً تاریک، آرامبخشتر است و سیستم عصبی شما میتواند بیشتر و بهتر استراحت نماید، اما اگر عادت دارید تا از چراغ خواب استفاده كنید، حتماً از چراغ خوابی با نور ملایم استفاده کنید.
17- از مصرف غذاهای سنگین و چرب و پرنمک در وعده غذایی شام خودداری نمایید.
18- مصرف ویتامینهای گروه B به داشتن خوابی عمیق و آرام کمک میکند. این ویتامینها به طور طبیعی در جوانه گندم، موز، تخمه آفتابگردان موجود است. همچنین مصرف قرصهای ویتامین B1 بسیار مفید و کمک کننده است.
19- استفاده از سبزیجاتی مانند کاهو و اسفناج و کلم و… در وعده غذایی شام بسیار مفید است.
20- گنجاندن مواد غذایی که حاوی کلسیم و پروتئین هستند، در وعده غذایی شام توصیه میشود.
بر گزاري جلسه دفاعيه
در روز پنج شنبه دفاعيه هاي تحقيق پاياني سه نفر از خواهران طلبه با موضوعات نفاق و منافقين در قرآن و روايات -جايگاه دعا در آيات و روايات -ربا خواري در نگرش اقتصاد اسلامي در سالن اجتماعات مدرسه علميه فاطمه الزهرا مرند با حضور اساتيد راهمنا خانمها منور اژدري-پري جعفري ليلاب و با حضور استاد داور حجت الاسلام والمسلمين آقاي كريم علي محمدي در سالن اجتماعات مدرسه برگزار گرديد.
مقایسه فاطمه زهرا علیهاالسلام با مریم مقدس(س) قسمت سوم
21- بشارت خداوند به فرزند خداوند، حضرت مریم را به عیسی (کلمة اللّه ) بشارت داد و فرمود: «إنَّ اللّه َ یُبَشِّرُکَ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسِیحُ عِیسَی ابنُ مَریَمَ» فاطمه زهرا علیهاالسلام به حسن و حسین علیهماالسلام دو کلمه باقیه و از کلمات تامه خداوند بشارت داده شدند(105). در حدیث نبوی آمده است که در هنگام ولادت هر یک از دو سرور جوانان بهشت، پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیهاالسلام بشارت داد و پیشاپیش تبریک گفت که از او امامی متولد می شود که اهل بهشت از وی سود خواهند برد.
22- سفارش خدا به احسان به مادر حضرت مریم بعد از شش ماه بارداری حضرت عیسی علیه السلام را به دنیا آورد و ایشان به اذن الهی در گهواره کودکی سخن گفت: «قَال إنِّی عَبدُ اللّه ِ… وَ جَعَلَنِی مُبَارَکا أینَ مَا کُنْتُ وَ اَوصَانِی… وَ بَرّا بِوَالِدَتِی…»؛ یعنی… من عبد اللّه هستم و خداوند مرا هر کجا که باشم مبارک قرار داده و مرا به… و احسان و نیکی به مادرم توصیه کرده است. حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز بعد از شش ماه بارداری حضرت حسین علیه السلام را به دنیا آورد و قبل از آنکه حسین علیه السلام فرزندی به نام عبد اللّه داشته باشد به جهت کمال و اوج عبودیت خدا کنیه ابا عبد اللّه را به وی دادند و آیه شریفه: «وَ وَصَّینَا الانسَانَ بِوَالِدَیهِ اِحسَانا» در شأن او و مادر مقدسش نازل گردید.
23- واسطه الحاق نسل به انبیاء از آنجا که حضرت مریم شوهر نداشت واسطه الحاق حضرت عیسی علیه السلام به نسل انبیاء بود. قرآن می فرماید: «… وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیمَانَ وَ اَیُّوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسی وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَی وَ عِیسی…»؛ یعنی از اولاد ابراهیم، داوود، سلیمان و… عیسی… بود. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز واسطه الحاق و انتساب نسلش به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و انبیاء بود. امام موسی بن جعفر علیه السلام در مناظره با هارون الرشید می فرماید: «خداوند حضرت عیسی را از طریق مریم(س) به نسل انبیاء ملحق نمود و به همین گونه ما را از طریق مادرمان فاطمه علیهاالسلام به نبی اکرم صلی الله علیه و آله ملحق نموده است.» از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که خداوند متعال نسل هر پیامبری را در صلب خود آن پیامبر قرار داد و حال آنکه نسل مرا در صلب علی علیه السلام قرار داد.
24- عبادت و قنوت قرآن در باره حضرت مریم می فرماید: «وَ کَانَتْ مِنَ القَانِتِینَ» و «یَا مَریَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ». عبادت و مداومت حضرت زهرا علیهاالسلام در طول عمر کوتاهشان بر قیام، نماز و دعا زبانزد است. امام حسن علیه السلام در این باره می فرماید: «مادرم فاطمه علیهاالسلام را دیدم که در شب جمعه ای در محراب عبادت ایستاده بود و مرتب در حال رکوع و سجود بود تا سپیده صبح آشکار شد و می شنیدم که مردان و زنان مؤمن را دعا می فرمود…». قیام، عبادت و قنوت فاطمه علیهاالسلام به حدی بود که بنا به فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و آله آیه شریفه: «الَّذِینَ یَذکُرُونَ اللّه َ قِیَاما وَ قُعُودا…» در شأن ایشان نازل شد.
25 - خدمتگزار خدا حضرت مریم به دلیل نذر مادرش خدمتگزار خداوند و خانه او بود: «اِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرا» فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز با عرفان، آگاهی و عشق، خدمتگزار خداوند بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی از دخترش پرسید: «فاطمه! چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده تا هر چه بخواهی تحقق پذیرد. فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: لذتی که از خدمت خدا می برم مرا از خواهش کردن از او باز داشته است، حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبای والای خداوند باشم».
26- حضور عبادی در جمع مردان خداوند به حضرت مریم امر نمود که: «وَارکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ» لازمه اجرای این دستور، حضور در اجتماع مردان نمازگزار بود و مریم این دستور را امتثال نمود و با راهبان در معبد به نماز و رکوع پرداخت. فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز برای انجام رسالت الهی و تحقق اهداف پیامبر صلی الله علیه و آله و دفاع از حق و امامت علی علیه السلام ، با حضور در برخی اجتماعات مردان به وظایف الهی خود پرداخت.
27- برگزیدگی و برتری بر زنان حضرت مریم برتر از زنان زمانش بود، امّا فاطمه زهرا علیهاالسلام برترین زنان از اولین تا آخرین است. خداوند درباره حضرت مریم می فرماید: «اِنَّ اللّه َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلی نِساء العَالَمِینَ». درباره اصطفای اول در آیه فوق گفته اند گزینش برای تطهیر و رسالت الهی و اصطفای دوم که همراه با حرف «علی» است گزینش و برتری دادن بر زنان می باشد. درباره برتری فاطمه زهرا علیهاالسلام بر تمام زنان جهان از اولین تا آخرین ایشان روایات متعددی وجود دارد. روایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسیده که فرمود: «مریم سیده نساء عالم خود بود، امّا فاطمه سیده نساء عالمین از اولین تا آخرین است و به تحقیق چون او در محرابش به عبادت می ایستد، هفتاد هزار فرشته مقرب به او سلام می دهند و با همان ندایی که به مریم می دادند خطاب به فاطمه ندا می دهند که ای فاطمه! خدا تو را برگزید و تطهیر نمود و تو را بر زنان عالمین برتری داد. ابن ابی الحدید از دانشمندان اهل سنت می گوید: سخن پیامبر که فرمود فاطمه علیهاالسلام برترین زن عالم است نص و قطعی است.
28- محدّثه و نزول فرشتگان مریم محدّثه بود و فرشتگان و جبرئیل بر او نازل می شدند و با او سخن می گفتند: «اِذْ قَالَتِ المَلائِکَةُ یَا مَریَمُ اِنَّ اللّه َ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنه…»؛ و یا «… قَالَ اِنَّمَا اَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِءهَب لَکِ غُلاما زَکِیّا…» و «یا مَریَمُ اِنَّ اللّه َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلی نِسَاءِ العَالَمِینَ». فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز محدّثه بود؛ چون فرشتگان و جبرئیل بر او نازل شده، با او سخن می گفتند. در این باره روایات بسیار و متواتر معنوی وجود دارد و بزرگان اهل سنت با نقل روایات بر صحت مطلب اعتراف کرده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «به این جهت فاطمه زهرا علیهاالسلام را محدّثه نامیده اند که فرشتگان از آسمان بر ایشان نازل می شدند و همانند مریم به او ندا می دادند که ای فاطمه اِنَّ اللّه َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلی نِسَاءِ العَالَمِینَ یا فاطمةُ اقنتی لربّک و اسجُدی و ارکَعی مع الراکعینَ». مصحف فاطمه حاصل گفت و گوی فرشته مقرب با آن حضرت بود.
29 - تسلی و رفع حزن به وسیله جبرئیل و فرشتگان حضرت مریم پس از باردار شدن و تنهایی و خوف از زبان مردم، دچار حزن و اندوه گردید. در این حال ندایی آمد که ای مریم اندوهگین مباش، «فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا ألاّ تَحزَنِی...» برخی از مفسران ندا دهنده را حضرت مسیح که در بطن مریم بود دانسته اند و برخی گفته اند فرشته یا جبرئیل ندا داد. حضرت زهرا پس از وفات پدر دچار حزن و اندوه شدیدی شد. خداوند متعال برای کاستن حزن و اندوه آن بانو و تسلی دادن به وی فرشتگان و جبرئیل را بر وی نازل می نمود تا به او تسلی دهند و از حزن او بکاهند: «… و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزاءها علی ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه…»
ادامه دارد…
ادامه مقایسه فاطمه زهرا علیهاالسلام با مریم مقدس(س) قسمت دوم
11- زیبایی ظاهری امام باقر علیه السلام درباره حضرت مریم می فرماید: «او زیباترین زنان بود؛ اجمل النساء.» در روایت دیگر نقل شده است که در قیامت زنانی که به خاطر زیبایی خود دچار فتنه شده اند و آن زیبایی را بهانه قرار می دهند، حضرت مریم را حاضر می کنند و از آنان می پرسند آیا شما از حضرت مریم زیباتر بودید؟! در واقع زیبایی آن حضرت حجتی برای سایر زنان است. از حضرت فاطمه علیهاالسلام در قرآن به کوکب دُرّی یاد شده است و طبق روایات از شدت درخشندگی چهره، آن حضرت را زهرا نامیده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله درباره خلقت ایشان فرمودند: «فاطمه حوراء انسیه خلق شده است»؛
12- قلب پر از ایمان و یقین حضرت مریم قلبی پر از ایمان و یقین به خداوند داشت. به همین سبب نیز خداوند درباره ایشان می فرماید: «صَدَّقَت بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ» وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از هر نوع شرک خالی بود و قلبی که پاک و مطهر از هر نوع آلودگی و دنسی باشد پر از ایمان و یقین است. پیامبر گرامی(ص) در این باره می فرماید: «یا سلمان إنّ ابنتی فاطمة ملأ اللّه قلبها و جوارحها ایمانا الی مشاشها تفرغت لطاعة اللّه»
13- نیل به آخرین درجه کمال حضرت مریم(س) و حضرت فاطمه علیهاالسلام هر دو به نهایت کمال ممکن دست یافته بودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مردان زیادی به نهایت کمال رسیدند، امّا از زنان فقط حضرت آسیه دختر مزاحم همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و حضرت فاطمه علیهاالسلام به نهایت کمال رسیدند.»
14- مقام ولایت الهی حضرت مریم چنان عبادت پروردگار نمود که خداوند به او ولایت بخشید. از همین رو در باب پیامبری او اختلاف است و جمعی از مسلمانان او را از پیامبران دانسته اند. فاطمه زهرا نیز ولیة اللّه بود و مقام ولایت به او اعطا شده بود و پدرش رسول اکرم صلی الله علیه و آله همسرش علی علیه السلام و فرزندانش و خود آن حضرت به آن مقام مفتخر بودند.
15- صدیقه و هم رتبه با انبیاء حضرت مریم صدیقه بود: «وَ اُمُّهُ صِدِّیقَة». حضرت زهرا نیز صدیقه بود، لذا یکی از اسامی آن بانو صدیقه است. به طرق متعددِ اهل سنت از عایشه نقل شده که گفت: «ما رأیتُ أصدق لهجة من فاطمه.» پیامبر صلی الله علیه و آله در روایتی فرمود: «… ای علی علیه السلام ، همسری صدیقه مانند دختر من به تو داده شد که من چنین همسری ندارم.» امام صادق علیه السلام فرمود: «فاطمه را علی علیه السلام غسل داد، چون صدیقه را کسی جز صدیق غسل نمی دهد.»
16- کمال علم و آگاهی حضرت مریم از علم و آگاهی بالایی برخوردار بود. قرآن درباره ایشان می فرماید: «وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ» حضرت زهرا علیهاالسلام نیز در علم و آگاهی به کمال رسیده بود. امام باقر علیه السلام در وجه تسمیه آن حضرت به فاطمه می فرماید: هر آینه من (خداوند) شیر را به وسیله علم در وجود تو (فاطمه) قطع نمودم؛ «… انّی فطمتک بالعلم.»
17- عصمت و تطهیر خداوند هم حضرت مریم(س) و هم حضرت فاطمه علیهاالسلام را تطهیر نمود. قرآن درباره حضرت مریم می فرماید: «وَ اِذ قَالَتِ المَلائِکَةُ یَا مَریَمُ إنَّ اللّه َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ» از اسامی حضرت زهرا علیهاالسلام یکی طاهر است و روشن ترین و بهترین سخن درباره تطهیر فاطمه علیهاالسلام قول خداوند متعال است که فرمود: «اِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»
18- پاکی از خون زنانه پیامبر صلی الله علیه و آله در نامه ای که به نجاشی می نویسد از مریم با صفت طیبه بتول یاد می کند. طبق سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مریم مانند فاطمه علیهاالسلام بتول بود: «عن علی علیه السلام أن النبی صلی الله علیه و آله سئل ما البتول؟ فانا سمعناک یا رسول اللّه تقول: إن مریم بتول و فاطمة بتول، فقال: البتول لم تر حمرة قطّ، ای لم تحض، فانّ الحیض مکروه فی بنات الأنبیاء». از رسول خدا درباره کلمه بتول سؤال شد که ای رسول خدا، شما فرموده اید: مریم بتول است و فاطمه نیز بتول است، فرمودند: بتول کسی است که هرگز خون ندیده؛ زیرا خونریزی ماهیانه در دختران انبیاء ناپسند است. البته پاک بودن از حیض و نفاس در خصوص فاطمه زهرا علیهاالسلام امری قطعی است، امّا درباره مریم(س) روایات متفاوت است. در برخی روایات آمده است که ایشان هنگام عادت ماهانه از مسجد بیرون می رفتند. در این صورت بتول درباره ایشان به معنای بریدن از دنیا و ناپاکیها خواهد بود.
19- پاکدامنی و عفت قرآن درباره حضرت مریم یادآوری می کند: «مَرْیَمُ ابْنَتِ عِمْرَانَ الَّتِی أَحصَنَتْ فَرْجَهَا». این عبارت به عفت و پاکدامنی آن حضرت اشاره دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به همین معنی درباره فاطمه زهرا علیهاالسلام تصریح می کند: «عن الرضا عن آبائه علیهم السلام قال: قال النبی صلی الله علیه و آله : أنّ فاطمة أحصنت فرجها فحرّم اللّه ذرّیتها علی النار.»
20- فرزند پاک؛ نتیجه پاکدامنی قرآن در باره حضرت مریم می فرماید: «مَریَمُ ابْنَتِ عِمْرَان الَّتِی اَحصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ منْ رُوحِنَا». خداوند به دنبال پاکدامنی حضرت مریم، روح خود را در او دمید و نتیجه آن پدید آمدن حضرت عیسی علیه السلام بود. خداوند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را نیز به دنبال پاکدامنی حضرت زهرا علیهاالسلام به آن بانوی مقدس عطا فرمود.
ادامه دارد…
از سخنان حضرت زهرا(سلام الله عليها) در جمع زنان مهاجر و انصار
چه زشت است كندي شمشيرها و سستي و بازيچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش ها!
چه زشت است سر بر سنگ خارا زدن ‘و شكاف برداشتن نيزه ها و فساد آراء و انديشه ها و انحراف آرمان و انگيزه ها .
براي خويشتن چه بد ذخيره هايي تدارك ديدند و پيش فرستادند كه خداوند بر آنان خشم ميگيرد و در عذاب الهي جاودانه خواهند بود …
ترجمه بيت الاحزان مرحوم شيخ عباس قمي ص264
مقایسه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) با مریم مقدس(س)
1- شرافت خانوادگی مریم از خاندان ماثان از فرزندان حضرت داوود علیه السلام بود و عمران پدر مریم، بزرگ این خاندان پیش از عهد هیرودوس(9) و از خانواده نبوت و دیانت بود. در شرافت خانوادگی حضرت مریم همین بس که حضرت عیسی علیه السلام از پیامبران بزرگ و ولیده آن خانواده است. خداوند سوره مریم را به نام این خانواده نام نهاده و چندین بار از این خانواده سخن گفته است. در آیه «اِنَّ اللّه َ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحا وَ آلَ اِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی العَالَمِینَ» این خانواده را یکی از چهار خانواده برگزیده معرفی کرده است. در بیان شرافت خانوادگی حضرت فاطمه نیز سخن بسیار و امری روشن برای مسلمانان است. طبق روایت امام رضا علیه السلام و روایات دیگر، آل ابراهیم در آیه یاد شده خانواده پیامبر اکرم از چهار خانواده برگزیده است
2- پدر عمران پدر حضرت مریم بود که قبل از تولّد حضرت مریم درگذشت. نام او در قرآن آمده است: «اِذ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ». امّا پدر فاطمه زهرا علیهاالسلام محمّد بن عبد اللّه صلی الله علیه و آله ، برترین پیامبران الهی و خاتم آنان بود.
3- مادر مادر حضرت مریم حنه همسر عمران از زنان عبادتگر زمان خود بود. خداوند متعال در قرآن از او به بزرگی یاد کرده است: «اِذ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ…» «اِنّی نَذَرتُ لَکَ مَا فِی بَطْنی مُحَرَّرا» «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ» امّا مادر فاطمه زهرا علیهاالسلام حضرت خدیجه سلام اللّه علیه است. «وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَاَغْنَی» ابن عبّاس در تفسیر این آیه می فرماید: «خداوند پیامبر را فقیر یافت و مردم می گفتند پیامبر مالی ندارد؛ پس خداوند با مال خدیجه وی را غنی و بی نیاز گرداند.»
4- آگاهانیدن پدر به پاکی فرزند قبل از ولادت خداوند قبل از انعقاد نطفه و ولادت حضرت مریم از طریق بشارت ولادت فرزندش عیسی علیه السلام خبر داد که فرزندی سالم و مبارک به او هدیه خواهد کرد؛ پسری که به اذن پروردگار بیماران را شفا خواهد داد و مردگان را زنده خواهد کرد و او را رسول خود قرار خواهد داد. امّا ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام به طور مستقیم به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در معراج و در زمین و حتّی چگونگی شکل گیری او از طعام بهشتی خبر داده شد.
5- قابله و پرستار هنگام تولد هنگام ولادت، قابله حضرت مریم و پرستار مادرش همسر حضرت زکریا به نام الیزابت بود، امّا قابله فاطمه زهرا علیهاالسلام چهار زن بهشتی به نام حضرت حوا، آسیه، کلثوم خواهر موسی و حضرت مریم بودند.
6- نامگذاری آسمانی نامگذاری حضرت مریم توسط مادر ایشان صورت گرفت: «اِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَم» و مریم به معنای عابد یا خدمتگزار است. امّا اسم فاطمه علیهاالسلام از جانب خداوند متعال تعیین گردید. امام صادق علیه السلام می فرماید: «برای فاطمه نزد خداوند نُه اسم است. آنها عبارت اند از: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.»
7- رویش نیکو و مبارک خداوند درباره حضرت مریم فرمود: «وَ اَنبَتَها نَباتا حَسَنا» مراد این است که به مریم و فرزند او رشد و پاکیزگی داده شد و به او و هر یک از ذریه و شاخه ای که از تنه درخت وجودی او می رویَد، حیاتی افاضه شد که آمیخته با نفس شیطان و پلیدی و نفسانیات و وسوسه های او نباشد، خلاصه آنکه حیاتی طیب و طاهر و مستمر به او و فرزندش افاضه گردید و نسل پاک او هنوز استمرار دارد و حضرت عیسی علیه السلام در حال حیات طیب است. فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز مبارکه؛ یعنی خیر، سعادت و فزونی، نافع و مقدس و زکیه؛ یعنی نمو و زیادتی و کوثر یا خیر کثیر، کثیر الخیر و کثیر النسل است. خداوند به او و نسلش پاکی، برکت، کثرت و استمرار بخشید و عمر فرزندش حضرت بقیة اللّه را به استمرار عمر عیسی علیه السلام قرار داد.
8- کفیل و سرپرست کفالت او بر عهده حضرت زکریای پیامبر که شوهر خاله او بود قرار گرفت: «وَ کَفَّلَهَا زَکَرِیّا». امّا کفیل و مربی فاطمه زهرا علیهاالسلام پدرشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مربی، معلم و هادی تمام مردم بود و تا چندین سال حضرت خدیجه، مادر آن بانو در کنارشان بود. 9- محل تربیت محل تربیت حضرت مریم مسجد و محراب بود: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ» محل تربیت حضرت فاطمه علیهاالسلام ، بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جوار خانه کعبه در مکه و در مدینه خانه آن حضرت در جوار مسجد و خانه رسول اکرم بود. خداوند از تربیتگاه و خانه او در قرآن به نیکی یاد کرده و فرموده است: «فِی بُیُوتٍ اَذِنَ اللّه ُ أنْ تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسْمُهُ…»
10- صاحب محراب محراب جایی ویژه عبادت است؛ حال چه در مسجد باشد و چه در خانه. حضرت مریم دارای محرابی بود که در آن به عبادت خداوند و ستیز با پلیدی و شیطان مشغول بود: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ» حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز دارای محرابی بود که پیامبر و ائمه بارها از آن سخن گفتند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «اذ قامت فی محرابها زهر نورها لأهل السماء.» امام حسن علیه السلام در روایتی از محراب مادر چنین یاد می کند: «رأیت أمّی فاطمة قامت فی محرابها لیلة جمعتها.»
ادامه دارد…
سخن حضرت زهرا(سلام الله عليها)در فضيلت دانشمندان شيعه
زنى نزد آن حضرت آمده و گفت: مادر ناتوانى دارم كه بعضى از مسائل نماز براى او مورد سؤال قرار گرفته است و مرإ؛ ّّ نزد تو فرستاده تا سؤال نمايم، آن حضرت پاسخ او را داد، دوباره پرسيد پاسخ شنيد، مرحله سوم پرسيد باز پاسخ شنيد، تا ده سؤال مطرح كرد و باز پاسخ خود را دريافت، در اينجا از كثرت سؤال خجالت كشيد و گفت: اى دختر پيامبر دچار مشكل شدى، آن حضرت فرمود: سؤالاتت را مطرح كن- تا آنجا كه فرمود: از پدرم شنيدم كه مىفرمود: دانشمندان شيعه در روز قيامت كه محشور مىشوند به اندازه كثرت علومشان و جدّيتشان در ارشاد بندگان خداوند خلعتهاى كرامت بر آنان مىپوشانند، تا آنجا كه بر بعضى از آنان ميليونها خلعت نور پوشانده مىشود- تا آنجا كه فرمود: اى كنيز، رشته اى از آن خلعتها ميليونها بار برتر است از آنچه خورشيد بر آن تابيده است. سخن آن حضرت در محبّتش به امت پدرش روايت شده: آنگاه كه شنيد پدرش او را تزويج كرده و مهرش را مبلغى پول قرار داده، از پدرش خواست كه مهرش را شفاعت گناهكاران امت او قرار دهد، آنگاه جبرئيل نازل شد و در دستش پارچهاى قرار داشت كه روى آن نوشته بود: خداوند مهر فاطمه را شفاعت گناهكاران امت پدرش قرار داده است، هنگامى كه آن حضرت به حال احتضار رسيده وصيت كرد كه آن پارچه را روى سينه و زير كفنش قرار دهند، و فرمود: آنگاه كه محشور گرديدم اين پارچه را با دستم بلند كرده در مورد گناهكاران امت پدرم شفاعت مىنمايم.
رهایی از مشكلات:
از استاد اخلاق و عرفان آیت الله بهاءالدینی رحمه الله نقل شده است:
«ما تجربه زیادی به دست آورده ایم و وجدان نمودیم كه برای رهایی از مشكلات راههایی هست كه بهترین آنها كه خود ما حس كرده ایم و به كمك آنها به حاجتهایمان رسیده ایم، چهار چیز است: نذر كردن گوسفند برای فقرا، خواندن حدیث كساء به طور پی در پی، پرداخت صدقه و ختم صلوات.»
(آیت بصیرت، ص 68)