مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (س)مرند

آمار

  • امروز: 355
  • دیروز: 50
  • 7 روز قبل: 220
  • 1 ماه قبل: 2084
  • کل بازدیدها: 150847
  • خانه 
  • عکس غرور 
  • تماس  
  • ورود 

تقلید کورکورانه

19 مرداد 1392 توسط جعفرثانی

تقلید کورکورانه

شاگردی که شیفته استادش بود، تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند، فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد .

استاد فقط لباس سفید می پوشید؛ شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاه خوار بود، شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد .

استاد بسیار ریاضت می کشید، شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و روی بستری از کاه خوابید .

مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم .

سفیدی لباسم نشانه سادگی و جستجو است . گیاه خواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به روحانیت فکر کنم .

استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی از آن می گذشت . بعد گفت :

« تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای؛ در حالی که این کمترین اهمیت را دارد .

آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم مویش سفید ، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی قدیس است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 3 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: حدیث, یاران انتظار, حکایات لینک ثابت

نظر از: برزگر [بازدید کننده]
برزگر
5 stars

مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم……

1392/11/26 @ 20:11
نظر از: مجید [بازدید کننده]
مجید
5 stars

اجرکم عند الله

1392/11/15 @ 20:43
نظر از: ذره و آفتاب [عضو] 
  • معاونت پژوهش شاهین دژ
  • ذره و آفتاب
5 stars

سلام. موفق باشید تلنگر به جا و جالبی بود. یا علی

1392/05/26 @ 11:20


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

صلوات

موضوعات

  • همه
  • حدیث
    • پیامبر اعظم
  • مقالات
  • مناسبات
  • تاریخی
  • شهدا
  • یاران انتظار
  • پژوهش دینی
  • احکام
  • سیاست دینی
  • علمی
  • هنری
  • روایات
  • حکایات
  • دل نوشته ها
  • ناگفته ها
  • روانشناسی
  • نشست تبلیغی
  • جلسه کاری
  • مسابقات
  • همایش
  • فعالیت های تبلیغی
  • کلام رهبر

جستجو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

amar

وبلاگ استت

| وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس