مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (س)مرند

آمار

  • امروز: 61
  • دیروز: 50
  • 7 روز قبل: 220
  • 1 ماه قبل: 2084
  • کل بازدیدها: 150847
  • خانه 
  • عکس غرور 
  • تماس  
  • ورود 

راهیان نور یادی از سرزمین نور

09 اردیبهشت 1396 توسط جعفرثانی

بسم رب الشهدا

راهیان نور یادی از سرزمین نور

من اولین بارم بود به راهیان نور می آمدم؛ لحظه لحظه یادمان ها و مناطق برایم حرفها برای گفتن داشت و ذهنم هر لحظه حال و هوای جنگ و صحنه عاشورا را تداعی می کرد.

در آغاز، وقتی وارد پادگان شهید باکری شدیم یک موتوری برای راهنمایی ما تا آسایشگاه جلوی ماشین حرکت می­کرد باپیچ هایی که میزد وباصدای خاص موتور من کاملا ذهنم برگشت به زمان جنگ، زمانی که سربازان مرندی که به جبهه اعزام می­شدند وپیچ های پادگان درست شبیه پیچ های نخلستان های جنوب بود احساس کردم ما آن سربازان اعزامی به جبهه جنگ هستیم.

در شلمچه کربلای ایران که می گویند تشنگی دیدم، همه مناطق جنگ به یاد لبان خشکیده سرور سالار شهیدان تشنگی راتحمل کرده آب را پس زده وترک های شلمچه به خاطر بی آبی نیست به خاطر شرمندگیشان از لبان خشکیده علی اصغر وصدای آب آب بچه های کاسه به دست است؛ همه شلمچه وهویزه وفکه بوی کربلا میداد احساس کردم من هم درمیدان جنگم

اما از هویزه برایتان بگویم: هویزه یعنی اینکه هروقت یک زندگی هدفمند خواستی سری به هویزه بزن.

در طلاییه همه داشتند به نحوی ازراهیان به سمت نور استقبال میکردند توجه من در میانه راه گره خورد به دوپسربچه که به نظر می رسید دارند بادستان کوچکشان خاکیشان خاک بازی می­کنند؛ با نزدیک شدن دریافتم پابرهنه با احساس خدایی، با شهدا عشق بازی می کنندآنان مهر درست کرده و با چوب رویش الله می­نوشتند آری پشت سرشان گِلی بود که رویش اب جمع شده بود یکیشون دوید گل آورد در آن لحظه تاریخ ذهنم برگشت به بعداز ظهر عاشورا به اینکه طفلان مسلم میدویدند شبیه طفلان مسلم بودند.

هرجا از مناطق سیم خاردار بود دلم خیلی میخواست بروم ان طرف سیم های خاردار ولی نشدنی بود تنها معنی که از این سیم خاردارهابه ذهنم خطور کرد اینکه اینجا ورود ممنوعه است لیاقت میخواهد اول اینکه ازدانشگاه عشق قبول شوی خاکی شوی وبا راه های اسمان آشنایی داشته باشی بعد بیای این طرف سیم ها.

اروند کنار تجلی گاه ظهر عاشورا برایم بود، وقتی کناراروندرود نشتم وتوی آب خورشید هارا دیدم یاد ساعاتی از عاشورا افتادم که عمویم ابوالفضل العباس رفت مشکش را پرکند کنار آب بود اما آب نخورد مانند ماه در آب بود حالابعد قرنها جوانان نقش عباس(علیه السلام)  گرفتند چون خورشیدهای درنیزه خودرابه دریا زدند تابه آن طرف آب به عشقشان و مولایشان حسین(علیه السلام)  برسند چه دریادلانه به امام حسین(علیه السلام) لبیک گفتند چه کسی میداند الان مهدی باکری هاکجایند شاید دراغوش رهبرشان آرام گرفته شاید دریا برایشان اغوش گشوده بود که خودرا به دریازدند شاید آن طرف رود مادرم زهرا صدایشان می­کرد شاید در نیزه سر آن سربه فلک کشیده‌ رادیدند شاید لحظه پرپرشدن علی اکبر رادیدند شاید لحظه بعد عاشورا صدای عمه ام زینب(علیها السلام)  راشنیدند و دیدند که بچه­ای راصدا می­زد شاید خرابه های شام رادیدند که عمه ام رقیه رادیدکه چطور سر پدر را گرفته بود شاید پشت خیمه حالت پریشان مادرم رباب رادیدند ورفتند و شاید….. هرچه باشد خیلی دلم می­خواست منم شهید شوم اما لایق نبودم ونشد.

زهرا حسینی طلبه پایه سوم از مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) مرند

 نظر دهید »

خاطره اردوی راهیان نور

03 اردیبهشت 1396 توسط جعفرثانی

باسم رب الشهداء و الصدیقین

زهرا ملا علیزاده طلبه پایه سوم از مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) مرند(خاطره)

شلمچه قتلگاهی دیگر

هفت فروردین سال 96 روز دوشنبه عصر همراه با کاروان لشگر 31 عاشورای تبریز وارد خاک پاک شلمچه شدیم وقتی قدم به خاک شلمچه گذاشتیم مثل این بود که قدم بر یک جای پر از غم و اندوه گذاشتیم بغض عجیبی به سراغم آمد آهسته و آرام بر روی خاک­ها راه می­رفتم انگار وارد عالم دیگری شده بودم هیچ فکر و نگرانی و دغدغه­ای از دنیای مادی در ذهنم نبود و فقط ذهن و فکرم مشغول شهدا شده بود کم­کم به جایگاهی که قرار بود همه در آنجا جمع شویم نزدیک شدیم وقتی رسیدیم همه در یک جا نشستند تا به سخنان راوی گوش دهند و من هم پشت بر آنها جای خلوتی را برای خود انتخاب کردم و روی خاک­ها  نشستم راوی شروع کرد به توضیح دادن منطقه و این که چطور بچه­های رزمنده در این جا پرپر شدند و گمنام باقی ماندند من هم گوش به سخنان راوی می­دادم که حال خوبی نداشتم و در حال خود نبودم همش فکر کربلا در ذهنم بود و مدام ذهنم به سوی واقعه کربلا می­رفت خاک شلمچه را با دستانم لمس می­کردم یک آرامش عجیبی به من دست می­داد انگار که دوای روح و روانم بود هر چه­قدر بیشتر لمس می­کردم بیشتر آرامش پیدا می­کردم راست گفته­اند که خاک شلمچه شفاست انگار شفای روح و روان آدمی است کم­کم هوا رو به تاریکی رفت و غروب شد غروب شلمچه چیز دیگری است که زبان از بیان و نوشتن قاصر است و نمی­توانم آن حال و هوایی رو که داشتم در شلمچه ابراز کنم وقتی به دوروبرم نگاه می­کردم و می­دیدم که چه غریبی و سکوتی شلمچه را فرا گرفته بیشتر یاد غریبی آقا امام زمان(عج) می­افتادم و با خود می­گفتم این غریبی آقا به خاطر گناهان ما بندگان است که باعث شده آقا تو غیبت طولانی بماند و این­قدر غریب باشد و در بیابان­ها به سر ببرد و منتظر فرج خدا باشد در همان لحظه بیشتر از هر جا احساس می­کردم که به آقا صاحب الزمان(عج) نزدیک هستم و بیشتر احساس می­کردم که آقا حضور دارند و ما را نظاره می­کنند موقع اذان شد و همه آماده خواندن نماز مغرب و عشاء شدند. نماز خواندن در آن تاریکی و ظلمت و در روی خاک شلمچه چیز دیگری است که تا نباشی و حضور نداشته باشی نمی­توانی حسش بکنی. نماز بر پا شد انگار داشتی در کنار شهدا نماز می­خواندی ظلمت و تاریکی شلمچه بیشتر شد بعد نماز اعلام کردند که به سمت اتوبوس­ها حرکت کنند همه آماده رفتن به سمت اتوبوس­ها شدند در یک گوشه صدای مداح کاروانمان می­آمد که داشت  نجوایی می­کرد با شهدا. من نزدیک شدم انگار دل رفتن از شلمچه را نداشتم ماندم و نشستم کمی که گذشت مداح گفت خوش به حالتان که شما مانده­اید و قسمت شما شده است با خود فکر کردم چه شده است چه اتفاقی افتاده است ناگهان مداح گفت خادمان شلمچه پرچم آقا قمر منیر بنی هاشم را آورده­اند تا این حرف را گفت احساس کردم که تو خود کربلا حضور دارم بغضم ترکید و مدام اسم آقا سید الشهدا را بر زبانم می­آوردم که آقا ممنونم ازت اگر چه لیاقت حضور در صحن و سرای تو را ندارم وی توفیق شد پرچم علمدارت آقا ابوالفضل العباس را زیارت کنم از خوشحالی اشک­هایم امانم را بریده بود یک حال و هوایی بود که تا به حال نچشیده بودم امیدوارم با عنایت و دعای شهدا توفیق دریافت برات و حضور در سرزمین کربلا را داشته باشم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 نظر دهید »

ایام عید نزدیک است ..........

14 اسفند 1393 توسط جعفرثانی

ایام عید نزدیک است ……….
آرام بخندید مبادا صدایتان به غریب مدینه برسد بانوی خانه ی علی در بستر است
.
.
.
.
.
.
نفس کشیدن برایش بس دشوار راستی نمیدانم این روز ها چه کسی موی زینب را شانه میزند
.
.
.
.
.
آرام بخندید دل حسین آشوب است کوچه،در،دیوار من دستی بلند است بروی مادر آری تمام اینها مدام در ذهن مرور میشود
.
.
.
.
.
آرام بخندید تشنه لب کربلا خردسال است ومادرش …
مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی این خانه …….
.

.
.
.
.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها ..

 نظر دهید »

یک لحظه....

19 آذر 1393 توسط جعفرثانی

جملات الهام بخش برای زندگی, سخنان زیبای بزرگان

 نظر دهید »

....خـــــــدایــــــا....

02 آذر 1393 توسط جعفرثانی

….خـــــــدایــــــا….

از خيمه‌گاه رحمتت بيرونمان نکن.

از آستان مهرت نوميدمان مساز.

آرزوها و انتظارهايمان را به حرمان مکشان.

از درگاه خويشتن مارامران.

 نظر دهید »

پیام تسلیت

25 اردیبهشت 1393 توسط جعفرثانی

صبح از طلیعه ایام زینب است
پاینده تا به شام ابد نام زینب است
در راه دین لباس شهامت چو دوختند
زیبنده آن لباس بر اندام زینب است
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد

 نظر دهید »

دعوت

30 فروردین 1393 توسط جعفرثانی

دعوت
* خدایا، چقدر ما انسان ها در اجابت دعاهای مان عجولیم. گاهی اصلاً با واژه ی « صبر » آشنایی نداریم و آن را نمی شناسیم. مگر غیر این است که اجابت دعاها را ضمانت کرده ای، خودت ما را امر به دعا کردن نموده ای؛ (ترجمه ی عباراتی از جملات پایانی دعای شریف کمیل)، تو که خُلف وعده نخواهی کرد. برای نگرانی مان دلیلی نداریم و هر کاری که برهان و دلیلی برایش نباشد، عبث و بیهوده است. خدایا، به من بیاموز که در اجابت دعاهایم شتاب زده عمل نکنم و هیچگاه از رحمت نامتناهی ات نا امید نشوم. خدایا، نکند با دانستن اینگونه مسائل، باز طوری عمل کنم که شایسته ی شأن انسانی ام نباشد.

 نظر دهید »

بلندهمتی (حکمت)

15 اسفند 1392 توسط جعفرثانی
فضیلت بلندهمتی (حکمت)

از حضرت امام باقر علیه السلام مروی است که «خدا به مؤمن سه خصلت کرامت فرموده است: عزت در دنیا و آخرت، ظفر (پیروزی) در رستگاری دنیا و آخرت و مهابت در دل ظالمان و اهل معصیت.» که سرآمد بیشتر صفات و افضل اکثر ملکات [نیک] است.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند که «اگر همه عالم، شمشیرها کشند و پشت به پشت یکدیگر داده رو به من آیند، سر مویی تفاوت در حال من هم نمی رسد».

زمان خود گویای روشنی و حق نمایی کلام معصومین علیه السلام است که می بینیم مهابت و عزت روزافزون ایرانیان در عرصه های جهانی در سایه عزت خواهی آنان رخ نمایی می کند و قلب های حق طلبان را به سوی خود جلب می نماید.

نشان همت بلند (نکته)
«نشان همت آن است که هرگز در حاصل و حاضر نگاه نکند، بل همه نظر او مقصور بود بر آنچه ندارد».

ارتباط آرزو و همت بلند (نکته)
«همت و نهمت هر دو هم شکلند و هر کسی را از این دو بهره است: یکی را به سخاوت و نان دادن، و یکی را به شجاعت، و یکی را به علم و عبادت، و یکی را به زهد و به ترک دنیا گفتن. و یکی را به طلب افزونی دنیا».

خسیس همتی (پند و اندرز)
بنگر تا خسیس همت نباشی که من چیزی ندیدم مرد را از پای افکنده تر از دون همتی.

همراهی همت و بخت عالی (نکته)
باید دانست که همت عالی یکی از عوامل موفقیت است. در راه موفقیت نباید غافل از عواملی بود که تحت سلطه ما نیست.

«همت بی آلت از سبکساری بود و همت با بخت زیبنده بود؛ زیرا که مردی که او را همت بود و از بخت یاری نبُوَد به جز نگوساری نبود. که همت باید و بخت عالی».

 نظر دهید »

حفظ شان رو حانیت را خواستاریم.....

25 دی 1392 توسط جعفرثانی

بسم الله الرحمن الرحیم

حادثه ناگوار و تکان دهنده چاقوکشی و هجوم یکی از اشرار منطقه به روحانی متعهد، مجاهد و انقلابی، در راه اجرای فریضه‌ مهم دینی «نهی از منکر و امر به معروف» و دفاع از حریم امن جامعه و شریعت نبوی در بیمارستان رازی مرند که منجر به شکستگی دست و مجروحیت شدید ایشان گردیده موجب تأثر و تألم شدید اهالی مرند و حومه و طلبه های برادر و خواهر که افتخار تلمذی این استاد گرانقدر را دارند گردید. شرح ماوقع را از گفتگوی خبری یاشیل وطن با ایشان نقل می کنیم:

گفت‌وگو با روحانی که مورد ضرب و شتم شرور مرندی قرار گرفت

مسئولان با جدّیت رسیدگی کنند

 گفت‌وگو با روحانی که مورد ضرب و شتم شرور مرندی قرار گرفت

به گزارش یاشیل وطن، حجت الاسلام اکبر مرندی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه در تبریز، تصریح کرد: حوزه علمیه باید در این زمینه اقدام کند، تا شأن لباس روحانیت حفظ شود وگرنه در آینده شاید شاهد تکرار چنین اتفاقات تلخی باشیم.

وی با تشریح کامل حادثه رخ داده عنوان کرد:  پدرم به علت وخامت حالشان در بیمارستان مرند بستری بودند، در ساعت ملاقات که برادر بنده با نگهبان در حال صحبت برای ورود به عیادت بود، این فرد شرور خود را در این صحبت مداخله می دهد، بنده هم که دیدم سر و صدای زیادی در سالن سی سی یو ایجاد شده این فرد را به سکوت دعوت کردم تا آرامش در بیمارستان حاصل شود.

حجت الاسلام مرندی افزود: این فرد شرور مدام به بنده و لباس روحانیت توهین می‌کرد سپس مشتی بر پیشانی من زد که بعدا متوجه شدم با چاقو این ضربه را وارد کرده که من نقش بر زمین شدم، وقتی بلند شدم که دومین ضربه چاقو را به سرم وارد کرد، مجدد خواستم از خودم دفاع کنم که خون بر صورتم جاری شد و سومین چاقو را برگردنم از پشت زد که از حال رفتم و دیگر چیزی را متوجه نشدم.

وی گفت: حاضران می گویند که وی حتی قصد کشتن مرا داشت و می خواست با چاقو ضربات دیگری را بر من وارد کند.

این روحانی عنوان کرد: این فرد، شرور سابقه داری است و تاکنون 23 جرم را مرتکب شده است.

حجت الاسلام مرندی تصریح کرد: با رسیدگی به شکایت در دادسرای مرند، این فرد هم اکنون در زندان به سر می برد،اما متاسفانه رسیدگی جدی صورت نمی گیرد، قاضی این پرونده می گوید برای این فرد دو ماه زندان صادر شده که فرد حق اعتراض دارد و ممکن است این مدت نیز کاهش پیدا کند.

وی تاکید کرد: وقتی در انظار عمومی، به یک فرد شهروند حمله ای می‌کند، باید مسئولان امر بطور جد وارد شوند، و رسیدگی جدی کنند تا چنین افراد سابقه داری از تکرار این حوادث پرهیز کنند.

مسئول دفتر سابق امام جمعه مرند تصریح کرد: زخم های بنده به دلیل اصابت ضربات چاقو، 22 بخیه خورده است، دستم نیز شکسته و در کچ قرار دارد.

مدرسه علمیه خواهران  فاطمه الزهرا (س)مرند همگام با دیگر نهادها این اقدام را محکوم نموده و خواستار پیگیری مسئولین ذی ربط هستیم تا جایگاه روحانیت و شان این مقام حفظ گردد.

 1 نظر

دیگه بزرگ نمی شیم...

21 دی 1392 توسط جعفرثانی

دیگه بزرگ نمی شیم…

از یه سنی به بعد، دیگه بزرگ نمی شیم

پیرمی شیم

خسته نمی شیم

می بریم….

تکراری نمی شیم

زیادی می شیم

باید گذاشت و رد شد قبل از اینکه زیادی بشیم

 نظر دهید »

به بهانه شهادت امام رضا(علیه السلام)

12 دی 1392 توسط جعفرثانی
هرکجاسلطان بود دورش سپاه و لشکر است،
پس چرا سلطان خوبان بي سپاه و لشکر است
با خبر باشيد چشم انتظاران ظهور،
بهترين سلطان عالم از همه تنها تر است
با نام رضا به سينه ها گل بزنيد
با اشك به بارگاه او پل بزنيد
فرمود كه هر زمان گرفتار شديد
بر دامن ما دست توسل بزنيد
 نظر دهید »

عفاف وحجاب

24 آذر 1392 توسط جعفرثانی
عفاف وحجاب

عفاف، بنیادی ترین عامل ایجاد امنیت اجتماعی است. بی پروایی در نگاه، بی توجهی در نوع پوشش و پرده دری در روابط جنسی، امنیت اجتماعی را به خطر می اندازد و تجاوزهای جنسی که بی شرمانه ترین نوع تجاوز به حقوق مردم است، رواج می یابد. بر این اساس عفت مداری از اصولی ترین پایه های حراست امنیت جامعه است.




حجاب و جامعه + کاریکاتور اجتماعی + دختران با حجاب

«غیرتمندی، انسان را از فساد می رهاند. انسان غیور، نه بر خود آلودگی را می پذیرد و نه بی عفتی دیگران را برمی تابد. غیرت اجتماعی، به این معناست که مردان موظفند در برابر هرزگی ها و مرزشکنی ها بایستند و به حرمت شکنی ها نزدیک نشوند. تنها در چنین اجتماعی است که می توان به سلامت شخصیت زن و حرمت ناموس او امیدوار بود. عفاف بر همه بخش های جامعه اثرگذار است. و تنها زنان را در برنمی گیرد، بلکه مردان نیز موظف به رعایت محدودیت های اخلاقی هستند. وجود فضای سالم برای رشد مادی و معنوی، حق جامعه است. در جوامعی که مردم به راه های انحرافی کشیده می شوند، حفظ هویت اسلامی و حدود شرعی دشوارتر می شود و مسلمانی که از ایمان و اراده ای استوار برخوردار نباشد، هم رنگی با جماعت را می پذیرد و چون با ساختار درونی جامعه بیگانه است، دچار بی هویتی می گردد». بر این اساس، وقتی بنیادهای عفاف فرو ریخت، ارزش های اخلاقی نیز از زندگی انسان رخت برمی بندد.

بهترین حجاب چادراست.

 

زن ، دختر ، حجاب

 

 

 

هر چیزی برای خودش یک قانون داره”

قوانین دختر خوشتیپ چادری بودن هم اینه:



 

حجاب زندان نیست قلعه است


 نظر دهید »

شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها)احساست را نسبت به این تصویر جانسوز می خواهم....

17 آذر 1392 توسط جعفرثانی

شهادت حضرت رقیه,نحوه شهادت حضرت رقیه(س),زندگي نامه حضرت رقیه (س)

احساست را نسبت به این تصویر جانسوز می خواهم….

 1 نظر

سپاس از خدا...

17 آذر 1392 توسط جعفرثانی

ziba (21)

 2 نظر

شاگردانی بد برای تاریخ

13 آذر 1392 توسط جعفرثانی

شاگردانی بد برای تاریخ

زمام نفس طلحه را شهوت ثروت بدست گرفت


اعمال زبیر را پیروی از فرزندش بر باد داد



زیاد بن ابی به هوس نام از علی روی برگرداند



و عمر سعد به طمع کرسی ری تیغ بر حسین کشید…



چه بد شاگردانی هستیم برای تاریخ



تلاش کنیم



حداقل روفوزه نشویم ….

 نظر دهید »

بی حجابی یابدححجابی

03 آذر 1392 توسط جعفرثانی

افسران - بی حجابی و بد حجابی ممنوع ...

 1 نظر

دست از سرم بردار من بابا ندارم...

25 آبان 1392 توسط جعفرثانی

دست از سرم بردار من بابا ندارم…

دست از سرم بردار من بابا ندارم

زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم

احترامم را نگهدار

سیلی نزن من با کسی دعوا ندارم

باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی

من هیچ کس را بین این صحرا ندارم

زیبایی دختر به گیسوی بلند است

مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم

این چند وقته از در و دیوار خوردم

دیگر برای ضربه هایت جا ندارم

تا گیسوانم را زدستانت درآرم

غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم

گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد

خسته شدم میلی به این دنیا ندارم

گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم

گوشی برای گوشواره ها ندارم

شیرین زبان بودم صدایم را بریدند

آهنگ سابق را به هر آوا ندارم

در پیش پایم نان و خرما پرت کردند

کاری دگر با شام و شامی ها ندارم

با ضربه پا دنده هایم را شکستند

کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم

نشناختم بابا تو را تغییر کردی

امشب دگر راهی به جز افشا ندارم

گویی تنور خولی آتش داشت آن شب

خیلی شده ترکیب رویت نامرتب

السلام علیک یا ابا عبدالله

 نظر دهید »

بوی محرم می اید

07 آبان 1392 توسط جعفرثانی
بوی محرم می اید

السلام علیک یا ابا عبدالله

 

 

عطر وبوی حسینی به مشامم می رسد

 

 



این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
 1 نظر

گفتم :خدایا...

06 آبان 1392 توسط جعفرثانی

گفتم :خدایا ازهمه دلگیرم گفت :حتی از من؟

گفتم:خدایادلم را ربودندگفت:پیش از من؟

گفتم:خدایاچقدردوری گفت:تویامن؟

گفتم:خدایاتنهاترینم گفت:پس من؟

گفتم:خدایاکمک خواستم گفت:ازغیر من؟

گفتم :خدایا دوستت دارم گفت:بیش از من؟

 نظر دهید »

دخترک و شهید

10 مهر 1392 توسط جعفرثانی

بسم رب الشهدا
دخترک و شهید

یه نفر اومده بود مسجد و سراغ دوستان شهید ابراهیم هادی رو می گرفت

بهش گفتم : کار شما چیه؟! بگین شاید بتونم کمکتون کنم

گفت: هیچی! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده؟ قبرش کجاست؟

مونده بودم چی بهش بگم…..بعد از چند لحظه سکوت گفتم:شهید ابراهیم هادی مفقود الاثره ، قبر نداره…..چرا سراغشو می گیری؟

با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد:

کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش

من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه

یه روز بهم گفت: بابا این آقا کیه؟

گفتم: اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند

از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم

هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه

چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی

بهش گفته:دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم

چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم

بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه: این شهید ابراهیم هادی کیه؟ قبرش کجاست؟….بغض گلوم رو گرفته بود….حرفی برا گفتن نداشتم

فقط گفتم: به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه

مواظب نماز و حجابت باش…

منبع:شهید من




 نظر دهید »

خاطراتی شیرین از حجاب

30 شهریور 1392 توسط جعفرثانی

te mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

hida: 0%;">کلاس سوم ابتدایی برای هر دختری خاطره انگیز و به یادماندنی است.آنهم نه کل سال یا چند ماه و چندروز فقط یک روز و شاید نصف روز.

من نیز از این قاعده مستثنا نبودم؛از دوران ابتدایی مادرم همیشه مرا به نام غنچه اسلام صدا می کرد ولی منظورش را نمی فهمیدم.اما در کلاس سوم ابتدایی در آن روز بیادماندنی فهمیدم.

اولین روز چادرپوشیدنم،منتها نه به رسم امروز چادر سفید….

من متفاوتتر از دیگران بودم با چادری قرمز گلهایی برنگ آبی ،سبز ،سفید و با طرحی ابریشمین.اولش ناراحت شدم ودعوا کردم چرا چادرم سفید نیست.اما بعد آماده شدن علاقه شدیدی نسبت به چادرم پیدا کردم خصوصا وقتی فهمیدم تک است و تکراری نیست!

چه روزی بود آن روز،روزی که برای اولین بار چادر قشنگم را سر کردم از شوق سر از پا نمی شناختم با شور و عشقی وصف ناپذیر.با خواهرم و دوستانم راهی مدرسه شدیم ،در راه به خودم و نحوه پوشیدنم و حتی خود چادرم می بالیدم.و از اینکه سخن مادرم (غنچه اسلام بودن ) را دانسته بودم.

به مدرسه رسیدیم تا سرکلاس چادرم را باز نکرده بودم.وقتی به سر کلاس رفتم تازه فهمیدم:

وای کیف مدرسه ام را در خانه جا گذاشته ام.

بماند که برگشتیم و با دعوای خواهرم کیفم را آوردیم ولی شیرینی این خاطره هرگز از خاطرم نمی رود.

نویسنده:زهرا ناطق اینانلو

 1 نظر

دعوت که میشوی...

26 تیر 1392 توسط جعفرثانی

دعوت که میشوی؛

به یک مهمانی ِ بزرگ..

فکر و خیالت تماما خوشی است و شادی و چطور آماده شدن ها..

شوق داری برای ِ رفتن..

هیجانی برای ِ رسیدن به وقتی که در راهی..در زمانی که هستی

از هر کجا که میگذری ؛ هر مغاره ای؛ هر چه ببینی مرور میکنی با خودت؛

به درد ِ میهمانی ام میخورد آیا ؟؟

وتو آماده میشوی ..

آماده ی آماده و بزرگ تر از میهمانی ِ خدا ؛ چه میخواهی ؟؟ آماده ای ؟ آمده ای  و هستی؟

حواست باشد فقط ؛ چند روز ِ دیگر باقی مانده است

در این حضور همت را متعالی بگردان…

هـمَّـتِـتان قـــبــ ــول

 2 نظر

قدیم و حالا یک نکته...

26 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

قدیم و حالا

قدیم ها وقتی که به خانه ی غریبه وارد می شدیم

باید می گفتیم یاالله

اما حالا وقتی از خانه خارج می شویم

باید بگیم یاالله!!!

 نظر دهید »

خدایا؛

14 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

خدایا؛

خطا از من است، می دانم؛ از من که سال هاست گفته ام «ایاک نعبد»؛

اما به دیگران دل سپرده ام؛

از من که سال هاست گفته ام «ایاک نستعین»؛

اما به دیگران تکیه کرده ام؛

اما تو رهایم نکن …

 نظر دهید »

سوال:بهترين تبريك و هديه براي روز مادرچه مي تواند باشد؟

04 اردیبهشت 1392 توسط جعفرثانی

مي خواهيم بهترين تبريك و بهترين هديه را در روز مادر به مادرانمان بدهيم؟

از نظر شما بهترين كادو وهديه براي قدر داني از زحمات مادران شجاع و مهربان ايران زمين چه مي تواند باشد ؟

ياريگرمان باشيد تا روز ميلاد حضرت زهرا(سلام الله عليها)

منتظر پاسخهايتان هستيم براي درج در پرونده هاي محبت نسبت به مادرانمان….

 

 نظر دهید »

یا زهرا بگو و بنویس...

20 فروردین 1392 توسط جعفرثانی

سرفصل کتاب آفرینش زهراست روح ادب وکمال و بینش زهراست

روزی که گشایند در باغ بهشت مسئول گزینش و پذیرش زهراست

من نامم زهراست بنام زهرا مفتخرم بر او می بالم شماچه؟

یا زهرا بگو و بنویس…

 2 نظر
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

صلوات

موضوعات

  • همه
  • حدیث
    • پیامبر اعظم
  • مقالات
  • مناسبات
  • تاریخی
  • شهدا
  • یاران انتظار
  • پژوهش دینی
  • احکام
  • سیاست دینی
  • علمی
  • هنری
  • روایات
  • حکایات
  • دل نوشته ها
  • ناگفته ها
  • روانشناسی
  • نشست تبلیغی
  • جلسه کاری
  • مسابقات
  • همایش
  • فعالیت های تبلیغی
  • کلام رهبر

جستجو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

amar

وبلاگ استت

| وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس