مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (س)مرند

آمار

  • امروز: 58
  • دیروز: 50
  • 7 روز قبل: 220
  • 1 ماه قبل: 2084
  • کل بازدیدها: 150847
  • خانه 
  • عکس غرور 
  • تماس  
  • ورود 

شادی‌ آفرینی

شادی‌ آفرینی

امام باقر (عليه‌ السلام):

تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجهِ أخِیهِ حَسَنَةٌ، وصَرفُ القَذَی عَنهُ حَسَنَةٌ، وما عُبِدَ اللهُ بِشَيءٍ أحَبَّ إلی اللهِ مِن إدخالِ السُّرُورِ عَلَی المُؤمِنِ.

لبخند زدن انسان به روی برادرش حسنه است و دور کردن خاشاک (آزار) از او حسنه است، و محبوب‌ترین عبادت نزد خداوند، شاد کردن دل مؤمن است.

Man’s smile to his (fellow) brother as well as wiping brushwood (hurts) out of him are

generosity and the most beloved invocation before Allah is to make a believer happy. وسائل الشیعة، ج 11، ص 569

دومین همایش جامعه خیرین حوزه فاطمه الزهرا(س)مرنددر 21 خرداد

29 خرداد 1396 توسط جعفرثانی

باسمه تعالی

برگزاری دومین همایش جامعه خیرین حوزه فاطمه الزهرا(س)مرنددر 21 خرداد 96

دومین همایش جامعه خیرین حوزه مرند با مراسم افطاری در حوزه خواهران مرند با مشارکت اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان برگزار شد. این همایش با حضور خیرین و حلقه های ارتباطی در سطح شهر، روز یک شنبه  21 خرداد 96 برگزار شد. در این مراسم معنوی طلاب، اساتید و فارغ التحصیلان حوزه نیز حضور داشتند. این همایش با اقامه نماز جماعت مغرب و عشا به امامت امام جمعه محترم شهرستان و موسس و متولی حوزه و صرف افطاری   آغاز و با سخنرانی، سخنران مدعو برنامه حاج آقای اختیاری رییس اداره اوقافادامه یافت .ایشان در این همایش در جمع طلاب و خیرین اظهار داشتند سنت حسنه وقف و نیکوکاری باید احیا گردد.

 

 نظر دهید »

بنام شهیده ولایت

23 بهمن 1395 توسط جعفرثانی

 1 نظر

بازدید آقای خالقی معاون آموزش مرکز و هیئت همراه ایشان از مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) مرند

31 فروردین 1395 توسط جعفرثانی

هوالحق

صبح روز دوشنبه 30 فروردین 95مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند مهمانان ویژه ای از شهر مقدس قم داشت؛معاون محترم آموزش مرکز آقای خالقی و هیات همراه ایشان خانم غروی و خانم انجم شعاع به همراه آقای محدث در جمع طلاب، کادر و اساتید و هیئت امنای این مدرسه حضور داشتند . شروع برنامه با قرائت قرآن و سرود ملی، خیرمقدم گویی و بیان گزارش اجمالی از عملکرد مدرسه توسط خانم جعفری ثانی مدیریت مدرسه ، مداحی به مناسبت میلاد امام جواد (علیه السلام) توسط آقای کریم پور، قرائت مقاله توسط خانم برزگر از اعضای هسته پژوهشی با موضوع سیره اقتصادی امام علی(علیه السلام)در توسعه بود ادامه برنامه نشست اختصاصی هریک از مهمانان با طلاب، اساتید و کادر مدرسه با حضور متولی محترم مدرسه حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای نعمت زاده.

اهمّ برنامه های این مهمانان در بازدید یک روزه اشان عبارت بود از :

1»بازدید از بخش های مختلف مدرسه علمیه فاطمه الزهراء مرند

2»حضور و سخنرانی اخلاقی و علمی در جمع طلاب،اساتید و کادر مرند

3»پاسخ به سوالات طلاب در یک نشست صمیمی

4»شرکت در جلسه هیات امناء مرند با تاکید بر ارتقائ علمی و معنوی طلاب

 نظر دهید »

زیارت مزار شهدای گمنام در تپه شهدا

12 اسفند 1394 توسط جعفرثانی

باسمه تعالی
طلبه های مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) مرند امروز چهارشنبه ساعت به زیارت مزار شهدای گمنام در تپه شهدا رفتند. این مراسم معنوی با قرائت زیارت عاشورا توسط طلاب، مداحی یکی از خواهران طلبه و توسل به مادر شهیدان حضرت فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) و یادآوری شجاعت ها و گمنامی شهیدان ایران ادامه یافت. همزمان با اذان ظهر طلاب به برپایی نماز جماعت پرداخته و با شهیدان در پاسداری و دفاع از ارزشها تجدید بیعت کردند.

 1 نظر

همگام با شهادت مدافع حرم....

06 دی 1394 توسط جعفرثانی

تک تیرانداز شهید روح الله طالبی

شهید طالبی اقدم از مدافعین حرم اهل شهرستان مرند اول آبان مصادف با روز تاسوعا در حومه حلب به شهادت رسید شهید “روح الله طالبی” متولد ۱۳۶۶ از شهر کشکسرای شهرستان فرزند احد طالبی و دومین فرزند خانواده و دارای ۲ خواهر و یک برادر وهمچنین دارای یک دختر سه ماهه با نام زیبای حنانه می باشد. مراسم تشییع و تدفین پیکر مطهر این شهید والامقام ساعت ۱۰ صبح روز شنبه در شهر مرند برگزار گردید خواهران طلبه مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) مرند چون دیگر همشهریان خود در این مراسم حضور داشته و با شهید والامقام و خانواده اش تجدید بیعت بر اعتقاد به ولایت حمایت از اهل بیت و حفظ عفاف نمودند. با ندای لبیک یا زینب به دنیا گفتند زینب(س) تنها نیست؛ آری شهادت مقامی است که لایق هر کس نمیشود باید انتخاب شد اما می توان امید شفاعت از شهدا داشت. حجت الاسلام نعمت‌زاده امام جمعه مرند در ضمن مراسم با بیان این‌که امنیت، آرامش و اقتدار امروز نظام اسلامی ایران مرهون خون شهداست، تصریح کرد: اگر امروز فرزندان رشید آذربایجان و ایران اسلامی در سوریه و عراق به مقابله با داعشی‌ها نرفته بودند، قطعا امروز دفاع در داخل مرزهای ایران پیگیری می شد.ایشان نیز خواستار قدرشناسی از نعمت ولایت و امنیت شد و فرمودند: برای انقلاب اسلامی و امنیت امروز خون هزاران شهید ریخته شده است؛ به یقین ادامه راه شهدا تنها با ولایت‌مداری و دفاع از ارزش‌ها و شعائر اسلامی محقق خواهد شد، همگان در این مسیر وظیفه خطیری بر عهده داریم.

 

برادر شهید نگران آینده اسلام و انقلاب نباش راهت ادامه دارد…….

 نظر دهید »

تاریخچه قبرستان بقیع

03 مرداد 1394 توسط جعفرثانی

تاریخچه قبرستان بقیع
بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و بستگان پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است. پیشینه این قبرستان به دوران قبل از اسلام می‌رسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک می‌سپرده‌اند.

منابع تاریخی گواهی می‌دهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنی حرام» و «بنی سالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن می‌کردند.( تاریخ حرم ائمّه بقیع، 61) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسول الله(صلی الله علیه وآله) از اهمیت ویژهای برخوردار شد.( مدینه شناسی، 1/321) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت.

در بقیع اولین کسی که از انصار دفن شده است «اسعد بن زراره» و از مهاجرین «عثمان بن مظعون» بوده است. پس از فوت ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهیم را به سلف صالح ما عثمان لاحق کنید و در کنار او به خاک بسپارید. پس از دفن شدن ابراهیم در بقیع، مردم مدینه علاقه‌مند شدند پیکر اقوام و عشیره خود را در آنجا دفن کنند و هر یک از قبایل مدینه درختان و ریشه‌های بخشی از بقیع را قطع و زمین آن را برای همین منظور آماده نمودند. در روایت آمده است که: رسول الله(صلی الله علیه وآله) به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور می یافت و به مدفونین آن سلام می‌کرد و برای آنان از خداوند آمرزش می‌طلبید(اصول کافی، 4/559)
بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیده اند که نوعی درخت خاردار در آنجا می‌روییده و نامش «غرقد» بوده است. سپس آن درخت از میان رفت اما نامش ماندگار شد.(لسان العرب، 1/462) بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به اینجا آمده، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت می‌کنند. قبر امامان معصوم(علیهم السلام) و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان به صورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیواره‌های کوتاهی برخوردار است.

*ساخت حرم و بارگاه برای مدفن ائمه اطهار(علیهم‎السلام)

ساخت حرم و بارگاه در بقیع در چند مرحله صورت گرفت. پس از زمان بنی‌امیه که شیعیان در سخت‎ترین شرایط به سر می‌بردند و حتی جرأت اظهار عقیده خود را نداشتند عباسی‌ها به روی کار آمدند و در این زمان بود که شیعیان به آزادی‌هایی دست یافتند، تا جایی که سفاح به حقانیت امیرمؤمنان علی (علیه‎السلام) اعتراف کرد و اقدام به بازگرداندن فدک به بنی‌الحسن نمود. طبیعی است در چنین شرایط و با برداشته شدن همه موانع، شیعیان خاندان عصمت و به ویژه سادات بنی‌الحسن در تعمیر و توسعه مدفن ائمه بقیع و تبدیل خانه عقیل به حرم به عنوان یک وظیفه دینی و نماد مذهبی اهتمام ورزند. همچنین انتساب عباسی‌ها به عباس؛ عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) مهمترین انگیزه برای شیعیان آن دوره بود که به تعمیر و توسعه بارگاه جد خود اقدام کنند. بر اساس مدارک تاریخی پیکر مطهر امام صادق(علیه‎السلام) در سال 148 هـ . ق و پس از دوران خلافت سفاح و منصور در سال‌های 136 تا 157هـ . ق در داخل حرم و پس از تبدیل شدن خانه عقیل به مسجد و زیارتگاه عمومی در کنار قبور ائمه سه‌گانه دفن شده است.
متأسفانه در مورد تغییر و تحولی که پس از این تاریخ تا قرن پنجم در این حرم شریف به وجود آمده است، اطلاع دقیق و مستند تاریخی در دست نیست ولی با توجه به بحث‌های گذشته به یقین این حرم در طول این سه قرن نیز مورد توجه عباسیان و شیعیان بوده و در هر فرصت ممکن به تعمیر و تجدید بنای آن اهتمام ورزیده‌اند.

اما مرحله بعدی تجدید بنای حرم از قرن پنجم آغاز شده که خوشبختانه اسناد و مدارک تاریخی زیادی در این زمینه وجود دارد. طبق مدارک مسلم تاریخی، گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از نظر استحکام و ارتفاع، ظرافت و زیبایی بر همه قبه‌های موجود در بقیع تفوق داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان می‌سوده و نظر مورخان و جهانگردان را به خود جلب می‌کرد، به دستور «مجد‌الملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی البراوستانی القمی»، وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقی در بین سال‌های 486 الی 498 هـ . ق ساخته شده است.

در این زمینه مورخ معروف ابن اثیر در حوادث سال 495 هـ . ق می‌گوید: «در این سال امیر مدینه؛ منظور بن عماره حسینی دنیا را وداع گفت و او معماری را که از اهالی قم بود و از سوی مجد‌الملک براوستانی برای ساختن قبه حسن بن علی و عباس عموی پیامبر در مدینه به سر می‌برد، به قتل رسانید.»

همچنین عبدالجلیل قزوینی زنده (در سال 556 ق) در کتاب النقض می‌گوید: «قبه حسن بن علی که عباس بن عبدالمطلب پدر خلفا آنجا مدفون است مجدالملک فرموده است». شاید بهترین راه برای به دست آوردن کیفیت این بنای شریف و مشخصات آن مراجعه به ثبت مشاهدات و خاطرات مورخان و جهانگردان باشد. مشخصات «قبه‌ای بزرگ و سر به فلک کشیده و بسیار مستحکم» مشترک در بین مشاهدات مورخان می‌باشد؛ جهانگردانی همچون ابن جبیر ابن نجار در قرن هفتم، خالد بن عیسی البلوی المغربی و ابن بطوطه (جهانگرد معروف) در قرن هشتم.

اولین تعمیر در حرم ائمه بقیع در سال 519 هـ.ق و پس از گذشت بیست و چهار سال از ایجاد ساختمان آن می‌باشد که به دستور مسترشد بالله، خلیفه عباسی انجام گرفته است. دومین تعمیر در حرم بقیع بین سال‌های 623 و 640 هـ. ق به وسیله یکی دیگر از خلفای عباسی به نام مستنصر بالله انجام گرفته است. تعمیر سوم حرم شریف متعلق به اوایل قرن سیزدهم هجری است که به دستور سلطان محمود عثمانی انجام گرفته است. فرهاد میرزا که در سال 1292 هـ . ق به حج مشرف شده است، می‌نویسد: «تعمیر بقعه مبارکه در بقیع از سلطان محمودخان در سنه 1234 هجری به دست محمدعلی پاشای مصری و به امر سلطان واقع شده است.»

ویژگی‌ها و خصوصیت‌های معماری حرم شریف: آنکه حرم بقیع هشت ضلعی بوده است. برای نمونه میرزا محمدحسین فراهانی که در سال 1302 هـ.ق این حرم شریف را زیارت کرده است، می‌گوید: «‌چهار نفر از ائمه اثنی عشر ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ است که در بقعه بزرگی که به صورت هشت ضلعی ساخته شده است واقع‌اند و اندرون و گنبد آن سفیدکاری است.»

حرم بقیع دارای دو در بوده است. ابن نجار مدینه‌شناس معروف متوفای 647 هـ.ق می‌گوید:«بقیع دارای دو در بوده است که یکی از آنها همیشه و در تمام ساعات روز به روی زائرین باز بوده است.» بارگاه بقیع محرابی هم داشته است. حرم بقیع خادمانی نیز داشته است. این خدام شامل کفش‌دار و زیارتنامه‌خوان بود. امین‌الدوله در سفرنامه خود می‌نویسد: «یکشنبه یازدهم محرم 1316 هـ.ق هوای بقیع و زیارت ائمه هدی کردم. آنجا جز حاج صادق یزدی و یک ضعیفه کفش‌دار و یک سقا کسی نبود. کلیددار، متولی و زیارتنامه‌خوان هنوز نیامده بودند.» همچنین در برخی سفرنامه‌ها برای حرم تزئیناتی ذکر شده و اینکه این حرم صحن نداشته است.

آنچه از تاریخ به دست می‌آید این است که قبور ائمه بقیع و جناب عباس از قدیم‌الایام و بلکه پیش‌تر از قرن هفتم تا زمان تخریب دارای ضریح‌های متعددی ‌بوده‌‌اند که به مناسبت نزدیکی و اتصال قبور ائمه (علیهم‎السلام) همه آنها در داخل یک ضریح و قبر عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علت فاصله آن با این قبور دارای ضریح مستقل بوده است. همه مورخان از ظرافت و زیبایی این ضریح‌ها تعریف و تمجید کرده‌اند.

در تاریخ برای اولین بار که از صندوق قبور ائمه بقیع سخن به میان آمده به وسیله جهانگرد معروف ابن جبیر (متوفای 614 هـ . ق) می‌باشد. او می‌گوید: «‌قبرشان بزرگ و از سطح زمین بلندتر و دارای ضریحی از چوب می‌باشد که بدیع‌ترین و زیباترین نمونه از نظر فن و هنر است و نقوشی برجسته از جنس مس بر روی آن ترسیم و میخ‌کوبی‌هایی به جالب‌ترین شکل در آن تعبیه شده که نمای آن را هرچه زیباتر و جالب‌تر نموده است» و عده‌ای مورخ دیگر که شبیه به این تعابیر را به کار برده‌اند.

این ضریح‌ها به دستور مجدالملک ساخته شده است، می‌توان گفت اولین ضریح بقیع نیز به دستور مجدالملک ساخته شده است. همچنین دو ضریح دیگر نیز برای بقیع ساخته و نصب شده است که سومین آنها تا زمان تخریب این حرم پا برجا بوده است. مرحوم سید محسن می‌گوید: «‌در اصفهان ضریح دیگری از فولاد به صورتی ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت بالای آن اسماء حسنی با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بود که با سختی فراوانی به جده منتقل و به خاطر ممانعت سران مدینه سه سال متوقف و با پرداخت مبالغ کلانی به مخالفان، در حرم نصب گردید.»
تخریب بقیع

بیش از سیصد سال است که جامعه بزرگ اسلامی از پدیده ای به نام وهابیت رنج می‌برد که پیامدهای جبران ناپذیر و زیان بار این گروه سالهاست که جهان اسلام را مورد تهدید قرار داده است.
اندیشه های مخرب و بدعت گذار وهابی براساس اعتقادات موجود در فقه حنبلی در قرن چهارم پایه گذاری شد که با حلول تعاریف سلفی در قرن هشتم احیا گردید و در قرن دوازدهم سازمان یافت و در قرن چهاردهم هجری این مکتب به عنوان کالای سیاسی ازنقطه‌ای به نقطه دیگر صادر می گردید. تاریخچه و جریان شناسی این گروه نشان از توطئه‌هایی دارد که دولت‌های استعمارگر علیه مسلمین طراحی کرده‌اند تا با ایجاد انشقاق و تفرقه بین امت اسلامی و تزریق ادبیات زور و بدون پشتوانه عقلی در اعتقادات اسلامی، راه را برای حاکمیت خویش بر جهان اسلام باز نموده و تئوری تفرقه بیانداز و حکومت کن را در جهان اسلام عملی کنند.

محققان تاریخ وهابیت ثابت کرده‌اند که این فرقه در اصل به دستور مستقیم وزارت بریتانیا ایجاد شد. به عنوان مثال کتابهایی چون “پایه های استعمار” از خیری حماد و “تاریخ نجد” از سنت جان ویلبی یا و “خاطرات حاییم وایزمن” اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی و نیز “خاطرات مستر همفر” و …، پرده از این راز برداشته و نقش جاسوسان وزارت مستعمرات انگلیس را در شکل گیری و تثبیت این فرقه، حکایت می‌کند.

همفر در خاطرات خویش آشنایی خود را با محمد ابن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابیت اینگونه بیان می کند:« این‌ جوان‌ مغرور (محمد بن‌ عبدالوهاب‌) در فهم‌ قرآن‌ و سنت‌ از درك‌ خودش‌ پیروی‌ می‌كرد، و آراء و نظریات‌ بزرگان‌ مذاهب‌ را طرد می‌كرد. نه‌ تنها بزرگان‌ زمانش‌ و بزرگان‌ مذاهب‌ اربعه‌ بلكه‌ حتی‌ درباره‌ ابی‌ بكر و عمر نیز ـ در صورتیكه‌ از كتاب‌ و سنت‌ چیزی‌ خلاف‌ نظریات‌ آنان‌ می‌یافت‌ ـ آراء آنان‌ را هم‌ به‌ دیوار می‌زد. من‌ گمشده‌ خودم‌ را در محمد بن‌ عبدالوهاب‌ یافته‌ بودم‌، زیرا آزادگی‌ و غرور و منش‌ و تنفری‌ كه‌ از علمای‌ عصر خود داشت‌ و استقلال‌ نظرش‌ كه‌ حتی‌ به خلفای‌ چهارگانه‌ نیز اهمیتی‌ نمی‌داد، و تنها به‌ فهم‌ خودش‌ در قرآن‌ و سنت‌ اتكاء می‌كرد… سخت‌ نسبت‌ به‌ ابوحنیفه‌ می‌تاخت‌، و درباره‌ خودش‌ می‌گفت‌: من‌ از ابوحنیفه‌ خیلی‌ بیشتر می‌فهمم و مدعی بود که: نصف‌ كتاب‌ بخاری‌ باطل‌ است‌.»(دستهای ناپیدا، 32)

همفر می‌گوید زمانی که در لندن بودم، دبیر كل‌ گفت‌: وزارت‌ مستعمرات‌ نقشه دقیقی‌ برای‌ شیخ عبدالوهاب‌ تهیه‌ نموده‌ است‌ كه‌ آن‌ را باید اجرا كند، و این‌ نقشه‌ عبارتست‌ از:

1. تكفیر تمام‌ مسلمانان‌ و مباح‌ بودن‌ قتل‌ آنان‌، و غارت‌ كردن‌ اموالشان‌، و هتك‌ آبروی‌ آنان‌، و فروختن‌ آنان‌ در بازار برده‌ فروشان‌، و جواز برده‌ ساختن‌ مردانشان‌ و كنیز گرفتن‌ زنانشان‌.

2. نابود ساختن‌ كعبه‌ به‌ نام‌ اینكه‌ جزء آثار بت‌ پرستی‌ است‌ ـ اگر بتواند ـ و مانع‌ شدن‌ مردم‌ از حج‌، و تحریك‌ عشایر و قبایل‌ به‌ غارت‌ قافله‌های‌ حجاج‌ و كشتن‌ آنان‌.

3. كوشش‌ به‌ منظور ایجاد روح‌ نافرمانی‌ نسبت‌ به‌ خلیفه عثمانی‌ و تحریك‌ مردم‌ برای‌ جنگیدن‌ با او و تجهیز لشكرهایی‌ برای‌ این‌ منظور، و نیز لازم‌ است‌ با شریف‌های‌ حجاز با تمام‌ وسائل‌ ممكنه‌ مبارزه‌ شود، و از نفوذ آنان‌ كاسته‌ گردد.

4. ویران‌ ساختن‌ قبه‌ها و ضریحها و اماكن‌ مقدسه‌ مسلمانان در مكه‌ و مدینه‌ و دیگر بلاد اسلامی‌ كه‌ برایش‌ امكان‌ داشته‌ باشد، به‌ نام‌ اینكه‌ اینها بت‌پرستی‌ و شرك‌ و نوعی‌ اهانت‌ به‌ شخصیت‌ پیامبر و خلفای‌ او و رجال‌ اسلام‌ است‌.

5. ایجاد هرج‌ و مرج‌ و آشوب‌ در بلاد به‌ هر اندازه‌ كه‌ بتواند.

انتشار قرآنی‌ دست کاری شده، که‌ احادیثی‌ كه‌ ناظر به تحریف‌ قرآن‌است‌ در آن‌ عملی‌ شده‌ باشد.(دستهای آلوده،92)

از اینرو همفر پس از بازگشت از انگلستان به سوی بصره روانه شد و پس از آن در جستجوی محمدابن عبدالوهاب عازم نجد گردید. وی با هماهنگی وزارت مستعمرات بریتانیا دور جدیدی از رایزنی‌های خویش را برای قیام علیه حکومت عثمانی شروع کرد و در نهایت با همکاری محمدابن سعود حاکم درعیه و محمدابن عبد الوهاب مکتب وهابیت را به عنوان یک مکتب ابداعی به جوامع اسلامی تحمیل نمودند.
اعتقاد وهابیان درباره عموم مسلمانان این است که مسلمین پس از ایمان به کفر برگشته‌اند و پس از توحید به شرک گراییده‌اند. زیرا آنان در دین بدعت گذاشته‌اند و به جهت زیارت و تبرک جستن به انبیاء و صالحین به کفر و شرک روی آورده‌اند، لذا جنگ با آنان واجب و ریختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است.

پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقه ای که وارد می‌شدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران می‌کردند.

وهابیان، بار نخست در سال 1221هـ.ق بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344هـ.ق کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هرجا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.

مرحوم سید محسن امین، ابعاد ویرانی‌های وهابیان در حجاز را اینگونه وصف میکند:« وقتی وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنانکه یکبار دیگر این کار را کرده بودند. آنان هنگامی که وارد مکه شدند، گنبدهای قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خدیجه ام‌المؤمنین(علیها السلام) را ویران نمودند و زادگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) را با خاک یکسان کردند و آنگاه که وارد جده شدند، گنبد و قبر حوا را خراب کردند و به طور کلی، تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده، طائف و نواحی آنها ویران نمودند و زمانی هم که مدینه منوره را محاصره کردند، به ویران کردن مسجد و مزار حمزه پرداختند. پس از تسلط وهابیان بر مدینه منوره، قاضی‌القضات وهابیان، شیخ عبدالله بن بلیهد، در رمضان 1344هـ.ق. از مکه به جانب مدینه حرکت کرد و اعلامیه ای صادر نمود و ضمن آن، جواز ویران کردن گنبدها و زیارتگاه‌ها را از مردم سؤال کرده بود. بسیاری از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخی نیز لزوم ویران کردن را خواستار شده بودند.(مدینه شناسی، 1/333)

البته هدف او از این اعلامیه و سؤال، نظرخواهی واقعی نبود، بلکه می خواست در میان مردم آمادگی ایجاد کند، چون وهابیان در هیچ یک از اعمال خود و در ویران کردن گنبدها و ضریح‌ها، حتی گنبد مرقد حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) منتظر نظر مردم نبودند و این اعمال، پایه مذهب آنان است. شاهد سخن آنکه، آنان پس از نشر این اعلامیه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زیارتگاه‌ها را در مدینه و اطراف آن ویران کردند و حتی گنبد مضاجع ائمه اهلبیت(علیهم السلام) را در بقیع، که قبر عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در کنار آنها بود، خراب نمودند و دیوارها و صندوق ها و ضریح‌هایی که روی قبرهای شریف قرار داشت، همه را از بین بردند، آنها در این زیارتگاه‌ها، جز تلّی سنگ و خاک، به عنوان علامت باقی نگذاشتند.
از جمله تخریب‌ها، از میان بردن گنبد مرقد عبدالله و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نیز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمان بن عفان و قبر اسماعیل بن جعفرالصادق(علیه السلام) و قبر مالک، امام دارالهجره و غیر آن بود که بیان همه آنها به طول می‌انجامد و به طور خلاصه، تمام مزارات مدینه و اطراف آن و ینبع را خراب کردند و پیش از آن، قبر حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قبور بقیه شهدای احد را از بین برده بودند و از آنها جز مشتی خاک برجای نمانده بود و کسی که بخواهد قبر حمزه را زیارت کند، در صحرا جز تپه ای از خاک نمی‌بیند.
وهابیان از ترس نتیجه کارشان، از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کردند وگرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکرده‌اند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند! بلکه پیش از مزارهای دیگر، به تخریب آن اقدام میکردند. در کتاب تاریخ حرم ائمّه بقیع اینچنین نقل شده: این اقدام دقیقاً در هشتم شوال 1344هـ. ق. انجام گرفت و به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال مجیدی دست مزد پرداخت گردید. (تاریخ حرم ائمه، 51)

 نظر دهید »

وصيتنامه شهيد قامت‌ بيات

01 مرداد 1394 توسط جعفرثانی

وصيتنامه شهيد قامت‌ بيات

من پاسدارم و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع که در عصری استثنایی و پر خاطره قرار گرفته ام و مسئولیتها بر دوشم سنگینی می کند .

بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌

من‌ پاسدار وارث‌ خونهاي‌ پانزده‌ قرن‌ خط‌ سرخ‌ شهادت‌ تشيع‌ در عصر استثنايي‌ و پرخاط‌ره‌ قرار گرفته‌ ام‌ و مسئوليتها بر دوشهايم‌ سنگيني‌ مي‌ كند. به‌ آينده‌ و گذشته‌ مي‌ نگرم‌. پس‌ از فكرها و انديشه‌ ها به‌ نتيجه‌اي‌ مي‌ رسم‌ كه‌ در راه‌ پيش‌ خودم‌ مي‌ بينم‌. و يكي‌ اينكه‌ همچون‌ امام‌ حسين‌ (عليه‌ السلام‌) مانند شهداي‌ كربلا با تمامي‌ وجودم‌ در راه‌ خدا بودن‌ و رفتن‌ ما انتخاب‌ كنم‌، به‌ صف‌ شهدا بپيوندم‌. و دومي‌ مانند ط‌اغوتها و يزيدها حيوان‌ وار بمانم‌ و هيچ‌ حركتي‌ هجرتي‌ نداشته‌ باشم‌ و هيچ‌ در هيچ‌ شوم‌. در اين‌ دنيا نزد خداوند و در برابر خون‌ پاك‌ شهدا و مجروحين‌، مسئول‌ و در آن‌ دنيا نيز به‌ آتش‌ دوزخ‌ گرفتار شوم‌.
اولين‌ راه‌ را انتخاب‌ مي‌ كنم‌. تصميم‌ مي‌ گيرم‌ كه‌ حركت‌ كنم‌. هجرت‌ مي‌ كنم‌ و در اولين‌ قدم‌ به‌ موانع‌ و سدها بر مي‌ خوريم‌ كه‌ حيوانات‌ انسان‌ نما كه‌ جلو حركت‌ و تكامل‌ انسانها را گرفته‌ و در گوشه‌ و كنار جامعه‌ به‌ فتنه‌ گري‌ و آشوب‌ پرداخته‌ اند و باز مي‌ بينم‌ كه‌ چگونه‌ شيط‌انهاي‌ بزرگ‌ و كوچك‌ كمر به‌ نابودي‌ اسلام‌ بسته‌ اند. بار ديگر مي‌ خواهند خون‌ صدها هزار شهيد و مجروح‌ را به‌ تباهي‌ بكشند و اين‌ حركت‌ توحيدي‌ را از راه‌ مستقيم‌ منحرف‌ كنند. بر هر مسلمان‌ وظ‌يفه‌ شرعي‌ است‌ كه‌ برخيزند و با اين‌ استعمارگران‌ و شياط‌ين‌ و تجاورزگران‌ تاريخ‌ بستيزند. چون‌ هدف‌ آنها از بين‌ بردن‌ انسانيت‌ و اسلاميت‌ است‌.
من‌ يك‌ پاسدار اسلام‌ هستم‌. به‌ سهم‌ خود بايد حركت‌ كنم‌، براي‌ آزادي‌ مستضعفين‌ و برقراري‌ حكومت‌ اسلامي‌ بايد به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) لبيك‌ بگويم‌. اينان‌ خوب‌ مي‌ دانند كه‌ اگر اسلام‌ پا بگيرد، ديگر جايي‌ براي‌ ماندن‌ آنها نيست‌. چون‌ حكومتهاي‌ آنان‌ متزلزل‌ است‌. بنابراين‌ به‌ هر قيمتي‌ كه‌ شده‌ مي‌ كوشند، اسلام‌ عزيز و مظ‌لوم‌ را نابود كنند. اين‌ جاست‌ كه‌ صدام‌ عفلقي‌ و حسني‌ مبارك‌ با اسرائيل‌ غاصب‌، پيمان‌ دوستي‌ و ملك‌ خالد با هواپيماهاي‌ آواكس‌ آمريكايي‌ از خانه‌ خدا پاسداري‌ مي‌ كنند.
التقاط‌يون‌ و منافيقن‌ دم‌ از اسلام‌ اصيل‌ مي‌ زنند و اين‌ درد است‌، براي‌ مسلمانان‌ جهان‌ كه‌ نشسته‌اند و فرياد نمي‌ كشند. مسئوليت‌ خيلي‌ سنگين‌ است‌. بايد خط‌ سرخ‌ تشيع‌ زنده‌ بماند. بايد غربيها و شرقيها كنار بروند تا زماني‌ كه‌ ظ‌المان‌ و قداره‌ بندان‌ تاريخ‌ هستند، بايد مبارزه‌ كرد.

بنابراين‌ تصميم‌ گرفتم‌ به‌ سوي‌ الله و رشد انسانيت‌، با آگاهي‌ از مكتبم‌ هجرت‌ كنم‌ و سرزمين‌ اسلامي‌ را از اشغال‌ اين‌ بي‌ دينان‌ و فتنه‌ جويان‌ وابسته‌ به‌ شياط‌ين‌ شرق‌ و غرب‌ دربياورم‌. كه‌ ناگهان‌ به‌ فكر مرگ‌ و شهادت‌ مي‌ افتم‌. سخنان‌ امام‌ خميني‌ به‌ ياد مي‌ افتد كه‌ فرموده‌: ((مقصد ما مكتب‌ ماست‌ و يا در جايي‌ فرمود: ((مكتب‌ ما شهادت‌ ماست‌ و يا از پيشواي‌ اسلام‌ حضرت‌ علي‌ (عليه‌ السلام‌) كه‌ فرمود: ((به‌ خدا سوگند علاقه‌ پسر ابوط‌الب‌ به‌ مرگ‌ بيشتر از علاقه‌ ط‌فل‌ به‌ پستان‌ مادرش‌ است‌.
وقتي‌ پيشوايم‌، يعني‌ الگوهاي‌ انسان‌ ها، اين‌ چنين‌ مرگ‌ را توصيف‌ مي‌ كنند، من‌ كه‌ خود را شيعه‌ و پيرو او مي‌ دانم‌ چرا بايد از مرگ‌ و شهادت‌ در راه‌ خدا هراسي‌ داشته‌ باشم‌. او كه‌ امام‌ و مقتدا و الگوي‌ ما بود، در محراب‌ عبادت‌ وقتي‌ شمشير بر فرقش‌ زدند، فرمود: ((به‌ خداي‌ كعبه‌ سوگند [رستگار] شد.. از اين‌ دنيا رفت‌ و راحت‌ شد. پس‌ ما نيز بايد بگوييم‌ و در صحنه‌ باشيم‌. اگر نباشيم‌ تنها ناممان‌ شيعه‌ است‌ و رسممان‌ شرك‌.
يك‌ سفارش‌ به‌ تمام‌ برادران‌ رزمنده‌ كه‌ در جبهه‌ حق‌ عليه‌ باط‌ل‌ مي‌ جنگند، اين‌ است‌ كه‌: براي‌ شادي‌ روح‌ شهدا سنگرها را پر كنند و خالي‌ نگذارند. بالخصوص‌ سنگر اصلي‌ انقلاب‌ را (مسجد). و ديگر اين‌ كه‌ در برگزاري‌ مجلس‌ ترحيم‌ من‌ ط‌وري‌ نباشد كه‌ دشمنان‌ اسلام‌ شاد شوند. حال‌ عزاداري‌ مي‌ كنيد، بكنيد. گريه‌ و زاري‌ مي‌ كنيد، بكنيد. نقل‌ و شيريني‌ پخش‌ مي‌ كنيد، بكنيد. ط‌وري‌ باشد كه‌ اسلام‌ شكوفا و امام‌ عزيز سربلند و خوشحال‌ [شود.] در آخر از پدر و مادرم‌ تشكر مي‌ كنم‌ كه‌ براي‌ بزرگ‌ كردن‌ من‌ زحت‌ كشيده‌اند. مرا حلال‌ كرده‌ و از تمام‌ دوستان‌ و آشنايان‌ حلالي‌ برايم‌ بگيرند و خداي‌ متعال‌ برايشان‌ صبر و رحمت‌ عط‌ا كند. مادر گراميم‌! افتخار كن‌ كه‌ غير از قامت‌ بيات‌ پنچ‌ فرزند داري‌ كه‌ مي‌ تواني‌ آنها را هم‌ در راه‌ خدا قرباني‌ بدهي‌.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمالله و بر كاته‌

 نظر دهید »

بهترین دست ها

01 مرداد 1394 توسط جعفرثانی

بهترین دست ها

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:

اَلأَیْدِى ثَلاثَهٌ: سائلَةٌ وَمُمْسِكَةٌ وَ مُنْفِقَةٌ وَخَیْرُ الأَیْدِىْ مُنْفِقَه!

 نظر دهید »

وفات حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد.

14 اردیبهشت 1394 توسط جعفرثانی

صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است / احترام عشق هم از احترام زینب است
داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام / با حسین همدست گشتن اتهام زینب است
مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت / این حسین فرمانده عالم، امام زینب است
گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است / بعد زهرا رتبه ی برتر مقام زینب است . . .
وفات حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد.

 نظر دهید »

تسلیت بمناسبت در گذشت مادر امام جمعه محترم شهرستان مرند

27 فروردین 1394 توسط جعفرثانی

تسلیت بمناسبت در گذشت مادر امام جمعه محترم شهرستان مرند
انا لله و اناالیه راجعون
با نهایت تاثر و تاسف درگذشت مرحومه مغفوره شادروان بانو الحاجیه جعفری والده مکرمه امام جمعه محترم شهرستان مرند حجت الاسلام و المسلمین حاج میرزا علی نعمت زاده را تسلیت عرض نموده و برای آن مرحومه مغفرت و برای بازماندگان از خداوند منان صبر جزیل مسئلت می داریم.

 نظر دهید »

امام خامنه اي (مدظله العالي) مي فرمايند: فاطميه را بايد عاشورايي برگزار نماييم.

03 فروردین 1394 توسط جعفرثانی

شهادت حضرت فاطمه‏ ي زهرا(س) به روايت 75 روز (11ق)

هر دم به ضريح بي نشانت اي ماه

بسته ست دخيل، قلب من با هر آه

عمريست تپش هاي دلم مي گويد

يا فاطمه اشفعي لنا عندالله

امام خامنه اي (مدظله العالي) مي فرمايند: فاطميه را بايد عاشورايي برگزار نماييم.

روز شهادت حضرت فاطمه‏ زهرا(س) مورد اختلاف مورخين است و يكي از اين موارد، سيزدهم جمادي الثاني مي‏باشد. فاطمه(س) پس از پدر بزرگوار خود، روز به روز بدنش رو به ضعف و سستي مي‏گراييد.

پيوسته سوخته دل و اشك ريزان بود و در فراق پدر مي‏گريست. پس از به خلافت نشستن ابوبكر، خواستند تا از امام علي(ع) براي ابوبكر بيعت بگيرند

كه در اين مسير حضرت زهرا(س) مخالفت كرده و به آتش كشيده شدن در خانه‏ آن حضرت و وقايع بعدي انجاميد. حضرت زهرا(س) پس از رحلت رسول خدا(ص) از مردم آزار بسيار ديد.

به خانه ‏اش هجوم برده و كودكش را سقط كردند. در اثر ضرباتي كه به آن حضرت وارد شد، حضرت زهرا(س) اين نور چشم پيامبر و پاره‏ تن رسول خدا، پس از تحمل روزها بيماري،

به پدر بزرگوار خود، ملحق گشت. به وصيت آن حضرت، محل دفن وي مخفي مي‏باشد. گرچه اقوالي در اين باره است، از جمله اين كه شيخ صدوق مرقد مُنوّر آن بانو را خانه‏ آن حضرت مي‏داند,

كه اكنون جزء مسجد مي‏باشد. اين قول را ديگران نيز تاييد كرده ‏اند.

برترین بانوی جهان

حضرت فاطمه ‏عليها السلام :

بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ

خوش‏رويي هنگام روبه رو شدن با مؤمن ، بهشت را بر فرد خوش رو واجب مي‏كند

بحار الأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۴۰۱

حضرت فاطمه ‏عليها السلام :

حُبِّبَ إلَي من دُنياكُم ثَلاثٌ : تِلاوَةُ كِتابِ اللَّهِ و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللَّهِ و الإنفاقُ في سَبيلِ اللَّهِ

از دنياي شما محبّت سه چيز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پيامبر خدا و انفاق در راه خدا

نهج الحياة ، ح ۱۶۴

اللهم صل و سلم… علی سیدة الجلیلة

دعا کن من به جای زهرا بمیرم

حضرت فاطمه ‏عليها السلام :

إلزَم رِجلَها ؛ فَإنَّ الجَنَّةَ تَحتَ أقدامِها

در خدمت مادر باش ؛ زيرا بهشت زير قدم‏هاي مادران است

حضرت فاطمه‏ عليها السلام :

إنْ كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ و تَنتَهي عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ فَأنتَ مِن شيعَتِنا و إلّا فَلا

اگر به آنچه تو را به آن فرمان مي‏دهيم عمل كني و از آنچه برحذر مي‏داريم دوري كني ، از شيعيان مايي و الّا هرگز

بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۱۵۵

حضرت فاطمه‏ عليها السلام :

إذا حُشِرتُ يَومَ القِيامَةِ أشفَعُ عُصاةَ اُمَّةِ النَّبِيّ‏صلي الله عليه وآله

آن گاه كه در روز قيامت برانگيخته شوم ، گناهكاران امّت پيامبر اسلام را شفاعت خواهم كرد
باميد شفاعت ایشان منتظر ظهور فرزندش هستیم.

 نظر دهید »

آزاد اندیشی مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند

14 اسفند 1393 توسط جعفرثانی

هوالحق
گزارش آزاد اندیشی مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند:
موضوع: آزادی¬خواهی به عنوان شعارهای انقلاب جهت تعمیق گفتمان انقلاب اسلامی در دانشگاهها و حوزه¬ها
مکان: سالن دانشگاه پیام نور زنوز زمان: 20بهمن 1393بمناسبت دهه فجر
شرح کرسی
بمناسبت دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی ایران مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند با همکاری دانشگاه پیام نور زنوز کرسی آزاد اندیشی با موضوع شعارهای انقلاب و تحقق این شعارها و گفتمان انقلاب اسلامی در دانشگاهها وحوزه¬ها برگزار گردید . هدف از برگزاری این کرسی پاسخگویی به سوالات و شبهات پیرامون انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان و طلاب بمنظور تحقق یافتن درخواستهای مردمی از زمان پیروزی انقلاب تاکنون بود.
از سوالات و ایرادات استاد منتقد خانم مرضیه عابدینی پیرامون شعارهای مطرح شده در اوایل انقلاب اسلامی ایران از جمله استقلال، آزادی،جمهوری اسلامی بوده است؛ ایشان بیان کردند در تحقق شعارها که برخواسته از خواسته¬های مردمی است آیا آزادی تحقق یافته که افزودن آزادی مدنظر مردم محقق نشده چرا که طیف گسترده¬ای از مردم بویژه جوانان و دانشگاهیان از آزادی گله مندند و در باره عدم تحقق استقلال اقتصادی انتقادات و سوالاتی مطرح کردند.
استاد موافق خانم سیدی در پاسخ بیان کردند آزادی مطرح شده آزادی به تمام معنا نیست بلکه اسلام برای خود قوانین و مقرراتی دارد و ما ملزم به رعایت آن هستیم.آزادی مطرح شده در اسلام و انقلاب ایران آزادی فکری است همان که در انتخابات سال 58 و انتخابات ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس از ابتدای انقلاب تاکنون وجود دارد.
پاسخ خانم سیدی به انتقاد استقلال اقتصادی بدین شرح بود: استقلال اقتصادی هرچند کامل محقق نشده، اما بی تاثیر نیز نبوده در بسیاری از مسائل ایران پیشرفت قابل توجهی کرده و اکنون در زمره کشورهای مستقل جهان محسوب می شود. راه رسیدن به استقلال اقتصادی، پرهیز از مصرف گرایی و حمایت از تولیدات داخلی بوده و این امر نیازمند همت ملی مردم و توجه مسئولین ذی¬ربط است و تحقق شعار سال حضرت آقا نیز وابسته این امر است.
در ادامه کرسی استاد داور محترم حجت الاسلام و المسلمین آقای نعمت زاده امام جمعه شهر مرند با تقدیر و تشکر از مسئولین و مجریان کرسی به جمع¬بندی دیدگاهها پرداخته فرمودند:آزاد اندیشی بهترین راه ارتباطی با نسل جوان و تحصیل کرده است که با پاسخگویی به سوالات می توان از حریم اسلام و انقلاب دفاع و در جهت پیشبرد اهداف امام و رهبری گام برداشت.

 1 نظر

احادیث اثبات شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

13 اسفند 1393 توسط جعفرثانی

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) واقعيتى انكار ناپذير

شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده ‏اند. از اينرو گوشه ‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر شیعه و اهل
‏سنّت بیان مى‏نمائيم.

قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم): «… فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول…فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند. صحيح بخارى ج 1، 120

 نظر دهید »

میلاد تجلی صبر

05 اسفند 1393 توسط جعفرثانی

میلاد تجلی صبر

حضرت زینب علیه‏السلام در طول حیات پر برکت خود، از همان ابتدا، خدمات ارزنده‏ای به دین اسلام نمود. وی در مسائل سیاسی و اجتماعی شرکت فعّال داشت. نهضت حسینی، نقطه اوج هنرنمایی زینب است…………..
بانوی ولایت

در اسلام بعد از فاطمه زهرا، (س) صدیقة الصغری زینب (س) یگانه قهرمان زن تاریخ اسلام و تشیع است. چهره‌ای ممتاز و قهرمان که در راه انجام وظیفه، با ایمانی عمیق و عقیده‌ای استوار نقش بسزایی در مسیر دین داشته است.

 نظر دهید »

به مناسبت ١٨ ربیع الاول سالروز بنای مسجد النبی به دست نبی اکرم(ص)

20 دی 1393 توسط جعفرثانی

به مناسبت ١٨ ربیع الاول سالروز بنای مسجد النبی به دست نبی اکرم(ص)
پس از ورود حضرت محمد(ص) به مدینه، ایشان دستور ساخت مسجد را صادر کرده با کمک مهاجرین و انصار، شروع به بنای آن نمودند.

زمانی که رسول خدا(ص) وارد یثرب شد، همه طوایف و افراد سرشناس این شهر مایل بودند تا حضرت به منزل ایشان وارد شود و هر یک از آنان دوست داشتند میزبان وی باشند اما آن حضرت فرمود: درجایی توقف خواهد کرد که شترش زانو بزند. شتر در زمینی که اکنون مسجد است، زانو زد. نزدیک ترین خانه به محل زانو زدن شتر، خانه ابوایوب انصاری بود که دو اتاق یکی بر بالای دیگری داشت و حضرت در آنجا اقامت گزید.

زمین مسجد النبى از آنِ دو یتیم به نام های سهیل و سهم بود که در آن جا خرما خشک مى کردند. رسول خدا (ص) آن زمین را به مبلغ ده دینار از ولىّ دو طفل خرید تا در آن جا خانه و مسجدش را بنا نهد. مساحت این زمین در آن روز حدود ٢٠٧١ متر مربع بوده که صحن آن را با ریگ سیاه فرش کردند و دیوارها را با خشت و گل بالا بردند.

پس از تغییر سوی قبله از بیت المقدس (شمال مسجد) به کعبه (جنوب مسجد(، پیامبر(ص) درِ گشوده در دیوار جنوبی را مسدود کرد و در دیگری گشود که شاید به گفتهٔ حافظ محمد بن محمود بن نجار با واقعیت مطابق باشد که درِ بر روی دیوار شمالی و روبروی دری بوده است که پس از تغییر قبله بسته شده بود. در سال هفتم هجری پس از فتح دژهای خیبر به دست مسلمانان، سوی مدینه بازگشتند و کم کم ضرورت توسعهٔ مسجد به خاطر افزایش روزانهٔ جمعیت مسلمانان، در نظر پیغمبر(ص) و اصحابش آمد.

به گفته جعفرمحمدصادق در کتاب اخبار الهجره، رزین و… پیامبر(ص) مسجد را از درازا و پهنا چنان فراخ کرد که چون مربعی ١٠٠× ١٠٠ ارشی (ذرعی) درآمد. با توجه به برابری نسبی اَرَش با متر، مساحت مسجد در سال هفتم می بایست ٢٤٣٣ متر مربع شده باشد و این متراژ عینی از بنای مسجد، طبق معیارهای نقشه ای که کارشناسان ترک در اواخر سده ششم خورشیدی که ٢٤٧٥ متر مربع ارایه داده اند، مطابقت محاسباتی دارد.

محله ای که پیامبر(ص) در آن اقامت گزید، در قیاس با طول و عرض منطقه ـ میان حره شرقی و غربی و احد و قبا ـ نقطه میانی به حساب می آمد و این یکی از دلایل اصلی انتخاب این نقطه برای مسجد بوده است.

چندی پس از ورود رسول خدا(ص)، سنگ بنای مسجد نهاده شد و همه اصحاب از زن و مرد با اشتیاق شروع به ساختن مسجد کردند. خود رسول خدا(ص) نیز با تمام توان در ساختن مسجد شرکت کرد.

مسجدی که رسول خدا(ص) بنا کرد، از جهات زیادی با آنچه امروز در جای آن ساخته شده، تفاوت دارد؛ زیرا در زمینی محدودتر و با بنایی ساده تر و خلوص بیشتر بنا شده بود.

طول مسجد هفتاد ذراع، عرض شصت ذراع ـ هر ذراع حدود نیم متر ـ و ارتفاع آن ۷۵/۱ متر بود، به طوری که سر برخی افراد به سقف می رسید.

نخستین بنای آن از شاخ و برگ و تنه درخت نخل و پس از سال چهارم هجری از خشت و گِل بود.

مکان های مسجدالنبی

صُفّه

در داخل مسجد النبى صفه یا ایوانچه مانندى آماده ساخته بودند که مهاجران بى سر پناه در آن جا به سر مى بردند. اینان همان دسته از مسلمانان اند که به «اصحاب صُفه» معروف گشتند. پیش از آن که قبله از بیت المقدس به طرف کعبه تغییر کند محراب رسول خدا (ص) در ناحیه شمال مسجد بود. پس از تغییر قبله به دستور پیامبر(ص)، آن قسمت را مسقف کردند و آن مکانى براى استراحت و سکونت مسلمانان مهاجر و بى پناه گردید که در توسعه مسجد در سال هفتم هجرى داخل مسجد قرار گرفت. آن چه امروزه به صفه معروف است، روزگارى «دکة الاغوات» و جایگاه خواجه هاى حرم بوده که وظیفه حراست و خدمتگزارى حرم را به عهده داشته اند.

روضه شریفه

روضه شریفه قسمتی از مسجد النبی(ص) است که در ناحیه جنوب شرقی قرار دارد. حدود روضه ٣٣٠ متر است و طول آن ٢٢ متر و عرض آن ١٥ متر است و در محدوده آن سه مکان مقدس دیگر با نام های مرقد مطهر پیامبر(ص)، منبر و محراب نیز وجود دارد.

١. مرقد مطهر رسول خدا

یکی از بهترین نقاط مسجد، مدفن رسول خداست. در کناره شرقی مسجد، پیامبر(ص) حجره هایی برای زندگی همسران خود ساخته بود که تا قریب نود سال پس از رحلت آن حضرت برپا بود. مورخان نوشته اند رسول خدا در حجره ای که وفات یافت دفن شد.

.

٢. منبر

در روایات آمده است که پیامبر(ص) در آغاز با تکیه بر درخت خرما خطبه می خواند. یکی از اصحاب پیشنهاد ساختن منبری را داد که رسول خدا روی آن بنشیند تا هم مردم او را ببینند و هم آن حضرت از ایستادن خسته نشود. منبری که در حال حاضر وجود دارد در سمت غربى محراب مسجد قرار گرفته که سلطان مراد عثمانی آن را در محرم سال ٩٩٨ هجرى به مسجد هدیه کرده است. این منبر دارای دوازده پله است که یک اثر ارزشمند هنری می باشد.

٣. محراب

محراب جایگاه نماز پیامبر(ص) بوده است که در جریان توسعه مسجد در زمان ولیدبن عبدالملک اموی، در محل نماز پیامبر(ص) ساخته شد.

به جز محراب اصلی، دو محراب دیگر هم در سمت قبله مسجد با عنوان های محراب عثمانی در دیوار جنوبی مسجد و محراب سلیمانی در سمت مغرب محراب پیامبر(ص) قرار دارد. به علاوه در انتهای دیوار شمالی ضریح پیامبر(ص)، «محراب تهجد» قرار دارد که رسول خدا در برخی شب ها نماز شب را در آن جا اقامه می کردند.

ستون های مسجدالنبی(ص)

ستون هاى مسجد النبی ستون هایى است که هر یک نامى خاص دارد. هشت ستون از زمان پیامبر (ص) هنوز در مسجد باقى است که با رنگ سفید مشخص شده اند و عبارتند از:

١. ستون حنانه: ستونی است که پیامبر(ص) در هنگام خواندن خطبه بر آن تکیه مى کرد و پس از آن که براى آن حضرت منبرى ساختند از آن ستون ناله اى برخاست و به همین دلیل به آن ستون «حنّانه» مى گفتند.

٢. ستون توبه: آن را ستون « ابولبابه» نیز مى نامند. پس از شکست بنوقریظه ابولبابه به خاطر گناهى که مرتکب شد، مورد بى توجهى پیامبر(ص) و یاران آن حضرت قرار گرفت و سرانجام خود را به ستون مسجد بست تا آن که آیه اى در پذیرفته شدن توبه او به رسول خدا (ص) نازل شد.

٣. ستون توبه: آن را ستون « ابولبابه» نیز مى نامند. پس از شکست بنوقریظه ابولبابه به خاطر گناهى که مرتکب شد، مورد بى توجهى پیامبر (ص) و یاران آن حضرت قرار گرفت و سرانجام خود را به ستون مسجد بست تا آن که آیه اى در پذیرفته شدن توبه او به رسول خدا (ص) نازل شد.

٤. ستون مَحرَس: در کنار این ستون، على (ع) مى ایستاد و از رسول خدا(ص) محافظت مى کرد. این ستون را به نام «استوانه على (ع)» نیز مى شناسند؛ زیرا جایگاه نماز آن حضرت بوده است.

٥. ستون وُفُود: در کنار این ستون، رسول اللَّه (ص) با سران قبایل و هیأت هاى نمایندگى و سیاسى دیدار می کردند و آنان را به حضور مى پذیرفتند.

٦. ستون سریر: رسول خدا (ص) در کنار این ستون تختى از شاخه هاى خرما مى گذاشت و شب بر روى آن استراحت مى کرد.

٧. ستون مربعه القبر (مقام جبرئیل امین) : این ستون چسبیده به ضلع شمالی ضریح مطهر است و در خانه حضرت فاطمه از آن جا گشوده می شده است. این همان دری است که به روایت ابن عباس، حضرت محمد هر روز پنج بار در وقت نمازهای پنج گانه به مدت نه ماه کنار آن می ایستاد و می گفت: السلامُ علیکم و رحمه اللهِ وَ برکاتُهُ انما یُریدُ الله لیذهبَ عنکمُ الرجسَ اهلَ البیتِ و یطهرَ کُم تَطهیراً.(٧)

زمانى که مسجد النبى ساخته شد، سه در براى ورود و خروج مردم ساختند، برخى از اصحاب نیز در حاشیه مسجد خانه ساخته و درى به درون مسجد باز کردند. در سال سوم هجرت، قبل از غزوه احد، به دستور پیامبر (ص) همه درهاى خانه ها به جز در خانه على (ع) به مسجد بسته شد.

درهای مسجدالنبی

تعداد درهاى مسجد در امتداد زمان تغییراتى یافته است. مشهورترین آن ها عبارتند از:

١. باب الرحمه

٢. باب جبرئیل

٣. باب السلام

http://www.sunna.info/souwar/data/media/2/al_salam_gate.JPG

٤. باب النساء

مسجد النبى هم اکنون ٧ در دارد. در توسعه زمان ولید بن عبدالملک بر چهار گوشه مسجد النبى چهار مناره ساخته شد، پس از آن مناره دیگرى نیز ساخته شد که مناره اصلى مسجد عبارت بود ازمناره هاى سلیمانیه، مجیدیه که در دو سوى ضلع شمالى قرار داشت و مناره هاى قایتباى و باب السلام که در دو سوى ضلع جنوب شرقى و ضلع غربى مسجد واقع بود.

در افزوده هاى جدید مسجد، ٦ مناره دیگر ساخته شده و بدین ترتیب مجموع آنها به ١٠ عدد مى رسد.

منابع:

١. سوره مومنون. آیه ١٩.

٢. حافظ محمد بن محمود بن نجار، اخبار مدینه الرسول، ص ٦٩.

٣. ابوبکر احمد بیهقی، دلائل النبوة، جلد١، ص١٥٨.

٤. سامعی، احمد، راهنمای زائران مکه و مدینه، ص ٢٦٨.

٥. همان، ص٢٦٩.

٦. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص ٢٢٢.

٧. سوره احزاب/ آیه ٣٣.

٨. نجفی، محمد صادق، مدفن حضرت زهرا از دیدگاه روایات، میقات شماره ٧، ص ٩٤

٩. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، به نقل از کافی، ج ٤، ص ٥٥٦

 نظر دهید »

توافق قرآن و سنت بر وحدت

17 دی 1393 توسط جعفرثانی

قرآن کریم: وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً و لاتَفَرَّقُوا همگی به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد

آل عمران ، آيه ۱۰۳ .

پيامبرصلي الله عليه وآله : أيُّهَا النّاسُ! عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم و الفُرقَةَ اي مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهيزيد از جدايي

ميزان الحكمه ، ح ۲۴۳۴ .

پيامبرصلي الله عليه وآله : الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ وحدت مايه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است

كنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :

يَدُاللَّهِ عَلَي الجَماعَةِ و الشَّيطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ يَركُضُ دست خدا بر سر جماعت است و شيطان با كسي همراه است كه با جماعت ناسازگاري كند

كنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .

پيامبرصلي الله عليه وآله : عَلَيكَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما يأكُلُ الذِّئبُ القاصِيَةَ

با جماعت همراه شو ؛ زيرا گرگ ، گوسفند دورمانده را مي‏خورد

مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .

امام علي‏ عليه السلام : لَوسَكَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ اگر نادان خاموشي مي‏گزيد ، مردم دچار اختلاف نمي‏شدند

بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .

امام علي‏ عليه السلام : عَلَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ بر شما باد به ارتباط و بخشش به يكديگر و دوري گزيدن از جدايي و پشت كردن به يكديگر

نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .

 1 نظر

حدیث حق مردم

09 دی 1393 توسط جعفرثانی

امام علی (علیه ‌السلام):
لا یُعابُ المَرْءُ بِتَأخیرِ حَقِّهِ، اِنّمَا یُعابُ مَنْ اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ.
برای انسان عیب نیست كه حقش تاخیر افتد، عیب آن است كه چیزی را بگیرد كه حقش نیست.

 1 نظر

حق معلم

01 مهر 1393 توسط جعفرثانی

گفت استاد مبر درس از یاد یاد باد آنچه به من گفت استاد یاد باد آنکه مرا یاد آموخت آدمی نان خورد از دولت یاد هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من نادان زاد پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من آزاد پس مرا منت از استاد بود که به تعلیم من اُستاد اِستاد هر چه دانست ، آموخت مرا غیر یک اصل که ناگفته نهاد قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد گر بمرده است روانش پر نور ور بود زنده خدا یارش باد
www.SMSOJOK.com

حق معلم

بزرگ داشتن او و مؤدب بودن در مجلس او و خوب گوش کردن به سخن اوست .

نباید صدایت را از او بلندتر کنی !

اگر کسی از او سؤال پرسید نباید تو جواب بدهی !

نباید در مجلس او با کسی صحبت کنی !

نباید پشت سر او غیبت کنی !

اگر کسی از او بدگویی کرد باید از او دفاع کنی !

زشتی هایش را بپوشانی و خوبیهایش را آشکار کنی !


«رساله حقوق امام سجاد علیه السلام »

گفت استاد مبر درس از یاد یاد باد آنچه به من گفت استاد یاد باد آنکه مرا یاد آموخت آدمی نان خورد از دولت یاد هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من نادان زاد پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من آزاد پس مرا منت از استاد بود که به تعلیم من اُستاد اِستاد هر چه دانست ، آموخت مرا غیر یک اصل که ناگفته نهاد قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد گر بمرده است روانش پر نور ور بود زنده خدا یارش باد
www.SMSOJOK.com

e="position: absolute; left: -99999px;">گفت استاد مبر درس از یاد یاد باد آنچه به من گفت استاد یاد باد آنکه مرا یاد آموخت آدمی نان خورد از دولت یاد هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من نادان زاد پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من آزاد پس مرا منت از استاد بود که به تعلیم من اُستاد اِستاد هر چه دانست ، آموخت مرا غیر یک اصل که ناگفته نهاد قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد گر بمرده است روانش پر نور ور بود زنده خدا یارش باد
www.SMSOJOK.com
 نظر دهید »

حضور در مراسم عمامه گذاری طلاب برادر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شهرستان مرند

10 شهریور 1393 توسط جعفرثانی



nt> Normal 0 false false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> n="false” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />


«هو الحق»

گزارش: حضور در مراسم عمامه گذاری طلاب برادر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شهرستان مرند

زمان:08/06/1393 مکان: مسجد قیام

برای اولین بار مراسم عمامه گذاری 15 نفر ازطلاب برادر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شهرستان مرند با حضور آیت الله حسینی بو شهری و با حضور امام جمعه محترم شهر جلفا حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا انتظاری و حاج آقا نعمت زاده برگزار گردید.

این برنامه روحانی و معنوی با هماهنگی و زحمات بی شائبه امام جمعه محترم شهر حجت الاسلام والمسلمین برای اولین بار و با حضور جمع کثیری از طلاب و خانواده های ایشان برگزار گردید.

کادر اداری حوزه خواهران و طلاب از طرف موسس محترم مدرسه حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا نعمت زاده دعوت شده و در این برنامه نورانی حضور یافتند.

مراسم با قرائت آیاتی از کلام الله مجید توسط یکی از طلاب آغاز و با سخنرانی امام جمعه محترم شهر حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نعمت زاده ادامه یافت ،ایشان ضمن فرمایشات خویش سابقه حوزه علمیه در شهر مرند و آمار آموزش و فرهنگی حوزه علمیه اشاره کرده فرمودند ده هزار دانشجو در شهر مرند مشغول به تحصیل هستند که در مقابل سیصد نفر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در حال کسب علوم دینی هستند.

در ادامه مراسم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی بوشهری ضمن گرامی داشت هفته دولت و تسلیت شهادت دو الگوی مدیر، رجایی وباهنر؛ ایشان از شخصیتهای برجسته مرند به آیت الله حجت و میرزاعلی اکبر مرندی ومیرزا باقر مرندی اشاره کرده از ویژگیهای اخلاقی آیت الله حجت برشمردند.

فلسفه وجودی جلسه را آیت الله بوشهری عمامه گذاری جمعی از شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام)و سربازان امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) برشمرده و این برنامه را دارای برکت و معنویت برای این شهرستان بر شمردند و با استناد به این حدیث از امام رضا (علیه السلام) « خدابیامرزد کسانی که احیاگر مکتب ما هستندو اباصلت سوال کردچه کسانی مکتب شما را احیا می کنند؟آقا امام رضا(علیه السلام)فرمودند:کسانی که به حوزه ها می آیند علوم ما اهل بیت را یاد می­گیرند،می اندیشند و می آموزند و عمل می کنندودر جامعه خدمت می کنند.

تاکید نمودند باید شاغلین به تحصیل در علوم دینی حوزه ها افزایش یابد.

امام رضا (علیه السلام)فرمودند:اگرفرهنگ ما درست به مردم عرضه شود همه از ما تبعیت می کنند.

ایشان در ضمن سخنان خویش به تاثیر علما به خاطر اخلاص و دیانتشان و با خدا بودنشان بیشترین تاثیر را در اجتماع گذاشتند و تنها ملا شدن و درس خواندن کافی نیست باید با تواضع و فروتنی و با اخلاق و رفتار مردم را با دین واسلام آشنا کنند. کُونُو دُعاه النَاس بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم

خدا ترسی و خداشناسی مثل علمای بزرگ در زندگیمان رنگ داشته باشد، در این صورت است که می توان برای جامعه ،مردم و مملکت اسلامی موثر بود.

حجت الاسلام والمسلمین آقای حسینی بوشهری سخنانش را با حدیثی از حضرت علی (علیه السلام)کسی که برای خدا طلب علم کند از بابی به بابی در مقابل ذات کبریایی خدا احساس ذلت می کند، به پایان رساندند.

در پایان مراسم حجت الاسلام والمسلمین آقای حسینی بوشهری 15 نفراز طلاب حوزه علمیه مرند راعمامه گذاری کردند.

 نظر دهید »

خداوند متعال فرمان داده سه فریضه همراه سه فریضه ديگر انجام گيرد:

08 تیر 1393 توسط جعفرثانی

امام رضا عليه السلام فرمودند :

خداوند متعال فرمان داده سه فریضه  همراه سه فریضه ديگر انجام گيرد:

1 ـ به نماز همراه زكات فرمان داده است،

پس كسى كه نماز بخواند و زكات نپردازد نمازش نيز پذيرفته نمى شود.

2 ـ به سپاسگزارى از خودش همراه سپاسگزاری پدر و مادر فرمان داده است،

پس كسى كه از پدر و مادرش سپاسگزارى نكند، خدا را شكر نكرده است.

3 ـ به تقواى الهى همراه  صله رحم فرمان داده است

پس كسى كه صله رحم انجام ندهد تقواى الهى را هم بجا نياورده است.

 1 نظر

مثل مداد باش چگونه....

01 اردیبهشت 1393 توسط جعفرثانی

 

پسرک از پدربزرگ پرسید:
پدربزرگ در باره چه می نویسی؟

پدربزرگ پاسخ داد: مهمتر از آنچه می نویسم،
مدادی است که با آن می نویسم

می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی
در آن ندید

-
این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام
پدر بزرگ توضیح داد در این مداد پنج صفت هست

که اگر به دست بیاوری برای تمام عمر به آرامش
می رسی؛

صفت اول: می توانی کارهای بزرگ انجام دهی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد

که حرکت تو را هدایت می کند. این دست، خداست
صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی

این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود و اثری که

از خود به جای می گذارد ظریف تر و باریک تر

پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی که باعث می شود انسان بهتری شوی
صفت سوم: مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم

بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست

در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، تصحیح خطا مهم است
صفت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است

پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است
و سر انجام پنجمین صفت مداد: همیشه اثری از خود به جای می گذارد

هر کار در زندگی ات می کنی، ردی به جای می گذارد

پس سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی وبدانی چه می کنی

 نظر دهید »

حل مشکلات دشوار با خواندن زیارت عاشورا

28 فروردین 1393 توسط جعفرثانی

حل مشکلات دشوار با خواندن زیارت عاشورا

آقای . . . می نویسد دوبار با مشکلات دشواری مواجه شدم که با خواندن زیارت عاشورا همه مشکلاتم حل شد .
اولین توسل :
با سه مشکل مهم رو به رو شدم ، و به شدت از آنها متأ ثر شدم .
1 برای خرید منزل دویست هزار تومان مقروض بودم و در طی نه سال قادر به ادای قرض نبودم .

2 با مشکل سخت دیگری مواجه شدم که قادر به گفتن آن نیستم .
3 از لحاظ رزق و روزی در مضیقه بودم .
این مشکلات به من بسیار فشار می آوردند و برای حل آنها از همه چیز نا امید شدم ، به حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام متوسّل شدن و به ذهنم خطور کرد که زیارت عاشورا به مدت چهل روز بخوانم ، و ثوابش را به حضرت نرجس خاتون اهدا کنم ، و با شفاعت این خاتون نزد فرزندش امام زمان همه این مشکلات حل شود .
توسل را به این ترتیب آغاز کردم :
هر روز بعد از نماز صبح زیارت امین اللّه را به قصد زیارت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام می خواندم و سپس زیارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام می خواندم و سجده زیارت را به جای می آوردم ، و دو رکعت نماز زیارت را می خواندم پس از آن دعای معروف به دعای علقمه را می خواندم ، در روز بیست و هشتم و به طریقه ای شگفت مشکل دوم من حل شد .
در روز سی و هشتم یکی از دوستانم که به قرض منزلم آگاه بود آمد و حالم را پرسید ، سپس مبلغ دویست هزار تومان به من داد و گفت : این مبلغ برای قرض منزل توست .
بعد از چهل روز وضع اقتصادی من نیز بهتر شد ، و پس از آن با مشکل اقتصادی مواجه نشدم .
دومین توسّل :
پس از گذشت یک سال از اولین توسّل ، با مشکل دیگری مواجه شدم : یکی از تجار تهران نزد من آمد و گفت : ما کالاهای بسیاری برای شما می فرستیم تا بفروشی و مبالغ آن را ارسال کنی . با بعضی از دوستان و تجار در این باره مشورت کردم گفتند : مبلغ هفتصد هزار تومان به عنوان پیش پرداخت برای او بفرست تا رضایت او را جلب کنی ، من نیز مبلغ یکصد هزار تومان از قرض الحسنه تهیه کردم و یکی از دوستان پانصد هزار تومان به من داد ، به هر حال برای او مبالغ را جور کردم و فرستادم و به مدت سه روز منتظر ماندم تا اجناس برسد ، اما متأ سفانه برایمان آشکار شد که تاجر از حقه بازان بوده ، و پس از گرفتن پولها از بانک متواری شده و بدهی بسیاری دارد که بالغ بر هفتاد میلیون تومان می شود . . . مدّت سه ماه دنبال او جستجو کردیم ولی اثری از او نیافتیم تا ما را به او برساند .
با استفاده از اولین تجربه ام که آن را از خواندن زیارت عاشورا به دست آورده بودم ، این بار نیز با همان نیّت و با همان سبک متوسل شدم ، پس از بیست روز این تاجر با من تلفنی تماس گرفت و مبلغ را پس داد ، بعد از چند روز او را بازداشت کردند و به تهمت حقه بازی و مال مردم خوری به زندان انداختند ، و هیچ طلبی به دیگران مسترد نشد .
مایلم متذکر شوم که در هر دو بار با قلبی اندوهگین و با قطع امید از همه به وسیله این زیارت به سرور شهیدان متوسل شدم .

 نظر دهید »

تفاوت دو نماز

07 فروردین 1393 توسط جعفرثانی
تفاوت دو نماز
پيامبراكرم صلى الله عليه و آله :
چه بسا دو نفر از امت من به نماز مى ايستند و ركوع و سجودشان - در ظاهر - يكسان است ، اما ميان نماز آن دو، تفاوتى مانند فاصله زمين و آسمان است !
 نظر دهید »

قرآن در نهج البلاغه

20 اسفند 1392 توسط جعفرثانی

 

موضوع: عترت و قرآن
عنوان: قرآن در نهج البلاغه


عناصر محوري حضور قرآن در نهج البلاغه
عناصر محوري حضور قرآن در نهج البلاغه و رهنمود نهج البلاغه دربارهٴ قرآن را سه ركن اساسي تشكيل مي‌دهد:
1. تطبيق محتواي نهج البلاغه با مضمون قرآني و تعليل مطالب آن با آيات كتاب خدا و ظهور مطالب قرآني در سخنان علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام).
2. استشهاد اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) به آيات خاص قرآن و تمسّك آن حضرت(عليه‌السلام) در موارد مخصوص به بخشي از آيات الهي قرآن حكيم.
3. تعريف، ترغيب و تبيين حقيقت قرآن كريم از زبان علي بن‌ابي‌طالب(عليه‌السلام) در نهج البلاغه.
تفاوت جوهر عنصر محوري در موارد اول و دوم، با عنصر محوري در مورد سوم، آن است كه آن دو محور از درون با قرآن كريم ارتباط دارند؛ ولي ديگري از بيرون با آن پيوند مي‌يابد؛ لذا، مي‌توان دو عنصر قبلي را از سنخ تفسير قرآن و تشريح مفاهيم قرآني دانست و عنصر سوم را از سنخ علوم قرآني و معرفت مبادي آن محسوب كرد. به تعبير ديگر، محصول در محور اول و دوم اين است كه قرآن چه مي‌گويد و محور سوم مي‌گويد كه قرآن چيست و چگونه فهميده مي‌شود.
گرچه در عنصر محوري دوم، سخن از استشهاد به بعضي از آيات قرآن كريم است، هيچ منافاتي با عنصر محوري اول كه تمام معارف نهج‌البلاغه را منطبق با تصريح يا تلويح قرآني و يا استنباط شده از جمع‌بندي آيات آن مي‌داند، ندارد؛ زيرا صرف استدلال نكردن با آيات قرآني در غير موارد شاهد آوردن، مستلزم بيگانگي مطالب نهج البلاغه با مفاهيم قرآني نخواهد بود.
چون اين شاهد آوردن، بر اثر ضرورت يا درخواست سائلان و مانند آن صورت گرفت و هرگز مفيد حصر نيست تا دلالت كند بر اينكه، هماهنگي مطالب نهج‌البلاغه با قرآن فقط در موارد ياد شده است. گرچه ممكن است شناخت دروني و بيروني برخي از كتابها يا بعضي از فنون علمي با هم فرق وافر داشته باشد، امّا نمي‌توان شناخت بيروني كتاب مخصوص يا فن خاص علمي را با استناد به متن آن تأمين كرد.
ليكن قرآن كريم اين ويژگي را دارد كه برابر آن مي‌توان قرآن شناسي پيشين و قرآن شناسي پسين را با بررسي محتواي خود قرآن تأمين كرد؛ زيرا قرآن كلام و كتاب خداوندي است كه ظاهر و باطن و اوّل و آخر است؛ به اين معنا كه ظهور او عين بطون وي و بطون او عين ظهورش است[1]؛ همان‌گونه كه اوّل بودن او عين آخر بودنش و آخر بودنِ وي، عين اوّل بودنِ اوست،[2] و اگردرون و بيرون متكلم و صاحب كتابْ عين هم باشد، درون و بيرون كلام و كتاب او نيز بيگانه از هم نخواهد بود؛ لذا، مي‌توان با تدبّر در درون قرآن كريم، هم مفاهيم قرآني را استنباط كرد و هم علوم قرآني را صيد كرد؛ به تعبير ديگر، هم فهميد كه قرآن چه مي‌گويد و هم فهميد كه قرآن چگونه مي‌فهماند.
حضرت علي(عليه‌السلام)، به دليل احاطه تام بر قرآن كريم، گذشته از اينكه عنصر محوري اول و دوم قرآن شناسي را ارائه فرموده است، عنصر محوري سوم قرآن‌شناسي را نيز به خوبي به ديگران كه از بيرون درباره اين كتاب سترگ آسماني به بحث مي‌نشينند، آموخته است. در طي مباحث كوتاه آينده، جداگانه به اين مطالب اشاره مي‌شود.
آنچه در اين مقدمه مطرح مي‌شود، تبيين حريم بحث در اين رساله مختصر است و آن اينكه دو عنصر محوري اول و دوم از مدار كلام كنوني خارج است و آن‌چه رسالت اين رساله را تعيين مي‌كند با گفت و گو درباره عنصر محوري سوم از ديدگاه نهج البلاغه است كه معرفت قرآن از بيرون با ديدگاه كتاب مزبور باشد.
مطالبي كه در فصول آينده ارائه مي‌شود، بخشي از آن راجع به اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) به ويژه علي‌بن‌ ابي‌طالب(عليه‌السلام) در قرآن شناسي و برخي از آن ناظر به سخنان اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) درباره چگونگي قرآن است و از هر دو بخش نمونه مختصري ارائه مي‌شود كه به منزله فهرست اجمالي معارف حضرت علي(عليه‌السلام) درباره كتاب الهي است.
فصل يكم.
انسان كامل، قرآن تكويني است
حضرت علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) مصداق بارز انسان كامل و خليفه تامّ الهي است. چنين انساني به همه حقايق جهان امكان كه همان مجالي اسماي حسناي خداوند و مظاهر صفات علياي اويند، آگاه است و به استناد آيه كريمه ﴿و عَلّمَ ادمَ الأسماءَ كُلّها ثمّ عَرضَهُم علي الملائكةِ فقال أنبئوني بأسماءِ هؤلاءِ إن كُنتمْ صادقين﴾.[3]
انسان كامل كه همان مقام رفيع آدميت تامّ است، نه شخص خاصّ آدم(عليه‌السلام) همه اسماي تكويني الهي را، به علم شهودي، نه حصولي، دارد و چنين علمي با يافتن معلوم همراه است.
احاطه انسان کامل بر اسماي حسناي الهي
لذا تمام نامهايي كه مجالي اسماي حسناي خداوند است، مشهود و محاط خليفه الهي خواهند بود و چنين وجدان، احاطه كتاب بر مكتوب است. از اين جهت، اگر هر موجودي را كلمه، آيه، يا سوره خاص بدانيم، انسان كامل كه كون جامع است تمام كلمات، آيات و سُوَر جهان را دارد و حقيقت چنين خليفة اللهي، همان كتاب جامع خداوندي است.
با بررسي اينكه الفاظ براي ارواح معاني وضع شده‌اند، نه براي مصاديق مادّي آنها، گرچه هنگام وضع الفاظ معهود و متعارف غير از مصاديق مادّي براي واضع چيز ديگري معلوم نبوده است، اطلاقِ عنوان كلمه، كتاب، و مانند آنها بر موجود عيني از قبيلِ عقل، نفس، آسمان، زمين و نظاير آن مَجاز نخواهد بود و اگر نزد توده مردم هم چنين اطلاقي مَجاز باشد، نزد خواص كه اصطلاح ويژه خود را دارند، كلمات ياد شده در نظر آنان با وضع تعيّني يا نقل يا اشتراك و مانند آن، معناي عام پيدا كرده است و هرگز نزد اين محقّقان، اين‌گونه معارف ياد شده مجاز نخواهد بود.
لذا، آنچه شيخ محمود بن امين الدين عبدالكريم بن يحيي شبستري تبريزي از مشاهير قرن هشتم هجري فرموده است، حقيقت است؛ نه مَجاز، و بدون تكلف ادبي قابل پذيرش؛ زيرا وي چنين سروده است:
به نزد آنكه جانش در تجلّي است ٭٭٭٭ همه عالم كتاب حق تعالي است
آنچه سيّد علي بن محمد بن افضل الدين محمد تركه خجندي، ملقّب به صائن الدين و مكنّا به ابو محمد، از مشاهير قرن نهم هجري در شرح بيت مزبور فرموده است، صائب نيست؛ زيرا وي در شرح بيت ياد شده، چنين فرموده است: «… همه عالم از تحت ثري تا وراي فلك، كتاب حق است به تقدير حذف مضاف؛ يعني مثل كتاب حق است… » [4]؛ زيرا عنوان جوهر، عَرَض، إعراب، حروف و نظاير آن، اگر هم به لحاظ اصل وضع حقيقت نباشد، در اصطلاح كساني كه جان آنها در تجلّي استْ بدون تجوّزِ در كلمه يا مَجاز در إسناد، مي‌توان هر موجود عيني را كلمه، كتاب و آيه الهي دانست.
از اين جه‏ت يعني صحّت اطلاق عنوانهاي ياد شده تدوين، سهم بيشتري از تكوين ندارد و تكوين كمتر از تدوين سهيم نيست؛ بلكه سهم كتاب تكويني، بيش از بهره كتاب تدويني است؛ زيرا سهم مصداق كاملْ بيش از سهم مصداق غير كامل است، از لحاظ اندراج تحت معناي جامع و انطباق مفهوم عام بر مصداق.
جناب شبستري، در همين راستا، فرموده‌اند:
به آخر گشت پيدا، نفس انسان ٭٭٭٭ كه برنس آمد آخِر، ختم قرآن
يعني همان طور كه در نظام تكوين به لحاظ قوس نزول، اوّل عقل، دوم نفس كل و در آخِر نفسِ انسان پديد آمد، از جهت ترتيب آيات تدويني نيز انسان، در پايان قرآن قرار گرفت: ﴿قل أعوذ برب الناس ٭ ملك الناس ٭ إله الناس… ٭ من الجنّة و النّاس﴾.[5]
يعني آن‌چه در اوايل و اواسط قرآن كريم آمد، ناظر به مقام كون جامع و عيني همه اسماي الهي نيست. تنها انسان است كه واجد همه اسماي حسناي الهي و صفات علياي خداوندي است، و در آخِر قرآن به عنوان مربوب مخصوص خداوند مطرح مي‌شود.
كسي كه از راه كتاب تدويني، پي به كتاب تكويني مي‌برد، بهره حصولي خواهد يافت؛ ولي كسي كه از راه كتاب تكويني به اسرار كتاب تدويني مي‌رسد، نصيب او علم شهودي خواهد بود.
اهل بيت (عليهم السلام) بهترين معرف قرآن
با بيان گذشته، معلوم مي‌شود بهتر از اهل بيت عصمت كه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)، سيّد اولياي خدا و خلفاي الهي است، كسي نيست كه قرآن را از بيرون معرفي كند؛ همان‌گونه كه در تبيين محتواي دروني قرآن نيز هيچ چيز يا هيچ‌كسي بهتر از آنها نخواهد بود و اگر درباره خود قرآن جست‌واجو شود، آن هم چون همتاي انسان كامل است، در حكم خود انسان كامل است؛ نه برتر از او.
گرچه در عالم ملك و در نشئه تكليف، مراحل نازل انسان ملكوتي و كامل، تابع حقيقت قرآن خواهد بود، ولي در ارزيابي بايد حساب هر مرحله از قرآن را با مرحله خاص از مقامهاي رفيع انسان كامل، به دقّت بررسي كرد.
براي تذكّر، برخي از تعبيرهاي اهل معرفت درباره اطلاق كتاب بر موجود تكويني بازگو مي‌شود.قيصري (متوفاي 751ه.ق)، در فصل پنجم از مقدمه شرح فصوص ابن عربي، فرموده است: «بايد معلوم باشد كه همه عوالم از كل و جزئي، كتابهاي الهي‌اند؛ چون به كلمات تامّهٴ آنها احاطه دارند. عقل اوّل و نفس كلّي، دو كتاب الهي‌اند و گاهي به عقل اول، امّ الكتاب گفته مي‌شود».[6] و اين شعر را در چند مورد كتاب[7] خود به حضرت علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) نسبت مي‌دهد:
فأنت الكتاب المبين الذي ٭٭٭٭ بأحرفه يظهر المُضمَر
چنان كه مرحوم فيض كاشاني نيز آن را در صافي به اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) منسوب مي‌داند و چنين مي‌فرمايد:
«اطلاق كتاب، بر انسان كامل، در عُرف اهل اللّه و اولياي خاص او شايع است».[8]
محمد بن حمزه فناري (761 ـ 834) از مشاهير قرن هشتم و نهم در شرح مفتاح الغيب، صدرالدين محمد بن اسحاق بن يوسف بن علي قونوي (606 ـ 673) از بزرگان قرن هفتم هجري، چنين فرموده است: كتاب دو قسم است: فعلي و قولي؛ آن‌گاه قرآن كريم را ترجمه حقيقت رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) معرفي كرده و حديث «كان خُلُقه القرآن» را اشاره به آن دانسته است.[9]
صدرالدين قونوي در فكوك، سرّ نامگذاري انبياء(عليهم‌السلام) به كلمات و نيز سرّ نامگذاري حق سبحانه و تعالي ارواح بلكه موجودات را به اين نام (كلمات)، موقوف بر شناخت چگونگي ايجاد و ماده كه آفرينش از آن و به توسط آن و در آن واقع مي‌شود دانست و اظهار داشت كه اصول آن را در تفسير «فاتحة الكتاب» و در كتاب نفحات ياد كرده‌ام؛ آن‌گاه راز اجمالي آن را در اين دانست كه خداوند از تأثير ايجادي خويش به عنوان قول، ياد كرده است[10]؛ ﴿إنّما قولنا لشي‏ء إذا أردناه أن نقول له كن فيكون﴾ [11]؛ يعني اگر ايجاد، همان قول و تكلّم است، پس موجود همان مَقُول و كلمه خواهد بود.


قونوي در نفحات چنين مي‌گويد: هر كدام از موجودات كه در علم حق متعالي، تعيّن علمي يافت و هنوز به صبغه وجودي مُنضَبِق نشد، حرف عيني ناميده مي‌شود و به اعتبار تعقّل آن با لوازم خاص قبل از صِبغه ياد شده، كلمه غَيْبي ياد مي‌شود و به اعتبار ظهور حق سبحانه به وسيله آنها و انسحاب و جريان حكم تجلّي بر آنها و بر لوازم آنها كلمه وجودي ناميده مي‌شود و به اعتبار، موجودات، كلمات خداوندند و نامها در اثر اختلاف اجناس، انواع و سپس اشخاص، مختلف خواهد بود.[12]
جامعيت انسان کامل
چون انسان كامل، جامعِ همه كمالها و نيز تمام كلمه‌ها خواهد بود، مي‌تواند بگويد: «اُعطيت جوامع الكلم» [13]؛ چنان‌كه درباره رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) وارد شد و نيز آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) فرمود: «أُعطي علياً جوامع العلم»[14]. گرچه همان عنوان جوامع الكلم، كافي است؛ زيرا مقام انسان كامل، بيش از يك حقيقت نيست و در نشئه ملك، برابر آيه 60 سوره آل‌عمران ﴿و أنفسنا و أنفسكم﴾ وجود مبارك علي بن‌ابي‌طالب(عليه‌السلام) همان روح مطهّر رسول‌اكرم و گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خواهد بود.
غرض آنكه حقيقت انسان كامل، طبق شهادتِ صاحب نظران انسان‏شناس، همان كتاب جامع و مهيمن بر ساير كتابها، كلمه‌ها و موجودهاست؛ زيرا وي مظهر اسم (اللّه) اعظم است و اما ديگر موجودها مظهر اسماي ديگر.
قونوي در مواردي از فكوك به اين مطلب پرداخت كه قلب انسان كامل، مستواي اسم اللّه است كه آن اسم ذات مي‌باشد.[15] انسان كه كون جامع است، خليفه خداوندي است كه محيط به تمام اشياست؛ زيرا خليفه بايد خلأ «مستخلف عنه» را پر كند و اگر «منوب عنه» هيچ خلأ نداشت، خليفه او مظهر محيط بودن او خواهد بود و مظهر خداوند محيط، همانا كون جامع است.
اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) هم شمّه‌اي از فضايل مردان الهي را كه به مَنصب ملكوتي خلافت خداوند نايل آمدند، چنين بازگو مي‌فرمايد: «…هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المُترفونَ و أُنِسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها مُعلّقة بالمحلّ الأعلي، أُولئك خلفاء اللّه في أرضه و الدُّعاةِ إلي دينه. آه آه! شوقاً إلي رؤيتهم».[16]
محدود نبودن قلمرو خلافت خليفه خدا
منظور از خلافت در زمين اين نيست كه قلمرو خلافت او محدوده زمين است؛ بلكه مراد آن است كه گرچه منطقه خلافت او بسيار وسيع است، وجود مُلكي و عنصري او در زمين به سر مي‌برد. حضرت علي(عليه‌السلام)، از خود به عنوان خليفة اللّه و ولي اللّه ياد مي‌كند؛ همان‌گونه كه در بخشنامه‌هاي رسمي خود كه براي كارگزاران امور مالي و صدقات مي‌نوشت، چنين مرقوم مي‌فرمود: «ثم تقول: عباداللّه! أرسلني إليكم ولي اللّه وخليفته… » [17] و درباره انسان كاملي كه اين عنوان قابل إنطباقْ بر حضرت مهدي(عليه‌السلام) ارواحنا فداه است، چنين فرموده است: «بقية من بقايا حجّته، خليفة من خلائف أنبيائه».[18]
بنابراين، جهان بيروني كتابي است صامِت و جهان دروني، يعني انسان كامل و خليفه الهي، كتابي است ناطق و قرآن تدويني كه رموز جهان بيرون را دربر دارد، انسان كامل، همه آنها را در نهان و نهاد خويش مشهود مي‌يابد.
جناب شيخ محمود شبستري در اين‌باره در موارد مختلف از گلشن راز مي‌فرمايد:
جهان جمله فروغ نور حق دان ٭٭٭٭ حق اندر وي ز پيدايي‌ست پنهان
جهان انسان شد و انسان جهاني ٭٭٭٭ از اين پاكيزه‌تر نَبْوَد بياني
جهان آنِ تو و تو مانده عاجز ٭٭٭٭ ز تو محروم‌تر كس ديده هرگز
جهان را سر به سر در خويش بيني ٭٭٭٭ هر آنچه آيد آخِرْ پيشْ بيني
تذكر. گاهي عنوان خليفه بر خداوند سبحان، نسبت به عَبد سالك صالح متوكّل بر او اطلاق مي‌شود كه نظير عنوان مؤمن است كه هم بر خداوند اطلاق مي‌شود و هم بر بنده او و بحث آن در تبيين «المؤمن مرآة المؤمن» مطرح است. جريان اطلاق عنوان خليفه بر خداوند، در نهج البلاغه به صورت نيايش حضرت علي(عليه‌السلام) هنگام عزم بر سفر چنين آمده است: «اللّهم أنت الصاحب في السفر و أنت الخليفة في الأهل و لا يجمعهما غيرك لأن المستخلف لا يكون مستصحباً و المستصحب لايكون مستخلفاً».[19]
آنچه اطلاق عنوان خليفه را بر خداوند، پيچيده مي‌كند، همانا اصالت او و فرعيت بنده اوست؛ بنابراين، چگونه تصور صحيحي براي خلافت اصل از فرع مي‌توان داشت؟ و آنچه اطلاق عنوان خليفه را بر بنده نسبت به خداوند دشوار مي‌كند، نداشتن تصور درستي از خلافت نسبت به خداوندي‌است كه بر همه چيز احاطه دارد و هيچ ذرّه از او خالي نيست و او نيز از هيچ موجودي غايب نيست تا خَلف و وراي او تصور شود كه بنده او در غيبتش عهده‌دار كار مخصوص او شود. البته، به طور اجمال، اين مسائل مورد اشاره قرار گرفت و علاج آن بازگو شد.
فصل دوم.
استحقاق علي بن‌ابي طالب(عليه‌السلام) براي معرّفي قرآن حكيم
استحقاق اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)، براي بررسي ابعاد گوناگون قرآن، از دو جهت قابل اثبات است: يكي از آن جهت كه آن حضرت(عليه‌السلام) از اهل بيت طهارت(عليهم‌السلام) است و هرچه درباره استحقاق آن ذاتهاي مقدّس براي تحليل قرآن و معارف آن رسيده باشد، شامل حضرت علي(عليه‌السلام) خواهد شد و ديگر، از جهت نصوص ويژه‌اي كه درباره صلاحيت علمي و عملي شخص آن حضرت(عليه‌السلام) رسيده است. امّا از جهت اوّل، يعني ادلّه اولويت تعييني اهل‌بيت(عليهم‌السلام) و استحقاق حتمي آنها براي تبيين علوم و مفاهيم قرآني، گذشته از حديث ثقلين كه سنّي و شيعه به سند و متن آن اذعان دارند، سخنان حضرت علي(عليه‌السلام) درباره عظمت اهل‌بيت عصمت(عليهم‌السلام) است.
زيرا آن حضرت در اين‌باره چنين فرموده است: «هُم مَوضِعُ سِرّهُ و لجأ أمره و عيبةُ عِلمه و موئل حُكمِهِ و كُهوفُ كتبه و جبال دينه؛ بهم أقام انحناء ظهره، و أذهب ارتعاد فرائصه» [20]، «لا يقاس بآل محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من هذه الأُمة أحدٌ و لا يسوّي بهم من جَرَتْ نعمتهم عليه أبداً. هُم أساس الدين و عماد اليقين… و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة».[21]
«بنا يُستَعطي الهُدي و يُستَجلي العَمَي» [22]؛ «فيهم كرائم القرآن وهم كنوز الرحمان إن نَطَقوا صَدَقوا و إن صَمَتوا لم يُسبَقوا» [23]؛ «هم عَيشُ العلم و مَوتُ الجهل. يخبركم حلمُهم عن عِلمهم و ظاهرهم عن باطنهم و صَمتُهُم عن حِكم منطقهم. لا يخالفون الحق و لا يختلفون فيه. هم دعائم الإسلام و ولائج الإعتصام. بهم عاد الحق إلي نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن مَنَبة. عَقَلوا الدين عَقلَ وِعايَة و رِعاية لا عقل سَماعٍ و روايةٍ؛ فإنّ
رواة العلم كثير و رعاته قليل» [24]؛ «ان اللّه تبارك و تعالي طَهَّرنا و عَصَمَنا و جَعَلَنا شهداء علي خلقه و حجباً علي عباده و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن مَعَنا لا نفارقه و لا يفارقنا».[25]
«فأين تذهبون و أنّي تؤفكون… و بينكم عِترة نبيّكم و هم أزمّة الحقّ و أعلام الدين و ألسِنةُ الصدق؛ فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن و ردوهم ورود الهيم العطاش، أيها الناس خذوها عن خاتم النبيين(صلّي الله عليه وآله وسلّم) أنه يموت من مات منّا و ليس بميّت و يبلي من بَلِي منّا و ليس ببالِ» [26]؛ «نحن شجرة النبوة و محطّ الرسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحِكم» [27]، «انّا صنائع ربّنا و الناس بعدُ صنائع لنا».[28]
فضايل علمي و عملي اهل‌بيت(عليهم‌السلام) بيش از آن است، كه در نهج البلاغه گردآوري شده است، و هم مجموع آنچه در كتاب مزبور آمده، به مراتب بيش از آن است كه ما نقل كرديم.
يادآوري عظمت اهل بيت(عليهم السلام)
خلاصه آنچه تا كنون درباره عظمت اهل‌بيت(عليهم‌السلام) يادآوري شده، عبارت است از:
1. خاندان معصوم رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) حامل اسرار خدا و صندوق دانش او و قرارگاه كتابهاي آسماني خدا و سلسله جبال دين اويند.
2. هيچ‌كس از اُمّت اسلامي به اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام) نمي‌رسد و با آنها سنجيده نمي‌شود. آنان پايه دين و ستون يقين‌اند.
3. به وسيلهٴ اهل بيت(عليهم‌السلام) هدايت عطا مي‌شود و كوري باطني انسانها علاج مي‌شود.
4. حقيقتِ قرآنِ حكيم و آيات كريمه او درباره آنهاست و رموز آن در آنها مستقر است و اينان گنجهاي خداي رحمان‌اند. اگر سخن بگويند، در گفتار خود صادق‌اند و اگر ساكت شوند، چيزي آنها را به سكوت محكوم نكرده است و مقهور هيچ مقام خارجي نبوده‌اند؛ بلكه چون خودشان صاحبان سخن و اميران كلام‌اند، سخن گفتنْ اسير آنان است و در اختيارشان قرار دارد. هر وقت مصلحت باشد، سخن مي‌گويند و هر زماني كه سخن گفتن مصلحت نباشد، ساكت خواهند بود.
5. آنها حيات دانش‌اند و علم به وسيله آنها زنده است. درباره حقّ، نه مخالف‌اند و نه مختلف و به وسيله آنان است كه حق به نصاب لازم خود بر مي‌گردد و باطل از جايگاهش بركنار مي‌شود. اينان، دين خدا را عاقلانه در خود جاي مي‌دهند و دستورهاي آن را رعايت مي‌كنند؛ نه اينكه فقط در محدوده گوش و زبان خود آن را فراگيرند.
6. خداوند آنان را از گزند گناه نگاه داشته و شاهدان اعمال بندگان خود قرار داده و آنها را با قرآن قرين و قرآن را با آنها همراه ساخته؛ به طوري كه هرگز قرآن را رها نمي‌كنند و قرآن نيز آنان را رها نخواهد كرد.
7. هركس راهي جداي از راه خاندان پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را طي كند، گمراه است. زمامداران حقّ و پرچمهاي دين و زبانهاي صدق، حقيقتِ اهل‌بيت طهارت(عليهم‌السلام) است و بايد آنها را به بهترين درجات قرآني منزل داد و همانند شتران تشنه كام، به كوثر زلال معرفت آنان وارد شد.
8. اگر حسب ظاهر، يكي از آنان بميرد، حقيقت ولايت و امامت او زنده است، و حقيقت او هيچ‌گاه فرسوده نمي‌شود.
9. اهل‌بيت طهارت(عليهم‌السلام)، مخلوق و دست پرورده خداوند سبحان‌اند؛ ولي ديگران به اين منظور پرورده مي‌شوند كه از بركات و حسنات علمي و عملي آن ذاتهاي نوراني بهره‌مند شوند.
اما از جهت دوم، يعني ادلّه اولويت تعييني شخص اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) نسبت به امّت اسلامي براي تبيين علوم و مفاهيم قرآني، سخنان آن امام همام(عليه‌السلام) درباره شخصيت علمي خود اوست كه برخي از آنها در حضور رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و با تقرير آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) صادر شده است. حضرت علي(عليه‌السلام) درباره خود چنين مي‌فرمايد: «اري نور الوحي و الرسالة و أشمّ ريح النبوّة» [29]؛ «إنّي لعلي يقينٍ من ربّي و غير شبهةٍ من ديني» [30]؛ «ما شككت في الحق مُذ
أُريته» [31]؛ «و انّ معي لبصيرتي ما لبّستُ و لا لَبِسَ عليّ» [32]، «انّ الكتاب لَمعي ما فارقته مذ صحبته» [33]؛ «بل اندمجت علي مكنون علم، لو بُحتُ به لاضطربتم اضطراب الارشيّة في الطوي البعيدة» [34] «فَاسْألوني قبل أن تفقدوني؛ فوالذي نفسي بيده لا تسألوني عن شي‏ء فيما بينكم و بين الساعة و لا عن فئة تهدي مائة و تُضِلُّ مائةً الاّ أنبأتكم بناعقها و قائدها و سائقها و مُناخ ركابها و محطّ رحالها… » [35]؛ «اَنَا بطرق السماء أعلم منّي بطرُق الأرض» [36]؛ «ليس كل أصحاب رسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من كان يسأله و يستفهمه… و كان لا يمرّ بي من ذلك شي‏ء الاّ سألتُ عنه و حفظته» [37]، «ألَم أعمَل فيكم بالثَقل الأكبر و أترك فيكم الثقلَ الأصغر».[38]
مناقب علمي و عملي حضرت علي(عليه‌السلام) به مراتب بيش از آن است كه در نهج البلاغه آمده؛ زيرا سراسر اين كتاب شريف، بيانگر فضايل آن حضرت(عليه‌السلام) است؛ چنان‌كه فضايل مزبور، بيش از منقول آن است.
عظمت علمي و عملي اميرالمؤمنين(عليه السلام)
خلاصه آنچه تا كنون درباره عظمت علمي و عملي حضرت علي(عليه‌السلام) نقل شده، عبارت است از:
1. حضرت علي(عليه‌السلام)، نور وحي و رسالت را با چشم ملكوتي خود مي‌ديد، و بوي نبوّت را با شامّه دروني خويش استشمام مي‌كرد.
در نهان انسانِ صالح، حواس ديگري وجود دارد كه با شامه آن بوهاي غيبي را استشمام مي‌كند؛ مانند آنچه حضرت يعقوب(عليه‌السلام) فرموده است: ﴿إنّي لأجد ريح يوسف لولا أن تفنّدون﴾ [39] و منظره‌هاي غيبي را مي‌بيند: ﴿كلاّ لو تعلمون علم اليقين ٭ لترونّ الجحيم﴾ [40] و صداي فرشتگان غيبي را مي‌شنود: ﴿إنّ الذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة ألاّ تخافوا و لا تحزنوا وَأبشِروا بالجنّة التي كنتم توعدون﴾.[41]
2. يقين به حق بودن اصول و فروع دين كه بين بندگان خدا كمتر وجود دارد، براي حضرت علي(عليه‌السلام) حاصل بود و تحقّق آن از آسيب هر شبهه‌اي مصون بوده است.
3. آن حضرت(عليه‌السلام) معارف الهي را با چشم ملكوتي خود مشاهده كرد. نه تنها با تفكر حصولي از آنها آگاه شد، بلكه از همان لحظه ارائه ملكوت اشيا، با يقين به سر مي‌برد و هرگز گرفتار شك نشده بود.
4. بينش الهي آن حضرت(عليه‌السلام) با وي بوده و نه خود مورد تلبيس قرار گرفت و نه ديگران را در اشتباه قرار داد.
5. قرآن كريم، همراه با آن حضرت(عليه‌السلام) بوده و هرگز او را رها نكرد.
6. علمي كه آن حضرت(عليه‌السلام) داشت، اگر آن را اظهار مي‌كرد، مايه اضطراب و لرزش ديگران مي‌شد؛ آن‌طوري كه ريسمان در چاه عميق مي‌لرزد. فرمود: قبل از ارتحال من، هرچه خواستيد از من بپرسيد. قسم به كسي كه جانم در دست اوست! هرگز از بين حوادثي كه اكنون تا قيامت رخ مي‌دهد، چيزي سؤال نمي‌كنيد و نه از گروهي كه صدها نفر را هدايت مي‌كند و صدها نفر را گمراه مي‌سازدْ نمي‌پرسيد، مگر آنكه من شما را از تمام خصوصيات قائد و سائق و ساير شئون آن آگاه مي‌كنم و من به راههاي آسمانِ غيب از راه زمين حسّ و شهادت، آگاه‌ترم! سرانجام، آيا من در بين شما به ثقل اكبر يعني قرآن كريم عمل نكردم و آيا در بين شما ثقل اصغر عترت(عليهم‌السلام) را به وديعت ننهادم؟!
تذكر: آنچه، از دو جهتِ ياد شده، استنباط شده است، مسبوق به دلالت خود قرآن كريم است كه علم صحيح و تفسير ناب قرآن حكيم بهره اهل‌بيت طهارت(عليهم‌السلام) است؛ زيرا طبق آيه ﴿إِنّه لقران كريم ٭ في كتاب مكنون ٭ لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾.[42] مساس علمي با كتاب مكنون كه باطن قرآن است و ظاهر قرآن نيز از آن تنزل يافته است، فقط بهره مطهّران از رجس وَهم و رِجز خيال است و كساني كه واجد چنين شرايطااند، همانا اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام)ااند كه طبق آيه ﴿إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً﴾.[43]
اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام) كه تنها از رجس گناه به دورند، بلكه از آثار رقيق آنها نيز مطهّرند، شايسته مساس علمي با فرهنگ دروني و بيروني قرآن كريم هستند؛ لذا تعريف و تبيين آنان نسبت به علوم و مفاهيم قرآن، ويژه است.
مناسب است در پايان اين فصل، خصوصيّت انسان كاملي چونان علي‏بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) از لحاظ سخن گفتن درباره قرآن، با نقل گفتار كوتاهي از خود آن حضرت(عليه‌السلام) روشن‌تر شود. سهل بن حنيف انصاري كه از محبوب‌ترين ياران اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بود، بعد از مراجعت از صفين در كوفه درگذشت. حضرت علي(عليه‌السلام) بعد از شنيدن خبر ارتحال سهل بن حنيف، چنين فرمود: «لو أحبّني جَبَل لتهافت»؛[44] يعني اگر كوه، محبّت مرا در خود جاي دهد و دوست من شود، متلاشي مي‌شود و فرو مي‌ريزد.
سيد رضي در شرح جمله مزبور چنين گفته است:[45] محنت و اندوه او افزوده مي‌شود و مصيبتها با شتاب به او رو آور مي‌شوند و اين كار، جز براي پارسايان و پرهيزگاران و نيكان و برگزيدگان حاصل نمي‌شود؛ يعني خوبان، هدف تير بلا و غم‌اند! گفتار ديگر كه حضرت علي(عليه‌السلام) در اين باره فرمود: «مَن أحبنا أهل‌البيت فليستعدَ [فليعد] للفقر جلباباً» [46]؛ يعني هركس ما خاندان عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) را دوست داشته باشد، بايد مهيا و آماده در بر كردن جامه فقر و روپوش تهي دستي باشد.
اين شرح جناب سيد رضي گرچه قابل قبول است و برخي از شواهد نقلي نيز آن را تأييد مي‌كند، ليكن مي‌توان براي گفتار ياد شده معناي دقيق‌تري بيان داشت و آن اينكه حقيقت انسان كامل با حقيقتِ قرآن، كاملاً هماهنگ است و حديث ثقلين و جدا نبودن آنها از يك‌ديگر، و نيز همراهي قرآن با علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) آن را تأييد مي‌كند.
بنابراين، حكم ولايت و خلافت انسان كامل، حكم قرآن كريم است؛ همان‌طور كه حقيقت قرآن، فراتر از آن است كه كوه آن را تحمّل كند و اگر خداوند قرآن را بر كوه نازل مي‌كرد، كوه متلاشي مي‌شد، حقيقت ولايت انسان كامل نيز برتر از آن است كه محمول كوه شود؛ زيرا احتمال و پذيرش كوه نسبت به امور مادي محسوس، محفوظ است؛ ليكن تحمّل آن نسبت به امور مجرد و معقول محرز نيست؛ بلكه عدم آن محرز است؛ بنابراين، مي‌توان معناي «لو أحبّني جبل لتهافت» را هماهنگ با معناي آيه ﴿لو أنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللّه و تلك الأمثال نضربها للناس لعلّهم يتفكّرون﴾ [47] دانست.
اگر چنين معنايي براي حديث علوي(عليه‌السلام) پذيرفته شود، آنگاه به خوبي روشن مي‌شود كه استحقاق آن حضرت(عليه‌السلام) براي تحليل معارف قرآني به نحو تعيّن خواهد بود؛ زيرا آن حضرت(عليه‌السلام) به نوبه خود، قرآن ناطق است و بهترين راه شناخت هر چيزي، آن است كه آن شي‏ء را از زبان همان شي‏ء بشناسيم و معرفت قرآن از زبان اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) به منزله شناخت قرآن از زبان خود قرآن است.
آنچه تا كنون ثابت شد، عبارت است از صلاحيت كامل و استحقاق تعييني اهل‌بيت عصمت(عليهم‌السلام) به ويژه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) براي تبيين علوم و مفاهيم قرآني و آنچه در پيش داريم، بررسي گفتار آن حضرت(عليه‌السلام) درباره قرآن كريم است.
به نظر مي‌رسد بررسي اجمالي سخنان حضرت علي(عليه‌السلام) درباره قرآن به تبيين سه نظام بر مي‌گردد:
اول: نظام فاعلي قرآن كه در آن ثابت مي‌شود كه مبدأ پيدايش قرآن چيست و نحوه تحقّق آن چگونه بوده است.
دوم: نظام داخلي قرآن كه در آن بررسي مي‌شود چگونه مي‌توان به معارف قرآن كريم بار يافت.
سوم: نظام غايي قرآن كه در آن چنين تحليل مي‌شود كه هدف نهايي پديد آمدن قرآن كريم چيست؟ بنابراين، با افزودن سه فصل ديگر درباره نظامهاي سه‌گانه، بر دو فصل گذشته، رسالت اين رساله به پايان مي‌رسد.
فصل سوم.
بررسي نظام فاعلي قرآن در نهج البلاغه
گرچه هر موجودي كه هستي او عين ذاتش نيست، نيازمند به علت است، چنان كه حضرت علي(عليه‌السلام) فرمود: «كلّ قائمٍ في سواه معلول» [48] و گرچه تمام موجودهاي امكاني معلول و مخلوق خداوندند: ﴿اللّه خالق كلّ شي‏ء﴾ [49]، ليكن آفرينش جهان بر محور جدايي مخلوق از خالق و انفصال وي از خالق خود، نخواهد بود؛ زيرا هرگونه جدايي، مستلزم تحوّل در مبدأ فاعلي است و خداوند، منزّه از هرگونه تحوّل و مبرّا از هرگونه تغيير است.
اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) نيز فرموده است: «ولا يتغيّر بحال و لا يتبدّل بالأحوال و لا تُبليه الليالي و الأيام و لا يغيّره الضياء و الظّلام» [50]؛ «لا يشغله شأن و لا يغيّره زمان».[51]
تجلي، بهترين وجه معقول آفرينش جهان
بهترين وجه معقول آفرينش جهان، همانا تجلّي است كه از ظريف‌ترين تعبيرهاي قرآني و روايي‌است؛ چنان‌كه در آيه ﴿فلمّا تجلّي ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسي صعقاً﴾ [52] آمده است و در جريان معاد هم تلويحاً به آن اشاره شده است؛ زيرا خداوند در آيه ﴿قُل إنما علمها عند ربّي لا يُجلّيها لوقتها إلاّ هو﴾ [53] تجليه ساعت و قيامت را به خود اسناد داده است.
چون در قيامت كبرا و حشر اكبر، تمام اشخاص و اشيا به عنوان مبدأ قابلي حضور و ظهور دارند، نه به عنوان مبدأ فاعلي، زيرا همه آنها تحت قهر حاكم‌اند، بنابراين، تنها عامل تجلّي قيامت، ظهور خود خداوندِ متجلي خواهد بود؛ چون هيچ نوري در حشر اكبر حضور و ظهور فاعلي ندارد تا مايه روشني اصل قيامت شود. به هر تقدير، تنها عامل تجلّي هر شخص يا شي‏ء، ظهور ربوبيّت خداوند در او خواهد بود.
حتي روشني روز كه وسيله تجليه و روشن نمودن اشيا و امور است: ﴿و النهار إذا جلاّها﴾ [54]، بعد از آن است كه خود روز روشن شده باشد: ﴿و النهار إذا تجلّي﴾ [55]، زيرا تا خود روزْ متجلّي نباشد، هرگز تجلي‌گر اشياي امور ديگر نخواهد بود و تنها عامل تجلّي روز، همانا ظهور ربوبيّت خداوند است كه مُقدر ليل و نهار بوده و مكرّر آنها در يك‌ديگر و مولج هركدام در ديگري است: ﴿و جعلنا الّيل والنهار ايتين فمحونا اية الّيل و جعلنا اية النهار مبصرة﴾.[56] از اين جهت مي‌توان گفت كه ظهور روز، توسط ظهور خداوندي است كه او ﴿نور السموات والأرض﴾ [57] است.
آنچه از نهج البلاغه در توجيه كيفيت آفرينش جهان بر مي‌آيد، اين است كه اساس خلقت الهي، همان تجلّي عيني اوست؛ چنان‌كه فرموده است: «الحمدللّه المتجلي لخلقه بخلقه» [58] و پايه معرفت خالق نيز همان تجلّي علمي اوست؛ چنان‌كه فرموده است: «بها تجلّي صانعها للعقول» [59] و چون جلوه‌گاه علمي او عقل مجرّد است، هرگز با چشم مادّي ديده نخواهد شد: «و بها امتنع عن نظر العيون» [60]؛ زيرا چشم مُلكي، عقل و معقول ملكوتي را نمي‌بيند؛ چه رسد به مشاهده ما فوق اينها.
البته تجلّي خداوند براي درك دروني، مستلزم احاطه علمي نيروي ادراك كننده نسبت به خداوند متجلّي نخواهد بود؛ لذا حضرت علي(عليه‌السلام) در اين باره چنين فرمود: «لم تحط به الأوهام بل تجلّي لها بها و بها امتنع منها»[61]. چون محل تجلّي محدود است، هرگز توان احاطه مبدأ محيطِ خود را ندارد و از آنجا كه حيطه او را مبدأ فاعلي، محدود و احاطه كرده است، از اين جهت، فقط براي نيروي ادراك كننده دروني جلوه كرده و از محدود و محاط شدن او امتناع ورزيده است.
اكنون كه روشن شد اساس آفرينش خداوند، همان تجلّي عيني او و پايه معرفت الهي، همان تجلّي علمي اوست، صدور يا ظهور قرآن كريم از ذات اقدس خداوندي با تجلّي ويژه خواهد بود؛ چنان‌كه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) در اين باره فرموده است: «فبعث اللّه محمداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بالحق ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلي عبادته و من طاعة الشيطان إلي طاعته بقرآن قد بيّنه و أحكمه… فتجلّي لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته».[62]
همان‌طوري كه تجلي عيني خداوند در قرآن تكويني، معقول استْ نه محسوس، لذا از حواس مادي امتناع دارد، تجلّي علمي او در قرآن تدويني نيز معقول است نه محسوس؛ لذا از حواس ملكي امتناع دارد و محروماني كه جز به حسّ مادي نپرداختند، از شهود قلبي او محجوب‌اند؛ چنان‌كه تكلّم او همانند اصل آفرينش وي، منزّه از تَرَوّي، تفكر حصولي، اهتمام‌ورزي ذهني خواهد بود: «متكلمٌ لا برويّةٍ، مريدٌ لا بهمّةٍ، صانعٌ لا بجارحةٍ».[63]
با چنين كلامي با صاحب‌دلان مشتاقْ مكالمه دارد و تكلّم مي‌كند: «و ما برحَ للّه عزّت آلائه في البرهة بعد البرهة و في أزمان الفترات، عباد ناجاهم في فكرهم و كلّمهُم في ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور يقظةٍ في الأبصار و الأسماع و الأفئدة، يذكّرون بأيّام اللّه».[64]
چون قرآن جلوه ويژه الهي است، نور مخصوص او را به همراه خواهد داشت؛ لذا حضرت علي(عليه‌السلام) در اين باره فرمود: «ابتعثه بالنور المضي‏ء، و البرهان الجلّي و المنهاج البادي و الكتاب الهادي» [65]؛ «ثم أنزل عليه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابيحه، و سراجاً لا يخبو تَوَقُّدُهُ» [66] و نيز فرموده است: «كتاب اللّه تبصرون به و تنطقون به».[67] اگر خداوند قرآن را به عنوان نور نازل نكرده بود، هرگز ديدن اشيا با آن ممكن نبود؛ چون بصيرت دل با نور معنوي مي‌تواند اشيا و اشخاص را درك كند؛ نظير آنكه چشم سر با نور حسّي و مادي اشيا را مي‌بيند. غرض آنكه در نهج البلاغه گاهي تصريحاً و گاهي تلويحاً از قرآن به نور ياد شده است كه اين نور ويژه، محصول همان تجلّي علمي خاص است.
گرچه وسائط فيض در تجلّي ساير اشيا مأموران مخصوص خداوندند، ليكن در تجلّي قرآن كريم، مبادي فاعلي قريب نيز فرشتگان معصوم مخصوص‌اندكه حضرت علي(عليه‌السلام) در اين‌باره فرموده است: «و مسبّحون لا يسأمون؛ لا يغشاهم نوم العين و لا سهو العقول و لا فترة الأبدان و لا غفلة النسيان و منهم أُمناءُ علي وَحِيه و ألسِنة الي رسله» [68]؛ «جَعلهم اللّه فيما هنالك أهل الأمانة علي وحيه و حمّلهم إلي المرسلين و دائع أمره و نهيه و عصمهم من ريب الشُّبهات» [69]؛ «و لم تطمع فيهم الوساوس فتقترع برينها علي فكرهم».[70]
يعني فرشتگان الهي، دائماً در تسبيح خستگي ناپذيرند و هرگز خوابِ چشم و سهوِ عقل و سستي بدن و غفلت فراموشي عارضشان نمي‌شود. از اين گروه، عدّه‌اي امينِ وحي خدا و زبان گوياي الهي براي پيامبران هستند. خداوند فرشتگان را امين وحي خود قرار داد و وحي را به وسيله آنان به پيامبر خود رساند و آنها را از اضطراب شبهه و شك حفظ كرد و هيچ وسوسه‌اي در آنها طمع نمي‌كند.


نتيجه آنكه مبدأ نظام فاعلي وحي، خداوند است و نحو اظهار آن نيز تجلّي علمي ويژه است و حاملان آن هم فرشتگان مخصوص‌اند؛ بنابراين، هيچ بطلان و خلافي در محور فاعلي قرآن، راه ندارد. تمام مطالب اين فصل را مي‌توان از آيات قرآن كريم استنباط كرد؛ ليكن چون مدار اصلي بحث كنوني، استفاده مسائل آن از نهج البلاغه است، از استدلال و نيز استناد به قرآن كريم، تحرّز جستيم.
فصل چهارم.
بررسي نظام داخلي قرآن در نهج البلاغه
منظور از نظام داخلي قرآن، تشريح محتواي قرآن در نهج البلاغه نيست؛ زيرا همان‌طوري كه در پيشگفتار گذشت، سراسر نهج البلاغه مضمون قرآني دارد و به آن استناد دارد و بر آن اعتماد؛ بلكه مقصود از نظام داخلي قرآن در اينجا بيان كيفيت تفسير قرآن و منهاج اصيل آن، طبق رهنمود حضرت علي(عليه‌السلام) است. آنچه از نهج البلاغه درباره منهاج تفسير و روش مَشْروع تبيين قرآن كريم استنباط مي‌شود، نكاتي است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
صامت و ناطق بودن قرآن تدويني
1. قرآن تدويني، كتابِ صامت محض و ساكت صرف نيست؛ بلكه در عين صمت و سكوت، نطق و بيان دارد: «فهو (القرآن) بينهم شاهد صادق و صامت ناطق».[71] اگر قرآن خموش محض مي‌بود، هرگز به شهادت و صدق كه هر دو وصف گفتار است، موصوف نمي‌شد؛ گذشته از آنكه به ناطق بودن آن نيز تصريح نمي‌شد؛ «فالقرآن آمرٌ زاجرٌ و صامت ناطق؛ حجةاللّه علي خلقه أخذ عليه ميثاقهم… ».[72]
صامت و ناطق بودن قرآن تکويني(جهان)
2. قرآن تكويني، يعني جهان آفرينش نيز صامتِ صرف و ساكتِ محض نيست؛ بلكه در عين خاموشي، داراي نطق است: «فصار كلّ ما خلق حُجّة له و دليلاً عليه، و ان كان خلقاً صامتاً؛ فحجّته بالتدبير ناطقةٌ و دلالته علي المبدع قائمة».[73]
نطق جهان آفرينش در پي انديشيدن صحيح
3. جمع بين خاموشي و نطق جهان آفرينش، به اين است كه اگر كسي درباره نظام هستي و جهان عيني كه قرآن تكويني است، صحيح بينديشد، و درست تدبّر كند و بر اساس ادراك راستين و راسخ سؤال طرح كند، پاسخ منطقي خود را از آن دريافت خواهد كرد؛ ولي اگر كسي در اثر نينديشيدن، سؤال مشخصي را مطرح نكند، اصلاً پاسخي از آن نمي‌شنود يا اينكه، اگر سؤال ناصوابي را در اثر كژراهه و بدانديشي خود ارائه كند، پاسخ ناصوابي را بر جهان آفرينش تحميل مي‌كند و همان را از آن تحويل مي‌گيرد كه اين كج‌انديشي اخير، همان تفسير به رأي ناپسند است. شاهد اينكه نطق قرآن تكويني، بعد از انديشيدنِ صحيح است. گفتار حضرت علي(عليه‌السلام) در وادي همين بيان است كه فرمود: «فحجّته بالتدبير ناطقة، و دلالته علي المبدع قائمة».
همين معنا درباره قرآن تدويني نيز صادق است؛ يعني اگر كسي درباره نظام معرفتي قرآن كه جهان علمي است، صحيح بينديشد و پرسش استواري ارائه كند، پاسخ صائب خود را از قرآن كريم دريافت مي‌كند؛ ولي اگر كسي در اين باره درست فكر نكند و سؤال متقن و مشخصي را عرضه ندارد، اصلاً پاسخي از قرآن نمي‌شنود و اگر در اثر خامي و كژراهه رفتن، سؤال ناصوابي را مطرح كند، پاسخ غلطي را بر قرآن صائب صامت تحميل مي‌كند و سپس همان را به گمان خود از قرآن تحويل مي‌گيرد كه اين طرحِ صورت مسأله غلط و دريافت بافته‌هاي فكري از زبان قرآن، همان تفسير به رأي حرام و ممنوع است. هماره، سؤال از قرآن تكويني و تدويني بايد عالمانه باشد؛ زيرا: «حسن السؤال نصف العلم» و هميشه، پاسخ صحيح، مسبوق به سؤال درست است.
ضرورت هماهنگي پرسش با معيارهاي نظام عيني و عملي
4. درستي سؤال كه زمينه دريافت پاسخ صائب است در اين است كه پرسش با معيارهاي اصلي نظام عيني يا علمي مسئول هماهنگ باشد؛ چون جهان عيني كه قرآن تكويني است و جهان علمي كه قرآن تدويني است، ضابطي خاصّ علّي و معلولي و مانند آن دارد و اگر پرسشي مطابق با خطوط كلّي حاكم بر نظام عيني يا معرفتي نباشد، هيچ پاسخ درستي از جهان عيني يا از قرآن كه جهان علمي است شنيده نمي‌شود.
كسي كه تدبّر تام ندارد، بافته‌هاي واهمه خويش را يافته‌هاي فاهمه مي‌پندارد. چنين انسان مُختال زاعِم، همواره از موهومات خويش مي‌پرسد و دائماً صداي گوشخراش و مغالطه‌آميز پاسخ باطل را از واهمه خود مي‌شنود؛
چنان‌كه حضرت علي(عليه‌السلام) در نامه‌اي به معاويه(لعنة اللّه عليه) چنين فرمود: «فَعَدوتَ علي الدنيا بتأويل القرآن، فطلبتني بما لم تجن يدي و لا لساني و عصيتهُ أنت و أهل الشام بي» [74]، مقصود از تأويل مذموم در اين نامه، همان تفسير به رأي و تبديل كژ راهه به صراط مستقيم و جايگزيني «هوا» به جاي «هُدا» است؛ در قبال تفسير صحيح برخاسته از سؤال صائب و جواب مصيب كه آن را تأويل محمود و ممدوح مي‌نامند؛ چنان‌كه حضرت علي(عليه‌السلام) در نامه‌اي به فرزند خود، چنين مي‌نگارد: «واَنْ ابتدئك بتعليم كتاب اللّه عزّوجلّ و تأويله و شرائع الإسلام و أحكامه».[75] البته بحث تفسير و تأويل و امتياز اصطلاحي هركدام از ديگري و استشهاد به آيات قرآني براي امتياز مزبور، در جايگاه خاص خود مطرح است.
اشاره به نطق عيني و عملي در نهج البلاغه
حضرت علي بن ابي طالب(عليه‌السلام)، در برخي از خطبه‌ها، هم به نطق نظام عيني جهان اشاره فرمود و هم نطق نظام علمي قرآن را گوشزد كرد و درباره اين دو موضوع، چنين فرمود: «و أرانا من ملكوت قدرته و عجائب ما نطقت به آثار حكمته» [76]؛ «…و أشهد أنّ من ساواك بشي‏ء من خلقك فقد عدل بك و العادل بك كافر بما تنزلت به محكمات آياتك، و نطقت عنه شواهد حجج بيّناتك» [77] و در بعضي از خطبه‌ها به ناطق بودن خصوص قرآن كه همان نظام علمي جهان است، پرداخت و چنين فرمود: «اظهُركم ناطق لا يعيا لسانه وبيتٌ لا تهدم أركانه و عزٌّ لا تُهزم أعوانه» [78]؛ «إنّ اللّه بعث رسولاً هادياً بكتابٍ ناطقٍ و أمرٍ قائمٍ».[79]
قرآن، مرجع منازعات فکري و حقيقي صاحب نظران
5. قرآن تدويني، مرجع صاحب نظران صائب براي حلّ مشكل و پايان دادن به خصومتهاي فكري و حقيقي است؛ چنان‌كه حضرت علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) چنين فرموده است: «و لمّا دعانا القوم إلي أن نُحكّم بيننا القرآن لم نكن الفريق المتولّي عن كتاب‌ الله سحانه و تعالي و ق‏د قال اللّه سبحانه: ﴿فإن تنازعتم في شي‏ءٍ فردّوه إلي اللّه و الرسول﴾ فردّه الي اللّه ان نحكمَ بكتابه و ردّوهُ الي الرسول أن نأخذ بسنّته».[80]
يعني هنگامي كه متخاصمان، ما را به تحكيم قرآن فراخواندند، ما روبرگردان از كتاب خداوند نبوديم؛ چون خداوند فرمود: براي حلّ نزاع به خدا و پيامبر رجوع كنيد و رجوع به خدا همان تحكيم كتاب اوست و رجوع به پيامبر، همان گرفتن سنّت آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است.
از اينجا معلوم مي‌شود كه ظاهر قرآن كريم براي صاحب نظران، قابل فهم است اولاً و محتواي ظاهري او اگر تخصيص يا تقييدي از سنّت نيايد، حجّت است ثانياً و كيفيّت نطق قرآن هم عبارت از استنباط صاحب‏نظران منزّه از غرض ورزي و هوا مداري و هوس پرستي است ثالثاً؛ چنان‌كه در صدر همين خطبه آمده است: «إنّا لم نحكّم الرجال و إنّما حكّمنا القرآن و هذا القرآن إنّما خطّ مستور بين الدفّتين؛ لا ينطق بلسانٍ و لابد له من ترجمان و إنما ينطق عنه الرجال».[81]
خاموشي قرآن در برابر متحجران
6. تا كنون، بررسي خاموشي و نطق قرآن كريم، نسبت به سه گروه روشن شده است:
گروه اول، كساني بوده‌اند كه در اثر تحجّر و نينديشيدن، هيچ‌گونه پرسشي را در ساحت قرآن مطرح نكرده‌اند و نمي‌كنند. چنين گروهي كه ساكنان و جامدان حقيقي‌اند، سخني را از قرآن حكيم نمي‌شنوند و اين كتاب الهي نيز نسبت به آنها خاموشي پيشه كرده است.
گروه دوم، كساني بوده‌اند كه در اثر كژاراهه و بدانديشي، سؤال باطلي را به پيشگاه قرآن برده‌اند و با پيش فرضهاي غلط آموز، صداي واهمه خويش را نداي قرآن تلقّي كرده‌اند و كتاب الهي را به پاسخ دلخواه خود، متهم كرده‌اند و مي‌كنند؛ در حالي‌كه كتاب خداوند نسبت به اين گروه هم، همچنان صامت است؛ زيرا آن مطالبي را كه قرآن گوياست، اين‌گروه نمي‌شنوند و آنچه را اينها از خود مي‌شنوند، گفته قرآن كريم نيست.
گروه سوم، كساني‌اند كه متدبّرانه با پيمودن صراط مستقيم، پرسش معقولي را به ساحت قرآن كريم عرضه داشته‌اند و مي‌دارند و پاسخ مناسب را از او دريافت مي‌كنند. چنين مفسّراني، ترجمان كتاب كريم‌اند و از زبان قرآن، سخن مي‌گويند: «انما ينطق عنه الرجال».[82]
اما آنچه هم اكنون مطرح است، بررسي نطق قرآن كريم نسبت به گروه چهارم است و آن، اينكه اگر انسان سالك صالحي از سطح مفسّر متدبّر عادي فراتر رفت و از ژرفاي قرآن تكويني، اسرار و رموزي را كسب كرد و با چنين ره‌توشه‌اي به پيشگاه قرآن تدويني رفت و پرسش غيب آموزي را مطرح ساخت و پاسخ مناسب با ملاحم و غيوب آينده را مثلاً مسئلت كرد، قرآن كريم در اين بخش نيز ناطق است و با زباني چنان مستنطق ژرف انديشِ خواهان ملاحم و اسرار غيبي سخن مي‌گويد؛ چنان كه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) فرموده است: «ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أُخبركم عنه. ألا إنّ فيه عِلم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم».[83]
آنچه از گروه چهارم متوقّع است، دو نكته محوري است: يكي راجع به اسرار و ملاحم و غيوب كه خارج از قلمرو تكليف عمومي است و فقط براي خواص، جنبه كمالي دارد و ديگري تبيين قيد يا خصوصيّت يا قرينه و مانند آن كه در تتميم نصاب حجّيت ظواهر قرآن، سهم به سزايي دارند؛ يعني آنچه گروه سوم با استنطاق و استظهار قرآني به دست آورده‌اند، به انضمام آنچه از گروه چهارم در زمينه تخصيص يا تقييد عموم يا اطلاق محتواي قرآني نقل شده، به نصاب حجّت مي‌رسد و قرآن كريم، در اين دو نكته محوري، گرچه نسبت به گروه چهارم كه همان اولياي معصوم الهي‌اندْ ناطق است، نسبت به گروه سوّم كه همان مجتهدان صاحب نظر و مفسّرانِ صائب رأي‌اندْ صامت است؛ لذا حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) در مقام تحدّي و مبارزه طلبي، چنين فرموده است: «فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أُُخبركم عنه».
اولين نطق قرآن، درباره مراد خود
7. اولين نطق قرآن كريم، همانا درباره روشن كردن مراد خود است؛ يعني قبل از دلالت بر هر مطلب بيروني، راجع به كيفيت انسجام دروني خود سخن مي‌گويد و پيام قرآن حكيم در اين زمينه آن است كه نه تنها هيچ‌گونه تهافت، تخالف، تكاذب در سراسر آيات او يافت نمي‌شود، بلكه كمال انعطاف را نسبت به هم داشته و از اين جهت، تمام آيات، متشابه و مثاني هم‌اند؛ ﴿اللّه نزّل أحْسَنَ الحديث كتاباً متشابهاً مثاني﴾.[84]
حضرت علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام)، درباره تعامُل آيات قرآني با يك‌ديگر و تعاطي آنها در دلالت بر مقصود، از زبان خود قرآن كريم چنين سخن مي‌گويد: «و ذكر ان الكتاب يُصدّق بعضهُ بعضاً و أنّه لا اختلاف فيه فقال سبحانه ﴿و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً﴾» [85]؛ يعني سراسر آيات قرآن، تصديق كننده يك‌ديگر و تبيين كننده همديگرند و اگر مطلبي در آيه‌اي بازگو شود، همان مطلب به ياري آيه يا آيات ديگر روشن‌تر مي‌شود و تعميم آن تخصيص مي‌يابد و اطلاق آن تقييد مي‌شود و قرينه آن بازگو مي‌شود و ساير اقسام دلالت و انحاي تفسيري آن واضح خواهد شد.
چون شرح برخي از آيات را بايد از زبان آيه ديگر شنيد، و تفسير بعضي از آيات را با شهادت آيات ديگر به نصاب لازم رساند؛ چنان‌كه حضرت علي(عليه‌السلام) در اين باره مي‌فرمايد: «كتاب اللّه تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض و لا يختلف في اللّه و لا يخالف بصاحبه عن اللّه».[86]
همين مطلب، يعني گرايش آيات به يك‌ديگر، و نطق و تصديق و شهادت آنها نسبت به يك‌ديگر از آيات قرآني كه درباره نور بودن و تبيان بودن او براي تمام اشيا نازل شده است، كاملاً قابل استفاده است؛ زيرا كتابي كه نورِ امور، اشيا و مطالبِ ديگر است، قبل از هر چيز، نور خود خواهد بود و نيز كتابي كه تبيان اشياي ديگر است، قبل از هر چيز، تبيين كننده خويش خواهد بود.
رجوع به معصومان(عليهم السلام)متمم و مکمل تفسير قرآن
8. منهاج و روش اصيل در تفسير قرآن، همان تفسير قرآن به خود قرآن است و چون متن قرآن، جوامع انساني را به خاندان عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) ارجاع مي‌دهد، بنابراين، رجوع به سنّت معصومين(عليهم‌السلام) متمّم و مكمّل تفسير قرآن به قرآن خواهد بود؛ به طوري كه بدون چنين رجوعي، حقيقت قرآن به خود قرآن نيز تفسير نمي‌شود؛ زيرا با طرد برخي از آيات الهي كه دلالت بر لزوم رجوع به سنّت معصومين(عليهم‌السلام) دارد، مقداري از آيات قرآن از صحنه تفسير حذف مي‌شود و چنين روشي با انعطاف و تعاطي دلالتي سراسر آيات قرآن كريم نسبت به يك‌ديگر سازگار نخواهد بود؛ لذا حضرت علي(عليه‌السلام) درباره اولياي الهي كه كامل‌ترين مصداق آن، معصومين(عليهم‌السلام) هستند چنين فرموده است: «إنّ أولياءَ اللّه هم الذين… بهم علم الكتاب و به علموا و بهم قام الكتاب و به قاموا».[87]
سِرّ آنكه اولياي الهي ترجمان قرآن‌اند و به وسيله آنان علوم قرآني بهره ديگران مي‌شود، قبلاً بازگو شد و آن اين بود كه اينان جزء گروه چهارم‌اند و پرسشهاي خاصّي را در ساحت قرآن مطرح مي‌كنند كه ديگران از شنيدن صداي آن ناطقِ باطني «قرآن» محروم‌اند. در هر مرحله‌اي كه توده مردم يا دانشمندان از شنيدن صداي قرآن بي‌بهره‌اند، قرآن كريم به وسيله ترجمان معصوم تفسير مي‌شود؛ چنان‌كه قبلاً نقل شد؛ «و لابدّ له من ترجمان» [88]، و كسي كه خروش واهمه خود يا غوغاي مُختالانه ديگر را مي‌شنود، حقّ ندارد آن را بر قرآن كريم تحميل كند و آن را مقصود كتاب خدا بداند؛ كه چنين كاري طبق بيان حضرت علي(عليه‌السلام) جهالت و ضلالت است.
آن حضرت(عليه‌السلام) درباره عالِم نمايي كه دامي در برابر مردم نصب كرده تا عدّه‌اي را با فريب و نيرنگ به دام خود بكشد و باطن او جز دام، چيز ديگري نيست، مي‌فرمايد: «و آخر قد تسمّي عالماً و ليس به؛ فاقتبس جهائل من جهّال و أضاليل من ضُلاّلٍ و نصب للناس أشراكاً من حبائل غرور و قول زُورٍ؛ قد حمل الكتاب (أي القرآن) علي آرائه و عطف الحق علي أهوائه… يقول: أقفُ عند الشبهات و فيها وقع و يقول: أعتزل البدع و بينها اضطجع؛ فالصورة صورة إنسان و القلب قلب حيوان؛ لا يعرف باب الهدي فيتّبعه و لا باب العمي فيصدّ عنه و ذلك ميّت الأحياء».[89]
كسي كه رأي خود را بر قرآن تحميل مي‌كند، و كتاب الهي را با تفسير به رأي وسيله ارتزاق و نيز دامي براي نيرنگ ديگران قرار مي‌دهد، خود دامي است به صورت انسان و جنازه عمودي است به صورت زنده ايستاده و متحرّك؛ چون باطن او حيواني است زنده و انساني است مرده! ولي انسان كامل مانند حضرت بقية اللّه‌رواح من سواه فداه درباره قرآن تدويني، همان بينش را دارد كه درباره قرآن تكويني؛ يعني، همان طوري كه در نظام تكويني و عيني، تمام اشيا تابع مشيّت و اراده خداست، در نظام تدويني و علمي نيز تمام علوم و مفاهيم و معارف نيز تابع علم خداست، كه به صورت قرآن حكيم تجلّي كرده است؛ لذا حضرت علي(عليه‌السلام) درباره چنين انسان كامل و الهي در قبال دامهاي به ظاهر انسان، فرموده است: «يعطف الهوي علي الهدي، إذا عطفوا الهدي علي الهوي، و يعطف الرأي علي القرآن إذا عطفوا القرآن علي الرأي».[90]
كسي كه رأي خود را بر وحي الهي تحميل كند و قرآن را بر هواي خويش حمل كند، يا مُفرط است يا مُفرّط؛ زيرا منشأ چنان كاري جز جهالت و ضلالت چيز ديگر نخواهد بود و جاهل ضالّ، يا گرفتار افراط است يا مبتلا به تفريط و هر دو آنها كژراهه است كه نوال بهشت را به وبال دوزخ تبديل مي‌كند. اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) در اين باره چنين فرموده است: «و أنّ محمداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عبده و رسوله… فأدّي أميناً و مضي رشيداً و خلّف فينا راية الحق؛ من تقدمها مرق و من تخلف عنها زهقَ و من لزمها لحقَ»،[91]
سرّ مروق و خروج متقدّم مفرط و راز زهوق متخلّف مفرط، همانا اين است كه تفسير وحي به خودِ وحي، تنها صراط مستقيم نجات است كه هرگونه انحرافِ از آن، زمينه ارتداد و خروج از دين و در نتيجه سبب هلاكت خواهد بود؛ برخلاف التزام همه جانبه به آن كه در اين حال، هماره انسان ملتزم اعتقادي و عملي به متن صراط مستقيم و اصل و در نهايت به هدف غايي، ملحق و نايل مي‌شود.
تذكّر: آنچه درباره تفسير قرآن به قرآن از نهج البلاغه نقل شده، در آثار حسنه و به جا مانده از ساير معصومين(عليهم‌السلام) نيز فراوان است و چون بازگو كردن آنها خارج از حريم اين نوشتار كوتاه است، از نقل آنها خودداري شده است؛ ليكن بيان كوتاهي از رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره منهاج معقول و روش مقبول تفسير قرآن كه همان تبيين قرآن به خود قرآن است، نقل مي‌شود. البته غالب سخنان حضرت علي(عليه‌السلام) به جوامع الكلم حضرت خاتم انبياء(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است؛ چنان‌كه الحاق شده به كلمات ديگر امامان معصوم(عليهم‌السلام) است؛ چون همه آن ذاتهاي نوري و مآثر آنان، مصبوغ به صبغه الهي است كه احسن صبغه‌هاست.
از حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) رسيده است: «إنّ القرآن ليصدق بعضه بعضاً؛ فلا تكذبوا بعضه ببعض» [92]؛ «عليكم بالقرآن؛ فاتخذوه إماماً و قائداً».[93]
اگر يك آيه برابر رأي مفسّر هوا مدار تفسير شود، حتماً آيات ديگر، چنان برداشتِ مجعولي را تكذيب مي‌كنند و سبب چنين تكذيب باطلي، همانا تحميل هوا بر هدا است و چون مفسّر هوس پرست به هواي خويش اقتدا دارد، هواي او رهبر وي است و اگر قرآن را برابر هوس خود تفسير كرد، قرآن را كه بايد رهبر باشدْ تحت رهبري قرار داده است.
البته هلاكْ دامنگير چنين افرادي خواهد شد؛ چنان‌كه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) درباره هلاكت هوامداران فرموده است: «كأنّهم أئمّة الكتاب و ليس الكتاب إمامهم» [94]؛ «كأنّ كل امْرء منهم إمام نفسه، قد أُخذ منها فيما يري بِعُري ثقاتٍ و أسبابٍ محكماتٍ»؛[95] بر خلاف مفسر حقّ مداري كه هداي قرآن را بر هواي خود ترجيح داده است؛ زيرا چنين مفسر هدايت طلبي، قرآن را رهبر خويش قرار داده است.
چنان‌كه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) در اين‌باره فرموده است: «قد أمكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و إمامه، يَحُلُّ حيث حَلّ ثقله و ينزلُ حيث كان منزله» [96]؛ زيرا قرآن كتابي است كه به هيچ وجه، بطلان در او راه ندارد؛ ﴿لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد﴾[97]. از اين جهت، حضرت علي(عليه‌السلام) چنين راهنمايي فرموده است: «و اتّهموا عليه آراءكم و استغشوا فيه أهوائكم» [98]؛ يعني هنگام تعارض رأي شما با قرآن حكيم، رأي خود را به بطلان متهم كنيد؛ نه قرآن را و هنگام تعارض هواي شما با هدايت قرآن، هواي خود را مغشوش بدانيد؛ نه هدايت قرآن را.
تمسک بيمار دلان به آيات متشابه
9. گرچه قرآن نور الهي است و هيچ‌گونه ابهامي در آن نيست، ليكن متشابهات از يك‌سو و اكتفاي آن به بيان ضابط جامع و حكم كلي بدون ذكر مصداق يا وجه مشخّص از سوي ديگر بهانه‌اي براي كساني است كه به بيماري زيغ دل‌آلوده‌اند و گرفتار ويروس نفاق مرق، نكث و قسط هستند و بدون رجوع به محكمات، ممكن است به برخي از آيات عذر بياورند.
در اين زمينه، طبق رهنمود خود قرآن بايد به عترت طاهرين(عليهم‌السلام) كه قرآن ناطق‌اند، مراجعه كرد تا منافق چند چهره از آيه‌اي كه چند معنا دارد، بهره ناروا نبرد.
در اين باره حضرت علي(عليه‌السلام) به عبداللّه بن عباس هنگامي كه وي را براي احتجاج با خوارج اعزام كرده، فرموده است: «لا تُخاصمهم بالقرآن؛ فإنّ‌لقرآن حمّالٌ ذو وجوهٍ. تقول و يقولون؛ و لكن حاججهم بالسُنّة؛ فإنّهم لن يجدوا عنها محيصاً».[99]
سرّ آنكه سنّت معصومين(عليهم‌السلام) تعيين كننده مقصود است، با اينكه سنّت همانند قرآن مشتمل بر متشابهات است اين است كه سنّت، مجموع گفتار، رفتار، نوشتار، سكوت و سكون و مانند آن است و با تحقق عيني هريك از اين مصاديق، ضوابط عام و قواعد كلّي، در خارج متحقق و متعيّن خواهد شد و راه وجوه ديگر كه مورد پسند منافق باشد، بسته مي‌شود.
اگرچه همه آنچه را كه در سنّت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ظهور كرده است، غير از حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) كسي احاطه نكرده است و آن حضرت در اين باره چنين فرموده است: «و ليس كلّ أصحاب رسول‌اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من كان يسأله و يستفهمه؛ حتي أن كانوا ليحبون أن يجي‏ء الأعرابي و الطاري‏ء؛ فيسأله(عليه‌السلام) حتي يسمعوا و كان لايمرّ بي من ذلك شي‏ء إلاّ سألته عنه و حفظته».[100]
شمّه‌اي از احاطه علم علوي(عليه‌السلام) در فصل دوم گذشت؛ از اين رهگذر آن حضرت(عليه‌السلام) در كسوت تحدّي يا جامه شكرگزاري در برابر نعمت الهي علم غيب، چنين فرموده است: «و اللّه لو شئت أن اُخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت؛ و لكن أخاف أن تكفروا فيّ برسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ».[101]
البته منشأ چنين حيطه تامّي، همانا مظهريّت علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) براي علم خداوندي است كه در اين باره فرموده است: ﴿و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قران و لا تعملون من عملٍ إلاّ كنا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرّةٍ في الأرض و لا في السماء و لا أصغر من ذلك و لا أكبر إلاّ في كتاب مبين﴾ [102]؛ چنان‌كه انسان كامل به نوبه خود با اذن خداوند، كتاب مبين، امام مبين و مانند آن خواهد بود.
فصل پنجم.
بررسي نظام غايي قرآن در نهج البلاغه
نظام عليّت و معلوليت، آن است كه براي هر فعلي، فاعل و غايت است؛ يعني هيچ فعل بدون مبدأ فاعلي و بر حسب اتفاق پديد نمي‌آيد و نيز هيچ كاري بدون هدف نخواهد بود. البته اهداف كارها متنوع‌اند؛ زيرا افعال گوناگون‌اند؛ چنان‌كه فاعلها نيز متفات‌اند و از اين ضابط جامع، هيچ فعلي استثنا نشده و نمي‌شود.
امّا فاعلها در تأثير تفاوتي كه دارند، ممكن است برخي از آنها هدفي خاصي كه خارج از هستي آنهاست داشته باشند و با انجام فعلِ مخصوص، بين خود و هدف خويش پيوند برقرار كنند و به وسيله آن رابط كه همان فعل مخصوص آنهاست، به هدف خاص نايل آيند و بعضي از آنها ممكن است هدف مخصوصي كه خارج از ذات آنها باشد، نداشته باشند تا با انجام فعل خاص، بين خود و هدف مزبور پيوند برقرار كنند و به وسيله آن پيوند ويژه به هدف خود برسند.
ضرورت ختم نظام غايي به مبدأ غايي بالذات
چنين فرضي در نظام علّي و معلولي، نه تنها ممكن است، بلكه ضروري است؛ زيرا همان‌طوري كه سلسله نظام فاعلي اشيا حتماً بايد به مبدأفاعلي بالذات برسد كه عليّت فاعلي او عين ذات اوست و نيازي به تتميم نصاب مبدأ فاعلي ندارد، بلكه خودْ فاعلي بالذات است، همان‌طور كه موجود بالذات است، سلسله نظام غايي اشيا هم حتماً بايد به مبدأ غايي بالذات برسد؛ زيرا عليّت غايي او عين ذات اوست و احتياجي به تكميل نصاب مبدأ غايي ندارد؛ و گرنه مشكل دور يا تسلسل مطرح خواهد شد؛ بنابراين، وجود مبدأ غايي بالذات، در نظام هستي ضروري است.
خداوند، مبدأ غايي بالذات جهان هستي
از برهان توحيد چنين بر مي‌آيد كه بيش از يك واجب بالذات كه تمام كمالهاي ذاتي او عين ذات اوست و همگي نامحدودااند، وجود ندارد؛ بنابراين، خداوند كه مبدأ فاعلي بالذات براي تمام اشياست، مبدأ غايي بالذات براي تمام آنها خواهد بود و هر فاعلي، كاري را براي نيل به كمال انجام مي‌دهد و اگر خودِ كمالِ مطلق و نا محدود، كاري را انجام داد، هدف آن كار نيل به لقا و قرب همان فاعل است؛ نه چيز ديگر؛ پس در اين‌گونه از موارد، هدف همان فاعل است؛ نه جداي از آن؛ لذا خداوند از خودش چنين ياد فرموده است: ﴿هو الأوّل و الاخر و الظاهر و الباطن﴾ [103] و هرچه خارج از فاعل نامحدود فرض شود، فعل اوست؛ نه هدف او؛ زيرا آن فاعل غير متناهي، هم اوّل و مبدأ فاعلي بالذات تمام ما سواست و هم آخر و مبدأ غايي بالذات همه ماعدا.
هدفمند بودن نظام هستي كه قرآن تكويني است و نيز هدفدار بودن قرآن حكيم كه جهان تدويني است بر اساس دو اسم از اسماي حسناي خداوند خواهد بود:
اوّل آنكه خداوند، غني محض است؛ لذا هيچ‌كاري را براي رفع نقص خود نمي‌كند؛ زيرا فقري ندارد تا با تحصيل هدفِ مفروض، فَقْرِ موهوم را بر طرف كند و نيز هيچ فعلي را براي نفع رساندن به غير خود انجام نمي‌دهد، به طوري كه سود رساندن به غير خود، فاقد كمالي از كمالهاي نامحدود است و با اين رسيدن به آن كمال مفقود مي‌رسد؛ اين فرض نيز باطل خواهد بود؛ زيرا براي خدايي كه كمال محض و فعليت نامتناهي است، چنين حالي مفروض نيست.
لذا، خداوند جهان علمي و عيني را و نيز قرآن تكويني و تدويني را نه براي آنكه سودي ببرد آفريد و نه براي آنكه جُودي برساندْ خلق كرد. غرض آنكه هيچ كمالي از ناحيه فعل به فاعل بالذات نمي‌رسد؛ چون فاعل بالذات عين كمال نامحدود است.
دوم آنكه خداوند حكيم است؛ لذا هيچ كاري بدون حكمت، هدف، منفعت، مصلحت و مانند آن از وي صادر نمي‌شود؛ يعني تمام كارهاي او حكمت و ثمره سودمند دارد كه آن ثمر بر همان فعل مترتّب است و فعل خدا كه موجود ممكن است، به كمال لايق خود مي‌رسد.
نتايج جمع بندي دو اسم غني و حکيم
آنچه از جمع‌بندي اين دو اسم (غني، حكيم) از اسماي حسناي الهي استنباط مي‌شود:
1. سراسر جهان تكوين و تدوين، با حكمت، مصلحت و هدف همراه است.
2. هيچ‌كدام از حكمتها، مصلحتها و هدفها به خداوند بر نمي‌گردد؛ حتي نفع رساندن به غير خدا نيز كمال خارج از ذات او نيست تا از رهگذر فعل او تأمين شود.
3. چون قدرت كه همان مشيّت فعل و ترك است، عين ذات خداوند است، صدور هيچ فعلي از ذات اقدس الهي، ايجابي نيست تا او مضطر باشد؛ نه مختار.
4. دوام فيض، غير از قِدَم عالم طبيعت است؛ لذا دوام فيض و فضل خداوندي كه «كل منّه قديم» و «دائم الفيض و الفضل علي البريّة» است، قدم جهان ماده را كه عين سيلان و تحول بوده و حدوث زماني، ذاتي (به معناي هويّت، نه بمعناي ماهيت) اوست به همراه ندارد.
5. چون خداوند قادر مطلق است، مقدور هيچ شخص يا قانوني قرار نمي‌گيرد كه حاكم بر او باشد؛ لذا، صدور كار حكيمانه نسبت به او (وجوب عليه) ندارد، آن طوري كه معتزله مي‌پندارد؛ بلكه (وجوبٌ عنه) دارد كه حكماي اماميّه بر آن‌اند.
6. امتياز تفكّر فلسفه امامي از توهّم كلام اشعري، در دو محور اساسي است: يكي آنكه بر اساس توهّم اشعري، حُسن و قبح در كار نيست؛ ولي بر پايه تعقّل فلسفه امامي، عقل در ادراك حسن و قبح في الجمله مستقل است.
ديگر آنكه فعل خداوند بر اساس توهّم كلام اشعري، معلّل به هدف و غرض نيست؛ ولي بر پايه تعقّل فلسفه امامي، فعل خداوند معلّل به هدف است. آن هدف يا بالذات است كه عين فاعل است و كمال نهايي فعل در تقرّب به فاعل محض است كه هدف بالذات است و يا بالغير است كه همان كمال، حكمت، مصلحت و منفعت مترتّب بر فعل است كه فعل، با نيل به آن به كمال خاص خويش در محدوده هستي امكاني خود بار مي‌يابد و اگر فعل به هدف نرسيد، آسيبي به فاعل نمي‌رسد و سبب محروميت وي نمي‌شود؛ زيرا چنين فاعل بالذات و نامحدودي حتماً بي‌نياز صرف خواهد بود.
قرآن حكيم دراين باره دو مطلب اساسي را ارائه كرده است: يكي بيان هدف قرآن تكويني كه همان نظام هدفمند آدم و عالم است و ديگري، بي‌نيازي محض خداوند.
اما درباره مطلب اوّل، هدف آفرينش نظام كيهاني را كه همان قرآن تكويني است، از يك سو معرفت توحيدي انسان مي‌داند و در پايان سوره «طلاق» چنين مي‌فرمايد: ﴿اللّه الذي خلق سبع سموات و من الأرض مثلهنّ يتنزّل الأمر بينهنّ لتعلموا أنّ اللّه علي كلّ شي‏ء قدير و أنّ اللّه قد أحاط بكل شي‏ء علماً﴾ [104]و از سوي ديگر، عبادت خالص انسان را هدف خلقت وي اعلام مي‌دارد و در بخش پاياني سوره «ذاريات» چنين مي‌فرمايد: ﴿و ماخلقت الجنّ و الإنس إلاّ ليعبدون﴾.[105] برابر آيه اول، هدف عقل نظري و جنبه دانشي انسان ملحوظ است و برابر آيه دوم، هدف عقلِ عملي و جنبه ارزشي او لحاظ شده است تا كمال انسان در پرتو علم صائب و عمل صالح تأمين شود.
مطلب دوم، غناي ذاتي خداوند است، از هر موجود و هر ثمري كه بر وجود امكاني مترتّب است؛ كه از سوره مباركه «ابراهيم» استفاده مي‌شود: ﴿و قال موسي إن تكفروا أنتم و من في الأرض جميعاً فإنّ اللّه لغني حميدٌ﴾ [106]؛ يعني كفر اعتقادي جامعه ملحد كه به نقص عقل نظري و دانشي آنان بر مي‌گردد و كفر عملي آنها كه به نبود عقل عملي و ارزشي آنها مرتبط است، هيچ‌گزندي به خداوند غني محض وارد نمي‌كند. پس، اگر محتواي آيه پاياني سوره «طلاق» حاصل نشود و همچنين مضمون بخش پاياني سوره «ذاريات» حاصل نشود، هرگز نمي‌توان گفت: خداوند از نيل به هدف خود محروم مي‌شود و از اين جهت، كمال نخواهد داشت؛ بلكه بايد چنين گفت كه انسان در اثر سوء رفتار خويش به كمال متوقّع خود نايل نمي‌آيد.
اكنون كه عصاره تفسير قرآني و تعليل عقلي روشن شد، به شمّه‌اي از آنچه در نهج البلاغه درباره اصل هدف آفرينش از يك سو و بررسي نظام غايي قرآن كه مقصود اصلي اين فصل است از سوي ديگر اكتفا مي‌شود. آن حضرت(عليه‌السلام) درباره بي‌نيازي فاعل از هدف مخصوص فعل، چنين فرموده است: «فإنّ اللّه سبحانه و تعالي خلق الخلق حين خلقهم غنيّاً عن طاعتهم، آمنا من معصيتهم، لأنّه لا تضرّه معصيةُ من عصاه و لا تنفعه طاعة من أطاعه… ».[107] مقصود از طاعت، جامع طاعت فكري و عملي است؛ چنان‌كه منظور از معصيت، جامع هر دو قسم است.
پس نه توحيد موحّدان كه علم صائب است، به سود خداست و نه عبادت متعبّدان كه عمل صالح است به نفع وي؛ چه، نه الحاد ملحدان كه جهل نظري است، به زيان خداست و نه طغيان، شرك، و عصيان تبهكاران كه عمل ناصالح است، به زيان خداوند! بنابراين، فعل خداوند گرچه هدفمند است، ليكن فاعل يعني ذات اقدس الهي منزّه از غرض زائد بر ذات خود است.
آنچه در نهج البلاغه درباره هدفمندي آدم و عالم آمده، اين است كه: «فإنّ اللّه سبحانه لم يخلقكم عبثاً و لم يترككم سُدي و لم يدعكم في جهالةٍ و لا عمي»؛[108] «و كلّف يسيراً و لم يُكلّف عسيراً و أعطي علي القليل كثيراً و لم يُعصَ مغلوباً و لم يُطعْ مُكرِهاً و لم يُرسل الأنبياء لعباً و لم يُنزل الكتاب للعباد عبثاً و لا خَلَقَ السموات و الأرضَ و ما بينهما باطلاً: ﴿ذلك ظنّ الذين كفروا﴾».[109]
نظام غايي قرآن تدويني، همان نظام غايي ارسال رسولان و کتب آسماني
لازم است توجّه شود كه نظام غايي قرآن تدويني، همان نظام غايي ارسال رسولان و فرو فرستادن صحيفه‏ها و كتابهاي نوراني آنان است؛ گرچه مهيمن بر آنهاست و عصاره اهداف آنها دو چيز است كه هركدام براي تأمين بخشي از بخشهاي ارواح انساني و نفوس آدمي است كه يكي تعليم (اعم از حصولي و حضوري) و ديگري تزكيه است كه مقداري از اين اهداف براي تكميل شأن نظري جان آدمي است و مقدار ديگر از آنها براي تحصيل كمال شأن عملي روح انساني است: «فبعث فيهم رُسله و واتر إليهم أنبيائه؛ ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسيّ نعمته و يحتجّوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة» [110] (الآيات المقدّرة)؛ «بعث اللّه رُسله بما خصّهم به من وحيه و جعلهم حجّةً له علي خلقه؛ لئلا تجب الحجّة لهم بترك الأعذار إليهم؛ فدعاهم بلسان الصدق إلي سبيل الحق».[111]
يعني عقل و براهين قاطع آن، در عين لزوم كافي نيست؛ بلكه براي تأمين سعادت و رفع هرگونه اعتذار و برطرف كردن هرگونه تمسّك و احتجاج بندگان، ارسال رسول لازم است؛ كه از آيه 165 سوره «نساء» نيز چنين مطلبي استنباط مي‌شود: «بعث إلي الجنّ و إلانس رسله؛ ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذّروهم من ضرّائها».[112]
از اين تعبير ظريف بر مي‌آيدكه بهترين راه تعليم، همان اشهاد و تعليم حضوري است و سودمندترين علم همانا شهود حقيقت دنياست كه دوستي آن سرمايه هر خطاست: «حب الدنيا رأس كل خطيئة». و سرّ آن اين است كه تعبير حضرت علي(عليه‌السلام) در اين باره به اين صورت است كه انبيا مبعوث شده‌اند تا پرده دنيا را از روي زشت وي بردارند و مردم را به خطر او هشدار دهند: «فهداهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة».[113]
در اين جمله كوتاه، به دو هدف اساسي بعثت كه همان تزكيه و تعليم باشد اشاره شد؛ زيرا ضلالت در مقابل جهالت، ناظر به نقص عقل عملي است و جهالتِ در مقابل آن، راجع به نقص عقل نظري است. البته در موارد ديگر، به راههاي ضلالت و نيز به اقسام جهالت آنان اشاره شد: «فبعث محمّداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بالحق ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلي عبادته و من طاعة الشيطان إلي طاعته؛ بقرآنٍ قد بيّنه و أحكمه، لِيعَلم العبادُ ربّهم إذ جهلوه و ليقرّوا به إذ جحدوه و ليثبتوه بعد إذ أنكروه».[114]
در اين مورد نيز به طور روشن، هدف بعثت و نظم غايي نزول وحي قرآني، معرفت پروردگار و عبادت و اطاعت وي اعلام شده است. البته در پرتو اين دو هدف مهم، اهداف فرعي ديگري هم مطرح است كه همه آنها با تأمل و تدبّر به يكي از دو ركن محوري عقيده صائب و عمل صالح برمي‌گردد؛ مانند ايجاد برادري و صفا، برقراري وحدت و وفا، برطرف نمودن كينه و جفا: «دَفَنَ اللّهُ به الضّغائِن و أطفاء به الثوائر؛ ألّف به إخواناً و فرّق به أقراناً؛ أعزّ به الذِلّة و أذلّ به العِزّة» [115]؛ زيرا شرح حقايق حكمت نظري و عملي از مهم‌ترين اهداف بعثت رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و نيز انزال قرآن بوده است: «المجتبي من خلائقه و المُغتام (أي المختار) لشرح حقائقه… المجلّو به غِربيبُ العمي».[116]
لازم است توجّه شود كه هدف بالذات مانند مبدأ بالذات، همان كمال مطلق است كه عين ذات خداوندي است؛ ليكن هرچه به آن كمال مطلق نزديك‌تر باشد، هدف برتر قرآن حكيم است و عالي‌ترين مرحله آن بهره كسي است كه كمال و تمام قرآن كريم را تلاوت كند و به مضامين آن معتقد باشد و به اوصاف آن متخلّق شود و به احكام آن عامل باشد. البته ديگران هركدام به اندازه ايمان و عمل صالح خود از هدف قرآن بهره‌مند مي‌اشوند.
از اينجا چند مطلب واضح مي‌شود: 1. قيام به قسط و عدل، هدف متوسط وحي و نبوّت است؛ نه هدف برين آن، پس آنچه در آيه ﴿…ليقوم الناس بالقسط﴾ [117] آمده، ناظر بر طبقه متوسط اهل ايمان است؛ نه يگانه‌اي از آنان.
2. نوراني شدن و خداوند و اسماي حسناي او و مظاهر آن اسما يعني انبيا، اوليا، اصفيا و ائمّه اهل‌بيت(عليهم‌السلام) را به نورانيّت شناختن نه به علم حصولي و مقدمات منطقي هدف برين است كه يگانه‌اي از مؤمنان به آن صعود مي‌كنند كه در آيه ﴿الر كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾ [118] به آن اشاره شده است.
3. چون در برابر هر درجه از ايمان و عمل صالح، درجه خاصّي از بهشت مقرّر مي‌شود، پس درجات بهشت به عدد درجات و آيات مترتب قرآن خواهد بود؛ زيرا رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «يقال لصاحب القرآن إقرأ و اصعد و يصعد بكل آية درجة، حتي يقرأ آخر شي‏ء معه منه» [119] و امام صادق(عليه‌السلام) فرموده است: «يقال لقاري‏ء القرآن اقرأ و ارقَ».[120]
4. چون حقيقت نبوّت پيامبر به صورت وحي قرآن ظهور كرده است، هركس از امّت او كه سهم بيشتري از قرآن داشته باشد، به مقام معنوي او نزديك‌تر از ديگران است و آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را بيش از ديگران مي‌شناسد و دستورهاي او را بهتر از ديگران ادراك و عمل مي‌كند؛ لذا رسول‌اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «من قرأ القرآن فكأنّما استدرجت النبوة بين جَنْبَيْه؛ غير أنّه لا يوحي إليه».[121]
5. چون قرآن تدويني، حاوي حقايق قرآن تكويني است و معرفت آنها همان دانشهاي جامع و فراگير متوقّع است، رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «من أراد علم الأولين و الآخرين فليثور القرآن».[122] البته روشن است كه منظور از اين‌گونه احاديث، صرف تلاوت قرآن نيست كه نتيجه ضعف اهل ايمان است، چنان‌كه مقصود از آن، آشنايي به تفسير مصطلح نيست كه نصيب طبقه متوسط از آنان است؛ بلكه همان معرفت به نورانيّت است كه حظّ يگانه‌اي از آنان است و اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام) به ويژه حضرت علي(عليه‌السلام) مصداق بارز آنهاست.
نشانه آنكه مقصود از احاديث مزبور، صرف قرائت قرآن نيست، آن است كه در همين گروه از نصوص كه دلالت دارد بر فراز آمدن قرآن نسبت به همه علوم، چنين آمده است كه اگر كسي همه دانشها را بخواهد، قرآن را تثوير كند و تثوير و اِثاره، همان شكوفا كردن، شوراندن، انقلاب فرهنگي و ثوره فكري به پا كردن و زيرو رو كردن است كه با صِرف قرائت راست نمي‌آيد و با صرف تفسير مصطلح رايج ميسّر نمي‌شود؛ بلكه در اين راه بسي خون جگر بايد خورد!
6. گرچه پايان سير آدم و عالم، لقاي خداوند است: ﴿ألا إلي اللّه تصير الأُمور﴾ [123]، ليكن قرآن حكيم، نه تنها سائر و صائر الهي است، بلكه محرّك و مُصيّر هم خواهد بود؛ يعني خود با متكلّم خويش محشور مي‌شود و مخاطب واعي و مستمع داعي و مفسّر صائب و تالي والي را نيز به همراه خودْ آنقدر سير مي‌دهد تا به صيرورت نايل آيد؛ زيرا در آن نشئه، مخاطب و خطاب متحد خواهد شد؛ زيرا: «استدرجت النبوة بين جنبيه غير أنه لا يوحي إليه».[124]
در پايان، چند حديث درباره لزوم اهتمام به قرآن و اقامه حدود آن و حراست ثغور آن و اجراي قوانين آن و سعي در حشر با آن و كوشش در اتحاد با آن، نقل مي‌شود. حضرت علي(عليه‌السلام) در اين باره فرمود: «تعلّموا القرآن؛ فإنّه أحسن الحديث و تفقّهوا فيه؛ فإنّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره؛ فإنّه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته؛ فإنه أنفع القَصَص»؛[125] «إحياؤه (القرآن) الإجتماع عليه و إماتته الافتراق عنه».[126]
«والعصمة للمتمسّك و النجاة للمتعلّق» [127]؛ «ما جالس هذا القرآن أحدٍ إلاّ قام عنه بزيادة أو نقصان؛ زيادة في هدي أو نقصان من عمي و اعلموا أنه ليس علي أحدٍ بعد القرآن من فاقةٍ و لا لأحدٍ قبل القرآن من غني» [128]؛ «إن اللّه سبحانه لم يَعِظ أحداً بمثل هذا القرآن… و ما للقلب جلاء غيره» [129]؛ «واللّه اللّه! في القرآن؛ لايسبقكم بالعمل به غيركم» [130]؛ «حق الولدِ علي الوالدِ أن يُحسّن اسمه و يحسّن أدبه و يعلّمه القرآن».[131]
چون غالب مطالب گذشته مي‌تواند شرح كوتاه اين‌گونه از احاديث باشد، لذا از تشريح آنها در اين مختصر پرهيز مي‌شود و همان‌طوري كه ساير مطالب علوي(عليه‌السلام) مسبوق به معارف نبوي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بوده است، اين بخش از توصيه‌هاي آن حضرت(عليه‌السلام) نيز مسبوق به سنّت حسنه رسول‌گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است كه طبق دستور آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عالمان قرآن و حافظان آن، چه در حيات و چه در ممات، نسبت به ديگران رجحان داشته‌اند.
زيرا هنگام اعزام وفد و هيأت به يمن، كسي را امير آنان قرار داد كه از همه آنها كم سن‌تر بود. مردي راز اين كار را از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) پرسيد؛ آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: اين شخص، قاري قرآن است[132] و هنگام دفن شهداي اُحد فرمود: آن شهيدي كه جامع‌تر از ديگران است از جهت قرآن، او را اَمام و پيش‌روي ديگران در قبر قرار دهيد.
با اين‌گونه از معارف، روشن مي‌شود كه چرا حضرت امام زين العابدين‌(عليه‌السلام) فرموده است: «لو مات من بين المشرق و المغرب، لما استوحشتُ بعد أن يكون القرآن معي».[133]
پروردگارا! توفيق تلاوت قرآن، تثوير علوم و مفاهيم قرآن، عمل به احكام قرآن و حشر با قرآن را در پرتو عنايت عترت طاهرين(عليهم‌السلام) به ويژه سيّد اوصيا علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) و خاتم اوصياء بقية اللّه ارواح من سواه فداه را به همه مشتاقان ثقلين عطا فرما! و راقم اين سطور و همه ذوي حقوق او را مشمول لطف خاص خويش قرار ده!

والحمدللّه رب العالمين
دماوند، شهريور 1376 جوادي آملي





[1] ـ سوره حديد، آيه 3؛ نهج‌البلاغه، خطبه 96.
[2] ـ همان.
[3] ـ سوره بقره، آيه 31.
[4] ـ گلشن راز، ابن تُركه، ص 98.
[5] ـ سوره ناس، آيات 1 ـ 6.
[6] ـ مقدمه قيصري، ص 90.
[7] ـ فص آدمي، ص 362 و مقدمه قيصري، ص 91.
[8] ـ تفسير صافي، ج 1، ذيل آيه 2 از سوره بقره.
[9] ـ مصباح الأُنس، ص 506.
[10] ـ فكوك، ص 188.
[11] ـ سورهٴ نحل، آيه 40.
[12] ـ النفحات الإلهية، ص 64 ـ 65.
[13] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 14.
[14] ـ همان، ج 8، ص 27.
[15] ـ فكوك، صص 215 ـ 216 و 248.
[16] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[17] ـ همان، نامه 25.
[18] ـ نهج البلاغه، خطبه 182.
[19] ـ نهج البلاغه، خطبه 46.
[20] ـ نهج البلاغه، خطبه 2.
[21] ـ همان
[22] ـ همان، خطبه 144.
[23] ـ همان، خطبه 154.
[24] ـ نهج البلاغه، خطبه 239.
[25] ـ مستدرك نهج البلاغه، ص 183.
[26] ـ نهج البلاغه، خطبه 87.
[27] ـ همان، خطبه 109.
[28] ـ همان، نامه 28.
[29] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[30] ـ همان، خطبه 22.
[31] ـ نهج البلاغه، خطبه 4، حكمت 184.
[32] ـ همان، خطبه 137.
[33] ـ همان، خطبه 122.
[34] ـ همان، خطبه 5.
[35] ـ همان، خطبه 93.
[36] ـ همان، خطبه 189.
[37] ـ همان، خطبه 210.
[38] ـ همان، خطبه 87.
[39] ـ يوسف، آيه 94.
[40] ـ سوره تكاثر، آيات 5 6.
[41] ـ سوره فصّلت، آيه 30.
[42] ـ سوره واقعه، آيات 77 ـ 79.
[43] ـ سوره احزاب، آيه 33.
[44] ـ البلاغه، حكمت 111.
[45] ـ نهج البلاغه، حكمت 111 ـ 112.
[46] ـ همان، حكمت 112.
[47] ـ سوره حشر، آيه 21.
[48] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[49] ـ سوره رعد، آيه 16.
[50] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[51] ـ همان، خطبه 178.
[52] ـ سوره اعراف، آيه 143.
[53] ـ سوره اعراف، آيه 187.
[54] ـ سوره شمس، آيه 3.
[55] ـ سوره ليل، آيه 2.
[56] ـ سوره اسراء، آيه 12.
[57] ـ سوره نور، آيه 35.
[58] ـ نهج البلاغه، خطبه 108.
[59] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[60] ـ همان.
[61] ـ همان، خطبه 185.
[62] ـ همان، خطبه 147.
[63] ـ نهج البلاغه، خطبه 179.
[64] ـ همان، خطبه 222، بند 3.
[65] ـ همان، خطبه 161.
[66] ـ همان، خطبه 198.
[67] ـ همان، خطبه 133.
[68] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[69] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.
[70] ـ همان.
[71] ـ نهج البلاغه، خطبه 147.
[72] ـ نهج البلاغه، خطبه 183.
[73] ـ همان، خطبه 91.
[74] ـ نهج البلاغه، نامه 55.
[75] ـ نهج البلاغه، نامه 31.
[76] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.
[77] ـ همان.
[78] ـ نهج البلاغه، خطبه 133.
[79] ـ همان، خطبه 169.
[80] ـ همان، خطبه 125.
[81] ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
[82] ـ همان.
[83] ـ نهج البلاغه، خطبه 158.
[84] ـ سوره زمر، آيه 23.
[85] ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
[86] ـ نهج البلاغه، خطبه 133.
[87] ـ همان، حكمت 432.
[88] ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
[89] ـ همان، خطبه 87.
[90] ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
[91] ـ همان، خطبه 100.
[92] ـ كنز العمّال، ح 2861.
[93] ـ همان، ح 4029.
[94] ـ نهج البلاغه، خطبه 147.
[95] ـ نهج البلاغه، خطبه 88.
[96] ـ نهج البلاغه، خطبه 87.
[97] ـ سوره فصّلت، آيه 42.
[98] ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
[99] ـ نهج البلاغه، نامه 77.
[100] ـ نهج البلاغه، خطبه 210.
[101] ـ همان، خطبه 175.
[102] ـ سوره يونس، آيه 61.
[103] ـ سوره حديد، آيه 3.
[104] ـ سوره طلاق، آيه 12.
[105] ـ سوره ذاريات، آيه 56.
[106] ـ سوره ابراهيم، آيه 8.
[107] ـ نهج البلاغه، خطبه 193.
[108] ـ همان، خطبه 86.
[109] ـ همان، حكمت 78.
[110] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[111] ـ همان، خطبه 144.
[112] ـ همان، خطبه 183.
[113] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[114] ـ همان، خطبه 147.
[115] ـ همان، خطبه 96.
[116] ـ نهج البلاغه، خطبه 178.
[117] ـ سوره حديد، آيه 25.
[118] ـ سوره ابراهيم، آيه 1.
[119] ـ كنز العمّال.
[120] ـ بحار الانوار، ج 8، ص 186.
[121] ـ كنز العمّال، ح 2349.
[122] ـ همان، ح 2454.
[123] ـ سوره شوري، آيه 53.
[124] ـ كنز العمّال، ح 2349.
[125] ـ نهج البلاغه، خطبه 110.
[126] ـ همان، خطبه 127.
[127] ـ همان، خطبه 156.
[128] ـ همان، خطبه 176.
[129] ـ همان، خطبه 176.
[130] ـ همان، نامه 47.
[131] ـ همان، حكمت 399.
[132] ـ كنز العمّال.
[133] ـ اصول كافي، جلد 2، ص 602.

به نقل از سایت اسراء از مقالات آیت الله جوادی آملی

 نظر دهید »

ذكر خداوند و سلامت روان

18 اسفند 1392 توسط جعفرثانی

ذكر خداوند و سلامت روان


یكی از مفاهیم مهم در بهداشت و سلامت روان، مفهوم «امنیت روانی» است. اگر امنیت روانی برای فرد وجود نداشته باشد، زندگی بی معناست و سلامت روانی برقرار نخواهد بود(ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 219). آنجا كه ترس وجود داشته باشد امنیت نیست. «امنیت روانی» یعنی: داشتن روح و روانی عاری از ترس و هراس; و این نعمتی است گوارا و مخصوص كسانی كه در پرتو این امنیت، راحت و آرام زندگی می كنند(عبدالواحدبن محمّد آمدى، غررالحكم و درر الكلم، ح 10911 و 5438).از این رو، نشاط و سرور از آنِ كسی است كه روانی امن و آرام داشته باشد. و انسان وقتی به این امنیت و اطمینان نفس می رسد كه ترنّم نام خدا بر لب و یاد او بر قلب و جانش طنین انداخته باشد و چنان دل بستگی و وابستگی به خدا پیدا كرده باشد كه ذكر او سراسر اندیشه، عاطفه و رفتارش را گرفته باشد و ذكر خدا جانش را زنده و آباد نموده باشد: «و بذكرك معمورة.»( شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان، فرازى از دعاى كمیل ).در این صورت ـ به اصطلاح روان شناسان ـ فرد احساس دل بستگی ایمن نسبت به وجودی دارد كه هم قادر است و هم همیشه حاضر و در همه حال، پاسخگوی نیازها می باشد. از نظر اسلام، بالاترین و ارزشمندترین مقام انسانی زمانی پدید می آید كه انسان به یاد خدا باشد و روحش متوجه او گردد تا نور خدایی در دلش پدیدار شود و روح و روانش به آرامش و راحتی برسد.

انواع ذكر


الف. ذكر جوانحی (قلبی ـ ذهنی);


ب. ذكر جوارحی (زبانی و با سایر اعضا و جوارح).


ذكر و یاد خدا، چه در قلب و چه با زبان و چه با اعضا و جوارح، به صورت انجام یك عبادت خاص مثل نماز، دعا و تلاوت قرآن موجب اتصال به منبع لایزال و فناناپذیر هستی شده و یادآور عظمت و قدرت او و نعمت های بی كرانش و خوف از عقاب و امید به ثواب و عشق به جلب رضایت و وصال خداست و در نتیجه، در صحنه های دشوار زندگی برای انسان نیروآفرینی می كند; چرا كه اگر هر چیز را از دست بدهیم، خداوند ازلی كه منبع هر فیض و خیر و كمال است، موجب تسلّی و صبر برای انسان می شود و شاید به همین دلیل باشد كه یكی از ذكرهایی كه گفتن آن هنگام رسیدن مصایب توصیه شده این است كه بگوید: (اِنّالله و اِنّا الیه راجعون) (بقره: 156); ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. این ذكر یادآور خداوند متعال و مالكیت او بر ما و نیز بازگشت ما به سوی اوست. عظمت این مبدأ و معاد، مسائل مابین آن را تحت الشعاع قرار داده، آن ها را آسان جلوه می دهد. از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است: هیچ مصیبتى به امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد نمى شد، مگر اینكه آن حضرت در آن روز هزار ركعت نماز مى خواند و بر شصت مسكین صدقه مى داد و سه روزروزه مى گرفت.(محمّدباقرمجلسى،بحار الانوار،ج41،ص132.)
آرامش خاطری كه محور تمام خوش بختی های دنیا و آخرت است، از طریق ذكر خدا حاصل می شود تا بُعد آسمانی انسان بر بُعد زمینی اش چیره شود، و در آن حال است كه می فهمد دودلی، خاطره های شیطانی و نگرانی و پریشانی از وسوسه های ابلیسی هستند. در این حال است كه همه بیم ها از میان می روند و جای خود را به امید می دهند; همه دغدغه ها و خاطرپریشی ها به طمأنینه بدل می گردند و دارای معنا و مفهوم می شوند.( شیخ عبّاس قمى، پیشین، «مناجات الذاكرین»).خدایا، دل های شیفته، شیدای تو شده اند، خردهای مختلف بر معرفت تو گرد آمده اند. پس دل ها جز به یاد تو آرام نگیرد و روان ها جز به دیدار تو آرامش نپذیرد.اگر انسان به خوبی خدا را بشناسد، دایم به یاد او خواهد بود. در نتیجه، غفلت برایش معنا نخواهد داشت. علّامه طباطبائی ضمن یك دستورالعمل اخلاقی در این باره، می فرماید: «روشی كه برای ما در همه حال و همه شرایط در حد ضرورت است، روش بندگی و به عبارت دیگر، خداشناسی است، و راه آن طبق آنچه از كتاب و سنّت برمی آید، همانا یاد خدا و امتثال تكالیف عملی است»( مجله حوزه، ش 46، ص 94).


بنابراین، یكی از مهم ترین گام ها به سوی سلامت نفس و بهبودی از بیماری های روحی و روانی انسان و رسیدن به آرامش و اطمینان درونی، یاد خداوند است. همچنین یكی از راه های درمان غفلت و حركت در مسیر سازندگی و شكوفایی استعدادهای انسانی، «ذكر» است. كتاب و سنّت برای غفلت زدایی از انسان، اذكار را به عنوان ادعیه و عبادات، مشخص كرده اند تا انسان هنگام صبح و ظهر و شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پس از آن، هنگام مشاهده مرده، یا بیمار یا پس از بهبودی از بیماری و در روزهای هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینی و مانند آن، ذكری مناسب بگوید; مثلا، به ما دستور داده اند: در كنار سفره برای هر صرف غذا «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بگوییم. به طور كلی، هر كاری را كه می خواهیم آغاز كنیم مستحب است با «بسم اللّه» شروع نماییم. همه این تعالیم و آموزه ها در سیره و سنّت معصومان(علیهم السلام)برای آن هستند كه انسان همواره خود را در ارتباط با خدا و در مسیر رحمت الهی قرار دهد و از غفلت و پیامدهای سوء آن در امان بماند. هر یك از عبادت ها میزان معیّنی دارد، ولی یاد و ذكر خدا در دل و ترنّم نام او بر لب حدّی ندارد. خداوند می فرماید«یا ایُّها الَّذین آمَنوا اذكروُا اللّهَ ذِكراً كثیراً» ترجمه: (احزاب: 41) .برخی دستورهای دینی وقت معیّن و مشخصی دارد; مانند نماز، اما ذكر خدا وقت مشخصی ندارد. خداوند در مورد نماز می فرماید:«انّ الصلاة كانت علَى المؤمنینَ كتاباً موقوتاً» ترجمه: (نساء: 103)ذكر خدا برای هر حالی توصیه شده است و این دوام یاد حق نمی گذارد انسان به دام بیماری روحی و غفلت گرفتار شود.

 نظر دهید »

بلندهمتی (حکمت)

15 اسفند 1392 توسط جعفرثانی
فضیلت بلندهمتی (حکمت)

از حضرت امام باقر علیه السلام مروی است که «خدا به مؤمن سه خصلت کرامت فرموده است: عزت در دنیا و آخرت، ظفر (پیروزی) در رستگاری دنیا و آخرت و مهابت در دل ظالمان و اهل معصیت.» که سرآمد بیشتر صفات و افضل اکثر ملکات [نیک] است.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند که «اگر همه عالم، شمشیرها کشند و پشت به پشت یکدیگر داده رو به من آیند، سر مویی تفاوت در حال من هم نمی رسد».

زمان خود گویای روشنی و حق نمایی کلام معصومین علیه السلام است که می بینیم مهابت و عزت روزافزون ایرانیان در عرصه های جهانی در سایه عزت خواهی آنان رخ نمایی می کند و قلب های حق طلبان را به سوی خود جلب می نماید.

نشان همت بلند (نکته)
«نشان همت آن است که هرگز در حاصل و حاضر نگاه نکند، بل همه نظر او مقصور بود بر آنچه ندارد».

ارتباط آرزو و همت بلند (نکته)
«همت و نهمت هر دو هم شکلند و هر کسی را از این دو بهره است: یکی را به سخاوت و نان دادن، و یکی را به شجاعت، و یکی را به علم و عبادت، و یکی را به زهد و به ترک دنیا گفتن. و یکی را به طلب افزونی دنیا».

خسیس همتی (پند و اندرز)
بنگر تا خسیس همت نباشی که من چیزی ندیدم مرد را از پای افکنده تر از دون همتی.

همراهی همت و بخت عالی (نکته)
باید دانست که همت عالی یکی از عوامل موفقیت است. در راه موفقیت نباید غافل از عواملی بود که تحت سلطه ما نیست.

«همت بی آلت از سبکساری بود و همت با بخت زیبنده بود؛ زیرا که مردی که او را همت بود و از بخت یاری نبُوَد به جز نگوساری نبود. که همت باید و بخت عالی».

 نظر دهید »

پیامبر و مرد بیابانی

08 اسفند 1392 توسط جعفرثانی

پیامبر و مرد بیابانی

مرد ازهیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. خواسته بود جمله ای بگوید اما کلماتش بریده بریده شده بود. پیامبراز جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و او را در آغوش گرفته بود- تنگ تنگ. در گوش او گفته بود:« فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟! آن سلطان که خیال می کنی من نیستم. من محمدم. پسر همان بیابان هایی که تو از آن آمده ای.» حتی نگفته بود که پسرعبدالله و آمنه است. حرفِ «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. دست گذاشته بود روی شانه ی او: «آسان بگیر، من برادر توام.» مرد بیابانی صورت رسول الله را بوسیده و گفته بود : «عجب پیغمبری دارم من ..»

 نظر دهید »

پیامبر و مرد بیابانی

08 اسفند 1392 توسط جعفرثانی

پیامبر و مرد بیابانی

مرد ازهیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. خواسته بود جمله ای بگوید اما کلماتش بریده بریده شده بود. پیامبراز جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و او را در آغوش گرفته بود- تنگ تنگ. در گوش او گفته بود:« فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟! آن سلطان که خیال می کنی من نیستم. من محمدم. پسر همان بیابان هایی که تو از آن آمده ای.» حتی نگفته بود که پسرعبدالله و آمنه است. حرفِ «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. دست گذاشته بود روی شانه ی او: «آسان بگیر، من برادر توام.» مرد بیابانی صورت رسول الله را بوسیده و گفته بود : «عجب پیغمبری دارم من ..»

 نظر دهید »

با همسران خود به طور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت نمایید

06 اسفند 1392 توسط جعفرثانی
با همسران خود به طور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت نمایید




بخشی از احادیثی که مربوط به همسرداری میشود و  مطمئناً برای تعامل با همسرمی تواند کمک کند.


حدیث1) پیغمبراکرم(ص): «مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَالمَسكَنُ الواسِعُ وَالمَركَبُ البَهىُّ وَالوَلَدُ الصّالِحُ» از خوشبختى مرد مسلمان، داشتن همسرى شایسته، خانه اى بزرگ، وسیله اى راحت براى سوارى و فرزندى خوب است. (بحارالأنوار،ج76،ص155)


حدیث2) امام على(ع) :«أحسِنِ الصُّحبَةَ لَها فَیَصفُوَ عَیشُكَ» با همسرت خوش رفتار باش تا زندگى ات با صفا گردد .(من لایحضره الفقیه، ج4،ص392)

حدیث3) امام محمدباقر(ع) :«إِنّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّه اَشَّدُّكُم اِكراما لِحَلائِلِهِم» گرامى ترین شما، نزد خدا كسى است كه بیشتر به همسر خود احترام بگذارد. (تهذیب الاحكام،ج8، ص141)


حدیث4) پیغمبراکرم(ص) :«إنَّ الرَّجُلَ إذا نَظَرَ إلَى امرَأَتِهِ وَنَظَرَت إلَیهِ نَظَرَ اللّه تَعالى إلَیهِما نَظَرَ الرَّحَمَةِ» وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند خداوند بدیده رحمت به آنان نگاه مى كند. (نهج الفصاحه،ح 621)


حدیث5) حضرت زهرا (س): «خِیارُکم اَلیَنُکم مَناکِبَةً وَ اَکرَمُهم لِنِسائِهِم» بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. (کنزالعمال،ج7،ص225)


حدیث6) امام صادق(ع) :«خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ یَزَلْ ناقِصَ العَیْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانیَةُ: اَلاْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَنیسُ الْمُوافِقُ (قال الراوى:) قُلْتُ: و مَا الاْنیسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَلیطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ: الدَّعَةُ»
پنج چیز است كه هر كس یكى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگى‏اش كمبود دارد و كم خرد و دل نگران است: اول، تندرستى، دوم امنیت، سوم روزى فراوان، چهارم همراهِ هم رأى. راوى پرسید: همراهِ هم رأى كیست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشین خوب و پنجم كه در برگیرنده همه اینهاست، رفاه و آسایش است. (خصال،ص 284)


حدیث7) امام سجاد(ع): «وَاَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَها لَكَ سَكَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه‏ِ عَلَیْكَ فَـتُـكْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ كانَ حَقُّكَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَیْكَ اَنْ تَرْحَمَها» حق زن این است كه بدانى خداوند عزوجل او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و این نعمتى از جانب اوست، پس احترامش كن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجب ‏تر است اما این حق اوست كه با او مهربان باشى. (من لایحضره الفقیه،ج 2،ص 621)


حدیث8) پیغمبراکرم(ص) :«خَیْرُكُم خَیْرُكُم لِنِسائِهِ و اَنَا خَیْرُكُم لِنِسائى» بهترین شما كسى است كه براى زنان خود بهتر باشد و من بهترین شما براى زن خود هستم. (من لایحضره الفقیه،ج 3،ص 443)


حدیث9) پیامبراکرم(ص): «مَا اصطَحَبَ اثنَانِ إلّا کَانَ أعظَمُهُما أجراً وَ أحَبُّهُما إلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أرفَقَهُما بِصَاحِبِه» هیچ دو نفری با هم مصاحبت و زندگی نکردند مگر این که یک نفر از آن دو نفر پیش خدا محبوب تر است، آن محبوب تر کیست! آن که با همنشینش رفیق تر و نرم خوتر باشد و بیشتر مراعات و مدارا کند. (کافی/ج2/ص120)


حدیث10) امام صادق(ع): «خَمسٌ مَن لَم یَکُن فِیهِ لَم یَتَهنأ العِیش الصّحة وَ الأَمن وَ الغِنی وَ القِناعَة وَ الأَنِیس المُوافِق» کسی که پنج چیز در او نباشد زندگی برایش گوارا نیست؛ سلامت، امنیت، بی نیازی، قناعت و همسر موافق. (بحار النوار،ج1،ص83)


حدیث11) پیغمبراکرم(ص): «إِنَّ الرِّیحَ الطَّیّبةَ تَشدُّ القَلب وَ تَزِیدُ فِی الجِماعِ» بوی خوش رابطه قلبی را تقویت و آمیزش را افزایش می دهد. »(الکافی ج6 ص 511)


حدیث12) امام معصوم(ع): «قول الرجل لإمرأته إنی احبک لایخرج من قلبها أبدا» گفتن مرد به همسرش «دوستت دارم» هیچ وقت از قلب اون خارج نمی شود. (وسائل الشیعه ج 14،ص 10)


حدیث13) امام علی(ع): «مَنْ ساءَ خُلْقُهُ مَلَّهُ اَهْلُهُ» هر كس بد اخلاق باشد، خانواده ‏اش از او دلتنگ و خسته مى‏شوند. (تحف العقول،ص214)


حدیث14) امام معصوم(ع): «المومن یاکل بشهوة أهله» مومن مطابق اشتها ومیل همسرش غذا می خورد. (کافی،ج4،ص12)


حدیث15) پیغمبراکرم(ص): «إذا أَرَدتُ أَن أَجمع لِلمُسلِمِ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرةِ جَعلتُ لَهُ…وَ زُوجة مُؤمنة تَسرُهُ إذا نَظرَ إِلیها» اگر بخواهم خیر دنیا و آخرت را به بنده مسلمانی عطا كنم همسر شایسته و صالحی به او می دهم كه وقتی در چهره او می نگرد،سرور و بهجت بر قلب او وارد شود. (کافی،ج5،ص327)


حدیث16) امام باقر(ع):هر کس همسری برمی گزیند باید او را تکریم کند, همانا زنان شما طناز و دلربایند هر کس با آن ها ازدواج کرد نباید آنان را ضایع کند. (بحار الانوار ج 100 ص 224)


حدیث17) پیغمبراکرم(ص): خانم ها از آرایش دریغ مکنید ،بهترین ملایم ترین و دل نواز ترین عطر را به کار برید زیبا ترین و دلربا ترین لباس را به اندام خویش بپوشانید خود را حداقل با یک گردنبند زینت بخشید و صبح و شام خود را به شوهر عرضه دارید ،در یک کلام چشم و دل شریک زندگیتان را هنرمندانه بربایید. (وسائل الشیعه/ج14/ص95)


حدیث18) پیغمبراکرم(ص) :سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت زهرا (س) محشور می شوند، زنی که با فقر و تنگدستی همسر خود بسازد، زنی که با بداخلاقی همسر، صبر خود را از دست ندهد و زنی که مهریه خود را به همسرش ببخشد (که بدینوسیله باری را از دوش او برداشته). (مواعظ العدیده،ص 75)

قرآن کریم: «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا كَثِیرًا»
با همسران خود به طور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت نمایید و اگر از آنان به دلایلی بدتان آمد (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید) زیرا چه بسا از چیزی بدتان بیاید، اما خداوند خیر و منافع فراوانی را در آن قرار داده باشد. (النساء،آیه19)

 نظر دهید »

بعضی‌ها خودشان را از "امیرالمؤمنین(ع)"حزب اللهی‌تر می‌دانند.

23 بهمن 1392 توسط جعفرثانی

بعضی‌ها خودشان را از “امیرالمؤمنین(ع)"حزب اللهی‌تر می‌دانند.

افسران - بعضی‌ها خودشان را از





من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری

حالا یا دختر یا خانم خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه… چه شکلی!


داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟

گفت: نه!


گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته

است.

گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.

گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر

به زن‌های جوان سلام نمی‌کرد.

گفتند: یا علی رسول خدا سلام می‌کند تو چرا سلام نمی‌کنی؟

گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.

می‌ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل

علی بلرزد.

گفتم: دل علی می‌لرزد، تو خاطرت جمع است.

بعضی‌ها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهی‌تر می‌دانند.

بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر می‌دانند.


استاد محسن قرائتی

 1 نظر

علت عدم ازدواج حضرت معصومه(س)

21 بهمن 1392 توسط جعفرثانی

علت عدم ازدواج حضرت معصومه(س)


احتمال  آن است که اختناق هارون الرشيد و وجود خفقان در آن دوران، چنان شديد بود که حتي کسي جرئت نداشت براي پرسيدن مسائل شرعي به در خانه موسي بن جعفر(ع) مراجعه کند، تا چه رسد به اينکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمي با خانواده موسي بن جعفر(ع) داشته باشد؛ چرا که همين ارتباط نسبي زمينه‌اي را فراهم مي‌ساخت تا هارون به اذيت و آزار او بپردازد. البته با اينکه هارون در مواردي تظاهر به دينداري مي‌کرد، ولي ستمگري بي‌رحم بود. يکي از مورّخين مي‌گويد:هارون هنگام شنيدن وعظ از همه بيشتر اشک مي‌ريخت و در هنگام خشم و تندي از همه ظالم‌تر بود.[1] و همين مرد دو هزار کنيز داشت که سيصد نفر آنان مخصوص آواز خواني و رقص و خنياگري بودند.[2]
شيعيان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کساني چون علي بن يقطين در تقيه به سر مي‌بردند و کوچک‌ترين حرکاتشان زير نظر بود. نمونه بارز آن داستان لباسي است که هارون به علي بن يقطين داد. اين لباس ويژه خلفا بود و علي بن يقطين آن را به موسي بن جعفر(ع) اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و فرمود: اين لباس را نگهدار و از دست مده؛ زيرا در حادثه‌اي که برايت پيش مي‌آيد، به کار مي‌آيد.
چندي بعد يکي از خدمتگزاران علي بن يقطين، نزد هارون شکايت کرد و گفت : لباس مخصوص را به موسي بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچه‌اي نگه داشته‌ام. هارون دستور دارد تا فوراًَ آن را بياورد. وقتي که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از اين هرگز سخن سعايت کننده‌اي را درباره تو باور نخواهم کرد.[3]
اين گونه قضايا نشان مي‌دهد که ارتباط موسي بن جعفر(ع) کنترل مي‌شد و از طرفي زنداني شدن امام نيز، انگيزه خواستگاري از دختران آن حضرت را کاهش مي‌داد. بعد از شهات امام وحشت بيشتري بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(ع) نيز تحت نظر قرار‌گرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از يک سال، حضرت معصومه(س) و جعمعي از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه(س) پيش از ديدن برادر، دار فاني را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نيافت.
بنابراين راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصيت پدر بايد جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شديد هاروني و مأموني بود که باعث شد احدي جرئت نکند به راحتي به خانه موسي بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف ديگر، زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر(ع) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا(ع) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزيد بر اين علت بود.

1.فاطمه بنت الامام موسي الکاظم، محمد هادي اميني، 1405ه، قم، 160صفحه.

2.فاطمه بنت الامام موسي بن جعفر، سيد محمد باقر ابطحي، 1409ه. 3.معصومه قم، سيد تقي طباطبائي قمي، 1365، 48 صفحه.

 1 نظر

شرط تحقق وعده‌های الهی

03 بهمن 1392 توسط جعفرثانی

شرط تحقق وعده‌های الهی


«وَلَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِكَ رُسُلًا إِلی قَومِهِم فَجاءوهُم بِالبَيِّناتِ فَانتَقَمنا مِنَ الَّذينَ أَجرَموا وَكانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنينَ» و پیش از تو پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم؛ آن‌ها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولی (هنگامی كه اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یاری كردیم)؛ و یاری مؤمنان، همواره حقی است بر عهده‌ی ما! (سوره‌ی روم آیه‌ی ۴۷)

«برای این‌كه ما ارزش ایمان را و نتیجه‌ی ایمان را بدانیم، لازم است از مژده‌ها و نویدهایی كه خدا به مؤمنین داده است، آگاهی پیدا كنیم، ببینیم خدای متعال برای مؤمن، در مقابل ایمانش و در مقابل عمل شایسته‌اش و انجام تعهداتش، متقابلاً چه چیزی را تعهد می‌كند.»۱ در فرهنگ قرآن، ایمان به خدا یك‌طرفه نیست. خداوند متعال در قبال ایمان آوردن بندگانش همیشه یكسری از ثواب‌ها و پاداش‌ها را در نظر گرفته است. قرآن كریم در برخی موارد این وعده‌های جزای الهی را به صورت حقی برعهده‌ی خداوند بیان می‌كند. اصطلاح «حقوق» و دو طرفه بودن آن، در روابط میان بندگان امری روشن و واضح است؛ یعنی هر یك از بندگان در قبال حقی كه بر دیگران دارند، متقابلاً دیگران هم نسبت به او حقی دارند كه باید رعایت نمایند و اگر حقی بخواهد یك‌طرفه باشد، شایسته‌ی خداوند و به خاطر قدرت و عدالت او است. با این حال خداوند از سر تفضل، حقوق میان خود و بندگانش را نیز دوطرفه قرار داده است، یعنی در قبال بندگی آن‌ها، جزای بهشت را قرار داده است.۲
شرایط تحقق نصرت الهی در بیان رهبر انقلاب را بشنوید:

* از مصادیق نصرت خداوند

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بیاناتشان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۹، به میدان آمدن مردم قم در روز ۱۹ دی سال ۱۳۵۶ را با استناد به قرآن، یكی از مصادیق نصرت خدا به مؤمنین برشمردند؛ زیرا این حادثه جزو مؤثرترین عوامل گسترش قیام مردمی بود كه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شد:
«حادثه‌ى ۱۹ [دىِ‌] قم، مظهر و نماد اين آيه‌ى شريفه است: فَانتَقَمنا مِنَ الذينَ اَجرَموا وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين؛ در آيه‌ى قرآن، در سوره‌ى مباركه‌ى روم، به تعبير خداوند متعال نصرت مؤمنين حقى است بر عهده‌ى خداوند؛ چند جا در قرآن كريم اين تعبير به كار رفته است -[مثل‌] عَلَيهِ حَقًّا فِى التَّوراةِ وَ الاِنجيلِ وَ القُرءان، و موارد ديگرى- و يكى اين‌جا است كه می‌فرمايد اين حقى است بر عهده‌ى ما يعنى بر عهده‌ى ذات اقدس پروردگار عالَم كه مؤمنين را نصرت بدهيم. خب، اين در چه شرايطى است؟ در چه شرايطى گفته‌اند كه مؤمنين نصرت پيدا می‌كنند؟ اين در آن شرايطى است كه هيچ روزنه‌ى اميدى به حسب ظاهر وجود ندارد. ملاحظه كنيد همين آيات را؛ آن وقتى است كه دشمنِ جبهه‌ى ايمان با قدرت ظاهرى و با سرپنجه‌هاى قوى در مقابل مؤمنين ايستاده است؛ يك مبارزه‌ى جبهه‌اىِ عظيمى به‌وجود آمده است؛ در يك چنين شرايطى می‌فرمايد: وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين.»۳

در فرهنگ قرآن، ایمان به خدا یك‌طرفه نیست. خداوند متعال در قبال ایمان آوردن بندگانش همیشه یكسری از ثواب‌ها و پاداش‌ها را در نظر گرفته است. قرآن كریم در برخی موارد این وعده‌های جزای الهی را به صورت حقی برعهده‌ی خداوند بیان می‌كند… در آيه‌ى قرآن، در سوره‌ى مباركه‌ى روم، به تعبير خداوند متعال نصرت مؤمنين حقى است بر عهده‌ى خداوند.


قرآن كریم در چند مورد، از واژه‌ی حق -به‌عنوان حقی كه بر خداوند واجب است- استفاده كرده است. ورود به بهشت و بهره‌مندی از نعمت‌ها برای دارندگان ایمان و عمل صالح، به‌عنوان وعده‌ای حق بر عهده‌ی خداوند بیان شده است.۴ در سوره‌ی توبه خداوند در دادوستد با مؤمنان در برابر مال و جانشان، یعنی حاضرشدن در میدان جهاد، وعده‌ی حق بهشت داده است.۵ همچنین از بازگشت همه‌ی موجودات به سوی خداوند در قیامت به‌عنوان یك وعده‌ی حق در سوره‌ی یونس و نحل یاد شده است.۶ موارد پیش‌گفته مربوط به تحقق وعده‌های خداوند در آخرت بود، اما پاره‌ای دیگر از آیات، معنای عام‌تری دارند و شامل وعده‌ی خداوند در دنیا هم می‌شوند. وعده‌ی «نجات» و «نصرت» مؤمنین از این جمله‌اند: «حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ۷»؛ بر ما حق است كه مؤمنان را رهايى بخشيم! و یا «كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين۸»؛ يارى مؤمنان، همواره حقى است برعهده‌ی ما.

* ناامیدی از غیر خدا
این آیه هنگامی نازل شد كه مسلمانان در مكه بودند و قدرتی نداشتند و از پیروزی بر جبهه‌ی دشمنان ناامید بودند. در واقع این عنصر «ناامیدی از غیر خدا» خود نیز یكی از شروط نزول نصرت الهی است. تكیه بر امكانات مادی و سلاح در میدان مبارزه عنصر پیروزی نیست؛ جبهه‌ای پیروز میدان است كه به قدرتی تكیه كند كه فوق همه‌ی قدرت‌ها باشد. این مطلب در سوره‌ی یوسف آمده است: «رسولان از ايمان‌ آوردن قوم خود مأيوس شدند (و يا نزديك بود مأيوس شوند) و مردم گمان كردند آن‌كس كه به پيغمبرشان گفته عذابى چنين و چنان دارند دروغشان گفته؛ در اين موقع بود كه يارى ما انبياء را دريافت.»۹

سؤالی كه پیش می‌آید این است كه نصرت خداوند كه به پیامبر و مؤمنین وعده داده چگونه است؟ خداوند به‌وسیله‌ی چه ابزارهایی نصرت می‌رساند؟ آیا درستی آن آزمایش و تجربه شده است؟ معنای نصرت الهی، یاری رساندن خداوند به مؤمنان در مقابله با دشمنان است كه به پیروزی نهایی مؤمنان خواهد انجامید. «خداى متعال به شما وعده داده است كه اگر دين او را و راه او را و هدف‌هاى الهى را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد.» «يارى خدا به معنى يارى تمام نيروهاى موجود در اين طبيعت است؛ همه به كمك شما خواهند آمد.»۱۰ «هر كس براى خدا كار كند، خدا هم تمام امكانات و علم و قدرت خودش و سنت‌هاى آفرينش را در خدمت او قرار خواهد داد. ولينصرنّ اللَّه من ينصره۱۱»۱۲

قرآن كریم در چند مورد از واژه‌ی حق -به‌عنوان حقی كه بر خداوند واجب است- استفاده كرده است. وعده‌ی «نجات» و «نصرت» مؤمنین از این جمله‌اند: «حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ»؛ بر ما حق است كه مؤمنان را رهايى بخشيم! و یا «كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين»؛ يارى مؤمنان، همواره حقى است برعهده‌ی ما.


* وعده‌های تجربه‌شده
آیات نصرت الهی جزو بیشترین استنادهای قرآنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنانشان در دوران رهبری بوده است. به صحنه آوردن قرآن در زندگی، و تجربه‌ی عینی وعده‌های خداوند از مهم‌ترین تجربه‌های انقلاب است. «اين‌ها آيات الهى است. ما همه‌ى اين‌ها را قبول داشتيم؛ اما قبول داشتن، يك مسأله است؛ لمس كردن، يك مسأله‌ى ديگر است. ما حالا اين آيات را لمس مى‌كنيم… تا اين‌جا هرچه وعده‌ى الهى بود، درست بود و عمل شد. هرچه تحليل بر اساس آيات محكمات قرآن بود، درست از آب درآمد و محقق شد. تا اين‌جا ما به‌وضوح و عيان ديديم كه يك ملت مؤمن و با خدا، وقتى همه‌ى دنيا هم در مقابل او قرار بگيرند، اگر بايستد و صبر كند، شكست نخواهد خورد؛ اين را تجربه كرديم.»۱۳

نصرت الهی بر اساس آیات قرآنی همچنان‌كه درباره‌ی امت‌های گذشته جاری و ساری بوده است، امروز هم درباره‌ی هر ملتی كه در راه خدا حركت نمایند به وقوع خواهد پیوست. پیروزی انقلاب اسلامی، هشت سال جنگ تحمیلی و ایستادگی انقلاب در مقابل فشارهای دشمنان تا به امروز همگی از نمونه‌های كلان نصرت خداوند به ملت ایران بوده است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار خود با مردم قم، با استناد به آیه‌ی ۴۷ سوره‌ی روم، نصرت خداوند را امری قطعی می‌دانند و با تبیین موقعیت ضعف مسلمانان صدر اسلام كه این آیه درباره‌ی آن‌ها نازل شده است، عنصر مشتركی كه در همه‌ی زمان‌ها موضع قدرت به مسلمانان می‌بخشد را بیان می‌كنند. «عامل پيروزى اين است كه يك جماعتى -در يك مقياس بزرگ، يك ملتى- ايمان درستى داشته باشد، و اين ايمان راسخ باشد، و اين ايمان با بصيرت همراه باشد، و اين ايمان و بصيرت با عمل و اقدام همراه باشد؛ اين‌ها وقتى روى هم گذاشته شد، نصرت قطعى است.»۱۴

پی‌نوشت‌ها:
۱. طرح اندیشه‌ی كلی اسلامی در قرآن، سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنه‌ای، مشهد مقدس، مسجد امام حسن مجتبی، ص ۱۳۸
۲. نهج‌البلاغه خطبه‌ی ۲۱۶ (نسخه‌ی صبحی صالح)
۳. بيانات در ديدار مردم قم ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
۴. سوره‌ی نساء آیه‌ی ۱۲۲ و سوره‌ی لقمان آیه‌ی ۹
۵. سوره‌ی توبه آیه‌ی ۱۱۱
۶. سوره‌ی یونس آیه‌ی ۴ و سوره‌ی نحل آیه‌ی ۳۸
۷. سوره‌ی یونس آیه‌ی ۱۰۳
۸. سوره‌ی روم آیه‌ی ۴۷
۹. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه‌ی موسوى همدانى، ج‌۱۱، ص: ۳۸۰ ذیل آیه‌ی ۱۱۰ سوره‌ی یوسف: حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا… .
۱۰. بیانات در مراسم فارغ‌التحصيلى دانش‌آموختگان ارتش، ۱۳۸۹/۸/۱۹
۱۱. سوره‌ی حج آیه‌ی ۴۰
۱۲. بيانات در ديدار شركت‌كنندگان در همايش آسيب‌‌شناسى انقلاب‌، ۱۳۷۷/۱۲/۱۵
۱۳. بیانات در جمع كثیری از آزادگان، ۱۳۶۹/۶/۲۶
۱۴. بيانات در ديدار مردم قم ۱۳۹۲/۱۰/۱۹


>
 نظر دهید »

نمونه‏ هايى از اخلاق پيامبر (ص)

30 دی 1392 توسط جعفرثانی
نمونه‏ هايى از اخلاق پيامبر (ص)

در سيره عملى پيامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نيك و زيبا وجوددارد كه هر كدام نشانگر قطره ‏اى از اقيانوس عظيم حسن خلق آن‏ حضرت است، همان گونه كه خداوند با تعبير «و انك لعلى خلق‏ عظيم; و همانا تو اخلاق عظيم و برجسته ‏اى دارى‏» به اين مطلب ‏اشاره فرموده است.

نظر شما را به چند نمونه از آن‏ها جلب‏ مى‏كنيم: 1- عدى بن حاتم مى‏گويد: «هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت ‏سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم‏ با كمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد اين كه‏ گريخته ‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پس‏از چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم:«اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به‏ خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم، سزاوار است كه به اوبپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته‏ اى‏». با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است، به عنوان پذيرش ‏اسلام، به مدينه سفر كردم، پيامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به‏ محضرش رسيدم، سلام كردم، جواب سلامم را داد و پرسيد:كيستى؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏ سوى خانه‏ اش برد، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مى‏برد،بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد، اظهار نياز نمود،پيامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف كرد و آن بانو را درمورد تامين نيازهايش راهنمايى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست.» سپس از آن جا گذشتيم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پيامبر (ص) از من استقبال وپذيرايى گرمى نمود، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشين. گفتم: بلكه شما بر آن‏بنشينيد. فرمود: نه، شما بر آن بنشين، خود آن حضرت بر روى‏زمين نشست، با خود گفتم: اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت،پادشاه نيست. سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيان‏فرمود، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد، و فهميدم كه‏پيامبر مرسل مى‏باشد، بيانات و پيشگوييها و مهربانى‏هايش مراشيفته‏اش كرده و همانجا مسلمان شدم.» 2- در جنگ خيبر كه با حضور شخص پيامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پيروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر، جمعى از يهوديان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، يكى از اسيران، صفيه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس يهود) بود.بلال حبشى، صفيه را به همراه زنى ديگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پيامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعايت نكرد، و آن‏ها را از كنار جنازه‏هاى كشته‏شدگان يهود حركت‏داد، صفيه وقتى كه پيكرهاى پاره پاره يهوديان را ديد بسيارناراحت‏شد و صورتش را خراشيد، و خاك بر سر خود ريخت، و سخت‏گريه كرد. هنگامى كه بلال آنها را نزد پيامبر (ص) آورد،پيامبر (ص) از صفيه پرسيد: «چرا صورتت را خراشيده‏اى و اين‏گونه خاك‏آلود و افسرده هستى؟! » صفيه ماجراى عبورش از كنارجنازه‏ها را بيان كرد، رسول اكرم (ص) از رفتار غير انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش كرده و فرمود: «ا نزعت منك الرحمة يا بلال حيث تمر بامراتين على قتلى‏رجالهما; اى بلال! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته كه آن‏ها را از كنار كشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟! چرابى‏رحمى كردى؟» جالب اين كه پيامبر اكرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفيه، با او ازدواج كرد، سپس او را آزاد، و بار ديگر باپيش ‏نهاد صفيه با او ازدواج نمود و به اين ترتيب، ناراحتى‏هاى اورا به طور كلى از قلبش زدود. 3- در ماجراى جنگ حنين كه در سال هشتم هجرت رخ داد، شيماءدختر حليمه كه خواهر رضاعى پيامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانش‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پيامبر (ص) هنگامى كه شيماء را درميان اسيران ديد، به ياد محبت‏هاى او و مادرش در دوران‏شيرخوارگى، احترام و محبت‏شايانى به شيماء كرد. پيش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمين گستراند، و شيماء را روى آن‏نشانيد، و با مهربانى مخصوصى از او احوال‏پرسى كرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبت‏كردى…» (با اين كه از آن زمان حدود شصت‏سال گذشته بود). شيماء از پيامبر (ص) تقاضا كرد، تا اسيران طايفه‏اش را آزادسازد، يامبر (ص) به او فرمود:«من سهميه خودمرا بخشيدم،و در مورد سهميه ساير مسلمانان،به تو پيشنهاد مى‏كنم كه بعد از نماز ظهر برخيز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسيله خود قرار بده تا آنها نيز سهميه خودرا ببخشند. شيماء همين كار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نيز به‏پيروى از پيامبر (ص) سهميه خود را بخشيديم.» سيره‏نويس معروف‏ابن هشام مى‏نويسد: «پيامبر (ص) به شيماء فرمود: اگر بخواهى باكمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى كن، و اگر دوست‏دارى تو را از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازم و به سلامتى به سوى قوم‏خود بازگرد؟» شيماء گفت: مى‏خواهم به سوى قوم خود بازگردم.پيامبر (ص) يك غلام و يك كنيز به او بخشيد و اين دو با هم‏ازدواج كردند، و به عنوان خدمتكار خانه شيماء به زندگى خودادامه دادند. 4- مهربانى و اخلاق نيكوى پيامبر (ص) در حدى بود كه امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند، مردم بسيارى به‏او اقتدا كردند، ولى آن‏ها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمول‏دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد (مردم از خودمى‏پرسيدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده كه پيامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام كرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص)پرسيدند: «مگر چه شده؟ كه شما اين گونه نماز را (با حذف‏مستحبات) به پايان بردى؟» پيامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آيا شما صداى گريه كودك رانشنيديد؟» معلوم شد كه كودكى در چند قدمى محل نمازگزاران‏گريه مى‏كرده، و كسى نبود كه او را آرام كند، صداى گريه او دل‏مهربان پيامبر (ص) را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتاب‏تمام كرد، تا كودك را از آن وضع بيرون آورده، و نوازش نمايد. 5- عبد الله بن سلام از يهوديان عصر پيامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏هاى اخلاق پيامبر (ص) موجب شد كه اسلام را پذيرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از يهوديان به نام‏«زيد بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذيرش اسلام همواره زيدرا به اسلام دعوت مى‏كرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏مى‏داد بلكه به اسلام گرويده شود، ولى زيد هم چنان بر يهودى‏بودن خود پافشارى مى‏كرد و مسلمان نمى‏شد. عبدالله مى‏گويد: روزى‏به مسجدالنبى رفتم ناگاه ديدم، زيد در صف نماز مسلمانان نشسته‏و مسلمان شده است، بسيار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسيدم «علت‏مسلمان شدنت چه بوده است؟» زيد گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏بودم و كتاب آسمانى تورات را مى‏خواندم، وقتى كه به آياتى كه‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسيدم، با ژرف‏انديشى آن را خواندم‏و ويژگى هاى محمد (ص) را كه در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است كه نزد محمد (ص) روم و او رابيازمايم، و بنگرم كه آيا او داراى آن ويژگى‏ها كه يكى از آنها«حلم و خويشتن‏دارى‏» بود هست‏يا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حركات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقيق خود قراردادم، همه آن ويژگى‏ها را در وجود او يافتم، با خود گفتم تنهايك ويژگى مانده است، بايد در اين مورد نيز به كند و كاو خودادامه دهم، آن ويژگى حلم و خويشتن‏دارى او بود، چرا كه درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏هرچه به او جفا كنند، از او جز حلم و خويشتن‏دارى نبينند.» روزى براى يافتن اين نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،ديدم عرب باديه‏نشينى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى كه‏محمد (ص) را ديد، پياده شد و گفت: «من از ميان فلان قبيله به‏اينجا آمده‏ام، خشكسالى و قحطى باعث‏شده كه همه گرفتار فقر ونادارى شده‏ايم، مردم آن قبيله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مى‏كنند، و اميد آن رادارند كه به آنها احسان كنى.» محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آيا از فلان وجوه چيزى نزد تومانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه،پيامبر (ص) حيران و غمگين شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏كردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خريد و فروش سلف كنم،اكنون فلان مبلغ به تو مى‏دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پيشنهاد مرا پذيرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب باديه‏نشين داد. من‏هم چنان در انتظار بودم تا اين كه هفت روز به فصل چيدن خرمامانده بود، در اين ايام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را ديدم كه در مراسم تشييع جنازه شخصى حركت مى‏كرد، سپس درسايه درختى نشست و هر كدام از يارانش در گوشه‏اى نشستند، من‏ گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گريبانش را گرفتم و گفتم:«اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مى‏شناسم كه مال مردم رامى‏گيريد و در بازگرداندن آن كوتاهى و سستى مى‏كنيد، آيا مى‏دانى‏كه چند روزى به آخر مدت مهلت ‏بيشتر نمانده است؟» من با كمال‏ بى‏پروايى اين گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار كردم (با اين كه‏چند روزى به آخر مدت مهلت‏ باقىمانده بود) ناگاه از پشت‏سر آن‏حضرت، صداى خشنى شنيدم، عمر بن خطاب را ديدم كه شمشيرش را ازنيام بركشيده ، به من رو كرد و گفت: «اى سگ! دور باش.» عمرخواست ‏باشمشير به من حمله كند، محمد (ص) از او جلوگيرى كرد وفرمود:«نيازى به اين گونه پرخاش‏گرى نيست، بايد او (زيد) را به حلم‏و حوصله سفارش كرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زيد بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بيست پيمانه ديگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: اين زيادى چيست؟ گفت:چه كنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهيب وفرياد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد اين زيادى‏را به تو دهم، تا از تو دلجويى شود، و خوشنودى تو به دست آيد. هنگامى كه آن اخلاق نيك و حلم عظيم محمد (ص) را ديدم مجذوب اسلام‏و اخلاق زيباى محمد (ص) شدم، و گواهى به يكتايى خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

اين‏ها چند نمونه از سلوك اخلاقى پيامبر اسلام (ص) بود، كه هركدام چون آيينه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زيباى اخلاق نيك‏آن حضرت دعوت مى‏كند، و يكى از راز و رمزهاى مهم پيشرفت اسلام‏ در صدر اسلام را كه بسيار چشمگير بود، به ما نشان مى‏دهد. در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين‏ آمده:«رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوش‏رو،خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عيبجو و مديحه‏گر نبود، هيچ كس از او مايوس نمى‏شد، و هر كس به‏در خانه او مى‏آمد، نوميد باز نمى‏گشت، سه چيز را از خود دوركرده بود; مجادله در سخن، پرگويى، و دخالت در كارى كه به اومربوط نبود، او كسى را مذمت نمى‏كرد، و از لغزش‏هاى پنهانى مردم‏ جستجو نمى‏نمود، جز در مواردى كه ثواب الهى دارد سخن نمى‏گفت،در موقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت كه همه سكوت نموده ‏و سراپا گوش مى‏شدند… .»

 1 نظر

حدیث سعادت و مبارکباد 17 ربیع

29 دی 1392 توسط جعفرثانی

 

17ربیع الاول ولادت با سعادت پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله» و امام جعفر صادق«سلام الله علیه»مبارکباد

 

پیامبر اکرم(ص) :

ما تقرب العبد الی الله بشیء افضل من سجود خفی

هیچ کس به چیزی بهتر از سجده نهان ، به خدا تقرب نمیجوید .

امام صادق(ع)

طلبتُ الجنة، فوجدتها فى السخاء :

بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم

 نظر دهید »

سه سوال بهشتی از قرآن

14 دی 1392 توسط جعفرثانی

سه  سوال بهشتی از قرآن

بهشت, درهای بهشت, بهشت و جهنم

همت افراد با ایمان، باید در همه چیز و در همه حال، عالى باشد، حتى در تمناى بهشت به مراحل پائین تر قناعت نکند، هر چند مراحل پائین تر هم غرق نعمت است.
هم از آیات قرآن و هم از روایات به خوبى استفاده مى شود که بهشت دربهائى دارد، ولى این تعدد دربها، نه به خاطر آن است که عده وارد شوندگان به بهشت آن گونه اند که اگر بخواهند از یک درب وارد شوند، تولید زحمت مى کند، و نه از جهت آن است که یک نوع تفاوت گروهى و طبقاتى وجود دارد، که هر گروهى موظفند از یک درب وارد شوند، و نه براى نزدیکى و دورى راه است، و نه به خاطر زیبائى و تنوع به خاطر کثرت دربها!
اصولاً دربهاى بهشت، همانند دربهاى دنیا که در مدخل باغ ها و قصرها و خانه ها مى گذارند، نیست.
بلکه، این درب ها اشاره به اعمال و کارهائى است که سبب ورود به بهشت مى شوند، و لذا، در پاره اى از اخبار مى خوانیم «بهشت درب هائى به نام هاى مختلف دارد، از جمله: دربى دارد که به عنوان باب المجاهدین! (درب مجاهدان) نامیده مى شود، و مجاهدان، مسلح به همان سلاحى که با آن جهاد کرده اند از آن درب وارد بهشت مى شوند، و فرشتگان به آنها خوش آمد مى گویند»!
از امام باقر(علیه السلام) در حدیثى مى خوانیم: «بدانید: بهشت هشت درب دارد که عرض هر دربى از آنهابه اندازه چهل سال راه است»!
این، خود نشان مى دهد که «درب»، در این گونه موارد، مفهومى وسیع تر از آنچه در تعبیرات روزانه گفته مى شود دارد.
و جالب این که در قرآن مى خوانیم: جهنم هفت درب دارد (لَها سَبْعَةُ أَبواب)( حجر، آیه 44) و طبق روایات، بهشت داراى «هشت» درب است، اشاره به این که طرق وصول به سعادت وبهشت جاویدان، از طرق وصول به جهنم بیشتر است، و رحمت خدا، بر غضب او پیشى مى گیرد.( تفسیر نمونه، جلد 10، صفحه 229)
فردوس برترین جاى بهشت است و در آیات قرآن آمده که فردوس منزلگاه افراد با ایمان و صاحبان اعمال صالح است ممکن است در اینجا این سۆال پیش آید که اگر چنین است، مناطق دیگر بهشت نباید ساکنانى داشته باشد; چرا که غیر مۆمن را در بهشت راهى نیست
منظور از «جنّة المأوى» چیست؟
«جَنَّةُ الْمَأْوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است، و در این که این کدام بهشت است؟ در میان مفسران گفتگو است، بعضى آن را همان «بهشت جاویدان» (جَنَّةُ الْخُلْدِ) مى دانند، که در انتظار تمام اهل ایمان و پرهیزگاران است، و محل آن را در آسمان، و آیه 19 سوره «سجده» را شاهد بر آن مى گیرند: فَلَهُمْ جَنّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: «براى مۆمنان صالح العمل باغ هاى بهشت است که در آن ساکن مى شوند، و این وسیله پذیرائى از آنهاست در مقابل اعمالى که انجام مى دادند»; چرا که این آیه به قرینه آیه بعد از آن، مسلماً از بهشت جاویدان سخن مى گوید.
ولى از آنجا که در جاى دیگر مى خوانیم: وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ: «براى رفتن به سوى مغفرت پروردگار و بهشتى که وسعت آن آسمان ها و زمین است، بر یکدیگر پیشى گیرید»( آل عمران، آیه133.)
بعضى، این معنى را بعید شمرده اند; زیرا ظاهر آیه مورد بحث، نشان مى دهد که «جَنَّةُ الْمَأْوى» در آسمان، و غیر از بهشت جاویدان است که وسعتش به اندازه تمام آسمان ها و زمین مى باشد.
لذا گاهى آن را به جایگاه ویژه اى از بهشت تفسیر کرده اند که در کنار «سدرة المنتهى»، و محل خاصان و مخلصان است.
و گاه گفته اند به معنى بهشت برزخى است که ارواح شهداء و مۆمنان، موقتاً به آنجا مى روند.
تفسیر اخیر، از همه مناسب تر به نظر مى رسد، و از امورى که به روشنى بر آن گواهى مى دهد، این است که در بسیارى از روایات «معراج» آمده است که، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) عده اى را در این بهشت، متنعم دید، در حالى که مى دانیم هیچ کس در بهشت جاویدان قبل از روز قیامت وارد نمى شود زیرا آیات قرآن به خوبى دلالت دارد که پرهیزگاران در قیامت، بعد از محاسبه، وارد بهشت مى شوند، نه بلافاصله بعد از مرگ، و ارواح شهداء نیز در بهشت برزخى قرار دارند; زیرا آنها نیز قبل از قیام قیامت وارد بهشت جاویدان نمى شوند.( تفسیر نمونه، جلد 22، صفحه 507)
«جَنَّةُ الْمَأْوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است، و در این که این کدام بهشت است؟ در میان مفسران گفتگو است، بعضى آن را همان «بهشت جاویدان» (جَنَّةُ الْخُلْدِ) مى دانند، که در انتظار تمام اهل ایمان و پرهیزگاران است
فردوس برترین منزلگاه بهشتیان!
فردوس برترین جاى بهشت است و در آیات قرآن آمده که فردوس منزلگاه افراد با ایمان و صاحبان اعمال صالح است ممکن است در اینجا این سۆال پیش آید که اگر چنین است، مناطق دیگر بهشت نباید ساکنانى داشته باشد; چرا که غیر مۆمن را در بهشت راهى نیست.
در پاسخ این سۆال، مى توان گفت: آیه 108 سوره «کهف» که خداوند مى فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغ هاى فردوس منزلگاهشان است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً)
به هر فردى که ایمان و عمل صالح دارد، اشاره نمى کند، بلکه، درجه والائى از نظر ایمان و عمل صالح را معیار براى دخول در فردوس قرار داده، هر چند ظاهر آیه مطلق است، اما توجه به مفهوم کلمه «فردوس» آن را مقید مى کند.
لذا، در سوره «مۆمنون» که صفات وارثان فردوس را بیان مى کند، حدّ اعلائى از صفات مۆمنان را ذکر کرده که در همه افراد وجود ندارد، و این خود قرینه اى است بر این که: ساکنان فردوس باید داراى صفات ممتازى علاوه بر ایمان و عمل صالح باشند.
و نیز به همین دلیل، در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که مى فرماید: هر وقت از خدا تقاضاى بهشت را مى کنید مخصوصاً تقاضاى فردوس کنید که جامع ترین و کامل ترین منزلگاه هاى بهشت است.
اشاره به این که: همت افراد با ایمان، باید در همه چیز و در همه حال، عالى باشد، حتى در تمناى بهشت به مراحل پائین تر قناعت نکند، هر چند مراحل پائین تر هم غرق نعمت است.
بدیهى است کسى که، چنین تقاضائى از خدا مى کند، لابد، باید خود را براى رسیدن به چنین مقامى آماده کند، لابد باید حداکثر تلاش و کوشش را براى کسب برترین صفات انسانى و انجام صالح ترین اعمال به خرج دهد.
بنابراین، آنها که مى گویند: خدا کند ما به بهشت راه یابیم، هر چند در پائین ترین مراحل آن باشیم، افرادى هستند که از همت والاى مۆمنان راستین بهره کافى ندارند.( تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 614)
منایع
makaremshirazi.org
tebya.net

 نظر دهید »

حدیث از حضرت محمد (ص)

14 دی 1392 توسط جعفرثانی

حدیث گهربار از حضرت محمد (ص)

اعبد الله کانّک تراه فان کنت لاتراه فانه یراک،

و اعلم انّ اوّل عبادة الله المعرفة به.

(پیامبر (ص) به جناب ابی ذرّ فرمودند) :

خدا را چنان عبادت کن که گوئی اورا می بینی

پس اگر تو او را نمی بینی یقینا او ترا می بیند و

بدان که اوّل عبادت خداوند شناسائی اوست.

بحار الانوار جلد ۷۷ ص

 نظر دهید »

احادیث از امام رضا (ع):

12 دی 1392 توسط جعفرثانی
امام رضا (ع):
کسی که مصائب مارا به یاد آورد، پس بگرید و بگریاند،
در روزی که چشم ها گریانند(روز حساب)، گریان نخواهد شد
امشب اشکت جاری شد، ما رو هم دعا کن
امام رضا (ع):
هرکس در مجلسی نشیند که امر ما در آن زنده می شود، در روزی که قلب ها می میرند، قلبش نخواهد مرد
مجلس عزای آقا امام رضا رفتی ما رو هم از دعای خیر بی نصیب نگذار
 1 نظر

جایگاه شخص قانع نزد خداوند متعال

16 آذر 1392 توسط جعفرثانی

pan>

جایگاه شخص قانع نزد خداوند متعال

پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، خداوند مى‏فرماید:” جوانِ معتقد به قضا و قدر من، خشنود از كتاب من، قناعت كننده به روزى ‏من، و رها كننده خواسته ‏هاى نفس به خاطر من، مانند یكى از فرشتگان من است".

ورام ابن ابى فراس، مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، نشر مكتبه فقیه، قم، بیتا، ج‏1، ص37 و محمدى رى شهرى و همكاران‏، حكمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله و سلم( فارسى)، پیشین، ج‏7، ص 387.

 

 

 نظر دهید »

جایگاه شخص قانع نزد خداوند متعال

16 آذر 1392 توسط جعفرثانی

te mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ص قانع نزد خداوند متعال

پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، خداوند مى‏فرماید:” جوانِ معتقد به قضا و قدر من، خشنود از كتاب من، قناعت كننده به روزى ‏من، و رها كننده خواسته ‏هاى نفس به خاطر من، مانند یكى از فرشتگان من است".

ورام ابن ابى فراس، مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، نشر مكتبه فقیه، قم، بیتا، ج‏1، ص37 و محمدى رى شهرى و همكاران‏، حكمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله و سلم( فارسى)، پیشین، ج‏7، ص 387.

 نظر دهید »

سبقت گیرندگان در بهشت از زبان پیامبر

14 آذر 1392 توسط جعفرثانی


ابوذر می­گوید: عرضه داشتم یا رسول ­اللَّه، آیا آن كسانى كه از خدا ترسان‏اند و در مقابل وى خضوع و فروتنى مى‏ورزند و ذكر خدا را بسیار می­گویند، هم آنان بسوى بهشت سبقت می ­گیرند؟ پیغمبر(ص) فرمود: نه! بلكه آنان فقراء مسلمین ‏اند. مراد از فقراء مسلمین آن مؤمنى است كه به حلال اندك قناعت می­كنـد كه پاى بر گردن مردم می­گذارند تا به بهشت می­رسند، نگهبانان جنّت می­گویند آیا به حساب شما رسیدگى شده است؟ می­گویند ما به چه چیز محاسبه شویم؟ مالى نداشتیم تا بوسیله آن ستم یا عدالت كنیم و از دنیا چیزى به دست ما نرسیده است تا امساك نموده نگه داریم یا میان مردم پخش كنیم، ما فقط پروردگارمان را پرستش می­نمودیم تا آن زمان كه ما را به سراى جاودان خواند و ما هم او را اجابت كردیم و بدین جهان آمدیم!

خراسانى علم الهدى، ‏نهج الخطابة، سخنان پیامبر ص و امیرالمؤمنین ع‏، ‏ج‏1، ص 447.

 1 نظر

تاثیر گذاری همنشین خوب و بد

13 آذر 1392 توسط جعفرثانی

تاثیر گذاری همنشین خوب و بد





پیامبر اکرم صل الله علیه وآله وسلم فرمودند:



حکایت همنشین خوب

مثل عطاراست که اگرعطر خو را به تو ندهد،ولی بوی خوش آن در تو
می آویزد و اثر میگذارد


و حکایت همنشین بد



مثل آهنگر است که اگر شعله ی آتش آن تو را نسوزاند اما بوی بد آن در تو می آویزد و برجای می ماند .


منبع: نهج الفصاحه ( کلمات قصار پیامبر اعظم صل الله )




 نظر دهید »

ذوالقرنین در قرآن

12 آذر 1392 توسط جعفرثانی

e mso 9]> 800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

“font-size: medium;">Description: 17

جمهوریاسلامی ایران

شورای عالی حوزه علمیه قم

مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران

مدرسه علمیه فاطمه الزهراء ( علیهاالسلام) شهرستان مرند

عنوان مقاله:

ذوالقرنین در قرآن

پژوهشگر:

سمیه علیاری باروجی

پاییز1392

Description: C:\Documents and Settings\Administrator\Local Settings\Temp\Rar$DIa0.338\045.jpg

مقدمه

براي آگاهي و آمادگي ذهني خوانندگان قرآن، به ويژه نسل جوان به اختصار مطالبي درباره ذوالقرنین از تفاسير قرآن و آشنايي با علوم قرآني، ارائه مي‌شود:

«تفسير» به معني بيان كردن، فهماندن و پرده برداشتن است كه درجه‌اي بالاتر و گسترده تر از ترجمه مي‌باشد. زيرا گاهي ترجمه قرآن، به طور تحت اللفظي براي انتقال مفاهيم بلند آيات قرآن، كافي نيست.

قرآن در قالب بیان داستان به بعضی از تاریخ ها اشاره نموده است که بسیاری از آنها هنوز برای بشر ناشناخته است، از آنها داستان ذوالقرنین می باشد لذا جهت آشنایی خوانندگان به نمونه هایی از آیات و تفاسیر آنها اشاره می گردد.امید است گامی برای استفاده بهتر از قرآن و کشف ناگفته های قرآنی باشد.ان شاء الله

آیات مربوط به ذوالقرنین

سوره کهف آیه 83

وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا

و از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.

سوره کهف آیه 86

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا

تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏آلود و سياه غروب مى‏كند و نزديك آن طايفه‏اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏گيرى

سوره کهف آیه 94

قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا

گفتند اى ذوالقرنين ي يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ سخت در زمين فساد مى‏كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى.

ذوالقرنین که بود؟

ذوالقرنین درباره کسی است که افکار فلاسفه و محققان را از دید زمان تاکنون به خود مشغول داشته و برای شناخت او تلاش فراوان کرده اند.

ما نخست به تفسیر آیات مربوط به ذوالقرنین که مجموعاً 16 آیه است می پردازیم.

نخستین آیه می گوید:

« از تو درباره ذوالقرنین سوال می کنند» و وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ.

بگو به زودی گوشه ای از سرگذشت او را برای شما بازگو می کنم «قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا»

تعبیر به «سَأَتْلُوا» با توجه به این که «سین» معمولا برای آینده نزدیک است- در حالی که در این مورد پیامبر بلافاصله از ذوالقرنین سخن می گوید: ممکن است برای رعایت ادب در سخن بوده باشد، ادبی که آمیخته با ترک عجله و شتابزدگی است. ادبی که مفهومش سخن از خدا و سپس بیان برای مردم است.

به هر حال آغاز این آیه نشان می دهد:

داستان «ذوالقرنین» در میان مردم قبلا مطرح بوده، منتها اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود، به همین دلیل از پیامبر توضیحات لازم را در این زمین خواستند.

برداشت ها از داستان ذوالقرنین

از داستان ذوالقرنین در قرآن برداشت های زیر شده است.

وجود داستان پیش از اسلام

تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشته اند که گفته شده که بیشتر اهل کتاب بوده اند و این نکته از متن چند آیه با جمله «وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ» و «قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ» و «قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ» به خوبی مشخّص می شود، این داستان پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر با برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند.

مشخصات ذوالقرنین

ذوالقرنین دارای مشخصاتی بود. از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد.

او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.

خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد.

او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به باختر، سپس به خاور و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.

خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسان ها و عذاب و پاداش به آنها به او داده بود.

او انسان یکتاپرست و مهربانی بود، و از طریق دادگری منحرف نمی شد و به همین جهت مشمول لطف خاص پرودگار بود.

او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال دنیا و ثروت علاقه ای نداشت.

هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیر

او سازنده سوی است که در آن از آهن و مس استفاده شد. و هدف او ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ بوده است.

او از کسانی بوده که خداوند غیر دنیا و آخرت را به او عطا کرد. خیر دنیا در سلطنت و قدرت و اختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت، برای این که او به گسترش داد و اقامه حق و به سطح و بخشش و کرامت نفس و گسترش خیر و دفع شر در میان آدمیان عمل کرد.

اما از قرآن چیزی که صریحاً دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی شود. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر و ائمه نقل شده نیز می خوانیم: او پیامبر نبوده بلکه بنده صالحی بود.

از امیر مومنان علیه السلام آورده اند که در مورد ذوالقرنین فرمود:

او بنده شایسته کرداری بود که محبوب خدا و دوستدار خدا بود و مردم را به پروا پیشگی و درستکاری راه می نمود. مردم بداندیش شمشیری بر بخشی از سر او فرود آوردند و او برای مدتی از میان مردم ناپدید گردید پس از مدتی بازگشت دگرباره دعوت خویش را به سوی توحید و تقوا آغاز کرد. تبهکاران شمشیر دیگری به قسمت دیگر سرش زدند و به همین جهت «ذوالقرنین» نامیده شد. و آنگاه افزود: در میان شما نیز همانند او هست.

در مورد ذوالقرنین دیدگاه ها متفاوت است، به باور گروهی، از جمله «مجاهد و عبدالله بن عمر» نامبرده پیامبری از پیامبران خدا بود که جهان به دست او فتح شد. اما به جای برخی او پادشاه دادگر و شایسته کردادر بود.

چرا ذوالقرنین؟ در این مورد که چرا او را ذوالقرنین نامیده اند دیدگاه ها متفاوت است.

1- به باور «حسن» بدان دلیل او را به این نام می خواندند، که دو گیسو داشت و موهای خود را برد و بخش مرتب کرد.

2- و به باور «ابن عبید» بدان دلیل که در طرف سرش برآمدگی خاصی بسان دو شاخک بود که آنها را زیر کلاه نهان می داشت.

3- «زهری» و «زجاج» برآنند که بدان جهت او را به این نام می خواندند که فرمانروایان او شرق و غرب جهان را فرا گرفت.

4- و «وهب» می گوید: بدان سبب به این نام خوانده شد که در عالم رویا به گونه ای به خورشید نزدیک گردید که دو شاخ شرقی و غربی آن را فراگرفت. و هنگامی که داستان خواب خود را برای یاران خود بازگفت، او را «ذوالقرنین» یا کسی که شرق و غرب گیتی را گرفته است نامیدند به باور پاره ای از تاریخ نگاران او به مدت دو قرن زندگی کرد. و از سوی پدر و مادر اصیل و بزرگ و ریشه دار بود. و به باور «معاذ» او همان «اسکندر رومی» است که اسکندریه را بنیاد کرد.

به هر حال در ادامه آیه شریفه می فرماید:

«قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا»:

هان ای پیامبر! بگو: به زودی فشرده ای از داستان او را برای شما باز خواهم گفت: آنگاه به ترسیم سرگذشت او پرداخته و می فرماید: إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ. ما در روی زط به او قدرت و امکانات و حکومت و توانمندی بخشیدیم. و او نیز با بهره وری شایسته از نعمت خدا به سازندگی و آبادانی زمین و زمان و به سامان درآوردن تا به سامانی ها پرداخت. از امیر مومنان علیه السلام آورده اند که در این مورد فرمود:

آفریدگار هستی «ابو» را برای او رام ساخت و او بر آن سوار گردید؛ و افزون بر آن، همه وسایل و اسباب قدرت را به او ارزانی داشت؛ و همه جا را برای او روشن ساخت، به گونه ای که شب و روز برای او یکسان گردید. و این مفهوم اقتدار و امکاناتی بود که خدا در روی زمین به او ارزانی داشت وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا. و به او دانش ارزانی داشتیم که در پرتو او بتواند هر چیزی را از راه سبب آن بخواهد، و اسباب هر چیزی را در اختیارش نهادیم تا به هدف خود دست یابد.

به باور پاره ای منظور این است که:

هر آنچه را فرمانروایان بزرگ برای آفریدن پیروزی و سرافرازی لازم دارند، همه را در دسترس او قرار دادیم. اما به باور چاره ای دیگر منظور این است که، ما راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم. (درست نظیر پیام این آیه که می فرماید: لعلّی أَبلغ الاسباب اسباب)

2- ذوالقرنین که بود:

نظرات مختلفی در این زمینه ابراز شده که مهمترین آنها سه نظریه زیر است:

1- بعضی معتقدند او کسی جز « اسکندر مقدونی» نیست. لذا، بعضی او را به نام اسکندر و ذوالقرنین می خوانند، معتقدند: او بعد از مرگ پدرش بر کشور های روم، مغرب و مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت، و از آن جا به ارمنستان رفت، عراق و ایران را فتح کرد، سپس قصد «هند» و «چین» نمود، و از آنجا به خراسان بازگشت، شهرهای فراوانی بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شده و از دنیا رفت، و به گفته بعضی بیش از 36 سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندریه بردند در آنجا دفن نمودند.

2- جمعی از مورخین معتقدند: ذوالقرنین یکی از پادشاهان «یمن» بوده: (پادشاه یمن به نام «تبع» خوانده می شدند که جمع آن تبابعه است.)

3- نظریه سوم ابوکلام آزاد نگاشته شده: طبق این نظریه، ذوالقرنین همان «کوروش کبیر» پادشاه هخامنشی است.[1]

از آن جا که نظریه اول و دوم، تقریبا هیچ مدرکی قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته نه اسکندر مقدونی دارای صفاتی است که قرآن برای ذوالقرنین شمرده، و نه هیچ یکی از پادشاهان یمن.

به همین دلیل بحث بیشتری روی نظریه سوم متمرکز است. درست است که در این نظریه نیز نقطه های الحاحی وجود دارد ولی فعلاً می توان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معرفی تاریخی نام برد.

سد ذوالقرنین چگونه ساخته شد؟

آیات فوق به یکی از سفرهای ذوالقرنین اشاره کرده می گوید:

«بعد از این ماجرا باز از اسباب مهمی که در اختیار داشت بهره گرفت.»«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا»

همچنان راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در آن جا گروهی غیر از آن دو گروه سابق یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند

سوره کهف آیه 93

«حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا»

اشاره به این که: او یک منطقه کوهستانی رسید و در آن جا جمعیتی (غیر از دو جمعیتی که در شرق و غرب یافته بود.)

مشاهده کرد که از تمدن در سطح بسیار پائینی بودند، چرا که یکی از روشن ترین نشانه های تمدن انسانی، همان سخن گفتن او است.

بعضی نیز این احتمال را داده اند: منظور از جمله «لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» این است که:

آنها به زبان های معروف آشنا نبودند. بلکه آنها محتوای سخن را درک نمی کردند. یعنی از نظر فکری بسیار عقب مانده بودند.

در این هنگام به آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختی به نام « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ» در عذاب بودند. مقدم «ذوالقرنین» را که دارای قدرت و امکانات عظیمی بود، غنیمت شمردند، دست به دامن زده گفتند:

ای ذوالقرنین يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ در این سرزمین فساد می کنند؟ آیا ممکن است ما هزینه ای را در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟[2]

این گفتار آنها با این که حداقل زبان ذوالقرنین را نمی فهمیدند ممکن است از طریق علامت و اشاره بوده باشد و یا لغت بسیار ناقصی که نمی توان آن را به حساب آورد.

این احتمال را نیز داده اند که: تفاهم میان آنها به وسیله بعضی از مترجمین یا به الهام الهی همچون سخن گفتن بعضی از پرندگان با «سلیمان» بوده است.

به هر حال، از این جمله استفاده می شود: آن جمعیت از نظر امکانات اقتصادی وضع خوبی داشتند اما از نظر صنعت، فکر و نقشه ناتوان بودند، لذا حاضر شدند هزینه این سد مهم را بر عهده گیرند مشروط بر این که «ذوالقرنین» طرح و ساختمان آن را پذیرا گردد.

اما «ذوالقرنین» در پاسخ آنها چنین اظهار داشت آنچه را خدا در اختیار من گذارده (از آنچه شما می خواهید بگذارید) بهتر است و نیازی به کمک مالی شما ندارم. «قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ»

مرا با نیروئی یاری کنید تا میان شما و این دو قوم مفسد، سد نیرومندی ایجاد کنم.

«فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا»

«رَدْم» بر وزن مرد در اصل به معنی پر کردن شکاف به وسیله سنگ است ولی بعداً به معنی وسیع تری که شامل هر گونه سد و حتی شامل وصله کردن لباس می شود.

سپس چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید. «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ»[3]

هنگامی که قطعات آهن آماده شد، دستور چیدن آنها را به روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملاً میان دو کوه را پوشاند.»

سومین دستور ذوالقرنین این بود: به آنها گفت: مواد آتش زا هیزم مانند آن، بیاورید و آن را در دو طرف سد قرار دهید، و با وسایلی که در اختیار دارید «قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا»

در حقیقت او می خواست، از این طریق، قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهد و سد یکپارچه ای بسازد با این طرح عجیب همان کاری را که امروز به وسیله جوشکاری انجام می دهند انجام داد یعنی به قدری حرارت به آهن ها داده شد که کمی نرم شدند و به هم جوش خوردند.

سرانجام آخرین دستور را چنین صادر کرد: گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا به روی این سد بریزم «قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا»

به این ترتیب مجموعه آن سد آهنین را با لایه ای مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که آن گروه مفسد، قادر نبودند از آن بالا بروند، و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند. «فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا»[4]

سد ذوالقرنین کجاست؟

گرچه بعضی میل دارند. این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند ولی روشن است: دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است، بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده و همان گونه که گفتیم: صدها کیلومتر طول آن است و الان هم موجود است.

بعضی دیگر اصرار دارند: این همان سرما رب در سرزمین یمن می باشد در حالی که سرما رب گرچه در یک تنگه کوهستانی بنا شده ولی برای جلوگیری از سیلاب و ذخیره آب بوده و ساختمانش از آهن و مس نیست.

در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوه هایی است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا می کند، تنها تنگه ای که در میان این کوه های دیوار مانند وجود دارد تنگه «داریال» معروف است. و در همانجا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم می خورد و به همین جهت بسیاری معتقدند سد ذوالقرنین همین سد است.

منابع:

1- تفسیر نمونه: آیت العظمی- مکارم شیرازی

2- نرم افزار ایمان. مجمع البیان



[1] نمونه  ص 586 الی 587.

[2] تفسیر نمونه: آیت العظمی- مکارم شیرازی صفحه 576-577.

[3] تفسیر نمونه: آیت العظمی- مکارم شیرازی صفحه 577-578.

[4] تفسیر نمونه 579

 

 نظر دهید »

سفارش

05 آذر 1392 توسط جعفرثانی

 نظر دهید »

حدیث نماز

30 آبان 1392 توسط جعفرثانی

حضرت مهدی (علیه السلام):

ما أرْغَمُ أنْفُ الشَيْطانَ بِشَىءٍ مِثْلَ الصَّلاةِ، فَصَلِّها وَ أرْ غَمْ أنْفَ الشَّيْطانَ؛

با هيچ چيز مثل نماز، بينى شيطان به خاك ماليده نمى شود پس نماز را به پادار و بينى شيطان را به خاك بمال.

بحارالانوار، ج 53، ص 182

 نظر دهید »

آزادی نیاز به باورقاطع به توان آزاد شدن و تلاش و توکل دارد .

28 آبان 1392 توسط جعفرثانی

آزادی نیاز به باورقاطع  به توان آزاد شدن و تلاش و توکل  دارد .

کودکی از مسئول سیرکی پرسید:

چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!

صاحب فیل گفت:
این فیل چنین کاری نمی تواند بکند. چون این فیل تنها با این طناب ضعیف بسته نشده است بلکه آن با یک باور درونی خیلی قوی در فکر و اندیشه اش  بسته شده است.

کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟

صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. فیل تلاش زیادی برای رهایی و آزادیش  انجام داد اما به جهت استحکام  طناب موفق به باز کردن و پاره نمودن طناب  نشد ، و از آن موقع دیگر فکر و توان آزاد شدن در وجود و اندیشه او مرده ، و  تلاشی برای آزاد شدن نمی کند .
یعنی فیل  تسلیم اسارت شده  با تمام اعتقاد قبول کرده است توان آزادی و آزاد شدن ندارد لذا کار و تلاشی نمی کند !!!!

هر کدام از ما، شاید نوعی فکری بسته داشته باشیم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی می شود .

پس بایسته و شایسته  در هیچ حالی دست از  تلاش و مجاهده در اصلاح خود و تزکیه  بر نداریم با تمام وجود باور داشته باشیم تا فکر و اراده خودسازی در ما باشد امکان رهایی از دام شیطان و نفس وجود دارد.

آری آزادی نیاز به باورقاطع  به توان آزاد شدن و تلاش و توکل  دارد .

دست از طلب ندارم تا کام دل برآید

یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید

 نظر دهید »

تشبیهی زیبا از امام كاظم(عليه‏ السلام)

27 آبان 1392 توسط جعفرثانی

تشبیهی زیبا از امام كاظم(عليه‏ السلام)


از امام كاظم(عليه ‏السلام)سؤال شد:

فرشتگان اعمال ما را كه مي ‏نويسند آيا خاطرات و نيتهايي را كه فقط از دل گذرانده ‏ايم و هنوز به لباس عمل در نياورديم هم مي‏ نويسند؟ حضرت فرمودند: آيا بوي باغ و بستان و بوي كثافت و گنداب يكي است؟ اگر از كنار باغي پر از گل و معطر بگذريد، بوي خوب احساس مي‏ كنيد و چنانچه بوي بد به مشام انسان برسد، مي‏ فهمد كه اين جا كثافت و زباله است. از بو مي‏ توان فهميد كه از كنار باغ مي‏ گذريم يا از كنار چاه .

بر گرفته از کتاب حكمت عبادات، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص78

 نظر دهید »

هنگام ظهر درهای رحمت باز و دعا مستجاب می شود

27 آبان 1392 توسط جعفرثانی

هنگام ظهر درهای رحمت باز و دعا مستجاب می شود

هر يك از نمازها مزيتي دارند. در بين نمازها، نماز ظهر خصوصيتي ويژه دارد. از رسول خدا (ص)نقل شده است:«إذا زالت الشمس فتحت أبواب السّماءِ وأبواب الجنان واسْتُجيب الدعاء فطوبي لمنْ رفع له عند ذلك عمل صالح» هنگام ظهر درهاي رحمت باز است، درهاي بهشت باز است و دعاها هم مستجاب مي ‏شود. خوشا به حال كسي كه هنگام زوال، عمل صالحي از او به آسمان معنا رفعت يابد.
بر گرفته از کتاب حكمت عبادات، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص117
 نظر دهید »

آيا در سپاه امام حسين(ع)شهيد زن داشتيم؟

20 آبان 1392 توسط جعفرثانی
آيا در سپاه امام حسين(ع)شهيد زن داشتيم؟


le="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">

امام حسين گر چه از همراهي زنان در کاروان خود استقبال کرد اما از حضور آنان در ميدان جنگ ممانعت نمود و مي فرمود: « خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است».(امالي صدوق، ص137)
اما در ميان شهداي کربلا از زني به نام ام وهب ياد مي شود به کيفيت شهادت او دقت کنيد.

او همسر عبدالله بن عمير بود وقتي بالاي پيکر خونين همسر رفت، خاک از صورتش پاک کرد و گفت: بهشت بر تو مبارک باد! از خدا مي خواهم که مرا همراه تو قرار دهد. شمر در آن هنگام به غلام خود، رستم دستور داد که با ستون خيمه بر سر ام وهب بکوبد، او نيز چنين کرد و سرش را شکافت و آن زن را به شهادت رسانيد.(ابصار الحسين، ص18)
براي آگاهي بيشتر به کتاب هاي زير مراجعه کنيد:
1. قصه کربلا، علي نظري منفرد
2. چهره ها در حماسه کربلا، پور اميني

 نظر دهید »

من کنت مولا فهذا علی مولا

01 آبان 1392 توسط جعفرثانی
عید غدیر مبارک باد

من کنت مولا فهذا علی مولا

حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانه ی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان با عرشیان و فرشیان است بر همه ی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.



رجای واثق داریم تا شما حق باوران ولایتمدار با تمسک به حبل المتین امامت و در ظل عنایت قطب عالم امکان ( عج ) و تجدید بیعت با ولی فقیه زمان تداوم بخش رسالت و امامت معصومین ( ع ) در عصر غیبت باشید.

 1 نظر

جنگ روانی امام هادی (علیه السلام)"

30 مهر 1392 توسط جعفرثانی

امام هادی (علیه السلام) با دید یک انسان مبارز به دربار متوکّل رفت و مجلسِ شراب او را به مجلس معنویت تبدیل کرد. یعنى او را مغلوب کرد؛ به طورى که در آخر حرفهایش، متوکّل براى حضرت عطر آورد و او را با احترام بدرقه کرد. در مبارزه‌اى که شروع کننده‌ى آن، خلیفه‌اى تندخو و قدرتمند بود،امام هادی(علیه السلام) دست به یک جنگ روانى زد؛ مبارزه‌اى که در آن نیزه و شمشیر کاربُرد ندارد.

امام خامنه ای - ۱۳۸۰/۶/۳۰

امام خامنه ای

 نظر دهید »

حدیث امام هادی(علیه السلام)

30 مهر 1392 توسط جعفرثانی

افسران - ولادت دهمین گلبرگ آسمانی، آیینه ‏ی عصمت، هادی امّت مبارک باد ...

 نظر دهید »

شهادت امام باقر(علیه السلام)

21 مهر 1392 توسط جعفرثانی

te mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ang="FA">زمان :یکشنبه هفتم ذی الحجه 9-8 صبح21/07/92

مکان: سالن اجتماعات مدرسه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)

سخنران: حجت الاسلام والمسلمین دانش

ویژه برنامه سالروز شهادت امام محمد باقر(علیه السلام)روز یکشنبه هفتم ذی الحجّه ساعت 9-8 صبح در سالن اجتماعات مدرسه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)برگزار گردید.

مراسم با سخنرانی حاج آقا دانش بابیان احادیثی از امام محمد باقر (علیه السلام)و با موضوع موعظه فرمودند موعظه موجب بیداری و شفاست و موعظه موجب آشنایی با کلام خدا و ائمه که با رشد روح همراه می شود.

ایشان ضمن اشاره به خطبه شقشقیه و وصیت امام علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) و نامه امام به مالک اشتر ،طلاب را به مطالعه نهج البلاغه ترغیب نموده وخواستارالگو گیری از این کتاب ارزشمند شدند.

وی همچنین با بیان داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام)و توکل ایشان به خدا و اینکه تمام کارها را به خدا واگذاریم سخنان خود را با اتمام رساندند.

 نظر دهید »

از امام باقر(علیه السلام)

20 مهر 1392 توسط جعفرثانی

te mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

tl; unicode-bidi: embed;">ترجمه :
فرمود: به درستى كه تمام موجودات و جانوراان زمين و بلكه ماهيان دريا براى تحصيل كنندگان علوم - اسلامى و معارف الهى - تحيّت و درود مى فرستند.

 1 نظر

حدیث روز

18 مهر 1392 توسط جعفرثانی

- قالَ الاْ مامُ ابوجَعْفَر محمّد بنِ عليّ باقرُ العلومِ صَلواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلَيْه : إ ذا اءرَدْتَ اءنْ تَعْلَمَ اءنَّ فى كَ خَيْراً، فَانْظُرْ إ لى قَلْبِكَ فَإ نْ كانَ يُحِبُّ اءهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ يُبْغِضُ اءهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفيكَ خَيْرٌ؛ وَاللّهُ يُحِبُّك ، وَ إ ذا كانَ يُبْغِضُ اءهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ يُحِبّ اءهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فيكَ خَيْرٌ؛ وَ اللّهُ يُبْغِضُكَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ اءحَبَّ.(1)

ترجمه : فرمود: اگر خواستى بدانى كه در وجودت خير و خوشبختى هست يا نه ، به درون خود دقّت كن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصيت و گناه ناخوشايندى ، پس در وجودت خير و سعادت وجود دارد؛ و خداوند تو را دوست مى دارد. ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشايند باشى و به اهل معصيت عشق و علاقه ورزيدى ، پس خير و خوبى در تو نباشد؛ و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى با هر كسى كه به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.

 نظر دهید »

گزارش اول ذی¬الحجه ،سالروز ازدواج حضرت علی

16 مهر 1392 توسط جعفرثانی

گزارش
اول ذی¬الحجه ،سالروز ازدواج حضرت علی (علیه السلام)و فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
زمان:دوشنبه ساعت 15 مهر،9-8 صبح
مکان:سالن اجتماعات مدرسه
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین نعمت زاده
مراسم با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین نعمت زاده موسس مدرسه علمیه خواهران مرند به مناسبت اول ذی حجه ،سالروز ازدواج حضرت علی (علیه السلام)و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) روز دوشنبه 16/7/92در سالن اجتماعات مدرسه برگزار گردید.
ایشان ضمن یاد آوری اعمال ذی حجه و تاکید بر انجام اعمال برای طلبه ها این ماه را پر فضیلت شمرده وبه الگو گیری طلبه ها از زندگی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و آسان گرفتن ازدواج سفارش کردند.
وی به توصیه برغفلت زدگی در این ماه وبه اینکه علم ،آدم را عوض نمی کند و کلمه و حدیث دانستن کاری نمی کند بلکه باید به دانسته ها عمل شود. و در این راه نباید افراط و تفریط کنیم ،و طلبه ها باید نکات اخلاقی رارعایت کنند.
وی در آخر اشاره ای به سفراخیر ریاست جمهوری کرده و به سوالات طلبه ها در این مورد پاسخ دادند.

 نظر دهید »

حجه الوداع در....

10 مهر 1392 توسط جعفرثانی

25 ذی‌القعده حرکت پیامبر(ص) برای حجة‌الوداع

 


00-267.jpg

پیامبر خدا(ص) در بیست و پنجم ذی‌القعده سال دهم هجرت از سوی خداوند متعال مأمور شد که در مناسک حج شرکت کند و انحرافاتی را که در این تکلیف باشکوه عبادی، سیاسی اجتماعی اسلام در طول تاریخ پیش آمده بود، به مردم گوشزد کند.

 

به دنبال این مأموریت الهی، رسول خدا(ص) در ماه ذی القعده سال دهم دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که رسول خدا عازم خانه خداست. بنابراین فراخوان عمومی هزاران نفر آمادگی خود را برای همراهی با پیامبر و حضور در مراسم حج اعلان کردند.

 

پیامبر در کدام محل احرام بستند و چگونه اعمال حج را انجام دادند؟

 

پیامبر ابودجانه را جانشین خود در مدینه قرار داد و در حالی که بیش از 60 شتر برای قربانی همراه داشت، به سوی مکه حرکت کرد. هنگامی که به ذوالحلیفه رسید، با پوشیدن دو پارچه ساده از مسجد شجره محرم شد و لبیک‌گویان از باب بنی شیبه وارد مسجدالحرام شد؛ در حالی که خدا را حمد و ثنا می‌گفت و به حضرت ابراهیم علیه السلام درود می‌فرستاد.

 

آن‌گاه در برابر حجرالاسود ایستاد و آن را استلام کرد و هفت بار دور خانه خدا طواف کرد. سپس پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند و پس از نماز، سعی میان صفا و مروه را انجام داد. بعد رو به زائران کرد و فرمود:« هر کس همراه خود قربانی نیاورده، از احرام خارج شود و تمام محرمات احرام پس از تقصیر (کوتاه کردن موی و یا گرفتن ناخن) بر او حلال می‌شود؛ ولی هر کس همراه خود قربانی آورده باید در احرام باقی بماند تا لحظه‌ای که قربانی خود را در منی ذبح کند.»

 

 

علی علیه السلام نیز از یمن در حالی که تعدادی قربانی همراه داشت به همراه جمعی از نیروهای اسلام خود را به مکه رساند و پیامبر از دیدن ایشان بسیار خوشحال شد. پیامبر اکرم تا روز هشتم ذی الحجه درون خیمه‌ای که در بیرون مکه افراشته شده بود، اقامت کرد و آن‌گاه در روز هشتم ذی الحجه به سوی عرفات حرکت کرد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منی ماند.

سپس بر شتر خود سوار شد و سواره به سمت عرفات حرکت کرد و در منطقه‌ای به نام نمره در حالی که بر روی شتر سوار بود سخنان تاریخی خود را ایراد کرد. رسول خدا تا غروب روز نهم در عرفه ماند و قسمتی از شب دهم را در مزدلفه ماند و در فاصله طلوع فجر و آفتاب در مشعر به سر برد و روز عید قربان رهسپار سرزمین منی شد و مراسم رمی جمره و قربانی و تقصیر را به جا آورد و برای ادامه مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.

 

به این ترتیب پیامبر در این سفر که آخرین حج او بود و به «حجة الوداع» معروف شد، تمام اعمال مراسم حج را به مردم آموخت. به این آخرین حج پیامبر «حج بلاغ» و «حجة الاسلام» نیز گفته می‌شود.

 نظر دهید »

کمال ادب در...

31 شهریور 1392 توسط جعفرثانی

if gte mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

َدَبِ وَالْمُروءَةِ سَبْعُ خِصالٍ: اَلْعَقلُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّبْرُ وَ الرِّفْقُ وَ

الصَّمْتُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الْمُداراةُ؛

كمال ادب و مروت در هفت چيز است: عقل، بردبارى، صبر، ملايمت، سكوت، خوش اخلاقى و مدارا.

بحار الأنوار ، ج 84 ، ص 325، ح (14)

 1 نظر

بى‏حوصلگى ....

28 شهریور 1392 توسط جعفرثانی

if gte mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

مانُ لاِبْنِهِ: يا بُنَىَّ ايّاكَ وَ الضَّجَرَ وَ سوءَ الْخُلْقِ وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ فَلا يَسْتَقيمُ عَلى هذِهِ الْخِصالِ صاحِبٌ وَ اَ لْزِمْ نَفْسَكَ التُّؤَدَةَ فى اُمورِكَ وَ صَبِّرْ عَلى مَؤوناتِ الاِخْوانِ نَفْسَكَ وَ حَسِّنْ مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلْقَكَ؛

لقمان به فرزندش فرمود: فرزندم! از بى‏حوصلگى و بد اخلاقى و بى‏تابى دورى كن كه هيچ دوستى تحمل اين خصلت‏ها را ندارد. در كارهايت آرام و بردبار، در تحمّل زحمات برادران صبور و با همه مردم خوش اخلاق باش.

(قصص الأنبياء، ص 198، ح 245)

 نظر دهید »

توصیه آیت الله العظمی بهجت(رحمه الله) درباره قرآن

21 شهریور 1392 توسط جعفرثانی

توصیه آیت الله العظمی بهجت(رحمه الله) درباره قرآن

منتظران ظهور-آیت الله العظمی بهجت ضمن تاکید بر اهمیت حفظ قرآن توصیه فرمودند: کاری کنید که احساس کنید قرآن، زنده است و نکات جدیدی را از آن بفهمید.—————————————————

::زنده بودن قرآن موضوعی است که در احادیث متعددی بر آن تاکید شده است، از جمله آنچه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که می فرماید: 

قرآن زنده است و نمی میرد و آیه نیز زنده است و نمی میرد؛ زیرا اگر آیه ای که درباره ی اقوامی نازل شده است، با مردن آنها می مُرد، قرآن نیز مرده بود؛ بلکه قرآن، در میان آیندگان، جاری است، همچنان که در میان گذشتگان، جاری بوده است.۱ 

آری! قرآن زنده ی جاوید است و هیچ گاه نخواهد مرد؛ اما نکته اساسی این است که هر کسی نمی تواند زنده بودن قرآن را درک کند.

از این رو آیت الله بهجت ضمن تاکید بر اهمیت حفظ قرآن توصیه فرمودند: 
کاری کنید که احساس کنید قرآن، زنده است و نکات جدیدی را از آن بفهمید.


منبع:
۱- بحار الانوار،ج۳۵،ص۴۰۳. 
۲- زمزم عرفان،ص۳۰.

 نظر دهید »

مواقع گناه با این‌شماره تماس بگیرید!

07 شهریور 1392 توسط جعفرثانی

در کنار کد شهرها و کشورها آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، شماره‌هایی است که هر فردی باید آن‌ها را به خاطر بسپارد تا بتواند در مواقع ضروری از آن‌ها به خوبی استفاده کند، که در این میان، شماره‌هایی مانند (۱۱۸،۱۱۵،۱۱۰،۱۲۵) از اهمیت بسزایی برخوردار هستند و روزانه افراد زیادی با آن‌ها سر و کار دارند که همین جا برای همه شما یک آرزو می‌کنم و آن اینکه از میان این شماره های چهارگانه تنها با شماره ۱۱۸ کار داشته باشید و هیچ گاه در طول زندگی نیازی به تماس با بقیه شماره‌هایی که ذکر شد پیدا نکنید.این مطالب مقدمه ای کوتاه بود تا به معرفی برخی از شماره های ضروری در آیات الهی و نسخه موفقیتی که خداوند متعال برای ما فرستاده است بپردازیم، شماره‌هایی که لازم است هر مسلمان آن‌ها را به خاطر داشته باشد و در تمامی لحظات از آن‌ها به بهترین شکل استفاده کند.بر خلاف سایر شماره های ضروری که ممکن است برای مدتی پاسخ گوی شما نباشد و شما را در انتظار قرار دهند، شماره های که در صدد معرفی آن‌ها هستیم ۲۴ ساعته هستند و شما در اولین ثانیه ازاگر چه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان نازل شده‌اند، اما در این میان برخی از آیات با آثار و خواص حیرت انگیز خود می‌توانند در مواقع مختلف زندگی اعم از سختی‌ها و آسانی‌ها به ما کمک کنند و به بهترین شکل ممکن ما را از دریای مشکلات بیرون بکشند و راه موفقیت را به ما معرفی کنندتماس، وصل خواهید شد و پاسخگوی سۆالات شما خواهند بود.پیشنهاد می‌کنیم که با سرمایه گذاری اندکی وقت، این شماره‌ها و همچنین آیاتی که ذکر می‌شود را به حافظه خود بسپارید تا بتوانید در مواقع نیاز به راحتی با آن‌ها ارتباط برقرار کنید.۱ – اگر با مشکلات فراوانی مواجه هستید با شماره ۲ و داخلی ۱۵۳ تماس بگیرید.با تماس با این شماره مهم و ضروری راهی مطمئن و شایسته برای مبارزه و در نتیجه پیروزی بر مشکلات به شما معرفی می‌شود و در طول تاریخ انسان‌های زیادی با این شماره تماس گرفته و توانسته‌اند بر مشکلات غلبه کنند، برای شما به محض تماس با این شماره آیه نورانی زیر تلاوت خواهد شد:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است) (البقرة : ۱۵۳)امیر مۆمنان علی علیه‌السلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی می‌خوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز می‌خواندند (تفسیر صافی ذیل آیه شریفه)همچنین در حالات صدرالدین شیرازی (معروف به ملاصدرا) و همچنین ابن سینا نیز نقل کرده‌اند که این دو مرد بزرگ در لحظات سختی و مشکلات با این شماره‌ها تماس گرفته و مشکلات علمی خود را این‌گونه حل می‌کردند. (فوائد الرضویه، ص ۳۸۰.)۲ – اگر ثروت می‌خواهید با این شماره‌ها تماس بگیرید (شماره ۵ و داخلی ۶۶) (شماره ۵۳ و داخلی ۳۹)با تماس با این شماره به شما گفته خواهد شد که یکی از مهم‌ترین اسرار برای ثروتمند شدن یک جامعه، عمل کردن به دستورات و توصیه های کتاب‌های آسمانی و در حال حاضر قرآن مجید است که طبق وعده خداوند متعال در این صورت انسان‌ها از برکات آسمانی و زمینی برخوردار می‌شوند.( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَ : و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان به سویشان نازل شده است، عمل می‌کردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آسمانی] و از زیر پاهایشان [برکات زمینی] برخوردار می‌شدند. از میان آنان گروهی میانه‌رو هستند، و بسیاری از ایشان بد رفتار می‌کنند) (المائدة : ۶۶)همچنین با تماس با شماره (شماره ۵۳ و داخلی ۳۹) به شما گفته خواهد شد که علاوه بر شرط ذکر شده تلاش و کوشش نیز نقش بسزایی در بدست آوردن ثروت دارد:(وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : و اینکه برای انسان جز حاصلتلاش او نیست) (النجم : ۳۹) و هیچ فردی در طول تاریخ با تنبلی و تن پروری به ثروت نرسیده است.۳ – اگر به دنبال خوشبختی و سعادت هستید این شماره را فراموش نکنید (شماره ۲۲ و داخلی ۷۷)عده زیادی در جستجوی خوشبختی و سعادت با شماره های مختلفی تماس می‌گیرند، اما یا پاسخی دریافت نمی‌کنند و یا اگر پاسخی بگیرند راه اصلی و حقیقی خوشبختی به آن‌ها داده نمی‌شود و در نتیجه به بیراهه می‌روند، اما شما به راحتی می‌توانید با تماس با این شماره از راه اصلی و واقعی خوشبختی و سعادت مطلع شوید، راهی که به شما برای رسیدن به ایستگاه خوشبختی توصیه های زیبایی می‌کند:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید) (الحج : ۷۷)۴ – در مواقع گناه با این شماره تماس بگیرید (شماره ۴۱ و داخلی ۳۶)بی شک شیطان در زندگی، همه افراد را وسوسه و به گناه تشویق می‌کند، که یکی از بهترین راه‌ها برای جلوگیری از گناه و معصیت تماس با شماره ذکر شده است، بدین صورت که در لحظه گرفتار شدن در دام گناه به خداوند پناه ببریم و خود را از آلوده شدن به پلیدی‌ها دور کنیم:( وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ : و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را از جای درآورد، پس به خدا پناه ببر که او خود شنوای داناست) (فصلت : ۳۶)در ارتباط با این شماره مهم و حیاتی که استفاده از ان برای هر فردی ضروری و مهم است به این روایت زیبا و خواندنی از امیر مۆمنان علی علیه‌السلام اشاره می‌کنم که :(إِذا وَسْوَسَ الشَّیْطانُ إِلی أَحَدِکُمْ فَلْیَسْتَعِذْ بِاللّهِ وَلْیَقُلْ آمَنْتُ بِاللّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّیْنَ: هر گاه شیطان یکی از شما را وسوسه کند باید به خدا پناه برد، و بگوید: به خداوند ایمان آوردم، و دین خود را برای او خالص می‌کنم)(نور الثقلین، جلد ۴، صفحه ۵۵۱.)خلاصه کلام آنکه اگرچه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان مهم و حیاتی است، اما در میان این آیات، برخی از خواص و ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردار هستند و به عبارتی دیگر شماره های ضروری هستند که لازم است هر مسلمانی در زندگی روزمره خود بارها و بارها با آن‌ها تماس گرفته و زندگی خود را با این شماره های حیاتی وفق دهد.

 1 نظر

به بهانه۴ شهریور روز كارمند

04 شهریور 1392 توسط جعفرثانی
۴ شهریور
روز كارمند

شرح مناسبت:
همه ساله در هفته دولت روز ٤شهريور به عنوان روز کارمند اختصاص مي يابد و در اين روز به منظور تجليل از کارگزاران دولت جمهوري اسلامي و ارج نهادن به خدمت، با تبيين ملاک هاي انتخاب، کارمندان نمونه به عنوان نمايندگان خيل عظيم کارکنان نظام در اقصي نقاط کشور، انتخاب و مورد تشويق و تقدير قرار مي گيرند.بايد مغزهاي خود را از اينکه تنها مستخدم دولت باشيم و پشت ميز بنشينيم خالي کنيم و برگرديم به اينکه، انسانيت انسان در رابطه با کار به وجود مي آيد. انسان مي تواند به وسيله کاري که انتخاب مي کند خالق خود باشد.اعتلاي مديريت در نظام اداري و ارتقاء منزلت اجتماعي کارکنان دولت، اصلاح نگرش مردم نسبت به خدمات اين قشر شريف و زحمتکش، ترويج فرهنگ رفتاري و خدمات شخصيتهاي راستين خدمت به مردم شهيدان ماندگار رجايي و باهنر به عنوان الگوهاي مناسب خدمت به جامعه، ايجاد روحيه اميد و تلاش و نشاط و تشويق مردم به مشارکت در امور و نمايش توان حکومت اسلامي در اداره مطلوب جامعه از اهدف بزرگداشت اين روز محسوب مي شود.
منبع : http://www۲.irib.ir/occasions

آیات و روایات متناسب :
وجدان كاري
پيامبرصلي الله عليه وآله
إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إذا عَمِلَ أحدُ كُم عَمَلاً أن يُتقِنَهُ
خداوند دوست دارد كه هرگاه يكي از شما كاري انجام مي‏دهد آن را استوار و درست به سامان رساند
كنزالعمّال ، ح ۹۱۲۸ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
إنَّ اللَّهَ تَعالي يُحِبُّ مِنَ العامِلِ إذا عَمِلَ أن يُحسِنَ
خداي تعالي دوست دارد وقتي كسي كاري مي‏كند آن را به خوبي انجام دهد
ميزان الحكمه ، ح ۱۴۳۷۱ .

حلّ مشكلات مردم
پيامبرصلي الله عليه وآله :
مَن قضي لأخيهِ المُؤمِنِ حاجَةً كانَ كَمَن عَبَدَاللَّهَ دَهرَهُ
كسي كه حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد ، مانند كسي است كه عمر خود را به عبادت گذرانده باشد
الأمالي ، طوسي ، ص ۴۸۱ .

امام علي‏ عليه السلام
أنصِفوا النّاسَ مِن أنفُسِكُم وَاصْبِرُوا لِحَوائجِهِم . . . ولاتُحشِّمُوا أحَداً عَن حاجَتِهِ ولاتَحبِسُوهُ عَن طَلِبَتِهِ
داد مردم را از خود بستانيد و در برآوردن نيازهايشان شكيبا باشيد . . . كسي را براي نيازش شرمگين نسازيد و از خواسته‏اش باز مداريد
نهج البلاغه ، نامه ۵۱ .

خوش‏رويي با مردم
امام علي عليه السلام :
عَلَيكَ بِالبَشاشَةِ فَإنَّها حِبالَةُ المَوَدَّةِ
بر تو باد به گشاده رويي كه گشاده رويي دام دوستي است
غررالحكم و دررالكلم ، ح ۶۱۰۱ .

نظم در كارها
امام علي عليه السلام :
أمضِ لِكُلِّ يَومٍ عَمَلَهُ فَإنَّ لِكُلِّ يَومٍ ما فيهِ
كار هر روز را در همان روز انجام ده ؛ زيرا هر روزي را كاري است [ويژه آن روز]
نهج البلاغه ، نامه ۵۳ .

وفاي به عهد
پيامبرصلي الله عليه وآله
مَنْ كانَ يُؤمِنُ بِاللَّهِ و اليَومِ الآخِرِ فَلْيَفِ إذا وَعَدَ
هر كه به خدا و روز معاد ايمان دارد بايد به وعده خود عمل كند
الكافي ، ج ۲ ، ص ۳۶۴ .

امام علي عليه السلام :
ما أيقَنَ بِاللَّهِ مَن لَم يَرعَ عُهُودَهُ و ذِمَّتَهُ
به خدا يقين ندارد كسي كه عهد و پيمان خود را فرو گذارد
غررالحكم و دررالكلم ، ح ۹۵۷۷ .




 نظر دهید »

روز صنعت دفاعی کشور

31 مرداد 1392 توسط جعفرثانی
 نظر دهید »

درد دل دختر با مادر

29 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

زن جوانی پیش مادر خود می‌رود و از مشکلات زندگی خود برای او می‌گوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است. مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد. سپس توی اولی هویج ریخت در دومی تخم مرغ و در سومی دانه های قهوه. بعد از بیست دقیقه که آب کاملاً جوشیده بود گازها را خاموش کرد و اول هویج را در ظرفی گذاشت، سپس تخم مرغ‌ها را هم در ظرفی گذاشت و قهوه را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت. سپس از دخترش پرسید که چه می‌بینی؟ او پاسخ داد : هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویج‌ها را لمس کند و بگوید که چگونه‌اند؟ او این کار را کرد و گفت نرمند. بعد از او خواست تخم مرغ‌ها را بشکند، بعد از این که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد. دختر از مادرش پرسید مفهوم این‌ها چیست؟ مادر به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده‌اند، آب جوشان، اما هرکدام عکس‌العمل متفاوتی نشان داده‌اند. هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر می‌آمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد. تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت می‌کرد، وقتی در آب جوش قرار گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد. دانه های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند. مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش می‌آید تو چگونه عمل می‌کنی؟ تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟ به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم می‌آیم، اما در سختی‌ها خم می‌شوم و مقاومت خود را از دست می‌دهم؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع می‌کند اما با حرارت محکم می‌شود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و طعم دل پذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هر چه شرایط بدتر می‌شود تو بهتر می‌شوی و شرایط را به نفع خودت تغییر می‌دهی. آنچه مرا نکشد، مرا قوی تر خواهد ساخت و من شرایط سخت را به نفع خود تغییر می دهم

 1 نظر

دو برادر رزمنده

29 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

پیوند: http://media.afsaran.ir/sioztX_535.jpg

 نظر دهید »

تقلید کورکورانه

19 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

تقلید کورکورانه

شاگردی که شیفته استادش بود، تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند، فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد .

استاد فقط لباس سفید می پوشید؛ شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاه خوار بود، شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد .

استاد بسیار ریاضت می کشید، شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و روی بستری از کاه خوابید .

مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم .

سفیدی لباسم نشانه سادگی و جستجو است . گیاه خواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به روحانیت فکر کنم .

استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی از آن می گذشت . بعد گفت :

« تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای؛ در حالی که این کمترین اهمیت را دارد .

آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم مویش سفید ، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی قدیس است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟

 3 نظر

متن سوگند رئیس جمهور

14 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

متن سوگند رئیس جمهور

بنابر اصل ۱۲۱ قانون اساسی رئیس‏ جمهور در مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ در جلسه‌‏ای‏ که‏ با حضور رئیس‏ قوه‏ قضائیه‏ و اعضای‏ شورای‏ نگهبان‏ تشکیل‏ می‏‌شود، به‏ ترتیب‏ زیر سوگند یاد می‏‌کند و سوگندنامه‏ را امضا می‏‌نماید:

بسم‏‌الله‏ الرحمن‏ الرحیم‏

«من‏ به‏ عنوان‏ رئیس‏‌جمهور در پیشگاه‏ قرآن‏ کریم‏ و در برابر ملت‏ ایران‏ به‏ خداوند قادر متعال‏ سوگند یاد می‏‌کنم‏ : که‏ پاسدار مذهب‏ رسمی‏ و نظام‏ جمهوری‏ اسلامی‏ و قانون‏ اساسی‏ کشور باشم‏ و همه‏ استعداد و صلاحیت‏ خویش‏ را در راه‏ ایفای‏ مسئولیت‌هایی‏ که‏ برعهده‏ گرفته‏‌ام‏ به‏ کار گیرم‏ و خود را وقف‏ خدمت‏ به‏ مردم‏ و اعتلای‏ کشور، ترویج‏ دین‏ و اخلاق‏، پشتیبانی‏ از حق‏ و گسترش‏ عدالت‏ سازم‏ و از هرگونه‏ خودکامگی‏ بپرهیزم‏ و از آزادی‏ و حرمت‏ اشخاص‏ و حقوقی‏ که‏ قانون‏ اساسی‏ برای‏ ملت‏ شناخته‏ است‏، حمایت‏ کنم‏. در حراست‏ از مرزها و استقلال‏ سیاسی‏ و اقتصادی‏ و فرهنگی‏ کشور از هیچ‏ اقدامی‏ دریغ نورزم‏ و با استعانت‏ از خداوند و پیروی‏ از پیامبر اسلام‏ و ائمه‏ اطهار علیهم‏ السلام‏ قدرتی‏ را که‏ ملت‏ به‏ عنوان‏ امانتی‏ مقدس‏ به‏ من‏ سپرده‏ است‏ همچون‏ امینی‏ پارسا و فداکار نگاهدار باشم‏ و آن‏ را به‏ منتخب‏ ملت‏ پس‏ از خود بسپارم‏.»

 نظر دهید »

تاریخ وجوب روزه بر مسلمین

10 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

تاریخ وجوب روزه بر مسلمین

خداوند در آياتى چند در سوره بقره مسأله روزه و وجوب آن را مطرح فرموده است: (يا ايّها الذين آمَنوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الذَّينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُم تَتَّقون)[1]
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما واجب شده است چنان كه بر قبل از شما (امتهاى پيشين) واجب شده بود شايد كه باتقوا شويد.تاریخ وجوب روزه بر مسلمین

خداوند در آياتى چند در سوره بقره مسأله روزه و وجوب آن را مطرح فرموده است: (يا ايّها الذين آمَنوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الذَّينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُم تَتَّقون)[1]
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما واجب شده است چنان كه بر قبل از شما (امتهاى پيشين) واجب شده بود شايد كه باتقوا شويد.»
از اين آيه شريفه فهميده مى شود كه روزه در امتهاى پيشين نيز بوده امّا كيفيّت و نحوه آن متفاوت بوده است همچنانكه پيامبر وقتى وارد مدينه شد يهوديان را ديد كه در روز عاشورا روزه مى گيرند وقتى سبب آن را پرسيد در پاسخ به پيامبر گفتند اين روز (عاشورا) روزى است كه آل فرعون غرق شدند و موساى كليم با يارانش از شرّ فرعون نجات يافتند.[2]
وجوب روزه بر مسلمانان طبق كتب تاريخى معتبر در ماه شعبان سال دوّم هجرت بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) از طريق امين وحى جبرئيل ابلاغ گرديد.[3] ومسلمانان به امر پیامبر اسلام شروع به گرفتن روزه نمودند ؛ بر اساس روایات اسلامی پیامبراکرم تمام ماه شعبان به عبادت وروزه واعتکاف اهتمام داشت وبرخی از اصحاب خاص مثل علی علیه السلام چندین ماه از سال به روزه اهتمام می دادند ؛ درسالی که روزه بعنوان تکلیف برمسلمانان اعلام شد آن حضرت ابتدا درباره اهمیت روزه فرهنگ سازی فرمود وخودش در ماه شعبان روزه بود از این روی اثر کاربردی رفتار و سیره ی حضرت درمیان مسلمانان فوری بود ؛ پیامبر قوانین و ضوابط و مقررات هر حکمی که از سوی خدا اعلام می شد به مسلمانان ابلاغ می کرد ؛ برای روزه نیز ضوابط خاص اعلام شد : کسانی که نتوانند به هر عذری در ماه رمضان بگیرند باید در ایام دیگر قضای آن و یا کفاره که عبارت از اطعام فقرا وآزاد کردن بردگان و…بود انجام بدهند ؛
كه در مورد فضيلت ماه رمضان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مفصلا در خطبه اى كه مشهور است به خطبه شعبانيه كه در آخرين جمعه ماه شعبان ايراد فرموده نكاتى را ذكر فرموده است كه اهميت آن ماه را مى رساند و در تواريخ مذكور همچنين آمده است كه امر به وجوب روزه سيزده روز پس از تغيير قبله مسلمين از بيت المقدس به سوى كعبه بوده است.[4] با نگاهی کوتاه به فرازی از خطبه شعبانيه که در هفته ی آخر ماه شعبان برای ورود به ماه رمضان ایراد فرمود می توان دریافت که چگونه مسلمانان را با مهربانی و زیبایی به انجام روزه تشویق می کرد : پيامبر فرمود: (قَدْ اَقْبلَ اِلَيكُم شهرُ اللّهِ بِالبَرَكَةِ وَ الرَّحمةِ وَ الْمَغفِرَة…) «ماه خدا بر شما واجب گرديد ماهى كه در آن بركت و رحمت و مغفرت الهى مى باشد ماهى كه قرآن در آن نازل گشته…»[5]« …دعیتم فیه الی ضیافت الله… » به ضیافت الهی دعوت هستید سعی کنید در این ماه آداب ضیافت را نگهدارید و مراقب باشید که در حضور میزبانی هستید که غیر از بخشش وعفو و پذیرایی به احسن وجه در او گمانی نیست …..يكى ديگر از قرائنى كه دلالت بر وجوب روزه بر مسلمين در ماه شعبان سال دوم هجرت دارد اين است كه: آياتى كه در مورد روزه آمده و همچنين ساير آيات در سوره بقره به غير از يك آيه آن كه در اواخر سوره مى باشد همه در مدينه پس از هجرت پيامبر نازل گشته كه اين نكته حتمى بودن نزول وحى در مورد وجوب روزه را بعد از هجرت مى رساند.
نتيجه: حكم روزه در اواخر ماه شعبان سال دوّم هجرت بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.

———————————————————–
[1]- قرآن كريم، سوره بقره: 183.
[2]- يعقوبى، تاريخ يعقوبى (بيروت) ج 1، ص 401.
ـ محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى (انتشارات مؤسسه اعلمى، مطبوعات بيروت) ج 2، ص 129.
ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ (بيروت) ج 2، ص 115.
[3]- همان مدرك.
[4]- همان مدرك.
[5]- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 7، ح 20، باب 18 از ابواب احكام ماه رمضان.
»

 نظر دهید »

حقیقت كرم و دنائت

03 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

حقیقت كرم و دنائت

«قیلَ لَهُ(علیه السلام): مَا الْكَرَمُ؟قالَ: أَلاِْبْتِداءُ بِالْعَطِیةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعامُ الطَّعامِ فِى الَْمحَلِّ. قیلَ فَمَا الدَّنیئَةُ؟ قالَ: أَلنَّظَرُ فِى الْیسیرِ وَ مَنْعُ الْحَقیرِ.»

از امام مجتبى سؤال شد: كرم چیست؟فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چیست؟ فرمود: كوچك بینى و دریغ از اندك.

 نظر دهید »

حدیث از امام حسن مجتبی (ع)

03 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

حدیث از امام حسن مجتبی (ع)

1- نصیحت از سر اخلاص


«أَیهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلیلاً هُدِىَ لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنى فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ.»

هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصیحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیكویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىیاور است و با ذكر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.



2- شناخت هدایت

«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِمیثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ كَیفَ یهْوى مَنْ یهْوى.»

به یقین بدانید كه شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن كه صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّك پیدا نمىكنید تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان كه شایسته تلاوت است تلاوت نمىكنید تا آنها را كه تحریفش كردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.

 نظر دهید »

برگي از تاريخ (9 رمضان)

27 تیر 1392 توسط جعفرثانی

برگي از تاريخ (9 رمضان)

حمله وهابيان حجاز به نجف اشرف (1225ق)

وهابيان حجاز علاوه بر حمله به نجف اشرف ، به زائران امام حسين (ع) نيز حمله ور شده و آنان را غارت نمودند و تعدادي را به شهادت رساندند . آنان شهرهاي بصره و كربلا را محاصره كرده و با قبيله اي آل بعيج و آل جشعم به نبرد پرداختند . وهابيان در اين تهاجم خويش ، جنايت هاي بزرگي با نام مبارزه با شرك مرتكب گرديدند .

رحلت عارف نامي شيخ « محمد بهاري همداني » (1325ق)

آيت الله حاج شيخ محمد بهاري همداني از عالمان بزرگ و عارفان مشهور قرن سيزده و چهاردهم هجري قمري در ايران است كه به وارستگي ، پارسايي ، كمال علم و عمل و تاثير نفس در تربيت شاگردان برجسته شهرت داشت . وي در سال 1265 ق در شهرستان بهار در اطراف همدان ديده به جهان گشود .آيت الله بهاري همداني پس از طي تحصيلات مقدماتي ، براي ادامه تحصيل ، به حوزه علميه نجف رفت و پس از اخذ درجه اجتهاد به تدريس پرداخت . او كه از جواني ، اهل عبادت و تهجد و رياضات شرعي بود ، در نجف به حلقه مريدان ملا حسينقلي همداني درآمد و پس از فوت استاد ، بسياري از افراد ، از وي كسب دستور ، سلوك مي كردند . تعليم و تدريس شيخ محمد به طور عمده ، شفاهي بود و يك مجموعه به نام تذكره المتقين از آثار وي گرد آوري شده است . اين عالم رباني و زاهد عارف ، سرانجام در هفتاد سالگي دارفاني را وداع گفت و در بهار همدان به خاك سپرده شد .

در گذشت عالم وارسته آيت الله « شيخ علي خويي » (1350ق)

شيخ علي بن علي رضا خويي از علماي اماميه قرن چهاردههم هجري ، در سال 1292ق در شهرستان خوي به دنيا آمد و تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود به پايان رساند. آنگاه عازم حوزه علميه نجف گرديد و از محضر آخوند خراساني و شيخ هادي تهراني بهره برد . شيخ علي خويي پس از مدتي ، به آذربايجان مراجعت كرد و در اروميه سكني گزيد و مصدر خدمات فرهنگي گرديد تا اين كه در سال 1350ق در 58 سالگي در بندر شرفخانه رخ در نقاب خاك كشيد . تشريح الصدور در 6 جلد ، تعادل و ترجيح ، عقد نكاح و عقد الفريد في شرح الفصايد از آثار اوست .

 نظر دهید »

دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان

23 تیر 1392 توسط جعفرثانی

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَكَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِكَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِكَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.


خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان و قرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت و قرار بده مرا در این روز از دوستان نزدیكت به مهربانى خودت‌ اى مهربان‌ترین مهربانان.

 


شرح دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان


اللهم اجعلني فيه من المستغفرين و الجعلني فيه من عبادک الصالحين القانتين و اجعلني فيه من اولياءک المقربين برافتک يا ارحم الراحمين” “خدايا مرا در اين روز از استغفارکنندگان قرار ده و از بندگان صالح مطيع مقرر فرما و هم در اين روز از دوستان مقرب درگاه خود قرار داده بحق لطف و رحمتت اي مهربانترين مهربانان”

1) اللهم اجعلني فيه من المستغفرين. “خدايا مرا در اين روز از استغفار کنندگان قرار ده”
شرايط استغفار چيست؟
شخصي در محضر حضرت علي عليه السلام گفت: “استغفرالله” اميرالمومنين علي عليه السلام فرمود: “مادرت به عزايت گريه نمايد، آيا مي داني استغفار چيست؟ همانا استغفار درجه عليين است و آن اسمي است که به شش معني واقع مي گردد: اول پشيماني بر گذشته مي باشد، دوم عزم و اراده براي دوري از آن گناه تا ابد، سوم حق مخلوقات را ادا نمايي تا خدا را پاک و مطهر ملاقات کني و حقي از مخلوقات بر عهده تو نباشد، چهارم اينکه به سوي هر فريضه اي که ضايع نموده اي روي آورده و حق آن را ادا کني، پنجم اينکه گوشتي را که به واسطه حرام روييده شده به واسطه اندوهها آب کني تا پوست به استخوان چسبيده و گوشت تازه بين آنها روييده شود و ششم اينکه درد و رنج فرمانبرداري و اطاعت را به جسم بچشاني چنان چه شيريني معصيت را به آن چشانده بودي، پس در آن هنگام مي تواني بگويي “استغفرالله”(3) که در اين روز ما هم از خداوند مي خواهيم جزء مستغفرين واقعي که امير مومنان علي عليه السلام در مورد آن توضيح فرموده اند قرارمان داده و توبه ما را بپذيرد…
2) و اجعلني فيه من عبادک الصالحين القانتين. “و در اين روز مرا از بندگان صالح مطيع قرار ده”
هنگامي که بنده در پيشگاه خداوند داراي مقام و منزلت است که واجبات الهي را انجام داده و از محرمات او بپرهيزد. آنگاه است که آن بنده به عنوان بنده صالح که مطيع پروردگار خويش است قرار خواهد گرفت که در اين روز ما نيز از خداوند مي خواهيم که ما را جزء بندگان صالح که مطيع اوامر او مي باشند، قرار دهد. 
3) واجعلني فيه من اولياءک المقربين برافتک يا ارحم الراحمين” “و در اين روز مرا از دوستان مقرب درگاهت قرار ده بحق لطف و رحمتت اي مهربانترين مهربانان.”
همان طور که در روايات و آيات آمده است کساني مقرب درگاه الهي قرار مي گيرند که هيچ گاه از ياد خداوند در تمام لحظات عمر و حيات خويش غافل نگردند و بندگي خدا را فقط براي رضاي خداوند انجام دهند که براي فهم بيشتر به نمونه بارز آن حضرت امير مومنان علي عليه السلام اشاره مي کنيم که در مناجات با خداوند چنين فرمودند: “الهي ما عبدتک خوفا من نارک و لاطمعا في جنتک لکن وجدتک اهلا للعباده فعبرتک” “بار خدايا! تو را به خاطر ترس از جهنمت و يا به جهت طمع به بهشتت عبادت نمي کنم، بلکه تو را شايسته عبادت يافتم، پس تو را عبادت مي کنم”(4 ) ما نيز در اين روز از خداوند مي خواهيم که بحق لطف و رحمتش ما را از دوستان و اولياء و مقربان درگاهش قرار دهد. ان شاءالله که تابع باشيم.

 نظر دهید »

برگزاري دوره آموزشي تبيين انديشه هاي حضرت امام خميني(ره)درحوزه اخلاق سياسي در شهرستان مرند

29 خرداد 1392 توسط جعفرثانی

برگزاري دوره آموزشي تبيين انديشه هاي حضرت امام خميني(ره)درحوزه اخلاق سياسي در شهرستان مرند دوره آموزشي تبيين انديشه هاي حضرت امام خميني(ره) درحوزه اخلاق سياسي ويژه روحانيون ومعلمين در شهرستان مرند برگزار شد. به گزارش روابط عمومي اداره کل تبليغات اسلامي استان آذربايجان شرقي ،حجت الاسلام جليل پورتقي رئيس اداره تبليغات اسلامي شهرستان مرند روز پنجشنبه 14 خرداد 92 از برگزاري دوره آموزشي تبيين انديشه هاي حضرت امام خميني(ره) درحوزه اخلاق سياسي با هدف شناخت بيشتر خط و مشي حضرت امام خميني(ره) و شناساندن نوع معماري انقلاب اسلامي به نسل چهارم انقلاب ويژه روحانيون مستقر،هجرت،طلبه هاي خواهر و تعدادي از معلمين اداره آموزش وپرورش شهرستان مرند خبر داد. جمالپور مدرس اين دوره با بيان عنوان کلي اين دوره که"چرا بايد امام را شناخت و اصلا ضرورت شناخت امام براي صاحبان تفکر جامعه وبالتّبع، شناساندن آن مقام والاي علمي و ديني چه ضرورتي براي زمان حال دارد” گفت: شناساندن منجيان بشريت از نظر اخلاق از پسنديده ترين کارهاست و عقل بشري اقتضا مي کند که نجات يافتگان از ديوهاي بشري استبداد، بايد شکرگذار اين موهبت ولي امر خود باشند چه رسد به مکتب پرصلابت اسلام مقدس، که در برهه اي از زمان که گرفتار بزرگترين ديوهاي شيطاني و استبدادي زمان شده بودند با درخشش جاودانه بزرگ مرد تاريخ حضرت روح الله جان تازه به اسلام بخشيده شد.جمالپور گفت:ما امام خميني(ره) را تنها جسم مطهر فيزيکي ايشان نمي شناسيم بلکه انديشه ،تفکر و خط و مشي خميني کبير بود که درخت انقلاب را کاشت،آن را آبياري کرد و ميوه هاي آن بدون شک احياء اهداف اسلام ناب محمدي(ص) که به حول و قوه الهي هر روز در رنگ وبوي متنوع تري وارد بازارهاي جهاني مي شوند.ايشان همچنين بيداري اسلامي را از برکات انقلاب اسلامي دانستند که به دستان توانمند مقام معظم رهبري(دامت برکاته) مديريت مي شوند.گفتني است اين دوره آموزشي باحضور 75 نفر ازروحانيون مستقر،هجرت وطلبه های خواهرو تعدادي از معلمين اداره آموزش وپرورش برگزار شد. دوشنبه 20 خرداد 1392

 نظر دهید »

نگاهى به شخصیت و عملكرد حضرت ابالفضل العباس علیه ‏السلام

23 خرداد 1392 توسط جعفرثانی

نگاهى به شخصیت و عملكرد حضرت ابالفضل العباس علیه ‏السلام

زندگانى حكمت‏ آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نكات عالى و آموزنده در راستاى الگوگیرى از شخصیت كامل و بارز آنان بوده و نیز درس‏هاى تربیتى آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامى زمینه‏ هاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق كاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهل‌بیت عصمت علیهم ‏السلام و به ویژه براى نسل جوان، خواهد بود. از آن جا كه زندگانى پر خیر و بركت اهل‌بیت علیهم‏السلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسى زندگانى آنان و فرزندانشان كه در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامى قرار داشته‏اند، براى عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود. اى ام ‏البنین! نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان كه پیشتر این لطف به جعفربن ابى‏طالب شده است. همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزه‏ هاى اهل‌بیت علیهم ‏السلام خواهد سترد. شبهاتى از قبیل این كه چرا مبلغان بیشتر به جنبه‏هاى عاطفى و خصوصاً به مظلومیت اهل‌بیت پیامبر علیهم ‏السلام مى‏پردازند؟ اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، براى مبلغان بسیار روشن و بدیهى است، اما باید به خاطر داشت كه مبلّغ مى‏بایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، براى تأثیرگذارى بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهاى روحى آنان، با اطلاع رسانى بیشتر در ابعاد حماسى آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد. با این پیش درآمد، مى‏توان با تبیین جنبه‏ هاى حماسى شخصیت پور بى هماورد حیدر علیه‏السلام در زوایایى از زندگانى آن حضرت كه كمتر بیان شده است، گام مؤثرى برداشت. این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیه‏السلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیت‏هاى دوران نوجوانى و شركت وى در جنگ‏ها، چهره روشن‏ترى از آن حضرت به تصویر كشد. ولادت و نام‏گذارى داستان شجاعت و صلابت عباس علیه ‏السلام مدت‏ها پیش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد كه امیرالمؤمنین علیه‏السلام از برادرش عقیل خواست تا براى او زنى برگزیند كه ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دین و كیان ولایت باشد.(1) او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعة» را براى همسرى مولاى خویش انتخاب كرد كه بعدها «ام‏البنین» خوانده شد. این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجرى، به بار نشست.(2) نخستین آرایه ‏هاى شجاعت، در همان روز، زینت‌بخشِ غزل زندگانى عباس علیه‏السلام گردید؛ آن لحظه ‏اى كه على علیه ‏السلام او را «عباس» نامید. نامش به خوبى بیانگر خلق و خوى حیدرى بود. على علیه ‏السلام طبق سنت پیامبر (صلى‏ الله ‏علیه ‏و آله) در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشك حلقه چشانش را فراگرفت. ام‏ البنین علیه السلام از این حركت شگفت زده شد و پنداشت كه عیبى در بازوان نوزادش است. دلیل را پرسید و نگارینه‏ اى دیگر بر كتاب شجاعت و شهامت عباس علیه‏ السلام افزوده شد. امیرالمؤمنین علیه‏ السلام حاضران را از حقیقتى دردناك، اما افتخارآمیز، كه در سرنوشت نوزاد مى‏دید، آگاه نمود كه چگونه این بازوان، در راه مددرسانى به امام حسین علیه ‏السلام از بدن جدا مى‏گردد و افزود: اى ام ‏البنین! نور دیده ‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان كه پیشتر این لطف به جعفربن ابى‏طالب شده است.(3) امیرالمؤمنین علیه ‏السلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیه ‏السلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مى‏گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مى‏بینم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏كند تا این كه دو دستش قطع مى‏گردد. كودكى و نوجوانى تاریخ گویاى آن است كه امیرالمؤمنین علیه ‏السلام همّ فراوانى مبنى بر تربیت فرزندان خود مبذول مى‏داشتند و عباس علیه‏السلام را افزون بر تربیت در جنبه‏هاى روحى و اخلاقى از نظر جسمانى نیز مورد تربیت و پرورش قرار مى‏دادند. تیزبینى امیرالمؤمنین علیه‏السلام در پرورش عباس علیه‏السلام، از او چنین قهرمان نام‏آورى در جنگ‏هاى مختلف ساخته بود. تا آن جا كه شجاعت و شهامت او، نام على علیه‏السلام را در كربلا زنده كرد. روایت شده است كه امیرالمؤمنین علیه ‏السلام روزى در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند. در آن لحظه، مرد عربى در آستانه در مسجد ایستاده، از مركب خود پیاده شد و صندوقى را كه همراه آورده بود، از روى اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام كرد و نزدیك آمد و دست على علیه‏ السلام را بوسید، و گفت: مولاى من! براى شما هدیه‏ اى آورده‏ ام و صندوقچه را پیش روى امام نهاد. امام درِ صندوقچه را باز كرد. شمشیرى آب‏دیده در آن بود. در همین لحظه، عباس علیه ‏السلام كه نوجوانى نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام كرد و در گوشه ‏اى ایستاد و به شمشیرى كه در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام متوجه شگفتى و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست دارى این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس علیه‏ السلام گفت: آرى! امیرالمؤمنین علیه ‏السلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیه‏ السلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مى‏گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مى‏بینم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏كند تا این كه دو دستش قطع مى‏گردد.(4) و این گونه نخستین بارقه‏ هاى شجاعت و جنگاورى در عباس علیه‏السلام به بار نشست.

شركت در جنگ‏ها، نمونه‏ هاى بارزى از شجاعت

1ـ آب رسانى در صفین پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاویه به صفین، وى به منظور شكست دادن امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، عده زیادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین علیه‏السلام وقتى به صفین مى‏رسند، آب را به روى خود بسته مى‏بینند. تشنگى بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین علیه ‏السلام را بر آن مى‏دارد تا عده‏اى را به فرماندهى «صصعة‏بن صوحان» و «شبث بن ربعى»، براى آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادى از سپاهیان، به فرات حمله كرده و آب مى‏آورند.(5)كه در این یورش امام حسین علیه‏ السلام و اباالفضل العباس علیه ‏السلام نیز شركت داشتند كه مالك اشتر این گروه را هدایت مى‏نمود.(6)به نوشته برخى تاریخ نویسان معاصر، هنگامى كه امام حسین علیه‏ السلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس علیه ‏السلام براى نبرد امتناع مى‏ورزد، او براى تحریض امام حسین علیه ‏السلام خطاب به امام عرض مى‏كند: «آیا به یاد مى‏آورى، آن گاه كه در صفین آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد كردن آب تلاش بسیار كردم و سرانجام موفق شدیم به آب دست یابیم و در حالى كه گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود و نزد پدر بازگشتم… .»(7)

2ـ تقویت روحیه جنگاورى عباس علیه ‏السلام در جریان آزادسازى فرات، توسط لشكریان امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، مردى تنومند و قوى هیكل به نام «كُرَیْب بن ابرهة»، از قبیله «ذمى یزن»، از صفوف لشكریان معاویه، براى هماوردطلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته‏ اند كه وى یك سكه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى ‏مالید كه نوشته ‏هاى روى سكه ناپدید مى ‏شد.(8) او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین علیه ‏السلام آماده مى‏سازد. معاویه براى تحریك روحیه جنگى او مى‏گوید: على علیه ‏السلام با تمام نیرو مى‏جنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر كس را یاراى مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویى با او را دارى؟] كریب پاسخ مى‏دهد: من [باكى ندارم و] با او مبارزه مى‏كنم. نزدیك آمد و امیرالمؤمنین علیه ‏السلام را براى مبارزه صدا زد. یكى از پیش مرگان مولا على علیه ‏السلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد. كریب پرسید: كیستى؟ گفت: هماوردى براى تو! كریب پس از لحظاتى جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع‏ترین شما با من مبارزه كند، یا على علیه ‏السلام بیاید. «شَرحبیل بن بكر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امام على علیه‏ السلام در این جا با به كار بستن یك تاكتیك نظامى كامل، سرنوشت مبارزه را به گونه‏اى دیگر رقم زد و از آن جا كه «خدعه» در جنگ جایز است،(9) تاكتیك نظامى به كار برد. او فرزند رشید خود عباس علیه‏ السلام را كه در آن زمان على رغم سن كم، جنگجویى كامل و تمام عیار به نظر مى‏رسید،(10) فرا خواند و به او دستور داد كه اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض كند و در جاى امیرالمؤمنین در قلب لشكر بماند و خود لباس جنگ عباس علیه ‏السلام را پوشیده بر اسب او سوار شد و در مبارزه‏اى كوتاه، اما پر تب و تاب، كریب را به هلاكت رساند… و به سوى لشكر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش كریب فرستاد تا با خونخواهان كریب مبارزه كند(11) و … . امیرالمؤمنین از این حركت چند هدف را دنبال مى ‏كرد؛ هدف بلندى كه در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس علیه‏ السلام بود كه جنگاورى نو رسیده بود و تجربه چندانى در نبرد نداشت والا ضرورتى در انجام این كار نبود و نیز افراد دیگرى هم غیر از عباس علیه ‏السلام براى این كار وجود داشت. از این رو، این رفتار خاص، بیانگر هدفى ویژه بوده است. در درجه دوم، او مى ‏خواست لباس و زره و نقاب عباس علیه‏ السلام در جنگ‏ها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس علیه ‏السلام در دیگر جنگ‏ها بدهد تا هر گاه فردى با این شمایل را دیدند، پیكار على علیه‏ السلام در خاطرشان زنده شود . و در گام واپسین (به روایت برخى تاریخ نویسان)، امام با این كار مى‏ خواست كریب نهراسد و از مبارزه با على علیه ‏السلام شانه خالى نكند.(12) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به كشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام كشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند. اما نكته دیگرى كه فهمیده مى‏ شود، این است كه با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخى، تناسب اندام عباس علیه‏ السلام، در سنین نوجوانى، چندان تفاوتى با پدرش ـ كه مشهور است قامتى میانه داشته‏اند ـ نداشته كه امام مى‏توانسته بالاپوش و كلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا مى‏توان به برخى از پندارهاى باطل پاسخ گفت كه واقعاً حضرت عباس علیه‏السلام از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم این كه برخى تنومند بودن عباس علیه‏السلام و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیك گوش‏هاى مركب را انكار كرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا مى‏ پندارند، حقیقتى تاریخى به شمار مى‏رود. اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامى چون كریب (در لشكر معاویه) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست كه در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس علیه‏ السلام وجود داشته باشند؛ كه او فرزند كسى است كه در قلعه خیبر را از جا كند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاكت رساند. آن سان كه خود مى‏ فرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاك افكندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شكستم…».(13)

3. درخشش در جنگ صفین در صفحات دیگرى از تاریخ این جنگ طولانى و بزرگ كه منشأ پیدایش بسیارى از جریان‏هاى فكرى و عقیدتى در پایگاه‏هاى اعتقادى مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت‏ انگیز دیگرى در درخشش حضرت عباس علیه‏السلام بر مى‏خوریم. این گونه نگاشته‏اند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانى از صفوف سپاه اسلام جدا شد كه نقابى بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهره‏اش برداشت. هنوز چندان مو بر چهره‏اش نروییده بود، اما صلابت از سیماى تابناكش خوانده مى‏شد. سنش را حدود هفده سال تخمین زدند. آمد مقابل لشكر معاویه، با نهیبى آتشین، مبارز خواست. معاویه به «ابوشعشاء» كه جنگجویى قوى در لشكرش بود، رو كرد و به او دستور داد تا با وى مبارزه كند. ابوشعشاء با تندى به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مى‏دانند [اما تو مى‏خواهى مرا به جنگ نوجوانى بفرستى؟]، آن گاه به یكى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتى نبرد، عباس علیه‏السلام او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ كه فرو نشست، ابوشعشاء با نهایت تعجب دید كه فرزندش در خاك و خون مى‏غلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه كرد، اما نتیجه تغییرى ننمود تا جایى كه همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او مى ‏فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگى آنان را به هلاكت رساند. در پایان ابوشعشاء كه آبروى خود و پیشینه جنگاورى خانواده‏اش را بر باد رفته مى‏دید، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نیز به هلاكت رساند. به گونه‏اى كه دیگر كسى جرأت بر مبارزه با او به خود نمى‏داد و تعجب و شگفتى اصحاب امیرالمؤمنین علیه ‏السلام نیز برانگیخته شده بود. هنگامى كه به لشگرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقاب از چهره‏ اش برداشت و غبار از چهره‏ اش سترد… .(14) پس از بازگشت امام مجتبى علیه ‏السلام به مدینه، عباس علیه‏ السلام در كنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى كریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى‏كرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16)و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. دوشادوش امام حسن علیه ‏السلام اما با وجود شرایط نا به ‏سامان پس از شهادت امام على علیه‏السلام، حضرت عباس علیه ‏السلام دست از پیمان خود با برادران و میثاقى كه با على علیه ‏السلام در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیش‏تر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح، هرگز با روحیه جنگاورى و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح مى‏داد اصل پیروىِ بى چون و چرا از امام برحق خود را به كار بندد و سكوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتى یك مورد در تاریخ نمى‏یابیم كه او على رغم عملكرد برخى دوستان، امام خود را از روى خیرخواهى و پنددهى مورد خطاب قرار دهد. این گونه است كه در آغاز زیارتنامه ایشان كه از امام صادق علیه ‏السلام وارد شده است، مى ‏خوانیم: «السلامُ عَلَیكَ أیّها العَبدُ الصّالحُ، المُطیع لِلّهِ و لِرَسولِهِ و لأَمیرالمؤمنینَ و الحَسَنِ و الحُسَینِ صَلّى الّلهُ عَلیهِم وَ سَلَّمَ»؛ «درود خدا بر تو اى بنده نیكوكار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین كه سلام خدا بر آن‏ها باد.»(15) البته اوضاع درونى و بیرونى جامعه هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل مى‏كرد. پس از بازگشت امام مجتبى علیه ‏السلام به مدینه، عباس علیه‏ السلام در كنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى كریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى‏كرد. او در این دوران، لقب «باب الحوائج» یافت(16) و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش كوتاهى نكرد. تا آن زمان كه دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشى بى بدیل، در جوار رحمت الهى سكنى داد و به آن بسنده نكرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهاى كینه‌توزى خود قرار دادند. آن جا بود كه كاسه صبر عباس علیه السلام لبریز شد و غیرت حیدرى‏اش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین علیه‏ السلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهى اشك آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.(17) یاور وفادار امام حسین علیه ‏السلام معاویه كه همواره مى‏ دانست رویارویى با امام حسن علیه‏ السلام و یا قتل امام سبب فروپاشى اقتدارش مى‏شود، هرگز با امامان بدون زمینه سازى قبلى و عوامفریبى وارد جنگ نمى ‏شد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شركت نمى‏كرد. اما ناپختگى یزید و چهره پلید و عملكرد شوم او در حاكمیت جامعه اسلامى، اختیار سكوت را از امام سلب كرده بود و امام چاره نجات جامعه را تنها در خروج و حركت اعتراض‏آمیز به صورت آشكار مى‏دید. اگر چه معاویه تلاش‏هاى فراوانى در راستاى گرفتن بیعت براى یزید به كار بست، اما به خوبى مى ‏دانست كه امام هرگز بیعت نخواهد كرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینى نمود. امام با صراحت و شفافیت تمام در نامه‏اى به معاویه فرمود: اگر مردم را با زور و اكراه به بیعت با پسرت وادار كنى، با این كه او جوانى خام، شرابخوار و سگ‌باز است، بدان كه به درستى به زیان خود عمل كرده و دین خودت را تباه ساخته‏اى.»(18) و در اعلام علنى مخالفت خود با حكومت یزید فرمود: «حال كه فرمانروایى مسلمانان به دست فاسقى چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند [و با آن خداحافظى كرد].»(19) در این میان، حضرت عباس با دقت و تیزبینى فراوان، مسائل و مشكلات سیاسى جامعه را دنبال مى‏كرد و از پشتیبانى امام خود دست برنداشته و هرگز وعده‏هاى بنى امیه او را از صف حق‌پرستى جدا نمى‏ساخت و حمایت بى دریغش را از امام اعلام مى‏داشت. یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» ]نگاشت: حسین علیه‏السلام را احضار كن و بى‌درنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست.» ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید، اما امام سر باز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانى چندان درست نیست. بگذار فردا كه همه را براى بیعت حاضر مى‏كنى، مرا نیز احضار كن.» مروان گفت: امیر! عذر او را نپذیر، اگر بیعت نمى‏كند، گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود: «واى بر تو اى پسر زن آبى چشم! تو دستور مى‏دهى كه گردن مرا بزنند! به خدا كه دروغ گفتى و بزرگتر از دهانت سخن راندى!»(20) در این لحظه، مروان شمشیر خود را كشید و به ولید گفت: «به جلادت دستور بده گردن او را بزند، قبل از این كه بخواهد از این جا خارج شود. من خون او را به گردن مى‏گیرم.» عباس علیه‏السلام به همراه افرادش كه بیرون دارالامارة منتظر بودند، با شمشیرهاى آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند.(21) امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوى حرم امن الهى نمود و عباس علیه‏السلام نیز همانند قبل، بدون درنگ و تأمل در نتیجه و یا تعلّل در تصمیم‏گیرى، بار سفر بست و با امام همراه گردید. و تا مقصد اصلى، سرزمین طفّ از امام جدا نشده و میراث سال‏ها پرورش در خاندان عصمت و طهارت علیهم‏السلام را با سخنرانى‏ها، جانفشانى‏ها و حمایت‏هاى بى‏دریغش از امام بر خود، به منصه ظهور رساند.

پى‏نوشت‏ها:

1ـ شیخ عباس قمى، نفس المهموم، قم مكتبة بصیرتى، 1405 ق، ص 332.

2ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 7، ص 429.

3ـ محمد بن ابراهیم كلباسى، خصائص العباسیة، مؤسسه انتشارات خامه، 1408 ق، ص 119 و 120.

4ـ محمد على ناصرى، مولد العباس بن على علیه‏السلام، قم، انتشارات شریف الرضى، 1372 ش، صص 61 و 62.

5ـ عبدالرزاق مقرم، العباس علیه‏السلام، نجف، مطبعة الحیدریة، بى تا، ص 88.

6ـ محمدمهدى حائرى مازندرانى، معالى السبطین، بیروت، مؤسسه النعمان، بى تا، ج 2، ص 437، العباس علیه‏السلام، ص 153.

7ـ ابوالفضل هادى منش، ماه در فرات؛ نگرشى تحلیلى به زندگانى حضرت عباس علیه‏السلام، قم، مركز پژوهش‏هاى اسلامى صدا و سیما، 1381 ش، ص 47، به نقل از تذكرة الشهداء، ص 255. 8ـ احمد بن محمد المكى الخوارزمى، المناقب، قم، مؤسسه النشر الاسلام، 1411 ق، ص 227، العباس، ص 154. 9ـ در احادیث شیعه و سنى روایاتى مبنى بر جواز به كار بستن فریب جنگى وجود دارد. امیر المؤمنین علیه‏السلام فرمود: در جنگ خندق از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «الحربُ خُدعةٌ» و سپس فرمود: در جنگ هر چه مى‏خواهید، بگویید. (فیض كاشانى، كتاب الوافى، ج 15، ص 123.) ابن هشام نیز در روایتى طولانى، خدعه زدن رسول خدا صلى‏الله ‏علیه ‏و آله را در این جنگ با دشمن نقل كرده كه مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در باب جهاد(شیخ طوسى، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 180) به روایت از ابن هشام (نك: السیرة النبویة لابن هشام، ج 3، ص 183ـ 179) نقل مى‏نماید. همچنین مى‏نویسد: از مسعدة بن صدقه روایت شده: از فردى از نوادگان عدى بن حاتم شنیدم كه گفت: امام على (علیه‏السلام) در روز جنگ صفین، با صدایى رسا به گونه‏اى كه همه شنیدند، فریاد برآورد: به خدا سوگند معاویه و اصحابش را خواهم كشت. سپس بى درنگ زیر لب گفت: ان شاءالله. من عرض كردم: یا امیرالمؤمنین! شما بر آن چه فرمودید، سوگند یاد كردید، اما در پایان، سخنتان را تغییر دادید. چه در سر مى‏پرورید؟ [و قصدتان با این سوگند چه صورتى پیدا مى‏كند؟] امام پاسخ داد: همانا جنگ خدعه است و من نیز دروغگو نیستم. خواستم سپاهیانم را بر جنگ برانگیزم تا پراكنده نشوند و به نبرد طمع ورزند. پس [قصد مرا از این خدعه] بفهم كه اگر خدا بخواهد، تو نیز از آن خدعه انتفاع خواهى برد. و بدان كه خدا نیز هنگامى كه موسى و هارون را به سوى فرعون فرستاد، فرمود: با او [فرعون [به نرمى سخن گویید، شاید پند گیرد و [از خداى خودش] بترسد (طه/ 44). این در حالى است كه به یقین خدا مى‏دانست كه او پند نخواهد گرفت و نخواهد ترسید، اما بدین وسیله موسى را براى دعوت و گفتگو با فرعون و رفتن به سوى او ترغیب نمود(كتاب الوافى، ج 15، ص 123). 10ـ همان. 11ـ همان، ص 228. 12ـ همان. 13ـ نهج البلاغه دشتى، خطبه 192، ص 398. 14ـ محمدباقر بیرجندى، كبریت الاحمر، تهران، كتابفروشى اسلامیه، 1377ق، ص 385. 15ـ جعفر بن محمد بن جعفر بن قولویه القمى، كامل الزیارات، بیروت، دارالسرور، 1418 ق، ص 441. 16ـ مولد العباس بن على(علیهماالسلام)، ص 74. 17ـ باقر شریف قرشى، العباس بن على علیهماالسلام رائد الكرامة و الفداء فى الاسلام، بیروت، دارالكتب الاسلامى، 1411ق، ص 112. 18ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1403 ه. ق، ج 44، ص 326. 19ـ همان. 20ـ محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسه عزالدین، چاپ دوم، ج 3، ص 172؛ سید بن طاووس، المهلوف على قتل الطفوف، ص 98. 21ـ ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب اسروى المازندرانى، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 88.

 1 نظر

تبریک میلاد

22 خرداد 1392 توسط جعفرثانی

خوش آن کسـی که بُوَد در جهان، غلام حسین

خوش آن لبی که شـود آشنا به نام حسین

خوش آن سری که در او هست شوق دیدارش

خوش آن دلی که نشیند در او کلام حسین

حضرت امام حسین (ع) فرموده‌اند: عده‌ای از روی طمع عبادت خدا می‌کنند، این عبادت سوداگران است؛ و جمعی از ترس، بندگی خدا می‌کنند، این عبادت بردگان است؛ و برخی به انگیزه شکر، خدا را عبادت می‌کنند، این عبادت آزادمردان و بهترین عبادت‌هاست.

(بحارالانوار، ج 78، ص 117)

 2 نظر

نماز حضرت سلمان(عليه السلام)در روز آخر رجب

19 خرداد 1392 توسط جعفرثانی

كيفيت خواندن نماز حضرت سلمان؛

اين نماز را كه رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) به وى آموخت، به اين نحو است:

ده ركعت نماز بجا مى آورى (هر دو ركعت به يك سلام) و در هر ركعت، يك مرتبه «حمد»، سه مرتبه «توحيد» و سه مرتبه «قل يا ايّها الكافرون» را مى خوانى و بعد از سلامِ نماز، دستها را بلند مى كنى و مى گويى: لا إلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيى وَيُميتُ، حَىٌّ لايَمُوتُ، وَهُوَ بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، اَللّـهُمَّ لا مانِعَ لِما اَعْطَيْتَ، وَلا مُعْطِىَ لِما مَنَعْتَ، وَلا يَنْفَـعُ ذَاالْجَـدِّ مِنْـكَ الْجَـدُّ. معبودى نيست جز خداى يگانه كه شريك ندارد فرمانروايى از آن اوست و ستايش مخصوص اوست زنده مى كند و مى ميراندو اوست زنده اى كه هرگز نميرد هر چه خير است بدست او است و او بر هر چيزى تواناست. خدايا جلوگيرى نيست از آنچه تو عطا كنى و عطابخشى نيست براى آن كس كه تو منعش كنى و كوشش شخص كوشا او را از تو بى نياز نكند. آنگاه دست ها را بر روى صورت خود مى كشى.1

1. اقبال، صفحه637.

 نظر دهید »

به مناسبت میلاد امیرالمومنین علی بن ابی طالب

11 خرداد 1392 توسط جعفرثانی
 نظر دهید »

اعتکاف

05 خرداد 1392 توسط جعفرثانی

هلال کشیده و خوش نشین «ماه رجب» همچون ابروی زیبارویان از پس ابرها هویدا می شود و بشارت بخش روزهایی که بهشت عارفان در آن متجلی خواهد شد و سروش آسمانی ندا خواهد داد: این الرجبیون کجایند اهالی اعتکاف مردان مخلص خداوند در اعهتکاف

معنای اعتکاف:

در لغت :اقبال به سوی چیزی همراه با تعظیم و بدون انصراف - در شرع مقدس اسلام :اقامت سه روز یا بیشتر در مکانی مقدس به قصد عبادت یا قر بت با شرایط مخصوص

امام خمینی (ره) : ماندن در مسجد به نیت عبادت

پاداش اعتکاف

قال رسول الله (ص) : المعتکف یعکف الذنوب و یجری له من الاجر کاجر عامل الحسناتکلها

معتکف همه ی گناهان را در بند می کشد و مانند کسی که همه ی خوبی ها را انجام داده و به او پاداش د اده می شود .

فرصتی برای تفکر :

خلوت نشینی در اعتکاف فرصت مناسبی برای اندیشه و مناجات با خدای سبحان است.

اندیشه در شگفتی های آفرینش الهی ، در زیبایی های معنوی اهل بیت (ع) اندیشه در رغیبت امام و احساس حضور او و تفکر در حقیقت انسانیت معتکف را در رسیدن به کمال اعتکاف یاری می دهد .

آثار و نتایج اعتکاف:

آثار اخروی : 1- نزدیکی به خدا

در حدیثی معراج خداوند از پیامبر خود سوال کرد یا احمد آیا می دانی در چه هنگام بنده به قرب من نایل می شود ؟سپس خداوند در جواب سوالش می فرماید : در زمانی که گرسنه یا در حال سجده باشد.

2- آمرزش گناهان: توبه در حال اعتکاف موجب جلب رضا و غفران الهی و ورود در صفق نیاکان است. 

رسول اکرم(ص) : اعتکاف از روی ایمان و باور درست، باعث مغفرت و پاک شدن از گناهان گذ شته اش فراهم خواهد شد .

3- جلب محبت خدا : در مودت اعتکاف انسان کاملا بر اعمال و رفتار خویش نظارت و دقت کامل داردو از انجام کوچکترین گناه پرهیز می کند همین آثار معنوی موجب جلب محبت خدا می شود.

4- تحصیل بهشت: خداوند در قرآن می فرماید : خدا اهل ایمان را از زن و مرد وعده فرموده که در بهشت ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است درآورد و در عمارت نیکوی بهشت منزل دهد و بزرگتر از هر نعمت مقام رضا و خشنودی خدا را به آن کرامت فرماید و آن به حقیقت پیروزی بزرگی است.

آثار دنیوی :

1- تقویت اراده

2- افزایش تواضع و فروتنی

3- دوری از غفلت و گناه

4- انس با معنویت

5- آشنایی و برقراری انس با دوستان

اعتکاف محو خود خواهی در امواج بلند خدا گرایی است

اعتکاف باز گشت از قبله دنیا گرایان به سمت قلب و قبله هستی است.

از خاک می روم که از آیینه ها رها شوم

                                              ها! می روم از این من خاکی رها شوم

پر می کشم هر آینه در سرزمین تور

                                                 تا با جلوه های روشن عشق آشنا شوم

این چند روز فرصتی است تا که من از چند سال بندگی تن رها شوم .

 

 نظر دهید »

اثر دوستی با خاندان پیامبر

31 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

امام علی علیه السلام درباره اثر دوستی با خاندان پیامبر این گونه می فرماید:

من تمسک بنا لحق و من تخلف عنا محق ، من اتبع امرنا لحق ، من سلک غیر طریقنا سحق. لمحبینا افواج من رحمة الله و لمبغضینا افواج من سخط الله.

هر کس به ما تمسک جوید به مقصود رسد و آن که از ما تخلف نماید نابود شد.هر کس پیرو ما شد کامیاب گشت و آن که از راه ما جدا شد لگدکوب گردید.برای دوستانمان فوج هایی از رحمت خداست و برای دشمنانمان فوج هایی از خشم خداست.

(تحف العقول /ص189)

 نظر دهید »

به مناسبت ماه مبارک رجب

29 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

به مناسبت ماه مبارک رجب

قبل از این که بگویند:

رجب زحبّ رخت رخت برگرفت و برفت

آن را درک کنیم.

دعای آقا امام سجاد (ع) در ماه رجب:

يَا مَنْ يَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِينَ وَ يَعْلَمُ ضَمِيرَ الصَّامِتِينَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد

اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِيدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَيَادِيكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ
فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ أَنْ تَقْضِيَ حَوَائِجِي لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير

اى خدايى كه مالك حاجتهاى فقيران و دانا به اسرار خاموشانى هر سؤالى را همان لحظه مى ‏شنوى و پاسخش را آماده دارى

اى خدا وعده‏هاى تو همه صادق و نعمتت فراوان و رحمتت وسيع است
پس از تو درخواست مى‏كنم كه بر محمد (ص) و آل محمد درود فرستى
و حوايج مرا در دنيا و آخرت برآورى كه البته تو بر هر چيز توانايى.

 نظر دهید »

رسيدن به درجه والا

28 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

امام علي (عليه السلام)مي فرمايند:

إنّك ان اجتنبتَ السّيئاتِ نِلتَ رفيعَ الدُّرجات.

به راستي اگر ازگناهان اجتناب و پرهيز كني به درجه هاي والا نايل گردي.

غررالحكم حديث3398

 1 نظر

در فضیلت ماه رجب

23 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

روایت بسیاری در فضیلت ماه رجب وارد شده بلکه از حضرت رسول (ص
) روایت شده که ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهی در حرمت و فضیلت به آن نمی رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خداست و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسی که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودی بزرگ خدا گردد و غضب الهی از او دور گردد. و دری از درهای جهنم بر روی او بسته گردد. و از حضرت موسی بن جعفر (ع) منقول است که هر که یک روز از ماه رجب را روزه بدارد آتش جهنم یک ساله از او دور شود و هر که سه روز از آن را روزه دارد بهشت بر او واجب گردد. و ایضا فرمود رجب نام نهری است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر هر که یک روز از رجب را روزه دارد البته از آن نهر بیاشامد و از حضرت صادق(ع) منقول است که حضرت رسول فرموده که ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.

 نظر دهید »

علایم ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)در قرآن

18 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

علایم ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)در قرآن

بسیاری از جوانان همواره در پی این مسآله هستند که آیا قرآن به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) اشاره‌ای داشته است یا خیر؟!

باید گفت که آیات بسیاری درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در قرآن وجود دارد. و بعضی تا 250 آیه از آیات قرآن را مرتبط به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دانسته اند.

در این یادداشت تنها به چند آیه به نقل از کتاب مهدی موعود، نوشته علامه مجلسی اشاره می‌شود.

سوره هود آیه 8 وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِۆُنَ؛ اگر عذاب را تا مدت معینى (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت چه چیز آن را بازداشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟)

بدانید روزى که عذاب مى‏آید از آنها برداشته نمیشود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میکردند خواهند دید.

از امیرالمۆمنین امام علی(علیه السلام) روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود: أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر می‌باشند. امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده اند: این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او می باشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنى 313 تن می‌باشند).

ادامه دارد…

 نظر دهید »

برگزاري جلسه دفاعيه

02 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

بر گزاري جلسه دفاعيه

در روز پنج شنبه دفاعيه هاي تحقيق پاياني سه نفر از خواهران طلبه با موضوعات نفاق و منافقين در قرآن و روايات -جايگاه دعا در آيات و روايات -ربا خواري در نگرش اقتصاد اسلامي در سالن اجتماعات مدرسه علميه فاطمه الزهرا مرند با حضور اساتيد راهمنا خانمها منور اژدري-پري جعفري ليلاب و با حضور استاد داور حجت الاسلام والمسلمين آقاي كريم علي محمدي در سالن اجتماعات مدرسه برگزار گرديد.

 نظر دهید »

خصومت

20 فروردین 1392 توسط جعفرثانی

خصومت

امام صادق (عليه ‌السلام):

إیّاکُمْ وَالخُصُومَةََ فَإنَّهَا تَشْغَلُ القَلْبَ وَتُورِثُ النِّفاقَ وَتَکْسِبُ الصَّغائِنَ. از خصومت بپرهیزید، زیرا که دل را به خود مشغول دارد و نفاق به ارث گذارد و باعث کینه‌توزی شود.

Keep away from hostility, for it occupies the heart, gives rise to hypocrisy, and creates ill will

within the heart.

کافی، ج 2، ص 301

 نظر دهید »

فرصت

17 فروردین 1392 توسط جعفرثانی

امام حسن عليه السلام:

فرصت به شتاب از دست مي رود و به كندي باز مي گردد.

 نظر دهید »

حالات بزرگان در لحظات آخر عمر

14 فروردین 1392 توسط جعفرثانی

حالات بزرگان در لحظات آخر عمر

 بدون شک لحظات احتضار، یکی از گذرگاه‌هایی است که همه انسان‌ها آن را تجربه خواهند نمود. لحظه‌ای که انسان دار فانی را رها نموده و از همه مظاهر مادی جدا می‌شود. بزرگان حوزه بر یاد این لحظه با توجه به تأثیر آن مداومت می‌ورزیدند؛ آمده است که مرحوم آیت الله خوانساری(ره) هر چند مدت یکبار کتاب منازل الآخرة شیخ عباس قمی(ره) را مطالعه می‌نمودند. و نیز نقل شده است که آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی(ره) گاهی زیارت جامعه کبیره می‌خواندند و هدیه می‌کردند به حضرت عزرائیل(ع) تا هنگام مرگ بر ایشان آسان بگیرد. اگرچه این نگرانی همیشه در ذهن شریفشان بوده و اعمال خود را اندک می‌شمرده‌اند اما با مطالعه لحظات آخر عمر بزرگان، رضایت خاطر و آرامش روانی آنها در حالت احتضارمشهود بوده و نشان از پذیرش آنها توسط حق تعالی است.

آیت الله سید علی قاضی(ره)

آیت الله کشمیری می فرمودند: هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود: « این دارد می رود. » و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود.

باز آیت الله کشمیری فرمودند: « بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رۆیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »

سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند: « ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست. ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدر در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »

 نظر دهید »

فضائل آیة الکرسی از زبان رسول اللّه

14 فروردین 1392 توسط جعفرثانی

فضائل آیة الکرسی از زبان رسول اللّه

آیه الکرسی منشأ خیر وبرکتی است که خداوند تبارک وتعالی توسط رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)در سوره مبارک بقره به انسان عطا فرموده است و خداوند می فرماید: این آیه عظیم الشأن و با برکت را به بندگانم هدیه می کنم وبه همین دلیل است که پیغمبر عزیز ما به پیروانش توصیه می کند که آیه الکرسی را مورد توجه خاص قرار دهند و تلاوت کنند تا از منشأ خیر و برکت آن بهره گیرند. اثرات و خواص آیه الکرسی آیه الکرسی یعنی چه؟

تعریف کرسی در آیه ای که به آیه الکرسی معروف شده است کرسی از ریشه ( ک- ر – س ) گرفته شده و به معنی اتصال یافتن اجزای یک ساختمان به هم می باشد و نیز کرسی را تخت هم می گویند که بر آن می نشینند که در این زمینه می توان برای کرسی سه معنی آورد

1) علم الهی: کرسی همان جسم بزرگ کیهانی است که زمین، خورشید و آسمان ونیز سایر اجزا ی آسمان را در برمی گیرد.

2) جسم بزرگ کیهانی: کرسی را همان یک جسم و جرم بزرگ کیهانی تصور کرد که تمام اجزائی که در آسمان و زمین … است در آن جای می گیرد که از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است که آسمان وزمین وتمام موجودات در داخل این کرسی قرار دارندکه چهار فرشته به اذن خداوند آن را حمل می کنند.

3) قدرت و سلطنت الهی: کرسی را همان جهان هستی است که این جهان تمام تحت سلطه و قدرت حضرت احدیت بوده و هیچ جنبنده ای از دایره قدرت واحاطه و سیطره او خارج نمی شود وبدون اذن او هیچ تغییری ایجاد نمی شود.

4) عرش: درلغت همان کرسی است که عرش در لغت فارسی به معنی رکن واساس هرچیز ویا سقف خانه گفته می شودبنا براین با توجه به این دو تعریف در مورد کرسی وعرش متوجه می شویم که کرسی ظاهر وعرش باطن هر چیز را گویند.

شأن نزول آیه الکرسی در قرآ ن کریم

آیاتی که بر پیامبر اسلام نازل می شد دارای علت وسببی بود که به اذن خداوند توسط فرشتگان برای رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرستاده می شد که در مجموع به آنها شأ ن نزول می گویند . و سبب نزول آیه الکرسی درسوره بقره احتمالا این بوده که قوم یهود معتقد بودند که خداوند تبارک وتعالی پس از خلقت آفرینش آسمانها و زمین و… خسته شده و برای رفع خستگی روی کرسی نشست که آیه مبارک آیه الکرسی بر رد عقاید منحرف کننده قوم یهود نازل شد.

صحابه درباره فاضل ترین آیه در قرآن با هم سخن می گفتند، پس حضرت علی علیه السلام آنان را فرمود: شما درباره آیة الکرسی چه می گویید؟ آنگاه گفت: رسول صلی الله علیه و آله مرا گفت: ای علی! سید بشر، آدم است و سیّد عرب، محمد صلی الله علیه و آله و در این فخری نیست و سید کلام، قرآن است و سیّد قرآن، بقره است و سید بقره، آیة الکرسی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در هنگام خواندن آیه الکرسی تبسم می کردند و می فرمودند : آیه الکرسی گنج بزرگ و رحما نی است که زیر عرش (همان کرسی) به من نازل شدو نیز در روایت آمده است که هنگام نزول آیه الکرسی هزار فرشته تا رسیدن به حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) این آیه مبارک وعظیم را همراهی می کرد.

پاداش كسی كه آیت الكرسی را زیاد می خواند عبدالله بن عوف گفته است:” شبی خواب دیدم كه قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی كردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و كاخ های زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این كاخ را بشمار ؛ من هم شمردم 50 درب داشت. بعد گفتند: خانه هایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانه ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم كه از خواب پریدم و خدا را شكر گفتم. صبح كه شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف كردم. او گفت : معلوم است كه تو آیه الكرسی زیاد می خوانی. گفتم : بله ؛ همین طور است. ولی تو از كجا فهمیدی. گفت برای اینكه این آیه 50 كلمه و 175 حرف دارد. من از زیركی حافظه او تعجب كردم. آنگاه به من گفت : هر كه آیه الكرسی را بسیار بخواند سختی های مرگ بر او آسان می شود. بعد از نماز پیامبر فرمودند: هر كس آیه الكرسی را بعد از نماز بخواند هفت آسمان شكافته گردد و به هم نیاید تا خداوند متعال به سوی خواننده آیت الكرسی نظر رحمت افكند و فرشته ای را بر انگیزد كه از آن زمان تا فردای آن كارهای خوبش را بنویسد و كارهای بدش را محو كند. رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: یا علی بر تو باد به خواندن آیه الكرسی بعد از هر نماز واجب. زیرا به غیر از پیغمبر و صدیق و شهید كسی به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی كند و هر كس بعد از هر نماز آیه الكرسی را بخواند به جز خداوند متعال كسی او را قبض روح نمی كند و مانند كسی باشد كه همراه پیامبران خدا جهاد كرده تا شهید شده است و فرمود: بعد از مرگ بلا فاصله داخل بهشت می شود و به جز انسان صدیق و عابد كسی بر خواندن آیه الكرسی مواظبت نمی كند. در روایتی از امام باقر آمده است:” هر كس آیه الكرسی را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بیچارگی در امان شود و رزق او وسعت یابد و خداوند به او از فضل خودش مال زیادی بخشد.” رسول اكرم فرمودندكه هر كس آیه الكرسی را بعد از هر نماز واجب بخواند نمازش قبول درگاه حق می گردد و در امان خدا باشد و خداوند او را از بلاها و گناهان نگه دارد. جهت نور چشم بعد از هر نماز دست بر چشم بگذارد و آیه الكرسی بخواند و بگوید :” اعیذ نور بصری بنور الله الذی لا یطفی” خداوند به موسی بن عمران وحی فرمود: كسی كه بعد از نماز واجبش آیه الكرسی بخواند خداوند متعال به او قلب شاكرین – اجر انبیا و عمل صدیقین را عطا فرماید و چیزی جز مرگ از داخل شدن او به بهشت جلوگیری نمی نماید. مداومت نمی نماید به آن مگر پیامبر یا صدیق یا كسی كه از او راضی شده ام و یا شخصی كه شهادت را روزی او می نمایم.

فضائل آیة الکرسی از زبان رسول اللّه «اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَّهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ… خداوند، معبودی جز او نیست. او زنده پایدار است. نگیرد او را خوابی و نه نیمه خوابی؛ هر چه در آسمان ها و زمین است از آنِ او است. کیست آن کس که نزد او پایندانی کند مگر به دستور او؛ او به هر چه روبروی آنهاست و به هر چیز که پشت سر آنها است آگاه است و به چیزی از علم او احاطه نیابند جز آنچه خودش بخواهد. «کُرسیِّ» [قدرت و علم] او آسمان ها و زمین را فراگرفته است و نگهداریِ آنها بر او گران نباشد، او بلندپایه بزرگوار است. باید دانست که از عادتِ خدای سبحان در این کتاب کریم این است که سه نوع سخن را با هم درمی آمیزد یعنی: علم توحید، علم احکام و علم قصص و این شیوه بهترین شیوه هاست نه باقی گذاشتنِ انسان در نوعی واحد، زیرا آن مایه ملال می گردد و اما هرگاه از نوعی از علوم به نوعی دیگر انتقال یابند، سینه بدان گشایش یابد و دل بدان شاد شود، پس گویی از شهری به شهر دیگر سفر می کند و یا از بوستانی به بوستان دیگر می رود و یا از خوردن طعام لذیذی به خوردن طعام دیگر می پردازد و شکّی نیست که این لذیذتر و دلاویزتر باشد. و چون در آیات گذشته از علم احکام و از علم قصص آنچه را که مصلحت دید یاد کرد، اکنون آن چه را که به علم توحید تعلق دارد یاد کرد و گفت: «اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» و در آیه چند مسأله است: در روایتی از امام باقر آمده است:” هر كس آیه الكرسی را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بیچارگی در امان شود و رزق او وسعت یابد و خداوند به او از فضل خودش مال زیادی بخشد” مسأله نخستین: بیان فضایل این آیه است. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: این آیه را در هیچ خانه ای نخوانند مگر این که شیاطین سی روز آن خانه را رها کنند و ساحر و ساحره یی در آن درنیاید، چهل شب و از حضرت علی علیه السلام می آید که فرمود: از پیامبر شنیدم بر چوب پاره های منبر در حالی که می گفت: هر کس آیةُ الکرسی را به دنبال هر نماز واجبی بخواند او را از وارد شدن به بهشت باز نمی دارد، مگر مرگ و بر آن مواظبت نمی ورزد [یعنی پیوسته نمی خواند [مگر صدّیقی یا عابدی و هر کس آن را بخواند وقتی که به رختخواب خود می رود. خداوند او را ایمن می دارد و همسایه اش را و همسایه همسایه اش را و خانه هایی را که گرداگردِ او است. گویند: صحابه درباره فاضل ترین آیه در قرآن با هم سخن می گفتند، پس حضرت علی علیه السلام آنان را فرمود: شما درباره آیة الکرسی چه می گویید؟ آنگاه گفت: رسول صلی الله علیه و آله مرا گفت: ای علی! سید بشر، آدم است و سیّد عرب، محمد صلی الله علیه و آله و در این فخری نیست و سید کلام، قرآن است و سیّد قرآن، بقره است و سید بقره، آیة الکرسی. و باز از حضرت علی علیه السلام روایت کرده اند که: چون روز بَدْر بود، من قتال کردم. آنگاه به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم تا چه می کند، چون آمدم دیدم که در سجده است و می گوید: «یا حیُّ یا قَیوُّمُ» و بر آن چیزی نمی افزاید؛ آنگاه باز به قتال بازگشتم. سپس باز آمدم و او همان کلمات را می گفت و همچنان می رفتم و می آمدم و به او می نگریستم و او بر آن گفتار چیزی نمی افزود، تا اینکه خداوند او را فتح داد.

 نظر دهید »

سوره اي که سپر جهنم است

11 فروردین 1392 توسط جعفرثانی

سوره اي که سپر جهنم است قيصر، پادشاه روم به يکي از خلفاي بني عباس نوشت ما در انجيل ديدهايم هر کس سورهاي را بخواند که خالي از هفت حرف باشد ، خداوند جسدش را بر آتش جهنّم حرام ميکند و آن هفت حرف عبارتست از « ث » ، « ج » ، « خ » ، « ز »، « ش » ، « ظ » و « ف » . ما، در تورات و انجيل آن سوره را نيافته‎ايم، آيا در کتب خود چنين سوره‎اي را داريد؟ و اگر جواب مثبت است مراد از اين حروف هفتگانه چيست؟ خليفه عباسي ، علماء و دانشمندان را جمع کرد و سؤال را مطرح نمود. لکن هيچ يک نتوانستند جواب سؤال را بدهند ؛ به ناچار سؤال را از حضرت هادي عليهم‎السلام پرسيدند . حضرت هادي عليه‎السلام فرمود : آن سوره‎اي که آنها در جستجوي آن هستند و در کتب آسماني سابق نيافتند، در قرآن مجيد موجود است و آن سوره ، « سوره حمد » است که هيچ يک از اين حروف هفتگانه در آن نمي‎توان يافت . پرسيدند : حکمت آن چيست و اين حروف علامت چيست ؟ حضرت فرمودند : « ث » اشاره به « ثبور » دارد ؛ « ج » اشاره به « جحيم » دارد ؛ « خ » اشاره به « خبيث » دارد ؛ « ز » اشاره به « زقّوم » دارد ؛ « ش » اشاره به « شقاوت » دارد ؛ « ظ » اشاره به « ظلمت » دارد ؛ « ف » اشاره به « فرقت » دارد . اين پاسخ را براي قيصر روم فرستادند؛ چون جواب به پادشاه رسيد بسيار مشعوف شد و دانست که دين حق همان اسلام است و لذا بلافاصله به اسلام گرويد .

 نظر دهید »

ادامه تسبيح موجودات

24 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

ادامه تسبيح موجودات ( حيوانات) از روايت امام حسين(عليه السلام)

هرگاه خروس صدا كند مي گويد :

هركه خدا را بشناسد ياد او را فراموش نمي كند.

هرگاه  مرغ قدقد صدا كند مي گويد:

اي خداي حق تو حقي و سخن تو حق است ،اي الله اي حق

ادامه دارد…

 1 نظر

فطرت انسان از ديدگاه قرآن

24 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

فطرت انسان از ديدگاه قرآن

از نظر قرآن كريم به شهادت يك سلسله آيات بايد گفت كه انسان داراي فطرت است از جمله آيات عبارتند از:

1- «زُيِّنَ لِلنّاس حُبُّ الشَّهَوات مِنَ النِسآء ………………. و الحرث» (1)

در اين آيه لفظ حُبّ كه به معناي علاقه و گرايش است و زُيِّن به معني زينت داده شده آمده، نشانگر اين است كه در انسان تمايل به زن و فرزند و مال و منال در نهاد اوست و از جمله فطريات انسان هستند.

2- «هل جَزاءُ الْاِحْسانِ الّا الْاِحسان» (2)

در اينجا هم سئوال از فطرت و نهاد انسان است انسان به فطرت خود رجوع كند فطريات زبان حال به او خواهد گفت كه جزاء احسان چيزي جزء احسان نيست پس اصل وجود فطرت در انسان وجود دارد.

3 - «فأقِم وَجْهَك للدينِ حنيفاً فطرت اللهِ التي فطر الناس عليها» (3)

در حالي كه به حق روي مي‌آوري به طور كامل با سرشت خدائي كه مردم را بر آن سرشته است همگام باش. اين آيه با صراحت از وجود نوعي فطرت الهي در انسان خبر مي‌دهد البته در اين آيه دلالت دارد انسان به نوعي از سرشت و طبيعت آفريده شده كه براي پذيرش دين آمادگي دارد.

(1) آل‌عمران، 14(2) الرحمن، 60(3) روم، 30

 نظر دهید »

حديث ايمان

24 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

حضرت زهرا(سلام الله عليها):

پروردگارا  ما را به زينت ايمان مزين بفرما.

 نظر دهید »

تسبيح موجودات

22 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

بسم الله الرحمن الرحيم

تسبّح له السمواتُ السبعُ و الارض و من فيهنّ و ان من شيء الّا يُسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انّه كان حليماً.(سوره اسراء آيه 44)

از امام حسين عليه السلام در سنين كودكي او پيرامون آواي حيوانات سئوال شد.برابر با آنچه محمد بن ابراهيم از او نقل كرده است،حضرت فرمود:

‘هر گاه باز شكاري صدا كند مي گويد :اي داناي پنهاني ها ،اي برطرف كننده گرفتاريها.

هرگاه طاووس صدا كند مي گويد :اي مولاي من به خود ستم كرده و به زيبايي خويش مغرور شدم ،مرا ببخشاي.

ادامه دارد…

 1 نظر

ادامه مهارتهاي لازم براي خانواده موفق

22 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

7 ـ داشتن تعهد، ‌وفاداري، ‌اعتقـاد، ‌انصاف، صميميت، پذيرش متقابل ، ‌سعه صدر، ‌تفاهم و اعتماد متقابل بين افراد خانواده از ديگر ويژگيهاي يك خانواده موفق مي باشد.
8 ـ افراد خانواده هاي موفق با نگرش مثبت نسبت به يكديگر و با مشورت و هماهنگي در امور زندگي ، ‌تعليم و تربيت فرزندان،‌ فعاليت هاي اجتماعي،‌ اوقات فراغت و چگونگي صرف آن،‌ ديد و بازديدهاي خانوادگي و نظايـر آن را تنظيم و برنامه ريزي مي كنند. در اين خانواده ها تعيين اهداف زندگي و برنامه ريزي در سرلوحه امور قرار دارد.
9 ـ اين خانواده ها اوقاتي را براي بحث و گفتگوي خانوادگي اختصاص مي دهنــد و از بحث هاي بي نتيجه دوري مي كنند و به مسايل از نقطه نظر طرف مقابل نيز نگاه مي كنند.
10 ـ احترام متقابل در خانواده هاي موفق و خوشبخت يك اصل است.
انسان از كرامت و شخصيت والا‌يي برخوردار است و به كرامت انساني خويش علا‌قه مند مي باشـد، به همين دليل خوش ندارد در معاشرت هاي اجتماعي مورد تحقير قرار گيرد. در محيط خانواده نيز احترام متقابل باعث جلب مودت و رضايت مي شود و به محيط خانه صفا و صميميت و آرامش مي بخشد.
11 ـ در خانواده هاي موفق انتظارات افراد از يكديگركاملاً مشخص است و گاهي در فضايي محرمانه،‌ محبت آميز و صميمانه به ارزيابـــي افكار و روابط يكديگر مي پردازند و از يكديگر توقعات خارج از توان ندارند.

 نظر دهید »

ادامه مهارتهاي لازم براي خانواده موفق

22 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

 ادامه مهارتهاي خانواده موفق

7 ـ داشتن تعهد، ‌وفاداري، ‌اعتقـاد، ‌انصاف، صميميت، پذيرش متقابل ، ‌سعه صدر، ‌تفاهم و اعتماد متقابل بين افراد خانواده از ديگر ويژگيهاي يك خانواده موفق مي باشد. 8 ـ افراد خانواده هاي موفق با نگرش مثبت نسبت به يكديگر و با مشورت و هماهنگي در امور زندگي ، ‌تعليم و تربيت فرزندان،‌ فعاليت هاي اجتماعي،‌ اوقات فراغت و چگونگي صرف آن،‌ ديد و بازديدهاي خانوادگي و نظايـر آن را تنظيم و برنامه ريزي مي كنند. در اين خانواده ها تعيين اهداف زندگي و برنامه ريزي در سرلوحه امور قرار دارد. 9 ـ اين خانواده ها اوقاتي را براي بحث و گفتگوي خانوادگي اختصاص مي دهنــد و از بحث هاي بي نتيجه دوري مي كنند و به مسايل از نقطه نظر طرف مقابل نيز نگاه مي كنند. 10 ـ احترام متقابل در خانواده هاي موفق و خوشبخت يك اصل است. انسان از كرامت و شخصيت والا‌يي برخوردار است و به كرامت انساني خويش علا‌قه مند مي باشـد، به همين دليل خوش ندارد در معاشرت هاي اجتماعي مورد تحقير قرار گيرد. در محيط خانواده نيز احترام متقابل باعث جلب مودت و رضايت مي شود و به محيط خانه صفا و صميميت و آرامش مي بخشد. 11 ـ در خانواده هاي موفق انتظارات افراد از يكديگركاملاً مشخص است و گاهي در فضايي محرمانه،‌ محبت آميز و صميمانه به ارزيابـــي افكار و روابط يكديگر مي پردازند و از يكديگر توقعات خارج از توان ندارند.

ادامه دارد …

 نظر دهید »

مدرسه علميه فاطمه الزهرا(س)مرند درخشيد

22 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

طلاب مدرسه علميه فاطمه الزهرا(س)مرند در المپياد علمي و جشنواره قرآني تبيان و اشراق شركت نموده و با عنايت خداي تعالي مقام آور منطقه اي و كشوري شدند.

مسابقه كتابقخواني شهيد مطهري:جعفرپور طلبه پايه سوم 

جشنواره قرآني :اشراق:قاسمي و عبدالحسين زاده پايه چهارم

جشنواره قرآني :تبيان:جباري و عبداللهي 

المپياد :عبداللهي و جباري برگزيده منطقه اي پايه سوم

موفقيت روز افزون اين عزيزان را آرزومنديم.

 1 نظر

تکلیف کودکان و دیوانگان در قیامت

13 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

تکلیف کودکان و دیوانگان در قیامت

جایگاه افراد سفیه و دیوانه و نیز كودكان در قیامت چگونه است؟

این موضوع چگونه با عدل خداوند سازگار است ؟ زیرا آنان در دنیا به سبب محرومیتهای ذاتی نتوانسته اند به كمال خداوندی برسند و در قیامت نیز رضوان الهی را درك نخواهند كرد؟ سخن امام (ره) ابتدا باید توجّه داشت که ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود. همه ی گروههایی که به نحوی قصور دارند(نه تقصیر)،جزء مستضعفان شمرده می شوند که رحمت الهی شامل آنها نخواهد شد و این بدین معنا نیست که آنها در رتبه ی بهشتیانی قرار دارند که با اعمال و تلاش خویش به بهشت رسیده اند ؛ بلکه به این معناست که اجمالاً به بهشت راه می یابند و به تعبیر امام خمینی(ره): “این طور نیست که در جهنم را باز کنند و هر کس باقی ماند به جهنم بیندازند.افراد بسیار کمی به جهنم می روند همان طور که افراد کمی هم به مراتب بالای بهشت راه می یابند."(1) امام خمینی در مورد این افراد توضیح می دهد: “اینها به لحاظ مراتب ادراکی مانند حیوانات هستند و لذا سعادت و شقاوت آن چنانی برایشان مطرح نیست. بلکه فقط قوای حیوانی وجودشان به فعلیت می رسد گرچه بالقوه از حیوانات دیگر عالی ترند. اینها مطابق آیه ی -و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً-(2) جهنمی نخواهند بود و در حقیقت می توان گفت که به حد سعادت برزخیه ی حیوانیه می رسند ،نه سعادت عقلانیه"(3) چند نکته راجع به تکلیف کودکان و دیوانگان 1. تفاوت استعدادها و قابلیت ها میان موجودات و انسان ها اجتناب ناپذیر است و از نشانه های حكمت و عدالت خداست. زیرا اگر قرار بود همه انسان ها دارای یك نوع استعداد و قابلیت بودند نظام جهان استوار نمی شد و زیبایی ها و زشتی ها نمایان نمی شد. 2. تفاوت انسان ها و موجودات در بهره گیری از استعدادها و امكانات به سه عامل بستگی دارد: الف. عوامل وراثتی و ژنتیكی ب. عوامل محیطی ج. اختیار و تلاش آدمی تأثیرگذاری این عوامل مطابق استواری نظام جهان است و این همان حكمت خداست. ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود 3. به هر دلیلی اگر انسانی از امكانات و استعدادها كمتر برخوردار بود انتظار كمتری از او در دنیا و آخرت می باشد و این مطابق عدالت خداست. 4. معلولیت ها و نقص ها یا به جهت بی احتیاطی، تقصیر و ظلم دیگران است. و یا به جهت بی احتیاطی و تقصیر خود افراد است. بر اساس نظام مندی جهان و «حكمت خدا» كسانی كه اصول زندگی و احتیاطات رفتاری را رعایت كرده اند نتیجه خوبی و خوشبختی آن را می ببینند و آنها كه رعایت نكرده اند زجر و بدبختی را بچشند. و از جهت «عدالت خدا» اگر مقصر خود افراد باشند كه مكافات عمل خود آنهاست و اگر مقصر دیگرانند خداوند به میزان توانمندی و شرایط آنها، تكلیف و انتظار از آنها خواهد داشت. و به همین جهت در روایت آمده كه خداوند 70 گناه را بر جاهل می آمرزد كه یكی را بر عالم نمی آمرزد و یا كسی كه مریض و ناتوان است خداوند از او انتظار روزه و حج ندارد. آیات و روایات وارده در این باره در حدیثی می خوانیم: “…اما انّی ایاک امُرُ و ایاک انهی و ایاک معاقب و ایاک اثیب;(4) خدای متعال به عقل فرمود:… همانا روی امر و نهی من با توست و کیفر و پاداشم به حساب توست.” درباره ی سرنوشت کودکان نابالغ و دیوانگان در قیامت، روایات گوناگونی نقل شده است و آنچه در مجموع از آنهااستفاده می شود این است که کودکان مۆمنان، در قیامت، به لطف و عنایت پروردگار، به آنها ملحق شده و راهی بهشت خواهند شد.(5) و براساس برخی تفسیرها در مورد این آیه شریفه معلوم می شود که کودکان مۆمن نیز وارد بهشت می شوند.: “وَالَّذِینَ اَّمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ;(6) و آنها که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را در بهشت به آنها ملحق می کنیم.” به هر دلیلی اگر انسانی از امكانات و استعدادها كمتر برخوردار بود انتظار كمتری از او در دنیا و آخرت می باشد و این مطابق عدالت خداست در عالم برزخ نیز کودکان انسانهای با ایمان از حمایت پروردگار، برخوردارند و بر اساس برخی روایات، نگهداری از آنها به برخی از انبیا واگذار می شود.(7) در روایات، درباره ی کودکان کفار اختلاف هایی دیده می شود که بررسی آنها از مجال این پاسخ نامه خارج است، ولی آنچه بر آن اتفاق است، این است که آنها در قیامت معذّب نخواهند بود و چنان که قرآن می فرماید: “وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اخریَ;(8) و هیچ کس بار گناه دیگری را بر ندارد.” گناهان پدران و مادرانشان را بر عهده ی آنان نخواهند گذاشت.(9) نیر به بیان روایاتی، کودکان کفار در قیامت آزمایش می شوند و اگر از آزمایش سرافراز بیرون آمدند، نیک بخت و چنانچه شکست خورده و از فرمان الهی سرپیچی نمایند، به دوزخ خواهند افتاد.(10) درباره ی سرنوشت کودکان کفار روایات گوناگون است; از جمله، بر اساس برخی روایات آنهابه بهشت خواهند رفت و به روایات دیگر، راهی جهنم خواهند شد، ولی آتش جهنم آنها را نخواهد آزرد، همان گونه که آتشِ نمرود حضرت ابراهیم را نیازرد.(11) دیوانگان نیز که در حکم کودکان می باشند، مانند آنها در قیامت معذَّب نخواهند بود و به نقل برخی از دانشمندان شیعی، همه آنها و یا برخی از آنها به بهشت خواهند رفت.(12) اما کیفیت و چگونگی برخورد با آنها به تفصیل در روایات بیان نشده است. کلام آخر: آن چه مهم است خداوند در روز قیامت به هر كس آن چه لیاقت اوست می دهد و او هم به آن امكانات و لذت ها راضی می باشد. پی نوشتها:

1-معاد از دیگاه امام خمینی،(تبیان،ج3) ص326.

2-اسراء ،آیه 15.

3-معاد از دیدگاه امام خمینی ،ص323-329.

4-اصول کافی، ، ج 1، حدیث 1 5-بحارالانوار، ، ج 5، ص 289 - 296، باب 13.

6-طور، آیه 21

7- بحارالانوار، ج 5، ص 293 - 294.

8- انعام،164 9-من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 491 – 492.

10- بحارالانوار، ج 25، ص 295، حدیث 22

11- همان، ج 5، ص 296 - 297

12-اوائل المقالات، شیخ مفید، ص 94.

 1 نظر

حديث سعادت...

10 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

حديث شماره 1
الامام علي(عليه السلام):
حَسدُالصّديقِ مِن سُقمِ المَودّة ؛
حسادت ورزيدن دوست‘از ناسالم بودن دوستي است.
نهج البلاغه ؛حكمت 218

 1 نظر

حديث سعادت...

08 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

امام علی علیه السلام:

دو چيز را فراموش نكن : ياد خدا و ياد مرگ .

دو چيز را فراموش كن : بدي ديگران در حق تو و خوبي تو در حق ديگران .

چهار چيز را نگه دار : گرسنگيت را سر سفره ديگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را در خانه دوست.

 نظر دهید »

پرورش نفس :راه سعادت

06 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

امام صادق(عليه السلام):

و اما آنها كه موجب رياضت نفس است:

-از خوردن چيزي كه بدان ميل و اشتها نداري بپرهيز كه اين كار حماقت مي آورد.

-تا گرسنه نشده اي غذا نخور

-خوراك حلال بخور

-ودر موقع خوردن نام خدا را بگوي .بحارالانوار 17/236/1

پيامبر (صلي الله عليه و آله):

از سفارش هاي حضرت خضر به موسي عليهماالسلام اين بود :نفس خود را به صبر رياضت بده تا از گناه رهايي يابي.(كنزالعمال 44176)

 1 نظر

حدود دوستى‏ ...

05 اسفند 1391 توسط جعفرثانی

حدود دوستى‏ پنج‏ تاست‏

یزید بن خالد بورى از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند كه فرمود:

دوستى حدودى دارد و این حدود در هر كس نباشد، او را دوست كامل مشمار و در هر كس نباشد او را به دوستى نسبت مده: اول اینكه آشكار و نهانش با تو یكى باشد، دوم اینكه آراستگى تو را آراستگى خود و عیب تو را عیب خود بداند، سوم اینكه مال و مقام، حال او را تغییر ندهد، و چهارم اینكه آنچه در توان دارد از تو مضایقه نكند، و پنجم اینكه تو را به هنگام مصیبت‏ها رها نكند.

(الخصال / ترجمه جعفرى/ ج‏1/ 403 )

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

صلوات

موضوعات

  • همه
  • حدیث
    • پیامبر اعظم
  • مقالات
  • مناسبات
  • تاریخی
  • شهدا
  • یاران انتظار
  • پژوهش دینی
  • احکام
  • سیاست دینی
  • علمی
  • هنری
  • روایات
  • حکایات
  • دل نوشته ها
  • ناگفته ها
  • روانشناسی
  • نشست تبلیغی
  • جلسه کاری
  • مسابقات
  • همایش
  • فعالیت های تبلیغی
  • کلام رهبر

جستجو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

amar

وبلاگ استت

| وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس