رهبری
#ملت_را_نمیشناسند ?
رهبر انقلاب : این را قاطعاً عرض میڪنم ڪه دشمن با همهی برنامهریزیهایش ، مردم ما را نشناخته ، ملّت ایران را نشناخته ؛ اشتباه میڪنند .
دیدید در سال ۸۸ خطا ڪردند و آن فتنه را راه انداختند و ڪار را به جاهایی رساندند ڪه به خیال خودشان جاهای بسیار باریڪ و حسّاس و دقیقی بود ،
اما ناگهان حرڪت عمومی نهم دی همه را مبهوت ڪرد .
این حرڪت نهم دیِ سال ۸۸ از جنس همان حرڪت نوزدهم دی شماها در سال ۵۶ است.
باسمه تعالی
طلبه های مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) مرند امروز چهارشنبه ساعت به زیارت مزار شهدای گمنام در تپه شهدا رفتند. این مراسم معنوی با قرائت زیارت عاشورا توسط طلاب، مداحی یکی از خواهران طلبه و توسل به مادر شهیدان حضرت فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) و یادآوری شجاعت ها و گمنامی شهیدان ایران ادامه یافت. همزمان با اذان ظهر طلاب به برپایی نماز جماعت پرداخته و با شهیدان در پاسداری و دفاع از ارزشها تجدید بیعت کردند.
پیام مدیریت مدرسه خانم جعفری ثانی در پی شهادت شیخ نمر بعد از انتشار بیانیه محکومیت؛
مدیریت مدرسه خانم جعفری ثانی با انتشار پیامی در فضای مجازی سایت، وبلاگ و تلگرام این حوزه با تسلیت این شهادت با هدف روشنگری طلاب بیان کردند: علت حقیقی اقدام مقامات سعودی در اجرای حکم اعدام شیخ نمر حق طلبی وی و مطالبه حقوق از دست رفته مردم مظلوم عربستان است. عربستان با این اقدام خود ثابت کرد شعارهای آنها و اربابانشان در خصوص آزادی، مردم سالاری و حقوق بشر حرف های یاوه و دروغی بیش نیست و کسی در امت ما فریفته آن نمی شود. هر چند ضایعه شهادت شیخ نمر رهبرشیعیان عربستان بسیار بزرگ است اما دشمن بداند تفکر علامه آیت الله نَمر نمرده و هرگز نمیمیرد بلکه با این کار ریشه اسلام و شیعه آبیاری و پرثمر می شود و با خون پاک این شهید والامقام ، وحدت امت اسلامی تقویت خواهد شد. ان شاء الله
بیانیه مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) مرند در اعدام رهبر شیعیان
مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) مرند در طی بیانیه ای اعدام شیخ نمر باقر النمر را محکوم کرد.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ سَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ»( شعراء؛227)
دنیا بداند شهادت شیخ نمر رهبر شیعیان، به بهانه های واهی و ادعاهای پوچ هیچ اساس منطقی نداشته و عادلانه نیست؛ مسئولیت مستقیم این اقدام ننگین متوجه آمریکا و هم پیمانان آن است که به صورت مستقیم از رژیم سعودی حمایت می کنند و بر جنایات بزرگ این رژیم علیه مردم خود و ملت های منطقه سرپوش می گذارند و از تجاوزگری آن حمایت می کنند. مدیریت و کادر اداری و طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) مرند این اعمال را محکوم نموده و از مسلمانان و آزادی خواهان جهان بالخصوص مردم مسلمان تقاضا می کند مراتب اعتراض خود را نسبت به عملکرد هیأت حاکمه عربستان در این خصوص به گوش جهانیان برسانند. دنیا باید بداند خون شهید نمر و سایر شهیدان قربانی، راه گشای بصیرت یافتن جوانان بیشتری به دریافت راه سعادت حقیقی و حقانیت اسلام است؛ آل سعود جنایتکار باید بداند بزودی تاوان این حرکت ظالمانه خود را خواهند داد و پایههای لرزان حکومتش خواهد ریخت و سکوت در برابر این جنایت روا نیست .
شناخت نیازهای همسران(در خانواده خوشبخت)
درک متقابل برای شادی و سلامت رابطه عاطفی در بلند مدت ضروری است. اگر چه فهرستی که در اینجا برایتان نام برده ایم، برای تمام زوج ها یکسان عمل نمی کند (زیرا هر یک از ما شخصیت خاص خود را داریم) اما برای اکثر مردها صادق است.
1. احترام
یک مرد همان قدر که به رابطه زناشویی نیاز دارد به احترام نیز محتاج است حتی زمانی که همسر شما عکس العملی نسبت به رفتارتان نشان نمی دهد، از احترام به او دست نکشید.
باید بگوییم که او حتی زمان هایی که تظاهر می کند احتیاجی به رفتارهای احترام آمیز شما ندارد، بیش از هر زمان دیگری به آن محتاج است. در ازدواج، اختلاف نظر طبیعی اما احترام به یکدیگر واجب است و این شما هستید که با انتخاب خود آن را در رفتارتان نشان می دهید یا به راحتی از آن می گذرید.
2. تنهایی
مردها در طول روز احتیاج به زمانی برای تنهایی دارند. آنها دوست دارند گاهی گوشه ای آرام بگیرند و دقایق یا حتی ساعاتی را در سکوت سپری کنند. اگر چه این نیاز بهانه ای برای ساعت ها نشستن در مقابل تلویزیون و عدم گفتگو با شما نیست اما بهترین راه این است که گاهی به آنها فرصت دهید تا با خود خلوت کنند.
3. رابطه زناشویی
تمایل مردها به برقراری رابطه جنسی همیشه بیشتر از زنان نیست اما اکثر آقایان رابطه زناشویی را در ابتدای فهرست نیازهای خود برای ازدواج قرار می دهند. لازم نیست هر روز با همسر خود رابطه زناشویی داشته باشید اما آن را در اولویت برنامه های زندگی خود قرار دهید.
4. مفید بودن
مردها دوست دارند بدانند که شغل و فعالیت روزانه آنها تاثیر مثبتی بر جای می گذارد و از طریق رضایت کاری است که آنها انرژی و اعتماد به نفس خود را به دست می آورند. وظیفه شما این است که هم در داخل و هم در خارج از خانه او را برای کاری که انجام می دهد و تلاش می کند، تشویق کنید.
5. حس قدرت
حتما شما هم دیده اید که تمام پسر بچه ها دوست دارند هر چه سریع تر بزرگ و تبدیل به یک ابر قهرمان شوند. این حس قدرت در آنها از بین نمی روند و حتی در دوران بزرگسالی نیز همراه آنها خواهد بود. آنها دوست دارند برای خانواده و شریک زندگی خود یک قهرمان باشند و این شما هستید که می توانید با کلام خود به او قدرت دهید. با به کار بردن القاب مناسب، بهترین احساس را به او دهید.
منبع:تبیان زنجان
درباره شهید قامت بیات
شهید قامت بیات : فرمانده تیپ مستقل الهادی (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
در روستای قره آغاج زنجان در سال 1340 به دنیا آمد . او دومین فرزند یک خانواده پر جمعیت بود ، دو خواهر و پنج برادر داشت . پدرش (یحیی ) در قره آغاج ، کشاورزی می کرد . وقتی قامت یک ساله شد خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند و پدر به شغل گاریچی و پس از مدتی به رانندگی مشغول شد . به این ترتیب وضع اقتصادی خانواده بهتر شد . مادر قامت مه پاره بیات ، نیز برای کمک به در آمد خانواده قالی بافی می کرد .
قامت قبل از ورود به دبستان مدتی به مکتبخانه نزد فردی به نام ملاعزت رفت و قرآن را فرا گرفت . تمام کوشش وی در مکتبخانه بر یادگیری سریع و بی وقفه قرآن بود . علاوه بر کلام قرآن ، پیش از رسیدن به سن هفت سالگی در کلاسهای شبانه مدرسه ابتدایی شرکت می کرد . پس از ورود به کلاسهای روزانه در کلاسهای شبانه هم با جدیت درس می خواند که پس از مدتی اولیا مدرسه از این مسئله اطلاع یافتند و از ثبت نام وی در کلاسهای شبانه خود داری کردند . او در کلاسهای روزانه درس خود را دنبال کرد . قامت در دبستان خاقانی دوره ابتدایی را به پایان برد و در مدرسه راهنمایی انوری و سپس دبیرستان شریعتی (کنونی) تحصیل خود را ادامه داد . او همواره دوستان کمی داشت . وقتی مادر علت این امر را سوال می کرد که چرا فقط با چند نفر از بچه های محل رفت و آمد می کند ؟ می گفت : همین حد که اینها اهل نماز هستند برای من کافی است که با اینها دوست شوم . مادرش می گوید :
قامت با دیگر فرزندان من خیلی فرق داشت . او پسری نظیف و مسئولیت پذیر بود . زمانی که من منزل نبودم به خوبی از خواهران و برادران کوچک تر از خود مواظبت می کرد و خانه را مرتب و تمیز می کرد و به خوبی از عهده کارها بر می آمد .علاوه بر این بسیار پر انرژی بود . وقتی پدرش به او و خواهر و برادرانش پول توجیبی می داد تنها کسی که آن را پس انداز می کرد قامت بود . او از همان پول توجیبی روزانه، یک دست کت و شلوار برای مدرسه اش به قیمت چهل تومان خرید .
با آغاز نهضت اسلامی مردم ایران برعلیه حکومت خود کامه شاه، قامت وارد مبارزه وسیاست شد . قامت و دوستانش به شیشه های سینما سنگ می زدند .آنها می گفتند :چرا باید سینما باز ولی مسجد بسته باشد . در درگیری با پلیس به طرف آنها آجر پرت می کردند و یا کوکتل مولوتف که شیشه را پر از بنزین بودرا آتش می زدند و از پشت بامها به طرف نیروهای انتظامی شاه ستمکار پرتاب می کردند . ا و به نوارهای سخنرانی امام خمینی گوش می داد . چون فعالیت قامت و برادرانش در انقلاب زیاد بود پدرشان تصمیم گرفت آنها را به روستا ببرد . با حیله های مختلف آنها را سوار ماشین کرد ولی قامت ، یوسف و کریم در اواسط راه از ماشین پیاده شدند و به شهر بازگشتند . وقتی مادرشان علت مراجعت شان را پرسید ، قامت گفت : همه در شهر می خواهند انقلاب کنند ، ما به روستا فرار کنیم ؟!
عاقبت شاه ستمکار مجبور شد تسلیم اراده مردم ایران شود ودر26دی ماه 1357از کشور فرار کند.چند روز بعد از آن همبا آمدن امام خمینی به کشورانقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
قامت بیات حالا با خیال راحت تر درس می خواند .در خرداد 1358 دیپلم گرفت و پس از آن وارد سپاه پاسداران شد . بیشتر در سپاه بود، بقیه وقت خود را مطالعه می کرد .
مادرش می گوید :اغلب تا نیمه شب بیدار می ماند و کتاب می خواند . علی رغم اصرار خانواده هر گز به ازدواج تن نداد . او می گفت : در صورتی که ازدواج کنم نمی توانم به جبهه بروم . این امر ، مرا از پرواز به درگاه حق محروم می کند .نیمه دوم سال 1358 که دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا که مرکزی برای جاسوسی وخرابکاری برعلیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود،هجوم بردند اوحضورداشت.
به دلایل امنیتی این گروگانها را در تهران نگه نداشتند و به صورت پراکنده به شهرهای مختلف فرستادند .
تعدادی از آنان را نیز به زنجان بردند . مسئول گروه حافظ گروگانها ،مرکب از عده ای از دانشجویان،پاسداران و افسران ، قامت بیات بود .
بیات در غائله کردستان در مبارزه با ضد انقلابیون تجزیه طلب نیز شرکت داشت و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در 31 شهریور 1359 به فرمان امام مبنی بر عزیمت به جبهه ها بدون آنکه منتظر اعزام بسیج و یا ستادی بشود به جبهه رفت .
بیات دو ماه بعد از اولین عزیمتش به جبهه به زنجان بازگشت و به منظور تشکیل بسیج فعالیت پرداخت . او از میان افراد سپاه زنجان برای آموزش مربیگری انتخاب و به تهران اعزام شد . پس از باز گشت از این دوره مدتی در جبهه سومار فرماندهی یک گروه از پاسداران را به عهده داشت . بیات به دلیل سوابق بسیار در جبهه و مدیریت بالا به فرماندهی رسید . او اولین فرمانده اعزامی از زنجان به منطقه جنگی بود و سایر نیروها زیر نظر او با دشمن می جنگیدند . او در میان افراد تحت فرماندهی اش از محبوبیت خاصی بر خوردار بود .
بیات ،در جبهه هم در اوقات فراغت را مطالعه می کرد . با آنکه اوسمت فرماندهی داشت ،به کارهای خدماتی وخدمت رسانی به نیروهای تحت امرش اقدام می کرد. در زمینه انجام فرائض دینی ، اکثر اعمالش را در خفا انجام می داد .
در عملیات محرم در منطقه سپنتا ، بیات فرماندهی عملیات را بر عهده داشت . در مرحله اول عملیات ، آتش دشمن بسیار سنگین بود و قامت از ناحیه چشم ، پشت و پا مجروح شد ؛ ولی هیچ شکایتی نداشت . همرزمان وی بعد از چند روز که درد شدید شده بود از حرکات صورت وی متوجه درد و جراحت شدند و به اصرار َ، او را به تهران اعزام کردند . پس از اینکه تا حدودی بهبودی یافت به منزل رفت اما از مجروحیت خود به خانواده چیزی نگفت و تنها به این جمله که زخمی شدم و در حال بهبودی است . اکتفا کرد .
بیات با حاج میرزا علی رستم خانی ؛ ابوالفضل پاکداد ، حمید احدی ، محمد ناصر اشتری ، مهدی میر محمدی ، محمود صدر محمدی دوست بود . همه ی اینها شهید شده اند.هر گاه اینها در مکانی جمع می شدند ؛ کشتی می گرفتند ، به طوری که افراد تحت فرماندهی آنها تعجب می کردند . بیات به محسن جزیمی که از نیروهای تحت امرش بود گفته بود تو به من کاراته یاد بده و من به تو مسائل عقیدتی . بیات در عملیات بسیاری مانند طریق القدس ، فتح المبین و … فرماندهی نیروها را بر عهده داشت . او در وصیت نامه اش خود را چنین توصیف می کند : من پاسدارم و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع که در عصری استثنایی و پر خاطره قرار گرفته ام و مسئولیتها بر دوشم سنگینی می کند .
قامت بیات در عملیات والفجر مقدماتی ، در منطقه رقابیه در 18 بهمن 1361 به هنگام انجام عملیات شناسایی به همراه چند تن از فرماندهان دیگر ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به شهادت رسیدند . او اولین شهید خانواده بود پس از شهادت قامت ، برادرش رحیم که در منطقه جنگی حضور داشت روی چهار پایه ای رفت و خطاب به رزمندگان گفت : اگر برادرم شهید شده من هستم .
او نیز بعد ها در جزیره مجنون به شهادت رسید . جسد قامت بیات بعد از زیارت حضرت معصومه به زنجان منتقل و در قبرستان پایین شهدا به خاک سپرده شد .
منبع:/qamat-bayat.blogfa.com/
اهميت روزه از ديدگاه پزشكي
شستشوي مواد مسموم بدن بوسيله روزه
مسلماني را در نظر آوريد كه يازده ماه تمام بدون وقفه نوها ببدنش وارد شده اند، ورود تازه ها از روي قاعده علمي و نظم بهداشتي نيست و برعكس خروج كهنه ها و فاسدها كه بوسيله ريه، كليه، كبد و پوست و… انجام مي گيرد بحساب و نظم است.
ريه ها سموم را بنظم خارج مي سازند و كليه ها زهرها را بحساب دفع مي كنند و كبد به ترتيب مخصوص آنها را دور مي نمايد، لاجرم انبارهاي ذخيره اي، درست و مرتب پر نشده اند و متابوليسم شايد بصورت سوخته و نيم سوخته درآيد و ايجاد بيماريهاي تغذيه اي از اين نيم سوخته ها باشد كه اگر بوسيله روزه گرفتن نظم و حسابي در كار ذخائر بدني بوجود نيايد سبب پيدايش پيش آمدهاي ناگواري گردد و حتي در پايه هاي منابع ذخيره اي شكافي بوجود آيد( اين خود دليلي نيز بر اثبات وجوب روزه داري است. )
براي صادرات بدن فرض كنيد چرخ دندانه داري است و براي وارداتش نيز بهمين نحو چرخ دندانه دار ديگري.
زماني بدن به اعتدال و خوشي است كه اين دو چرخ دندانه هائي داشته باشند كه خوب در يكديگر جاي گيرند و بچرخند اما دندانه هاي واردات چون حسابي و نظمي نداشته و خوردن و آشاميدنها منظم نيست ولي دندانه هاي چرخ صادراتي بحساب است و از روي غرائز تعبيه گرديده لذا بايد دندانه هاي چرخ وارداتي را با روزه داري تعمير و منظم و پاك و روغن كاري نمود و اين همه اعمال با يكي دو روز روزه متوالي انجام نخواهد پذيرفت.
اينكه مي گوئيم صادرات بدن مرتب و وارداتش ناميزان است راست مي گوئيم!
كليه و كبد و ريه و پوست و… كه ارگانهاي صادراتي اند همه بنظم اند، كليه حتي فراموش نمي كند كه آدمي در شب احتياج به خواب دارد نبايد براي ادرار كردن بيدار شود لذا به تناسب تاريكي و سنگيني خواب از ترشحات خود كاسته و كمتر ادرار بوجود مي آيد، پوست همينطور و ريه ها و كبد و…
اما واردات آنچنان نامنظم است كه گاه آدمي بجاي طيبات و غذاهاي پاكيزه و حلال بدست خود غبارها، دودها، الكلها، و ناشايست هاي ديگر را به حساب واردات كشور بدن بسويش سرازير مي نمايد و در نتيجه حوض متابوليكي كه طاق تحمل فشارها و صدمه ها را ندارد شكاف برداشته آدمي را بروز سياه و روزگار سياه مي نشاند.
به عنوان مثال:
مي دانيم در شهرها، بخصوص شهرهاي صنعتي كه هواي آلوده دارند و داراي مقداري گازهاي فلزات سنگين مانند سرب و جيوه و آهن مي باشد . اين كارها از راه ريه ها همراه هواي تنفسي وارد بدن مي شود و مثلاً سرب روي گلبولهاي قرمز خون انساج عصبي و استخواني ثابت شده ايجاد كم خوني وعصبانيت و لاغري و دردهاي استخواني مي كند و در صورتيكه با گرسنگي ملايم( روزه)، اسيدوز ترشي خون بالا رود اين مواد سمي گفته شده از محل هاي خود خارج شده وارد جريان خون گرديده از كليه ها دفع مي شوند يعني در حقيقت پيوسته حوض متابوليكي گفته شده بدفع سموم اشتغال دارد.
بدن مانند منبع ذخيره شده اي است از آنچه بنام خوردنيها و آشاميدنيها بآن وارد مي شود و چون بسياري از اعضاء براي دفع سموم در تلاش مداوم هستند لازم است به بدن فرصتي بمنظور خوب عملي ساختن دفع سموم داده شود كه جز با روزه داري و منظم ساختن كيفيت و كميت مواد وارداتي ببدن صورت تحقق نخواهد پذيرفت!
سئوال: عوض شدن مايع و مواد بين بافتي و پاك شدن بدن از سموم در ماه رمضان اين معني را مي دهد كه خالق ما با اين دستور مخلوق خود را ساليانه بطور مستمري يك ماه ميهماني كرده بقيه سال آنها را بخودشان وا مي گذارد!
جواب: اعمال بدن بوسيله دو دستگاه تنظيم كننده بسيار مهم اداره مي شوند. ۱) دستگاه عصبي۲) دستگاه هورموني يا غدد مترشحه داخلي .
دستگاه عصبي آن دسته از فعاليت هاي بدني را كه بسرعت تغيير مي يابند اداره مي كنند مانند حركات ارادي- انقباض عضلاني و بسياري از اعمال مترشحي غدد- دستگاه هورموني با اعمال گوناگون سوخت وساز بدن پيوستگي داشته اعمال نظم دهنده سرعت واكنشهاي شيميائي سلولها- ترتيب عبور مواد از جدار ياخته ها و ساير پديده هاي متابوليكي سلولي مانند رشد و ترشح و.. را بعهده دارند، آنچه اهميت دارد اثرات هورموني است كه بعضي در زمان كوتاهي حدود ثانيه اتفاق مي افتد ولي بيشتر آنها پس ازچند روز آغاز شده هفته ها، ماهها و حتي سالها دوام مي يابند. لذا چگونگي عمل دو دستگاه كنترل كننده عصبي و هورموني اختلاف زيادي با هم دارند( غده فوق كليوي- قسمت مغزي آن- و هيپوفيز خلفي با تحريكات عصبي ترشح خود را آغاز مي كنند و بطور كلي اصلاح هر كدام براي اصلاح ديگري نافع است).
با توجه به اثرهاي ماهيانه و ساليانه هورمونها كه حتي دوام اثرشان سالهاي متمادي نيز در بسياري موارد باقيست اين نكته را روشن مي سازد كه:
با شركت ساليانه- يك ماه- در ضيافتي كه بنام پروردگار برقرار است مي توان بقيه سال را ببركت ميزبان معظمش در نعمت تعادل ترشحي و در نتيجه در نعمت سلامتي بسر برد. بدين ترتيب كه هرموني از هيپوفيزمقدار ترشح ادرار را متعادل مي سازد.
(ه) باثبات رسيده كه بين لوزالمعده و فوق كليوي ارتباط بسيار نزديكي برقرار است.
(و) محقق داشته اند بتدريج با بالارفتن سن ترشحات هورموني لوزالمعده كاهش مي يابد ولي غدد فوق كليوي هورموني توليد مي كند كه مرور زمان در آن بي تاثير است.
(ز) اخيراً ولاديميرنيكي تين استاد بيوشيمي با سالها آزمايش و تجربه و تحقيق بر روي موشهاي صحرائي باثبات رساند بوسيله گرسنه- نگهداشتن موشها با متد مخصوص ميتوان عمر متوسط ۵/۲ ساله آنها را به چهار سال و نيم رساند، پرفسور نامبرده معتقد است كه اگر غدد فوق كليوي مدتي گرسنگي بكشند ناچار مي شوند هورمونهاي اضافي را كه موجب عدم تعادل شده اند بخورند از اينرو:
اگر در طول سال پيش آمدهاي ناگواري اعم از سوء تغذيه يا غير از آن تعادل ترشحات غددي را بهم زده باشند روزه مي تواند تعادل مجددي بين آنها براي مدتها برقرار سازد
www.ramazaniha.ir
به مناسبت ١٨ ربیع الاول سالروز بنای مسجد النبی به دست نبی اکرم(ص)
پس از ورود حضرت محمد(ص) به مدینه، ایشان دستور ساخت مسجد را صادر کرده با کمک مهاجرین و انصار، شروع به بنای آن نمودند.
زمانی که رسول خدا(ص) وارد یثرب شد، همه طوایف و افراد سرشناس این شهر مایل بودند تا حضرت به منزل ایشان وارد شود و هر یک از آنان دوست داشتند میزبان وی باشند اما آن حضرت فرمود: درجایی توقف خواهد کرد که شترش زانو بزند. شتر در زمینی که اکنون مسجد است، زانو زد. نزدیک ترین خانه به محل زانو زدن شتر، خانه ابوایوب انصاری بود که دو اتاق یکی بر بالای دیگری داشت و حضرت در آنجا اقامت گزید.
زمین مسجد النبى از آنِ دو یتیم به نام های سهیل و سهم بود که در آن جا خرما خشک مى کردند. رسول خدا (ص) آن زمین را به مبلغ ده دینار از ولىّ دو طفل خرید تا در آن جا خانه و مسجدش را بنا نهد. مساحت این زمین در آن روز حدود ٢٠٧١ متر مربع بوده که صحن آن را با ریگ سیاه فرش کردند و دیوارها را با خشت و گل بالا بردند.
پس از تغییر سوی قبله از بیت المقدس (شمال مسجد) به کعبه (جنوب مسجد(، پیامبر(ص) درِ گشوده در دیوار جنوبی را مسدود کرد و در دیگری گشود که شاید به گفتهٔ حافظ محمد بن محمود بن نجار با واقعیت مطابق باشد که درِ بر روی دیوار شمالی و روبروی دری بوده است که پس از تغییر قبله بسته شده بود. در سال هفتم هجری پس از فتح دژهای خیبر به دست مسلمانان، سوی مدینه بازگشتند و کم کم ضرورت توسعهٔ مسجد به خاطر افزایش روزانهٔ جمعیت مسلمانان، در نظر پیغمبر(ص) و اصحابش آمد.
به گفته جعفرمحمدصادق در کتاب اخبار الهجره، رزین و… پیامبر(ص) مسجد را از درازا و پهنا چنان فراخ کرد که چون مربعی ١٠٠× ١٠٠ ارشی (ذرعی) درآمد. با توجه به برابری نسبی اَرَش با متر، مساحت مسجد در سال هفتم می بایست ٢٤٣٣ متر مربع شده باشد و این متراژ عینی از بنای مسجد، طبق معیارهای نقشه ای که کارشناسان ترک در اواخر سده ششم خورشیدی که ٢٤٧٥ متر مربع ارایه داده اند، مطابقت محاسباتی دارد.
محله ای که پیامبر(ص) در آن اقامت گزید، در قیاس با طول و عرض منطقه ـ میان حره شرقی و غربی و احد و قبا ـ نقطه میانی به حساب می آمد و این یکی از دلایل اصلی انتخاب این نقطه برای مسجد بوده است.
چندی پس از ورود رسول خدا(ص)، سنگ بنای مسجد نهاده شد و همه اصحاب از زن و مرد با اشتیاق شروع به ساختن مسجد کردند. خود رسول خدا(ص) نیز با تمام توان در ساختن مسجد شرکت کرد.
مسجدی که رسول خدا(ص) بنا کرد، از جهات زیادی با آنچه امروز در جای آن ساخته شده، تفاوت دارد؛ زیرا در زمینی محدودتر و با بنایی ساده تر و خلوص بیشتر بنا شده بود.
طول مسجد هفتاد ذراع، عرض شصت ذراع ـ هر ذراع حدود نیم متر ـ و ارتفاع آن ۷۵/۱ متر بود، به طوری که سر برخی افراد به سقف می رسید.
نخستین بنای آن از شاخ و برگ و تنه درخت نخل و پس از سال چهارم هجری از خشت و گِل بود.
مکان های مسجدالنبی
صُفّه
در داخل مسجد النبى صفه یا ایوانچه مانندى آماده ساخته بودند که مهاجران بى سر پناه در آن جا به سر مى بردند. اینان همان دسته از مسلمانان اند که به «اصحاب صُفه» معروف گشتند. پیش از آن که قبله از بیت المقدس به طرف کعبه تغییر کند محراب رسول خدا (ص) در ناحیه شمال مسجد بود. پس از تغییر قبله به دستور پیامبر(ص)، آن قسمت را مسقف کردند و آن مکانى براى استراحت و سکونت مسلمانان مهاجر و بى پناه گردید که در توسعه مسجد در سال هفتم هجرى داخل مسجد قرار گرفت. آن چه امروزه به صفه معروف است، روزگارى «دکة الاغوات» و جایگاه خواجه هاى حرم بوده که وظیفه حراست و خدمتگزارى حرم را به عهده داشته اند.
روضه شریفه
روضه شریفه قسمتی از مسجد النبی(ص) است که در ناحیه جنوب شرقی قرار دارد. حدود روضه ٣٣٠ متر است و طول آن ٢٢ متر و عرض آن ١٥ متر است و در محدوده آن سه مکان مقدس دیگر با نام های مرقد مطهر پیامبر(ص)، منبر و محراب نیز وجود دارد.
١. مرقد مطهر رسول خدا
یکی از بهترین نقاط مسجد، مدفن رسول خداست. در کناره شرقی مسجد، پیامبر(ص) حجره هایی برای زندگی همسران خود ساخته بود که تا قریب نود سال پس از رحلت آن حضرت برپا بود. مورخان نوشته اند رسول خدا در حجره ای که وفات یافت دفن شد.
.
٢. منبر
در روایات آمده است که پیامبر(ص) در آغاز با تکیه بر درخت خرما خطبه می خواند. یکی از اصحاب پیشنهاد ساختن منبری را داد که رسول خدا روی آن بنشیند تا هم مردم او را ببینند و هم آن حضرت از ایستادن خسته نشود. منبری که در حال حاضر وجود دارد در سمت غربى محراب مسجد قرار گرفته که سلطان مراد عثمانی آن را در محرم سال ٩٩٨ هجرى به مسجد هدیه کرده است. این منبر دارای دوازده پله است که یک اثر ارزشمند هنری می باشد.
٣. محراب
محراب جایگاه نماز پیامبر(ص) بوده است که در جریان توسعه مسجد در زمان ولیدبن عبدالملک اموی، در محل نماز پیامبر(ص) ساخته شد.
به جز محراب اصلی، دو محراب دیگر هم در سمت قبله مسجد با عنوان های محراب عثمانی در دیوار جنوبی مسجد و محراب سلیمانی در سمت مغرب محراب پیامبر(ص) قرار دارد. به علاوه در انتهای دیوار شمالی ضریح پیامبر(ص)، «محراب تهجد» قرار دارد که رسول خدا در برخی شب ها نماز شب را در آن جا اقامه می کردند.
ستون های مسجدالنبی(ص)
ستون هاى مسجد النبی ستون هایى است که هر یک نامى خاص دارد. هشت ستون از زمان پیامبر (ص) هنوز در مسجد باقى است که با رنگ سفید مشخص شده اند و عبارتند از:
١. ستون حنانه: ستونی است که پیامبر(ص) در هنگام خواندن خطبه بر آن تکیه مى کرد و پس از آن که براى آن حضرت منبرى ساختند از آن ستون ناله اى برخاست و به همین دلیل به آن ستون «حنّانه» مى گفتند.
٢. ستون توبه: آن را ستون « ابولبابه» نیز مى نامند. پس از شکست بنوقریظه ابولبابه به خاطر گناهى که مرتکب شد، مورد بى توجهى پیامبر(ص) و یاران آن حضرت قرار گرفت و سرانجام خود را به ستون مسجد بست تا آن که آیه اى در پذیرفته شدن توبه او به رسول خدا (ص) نازل شد.
٣. ستون توبه: آن را ستون « ابولبابه» نیز مى نامند. پس از شکست بنوقریظه ابولبابه به خاطر گناهى که مرتکب شد، مورد بى توجهى پیامبر (ص) و یاران آن حضرت قرار گرفت و سرانجام خود را به ستون مسجد بست تا آن که آیه اى در پذیرفته شدن توبه او به رسول خدا (ص) نازل شد.
٤. ستون مَحرَس: در کنار این ستون، على (ع) مى ایستاد و از رسول خدا(ص) محافظت مى کرد. این ستون را به نام «استوانه على (ع)» نیز مى شناسند؛ زیرا جایگاه نماز آن حضرت بوده است.
٥. ستون وُفُود: در کنار این ستون، رسول اللَّه (ص) با سران قبایل و هیأت هاى نمایندگى و سیاسى دیدار می کردند و آنان را به حضور مى پذیرفتند.
٦. ستون سریر: رسول خدا (ص) در کنار این ستون تختى از شاخه هاى خرما مى گذاشت و شب بر روى آن استراحت مى کرد.
٧. ستون مربعه القبر (مقام جبرئیل امین) : این ستون چسبیده به ضلع شمالی ضریح مطهر است و در خانه حضرت فاطمه از آن جا گشوده می شده است. این همان دری است که به روایت ابن عباس، حضرت محمد هر روز پنج بار در وقت نمازهای پنج گانه به مدت نه ماه کنار آن می ایستاد و می گفت: السلامُ علیکم و رحمه اللهِ وَ برکاتُهُ انما یُریدُ الله لیذهبَ عنکمُ الرجسَ اهلَ البیتِ و یطهرَ کُم تَطهیراً.(٧)
زمانى که مسجد النبى ساخته شد، سه در براى ورود و خروج مردم ساختند، برخى از اصحاب نیز در حاشیه مسجد خانه ساخته و درى به درون مسجد باز کردند. در سال سوم هجرت، قبل از غزوه احد، به دستور پیامبر (ص) همه درهاى خانه ها به جز در خانه على (ع) به مسجد بسته شد.
درهای مسجدالنبی
تعداد درهاى مسجد در امتداد زمان تغییراتى یافته است. مشهورترین آن ها عبارتند از:
١. باب الرحمه
٢. باب جبرئیل
٣. باب السلام
http://www.sunna.info/souwar/data/media/2/al_salam_gate.JPG
٤. باب النساء
مسجد النبى هم اکنون ٧ در دارد. در توسعه زمان ولید بن عبدالملک بر چهار گوشه مسجد النبى چهار مناره ساخته شد، پس از آن مناره دیگرى نیز ساخته شد که مناره اصلى مسجد عبارت بود ازمناره هاى سلیمانیه، مجیدیه که در دو سوى ضلع شمالى قرار داشت و مناره هاى قایتباى و باب السلام که در دو سوى ضلع جنوب شرقى و ضلع غربى مسجد واقع بود.
در افزوده هاى جدید مسجد، ٦ مناره دیگر ساخته شده و بدین ترتیب مجموع آنها به ١٠ عدد مى رسد.
منابع:
١. سوره مومنون. آیه ١٩.
٢. حافظ محمد بن محمود بن نجار، اخبار مدینه الرسول، ص ٦٩.
٣. ابوبکر احمد بیهقی، دلائل النبوة، جلد١، ص١٥٨.
٤. سامعی، احمد، راهنمای زائران مکه و مدینه، ص ٢٦٨.
٥. همان، ص٢٦٩.
٦. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص ٢٢٢.
٧. سوره احزاب/ آیه ٣٣.
٨. نجفی، محمد صادق، مدفن حضرت زهرا از دیدگاه روایات، میقات شماره ٧، ص ٩٤
٩. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، به نقل از کافی، ج ٤، ص ٥٥٦
پنج راه برای یاری امام عصر عج الله تعالي فرجه الشريف
پنج راه برای یاری امام عصر عج الله تعالي فرجه الشريف
در کلمه ای قدسی نقل است که خداوند تعالی فرمود :
« محبوب ترین بندگان نزد من ، کسانی هستند که حق مرا برپا داشته اند ، و برترین و گرامی ترین این افراد ، محمد است که سید و آقای خلائق است و بعد از او علی مرتضی برادر محمد مصطفی است و پس از علی دیگر امامان راستین ، که حق را به پا می دارند . در رتبه بعد از ایشان کسانی قرار دارند که آنان ( یعنی پیامبر و جانشینان او ) را برای دستیابی به حقشان یاری می کنند و در درجه بعد کسانی هستند که آنان ( یعنی پیامبر و اهل بیتش ) را دوست دارن و از دشمنان بیزارند ، اگر چه اهل بیت را یاری و نصرت نکرده باشند . »
از این گفتار خدای بلند مرتبه در می یابیم که بالاترین درجه ای که یک شیعه می تواند بدان دست یابد « رتبه یاری اهل بیت علیم السلام » است و رتبه « محبت اهل بیت و بغض دشمنان ایشان » رتبه ای پایین تر از مرتبه « نصرت و یاری گری » است .
عموم شیعیان در دل خود محبت امام زمانشان را دارند و از دشمنان ایشان بیزارند ، لیکن عموم آن ها توفیق یاری آن حضرت را ندارند . خیلی از ما اصلا نمی دانیم که بالاتر از مقام محبت مرتبه دیگری هم به نام « مقام نصرت » یعنی « مقام یاری امام عصر » وجود دارد . چه بسا اگر بدانیم که علاوه بر محبت ورزیدن به امام عصر باید به یاری او نیز اقدام کنیم ، به این کار توفیق یابیم .پس یکی از رسالت های افراد آگاه این است که شیعیان و دوستداران امام عصر را به یاری و هواداری از ایشان دعوت نمایند و به آنها گوشزد کنند که : « مقام یاوران امام بالاتر از مقام دوستداران امام است و ثواب و ارزش آنها نزد خدا بالاتر و محبت خدا نسبت به آنها بیشتر است . پس سزاست که ما به محبت قلبی به حضرتش اکتفا نکنیم ، بلکه در عمل به جمع یاوران حضرتش بپیوندیم .»
پس از اینکه اهمیت و ارزش « یاری امام عصر » را دانستیم و خواستیم که به ابن کار اقدام کنیم این سؤال پیش می اید که چگونه می توان امام زمان عليه السلام را یاری کرد ، باری از دوش ایشان برداشت و غمی از غم های ایشان زائل ساخت.
این سؤالی است که ها با آن مواجه اند ، اما چون پاسخش را نمی دانند نمی توانند به اقدامی عملی در این راه دست بزنند . در مسیر دستیابی به مقام نصرت گردنه ها و گلوگاه هایی وجود دارد که بسیاری ، از گذر کردن از آنها باز می مانند و در عمل موفق به این کار نمی شوند . اولین گلوه گاه ، جهل و بی خبری از این است که نصرت و یاری امام عصر در دین اسلام جایگاهرسمی دارد و دومین گلوه گاه ، این است که شخص بداند چگونه می تواند امام را یاری کند .
در این گفتار قصد بر این است که به پنج راه فراگیر و عمومی برای یاری امام عصر – ارواحنا فداه – اشاره کنیم . خصوصیت این شیوه ها قابلیت فرا گیر شدن آنهاست ، به این معنی که همه شیعیان اعم از متخصصان و غیر متخصصان می توانند به آنها عمل کنند و به عنایت الهی نشان یاری امام عصر را نصیب خود سازند .
این پنج شیوه در یاری امام عصر علیه السلام از این قرارند :
1ـ دعوت از دیگران جهت بهره مند شدن از برکات امام زمان عليه السلام
هرشیعه که نعمت وجود امام عصر را درک کرده و حلاوت عنایات او را چشیده باشد ، می تواند وجود این نعمت را به دیگران خبر دهد و از آنها دعوت کند که با توسل به امام زمان عليه السلام از عنایات او بهره مند گردند . ارجاع دیگران به امام زمان عليه السلام برای رفع نیازهای مادی و معنویشان کاری بسیار ساده است . این کار زمینه قدرشناسی امت از امام عليه السلام را فراهم می آورد و در غربت زدایی از این مولای کریم بسیار مؤثر است ، از این رو به نوبه خور نوعی یاری امام عصر به شمار می آید .
2ـ تجلیل از امام زمان عليه السلام در جامعه
هر شیعه ای می تواند در تجلیل و بزگداشت از امام زمان خود در جامه بکوشد . این کار ( یعنی گرامیداشت امام عصر در جامعه ) ، از غربت آن مولا می کاهد و توجه همگانی را به ایشان بیشتر می کند .
همه ما می توانیم تابلویی از نام امام جود را به جهت ابراز ارادت به امام عصر و تجلیل از ایشان در خانه یا محل کار نصب کنیم .
همه ما می توانیم به هنگام ذکر نام ایشان با احترام از آن حضرت یاد نماییم و بر او درود و صلوات بفرستیم .
همه می توانیم به هنگام بردن نام خاص ایشان یعنی لقب « قائم » برخیزیم ، دست بر سر نهیم ، ادای احترام کنیم و برای فرج ایشان دعا کنیم .
همه می توانیم در روزهای منسوب به ایشان همچون نیمه شعبان ، روز های جمعه و عید غدیر با برگزاری مراسم ویژه برای آن حضرت ولایت و امامت او را به یکدیگر یادآور شویم . حتی اگر نتوانیم برگزار کننده چنین مراسمی باشیم می توانیم در آن خدمت کنیم یا لااقل با حضور خالصانه خود به آن رونق بخشیم .
همه این کارها ، تجلیل و بزرگداشت از امام عصر عليه السلام به شمار می آید و شیوه ای از شیوه های یاری آن حضرت است .
3ـ یاری شیعیان امام زمان عليه السلام
بخش مهمی از دغدغه های امام زمان عليه السلام به گرفتاری شیعیان ایشان مربوط می شود . شیعیان ، خانواده امام زمان عليه السلام به شمار می آیند . آن حضرت ایشان را مانند فرزندان خود دوست می دارد ، به واسطه گرفتاری آنها اندوهگین می شود و از بابت پیروزی و نجات آنان شاد می گردد .
در تعالیم اهل بیت بیان شده که خوشحال کردن شیعیان ائمه در حکم خوشحال کردن خود آنهاست ، دیدار و عیادت از شیعیان در حکم دیدار و عیادت از خود اهل بیت است و کمک مالی به شیعیان گرفتار به منزله کمک مالی به خود امام زمان عليه السلام است .
بر این مبنا اگر کسی نسبت به شیعیان امام عصر – که جان هایمان فدایش باد – احساس غیرت و وظیفه کند ، گویی نسبت به پاسداشت حریم خود امام عصر غیرت ورزیده و به شخص ایشان یاری رسانده است .
بیایید به نیت یاری امام زمان عليه السلام ، به یاری شیعیان گرفتار آن حضرت بشتابیم و به نیت خدمت به امام زمان در عزت بخشیدن به جامعه ی شیعه کوشاتر از پیش گام نهیم .
4ـ زینت بودن برای صاحب الزمان به وسیله جدیت در درستکاری و پرهیز از رفتارهای زشت .
گناهان به خصوص گناهان بزرگ و زشت کاری های فاحش اگر از ناحیه کسانی سر بزند که منتسب به امام زمان هستند و شیعه آن حضرت به شمار می روند ، آبروی آن بزرگوار را در نزد بیگانگان به مخاطره می افکند و دل آن عزیز را آزرده می سازد . در مقابل ، درستکاری ، خویشتنداری و پرهیزگاری شیعیان به عزت امام عصر در جامعه می افزاید و قلب آن مولا را شاد می سازد . همه ما می توانیم برای حفظ آبروی امام عصر و مکتب تربیتی ایشان نسبت به درستکاری و پرهیز از کارهای زشت ، دقت و تلاش دو چندان داشته باشیم و بدین گونه ، امام وقت خود را یاری کنیم ، چنانکه امیرالمؤمنان به یاران خویش فرمود : « مرا با خویشتنداری ( نسبت به زشتی ها ) و تلاش ( در راه خوبی ها ) یاری کنید . »
5ـ جلب یاری های آسمانی برای امام زمان عليه السلام
همه ما می دانیم که کمک به فقرا ( یا همان صدقه ) رفع بلا می کند ، پس می توانیم با دادن صدقه از طرف امام عصر در رفع بلا از وجود شریفش گام برداریم .
نیز همه ی ما می دانیم که دعا ، در تعجیل فرج امام عصر و ایجاد گشایش در کار ایشان مؤثر است ، پس می توانیم به دعا و نیایش در درگاه الهی روی آوریم و مرتبا از خدا بخواهیم که فرج ایشان را به پیش اندازد و همّ و غمّ و گرفتاری را از وجود شریفش به کلی زایل سازد .
جذب یاران و جلب یاری برای امام عصر ، خود از بهترین شیوه های یاری امام عصر به شمار می آید ، به خصوص اگر بتوانیم این یاری را از فضل خدا تمنا کنیم .
ما بی تو تا دنیاست ، دنیایی نداریم چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای سایه سار ظهر گرم و بی ترحم جز سایه دستان تو جایی نداریم
قرآن کریم: وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً و لاتَفَرَّقُوا همگی به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد
آل عمران ، آيه ۱۰۳ .
پيامبرصلي الله عليه وآله : أيُّهَا النّاسُ! عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم و الفُرقَةَ اي مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهيزيد از جدايي
ميزان الحكمه ، ح ۲۴۳۴ .
پيامبرصلي الله عليه وآله : الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ وحدت مايه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است
كنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .
پيامبرصلي الله عليه وآله :
يَدُاللَّهِ عَلَي الجَماعَةِ و الشَّيطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ يَركُضُ دست خدا بر سر جماعت است و شيطان با كسي همراه است كه با جماعت ناسازگاري كند
كنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .
پيامبرصلي الله عليه وآله : عَلَيكَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما يأكُلُ الذِّئبُ القاصِيَةَ
با جماعت همراه شو ؛ زيرا گرگ ، گوسفند دورمانده را ميخورد
مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .
امام علي عليه السلام : لَوسَكَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ اگر نادان خاموشي ميگزيد ، مردم دچار اختلاف نميشدند
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .
امام علي عليه السلام : عَلَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ بر شما باد به ارتباط و بخشش به يكديگر و دوري گزيدن از جدايي و پشت كردن به يكديگر
نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .
مردم ما در مقابلهی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنهگران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلی معنا دارد؛ این نشانهی این است که این مردم بیدارند، هشیارند. ۱۳۸۹/۱۰/۰۸
* حادثهی نهم دی یک حادثهی عجیبی است؛ به خاطر دلبستگی مردم به نظام بود. اینها نشان دهندهی اعتماد مردم است. متأسفانه میشنویم همین طور در اظهارات مصلحتجویانه، مکرر میگویند: آقا اعتمادِ از دست رفتهی مردم را برگردانید! کدام اعتمادِ از دست رفته؟! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام را دوست دارند، از نظام دفاع میکنند.
کلام آخر آنکه اگر چه سردمداران فتنه به عنوان عوامل همکار دانسته یا ندانسته دشمن در فتنه 88، ضایعاتی را برای کشور پدید آوردند اما خوشبختانه با هوشیاری مردم، نتوانستند در آن شرایط حساس انتخابات، گروه های مردم را به جان هم بیندازند و جنگ خیابانی برپا کنند و در نهایت؛ “فتنه سال 88 کشور را واکسینه کرد؛ مردم را بر ضد میکروب های سیاسی و اجتماعی ای که می تواند اثر بگذارد، مجهز کرد؛ بصیرت مردم را بیشتر کرد
دليل بزرگداشت اربعين چيست؟
مهمترين نکته درباره اربعين، روايت امام عسکري(ع) است. حضرت در روايتي که در منابع مختلف از ايشان نقل شده، زيارت اربعين را يکي از پنج نشانه مؤمن دانستهاند.
اين حديث تنها مدرک معتبري است که جداي از خود زيارت اربعين که در منابع دعايي آمده، به اربعين امام حسين(ع) و بزرگداشت آن روز تصريح کرده است. اما اينکه منشأ اربعين چيست، بايد گفت، در منابع به اين روز به دو اعتبار نگريسته شده است.
نخست روزي که اسيران کربلا از شام به مدينه بازگشتند. دوم روزي که جابر بن عبدالله انصاري، صحابي پيامبر خدا(ص) از مدينه به کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را زيارت کند. شيخ مفيد(م413) در «مسار الشيعه» که در ايام مواليد و وفيات ائمه اطهار(ع) است، به روز اربعين اشاره کرده و نوشته است: اين روزي است که حرم امام حسين(ع)، از شام به سوي مدينه مراجعت کردند. نيز روزي است که جابر بن عبدالله انصاري براي زيارت امام حسين(ع) وارد کربلا شد.
در کتاب «نزهه الزاهد» هم که در قرن ششم هجري تأليف شده، آمده است: در بيستم اين ماه بود که حرم محترم حسين(ع) از شام به مدينه آمدند. (نزهه الزاهد، ص241) همين طور در ترجمه فارسي«فتوح ابن اعثم» (الفتوح ابن اعثم، تصحيح مجد طباطبائي، ص916) و کتاب «مصباح، کفعمي که از متون دعايي بسيار مهم قرن نهم هجري است اين مطلب آمده است. برخي عنوان کردهاند که عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسي، بر آن است که روز اربعين، روزي است که اسرا از شام به مقصد مدينه خارج شدند، نه آنکه در آن روز به مدينه رسيدند. (لؤلؤ و مرجان، ص154) به هر روي، زيارت اربعين از زيارتهاي مورد وثوق امام حسين(ع) است که از لحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است.
فراخوان استخراج نکات پژوهشی
زلف عفاف، رشته دامان زینب است آیات صبر، پایه ی ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
بمناسبت ایام عزاداری سالار و سرور شهیدان امام حسین (علیه السلام) و تقارن هفته پژوهش مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) مرند از پژوهشگران علاقمند در امر پژوهش دعوت به استخراج نکات پژوهشی بامحوریت گسترش فرهنگ ایثار و مقاومت با موضوعات ذیل می کند.
- تبیین مقام اهل بیت در بیان حضرت زینب(س).
- ولایت پذیری در خطبه تاریخی حضرت زینب(س).
- بررسی تطبیقی ویژگی های مردم کوفه با خطبه بیان شده حضرت زینب(س).
- شخصیت شناسی حضرت زینب از یزید و یزیدیان.
- مهلت ارسال آثار:27آذر1393
- نحوه ارسال:مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)
- یا ارسال الکترونیکی به آدرس: marand@whc.ir
- شرایط مقالات و نکات استخراجی:
الف: فونت us blotیاbzar14
ب: نکات: حداقل 5نکته حداکثر 10نکته استخحراجی از متن خطبه های حضرت با رعایت اولویت بندی
- از پژوهشگران دقیق و نکته سنج تقدیر خواهد شد.
- برای اطلاعات بیشتر به معاونت پژوهش مراجعه نمایید.
درویشی كه بسیار فقیر بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را می دید كه جامه های زیبا و گران قیمت بر تن دارند و كمربندهای ابریشمین بر كمر می بندند.
روزی با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدایا! بنده نوازی را از رئیس بخشنده شهر ما یاد بگیر. ما هم بنده تو هستیم.
زمان گذشت و روزی شاه خواجه را دستگیر كرد و دست و پایش را بست. می خواست ببیند طلاها را چه كرده است؟ هرچه از غلامان می پرسید آنها چیزی نمی گفتند. یك ماه غلامان را شكنجه كرد و می گفت بگویید خزانه طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگویید گلویتان را می برم و زبانتان را از گلویتان بیرون می كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل می كردند و هیچ نمی گفتند. شاه آنها را پاره پاره كرد ولی هیچ یك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند. شبی درویش در خواب صدایی شنید كه می گفت:
ای مرد! بندگی و اطاعت را از این غلامان یاد بگیر.
منبع:مثنوی معنوی
رویکرد فرا روی تحقق مولفه های رسانه ای در امر تبلیغ با استفاده از فضایل والای امامزادگان
1-تغییر متناوب در برنامه های اجرایی مناسب با اهداف فرا رو در عین تبعیت از برنامه جامع کلی: در اینجا می بایست 4 عامل را مد نظر قرار داد
الف-نگاه به آینده
ب- تضمین کیفیت برنامه های اجرایی همراه با مدیریت
ج-تغییرات ایجابی برای دستیابی به وضعیت مطلوب از طریق گذر از وضعیت موجود
د- تبدیل تهدیدها به فرصت ها و شکار یا کشف فرصت ها از طریق خلق راهبردهای ناظر بر برنامه ریزی های عملیاتی.
2- فرایندمداری با رویکرد پیامدمحوری در اینجا می بایست هدف نگاه به فرایندهای اجرایی و قابل تحقق به جای درجا زدن و توقف در ورودی برنامه های بعضا ناکار امد امروزی باشد . اصل بر این قرار گیرد که اجزا و مؤلفه های برنامه به مثابه یک فرایند کلان و بر اورنده اهداف و انتظارات درون و برون سازمانی باشد
3- مخاطب محوری: اطمینان از کسب رضایت جامعه هدف در برنامه ریزی ها برای پاسخگویی به نیازهای به حق آنان در عین احترام و توجه به اصل کرامت انسانی و عدالت فردی و اجتماعی
مبانی الگوی برنامهریزی راهبردی برای استفاده از اموزه های رسانه ای در امر تبلیغ با استفاده از فضایل والای امامزادگان
به نقل از راسخون
سلمان فارسی: از شش چیز در شگفتم
از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا می خنداند و سه چیز دیگر به گریه ام می اندازد. آن سه چیز که مرا به گریه می اندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزوجل است، و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می دارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست؛ دیگری کسی که در غفلت به سر می برد، حال آنکه از او غافل نیستند؛ و سومی کسی که دهانش به خنده باز می شود، در صورتی که نمی داند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود.
هشتم صفر و وفات “سلمان فارسی”
هشتم ماه صفر، وفات سلمان فارسی است؛ یکى از کارهاى بسیارمهم سلمان که بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته، تلاش پیگیر وی در معرفى اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) بود، تا جایی که برخی او را اصلی ترین عامل تشیع ایرانیان می دانند.
سالها قبل از هجرت، در یکی از روستاهای اصفهان فرزندى به دنیا آمد که نامش را “روزبه” گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را “سلمان” نامید.
پدر سلمان “بدخشان کاهن” روحانى زرتشتى بوده و کار همیشگى اش هیزم نهادن بر شعله آتش بود؛ با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطى زرتشتى دیده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خداى یکتا اعتقاد یافت؛ در دوران کودکى مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستى او را به عهده گرفت.
سرانجام سلمان در همان آغاز هجرت، گمشده اش را یافت و در حالى که برده یک یهودى بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد.
ولادت سلمان و دوران کودکی او
سلمان در خانوادهای زرتشتی و صاحب نفوذ، در روستای “جی” از توابع اصفهان به دنیا آمد. پدرش نام او را “روزبه” گذاشت.
پدرش روحانی زرتشتی، کدخدای روستای “جی” و یکی از ثروتمندان آن ناحیه بود. او آتش پرستی متعصب و سرسخت بود، و چون آتشکده داشت، مردم آن ناحیه برای پرستش آتش نزد او می رفتند؛ به همین خاطر نزد مردم از منزلت سیاسی مذهبی خاصی برخوردار بود.
سلمان وقتی به شام رسید، سراغ داناترین و متدین ترین مرد مسیحی را گرفت، مردم او را به سمت رهبر مذهبی خود در کلیسا راهنمایی کردند. او به کلیسا رفت و به رهبر مذهبی آن قوم گفت: من دوست دارم به دین شما روی بیاورم و در خدمت شما باشم تا اصول و احکام این دین را از شما یاد بگیرم.
او درخواست سلمان را قبول کرد و بدین صورت او یکی از خدمتکاران و شاگردان آن رهبر مذهبی شد.
کم کم سلمان پی برد که آن کشیش، مردی خیانتکار و بد کردار است؛ زیرا او مردم را به صدقه دادن تشویق می کرد ولی صدقاتی را که از مردم برای فقرا جمع می کرد، پس انداز می کرد و به مستمندان نمی رساند؛ در واقع آنچه به مردم می گفت، شعاری بیش نبود.
به همین خاطر سلمان از دست او بسیار خشمگین بود، بعد از مدتی که کشیش ریاکار از دنیا رفت و سلمان مردم را از عمل زشت او مطلع ساختند، مردم به جای او دانشمند دیگری را برگزیدند که زاهد و عبادتکار بود و همیشه به کمک مستمندان و ناتوانان می شتافت.
سلمان او را بسیار دوست داشت و با اخلاص کامل در خدمت او ماند، تا وقتی که زمان مرگ او فرا رسید؛ قبل از این که بمیرد، سلمان بر سر بالین او رفت و خواست که او را به دانشمند شایسته ای همانند خودش راهنمایی کند؛ او هم سلمان را به عابد دانشمندی راهنمایی کرد و به او گفت: که آن شخص انجیلی صحیح و بدون تحریف در اختیار دارد و می تواند تو را به حقیقت برساند.
باخبر شدن سلمان از نزدیک بودن بعثت پیامبر آخر زمان
سلماناز آنجا به شهر عموریه رفت و در خدمت آن دانشمند راهب ماند و در کنار کسب علم و معرفت، اموال بسیاری نیز به دست آورد، تا بالاخره اجل آن دانشمند نیز فرا رسید و رحلت کرد، اما قبل از این که بمیرد سلمان را از تحریف کتب سماوی و گمراه شدن همه مردم بر روی زمین خبر داد و به او گفت که هیچ شخصی را سراغ ندارد که هم عابد باشد و هم نسبت به احکام دین مسیح بسیار آگاه باشد و در پایان سخنانش نیز او را از نزدیک بودن بعثت پیامبر آخر زماندر دیار عربستان آگاه ساخت و به او گفت: آن پیامبر از شهر خود “مکه” به نخلستانی که میان دو کوه قرار گرفته “مدینه” هجرت خواهد کرد و آن پیامبر تابع حضرت ابراهیم است.
او به سلمان گفت: پیامبر آخر زمان، سه نشانه دارد: صدقه قبول نمی کند، هدیه را قبول می کند و میان دو شانه او مهر نبوت وجود دارد.
سلمان در سرزمین عربستان/ سلمان به عنوان برده فروخته شد
سلمان مدتی بعد از وفات آن دانشمند، یک کاروان تجارتی را که از عربستان به آن جا رفته بود، ملاقات کرد. با آنها قرار گذاشت که اگر او را به عربستان ببرند، گله گوسفندان خود را به آنها خواهد داد. آنها پیشنهاد سلمان را قبول کردند اما در میانه راه، در منطقه ای به نام “وادیالقری” او را به یک تاجر یهودی فروختند. بدین وسیله او بعد از یک عمر جستجوی حقیقت و کسب علم و معرفت، بالاخره به عنوان برده فروخته شد.
پس از مدتی، یکی از یهودیان بنی قریظه که به وادی القری رفته بود سلمان را از صاحبش خرید و به مدینه برد.
سلمان با دیدن مدینه و نخلهای فراوان و کوههای بزرگ مدینه، اوصافی را که از راهب عموریه شنیده بود، به یاد آورد و از این که یکی از نشانه های راهب به تحقق پیوسته بود، بسیار خوشحال بود.
در آن زمان حضرت رسول(ص) در مکه مکرمه مبعوث شده بود و مردم را به توحید و یکتا رستی دعوت می فرمود، اما فقط آنهایی که به مکه می رفتند، از دعوت آن حضرت آگاه می شدند.
سلمان که شب و روز نزد صاحبش مشغول کارهای سنگین و سخت بود، فرصتی برای صحبت کردن با کسی نداشت؛ بنابراین، از همه حوادث و پیشامدها بی خبر بود، تا این که بالاخره حضرت رسول(ص) به سوی مدینه هجرت کردند، اما قبل از اینکه وارد مدینه شوند، چند روزی در قبا به استراحت پرداختند.
رسیدن سلمان به خدمت حضرت رسول(ص)
در همان روزها سلمان بالای درخت خرما مشغول کار بود و آقایش پای درخت نشسته بود که پسرعمویش آمد و به او گفت: خدا قبیله اوس و خزرج را نابود کند. پرسید: چرا؟
گفت: مردی به نام “محمد” پیدا شده که ادعای پیغمبری می کند؛ او از مکه به قبا آمده و همه مردم را دور خود گرد آورده است.
سلمان با شنیدن این سخن از خوشحالی به لرزه افتاد و نزدیک بود از بالای درخت بیفتد. با عجله پایین آمد و از آنها پرسید: ماجرا از چه قرار است؟ محمد کیست؟ الان کجاست؟
آقایش خشمگین شد و سیلی محکمی به او زد و گفت: برو به کارت برس! سلمان نشانه های پیامبر آخر زمان را که از راهب عموریه شنیده بود را به خاطر داشت. شب هنگام مقداری خرما برداشت و مخفیانه به قبا رفت و به حضور حضرت رسول اکرم(ص) مشرف شد و خدمت آن سرور عرض کرد: شنیدهام که شما انسان صالح و شایسته ای هستید و گروهی از غریبان و مستمندان نیز همراه شما هستند. من مقداری خرما به عنوان صدق برای شما آورده ام تا تناول بفرمایید. حضرت رسول(ص) به یاران خود اشاره فرمودند که آن خرماها را بردارند و بخورند اما خودشان از آن خرماها تناول نکردند.
سلمان از این که توانسته بود نشانه دیگری از محبوب و گمگشته خویش بیابد بسیار خوشحال و مسرور شد، اما چون فرصتی نداشت تا بیشتر با پیامبر بحث کند، نزد آقایش برگشت و ادامه تحقیقش را به فرصتی دیگر واگذار کرد.
چند روز بعد باخبر شد که حضرت رسول(ص) از قبا به مدینه تشریف بردهاند؛ بنابراین، در اولین فرصت اندکی خرما را که برای خود جمع کرده بود، برداشت و مخفیانه به مدینه رفت و در مجلس حضرت رسول اکرم(ص) حاضر شد و خرماها را خدمت آن حضرت تقدیم و عرض کرد: این خرماها را به عنوان هدیه قبول فرمایید.
حضرت(ص) آن را قبول فرمودند و اندکی از آن خوردند و سپس میان یاران خود تقسیم کردند.
به این طریق دو نشانه از نشانه های پیامبری حضرت رسول(ص) برای سلمان ثابت شد و تنها یک مورد دیگر باقی مانده بود که سلمان می بایست راجع به آن اطمینان حاصل کند و آن مهر نبوت بود، سلمان منتظر بود تا بتواند آن را نیز مشاهده کند.
مسلمان شدن سلمان
سلمان روزی پیامبر (ص) را در قبرستان بقیع در حال تشیع جنازه ای مشاهده کرد. پس از سلام و عرض ادب، پشت سر آن حضرت به راه افتاد تا بتواند مهر نبوت آن سرور را ببیند.
سلمان وقتی مهر درخشان آن حضرت را دید، جلو رفت و آن را بوسید و به گریه افتاد و شهادتین را بر زبان جاری ساخت و مسلمان شد.
رسول اکرم(ص) از گریه سلمان به شگفت آمده و علت گریه اش را از او پرسید، سلمان سرگذشت خود را از اول تا آخر برای پیامبر بازگو کرد.
انتخاب نام سلمان، نشانه پاکی و سلامت روح سلمان است
حضرت پس از شنیدن سخنان سلمان و سرگذشتش از او خواست تا شرح حال خود را برای یاران نیز بازگو کند.
پیامبر گرامى اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه “هر وقیه معادل چهل درهم"، از مرد یهودى، خرید و آزادش ساخت و نام زیباى “سلمان” را بر او نهاد.
این تغییر نام، بیانگر آن است که: برخى از نامهاى عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست و دیگر اینکه واژه “سلمان” از سلامتى و تسلیم گرفته شده است و انتخاب این نام زیبا از سوى پیامبر(ص) نشانه پاکى و سلامت روح سلمان است.
بعد از اسلام آوردن وی، پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: نام خود را از امروز به بعد سلمان بگذار و لذا او به همین نام سلمان، معروف و مشهورتر است. او یکی از معمرترین و از زاهدان دوران خود بوده و در علم و دانش سرآمد اهل زمان به حساب
می آمد؛ چنانکه در بسیاری از روایات نقل شده که سلمان علوم پیشینیان و آیندگان را میداند و در راه اسلام رنج فراوان برد.
سلمان، یار راستین پیامبر و افتخار این مرز و بوم
دین مبین اسلام از آغاز تولد، شاهد تربیت و پرورش افراد برجسته و وارسته ای بود که گام به گام با پیامبر پیش رفتند و هیچ زمان دچار گمراهی و انحراف نشدند. یکی از این شخصیتها که نژاد ایرانی داشت و موجب افتخار این مرز و بوم است، سلمان است که از یاران خاص و حواریون آن حضرت به شمار می آید.
اسلام آوردن سلمان، برآمده از انگیزه احساسی و عاطفی یا مصلحت جویی نبود، بلکه او پس از اینکه در جستجوی دین حق، از وطنش مهاجرت کرد و رنجهای زیادی در این راه کشید، با اسلام آشنا شد و به علت اقناع فکری و پذیرش قلبی، اسلام آورد.
سلمان، یار راستین پیامبر(ص)، پس از رحلت آن حضرت، سعی در زنده نگه داشن سنت و سیره رسول خدا(ص) داشت. دوران استانداری او در مدائن، آمیخته با زهد و تقوا و اخلاص بود و با عدالتی مثال زدنی که نشأت گرفته از راه و روش امام علی(ع) بود، سراسر حکمت و عبرت و تعهد و مسئولیت را به نمایش گذاشت که می تواند به عنوان یک الگوی ناب، مورد استفاده و بهره برداری جوامع امروز بشری قرار گیرد.
سلمان جزو خانواده رسالت است
سلمان دست پرورده اسلام است و اختصاص به قوم و قبیله خاصی ندارد. هنگام کندن خندق در جنگ احزاب، انصار می گفتند سلمان از ماست چون جز مهاجران از مکه نبوده است و مهاجران می گفتند او از ماست چون اهل مدینه نبوده است و پیامبر(ص) با شنیدن این سخنان، آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: سلمان، از ما اهل بیت(ع) است.
سلمان بیش از اینکه به نژاد عرب یا عجم وابسته باشد به اسلام منتسب است و از این رو به سلمان محمدی معروف گشت. سلمان از کسانی است که پیامبر(ص) با او قرارداد بهشت بسته است؛ درباره او نوشته اند که خداوند سلمان را دوست دارد و با خشمناک شدنش، خشمگین می شود. او جز خانواده رسالت و از پرورش یافتگان خانه وحی محسوب می شد و در تمام لحظات از حضور پیامبر(ص) و امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بهره های معنوی می برد. از جمله فیضهایی که سلمان از حضرت زهرا(س) آموخته بود، دعای نور است که حضرت زهرا(س) از پدرش رسول خدا(ص) فراگرفته بود و هر صبح و شام
می خواند و آن را به سلمان هم آموخت.
فضایل و معارف علمی سلمان/اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دست می یافت
سلمان به عنوان یک مسلمان وارسته، ارزشهای متعالی و فضایل گوناگونی را در جود خویش جمع کرده بود. پیامبر(ص) فرمودهاست: اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسی پیدا می کرد و این جمله، میزان تلاش این مرد را در راه حق جویی می رساند.
در میان صحابه پیامبر(ص) کسی در علم و دانش به پای سلمان نرسیده است. او در عمر طولانی خود به صورت مداوم در راه کسب آگاهی و معرفت می کوشید و به همین منظور هم سالیانی دراز در خدمت رجال بزرگ مسیحیت بود و پس از مسلمان شدن هم، از یاران ویژه پیامبر(ص) محسوب می شد؛ در اوقات خاصی با آن حضرت خلوت می کرد و کسب علم می کرد ؛ بیجهت نیست که در روایات او را نظیر لقمان حکیم دانستهاند.
امام صادق(ع) درباره او می فرماید: در اسلام، مردی همچون سلمان که فقیه تر از همه مردم باشد، آفریده نشده است. حضرت علی(ع) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) نیز از سلمان به عنوان دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کردهاند. هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) احوال یاران رسول خدا(ص) را بیان می کند، چون به نام سلمان می رسد، می فرماید: سلمان از ما اهل بیت(ع) است، شما همانند سلمان را کجا می یابید؟ او همچون لقمان حکیم است و علم اول و آخر را می داند؛ سلمان دریای بیکران است.
سلمان دریای بی پایان دانش است
حضرت رسول (ص) در باره علم سلمان فرمود: سلمان دریای بی پایان دانش است، خدا دشمن می دارد کسی را که سلمان را دشمن بدارد و دوست می دارد کسی را که سلمان را دوست بدارد. در حدیث دیگری آمدهاست که: سلمان گنجینه پایان ناپذیر حکمت و برهان است. دانش سلمان به معارف فکری منحصر نمی شد و آگاهیهای فنی او هم در حد بالایی بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملی نیز شد. همچنین در جنگ طائف، برای درهم کوبیدن
قلعه های مشرکان، طرح ساختن منجنیق، از ابتکاراتی است که به سلمان نسبت داده شدهاست.
سلمان و حکومت مدائن
مدائن، یکی از شهرهای سرسبز و خرم پایتخت ساسانیان در ایران بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم، با مشورت حضرت علی(ع) سلمان را پس از “حذیقه بن یمان” حاکم مدائن قرار داد. شاید دلیل این انتخاب، هم زبانی سلمان با مردم این شهر بود و مردم پارسی زبان آنجا، با یک حاکم ایرانی الاصل بهتر می توانستند کار کنند و نام سلمان برای ایرانیان، تا اندازهای آشنا بود. وقتی خبر یافتند که سلمان به حکمرانی مدائن منصوب شده و قرار است به آن دیار بیایند، برای استقبال از والی جدید در بیرون شهر تجمع کردند. ناگهان پیرمردی را دیدند که تنها بر مرکبی سوار است و بسوی آنان می آید، مردم چون او را نمی شناختند پرسیدند آیا صحابی پیامبر(ص) و امیر و حاکم جدید مدائن را در راه ندیدی؟ او گفت: امیر و حاکم را ندیدم اما اگر سلمان را می خواهید من هستم. اینچنین ساده و بی آلایش وارد شهر شد و حکومت مدائن را به دست گرفت و بر دلها حکومت کرد.
زندگی ساده و مردمی سلمان، انتقادی غیرمستقیم به کسانی بود که در حکومت به دنبال سود شخصی بودند
سلمان در ایام حکومت خود، بیتالمال را صرف مردم می کرد و حتی حقوق شخصی خویش را نیز به نفع جامعه و نیازمندان خرج می کرد. زندگی ساده و روش مردمی سلمان، بر محبوبیت او می افزود و این گونه رفتار، طبیعتاً انتقادی غیر مستقیم از شیوه کسانی بود که در حکومت، به سود شخصی می اندیشیدند و در سایه امکانات به دست آمده از بیتالمال، به وضع خود سر و سامان بخشیده و زندگی راحتی برای خود فراهم می کردند.
سلمان در ایام حاکمیت، هرگز به واسطه قدرت و ریاست از مسیر تواضع و حق گرایی دور نشد و فراموش نمی کرد که همیشه عبد و بنده خداست.
دفاع از حریم ولایت
آنچه در زندگى سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بى تفاوتى اوست. او با هوشیارى و جدیت کامل در صحنه هاى مختلف حضور داشت و در پیروى از امام حق لحظه اى تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتى، براى گفتن حق بهره مى برد و مسلمانان را به امامت حضرت على(ع) فرا مى خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را براى مردم تکرار
مى کرد:
“همانا على(ع) درى است که خداوند گشوده است، هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج شود، کافر است.”
بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص) و غصب خلافت و مظلومیت حضرت على(ع)، سلمان در خطبه اى بسیار فصیح، که مى توان آن را کوبنده و افشاگرانه خواند، چنین گفت: “اى مردم! هر گاه فتنه ها و آشوبها را همچون پاره ظلمانى شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت مى رسند، بر شما باد به آل محمد(ص)، چرا که آنها راهنمایان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(ع). اى مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید."یعنى اگر ولایت اهل بیت (ع) را نداشته باشید، مسلمان حقیقى نیستید و دین شما سودى ندارد.
نقش سلمان در تشیع ایرانیان
یکى از کارهاى بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفى اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیارى در تشیع ایرانیان داشت.
مى پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت على(ع) هستند؟
عوامل متعددى سبب این گرایش است اما می توان سلمان فارسی را از اصلیترین عامل ان دانست، چرا که از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن، رفت و آمد او به کوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و … بوده است. سلمان پیام آور اسلام ناب، منادى تشیع و نوید بخش مذهب اهل بیت (ع) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند.
سلمان فارسی بعنوان اصلی ترین عامل در پیدایش و گسترش تشیع مردم ایران، نقش ایفا کرده است.سلمان فارسی، بزرگترین صحابی پیامبر اسلام، و مهمترین مدافع حقانیت تشیع، شخصیتی است که در نوع خود، در تاریخ اسلام و در بین مسلمانان، بی نظیر بوده است، عقل سلیم به خود اجازه نخواهد داد که مانندی برای این حقیقت تاریخ، تصور کند. بهمین دلیل است که بعضی او را افسانه، اسطوره، و یا دارای شخصیتی پیچیده خوانده اند.
وفات سلمان
یکی از خصوصیات انسانهای کامل و اولیای مقرب درگاه خداوند، این است که گاهی از حوادث غیبی مطلع میشوند و از نزدیک شدن زمان مرگ خویش با خبر می شوند. سلمان، یکی از این چهره ها است.
وقتی سلمان در مدائن مریض شد، روز به روز بیماریش شدت می یافت و کم کم یقین پیدا می کرد که فرصتهای آخر زندگیش را می گذراند و باید آماده هجرت بزرگ به سوی پروردگارش باشد.
سلمان سرانجام، پس از عمرى طولانى و با برکت که حدود 250 سال بود، در اواخر خلافت عثمان در سال 35 ه .ق وفات یافت؛ حضرت على(ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد.
مرقد شریف سلمان در شهر مدائن، در پنج فرسخى بغداد، نزدیک تاق کسرى قرار دارد.
هوالحق
اطلاعیه نمایشگاه کتاب حوزه علمیه فاطمه الزهراء(س)خواهران
به اطلاع خواهران گرامی می رساند:
نمایشگاه کتاب حوزه در سالن اداره ارشاد و فرهنگ شهرستان مرند واقع در میدان مادر دایر است.
- ساعات بازدید از غرفه حوزه روزانه از ساعت 30/9تا 30/16
- بازدید از خودنمایشگاه ازساعت 8صبح لغایت 18
- اتمام زمان بازدید 18آذر 93.
- کتابهای نمایشگاه با تخفیف 30 درصدی بفروش می رسد.
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی ( 8 آذر 1393 )
• اولتيماتوم چهل و هشت ساعته دولت روس به ايران (1290ش)
در حالي كه اوضاع مالي ايران پس از روي كار آمدن احمد شاه به شدت مختل بود، مجلس شوراي ملي تصميم گرفت تا از آمريكا، كارشناس امور اقتصادي و مالي استخدام نمايد. در نتيجه، عليرغم مخالفت روسها، مورگان شوستر به عنوان خزانهدار كل كشور استخدام شد. اين امر به مذاق روسها كه گمرك را در اختيار …
• شهادت “سيد عبدالحسين واحدي” مرد شماره دو فداييان اسلام توسط رژيم پهلوي (1335ش)
سيد عبدالحسين واحدي از پيشگامان تاسيس جمعيت فدائيان اسلام بود و از آغاز مبارزه اين جمعيت با دستگاه جور تا زمان شهادت به عنوان مرد شماره 2 اين تشكُّل شناخته ميشد. او به همراه ديگر ياران فدائيان اسلام، مسير تاريخ را در جهت منافع ملت مسلمان ايران تغيير داد. آنان پس از اعدام انقلابي …
• لغو تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در هيئت وزيران (1341 ش)
در اين روز هيئت وزيران در يك نشست طولاني، تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي مورخ 16 مهر 1341 را لغو كرد. اين اقدام دولت در اثر فشاري بود كه از طرف جامعه روحانيت و پيگيري حضرت امام خميني(ره) وارد شد و دولت در مقابل حمله و فشار علما، ناچار سرتسليم فرود آورد. هرچند دولت اين نتيجه …
• آغاز عمليات بزرگ “طريق القدس” و آزاد سازي بُستان (1360 ش)
عمليات بزرگ طريق القدس از تاريخ هشتم آذر 1360 با رمز يا حسين در منطقه بستان به وسعت 350 كيلومتر مربع، با هدف آزادسازي شهر بُستان، قطع ارتباط دشمن از شمال به جنوب، انهدام نيروهاي دشمن و رسيدن به مرزهاي بين المللي آغاز شد و تا 15 آذر به طول انجاميد. نتايج عمليات بزرگ طريق القدس: تلفات …
• ارتحال فقيه نامدار معاصر حضرت آيت اللَّه العظمي “محمدعلي اراكي” (1373 ش)
شيخ الفقهاء و المجتهدين حضرت آيتاللَّه العظمي شيخ محمدعلي مصلحي اراكي در سال 1273ش (1312 ق) در اراك به دنيا آمد. ايشان از يازدهسالگي به طور جدي و به شوق فراگيري علوم اسلامي، نزد استادان برجسته عصر خود حاضر شد. اين عالم برجسته از محضر علماي بزرگي همچون آيات عظام؛ سيدعبدالكريم حائري …
• پيروزي تيم فوتبال ايران در برابر استراليا و راه يابي ايران به جام جهاني 98 فرانسه پس از 20 سال (1376ش)
تیم ملی فوتبال ایران برای صعود به جام جهانی و دومین تجربه خود دیدارهای دشواری را پشت سر گذاشت و در روزی که کسی انتظار پیروزی و صعود ایران به جام جهانی را نمیکشید با خلق حماسه در ورزشگاه« آدلاید» شهر ملبورن استرالیا مجوز حضور در فرانسه را دریافت کرد. تیم ایران در مرحله اول با …
• شهادت شهید جلال عباسی (1360ش)
شهید جلال عباسی، پانزدهم آذرماه سال ۱۳۴۴ش در آغوش گرم خانوادهای متدین و مذهبی چشم به جهان هستی گشود. وی از کودکی علاقه زیادی به آموختن احکام و قوانین اسلامی داشت و همین مسأله سبب پیوند ناگسستنی او با مسجد گردید. جلال با شور و عشقی بیمانند پا به سنگر مسجدالنبی گذاشت و در همان مسجد …
• امیرعباس هویدا برای پاره ای مذاکرات به بحرین رفت(1354ش)
• هوشنگ انصاری وزیر امور اقتصادی و دارائی به جای دکتر منوچهر اقبال به ریاست شرکت نفت منصوب شد(1356ش)
• شهادت شهید دکتر مجید شهریاری (1389ش)
دکتر مجید شهریاری در سال 1345 و در زنجان متولد گردید . ایشان متاهل و دارای دو فرزند به نام های محسن و زهرا بودند . همسر ایشان شهید زنده خانم بهجت قاسمی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی می باشد . شهید مجید شهریاری تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان ، دوره کارشناسی را در رشته …
• برف سنگینی در آذربایجان بر زمین نشست به طوری که مردم تا سه روز نتوانستند از خانه های خود خارج شوند (1291ش)
• احمدشاه از سفر اروپا به ايران بازگشت و وارد بندر بوشهر شد (1301ش)
اخلاق و تهذیب در حوزه
عزیزان من! وقتش حالاست. از این فضاى معنوى، مواریث و یادگارهاى معنوىاى كه در این فضا انباشته است، استفاده كنید. مرحوم سیّد حسین رضوى، از همین آستان مقدّسه و از علماى اوایل قرن چهاردهم است كه از حالاتش نقل مىكنند، مثلاً در قنوت نماز وتر، دعاى «ابى حمزه» را از ابتدا تا انتها مىخوانده است! چنین عابدان و زاهدانى رااین حوزه تربیت كرده است. من از بزرگان حوزه خواهش مىكنم، درس اخلاق و تهذیب را براى جوانان مستعد، روشن و نورانى - كه در این حوزه فراوان هستند - جدّى بگیرند. پس، نكته اوّل مغتنم شمردن این فضا، جوانى، فراغت و نورانیّتى است كه بحمداللَّه در شما وجود دارد، و این فرصتْ پایه همه چیز است.
حضرتآیةاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند:
وقتی شخصی طلبه میشود مانند انگور است که بر اثر جوشاندن نجس میشود و راه پاک شدن آن، ثٌلثان است، پس باید طلبه استاد اخلاق بگیرد و خود را تزکیه کند زیرا علم و دانش و مدرک آدمی را مغرور و متکبر میسازد و یک طلبه باید آنقدر تلاش کند و بجوشد تا دو سوم او یعنی صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بین برود تا اینکه بتوان از او استفاده کرد.
اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیةالله هم بشوی نَفْس تو هم، آیةالله میشود آنوقت بیچاره میشود.
اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار این سیم وصلیها نشوی، اگر کسی پیدا شد که دلش میخواهد همه بفهمند آدم خوبی است و فکر میکند سیمش وصل است، به او اعتماد مکن اگر کسی واقعاً سیمش وصل باشد به کسی نمیگوید.
درس اخلاقی که شما را بیحال کند، چرتی کند، شل و ول کند و شما را از درستان بیندازد، درس اخلاق نیست. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست کنیم استاد خوب هم گیرمان میآید.
حضرتآیةاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند:
وقتی شخصی طلبه میشود مانند انگور است که بر اثر جوشاندن نجس میشود و راه پاک شدن آن، ثٌلثان است، پس باید طلبه استاد اخلاق بگیرد و خود را تزکیه کند زیرا علم و دانش و مدرک آدمی را مغرور و متکبر میسازد و یک طلبه باید آنقدر تلاش کند و بجوشد تا دو سوم او یعنی صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بین برود تا اینکه بتوان از او استفاده کرد.
اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیةالله هم بشوی نَفْس تو هم، آیةالله میشود آنوقت بیچاره میشود.
اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار این سیم وصلیها نشوی، اگر کسی پیدا شد که دلش میخواهد همه بفهمند آدم خوبی است و فکر میکند سیمش وصل است، به او اعتماد مکن اگر کسی واقعاً سیمش وصل باشد به کسی نمیگوید.
درس اخلاقی که شما را بیحال کند، چرتی کند، شل و ول کند و شما را از درستان بیندازد، درس اخلاق نیست. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست کنیم استاد خوب هم گیرمان میآید.
پرهیز از مدرك گرایی در حوزه
تحول را باید پذیرفت و آن را باید مدیریت كرد. خیلى باید مراقب بود. ببینید اینجا صحبت مدرك شد. بنده جزو كسانى هستم كه از اوائل بر روى مدرك مستقل حوزهاى تكیه كردم، الان هم اصرار دارم. مدرك؛ خود حوزه با اعتبار خودش نه به اعتبار وزارت علوم؛ چون اعتبار حوزه عمیقتر، ثابتتر و مهمتر از اعتبار هر وزارتى است. با اعتبار خودش، حوزه مدرك بدهد. حالا اسم مدرك را هر چه می خواهند بگذارند. بعضى از دوستان اعتراض كردند كه چرا می گریزید از اسم دكترا و كارشناسى ارشد و اسمش را گذاشتهاید سطح سه و سطح چهار؛ این ها را من بحثى ندارم. این ها را بنشینند بحث كنند، هر جور تصمیم گرفتند، همان درست است؛ لیكن اصلِ مدرك را بنده قبول دارم، اما مدركزدگى آفت مدرك است. طلبه براى مدرك درس بخواند، این عیب بزرگى است. این، همان خط میانۀ تحول است. این، مدیریت تحول در زمینۀ مدرك. مدرك بدهید، اما از مدركگرایى و مدركزدگى كه ما همیشه آن را عیب تعلیمات جدید می دانستیم، پرهیز كنید. این يك نمونه است.
وظیفه طلاب در کلام رهبری
روحانیت، خادم و سرباز دین
اگر روحانیت می خواست در حاشیه و در پیاده رو حرکت کند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - که نمونۀ برجستۀ آن، انقلاب عظیم اسلامی است - کناره میگرفت و در مقابل آن بی تفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.
«هو»
موضوع:ویژه برنامه های ایام دهه اول ماه محرم
مکان:مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله )مرند
زمان:دهه اول محرم
سخنران:حجت ااسلام والمسلمین حاج آقا باقری
به مناسبت آغاز ماه محرم و مصادف شدن با ایام شهادت آقا امام حسین (علیه السلام)مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله )مرندویژه برنامه ای را برگزارکرد.
مراسم دهه اول محرم با قرائت زیارت عاشورا شروع و با ختم روزانه قرآن هدیه به امام حسین(ع) و 72 تن از یاران با وفایش اجرا گردید. اقامه نماز ظهر و عصر به امامت حجت ااسلام والمسلمین باقری معاون پژوهشی مدرسه علمیه صاحب الزمان(عج) و سخنرانی ایشان ادامه می یافت .
محور سخنان استاد در این دهه، توضیح مباحث زیر بنایی مسئله ولایت، تفسیر نور و ظلمت با استناد به آیات ولایت و ایمان بود ایشان
با تفسیر آیه الکرسی «الذین آمنوا »را مردمی معرفی کرد که به خاطر اعتقاد به امام از ظلمات به نور می آیند ،ایشان در ادامه سخنان خویش فرمودند کسی که امام را قبول نکند کافر است و لو نماز بخواند و به حج برود.ایشان با اشاره به حادثه کربلامصداق واقعی الذین آمنوا را تعبیر و تفسیر کردند.
حاج آقا باقری ولایت را اصل بر همه چیز دانسته وبا قبول ولایت تمام مسائل اعتقادی ما حل شده و پاسخ گویی به شبهات و سوالات دشمنان، وظیفه اصلی طلاب در این برهه زمانی خاص با در نظر گرفتن هجمه ها و نقشه های ظالمانه دشمنان است.
“والت دیزنی” و کنترل ذهن کودکان دنیا
والتدیزنی چگونه بوجود آمد؟ بزرگترین شرکت رسانهای کنترل اذهان کودکان چگونه به ترویج همجنسبازی میپردازد؟ پیامها چگونه از طریق انیمیشن به ناخودآگاه کودکان رسوخ میکنند؟
جنگ نرم و عملیات روانی قریب به یک قرن است که شرکت والتدیزنی (Walt Disney)، فیلمهای سینمایی و انمیشنهای مخصوص کودکان را که حاوی ارزشها و سنن آمریکایی هستند تولید و منتشر میکند. این شرکت طی دههها تبدیل به یک امپراطوری بزرگ شده است که به نوعی میتوان آن را سردمدار صنعت سرگرمیهای خانوادگی در جهان نامید.
والت دیزنی
دیزنی شرکتی است برای تسخیر اذهان کودکان و جهت دادن بدانها. البته در دهههای اخیر تولیدات این شرکت بزرگسالان را نیز هدف گرفته و در کنار سایر چهرهها و شرکتهای هالیوودی تبدیل به یکی از پیشگامان حمایت از ارزشهای جدید غربی به مانند همجنسبازی و یا شیطانپرستی شده است.
والتدیزنی چگونه بوجود آمد؟
شرکت والتدیزنی (Walt Disney Company) پردرآمدترین شرکت رسانهای در جهان محسوب میشود. این شرکت در سال ۱۹۲۳ با عنوان “استدیوی کارتون برادران دیزنی” بنیان نهاده شد و در سال ۱۹۸۶ عنوان کنونی را بر خود گرفت. شخصیتهای کارتونی، فیلمهای متحرک و پارکهای سرگرمی این شرکت در تمام جهان شناخته شده هستند.
والت دیزنی در۵ دسامبر سال ۱۹۰۱ در شیکاگو دیده به جهان گشود. او از یک خانواده کشاورز بود. از کودکی به آموختن نگارگری پرداخت. در جنگ جهانی اول راننده آمبولانس بود.او پس از جنگ به تبلیغات تلویزیونی پرداخت.
در سال ۱۹۲۲ با کسی به نام اوب ایورکز شرکتی به راه انداخت.در ۱۹۲۳ به هالیوود رفت و آغاز به ساخت کارتون کرد. نخستین کار بزرگش آفرینش چهرهای به نام میکی ماوس بود. در ۱۹۳۰ بسیار نامدار شده بود. وی در ۱۹۳۷ نخستین فیلم بلند پویانمای خود به نام سپیدبرفی را ساخت. وی همچنین کارگاهی فراهم کرده بود که در آن به اموزش پویانماگران میپرداخت. وی در ۱۷ ژوئیه ۱۹۵۵ دیزنیلند را گشود.
شرکت والتدیزنی (The Walt Disney Company) یکی از بزرگترین شرکتهای رسانهای و سرگرمی جهان است.
این شرکت در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۳ به وسیلهٔ دو برادر، «والت» (Walt) و «روی او.» (.Roy O) دیزنی، به عنوان یک استودیو کوچک انیمیشنسازی تأسیس شد و چندی بعد به یکی از بزرگترین استودیوهای هالیوود، صاحب یازده شهر بازی و چند شبکه تلویزیونی از جمله ایبیسی تبدیل شد. این شرکت در سال ۱۹۳۰ با کمک شرکت کلمبیا پیکچرز موفق به عرضه مجموعه تلویزیونی کارتونی میکی ماوس شد.
دفتر مرکزی شرکت دیزنی و امکانات اصلی تولید آن در کالیفرنیا، در استودیوی والت دیزنی (بربنک) قرار دارند. این شرکت یکی از اعضای میانگین صنعتی داو جونز است و در سال ۲۰۰۶، مبلغ ۳۴٫۳ میلیارد دلار درآمد داشتهاست. تا سال ۱۹۵۵، شرکت دیزنی فقط روی فیلمهای کارتون کار میکرد. شرکت دیزنی از سال ۲۰۰۲ توسط «دیک کوک» اداره میشود.
والت دیزنی، در سال ۱۹۲۸ شخصیت میکی ماوس (Mickey Mouse) را در کارتون “قایق بخاری ویلی” (Steamboat Willie) ارائه نمود که با استقبال فراوانی مواجه شد.
“قایق بخاری ویلی” اولین محصول شرکت والتدیزنی با حضور شخصیت میکیماوس
برخی دیگر از کارتونهای این شرکت که برای خوانندگان بزرگسال ما نیز یقینا آشنا هستند عبارتند از: “سفید برفی و هفت کوتوله” (۱۹۳۷)، “پینوکیو” (۱۹۴۰)، “بامبی” (۱۹۴۲)، “سیندرلا” (۱۹۵۰) و “رابینهود” (۱۹۵۲). از دیگر محصولات این شرکت عظیم میتوان به کارتونهایی چون “شیر شاه” (۱۹۹۴)، مجموعه “داستان اسباب بازیها” (۱۹۹۵-۲۰۱۰) “در جستجوی نمو” (۲۰۰۳)، “بالا” (۲۰۰۹)، “والای” (۲۰۰۸)، مجموعه “اتومبیل ها” (۲۰۰۶ و ۲۰۱۱) و یا فیلمهای سینمایی چون “هوانورد” (۲۰۰۴)، مجموعه “بیل را بکش” (۲۰۰۱ و ۲۰۰۴)، “جایی برای پیرمردها نیست” (۲۰۰۷) و مجموعه “دزدان دریای کارائیب” (۲۰۰۶ – ۲۰۱۱) اشاره نمود. قابل ذکر است که اسامی ذکر شده در بالا تنها بخش بسیار کوچکی از تولیدات این غول رسانهای را تشکیل میدهند.
مجسمه والتر دیزنی و میکیماوس که در پارک دیزنیلند نصب شده است
در سال ۱۹۸۴ و متعاقب مرگ وات دیزنی، یک یهودی به نام مایکل ایزنر (Michael Eisner) ریاست شرکت دیزنی را بر عهده گرفت.
وی بلافاصله همکیشان یهودی خود را وارد شرکت نمود و به قول مایکل مدود (Michael Medved)، منتقد سینمایی، به زودی یهودیان سراسر دیزنی را در برگرفتند. تحت مدیریت جدید، فروش و سود شرکت دیزنی افزایشی ناگهانی یافت و این شرکت که بار دیگر احیاء شده بود بار دیگر به قله جهانی صنعت سرگرمی بازگشت.
مایکل ایزنر مدیر عامل یهودی والتدیزنی
والتدیزنی، یکی از فعالترین شرکتهای رسانهای در حوزه کنترل اذهان
“مالکیت تیم هاکی “اردکهای بزرگ آناهیم” (The Mighty Ducks of Anaheim) نمی تواند شروعی برای توصیف وسعت این پادشاهی باشد. هالیوود هنوز هم قلب نمادین این شرکت است. والتدیزنی هشت استدیوی فیلمسازی در اختیار دارد که عبارتند از: “والتدیزنیپیکچرز″ (Walt Disney Pictures)، “تاچاستونپیکچرز″ (Touchstone Pictures)، “میرامکس″ (Miramax)، “بونا ویستا هوم ویدئو” (Buena Vista Home Video)، “بونا ویستا هوم اینترتینمنت” (Buena Vista Home Entertainment)، “بونا ویستا اینترنشنال” (Buena Vista International)، “هالیوود پیکچرز″ (Hollywood Pictures) و “کاراوانپیکچرز″ (Caravan Pictures) که در سال ۱۹۹۹ منحل گردید.
شرکت والتدیزنی تحت لوای “انتشارات کتاب والتدیزنی”( Walt Disney Company Book Publishing) و “گروه انتشاراتی ایبیسی” (ABC Publishing Group) هشت بنگاه انتشارات کتاب؛ هفده مجله؛ شبکه تلویزیونی ایبیسی با ده ایستگاه تلویزیونی که در پنج بازار برتر جهان مشغول به فعالیت هستند؛ سی ایستگاه رادیویی در تمام بازارهای برتر جهانی؛ یازده کانال کابلی شامل دیزنی، “ایاسپیان” (ESPN) (مشترک)، “ایاندای” (A&E) و کانال تاریخی (History Channel)؛ سیزده کانال پخش بینالمللی از استرالیا گرفته تا برزیل؛ هفت واحد تولیدی و ورزشی در اقصینقاط جهان؛ و هفده سایت اینترنتی شامل “ایبیسیگروپ” (ABC group)، ESPN.sportszone، NFL.com، NBAZ.com و NBAZ.com. پنج گروه موسیقیایی این شرکت شامل مارکهای “بوئنا ویستا”( Buena Vista)، “لیریکاستریت” (Lyric Street) و والتدیزنی.
شرکت والتدیزنی مالک داراییهای زیر است:
· ایبیسی، کانال دیزنی، ایاسپیان، اِیاندای، کانال تاریخ
· والتدیزنیپیکچرز، تاچاستون پیکچرز، هالیوود پیکچرز، شرکت فیلمسازی میراماکس، دایمنشن و بوئنا ویستا اینترنشنال.
· افرادی چون میلی سایروس (Miley Cyrus)، هانا مونتانا (Hannah Montana)، سلنا گومز (Selena Gomez)، یوناس برادرز (Jonas Brothers).
درآمد این شرکت در سال ۲۰۱۰ بالغ بر ۳۸ میلیارد دلار بود که تقریبا ۷/۵ میلیارد دلار آن را سود خالص تشکیل میدهد.
شبکههای تلویزیونی شرکت والتدیزنی
آیا میکیماوس و جری نماد یهودیان هستند؟
میکیماوس جزو مشهورترین شخصیتهای کارتونی دیزنی است که برای اولین بار در ۱۸ نوامبر ۱۹۲۸ معرفی گشته و به زودی تبدیل به ستاره بیش از ۱۲۰ کارتون مختلف گشت. بد نیست بدانیم این اولین شخصیت مشهور آثار والتدیزنی نمادی از همان یهودی سرگردان و بی کس است که مدام از سوی رقیبان قوی تر تهدید میشود و او صرفاً با اتکا به زیرکی و چالاکی خویش، بر تمامی دشمنان فایق میآید. امروز هم تداوم این شخصیت کارتونی را در انیمیشن “تام و جری” میتوان مشاهده کرد که موشی بد جنس و فریب کار با تکیه بر شیطنت ها و ناجوانمردیهایش به طرز اعجاب آوری همیشه بر گربهای نادان و احمق پیروز میشود.
این قبیل آثار در دادن حس اعتماد به نفس به مخاطبان یهودی (که دقیقا مفهوم سمبل “موش” را میفهمند) [ظاهرا در آلمان نازی و همچنین سایر مناطق اروپا یهودیان را با القابی چون موش کثیف مورد خطاب قرار میدادند] و همچنین در دادن الگویی دغل و بدجنس به کودکان و نوجوانان بیگناه جهانیان تأثیر بسزایی دارند.”
در حالیکه حمایت از همجنسبازی دیگر تبدیل به یکی از ارکان هالیوود شده است، والتدیزنی نیز، مطابق آنچه که “مجمع خانواده آمریکایی” (American Family Association) میگوید تبدیل به یکی از “ترویج دهندگان اصلی نوع زندگانی همجنسبازانه و همچنین برنامههای سیاسی و اجتماعی همجنسبازانه در آمریکای امروز شده است.” ایزنر خود یکی از اعضای هیأت مدیره “حامیان هالیوودی” (Hollywood Supporters)، یک سازمان پرنفوذ طرفدار همجنسبازی، است.
در پارک دیزنیلند نیز که اصولا مکانی برای تفریح خانوادهها و کودکان است هر ساله مراسم جشن و تجمع همجنسبازان برگزار میشود. در مراسمی که در ژوئن ۱۹۹۶ برگزار شد، شرکت دیزنی اجازه داد تا دست اندرکاران همجنسباز، میکیماوس (Mickey Mouse) و دونالد داک (Donald Duck) را به صورت عاشقان همجنسباز مرد به تصویر کشند. همینطور اجازه داد مینیماوس (Minnie Mouse) و دیزیداک (Daisy Duck) به عنوان عاشقان همجنسباز دختر به تصویر کشیده شوند.
دیزنیلند نام یک پارک تفریحی میباشد که در ۱۳۱۳ بلوار هاربور جنوبی در آناهایم، کالیفرنیا، واقع شدهاست. این پارک در ۱۷ ژوئن سال ۱۹۵۵ میلادی باز شدهاست. این پارک تا کنون مورد بازدید بیش از ۵۱۵ میلیون نفر از زمان افتتاح قرار گرفتهاست.
رابرت دی. ویلیامز (Robert D. Williams)، رئیس گروه کارکنان همجنسباز دیزنی، در سال ۱۹۹۷ اعلام داشت که در حدود ۴۰ درصد از کارکنان این شرکت همجنسباز هستند. بر اساس گزارشات “مجمع خانواده آمریکایی” شرکت دیزنی یکی از بزرگترین حامیانه همجنسبازی در حوزه برنامههای تلویزیونی است.
گری مارش (Gary Marsh)، رئیس بخش سرگرمی کانال دیزنی، در سال ۲۰۰۸ در مورد مسأله همجنس بازی گفت: “شخصیتهایی در کانال دیزنی وجود دارند که به نظر من مردم فکر خواهند کرد همجنس باز هستند…. تفسیر این موضوع بر عهده خود خوانندگان است….” این سخنان به وضوح نشان میدهند که شرکت دیزنی تمایل دارد که به صورت مخفی و پنهانی عناصر گرایشات همجنسبازانه را در تولیدات خود بگنجاند. این موضوع ما را بر این باور میرساند که برای ترویج همجنسبازی در تولیدات دیزنی و به منظور پرهیز از برانگیختن احساسات عمومی علیه این شرکت، از تکنیکهای پیامهای مخفی و تأثرگذاری بر ناخودآگاه کودکان استفاده میشود. البته در سالیان اخیر و با توجه به کاهش حساستها در جوامع غربی این پیامها شکل آشکارتری به خود گرفتند.
برای نمونه اخیرا مباحث زیادی در مورد انیمیشن “داستان اساببازیها” انجام گرفته زیرا شخصیت وودی (کابوی نقش اصلی) در این کارتون میتواند مجسمکننده فردی با گرایشات همجنسبازی باشد. این در حالی است که اخیرا در برنامه تبلیغاتی “پروژه وضعیت بهتر میشود” (It Gets Better Project)، که در آن بسیاری از چهرههای هالیوودی به تبلیغ همجنسبازی نوجوانان و حمایت از آن پرداخته بودند، از شخصیت وودی نیز استفاده شده بود.
فیلمهای دیزنی و نمادهای شیطانی
نمادهای شیطانی و جادوگری دیگر چنان عادی شدهاند که در فیلمهای هالیوودی بدون هیچ گونه اعتراض و یا حتی نقدی به نمایش گذارده میشوند. دیزنی نیز که بخش اعظمی از فعلیتهای خود را معطوف به کودکان نموده است سهم بسزای در ترویج این نمادها دارد. برای مثال، در ۱۵ دقیقه ابتدایی فیلم نارنیا بینندگان با شخصیتی به نام آقای تومنوس (Mr. Tumnus) آشنا میشوند.
این شخص ظاهر پان (Pan) را دارد که خدای باروری در ادیان غیرتوحیدی و مشرکانه محسوب میشود. در این فیلم اگرچه این کاراکتر شخصیتی دوست داشتنی و مثبت است اما هر کشی که اندک آشنایی با فرقههای شیطانپرستی دارد میداند که خدای پان نماد شهوتپرستی و بیبند و باری است. از دیگر فیلمهای اخیر شرکت والتدیزینی مجموعه بسیار مشهور هریپاتر است که در سراسر آن با دیدی مثبت به پدیده سحر و جادوگری که در تمام ادیان توحیدی مورد تقبیح واقع شده، نگریسته شده است.
متأسفانه این دو فیلم و دیگر آثار دیزنی و سایر شرکتها که حاوی پیامهای مخربی بوده و به آهستگی اذهان کودکان ما را در جهتی که خود میخواهند شکل میدهند، در کشور ما نیز به طور گستردهای پخش میشوند. نمونههای اینچنین در مورد رواج آیینهای شیطانی و جادوگری در محصولات شرکت دیزنی به کرات قابل مشاهده است.
پیامهای زیرآستانه در کارتونهای دیزنی
علاوه بر تبلیغ ایجاد روابط بین دختران و پسران حتی خردسال در کارتونها و فیلمهای دیزنی که به طور علنی در محصولات این شرکت قابل روئیت هستند، در برخی موارد طراحات این شرکت اقدام به ارائه صحنههایی کردهاند که بدون شک به منظور تأثیر بر ناخودآگاه بینندگان طراحی شدهاند و شاید به نوعی آزمایش نظریه پیامرسانی زیرآستانه (Subliminal message) بودند تا میزان واکنش عمومی و تأثیرگذاری این نوع روشها سنجیده شود.
پیامرسانی زیرآستانه یا ناخودآگاه نوعی روش تبلیغاتی است بدین صورت که پیامی را داخل محتوای یک تصویر یا عکس جاسازی میکنند به گونهای که شما متوجه آن نمیشوید اما این پیام به صورت خودکار در ناخودآگاه شما نقش میبندد.
در محصولات دیزنی به کرات به واژه “سکس″ برمیخوریم که در انمیشنهای این شرکت به مانند “شیر شاه”، گنجانده شدهاند. در یکی از صحنههای انیمیشن “پری کوچک” کشیش داستان در حال انجام مراسم ازدواج حرکت بسیار ناشایستی انجام میدهد. پس از اعتراضاتی که به این امر صورت گرفت صحنه مذکور اصلاح گردید. در انیمیشن “نجاتگرها” در صحنهای با تصویر زنی مواجه میویم که قسمت بالای بدنش عریان است. از این نوع تصاویر که یا به صورت تنها چند فریم و یا به عنوان بخشی حاشیهای از تصویر در تولیدات دیزنی به نمایش گزارده شدهاند، نمونههای بسیاری موجود است.
تصاویر ضد عربی
شرکت دیزنی، تحت هدایت مالک یهودی خود ایزنر و با انعکاس انگیزههای صهیونیستی مدیریت عالی خود، در سالیان گذشته تصاویری تولید نمود که حاوی توهین آشکار به ملت عرب بودند. برای مثال، در فیلم سال ۱۹۹۴ با عنوان “بازگشت جعفر”، به عربهای دماغ عقابی با عنوان “راسوهای بیابان” اشاره میشود.
در فیلم “پدر عروس ۲″، یک شخصیت نفرتانگیز عرب به نام حبیب وجود دارد. فیلم “کازام” (۱۹۹۶)، که توسط استدیوی تاچاستون (Touchstone) شرکت دیزنی تولید شد شامل تعدادی شخصیت عرب پست و نالایق است. یکی از این شخصیتها یک دلال بازار سیاه به نام مالک است. دیگر فیلمهای اخیر ضدعرب شرکت دیزنی عرب عبارتند از “هماکنون در ارتش” و “جیآیجین”.
کربلا….جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته اند: قبیله ی عمر بن سعد(بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار(داوطلب جنگ با امام حسین(ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشم نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام حفص او را به مقاتله با امام حسین(ع) تشویق می نمود و دیگری او را بر حذر می داشت. لذا حفص همراه پدر برای جنگ با حسین(ع) به کربلا آمد.
* عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود:« مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت!» عمر بن سعد تا از پیام امام(ع) مطلع گشت، گفت:« امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند
«انا لله و انالیه راجعون»
در پی درگذشت رئیس مجلس خبرگان رهبری آیتالله مهدوی کنی ،مدیریت مدرسه خانم جعفری ثانی ضمن ارج نهادن به شخصیت وارسته آیتالله مهدوی کنی یار دیرینه امام خمینی(ره)،این ضایعه را به جامعه روحانیت، مدارس علمیه خواهران و مردم مسلمان ایران تسلیت گفت. روحش شاد، راهش پر رهرو باد.
حکایت ملکشاه و روستایی آورده اند: روزی ملکشاه آلب ارسلان به شکار رفته بود. به دهی از نواحی نیشابور رسید و گرسنگی بر وی غالب شد، مردی را دید که کشت خود را آب میداد. نزدیک رفت و پرسید: ای روستایی! آیا آب و نان همراه داری؟ کشاورز گفت: دارم، ولی نه برای تو! سلطان گفت: یاوه مگوی! اگر داری دو سه تا به من بده. روستایی جواب داد: یاوه تو میگویی که به من میگویی نان بده! سلطان دانست سختی و درشتی در وی تاثیر ندارد. از این رو کارد خود را از میان باز کرد و گفت: این را بگیر و چند عدد نان بده. روستایی گفت: به دکان طباخ ببر که اگر من از سر کشت بروم و فرار کنم، از کجا مرا مییابی؟! سلطان گفت: این کارد را به تو میبخشم. روستایی جواب داد: بهتر از این چیزی نداری که به من ببخشی؟ یا دست از سر من برداری؟! سلطان ناراحت شد و خواست برود. روستایی عنان اسب او را گرفت و بوسه داد و گفت: مرا ببخش، چون با تو شوخی میکردم! او را فرود آورد و دوید جامی آب حاضر کرد و بره شیر مستی را ذبح کرد. آتش افروخت و کباب کرد و برای او حکایتهای مضحک میگفت و سلطان میخندید. چون لشکر از دنبال او برسید، روستایی دانست او سلطان است. سر در پیش افکند و به کار خود مشغول شد. وقتی سلطان غذا خورد، به او گفت: باید به درگاه ما بیایی تا حق تو را به جای آورم! روستایی گفت: ما در عهد سلطان جهان آسودهایم و اینقدر خدمت، ارزش ندارد کسی مکافات آن کند و ما عادت نکردهایم از مهمان مزد بستانیم. سلطان از آن سخن بسیار خوشش آمد و انتظار کشید تا شاید روستایی به خدمت او بیاید، اما خبری نشد، روستایی بعدا هم به هیچ کس نگفت سلطان مهمان او بوده است.(جوامع الحکایات ص 211)
حق معلم
بزرگ داشتن او و مؤدب بودن در مجلس او و خوب گوش کردن به سخن اوست .
نباید صدایت را از او بلندتر کنی !
اگر کسی از او سؤال پرسید نباید تو جواب بدهی !
نباید در مجلس او با کسی صحبت کنی !
نباید پشت سر او غیبت کنی !
اگر کسی از او بدگویی کرد باید از او دفاع کنی !
زشتی هایش را بپوشانی و خوبیهایش را آشکار کنی !
«رساله حقوق امام سجاد علیه السلام »
نخستين مكاني كه از زمين آفريده شد، خانه خدا بود و بدين جهت مكه معظمه را كه كعبه در آن قرار دارد، «امالقري» ميگويند و آنگاه، از زير آن، ساير بخشهاي زمين گسترش پيدا كرد و به شكل و هيأت بعدي درآمد.
در روايات متعددي آمده است كه در بيست و پنجم ذي قعده، كعبه نصب شد، زمين گسترده شد، آدم (ع) هبوط كرد، ابراهيم خليل (ع) و عيسي مسيح (ع) متولد شدند و رحمت خدا پخش گرديد.
اما عبادات و طاعات بندگان روز دحوالارض بدين قرار است:
1- هر گروهي كه در اين روز براي ذكر پروردگارشان گرد هم آيند، پراكنده نميگردند مگر اينكه خواسته آنان داده شود. در اين روز، يك ميليون رحمت نازل ميشود كه 99 درصد آن براي ذاكرين و روزهداران اين روز و عبادتكنندگان اين شب خواهد بود.
2- امام رضا (ع) در حديثي فرمود: و في خمسة و عشرين من ذي القعدﺓ وضع الله البيت، و هو اوّل رحمة وضعت علي وجه الأرض فجعله الله عزّوجلّ مثابة للنّاس و أمناً. (خداوند سبحان در بيست و پنجم ذي قعده، كعبه را بنا نهاد و آن، نخستين رحمتي است كه در روي زمين قرار داده شد. پس آن را خداي سبحان، محل گردهمايي و خانه امني براي مردم قرار داد).
3- خواندن دو ركعت نماز در پيش از ظهر، كه در هر ركعت، يك بار سوره حمد و پس از آن پنج بار سوره والشمس (سوره ۹۱) و پنج بار سوره والضحي (سوره ۹۳) قرائت گردد. پس از سلام نماز، بگويد: لا حول و لا قوﺓ الاّ بالله العلي العظيم. سپس اين دعا را بخواند: يا مقيل العثرات، اَقِلني عَثرتي، يا مجيب الدّعوات، اَجِب دَعوَتي …
4- زيارت ثامن الحجج، حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) در اين روز، ثواب فراواني دارد.
«مریم دانش» خواهر این شهیده در این ارتباط در گفت و گو با محبوبه تنها 17 سال داشت و دانش آموز سال آخر دبیرستان بود که به خاطر اعتقادات قوی و باورهایی که به خدا داشت در جریان انقلاب اسلامی در راهپیمایی ها شرکت می کرد.
وی اظهار داشت: این شهیده در راهپیمایی 17 شهریور در میان تظاهرکنندگان بود که بر اثر اصابت گلوله نیروهای رژیم ستم شاهی به قلبش در حوالی چهار راه کوکاکولا به شهادت رسید.
نامبرده مهم ترین خصوصیت خواهرش را خلوص عنوان کرد و افزود: تقوای بالا، محبت، صمیمیت، شعور و رشد فکری بالا از دیگر خصوصیات این شهیده بود که در سن 17 سالگی به جای اینکه تابع احساساتش باشد تابع عقل، شعور و فهم خودش شد.
دانش تصریح کرد: اگر چه سن پایینی داشت اما همیشه در زمینه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی تفسیر قرآن، مذهبی و دینی مطالعات زیادی داشت .
وی با بیان اینکه محبوبه همیشه می گفت که هیچ تفاوتی میان زن و مرد در صحنه ها نیست، گفت: به خاطر این روحیه که داشت همیشه در گروه های انقلاب در مساجد و کتابخانه حضور داشت و جهت رشد فکری، اعتقادی و فرهنگی خود تلاش بسیار زیادی می کرد.
***دیدار با شهید باهنر یک شب قبل از شهادتش
خواهر این شهیده افزود: روز 16 شهریور که قرار بود فردایش به راهپیمایی برود به فکر عمیقی فرو رفته بود انگار که موضوع شهادتش به وی الهام شده بود و بسیار متفاوت تر از روزهای قبل بود.
وی با اشاره به این که خواندن قرآن یکی از اقدامات مثبتی بود که این شهیده با آن آرام می شد، افزود، آن روز تمام نگرانی اش متاثر از اتفاقاتی بود که رخ داده بود و درگیری ها بسیار ناراحتش کرده بود به همین دلیل ملاقاتی با شهید باهنر که همسایه ما بود در برنامه کاری آن روز خواهر شهیدم قرار داشت تا بتواند خودش را آرام کند.
***خواهر شهیدم طالب حقیقت بود
دانش گفت: خواهر شهیدم بسیار طالب حقیقت بود و روحیه جست و جوگری داشت که باعث شد تا آخر در صحنه انقلاب بماند و به شهادت برسد.
وی اضافه کرد: خواهرم همیشه به مادربزرگم که به نوه هایش می گفت ، الهی که پیر شوید ، اظهار می داشت که من دوست ندارم پیر شوم و در واقع شاید می دانست که روزی در اوج نوجوانی به شهادت می رسد.
مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) یاد همه شهدای 17 شهریور سال 1357 را در سالروز شهادت آن عزیزان گرامی می دارد.
«هو الحق» گزارش: حضور در مراسم عمامه گذاری طلاب برادر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شهرستان مرند زمان:08/06/1393 مکان: مسجد قیام برای اولین بار مراسم عمامه گذاری 15 نفر ازطلاب برادر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شهرستان مرند با حضور آیت الله حسینی بو شهری و با حضور امام جمعه محترم شهر جلفا حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا انتظاری و حاج آقا نعمت زاده برگزار گردید. این برنامه روحانی و معنوی با هماهنگی و زحمات بی شائبه امام جمعه محترم شهر حجت الاسلام والمسلمین برای اولین بار و با حضور جمع کثیری از طلاب و خانواده های ایشان برگزار گردید. کادر اداری حوزه خواهران و طلاب از طرف موسس محترم مدرسه حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا نعمت زاده دعوت شده و در این برنامه نورانی حضور یافتند. مراسم با قرائت آیاتی از کلام الله مجید توسط یکی از طلاب آغاز و با سخنرانی امام جمعه محترم شهر حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نعمت زاده ادامه یافت ،ایشان ضمن فرمایشات خویش سابقه حوزه علمیه در شهر مرند و آمار آموزش و فرهنگی حوزه علمیه اشاره کرده فرمودند ده هزار دانشجو در شهر مرند مشغول به تحصیل هستند که در مقابل سیصد نفر در حوزه علمیه صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در حال کسب علوم دینی هستند. در ادامه مراسم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی بوشهری ضمن گرامی داشت هفته دولت و تسلیت شهادت دو الگوی مدیر، رجایی وباهنر؛ ایشان از شخصیتهای برجسته مرند به آیت الله حجت و میرزاعلی اکبر مرندی ومیرزا باقر مرندی اشاره کرده از ویژگیهای اخلاقی آیت الله حجت برشمردند. فلسفه وجودی جلسه را آیت الله بوشهری عمامه گذاری جمعی از شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام)و سربازان امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) برشمرده و این برنامه را دارای برکت و معنویت برای این شهرستان بر شمردند و با استناد به این حدیث از امام رضا (علیه السلام) « خدابیامرزد کسانی که احیاگر مکتب ما هستندو اباصلت سوال کردچه کسانی مکتب شما را احیا می کنند؟آقا امام رضا(علیه السلام)فرمودند:کسانی که به حوزه ها می آیند علوم ما اهل بیت را یاد میگیرند،می اندیشند و می آموزند و عمل می کنندودر جامعه خدمت می کنند. تاکید نمودند باید شاغلین به تحصیل در علوم دینی حوزه ها افزایش یابد. امام رضا (علیه السلام)فرمودند:اگرفرهنگ ما درست به مردم عرضه شود همه از ما تبعیت می کنند. ایشان در ضمن سخنان خویش به تاثیر علما به خاطر اخلاص و دیانتشان و با خدا بودنشان بیشترین تاثیر را در اجتماع گذاشتند و تنها ملا شدن و درس خواندن کافی نیست باید با تواضع و فروتنی و با اخلاق و رفتار مردم را با دین واسلام آشنا کنند. کُونُو دُعاه النَاس بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم خدا ترسی و خداشناسی مثل علمای بزرگ در زندگیمان رنگ داشته باشد، در این صورت است که می توان برای جامعه ،مردم و مملکت اسلامی موثر بود. حجت الاسلام والمسلمین آقای حسینی بوشهری سخنانش را با حدیثی از حضرت علی (علیه السلام)کسی که برای خدا طلب علم کند از بابی به بابی در مقابل ذات کبریایی خدا احساس ذلت می کند، به پایان رساندند. در پایان مراسم حجت الاسلام والمسلمین آقای حسینی بوشهری 15 نفراز طلاب حوزه علمیه مرند راعمامه گذاری کردند.
«هوالحق» مکان: مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند زمان:18 لغایت23مرداد1392 – روزانه ساعت 8صبح لغایت 20 عصر مخاطبان:طلاب فارغ التحصیل ،ائمه جماعات، اساتید و کادر مدرسه موضوع: نقد عرفانهای کاذب مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)مرند دوره نقد عرفانهای کاذب را را برای طلاب در حال تحصیل برگزار کرد. دوره آموزشی نقد عرفانهای کاذب با هماهنگی موسس مدرسه حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نعمت زاده و مدیر و با حضور اساتید برجسته از قم ، روز شنبه 18/05/93 در مدرسهعلمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)مرند شروع و تا 23مرداد ماه از ساعت 8 صبح لغایت 20 عصر به مدت یک هفته ادامه یافت. دوره آموزشی نقد عرفانهای کاذب با حضور طلاب پایه های سوم و چهارو و پنجم و با حضور استادان محترم حجج الاسلام والمسلمین آقایان صدر ومحمدی هوشیار با موضوع شناسی عرفانهای کاذب آغازو ابعاد عرفان اسلامی از بعد عملی و نظری رابیان نمودند. حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا محمدی با معرفی آیین های باستانی ،اعمال و اعتقادات و اهداف و مراسم هریک را توضیح دادند. ایشان در ادامه انواع عرفانهای موجود را به عرفانهای کاذب شرقی و غربی تقسیم بندی نموده ،از انواع عرفانهای کاذب غربی به شیطان گرایی اشاره و روند تکامل شیطان گرایی در عصر حاضر را تبیین نمودند. کارگاه آموزشی عرفانهای کاذب عصر روز چهارشنبه به پایان رسید. ان شاالله در زمان اعلام شده بعد ازبرگزاری آزمون کتبی به حائزین شرایط گواهی معتبر اعطا خواهد شد.
«هوالحق» برگزاری دوره پژوهشی دو روزه در مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند مرداد 93 در روزهای سه شنبه و چهارشنبه 21 و 22 مرداد استاد مدعو دوره از قم آقای سید علی علوی برای طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)مرند به ویژه پژوهشگران به اهمیت و ضرورت پژوهش اشاره کرده و با توجه به وضعیت منطقه و مشکلات شیعیان و چالشهای اسلام وظیفه طلاب را در این امر خطیر حائز اهمیت دانستند. اهم برنامه های دوره به شرح ذیل اجرا گردید: 1- آشنایی با منابع اصیل شیعه و سنی و لزوم رجوع به منابع اصیل 2- آدرس دهی ورعایت امانتداری و آموزش آدرس دهی صحیح 3- معرفی نرم افزارها و آموزش بهره وری از آنها مانند نرم افزار مکتبه الشامله،جامع اتفاسیر و جامع احادیثی شیعه و.. 4- معرفی موضوعات جدید و کاربردی برای تحقیق 5- تاکید بر استفاده از فناوریهای جدید پژوهشی ، معرفی سایتهای مذهبی مورد استفاده و اطلاع رسانی سایتهای انحرافی برای پژوهش
روز اول فروردین ماه امسال، خانمی که موفق به دیدار نوروزی با سردار سرلشگر حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده بود، از او درخواست دستنوشتهای کرد تا برایش به یادگار بماند . بسمه تعالی خواهر بزرگوارم التماس دعا
سردار سلیمانی در اجابت به درخواست وی که همزمان با ایام فاطمیه مطرح شده بود، روی برگه یادداشتی کوچک، دستنوشتهای را به شرح زیر نگاشت:
لازم است به چند نکته عنایت بفرمایید:
اولاً شما منتسب به شخصیتی هستید که پایهگذار مقام زن در عالم خصوصاً در اسلام و بالاخص در تشیع است یعنی فاطمه اطهر(س) و دختر گرانقدرش زینب کبری؛ بنابراین شرط چنین راهروی را بجا آورید، خود را به صفات عالی آن بزرگواران در سیره و سیرت نزدیک کنید.
برادرتان سلیمانی
93/1/1
«هوالحق» گزارش تبلیغی مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (سلام الله علیها)مرند مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (سلام الله علیها)مرند به مناسبت ماه بندگی و استغفار و آغاز ماه مبارک رمضان طرح تبلیغ و تعلیم احکام و مسائل شرعی را اجرا کرد. طرح تبلیغ ماه رمضان با اعزام مبلغین خواهر به سطح شهر و روستاهای اطراف مرند از میان اساتید و خواهران طلبه فارغ التحصیل مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (سلام الله علیها)مرند به شهرهای یامچی و کشکسرای و مساجد شهر مرند و روستاهای اطراف اعزام شدند. طلاب خواهر هرروز در ایام مبارک رمضان و در ساعتهای مختلف با هماهنگی مدیریت و معاونت فرهنگی مدرسه با حضور گسترده خویش درهیأت و مساجد و پایگاههای شهری و روستایی در سطح شهر وروستاهای اطراف مرند رنگ و بوی خاصی را به ماه خدا بخشیدند. طرح تبلیغ امسال با موضوعهای مختلف و برنامه ریزی شده مبنی مباحث تربیتی و پاسخ به احکام و مسائل شرعی ، مباحث محرم و نامحرم ویادآوری بر یاد مرگ و قیامت و عمده مطالب بود.
کتاب «نیمه پنهان ماه» روایت همسر شهید مصطفی چمران از وی است که از زاویه دید همسر این شهید والا مقام تصویری از ایشان برای مخاطب ارائه نموده است.
غاده جابر در ابتدای این کتاب به آشنایی با چمران میپردازد و به یکی از برخوردهای چمران در قبال بیحجابی خود اشاره میکند: «یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد – اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم – خیلی خوشحال شدم و همانجا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت:
«بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.» از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآوری موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد – خودم متوجه میشدم – مرا به بچهها نزدیک کند. میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. انشاءالله خودمان یادش میدهیم.» نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آنچنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد. نُه ماه … نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.
*چه کار کردید که غاده شما را ندید
دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: «غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است… مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟»
غاده یادش بود چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.» دوستش فکر میکرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.
آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت: «شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟»
*برای مردم عجیب بود
مهریهام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت، یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت. برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها.
*نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم
مامان به اوگفت: «شما میدانید این دختر که میخواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبحها که از خواب بلند میشود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، کسانی تختش را مرتب کردهاند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آوردهاند و قهوه آماده کردهاند. شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور که در خانهاش هست.» مصطفی خیلی آرام گوش داد و گفت: «من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»
*خدا که میبیند
یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان – که لبنانی ها رسم دارند دور هم جمع میشوند – مصطفی موسسه ماند و نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچهها رفتهاند پیش خانوادههاشان. اینها که رفتهاند، وقتی برگردند، برای این دویست سیصد نفری که در مدرسه ماندهاند تعریف میکنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچهها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.» گفتم: «خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر خوردید.» گفت: «این غذای مدرسه است.» گفتم: « شما دیر آمدید. بچهها نمیدیدند شما چه خوردهاید.» اشکش جاری شد، گفت: «خدا که میبیند.»
*این بچه یک شیعه است
کمتر پیش آمد که خودروی قراضه غاده را سوار شوند، از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر بچهای که در خاکهای کنار جاده نشسته و گریه میکند، پیاده نشود. پیاده میشد، بچه را بغل میگرفت، صورتش را با دستمال پاک میکرد و میبوسیدش. آن وقت تازه اشکهای خودش سرازیر میشد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را میشناسد. مصطفی گفت: «نه، نمیشناسم. مهم این است که این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش میکشد و گریهاش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته.»
*در پناه خداست که ترکت میکنم
در اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود. خیلی وقتها دو روز یا چهار روز از مصطفی خبر نداشتم، پیدایش نمیکردم و بعد برایم یک کاعذ کوچک میآمد که «اَترُکُکِ لله» (در پناه خداست که ترکت میکنم). در لبنان هم این کار را میکرد، آنجا قابل تحمل بود. ولی یک بار در سردشت بودم، فارسی بلد نبودم، وسط ارتش، جنگ و مرگ، یک کاغذ میآید برای من «اَترُکُکِ لله» و میرفت و فقط من منتظر گوش کردن این که بگویندمصطفی تمام شد. همه وجودم یک گوش میشد برای تلقی این خبر و خودم را آماده میکردم برای تمام شدن همه چیز.
*اگر نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم
وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، غاده طاقت نمیآورد، میگفت: «بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی.» و مصطفی جواب میداد: «تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.» اما غاده که خیلی شبها از گریههای مصطفی بیدار میشد کوتاه نمیآمد، میگفت: «اگر اینها که این قدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید… مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.» آن وقت گریه مصطفی هقهق میشد، میگفت: «آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟»
*برو این مجسمه را بشکن
بعد از شهادت مصطفی، خواب دید مصطفی در صندلی چرخدار نشسته و نمیتواند راه برود. دوید، گفت: «مصطفی چرا این طوری شدی؟» گفت: «شما چرا گذاشتید من به این روز برسم؟ چرا سکوت کردید؟» غاده پرسید: «مگر چی شده؟» گفت: «برای من مجسمه ساختهاند. نگذار این کار را بکنند. برو این مجسمه را بشکن!» بیدار که شد نمیدانست مصطفی چه میخواسته بگوید. پرسوجو کرد و شنید که در دانشگاه شهید چمران اهواز، از مصطفی مجسمهای ساختهاند.
سوره قدر و امام زمان (عج)
شب قدر در هر سال و تا برپایی قیامت ادامه دارد، پس باید صاحب شب قدر که بعد از پیامبر اکرم(ص) اوصیاء معصوم آن بزرگوار هستند، نیز برای همیشه وجود داشته باشند، وگرنه فرشتگان بر چه کسی فرود آیند و کتاب تقدیر را نزد چه کسی بگشایند؟!
آیات سوره مبارکه قدر و روایات معتبری که در تفسیر آن وارد شده، استفاده میشود این است که فرشتگان در شب قدر، مقدرات یک سال را نزد «ولی مطلق زمان» میآورند و بر او عرضه میکنند. این واقعیت از نخستین روز خلقت بوده و بر نخستین پیامبر و وصی او نازل می شده و تا قیام قیامت ادامه دارد.(۱) زیرا زمین از نخستین روز آفرینش تا برپایی قیامت بیحجت نخواهد بود و خداوند در شب قدر، مقدّرات امور عالم را به وسیله ملائکه و روح که اعظم ملائکه است، نزد آن حجت بر زمین (خواه پیامبر باشد و خواه وصی او) میفرستد.
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است، به رابطه «شب قدر و امام زمان(عج)» اشاره کرده است که در ادامه میآید:
در صدراسلام، در زمان حیات رسول خدا(ص)، محل نزول فرشتگان آستان آن حضرت بوده است و این امر مورد قبول همگان است و پس از آن حضرت به محضر امیرالمؤمنین(ع) و سپس ائمه اطهار(ع) یکی پس از دیگری و امروزه به محضر امام زمان حضرت ولی عصر مهدی موعود(عج) نازل میشوند و در هر سال تکرار میشود و انقطاعی ندارد، چنان چه از ظاهر آیه شریفه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ» نیز تداوم این امر استفاده میشود، زیرا «تنزل» فعل مضارع بوده که دلالت بر استمرار و پیوستگی دارد، یعنی فرشتگان و روح، پیوسته و همواره فرود میآیند.(۲)
رشیدالدین میبدی مفسر معروف اهل سنت میگوید: برخی گفتهاند: این شب قدر در روزگاران پیامبر اکرم(ص) بود، سپس از میان رفت، اما چنین نیست، زیرا که همه اصحاب پیامبر(ص) و علمای اسلام معتقدند که شب قدر تا قیام قیامت باقی است.(۳)
عالم جلیلالقدر، طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان نیز روایتی را از ابوذر غفاری نقل میکند که گفت: به رسول خدا(ص) گفتم: ای پیامبر، آیا شب قدر و نزول فرشتگان در آن شب، تنها در زمان پیامبران وجود دارد و چون پیامبران از دنیا رفتند، دیگر شب قدری وجود ندارد؟ فرمود: بلکه شب قدر تا قیام قیامت هست.(۴)
در اصول کافی در ضمن حدیثی از قول امام صادق(ع) چنین آمده است: علی(ع) غالباً میفرمود: که هر گاه دو تن از اصحاب نزد پیامبر بودند و آن حضرت سوره «قدر» را با خشوع و گریه تلاوت میکرد، میگفتند: چه قدر در برابر این سوره حساسی؟ میفرمود: این حساسیت برای چیزی است که چشمانم(فرشتگان را در شب قدر) دیده و دلم(بیان هر امر حکیم را در آن شب) فهمیده و پس از من جان این مرد اشاره به (علی(ع)) آن را دریافت خواهد کرد. آنها میگفتند: تو چه دیدهای و او چه خواهد دید؟ پیامبر(ص) در پاسخ آنها روی خاک مینوشت: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ» آنگاه میفرمود: پس از اینکه خدای متعال فرموده است: مِّن کلِّ أَمْرٍ آیا چیزی باقی خواهد بود؟ میگفتند: نه، میفرمود: در شبهای قدر بعد از من هم آن امر نازل میشود؟
میگفتند: آری! میفرمود: بر چه کسی نازل میشود؟ میگفتند: نمیدانیم، پیامبر(ص) دست بر سر من میگذاشت و میفرمود: اگر نمیدانید، بدانید، آن شخص پس از من این مرد است.(۵)
بنابراین وقتی شب قدر در هر سال و تا برپایی قیامت ادامه دارد، پس باید صاحب شب قدر که بعد از پیامبر اکرم(ص) اوصیاء معصوم آن بزرگوار هستند، نیز برای همیشه وجود داشته باشند، چنان چه در احادیث وارد شده است.(۶) وگرنه فرشتگان بر چه کسی فرود آیند و کتاب تقدیر را نزد چه کسی بگشایند و مجاری امور را به اذن خدا به چه کسی، بسپارند؟ همان گونه که قرآن تا قیام قیامت هست، حجت خدا در زمین نیز باید وجود داشته باشد و معلوم است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) این منصب و مقام به اوصیای او واگذار شده است.
علی(ع) درباره وجود شب قدر در هر سال و وجود حجت خدا و صاحب آن شب در هر عصر فرمود: انّ لیلة القدر فی کلّ سنةٍ و انه ینزل فی تلک اللیلة امر السنة و ان لذلک الأمر ولاتاً بعد رسول الله(ص)، شب قدر در هر سالی هست، در این شب امور همه سال (و تقدیرها و سرنوشتها) فرو فرستاده میشود، پس از درگذشت پیامبر(ص) نیز این شب صاحبانی دارد.
جالب اینجا است که در تفسیر حدیث ثقلین حتی اهل سنت نیز در مواردی به این حقیقت اعتراف کردهاند که وقتی قرآن برای همیشه تا قیامت هست باید از عترت پیامبر نیز که در این حدیث «عِدل» قرآناند کسی تا قیامت باشند، ابن حجر مکّی شافعی در کتاب «الصواعق المحرقه» می گوید: احادیثی که از پیامبر(ص) رسیده و در آنها تأکید شده است، بر پیروی از خاندان پیامبر و چنگ زدن به هدایت آنان، می فهماند که همیشه تا قیامت کسی از خاندان پیامبر وجود دارد که شایسته رهبری و هدایت است، چنان که قرآن نیز تا قیامت راهبر و هادی است و برای همین (که همیشه کسی از ایشان در جهان است) آنان سبب ایمنی و بقاء اهل زمین اند…».(۷)
حدیث ثقلین علاوه بر اثبات اصل امامت، تداوم آن را نیز اثبات میکند، زیرا در حدیث تصریح شده که قرآن و عترت ابداً قابل جدایی نبوده و از هم جدا نمیشوند و تا قیامت که در حوض کوثر بر رسول خدا وارد شوند، از هم جدا نمیشوند.
وقتی قرآن تا قیامت باقی است، قهراً عترت نیز باقی خواهد بود، لذا تمسک به هر دو لازم است و تفرقه بین آن دو باعث ضلالت و هلاکت میشود و اگر رهبر و امام و پیشوایی از عترت در زمین نباشد، مقدّرات امور هر سال در شب قدر بر چه کسی نازل شود؟ و ملائکه بر چه کسی نازل میشوند؟
مرحوم میرحامد حسین قدّس سرّه نیز از همین طریق، حدیث ثقلین را نه تنها دلیل بر امامت علی(ع) و امامت ائمه اثنا عشر(ع) به طور عموم گرفته است، بلکه آن را به طور اخص، دلیل بر امامت امام زمان(عج) گرفته است، چون بقای عترت با قرآن تا قیامت به وسیله حضرت ولی عصر(عج) خواهد بود، زیرا شهادت سایر ائمه(ع) مسلّم و قطعی است.(۸)
پس قرآن، شب قدر و وجود مقدّس انسان کامل که حجت خدا در زمین است، با هم ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی دارند و از مجموع آن چه گفته شد به روشنی معلوم شد که صاحب شب قدر در زمان ما حضرت ولی عصر حجت بن الحسن المهدی(عج) است و اوست که حجت خدا و وصّی اوصیاء و خلیفه رسول الله(ص) و معصوم از هر گناه و پلیدی است و تنها اوست که لیاقت چنین مقامی را دارد وگرنه مردم شأنیت و شایستگی چنین کاری ندارند که ملائکه یا ملک اعظم در شب قدر هر سال به نزد آنها فرود آیند و تقدیر امور را در محضر آنها انجام دهند، پس ناچار باید شخص معصوم و انسانی کامل به عنوان حجت و خلیفه خدا در زمین وجود داشته باشد تا این تقدیر امت و جهان در محضر او انجام گیرد، آن شخص یا پیامبر است یا وصی پیامبر و چون پیامبر اکرم و سایر جانشینان و اوصیا پیامبر اکرم(ص) رحلت کرده و از دنیا رفتهاند، قهراً باید حضرت حجه ابن الحسن(ع) زنده باشد و ملائکه بر او نازل شوند و تقدیر امور تا یک سال را رقم بزنند.(۹)
*پینوشتها:
۱. اصول کافی، کتاب الحجه، ج۲، باب فی شأن «انا انزلنا»
۲. سیمای آفتاب، ص۲۶۴، حبیب الله طاهری.
۳. کشف المراد، ج۱۰، ص۵۵۹.
۴. «جاءت الروایة عن أبی ذر أنه قال قلت یا رسول الله لیلة القدر هی شیء تکون على عهد الأنبیاء ینزل فیها فإذا قبضوا رفعت قال لا بل هی إلى یوم القیامة» (مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۱۸.)
۵. کافی، کتاب الحجه، باب فی شأن «انا انزلناه»، حدیث ۵،
۶. همان، حدیث ۷.
۷. به نقل از: عبقات الانوار، ج۳، ص۱۵۱، میرحامد حسین هندی(ره).
۸. همان، ص۶۵ـ۶۶.
۹. سیمای آفتاب، حبیبالله طاهری، ص۲۶۸.
***
چراغ قرمز اول رو که رد کرد بهشتی خیلی تحمل کرد چیزی نگه. دومین چراغ بود که دیگه صداش در اومد. گفت: اگه از این هم بگذری دیگه نمیشه پشت سرت نماز خواند. تكرار گناه صغیره… طرف با حالت حق به جانبی گفت: اینها قانون طاغوته، باید سرپیچی کرد. بهشتی با ناراحتی دست گذاشت رو داشبورد و محکم گفت: اینها قوانین انسانیه، عین انسانیت.
دختر 10 ساله بود که با پدر رفته بود آلمان. مجبور بود مدرسههای مختلط بره و همه بیحجاب. دخترم! فلسفه حجاب، اینه،اینه،اینه، … راحت همه رو گفته بود. بعد هم … خودت انتخاب کن! دختر انتخاب کرده بود! هر روز با حجاب میرفت مدرسه.
امام رضا عليه السلام فرمودند :
خداوند متعال فرمان داده سه فریضه همراه سه فریضه ديگر انجام گيرد:
1 ـ به نماز همراه زكات فرمان داده است،
پس كسى كه نماز بخواند و زكات نپردازد نمازش نيز پذيرفته نمى شود.
2 ـ به سپاسگزارى از خودش همراه سپاسگزاری پدر و مادر فرمان داده است،
پس كسى كه از پدر و مادرش سپاسگزارى نكند، خدا را شكر نكرده است.
3 ـ به تقواى الهى همراه صله رحم فرمان داده است
پس كسى كه صله رحم انجام ندهد تقواى الهى را هم بجا نياورده است.
جامعه شکل گرفته از رودخانهها و چشمههای کوچک خانوادههاست، اگر این چشمهها و رودخانهها گلآلود و مسموم باشد، آبش، آب مناسبی نباشد، نباید توقع داشت که آن دریا و آن اقیانوس هم آب خوبی داشته باشد، چون اقیانوس جامعه از چشمه خانواده پر میشود، اقیانوس جامعه از رودهای خانواده شکل میگیرد. مدارس، مراکز، دانشگاهها، شهرها، روستاها، اجتماعاتی هستند از خانوادههای مختلف تشکیل شده، به همین دلیل که اسلام توجه عمیقی به نهاد اجتماعی خانواده داشته است.
نبی مکرم اسلام(ص) میفرماید: بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد، بهترین شما کسی است که در خانواده خودش را خوب نشان دهد، بعضیها در بیرون از خانه خودشان را خوب نشان میدهند، در محیط کار خیلی عالی نشان میدهند، با همکار، با رفیق با دوست در کوچه در خیابان خوب هستند، اما در خانه خوب نیستند.
رسول خدا(ص) فرمود: خیر و شر شما را با خانوادهتان میسنجند، بهترین شما کسی است که خانوادهاش از او بیشتر راضی باشند، من که پیغمبر شما هستم، بهترین شما در همه جهات از جمله در رسیدگی به خانواده هستم. بعد فرمودند: مردها و افرادی که زنهایشان را تحقیر میکنند، لئیماند و آنهایی که خانوادههایشان را تکریم میکنند کریم هستند.
ملاک پستی و کرامت ملاک برتری و سقوط پیغمبر اکرم(ص) است که فرمودند: از زنهایشان بپرسید ببینید آیا مردان خانواده شان را تحویل میگیرند یا نه؟ زنهایشان را تکریم میکنند یا نه؟ آدمهای با کرامت، اهانت و تحقیر نمیکنند مگر آدمهای لئیم و پست، این ملاکی است که نبی مکرم اسلام(ص) به ما داده است، در سخن دیگری فرمود: «ملعون ملعون» دو بار لعنت کرد، مورد لعن است مورد لعن است، کسی که حق عیال و خانوادهاش را ضایع کند، حقش را نادیده بگیرد، بیتوجهی کند، اینها نکاتی است که در دین، آیات و روایات ما مطرح شده و هیچ نهادی، هیچ مرکزی، هیچ مذهبی به زیبایی اسلام و قرآن در مورد حقوق خانواده پیدا نمیکنید.
حجتالسلام والمسلمین ناصر رفیعی محمدی کارشناس دینی
آیتالله سید هبةالدین شهرستانی نقل فرمودند: «روزی در بیرونی منزل آخوند در نجف، در خدمت ایشان نشسته بودیم و این در ایامی بود كه نهضت مشروطیت در ایران شروع شده بود و مابین علما افتراق افتاده بود.
آن روز، سیدی به منزل آخوند آمد و به ایشان عرض كرد: من مقلد آیتالله سید كاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان شخص، فلان معامله را بكنم و مهر و امضا و اجازه سید كاظم یزدی را برای خریدار بردهام، ولی چون خریدار مقلّد شماست، قبول نكرد و به من می گوید: برو و اجازه آخوند را بیاور. استاد ما، آخوند، حرف او را قطع كرد و فرمود: برو از قول من به او بگو آخوند گفت: اگر تو واقعاً مقلد من هستی، باید مهر و امضای آقای سید كاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فوری اطاعت بكنی». [1]
گفتنی است، سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروةالوثقی از مخالفان مشروطه بود و یارانش آخوند را به واسطه مشروطهخواهی، بسیار ملامت میکردند.
حکایت زیر، اوج اخلاص و وارستگی آخوند را نشان میدهد و به اندازهای گویاست که از هرگونه توضیح بینیاز است:
«یکی از شاگردان آخوند خراسانی، در اوج اختلاف مشروطهخواهان و مخالفان مشروطه، از آخوند بریده و به طیف مرحوم سید کاظم یزدی میپیوندد. به همین هم اکتفا نمیکند و در مجالس عمومی و در محافل، بر ضد آخوند خراسانی، مطالب غلطی را عنوان و بیان میدارد و حتی آخوند را لعن و سب میکند و احترام استاد را اصلاً نگه نمیدارد.
روزی از روزها، عدهای از همشهریان این فرد، از شهر خود به عتبات آمده و در نجف بر این همشهریِ سیدِ خود، وارد میشوند. مردمِ آن شهر و از جمله این زوار، از مقلدین مرحوم آخوند هستند و در اینجا از سید درخواست میکنند، ترتیب ملاقات با مرجع تقلید خود را بدهد تا هم سۆالاتی را از مرجع خود بپرسند و هم هشتاد لیره طلا، سهم امام را به آخوند خراسانی بدهند.
صاحبخانه، مدام امروز و فردا میکند و علیرغم درخواستهای مکرر زوار دفعالوقت میکند تا اینکه زوار برای آخرین بار به او میگویند، وقت ما ضیق و تنگ شده و اگر امکان دارد سریعتر زمان ملاقات را معین کنید تا ما خدمت مرجع خود برسیم. در ضمن در این مدت متوجه شدهایم وضع مالی شما چندان تعریفی ندارد. لذا میخواهیم از جناب آخوند خراسانی بخواهیم تا هشتاد لیره را به شما بدهد تا سر و سامانی به این وضع مفلوکانه خود بدهید.
صاحبخانه که میبیند با دفعالوقتِ بیشتر، زوار از اختلاف او با آخوند خراسانی مطلع میشوند و مسلماً مرجع خود را فدای همشهری خود نمیکنند، از طرفی هشتاد لیره از دست میرود، مجبور میشود برای رسیدن به حضور آخوند، وقت ملاقاتی بگیرد.
مرحوم آخوند غیر از درس فقه عمومی، دو ساعت به غروب مانده هم درس فقه خصوصی، در منزل، برای حدود سیصد تن از شاگردان برگزیده خود داشتند و بعد از فقه خصوصی در بیرونی خانه، یک ساعت به غروب مینشستند و در این زمان، ارباب رجوع به ایشان مراجعت میکردند.
فاصله منزل ایشان تا حرم، چندان زیاد نبود. لذا نماز مغرب و عشا را در حرم و به جماعت برگزار میکردند و سپس برای درس اصول به مسجد طوسی تشریف میبردند.
سید، در یک ساعت به غروب مانده، همراه همشهریانش با اکراه و خوف به محضر آخوند میرود. آخوند خراسانی به محضی که او را میبیند، به احترام او برمیخیزد و او را در کنار خود مینشاند و چون میفهمد این شخص لابد مجبور شده که بعد از قطع رابطه با استاد سابق به اینجا بیاید، به او میفرماید چه امری داشتید که اینجا تشریف فرما شدید؟
سید، قضیه همشهریهایش و سۆالهایشان و داستان هشتاد لیره را به آخوند میگوید که تصمیم آنها این است که با اجازه شما این وجه را به من بدهند. همشهریها هم کیسه پول را تحویل میدهند. آخوند به سید میفرماید: شما قبض رسید را نوشتهاید؟ سید قبض رسید را میدهد و آخوند امضا میکند و میخواهد مهر خود را در آورد تا آن را مهر نماید که یکی از حاضرین، به خیال اینکه مرحوم آخوند متوجه نیست که این شخص همان کسی است که علناً ضد آخوند تبلیغ میکند، رو به سید کرده، میپرسد: حال آقای طباطبایی (سید کاظم یزدی) چگونه است؟
آخوند، مهر خود را زمین میگذارد و میفرماید: امروز که از درس فقه بازمیگشتم، آقای طباطبایی را در بین راه ملاقات کردم و از احوالشان پرسیدم و اظهار سلامتی کامل کردند.
سپس آخوند، نامه را مهر میکند و به سید میدهد و میگوید: از این به بعد هر گاه امری داشتید، لازم نیست خودتان تشریف بیاورید. یکی از فرزندان را که بفرستید، کافی است.
بعد رو به همشهریانِ این سید کرده، میفرمایند: با وجود این شخص فاضل، لازم نیست شماها پیش بنده بیایید. از این به بعد هر چه سهم امام بود، به ایشان برسانید که دست ایشان، دست من است.
مرحوم آخوند، سید را موقع رفتن بدرقه و مشایعت میکند و تا درِ خروجی با او میرود. موقع برگشتن، رو به حاضرین میکند و میفرماید: من راضی نیستم، هیچکس از شاگردان، اصحاب و فرزندان من به آقای طباطبایی یزدی بد بگوید. اختلاف من و ایشان در مشروطهخواهی و مخالفت با آن مثل اختلاف دو فقیه در یک فرع فقهی است که یکی فتوا به حرمت و دیگری فتوا به وجوب میدهد. آیا مقلدینِ این دو فقیه، برای اختلاف فتوا باید یکدیگر و مرجع دیگری را لعن کنند؟
یکی از حاضرین ـ غیر از شخص اول ـ میگوید: آقا، صحبت فقط مربوط به فرع فقهی نیست. این شخص علناً به شما بد میگوید و سب میکند. آخوند خراسانی در جواب این شخص میفرماید: من کتب فقها را خوانده و بررسی کردهام، ندیدهام که هیچ کدام از آنها شرط استحقاق سهم امام را، محبت و ارادت به آخوند خراسانی ذکر کرده باشند! بنده این فرد را شخص فاضلی تشخیص دادهام و تا زمانی که تشخیصم همین باشد، وظیفه خودم میدانم از هیچ مساعدتی به ایشان مضایقه نکنم. ایشان هم طبق یقین و عقیده خود مرا لعن میکند.
راویان این حکایت نقل کردهاند که فردا در همان ساعت، قبل از غروب، سید دوباره، ولی این بار به تنهایی، به محضر آخوند آمد و دست آخوند را میبوسد و اظهار ندامت و پشیمانی از کارهایِ کرده، میکند.
مرحوم آخوند با مقداری تندی میفرماید: آقا، چرا برای هشتاد لیره عقیده خود را میفروشید؟ تشخیص شما معارضه کردن با من است و شما موظف به تکلیف خود هستید. از مخالفت با من دست برندارید و به وظیفه خود عمل کنید. من هم تشخیص دادهام که وظیفهام در برابر شما مساعدت و رفع نیاز است. نه جسارتهای شما به من باعث منع احسان به شما از جانب من میشود و نه احسان من به شما باید شما را از ادای وظیفه و تکلیف بازدارد. بفرمایید به وظیفه خود عمل کنید.
آن شخص میگوید، من از محضر آخوند بیرون آمدم، ولی از بس محبت آخوند در قلبم جا گرفته بود، گویی قلبم در جلسه جا مانده بود.
این یک نمونه از برخوردهای آخوند با شاگردان خود است. [2]
بسیاری از ما، حُسن برخورد با مخالفان و منتقدان را ابزاری برای تبدیل آنها به موافق و طرفدار میدانیم، اما از نظر آخوند، رفتار انسانی و اللهی، موضوعیت دارد و نه نگاه ابزاری و آلی.
گویا رفتارهای نیکو، برحسب سرشت او، خود به خود، از وی میتراوید و کار اصلی آخوند این بود که موانع درونیاش را برطرف کند تا فطرت اللهیاش به عطرافشانی طبیعیاش بپردازد و امانتهای اللهی را آلوده به دخالتهای نفسانی نکند.
پی نوشت ها:
[1] مرگی در نور، ص 95 ـ 96.
[2] میرزا عبدالرضا کفایی خراسانی.
منبع:
نویسنده:محمدمهدی نیک بین
سالروز قيام خونين 15خرداد را با ياد و خاطره شهداي گرانقدر آن روز گرامي مي داريم
قيام 15خرداد نقطه ي عطفي در تاريخ مبارزات ملت قهرمان ايران است، كه رهبري داهيانه ي امام خميني« قدس سره» و ياري روحانيان انقلابي در تداوم آن، طي يك دوره ي پانزده ساله، نقش اساسي داشته است. و در همه ي آن سال ها، سال روز 15 خرداد هيچ گاه در سكوت و خاموشي سپري نشد؛ زيرا كه 15 خرداد براي امت قهرمان و شهيد پرور ايران، از اهميت و اعتبار ويژه اي برخوردار بوده و خواهد بود. 15خرداد، روز قيام خونين مردم جان بركفي بود كه، به نام اسلام و براي اسلام به ميدان آمدند و عليه نظام ستمشاهي شوريدند. 15 خرداد روز آغاز نهضت مقدس اسلامي، روز عصيان عليه طاغوت و طاغوتيان و روزي بود كه ملت ايران زير بيرق اسلام گرد آمد و براي مقابله با دشمنان اسلام و قرآن وارد صحنه شد و پشت رژيم ستمشاهي را به لرزه انداخت.
در سحرگاه 15 خرداد سال 1342، دژخيمان رژيم ستمشاهي به خانه ي امام در قم يورش بردند و امام خميني« قدس سره» را كه سه روز پيش از آن، به مناسبت عاشوراي حسيني در مدرسه ي فيضيه، طي سخنان كوبنده اي پرده از جنايات شاه و اربابان امريكايي و اسراييلي او برداشته بود، دستگير و دور از چشم مردم به زنداني در تهران منتقل كردند. هنوز چند ساعتي نگذشته بود كه خيابانهاي شهر قم زير پاي مردان و زنان مسلمان و انقلابي كه به قصد اعتراض از خانه هايشان بيرون آمده و به حمايت از رهبرشان فرياد برآورده بودند، به لرزه در آمد. همين صحنه، در همان روز در تهران و چند شهر ديگر نيز به وجود آمد و مردم ايران با قيام گسترده ي خود نشان دادند كه خواستار برقراري حكومت اسلامي و پايان دادن به رژيم ستمشاهي هستند. به همين جرم بود كه گلوله هاي شليك شده از خشم و كينه ي حكومت شاه، قلب صدها مسلمان انقلابي به پا خاسته را در 15 خرداد 1342 نشانه رفت و آنان را به خاك و خون كشيد. بدين ترتيب، تاريخ ايران اسلامي و تاريخ مبارزات امت اسلامي، در روز 15 خرداد 1342 ورق خورد و فصل جديدي در كارنامه ي رويارويي مستضعفان با مستكبران گشوده شد.
از تعداد شهداي 15 خرداد آمار صحيحي در دست نيست. اما تعداد آنها را رقمي بين 5 تا 15 هزار نفر، تخمين زده اند. در تهران و قم و ساير شهرها دولت به دستگيري و محاكمه ي روحانيان و مردم ادامه داد. زندان ها از اقشار گوناگون مردم، پر شد و عده اي نيز محاكمه و اعدام شدند..
جريان 15 خرداد ظاهراً به نفع شاه تمام شد و امام تبعيد و تاريكي خفقان حاكم شد؛ اما در واقع 15 سال بعد شاه را از اين مملكت بيرون كرد و با رفتن او بار ديگر، خورشيد پر تشعشع اسلام طلوع كرد و مملكت را از ظلم و ستم رهانيد.
ياد و خاطره شهداي 15 خرداد براي همه ي تاريخ گرامي باد.
خاطره سیلی خوردن یکی از محافظان امام خامنه ای
در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی….چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد.
خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا. پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد. اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟»سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد. بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.
چه کنيم تا محبوب ديگران شويم؟
جذابيت و محبوب ديگران شدن، ويژگي ذاتي نيست که اراده و خواست انسان در کم و زياد شدن آن بي تأثير باشد، بلکه اکتسابي است و هر کس مي تواند با تلاش پي گير و ايجاد عوامل و زمينه ها، به آن دست يابد.
جذابيت و محبوب واقع شدن، غير از زيبايي ظاهري است. ممکن است فردي زيبا اما نامحبوب باشد. برعکس، ممکن است کسي اصلا زيبا نباشد اما جذبه و محبوبيتي فوق العاده داشته باشد. پس اين دو مقوله را بايد از يک ديگر جدا کرد.
اما عوامل تأثيرگذار در ايجاد محبوبيت عبارت اند از:
1-آراستگي ظاهر
بعضي فکر مي کنند ژوليده بودن يا لباس هاي عجيب و غريب پوشيدن و يا قيافه و آرايش هاي غير متعارف و غير معمول داشتن، باعث شيفتگي ديگران و ايجاد محبوبيت مي شود، حال آن که اين گونه نيست، بلکه مهم، مرتب و تميز و هم آهنگ بودن در عين سادگي است. تميزي بدن و لباس و مرتب و اتو کشيده بودن، تأثير رواني خاصي بر افراد مي گذارد. اين امر به حدي مهم است که حتي پدر و مادر ناآراسته و شلخته هم، نزد فرزندان خود جذبه و محبوبتي ندارند. به همين دليل فرزندان اين قبيل خانواده ها نوعا اگر فرد آراسته و مرتبي را ببينند جذب او مي شوند و چه بسا ممکن است از او تأثير منفي بپذيرند و يا به انحراف کشيده شوند.
بنابراين آراسته باشيد تا ارزشمند و محبوب شويد. در سيره ي نبي مکرم آمده است: هرگاه مي خواست با کسي ملاقات کند خود را مي آراست و عطر مي زد.
2- نرم و ملايم بودن
سخن گفتن همراه با ملايمت و نرمي، حرمت ديگران را پاس داشتن، خوش اخلاق بودن و مؤدب و متين برخورد کردن، باعث محبوبيت مي شود. برعکس، هتاکي و عصبانيت در گفتار و عمل باعث نفرت و فراري دادن اطرافيان مي شود.
اگر بنابر ضرورت احساس کرديد در جايي بايد خشن باشيد، بدانيد که اصل اولي، ملايمت و نرم خويي است و بايد پس از برطرف شدن حالت اضطرار و ضرورت، بار ديگر به فکر به کارگيري ملايمت براي نفوذ در دنياي ديگران باشيد.
با ادب را ادب، سپاه بس است
بي ادب با هزار کس تنهاست
3- خود را محترم دانستن و به ديگران احترام گذاشتن
بعضي از افراد هتاک و ناسزاگو هستند و از تحقير و تمسخر ديگران ابايي ندارند. طبيعتا اين افراد، محبوب ديگران نخواهند بود و اخلاق زشت و برخوردهاي تحقيرآميز آنان با ديگران علاوه بر بي شخصيت نشان دادن طرف، تأثير منفي در اطرافيان خواهد داشت و مايه ي نفرت و دوري دوستان و اقوام خواهد شد.
4- حق شناسي و تشکر از ديگران
انسان، موجودي اجتماعي است و آسايش زندگي او به خدمات متقابل افراد به يک ديگر بستگي دارد. بر اين اساس، در يک چرخه ي عمومي، ضمن اين که هر فرد براي برطرف کردن نياز ديگران تلاش مي کند، ديگران نيز به رفع نيازهاي او مي پردازند. در چنين وضعيتي است که اخلاق شکرگزاري شکل مي گيرد و اسلام چنين اخلاقي را توصيه مي کند.
از جمله آثار پاسداشت ديگران و تشکر از خدمات آنان، ايجاد محبت است. به هر ميزان که انسان، قدرشناس ديگران باشد به همان ميزان محبوب خواهد شد.
5-آغاز به سلام
پيش دستي در سلام، از محسنات اخلاقي است که بزرگان دين، مخصوصا پيامبر گرامي اسلام(ص) همواره به آن عمل مي کردند و ديگران را به آن فرا مي خواندند. تأثير سلام در ايجاد محبوبيت بر کسي پوشيده نيست و همه ي ما آن را بارها تجربه کرده ايم و نيازي به توضيح نيست.
در ادامه - به سبب مجال اندک - بعضي ديگر از مهارت هاي لازم را براي نفوذ در ديگران و ايجاد محبوبيت فهرست وار ذکر مي کنيم:
6-گذشتن از لغزش هاي ديگران؛
7- هديه دادن و پاسخ دادن به هديه ي ديگران؛
8- اظهار کردن دوستي خود به ديگران:
اظهار دوستي با کلمات، عامل مهم نفوذ در قلب هاست؛
9- تعريف کردن از کساني که کار خوبي انجام مي دهند، چرا که ستايش، در نفس انسان اثر مي گذارد. البته ستايش نبايد زياده از حد باشد که اثر معکوس خواهد داشت و چاپلوسي تلقي مي شود؛
10- متواضع بودن:
فروتني باعث رفعت مقام و جلب محبوبيت است و خود بزرگ بيني و برتري طلبي، مايه ي نفرت و فراري دادن ديگران؛
زراه خاکساري کسب عزت کرده ام صائب
که چون خورشيد، هم بالاي سر، هم زير پا باشم(1)
11- به جاي عيب جويي از ديگران، به اصلاح عيب هاي خود پرداختن؛
12- نصيحت ديگران در مواقع لازم با حفظ آبروي آن ها؛
13- سکوت به موقع و گوش دادن به حرف هاي ديگران: اصولا مردم کسي را که به حرف آن ها گوش مي دهد بيشتر از آدم پرحرف، دوست دارند؛
14- پرهيز از منت گذاشتن و منتظر تشکر نماندن؛
15- ايمان و عمل صالح در ايجاد محبت تأثير بسزايي دارد. در قرآن کريم مي خوانيم: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا؛ (2) خداوند رحمان کساني را که ايمان آورده اند وکارهاي شايسته کرده اند، محبوب همه مي گرداند.»
پي نوشتها:
1- صائب تبريزي.
2- مريم(19) آيه ي 96.
منبع: مجله ي معارف اسلامي شماره 71
چگونگی داشتن تمركز ذهن در نماز؛ حجتالاسلام والمسلمین انصاریان | 1393-1-5 |
نماز فرصتی است تا بنده با مولای خود سخن بگوید و تا اوج بندگی به پرواز در آید. به نقل از سایت ستاد اقامه نماز |
موضوع: عترت و قرآن عناصر محوري حضور قرآن در نهج البلاغه به نقل از سایت اسراء از مقالات آیت الله جوادی آملی
عنوان: قرآن در نهج البلاغه
عناصر محوري حضور قرآن در نهج البلاغه و رهنمود نهج البلاغه دربارهٴ قرآن را سه ركن اساسي تشكيل ميدهد:
1. تطبيق محتواي نهج البلاغه با مضمون قرآني و تعليل مطالب آن با آيات كتاب خدا و ظهور مطالب قرآني در سخنان علي بن ابيطالب(عليهالسلام).
2. استشهاد اميرالمؤمنين(عليهالسلام) به آيات خاص قرآن و تمسّك آن حضرت(عليهالسلام) در موارد مخصوص به بخشي از آيات الهي قرآن حكيم.
3. تعريف، ترغيب و تبيين حقيقت قرآن كريم از زبان علي بنابيطالب(عليهالسلام) در نهج البلاغه.
تفاوت جوهر عنصر محوري در موارد اول و دوم، با عنصر محوري در مورد سوم، آن است كه آن دو محور از درون با قرآن كريم ارتباط دارند؛ ولي ديگري از بيرون با آن پيوند مييابد؛ لذا، ميتوان دو عنصر قبلي را از سنخ تفسير قرآن و تشريح مفاهيم قرآني دانست و عنصر سوم را از سنخ علوم قرآني و معرفت مبادي آن محسوب كرد. به تعبير ديگر، محصول در محور اول و دوم اين است كه قرآن چه ميگويد و محور سوم ميگويد كه قرآن چيست و چگونه فهميده ميشود.
گرچه در عنصر محوري دوم، سخن از استشهاد به بعضي از آيات قرآن كريم است، هيچ منافاتي با عنصر محوري اول كه تمام معارف نهجالبلاغه را منطبق با تصريح يا تلويح قرآني و يا استنباط شده از جمعبندي آيات آن ميداند، ندارد؛ زيرا صرف استدلال نكردن با آيات قرآني در غير موارد شاهد آوردن، مستلزم بيگانگي مطالب نهج البلاغه با مفاهيم قرآني نخواهد بود.
چون اين شاهد آوردن، بر اثر ضرورت يا درخواست سائلان و مانند آن صورت گرفت و هرگز مفيد حصر نيست تا دلالت كند بر اينكه، هماهنگي مطالب نهجالبلاغه با قرآن فقط در موارد ياد شده است. گرچه ممكن است شناخت دروني و بيروني برخي از كتابها يا بعضي از فنون علمي با هم فرق وافر داشته باشد، امّا نميتوان شناخت بيروني كتاب مخصوص يا فن خاص علمي را با استناد به متن آن تأمين كرد.
ليكن قرآن كريم اين ويژگي را دارد كه برابر آن ميتوان قرآن شناسي پيشين و قرآن شناسي پسين را با بررسي محتواي خود قرآن تأمين كرد؛ زيرا قرآن كلام و كتاب خداوندي است كه ظاهر و باطن و اوّل و آخر است؛ به اين معنا كه ظهور او عين بطون وي و بطون او عين ظهورش است[1]؛ همانگونه كه اوّل بودن او عين آخر بودنش و آخر بودنِ وي، عين اوّل بودنِ اوست،[2] و اگردرون و بيرون متكلم و صاحب كتابْ عين هم باشد، درون و بيرون كلام و كتاب او نيز بيگانه از هم نخواهد بود؛ لذا، ميتوان با تدبّر در درون قرآن كريم، هم مفاهيم قرآني را استنباط كرد و هم علوم قرآني را صيد كرد؛ به تعبير ديگر، هم فهميد كه قرآن چه ميگويد و هم فهميد كه قرآن چگونه ميفهماند.
حضرت علي(عليهالسلام)، به دليل احاطه تام بر قرآن كريم، گذشته از اينكه عنصر محوري اول و دوم قرآن شناسي را ارائه فرموده است، عنصر محوري سوم قرآنشناسي را نيز به خوبي به ديگران كه از بيرون درباره اين كتاب سترگ آسماني به بحث مينشينند، آموخته است. در طي مباحث كوتاه آينده، جداگانه به اين مطالب اشاره ميشود.
آنچه در اين مقدمه مطرح ميشود، تبيين حريم بحث در اين رساله مختصر است و آن اينكه دو عنصر محوري اول و دوم از مدار كلام كنوني خارج است و آنچه رسالت اين رساله را تعيين ميكند با گفت و گو درباره عنصر محوري سوم از ديدگاه نهج البلاغه است كه معرفت قرآن از بيرون با ديدگاه كتاب مزبور باشد.
مطالبي كه در فصول آينده ارائه ميشود، بخشي از آن راجع به اهلبيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) به ويژه عليبن ابيطالب(عليهالسلام) در قرآن شناسي و برخي از آن ناظر به سخنان اميرالمؤمنين(عليهالسلام) درباره چگونگي قرآن است و از هر دو بخش نمونه مختصري ارائه ميشود كه به منزله فهرست اجمالي معارف حضرت علي(عليهالسلام) درباره كتاب الهي است.
فصل يكم.
انسان كامل، قرآن تكويني است
حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) مصداق بارز انسان كامل و خليفه تامّ الهي است. چنين انساني به همه حقايق جهان امكان كه همان مجالي اسماي حسناي خداوند و مظاهر صفات علياي اويند، آگاه است و به استناد آيه كريمه ﴿و عَلّمَ ادمَ الأسماءَ كُلّها ثمّ عَرضَهُم علي الملائكةِ فقال أنبئوني بأسماءِ هؤلاءِ إن كُنتمْ صادقين﴾.[3]
انسان كامل كه همان مقام رفيع آدميت تامّ است، نه شخص خاصّ آدم(عليهالسلام) همه اسماي تكويني الهي را، به علم شهودي، نه حصولي، دارد و چنين علمي با يافتن معلوم همراه است.
احاطه انسان کامل بر اسماي حسناي الهي
لذا تمام نامهايي كه مجالي اسماي حسناي خداوند است، مشهود و محاط خليفه الهي خواهند بود و چنين وجدان، احاطه كتاب بر مكتوب است. از اين جهت، اگر هر موجودي را كلمه، آيه، يا سوره خاص بدانيم، انسان كامل كه كون جامع است تمام كلمات، آيات و سُوَر جهان را دارد و حقيقت چنين خليفة اللهي، همان كتاب جامع خداوندي است.
با بررسي اينكه الفاظ براي ارواح معاني وضع شدهاند، نه براي مصاديق مادّي آنها، گرچه هنگام وضع الفاظ معهود و متعارف غير از مصاديق مادّي براي واضع چيز ديگري معلوم نبوده است، اطلاقِ عنوان كلمه، كتاب، و مانند آنها بر موجود عيني از قبيلِ عقل، نفس، آسمان، زمين و نظاير آن مَجاز نخواهد بود و اگر نزد توده مردم هم چنين اطلاقي مَجاز باشد، نزد خواص كه اصطلاح ويژه خود را دارند، كلمات ياد شده در نظر آنان با وضع تعيّني يا نقل يا اشتراك و مانند آن، معناي عام پيدا كرده است و هرگز نزد اين محقّقان، اينگونه معارف ياد شده مجاز نخواهد بود.
لذا، آنچه شيخ محمود بن امين الدين عبدالكريم بن يحيي شبستري تبريزي از مشاهير قرن هشتم هجري فرموده است، حقيقت است؛ نه مَجاز، و بدون تكلف ادبي قابل پذيرش؛ زيرا وي چنين سروده است:
به نزد آنكه جانش در تجلّي است ٭٭٭٭ همه عالم كتاب حق تعالي است
آنچه سيّد علي بن محمد بن افضل الدين محمد تركه خجندي، ملقّب به صائن الدين و مكنّا به ابو محمد، از مشاهير قرن نهم هجري در شرح بيت مزبور فرموده است، صائب نيست؛ زيرا وي در شرح بيت ياد شده، چنين فرموده است: «… همه عالم از تحت ثري تا وراي فلك، كتاب حق است به تقدير حذف مضاف؛ يعني مثل كتاب حق است… » [4]؛ زيرا عنوان جوهر، عَرَض، إعراب، حروف و نظاير آن، اگر هم به لحاظ اصل وضع حقيقت نباشد، در اصطلاح كساني كه جان آنها در تجلّي استْ بدون تجوّزِ در كلمه يا مَجاز در إسناد، ميتوان هر موجود عيني را كلمه، كتاب و آيه الهي دانست.
از اين جهت يعني صحّت اطلاق عنوانهاي ياد شده تدوين، سهم بيشتري از تكوين ندارد و تكوين كمتر از تدوين سهيم نيست؛ بلكه سهم كتاب تكويني، بيش از بهره كتاب تدويني است؛ زيرا سهم مصداق كاملْ بيش از سهم مصداق غير كامل است، از لحاظ اندراج تحت معناي جامع و انطباق مفهوم عام بر مصداق.
جناب شبستري، در همين راستا، فرمودهاند:
به آخر گشت پيدا، نفس انسان ٭٭٭٭ كه برنس آمد آخِر، ختم قرآن
يعني همان طور كه در نظام تكوين به لحاظ قوس نزول، اوّل عقل، دوم نفس كل و در آخِر نفسِ انسان پديد آمد، از جهت ترتيب آيات تدويني نيز انسان، در پايان قرآن قرار گرفت: ﴿قل أعوذ برب الناس ٭ ملك الناس ٭ إله الناس… ٭ من الجنّة و النّاس﴾.[5]
يعني آنچه در اوايل و اواسط قرآن كريم آمد، ناظر به مقام كون جامع و عيني همه اسماي الهي نيست. تنها انسان است كه واجد همه اسماي حسناي الهي و صفات علياي خداوندي است، و در آخِر قرآن به عنوان مربوب مخصوص خداوند مطرح ميشود.
كسي كه از راه كتاب تدويني، پي به كتاب تكويني ميبرد، بهره حصولي خواهد يافت؛ ولي كسي كه از راه كتاب تكويني به اسرار كتاب تدويني ميرسد، نصيب او علم شهودي خواهد بود.
اهل بيت (عليهم السلام) بهترين معرف قرآن
با بيان گذشته، معلوم ميشود بهتر از اهل بيت عصمت كه اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، سيّد اولياي خدا و خلفاي الهي است، كسي نيست كه قرآن را از بيرون معرفي كند؛ همانگونه كه در تبيين محتواي دروني قرآن نيز هيچ چيز يا هيچكسي بهتر از آنها نخواهد بود و اگر درباره خود قرآن جستواجو شود، آن هم چون همتاي انسان كامل است، در حكم خود انسان كامل است؛ نه برتر از او.
گرچه در عالم ملك و در نشئه تكليف، مراحل نازل انسان ملكوتي و كامل، تابع حقيقت قرآن خواهد بود، ولي در ارزيابي بايد حساب هر مرحله از قرآن را با مرحله خاص از مقامهاي رفيع انسان كامل، به دقّت بررسي كرد.
براي تذكّر، برخي از تعبيرهاي اهل معرفت درباره اطلاق كتاب بر موجود تكويني بازگو ميشود.قيصري (متوفاي 751ه.ق)، در فصل پنجم از مقدمه شرح فصوص ابن عربي، فرموده است: «بايد معلوم باشد كه همه عوالم از كل و جزئي، كتابهاي الهياند؛ چون به كلمات تامّهٴ آنها احاطه دارند. عقل اوّل و نفس كلّي، دو كتاب الهياند و گاهي به عقل اول، امّ الكتاب گفته ميشود».[6] و اين شعر را در چند مورد كتاب[7] خود به حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) نسبت ميدهد:
فأنت الكتاب المبين الذي ٭٭٭٭ بأحرفه يظهر المُضمَر
چنان كه مرحوم فيض كاشاني نيز آن را در صافي به اميرالمؤمنين(عليهالسلام) منسوب ميداند و چنين ميفرمايد:
«اطلاق كتاب، بر انسان كامل، در عُرف اهل اللّه و اولياي خاص او شايع است».[8]
محمد بن حمزه فناري (761 ـ 834) از مشاهير قرن هشتم و نهم در شرح مفتاح الغيب، صدرالدين محمد بن اسحاق بن يوسف بن علي قونوي (606 ـ 673) از بزرگان قرن هفتم هجري، چنين فرموده است: كتاب دو قسم است: فعلي و قولي؛ آنگاه قرآن كريم را ترجمه حقيقت رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) معرفي كرده و حديث «كان خُلُقه القرآن» را اشاره به آن دانسته است.[9]
صدرالدين قونوي در فكوك، سرّ نامگذاري انبياء(عليهمالسلام) به كلمات و نيز سرّ نامگذاري حق سبحانه و تعالي ارواح بلكه موجودات را به اين نام (كلمات)، موقوف بر شناخت چگونگي ايجاد و ماده كه آفرينش از آن و به توسط آن و در آن واقع ميشود دانست و اظهار داشت كه اصول آن را در تفسير «فاتحة الكتاب» و در كتاب نفحات ياد كردهام؛ آنگاه راز اجمالي آن را در اين دانست كه خداوند از تأثير ايجادي خويش به عنوان قول، ياد كرده است[10]؛ ﴿إنّما قولنا لشيء إذا أردناه أن نقول له كن فيكون﴾ [11]؛ يعني اگر ايجاد، همان قول و تكلّم است، پس موجود همان مَقُول و كلمه خواهد بود.
قونوي در نفحات چنين ميگويد: هر كدام از موجودات كه در علم حق متعالي، تعيّن علمي يافت و هنوز به صبغه وجودي مُنضَبِق نشد، حرف عيني ناميده ميشود و به اعتبار تعقّل آن با لوازم خاص قبل از صِبغه ياد شده، كلمه غَيْبي ياد ميشود و به اعتبار ظهور حق سبحانه به وسيله آنها و انسحاب و جريان حكم تجلّي بر آنها و بر لوازم آنها كلمه وجودي ناميده ميشود و به اعتبار، موجودات، كلمات خداوندند و نامها در اثر اختلاف اجناس، انواع و سپس اشخاص، مختلف خواهد بود.[12]
جامعيت انسان کامل
چون انسان كامل، جامعِ همه كمالها و نيز تمام كلمهها خواهد بود، ميتواند بگويد: «اُعطيت جوامع الكلم» [13]؛ چنانكه درباره رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) وارد شد و نيز آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره اميرالمؤمنين(عليهالسلام) فرمود: «أُعطي علياً جوامع العلم»[14]. گرچه همان عنوان جوامع الكلم، كافي است؛ زيرا مقام انسان كامل، بيش از يك حقيقت نيست و در نشئه ملك، برابر آيه 60 سوره آلعمران ﴿و أنفسنا و أنفسكم﴾ وجود مبارك علي بنابيطالب(عليهالسلام) همان روح مطهّر رسولاكرم و گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خواهد بود.
غرض آنكه حقيقت انسان كامل، طبق شهادتِ صاحب نظران انسانشناس، همان كتاب جامع و مهيمن بر ساير كتابها، كلمهها و موجودهاست؛ زيرا وي مظهر اسم (اللّه) اعظم است و اما ديگر موجودها مظهر اسماي ديگر.
قونوي در مواردي از فكوك به اين مطلب پرداخت كه قلب انسان كامل، مستواي اسم اللّه است كه آن اسم ذات ميباشد.[15] انسان كه كون جامع است، خليفه خداوندي است كه محيط به تمام اشياست؛ زيرا خليفه بايد خلأ «مستخلف عنه» را پر كند و اگر «منوب عنه» هيچ خلأ نداشت، خليفه او مظهر محيط بودن او خواهد بود و مظهر خداوند محيط، همانا كون جامع است.
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) هم شمّهاي از فضايل مردان الهي را كه به مَنصب ملكوتي خلافت خداوند نايل آمدند، چنين بازگو ميفرمايد: «…هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المُترفونَ و أُنِسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها مُعلّقة بالمحلّ الأعلي، أُولئك خلفاء اللّه في أرضه و الدُّعاةِ إلي دينه. آه آه! شوقاً إلي رؤيتهم».[16]
محدود نبودن قلمرو خلافت خليفه خدا
منظور از خلافت در زمين اين نيست كه قلمرو خلافت او محدوده زمين است؛ بلكه مراد آن است كه گرچه منطقه خلافت او بسيار وسيع است، وجود مُلكي و عنصري او در زمين به سر ميبرد. حضرت علي(عليهالسلام)، از خود به عنوان خليفة اللّه و ولي اللّه ياد ميكند؛ همانگونه كه در بخشنامههاي رسمي خود كه براي كارگزاران امور مالي و صدقات مينوشت، چنين مرقوم ميفرمود: «ثم تقول: عباداللّه! أرسلني إليكم ولي اللّه وخليفته… » [17] و درباره انسان كاملي كه اين عنوان قابل إنطباقْ بر حضرت مهدي(عليهالسلام) ارواحنا فداه است، چنين فرموده است: «بقية من بقايا حجّته، خليفة من خلائف أنبيائه».[18]
بنابراين، جهان بيروني كتابي است صامِت و جهان دروني، يعني انسان كامل و خليفه الهي، كتابي است ناطق و قرآن تدويني كه رموز جهان بيرون را دربر دارد، انسان كامل، همه آنها را در نهان و نهاد خويش مشهود مييابد.
جناب شيخ محمود شبستري در اينباره در موارد مختلف از گلشن راز ميفرمايد:
جهان جمله فروغ نور حق دان ٭٭٭٭ حق اندر وي ز پيداييست پنهان
جهان انسان شد و انسان جهاني ٭٭٭٭ از اين پاكيزهتر نَبْوَد بياني
جهان آنِ تو و تو مانده عاجز ٭٭٭٭ ز تو محرومتر كس ديده هرگز
جهان را سر به سر در خويش بيني ٭٭٭٭ هر آنچه آيد آخِرْ پيشْ بيني
تذكر. گاهي عنوان خليفه بر خداوند سبحان، نسبت به عَبد سالك صالح متوكّل بر او اطلاق ميشود كه نظير عنوان مؤمن است كه هم بر خداوند اطلاق ميشود و هم بر بنده او و بحث آن در تبيين «المؤمن مرآة المؤمن» مطرح است. جريان اطلاق عنوان خليفه بر خداوند، در نهج البلاغه به صورت نيايش حضرت علي(عليهالسلام) هنگام عزم بر سفر چنين آمده است: «اللّهم أنت الصاحب في السفر و أنت الخليفة في الأهل و لا يجمعهما غيرك لأن المستخلف لا يكون مستصحباً و المستصحب لايكون مستخلفاً».[19]
آنچه اطلاق عنوان خليفه را بر خداوند، پيچيده ميكند، همانا اصالت او و فرعيت بنده اوست؛ بنابراين، چگونه تصور صحيحي براي خلافت اصل از فرع ميتوان داشت؟ و آنچه اطلاق عنوان خليفه را بر بنده نسبت به خداوند دشوار ميكند، نداشتن تصور درستي از خلافت نسبت به خداوندياست كه بر همه چيز احاطه دارد و هيچ ذرّه از او خالي نيست و او نيز از هيچ موجودي غايب نيست تا خَلف و وراي او تصور شود كه بنده او در غيبتش عهدهدار كار مخصوص او شود. البته، به طور اجمال، اين مسائل مورد اشاره قرار گرفت و علاج آن بازگو شد.
فصل دوم.
استحقاق علي بنابي طالب(عليهالسلام) براي معرّفي قرآن حكيم
استحقاق اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، براي بررسي ابعاد گوناگون قرآن، از دو جهت قابل اثبات است: يكي از آن جهت كه آن حضرت(عليهالسلام) از اهل بيت طهارت(عليهمالسلام) است و هرچه درباره استحقاق آن ذاتهاي مقدّس براي تحليل قرآن و معارف آن رسيده باشد، شامل حضرت علي(عليهالسلام) خواهد شد و ديگر، از جهت نصوص ويژهاي كه درباره صلاحيت علمي و عملي شخص آن حضرت(عليهالسلام) رسيده است. امّا از جهت اوّل، يعني ادلّه اولويت تعييني اهلبيت(عليهمالسلام) و استحقاق حتمي آنها براي تبيين علوم و مفاهيم قرآني، گذشته از حديث ثقلين كه سنّي و شيعه به سند و متن آن اذعان دارند، سخنان حضرت علي(عليهالسلام) درباره عظمت اهلبيت عصمت(عليهمالسلام) است.
زيرا آن حضرت در اينباره چنين فرموده است: «هُم مَوضِعُ سِرّهُ و لجأ أمره و عيبةُ عِلمه و موئل حُكمِهِ و كُهوفُ كتبه و جبال دينه؛ بهم أقام انحناء ظهره، و أذهب ارتعاد فرائصه» [20]، «لا يقاس بآل محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من هذه الأُمة أحدٌ و لا يسوّي بهم من جَرَتْ نعمتهم عليه أبداً. هُم أساس الدين و عماد اليقين… و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة».[21]
«بنا يُستَعطي الهُدي و يُستَجلي العَمَي» [22]؛ «فيهم كرائم القرآن وهم كنوز الرحمان إن نَطَقوا صَدَقوا و إن صَمَتوا لم يُسبَقوا» [23]؛ «هم عَيشُ العلم و مَوتُ الجهل. يخبركم حلمُهم عن عِلمهم و ظاهرهم عن باطنهم و صَمتُهُم عن حِكم منطقهم. لا يخالفون الحق و لا يختلفون فيه. هم دعائم الإسلام و ولائج الإعتصام. بهم عاد الحق إلي نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن مَنَبة. عَقَلوا الدين عَقلَ وِعايَة و رِعاية لا عقل سَماعٍ و روايةٍ؛ فإنّ
رواة العلم كثير و رعاته قليل» [24]؛ «ان اللّه تبارك و تعالي طَهَّرنا و عَصَمَنا و جَعَلَنا شهداء علي خلقه و حجباً علي عباده و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن مَعَنا لا نفارقه و لا يفارقنا».[25]
«فأين تذهبون و أنّي تؤفكون… و بينكم عِترة نبيّكم و هم أزمّة الحقّ و أعلام الدين و ألسِنةُ الصدق؛ فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن و ردوهم ورود الهيم العطاش، أيها الناس خذوها عن خاتم النبيين(صلّي الله عليه وآله وسلّم) أنه يموت من مات منّا و ليس بميّت و يبلي من بَلِي منّا و ليس ببالِ» [26]؛ «نحن شجرة النبوة و محطّ الرسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحِكم» [27]، «انّا صنائع ربّنا و الناس بعدُ صنائع لنا».[28]
فضايل علمي و عملي اهلبيت(عليهمالسلام) بيش از آن است، كه در نهج البلاغه گردآوري شده است، و هم مجموع آنچه در كتاب مزبور آمده، به مراتب بيش از آن است كه ما نقل كرديم.
يادآوري عظمت اهل بيت(عليهم السلام)
خلاصه آنچه تا كنون درباره عظمت اهلبيت(عليهمالسلام) يادآوري شده، عبارت است از:
1. خاندان معصوم رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) حامل اسرار خدا و صندوق دانش او و قرارگاه كتابهاي آسماني خدا و سلسله جبال دين اويند.
2. هيچكس از اُمّت اسلامي به اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) نميرسد و با آنها سنجيده نميشود. آنان پايه دين و ستون يقيناند.
3. به وسيلهٴ اهل بيت(عليهمالسلام) هدايت عطا ميشود و كوري باطني انسانها علاج ميشود.
4. حقيقتِ قرآنِ حكيم و آيات كريمه او درباره آنهاست و رموز آن در آنها مستقر است و اينان گنجهاي خداي رحماناند. اگر سخن بگويند، در گفتار خود صادقاند و اگر ساكت شوند، چيزي آنها را به سكوت محكوم نكرده است و مقهور هيچ مقام خارجي نبودهاند؛ بلكه چون خودشان صاحبان سخن و اميران كلاماند، سخن گفتنْ اسير آنان است و در اختيارشان قرار دارد. هر وقت مصلحت باشد، سخن ميگويند و هر زماني كه سخن گفتن مصلحت نباشد، ساكت خواهند بود.
5. آنها حيات دانشاند و علم به وسيله آنها زنده است. درباره حقّ، نه مخالفاند و نه مختلف و به وسيله آنان است كه حق به نصاب لازم خود بر ميگردد و باطل از جايگاهش بركنار ميشود. اينان، دين خدا را عاقلانه در خود جاي ميدهند و دستورهاي آن را رعايت ميكنند؛ نه اينكه فقط در محدوده گوش و زبان خود آن را فراگيرند.
6. خداوند آنان را از گزند گناه نگاه داشته و شاهدان اعمال بندگان خود قرار داده و آنها را با قرآن قرين و قرآن را با آنها همراه ساخته؛ به طوري كه هرگز قرآن را رها نميكنند و قرآن نيز آنان را رها نخواهد كرد.
7. هركس راهي جداي از راه خاندان پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را طي كند، گمراه است. زمامداران حقّ و پرچمهاي دين و زبانهاي صدق، حقيقتِ اهلبيت طهارت(عليهمالسلام) است و بايد آنها را به بهترين درجات قرآني منزل داد و همانند شتران تشنه كام، به كوثر زلال معرفت آنان وارد شد.
8. اگر حسب ظاهر، يكي از آنان بميرد، حقيقت ولايت و امامت او زنده است، و حقيقت او هيچگاه فرسوده نميشود.
9. اهلبيت طهارت(عليهمالسلام)، مخلوق و دست پرورده خداوند سبحاناند؛ ولي ديگران به اين منظور پرورده ميشوند كه از بركات و حسنات علمي و عملي آن ذاتهاي نوراني بهرهمند شوند.
اما از جهت دوم، يعني ادلّه اولويت تعييني شخص اميرالمؤمنين(عليهالسلام) نسبت به امّت اسلامي براي تبيين علوم و مفاهيم قرآني، سخنان آن امام همام(عليهالسلام) درباره شخصيت علمي خود اوست كه برخي از آنها در حضور رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و با تقرير آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) صادر شده است. حضرت علي(عليهالسلام) درباره خود چنين ميفرمايد: «اري نور الوحي و الرسالة و أشمّ ريح النبوّة» [29]؛ «إنّي لعلي يقينٍ من ربّي و غير شبهةٍ من ديني» [30]؛ «ما شككت في الحق مُذ
أُريته» [31]؛ «و انّ معي لبصيرتي ما لبّستُ و لا لَبِسَ عليّ» [32]، «انّ الكتاب لَمعي ما فارقته مذ صحبته» [33]؛ «بل اندمجت علي مكنون علم، لو بُحتُ به لاضطربتم اضطراب الارشيّة في الطوي البعيدة» [34] «فَاسْألوني قبل أن تفقدوني؛ فوالذي نفسي بيده لا تسألوني عن شيء فيما بينكم و بين الساعة و لا عن فئة تهدي مائة و تُضِلُّ مائةً الاّ أنبأتكم بناعقها و قائدها و سائقها و مُناخ ركابها و محطّ رحالها… » [35]؛ «اَنَا بطرق السماء أعلم منّي بطرُق الأرض» [36]؛ «ليس كل أصحاب رسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من كان يسأله و يستفهمه… و كان لا يمرّ بي من ذلك شيء الاّ سألتُ عنه و حفظته» [37]، «ألَم أعمَل فيكم بالثَقل الأكبر و أترك فيكم الثقلَ الأصغر».[38]
مناقب علمي و عملي حضرت علي(عليهالسلام) به مراتب بيش از آن است كه در نهج البلاغه آمده؛ زيرا سراسر اين كتاب شريف، بيانگر فضايل آن حضرت(عليهالسلام) است؛ چنانكه فضايل مزبور، بيش از منقول آن است.
عظمت علمي و عملي اميرالمؤمنين(عليه السلام)
خلاصه آنچه تا كنون درباره عظمت علمي و عملي حضرت علي(عليهالسلام) نقل شده، عبارت است از:
1. حضرت علي(عليهالسلام)، نور وحي و رسالت را با چشم ملكوتي خود ميديد، و بوي نبوّت را با شامّه دروني خويش استشمام ميكرد.
در نهان انسانِ صالح، حواس ديگري وجود دارد كه با شامه آن بوهاي غيبي را استشمام ميكند؛ مانند آنچه حضرت يعقوب(عليهالسلام) فرموده است: ﴿إنّي لأجد ريح يوسف لولا أن تفنّدون﴾ [39] و منظرههاي غيبي را ميبيند: ﴿كلاّ لو تعلمون علم اليقين ٭ لترونّ الجحيم﴾ [40] و صداي فرشتگان غيبي را ميشنود: ﴿إنّ الذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة ألاّ تخافوا و لا تحزنوا وَأبشِروا بالجنّة التي كنتم توعدون﴾.[41]
2. يقين به حق بودن اصول و فروع دين كه بين بندگان خدا كمتر وجود دارد، براي حضرت علي(عليهالسلام) حاصل بود و تحقّق آن از آسيب هر شبههاي مصون بوده است.
3. آن حضرت(عليهالسلام) معارف الهي را با چشم ملكوتي خود مشاهده كرد. نه تنها با تفكر حصولي از آنها آگاه شد، بلكه از همان لحظه ارائه ملكوت اشيا، با يقين به سر ميبرد و هرگز گرفتار شك نشده بود.
4. بينش الهي آن حضرت(عليهالسلام) با وي بوده و نه خود مورد تلبيس قرار گرفت و نه ديگران را در اشتباه قرار داد.
5. قرآن كريم، همراه با آن حضرت(عليهالسلام) بوده و هرگز او را رها نكرد.
6. علمي كه آن حضرت(عليهالسلام) داشت، اگر آن را اظهار ميكرد، مايه اضطراب و لرزش ديگران ميشد؛ آنطوري كه ريسمان در چاه عميق ميلرزد. فرمود: قبل از ارتحال من، هرچه خواستيد از من بپرسيد. قسم به كسي كه جانم در دست اوست! هرگز از بين حوادثي كه اكنون تا قيامت رخ ميدهد، چيزي سؤال نميكنيد و نه از گروهي كه صدها نفر را هدايت ميكند و صدها نفر را گمراه ميسازدْ نميپرسيد، مگر آنكه من شما را از تمام خصوصيات قائد و سائق و ساير شئون آن آگاه ميكنم و من به راههاي آسمانِ غيب از راه زمين حسّ و شهادت، آگاهترم! سرانجام، آيا من در بين شما به ثقل اكبر يعني قرآن كريم عمل نكردم و آيا در بين شما ثقل اصغر عترت(عليهمالسلام) را به وديعت ننهادم؟!
تذكر: آنچه، از دو جهتِ ياد شده، استنباط شده است، مسبوق به دلالت خود قرآن كريم است كه علم صحيح و تفسير ناب قرآن حكيم بهره اهلبيت طهارت(عليهمالسلام) است؛ زيرا طبق آيه ﴿إِنّه لقران كريم ٭ في كتاب مكنون ٭ لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾.[42] مساس علمي با كتاب مكنون كه باطن قرآن است و ظاهر قرآن نيز از آن تنزل يافته است، فقط بهره مطهّران از رجس وَهم و رِجز خيال است و كساني كه واجد چنين شرايطااند، همانا اهل بيت عصمت(عليهمالسلام)ااند كه طبق آيه ﴿إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً﴾.[43]
اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) كه تنها از رجس گناه به دورند، بلكه از آثار رقيق آنها نيز مطهّرند، شايسته مساس علمي با فرهنگ دروني و بيروني قرآن كريم هستند؛ لذا تعريف و تبيين آنان نسبت به علوم و مفاهيم قرآن، ويژه است.
مناسب است در پايان اين فصل، خصوصيّت انسان كاملي چونان عليبن ابيطالب(عليهالسلام) از لحاظ سخن گفتن درباره قرآن، با نقل گفتار كوتاهي از خود آن حضرت(عليهالسلام) روشنتر شود. سهل بن حنيف انصاري كه از محبوبترين ياران اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بود، بعد از مراجعت از صفين در كوفه درگذشت. حضرت علي(عليهالسلام) بعد از شنيدن خبر ارتحال سهل بن حنيف، چنين فرمود: «لو أحبّني جَبَل لتهافت»؛[44] يعني اگر كوه، محبّت مرا در خود جاي دهد و دوست من شود، متلاشي ميشود و فرو ميريزد.
سيد رضي در شرح جمله مزبور چنين گفته است:[45] محنت و اندوه او افزوده ميشود و مصيبتها با شتاب به او رو آور ميشوند و اين كار، جز براي پارسايان و پرهيزگاران و نيكان و برگزيدگان حاصل نميشود؛ يعني خوبان، هدف تير بلا و غماند! گفتار ديگر كه حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره فرمود: «مَن أحبنا أهلالبيت فليستعدَ [فليعد] للفقر جلباباً» [46]؛ يعني هركس ما خاندان عصمت و طهارت(عليهمالسلام) را دوست داشته باشد، بايد مهيا و آماده در بر كردن جامه فقر و روپوش تهي دستي باشد.
اين شرح جناب سيد رضي گرچه قابل قبول است و برخي از شواهد نقلي نيز آن را تأييد ميكند، ليكن ميتوان براي گفتار ياد شده معناي دقيقتري بيان داشت و آن اينكه حقيقت انسان كامل با حقيقتِ قرآن، كاملاً هماهنگ است و حديث ثقلين و جدا نبودن آنها از يكديگر، و نيز همراهي قرآن با علي بن ابيطالب(عليهالسلام) آن را تأييد ميكند.
بنابراين، حكم ولايت و خلافت انسان كامل، حكم قرآن كريم است؛ همانطور كه حقيقت قرآن، فراتر از آن است كه كوه آن را تحمّل كند و اگر خداوند قرآن را بر كوه نازل ميكرد، كوه متلاشي ميشد، حقيقت ولايت انسان كامل نيز برتر از آن است كه محمول كوه شود؛ زيرا احتمال و پذيرش كوه نسبت به امور مادي محسوس، محفوظ است؛ ليكن تحمّل آن نسبت به امور مجرد و معقول محرز نيست؛ بلكه عدم آن محرز است؛ بنابراين، ميتوان معناي «لو أحبّني جبل لتهافت» را هماهنگ با معناي آيه ﴿لو أنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللّه و تلك الأمثال نضربها للناس لعلّهم يتفكّرون﴾ [47] دانست.
اگر چنين معنايي براي حديث علوي(عليهالسلام) پذيرفته شود، آنگاه به خوبي روشن ميشود كه استحقاق آن حضرت(عليهالسلام) براي تحليل معارف قرآني به نحو تعيّن خواهد بود؛ زيرا آن حضرت(عليهالسلام) به نوبه خود، قرآن ناطق است و بهترين راه شناخت هر چيزي، آن است كه آن شيء را از زبان همان شيء بشناسيم و معرفت قرآن از زبان اميرالمؤمنين(عليهالسلام) به منزله شناخت قرآن از زبان خود قرآن است.
آنچه تا كنون ثابت شد، عبارت است از صلاحيت كامل و استحقاق تعييني اهلبيت عصمت(عليهمالسلام) به ويژه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) براي تبيين علوم و مفاهيم قرآني و آنچه در پيش داريم، بررسي گفتار آن حضرت(عليهالسلام) درباره قرآن كريم است.
به نظر ميرسد بررسي اجمالي سخنان حضرت علي(عليهالسلام) درباره قرآن به تبيين سه نظام بر ميگردد:
اول: نظام فاعلي قرآن كه در آن ثابت ميشود كه مبدأ پيدايش قرآن چيست و نحوه تحقّق آن چگونه بوده است.
دوم: نظام داخلي قرآن كه در آن بررسي ميشود چگونه ميتوان به معارف قرآن كريم بار يافت.
سوم: نظام غايي قرآن كه در آن چنين تحليل ميشود كه هدف نهايي پديد آمدن قرآن كريم چيست؟ بنابراين، با افزودن سه فصل ديگر درباره نظامهاي سهگانه، بر دو فصل گذشته، رسالت اين رساله به پايان ميرسد.
فصل سوم.
بررسي نظام فاعلي قرآن در نهج البلاغه
گرچه هر موجودي كه هستي او عين ذاتش نيست، نيازمند به علت است، چنان كه حضرت علي(عليهالسلام) فرمود: «كلّ قائمٍ في سواه معلول» [48] و گرچه تمام موجودهاي امكاني معلول و مخلوق خداوندند: ﴿اللّه خالق كلّ شيء﴾ [49]، ليكن آفرينش جهان بر محور جدايي مخلوق از خالق و انفصال وي از خالق خود، نخواهد بود؛ زيرا هرگونه جدايي، مستلزم تحوّل در مبدأ فاعلي است و خداوند، منزّه از هرگونه تحوّل و مبرّا از هرگونه تغيير است.
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) نيز فرموده است: «ولا يتغيّر بحال و لا يتبدّل بالأحوال و لا تُبليه الليالي و الأيام و لا يغيّره الضياء و الظّلام» [50]؛ «لا يشغله شأن و لا يغيّره زمان».[51]
تجلي، بهترين وجه معقول آفرينش جهان
بهترين وجه معقول آفرينش جهان، همانا تجلّي است كه از ظريفترين تعبيرهاي قرآني و روايياست؛ چنانكه در آيه ﴿فلمّا تجلّي ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسي صعقاً﴾ [52] آمده است و در جريان معاد هم تلويحاً به آن اشاره شده است؛ زيرا خداوند در آيه ﴿قُل إنما علمها عند ربّي لا يُجلّيها لوقتها إلاّ هو﴾ [53] تجليه ساعت و قيامت را به خود اسناد داده است.
چون در قيامت كبرا و حشر اكبر، تمام اشخاص و اشيا به عنوان مبدأ قابلي حضور و ظهور دارند، نه به عنوان مبدأ فاعلي، زيرا همه آنها تحت قهر حاكماند، بنابراين، تنها عامل تجلّي قيامت، ظهور خود خداوندِ متجلي خواهد بود؛ چون هيچ نوري در حشر اكبر حضور و ظهور فاعلي ندارد تا مايه روشني اصل قيامت شود. به هر تقدير، تنها عامل تجلّي هر شخص يا شيء، ظهور ربوبيّت خداوند در او خواهد بود.
حتي روشني روز كه وسيله تجليه و روشن نمودن اشيا و امور است: ﴿و النهار إذا جلاّها﴾ [54]، بعد از آن است كه خود روز روشن شده باشد: ﴿و النهار إذا تجلّي﴾ [55]، زيرا تا خود روزْ متجلّي نباشد، هرگز تجليگر اشياي امور ديگر نخواهد بود و تنها عامل تجلّي روز، همانا ظهور ربوبيّت خداوند است كه مُقدر ليل و نهار بوده و مكرّر آنها در يكديگر و مولج هركدام در ديگري است: ﴿و جعلنا الّيل والنهار ايتين فمحونا اية الّيل و جعلنا اية النهار مبصرة﴾.[56] از اين جهت ميتوان گفت كه ظهور روز، توسط ظهور خداوندي است كه او ﴿نور السموات والأرض﴾ [57] است.
آنچه از نهج البلاغه در توجيه كيفيت آفرينش جهان بر ميآيد، اين است كه اساس خلقت الهي، همان تجلّي عيني اوست؛ چنانكه فرموده است: «الحمدللّه المتجلي لخلقه بخلقه» [58] و پايه معرفت خالق نيز همان تجلّي علمي اوست؛ چنانكه فرموده است: «بها تجلّي صانعها للعقول» [59] و چون جلوهگاه علمي او عقل مجرّد است، هرگز با چشم مادّي ديده نخواهد شد: «و بها امتنع عن نظر العيون» [60]؛ زيرا چشم مُلكي، عقل و معقول ملكوتي را نميبيند؛ چه رسد به مشاهده ما فوق اينها.
البته تجلّي خداوند براي درك دروني، مستلزم احاطه علمي نيروي ادراك كننده نسبت به خداوند متجلّي نخواهد بود؛ لذا حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره چنين فرمود: «لم تحط به الأوهام بل تجلّي لها بها و بها امتنع منها»[61]. چون محل تجلّي محدود است، هرگز توان احاطه مبدأ محيطِ خود را ندارد و از آنجا كه حيطه او را مبدأ فاعلي، محدود و احاطه كرده است، از اين جهت، فقط براي نيروي ادراك كننده دروني جلوه كرده و از محدود و محاط شدن او امتناع ورزيده است.
اكنون كه روشن شد اساس آفرينش خداوند، همان تجلّي عيني او و پايه معرفت الهي، همان تجلّي علمي اوست، صدور يا ظهور قرآن كريم از ذات اقدس خداوندي با تجلّي ويژه خواهد بود؛ چنانكه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در اين باره فرموده است: «فبعث اللّه محمداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بالحق ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلي عبادته و من طاعة الشيطان إلي طاعته بقرآن قد بيّنه و أحكمه… فتجلّي لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته».[62]
همانطوري كه تجلي عيني خداوند در قرآن تكويني، معقول استْ نه محسوس، لذا از حواس مادي امتناع دارد، تجلّي علمي او در قرآن تدويني نيز معقول است نه محسوس؛ لذا از حواس ملكي امتناع دارد و محروماني كه جز به حسّ مادي نپرداختند، از شهود قلبي او محجوباند؛ چنانكه تكلّم او همانند اصل آفرينش وي، منزّه از تَرَوّي، تفكر حصولي، اهتمامورزي ذهني خواهد بود: «متكلمٌ لا برويّةٍ، مريدٌ لا بهمّةٍ، صانعٌ لا بجارحةٍ».[63]
با چنين كلامي با صاحبدلان مشتاقْ مكالمه دارد و تكلّم ميكند: «و ما برحَ للّه عزّت آلائه في البرهة بعد البرهة و في أزمان الفترات، عباد ناجاهم في فكرهم و كلّمهُم في ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور يقظةٍ في الأبصار و الأسماع و الأفئدة، يذكّرون بأيّام اللّه».[64]
چون قرآن جلوه ويژه الهي است، نور مخصوص او را به همراه خواهد داشت؛ لذا حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره فرمود: «ابتعثه بالنور المضيء، و البرهان الجلّي و المنهاج البادي و الكتاب الهادي» [65]؛ «ثم أنزل عليه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابيحه، و سراجاً لا يخبو تَوَقُّدُهُ» [66] و نيز فرموده است: «كتاب اللّه تبصرون به و تنطقون به».[67] اگر خداوند قرآن را به عنوان نور نازل نكرده بود، هرگز ديدن اشيا با آن ممكن نبود؛ چون بصيرت دل با نور معنوي ميتواند اشيا و اشخاص را درك كند؛ نظير آنكه چشم سر با نور حسّي و مادي اشيا را ميبيند. غرض آنكه در نهج البلاغه گاهي تصريحاً و گاهي تلويحاً از قرآن به نور ياد شده است كه اين نور ويژه، محصول همان تجلّي علمي خاص است.
گرچه وسائط فيض در تجلّي ساير اشيا مأموران مخصوص خداوندند، ليكن در تجلّي قرآن كريم، مبادي فاعلي قريب نيز فرشتگان معصوم مخصوصاندكه حضرت علي(عليهالسلام) در اينباره فرموده است: «و مسبّحون لا يسأمون؛ لا يغشاهم نوم العين و لا سهو العقول و لا فترة الأبدان و لا غفلة النسيان و منهم أُمناءُ علي وَحِيه و ألسِنة الي رسله» [68]؛ «جَعلهم اللّه فيما هنالك أهل الأمانة علي وحيه و حمّلهم إلي المرسلين و دائع أمره و نهيه و عصمهم من ريب الشُّبهات» [69]؛ «و لم تطمع فيهم الوساوس فتقترع برينها علي فكرهم».[70]
يعني فرشتگان الهي، دائماً در تسبيح خستگي ناپذيرند و هرگز خوابِ چشم و سهوِ عقل و سستي بدن و غفلت فراموشي عارضشان نميشود. از اين گروه، عدّهاي امينِ وحي خدا و زبان گوياي الهي براي پيامبران هستند. خداوند فرشتگان را امين وحي خود قرار داد و وحي را به وسيله آنان به پيامبر خود رساند و آنها را از اضطراب شبهه و شك حفظ كرد و هيچ وسوسهاي در آنها طمع نميكند.
نتيجه آنكه مبدأ نظام فاعلي وحي، خداوند است و نحو اظهار آن نيز تجلّي علمي ويژه است و حاملان آن هم فرشتگان مخصوصاند؛ بنابراين، هيچ بطلان و خلافي در محور فاعلي قرآن، راه ندارد. تمام مطالب اين فصل را ميتوان از آيات قرآن كريم استنباط كرد؛ ليكن چون مدار اصلي بحث كنوني، استفاده مسائل آن از نهج البلاغه است، از استدلال و نيز استناد به قرآن كريم، تحرّز جستيم.
فصل چهارم.
بررسي نظام داخلي قرآن در نهج البلاغه
منظور از نظام داخلي قرآن، تشريح محتواي قرآن در نهج البلاغه نيست؛ زيرا همانطوري كه در پيشگفتار گذشت، سراسر نهج البلاغه مضمون قرآني دارد و به آن استناد دارد و بر آن اعتماد؛ بلكه مقصود از نظام داخلي قرآن در اينجا بيان كيفيت تفسير قرآن و منهاج اصيل آن، طبق رهنمود حضرت علي(عليهالسلام) است. آنچه از نهج البلاغه درباره منهاج تفسير و روش مَشْروع تبيين قرآن كريم استنباط ميشود، نكاتي است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
صامت و ناطق بودن قرآن تدويني
1. قرآن تدويني، كتابِ صامت محض و ساكت صرف نيست؛ بلكه در عين صمت و سكوت، نطق و بيان دارد: «فهو (القرآن) بينهم شاهد صادق و صامت ناطق».[71] اگر قرآن خموش محض ميبود، هرگز به شهادت و صدق كه هر دو وصف گفتار است، موصوف نميشد؛ گذشته از آنكه به ناطق بودن آن نيز تصريح نميشد؛ «فالقرآن آمرٌ زاجرٌ و صامت ناطق؛ حجةاللّه علي خلقه أخذ عليه ميثاقهم… ».[72]
صامت و ناطق بودن قرآن تکويني(جهان)
2. قرآن تكويني، يعني جهان آفرينش نيز صامتِ صرف و ساكتِ محض نيست؛ بلكه در عين خاموشي، داراي نطق است: «فصار كلّ ما خلق حُجّة له و دليلاً عليه، و ان كان خلقاً صامتاً؛ فحجّته بالتدبير ناطقةٌ و دلالته علي المبدع قائمة».[73]
نطق جهان آفرينش در پي انديشيدن صحيح
3. جمع بين خاموشي و نطق جهان آفرينش، به اين است كه اگر كسي درباره نظام هستي و جهان عيني كه قرآن تكويني است، صحيح بينديشد، و درست تدبّر كند و بر اساس ادراك راستين و راسخ سؤال طرح كند، پاسخ منطقي خود را از آن دريافت خواهد كرد؛ ولي اگر كسي در اثر نينديشيدن، سؤال مشخصي را مطرح نكند، اصلاً پاسخي از آن نميشنود يا اينكه، اگر سؤال ناصوابي را در اثر كژراهه و بدانديشي خود ارائه كند، پاسخ ناصوابي را بر جهان آفرينش تحميل ميكند و همان را از آن تحويل ميگيرد كه اين كجانديشي اخير، همان تفسير به رأي ناپسند است. شاهد اينكه نطق قرآن تكويني، بعد از انديشيدنِ صحيح است. گفتار حضرت علي(عليهالسلام) در وادي همين بيان است كه فرمود: «فحجّته بالتدبير ناطقة، و دلالته علي المبدع قائمة».
همين معنا درباره قرآن تدويني نيز صادق است؛ يعني اگر كسي درباره نظام معرفتي قرآن كه جهان علمي است، صحيح بينديشد و پرسش استواري ارائه كند، پاسخ صائب خود را از قرآن كريم دريافت ميكند؛ ولي اگر كسي در اين باره درست فكر نكند و سؤال متقن و مشخصي را عرضه ندارد، اصلاً پاسخي از قرآن نميشنود و اگر در اثر خامي و كژراهه رفتن، سؤال ناصوابي را مطرح كند، پاسخ غلطي را بر قرآن صائب صامت تحميل ميكند و سپس همان را به گمان خود از قرآن تحويل ميگيرد كه اين طرحِ صورت مسأله غلط و دريافت بافتههاي فكري از زبان قرآن، همان تفسير به رأي حرام و ممنوع است. هماره، سؤال از قرآن تكويني و تدويني بايد عالمانه باشد؛ زيرا: «حسن السؤال نصف العلم» و هميشه، پاسخ صحيح، مسبوق به سؤال درست است.
ضرورت هماهنگي پرسش با معيارهاي نظام عيني و عملي
4. درستي سؤال كه زمينه دريافت پاسخ صائب است در اين است كه پرسش با معيارهاي اصلي نظام عيني يا علمي مسئول هماهنگ باشد؛ چون جهان عيني كه قرآن تكويني است و جهان علمي كه قرآن تدويني است، ضابطي خاصّ علّي و معلولي و مانند آن دارد و اگر پرسشي مطابق با خطوط كلّي حاكم بر نظام عيني يا معرفتي نباشد، هيچ پاسخ درستي از جهان عيني يا از قرآن كه جهان علمي است شنيده نميشود.
كسي كه تدبّر تام ندارد، بافتههاي واهمه خويش را يافتههاي فاهمه ميپندارد. چنين انسان مُختال زاعِم، همواره از موهومات خويش ميپرسد و دائماً صداي گوشخراش و مغالطهآميز پاسخ باطل را از واهمه خود ميشنود؛
چنانكه حضرت علي(عليهالسلام) در نامهاي به معاويه(لعنة اللّه عليه) چنين فرمود: «فَعَدوتَ علي الدنيا بتأويل القرآن، فطلبتني بما لم تجن يدي و لا لساني و عصيتهُ أنت و أهل الشام بي» [74]، مقصود از تأويل مذموم در اين نامه، همان تفسير به رأي و تبديل كژ راهه به صراط مستقيم و جايگزيني «هوا» به جاي «هُدا» است؛ در قبال تفسير صحيح برخاسته از سؤال صائب و جواب مصيب كه آن را تأويل محمود و ممدوح مينامند؛ چنانكه حضرت علي(عليهالسلام) در نامهاي به فرزند خود، چنين مينگارد: «واَنْ ابتدئك بتعليم كتاب اللّه عزّوجلّ و تأويله و شرائع الإسلام و أحكامه».[75] البته بحث تفسير و تأويل و امتياز اصطلاحي هركدام از ديگري و استشهاد به آيات قرآني براي امتياز مزبور، در جايگاه خاص خود مطرح است.
اشاره به نطق عيني و عملي در نهج البلاغه
حضرت علي بن ابي طالب(عليهالسلام)، در برخي از خطبهها، هم به نطق نظام عيني جهان اشاره فرمود و هم نطق نظام علمي قرآن را گوشزد كرد و درباره اين دو موضوع، چنين فرمود: «و أرانا من ملكوت قدرته و عجائب ما نطقت به آثار حكمته» [76]؛ «…و أشهد أنّ من ساواك بشيء من خلقك فقد عدل بك و العادل بك كافر بما تنزلت به محكمات آياتك، و نطقت عنه شواهد حجج بيّناتك» [77] و در بعضي از خطبهها به ناطق بودن خصوص قرآن كه همان نظام علمي جهان است، پرداخت و چنين فرمود: «اظهُركم ناطق لا يعيا لسانه وبيتٌ لا تهدم أركانه و عزٌّ لا تُهزم أعوانه» [78]؛ «إنّ اللّه بعث رسولاً هادياً بكتابٍ ناطقٍ و أمرٍ قائمٍ».[79]
قرآن، مرجع منازعات فکري و حقيقي صاحب نظران
5. قرآن تدويني، مرجع صاحب نظران صائب براي حلّ مشكل و پايان دادن به خصومتهاي فكري و حقيقي است؛ چنانكه حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) چنين فرموده است: «و لمّا دعانا القوم إلي أن نُحكّم بيننا القرآن لم نكن الفريق المتولّي عن كتاب الله سحانه و تعالي و قد قال اللّه سبحانه: ﴿فإن تنازعتم في شيءٍ فردّوه إلي اللّه و الرسول﴾ فردّه الي اللّه ان نحكمَ بكتابه و ردّوهُ الي الرسول أن نأخذ بسنّته».[80]
يعني هنگامي كه متخاصمان، ما را به تحكيم قرآن فراخواندند، ما روبرگردان از كتاب خداوند نبوديم؛ چون خداوند فرمود: براي حلّ نزاع به خدا و پيامبر رجوع كنيد و رجوع به خدا همان تحكيم كتاب اوست و رجوع به پيامبر، همان گرفتن سنّت آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است.
از اينجا معلوم ميشود كه ظاهر قرآن كريم براي صاحب نظران، قابل فهم است اولاً و محتواي ظاهري او اگر تخصيص يا تقييدي از سنّت نيايد، حجّت است ثانياً و كيفيّت نطق قرآن هم عبارت از استنباط صاحبنظران منزّه از غرض ورزي و هوا مداري و هوس پرستي است ثالثاً؛ چنانكه در صدر همين خطبه آمده است: «إنّا لم نحكّم الرجال و إنّما حكّمنا القرآن و هذا القرآن إنّما خطّ مستور بين الدفّتين؛ لا ينطق بلسانٍ و لابد له من ترجمان و إنما ينطق عنه الرجال».[81]
خاموشي قرآن در برابر متحجران
6. تا كنون، بررسي خاموشي و نطق قرآن كريم، نسبت به سه گروه روشن شده است:
گروه اول، كساني بودهاند كه در اثر تحجّر و نينديشيدن، هيچگونه پرسشي را در ساحت قرآن مطرح نكردهاند و نميكنند. چنين گروهي كه ساكنان و جامدان حقيقياند، سخني را از قرآن حكيم نميشنوند و اين كتاب الهي نيز نسبت به آنها خاموشي پيشه كرده است.
گروه دوم، كساني بودهاند كه در اثر كژاراهه و بدانديشي، سؤال باطلي را به پيشگاه قرآن بردهاند و با پيش فرضهاي غلط آموز، صداي واهمه خويش را نداي قرآن تلقّي كردهاند و كتاب الهي را به پاسخ دلخواه خود، متهم كردهاند و ميكنند؛ در حاليكه كتاب خداوند نسبت به اين گروه هم، همچنان صامت است؛ زيرا آن مطالبي را كه قرآن گوياست، اينگروه نميشنوند و آنچه را اينها از خود ميشنوند، گفته قرآن كريم نيست.
گروه سوم، كسانياند كه متدبّرانه با پيمودن صراط مستقيم، پرسش معقولي را به ساحت قرآن كريم عرضه داشتهاند و ميدارند و پاسخ مناسب را از او دريافت ميكنند. چنين مفسّراني، ترجمان كتاب كريماند و از زبان قرآن، سخن ميگويند: «انما ينطق عنه الرجال».[82]
اما آنچه هم اكنون مطرح است، بررسي نطق قرآن كريم نسبت به گروه چهارم است و آن، اينكه اگر انسان سالك صالحي از سطح مفسّر متدبّر عادي فراتر رفت و از ژرفاي قرآن تكويني، اسرار و رموزي را كسب كرد و با چنين رهتوشهاي به پيشگاه قرآن تدويني رفت و پرسش غيب آموزي را مطرح ساخت و پاسخ مناسب با ملاحم و غيوب آينده را مثلاً مسئلت كرد، قرآن كريم در اين بخش نيز ناطق است و با زباني چنان مستنطق ژرف انديشِ خواهان ملاحم و اسرار غيبي سخن ميگويد؛ چنان كه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) فرموده است: «ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أُخبركم عنه. ألا إنّ فيه عِلم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم».[83]
آنچه از گروه چهارم متوقّع است، دو نكته محوري است: يكي راجع به اسرار و ملاحم و غيوب كه خارج از قلمرو تكليف عمومي است و فقط براي خواص، جنبه كمالي دارد و ديگري تبيين قيد يا خصوصيّت يا قرينه و مانند آن كه در تتميم نصاب حجّيت ظواهر قرآن، سهم به سزايي دارند؛ يعني آنچه گروه سوم با استنطاق و استظهار قرآني به دست آوردهاند، به انضمام آنچه از گروه چهارم در زمينه تخصيص يا تقييد عموم يا اطلاق محتواي قرآني نقل شده، به نصاب حجّت ميرسد و قرآن كريم، در اين دو نكته محوري، گرچه نسبت به گروه چهارم كه همان اولياي معصوم الهياندْ ناطق است، نسبت به گروه سوّم كه همان مجتهدان صاحب نظر و مفسّرانِ صائب رأياندْ صامت است؛ لذا حضرت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در مقام تحدّي و مبارزه طلبي، چنين فرموده است: «فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أُُخبركم عنه».
اولين نطق قرآن، درباره مراد خود
7. اولين نطق قرآن كريم، همانا درباره روشن كردن مراد خود است؛ يعني قبل از دلالت بر هر مطلب بيروني، راجع به كيفيت انسجام دروني خود سخن ميگويد و پيام قرآن حكيم در اين زمينه آن است كه نه تنها هيچگونه تهافت، تخالف، تكاذب در سراسر آيات او يافت نميشود، بلكه كمال انعطاف را نسبت به هم داشته و از اين جهت، تمام آيات، متشابه و مثاني هماند؛ ﴿اللّه نزّل أحْسَنَ الحديث كتاباً متشابهاً مثاني﴾.[84]
حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام)، درباره تعامُل آيات قرآني با يكديگر و تعاطي آنها در دلالت بر مقصود، از زبان خود قرآن كريم چنين سخن ميگويد: «و ذكر ان الكتاب يُصدّق بعضهُ بعضاً و أنّه لا اختلاف فيه فقال سبحانه ﴿و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً﴾» [85]؛ يعني سراسر آيات قرآن، تصديق كننده يكديگر و تبيين كننده همديگرند و اگر مطلبي در آيهاي بازگو شود، همان مطلب به ياري آيه يا آيات ديگر روشنتر ميشود و تعميم آن تخصيص مييابد و اطلاق آن تقييد ميشود و قرينه آن بازگو ميشود و ساير اقسام دلالت و انحاي تفسيري آن واضح خواهد شد.
چون شرح برخي از آيات را بايد از زبان آيه ديگر شنيد، و تفسير بعضي از آيات را با شهادت آيات ديگر به نصاب لازم رساند؛ چنانكه حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره ميفرمايد: «كتاب اللّه تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض و لا يختلف في اللّه و لا يخالف بصاحبه عن اللّه».[86]
همين مطلب، يعني گرايش آيات به يكديگر، و نطق و تصديق و شهادت آنها نسبت به يكديگر از آيات قرآني كه درباره نور بودن و تبيان بودن او براي تمام اشيا نازل شده است، كاملاً قابل استفاده است؛ زيرا كتابي كه نورِ امور، اشيا و مطالبِ ديگر است، قبل از هر چيز، نور خود خواهد بود و نيز كتابي كه تبيان اشياي ديگر است، قبل از هر چيز، تبيين كننده خويش خواهد بود.
رجوع به معصومان(عليهم السلام)متمم و مکمل تفسير قرآن
8. منهاج و روش اصيل در تفسير قرآن، همان تفسير قرآن به خود قرآن است و چون متن قرآن، جوامع انساني را به خاندان عصمت و طهارت(عليهمالسلام) ارجاع ميدهد، بنابراين، رجوع به سنّت معصومين(عليهمالسلام) متمّم و مكمّل تفسير قرآن به قرآن خواهد بود؛ به طوري كه بدون چنين رجوعي، حقيقت قرآن به خود قرآن نيز تفسير نميشود؛ زيرا با طرد برخي از آيات الهي كه دلالت بر لزوم رجوع به سنّت معصومين(عليهمالسلام) دارد، مقداري از آيات قرآن از صحنه تفسير حذف ميشود و چنين روشي با انعطاف و تعاطي دلالتي سراسر آيات قرآن كريم نسبت به يكديگر سازگار نخواهد بود؛ لذا حضرت علي(عليهالسلام) درباره اولياي الهي كه كاملترين مصداق آن، معصومين(عليهمالسلام) هستند چنين فرموده است: «إنّ أولياءَ اللّه هم الذين… بهم علم الكتاب و به علموا و بهم قام الكتاب و به قاموا».[87]
سِرّ آنكه اولياي الهي ترجمان قرآناند و به وسيله آنان علوم قرآني بهره ديگران ميشود، قبلاً بازگو شد و آن اين بود كه اينان جزء گروه چهارماند و پرسشهاي خاصّي را در ساحت قرآن مطرح ميكنند كه ديگران از شنيدن صداي آن ناطقِ باطني «قرآن» محروماند. در هر مرحلهاي كه توده مردم يا دانشمندان از شنيدن صداي قرآن بيبهرهاند، قرآن كريم به وسيله ترجمان معصوم تفسير ميشود؛ چنانكه قبلاً نقل شد؛ «و لابدّ له من ترجمان» [88]، و كسي كه خروش واهمه خود يا غوغاي مُختالانه ديگر را ميشنود، حقّ ندارد آن را بر قرآن كريم تحميل كند و آن را مقصود كتاب خدا بداند؛ كه چنين كاري طبق بيان حضرت علي(عليهالسلام) جهالت و ضلالت است.
آن حضرت(عليهالسلام) درباره عالِم نمايي كه دامي در برابر مردم نصب كرده تا عدّهاي را با فريب و نيرنگ به دام خود بكشد و باطن او جز دام، چيز ديگري نيست، ميفرمايد: «و آخر قد تسمّي عالماً و ليس به؛ فاقتبس جهائل من جهّال و أضاليل من ضُلاّلٍ و نصب للناس أشراكاً من حبائل غرور و قول زُورٍ؛ قد حمل الكتاب (أي القرآن) علي آرائه و عطف الحق علي أهوائه… يقول: أقفُ عند الشبهات و فيها وقع و يقول: أعتزل البدع و بينها اضطجع؛ فالصورة صورة إنسان و القلب قلب حيوان؛ لا يعرف باب الهدي فيتّبعه و لا باب العمي فيصدّ عنه و ذلك ميّت الأحياء».[89]
كسي كه رأي خود را بر قرآن تحميل ميكند، و كتاب الهي را با تفسير به رأي وسيله ارتزاق و نيز دامي براي نيرنگ ديگران قرار ميدهد، خود دامي است به صورت انسان و جنازه عمودي است به صورت زنده ايستاده و متحرّك؛ چون باطن او حيواني است زنده و انساني است مرده! ولي انسان كامل مانند حضرت بقية اللّهرواح من سواه فداه درباره قرآن تدويني، همان بينش را دارد كه درباره قرآن تكويني؛ يعني، همان طوري كه در نظام تكويني و عيني، تمام اشيا تابع مشيّت و اراده خداست، در نظام تدويني و علمي نيز تمام علوم و مفاهيم و معارف نيز تابع علم خداست، كه به صورت قرآن حكيم تجلّي كرده است؛ لذا حضرت علي(عليهالسلام) درباره چنين انسان كامل و الهي در قبال دامهاي به ظاهر انسان، فرموده است: «يعطف الهوي علي الهدي، إذا عطفوا الهدي علي الهوي، و يعطف الرأي علي القرآن إذا عطفوا القرآن علي الرأي».[90]
كسي كه رأي خود را بر وحي الهي تحميل كند و قرآن را بر هواي خويش حمل كند، يا مُفرط است يا مُفرّط؛ زيرا منشأ چنان كاري جز جهالت و ضلالت چيز ديگر نخواهد بود و جاهل ضالّ، يا گرفتار افراط است يا مبتلا به تفريط و هر دو آنها كژراهه است كه نوال بهشت را به وبال دوزخ تبديل ميكند. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در اين باره چنين فرموده است: «و أنّ محمداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عبده و رسوله… فأدّي أميناً و مضي رشيداً و خلّف فينا راية الحق؛ من تقدمها مرق و من تخلف عنها زهقَ و من لزمها لحقَ»،[91]
سرّ مروق و خروج متقدّم مفرط و راز زهوق متخلّف مفرط، همانا اين است كه تفسير وحي به خودِ وحي، تنها صراط مستقيم نجات است كه هرگونه انحرافِ از آن، زمينه ارتداد و خروج از دين و در نتيجه سبب هلاكت خواهد بود؛ برخلاف التزام همه جانبه به آن كه در اين حال، هماره انسان ملتزم اعتقادي و عملي به متن صراط مستقيم و اصل و در نهايت به هدف غايي، ملحق و نايل ميشود.
تذكّر: آنچه درباره تفسير قرآن به قرآن از نهج البلاغه نقل شده، در آثار حسنه و به جا مانده از ساير معصومين(عليهمالسلام) نيز فراوان است و چون بازگو كردن آنها خارج از حريم اين نوشتار كوتاه است، از نقل آنها خودداري شده است؛ ليكن بيان كوتاهي از رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره منهاج معقول و روش مقبول تفسير قرآن كه همان تبيين قرآن به خود قرآن است، نقل ميشود. البته غالب سخنان حضرت علي(عليهالسلام) به جوامع الكلم حضرت خاتم انبياء(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است؛ چنانكه الحاق شده به كلمات ديگر امامان معصوم(عليهمالسلام) است؛ چون همه آن ذاتهاي نوري و مآثر آنان، مصبوغ به صبغه الهي است كه احسن صبغههاست.
از حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) رسيده است: «إنّ القرآن ليصدق بعضه بعضاً؛ فلا تكذبوا بعضه ببعض» [92]؛ «عليكم بالقرآن؛ فاتخذوه إماماً و قائداً».[93]
اگر يك آيه برابر رأي مفسّر هوا مدار تفسير شود، حتماً آيات ديگر، چنان برداشتِ مجعولي را تكذيب ميكنند و سبب چنين تكذيب باطلي، همانا تحميل هوا بر هدا است و چون مفسّر هوس پرست به هواي خويش اقتدا دارد، هواي او رهبر وي است و اگر قرآن را برابر هوس خود تفسير كرد، قرآن را كه بايد رهبر باشدْ تحت رهبري قرار داده است.
البته هلاكْ دامنگير چنين افرادي خواهد شد؛ چنانكه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) درباره هلاكت هوامداران فرموده است: «كأنّهم أئمّة الكتاب و ليس الكتاب إمامهم» [94]؛ «كأنّ كل امْرء منهم إمام نفسه، قد أُخذ منها فيما يري بِعُري ثقاتٍ و أسبابٍ محكماتٍ»؛[95] بر خلاف مفسر حقّ مداري كه هداي قرآن را بر هواي خود ترجيح داده است؛ زيرا چنين مفسر هدايت طلبي، قرآن را رهبر خويش قرار داده است.
چنانكه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در اينباره فرموده است: «قد أمكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و إمامه، يَحُلُّ حيث حَلّ ثقله و ينزلُ حيث كان منزله» [96]؛ زيرا قرآن كتابي است كه به هيچ وجه، بطلان در او راه ندارد؛ ﴿لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد﴾[97]. از اين جهت، حضرت علي(عليهالسلام) چنين راهنمايي فرموده است: «و اتّهموا عليه آراءكم و استغشوا فيه أهوائكم» [98]؛ يعني هنگام تعارض رأي شما با قرآن حكيم، رأي خود را به بطلان متهم كنيد؛ نه قرآن را و هنگام تعارض هواي شما با هدايت قرآن، هواي خود را مغشوش بدانيد؛ نه هدايت قرآن را.
تمسک بيمار دلان به آيات متشابه
9. گرچه قرآن نور الهي است و هيچگونه ابهامي در آن نيست، ليكن متشابهات از يكسو و اكتفاي آن به بيان ضابط جامع و حكم كلي بدون ذكر مصداق يا وجه مشخّص از سوي ديگر بهانهاي براي كساني است كه به بيماري زيغ دلآلودهاند و گرفتار ويروس نفاق مرق، نكث و قسط هستند و بدون رجوع به محكمات، ممكن است به برخي از آيات عذر بياورند.
در اين زمينه، طبق رهنمود خود قرآن بايد به عترت طاهرين(عليهمالسلام) كه قرآن ناطقاند، مراجعه كرد تا منافق چند چهره از آيهاي كه چند معنا دارد، بهره ناروا نبرد.
در اين باره حضرت علي(عليهالسلام) به عبداللّه بن عباس هنگامي كه وي را براي احتجاج با خوارج اعزام كرده، فرموده است: «لا تُخاصمهم بالقرآن؛ فإنّلقرآن حمّالٌ ذو وجوهٍ. تقول و يقولون؛ و لكن حاججهم بالسُنّة؛ فإنّهم لن يجدوا عنها محيصاً».[99]
سرّ آنكه سنّت معصومين(عليهمالسلام) تعيين كننده مقصود است، با اينكه سنّت همانند قرآن مشتمل بر متشابهات است اين است كه سنّت، مجموع گفتار، رفتار، نوشتار، سكوت و سكون و مانند آن است و با تحقق عيني هريك از اين مصاديق، ضوابط عام و قواعد كلّي، در خارج متحقق و متعيّن خواهد شد و راه وجوه ديگر كه مورد پسند منافق باشد، بسته ميشود.
اگرچه همه آنچه را كه در سنّت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ظهور كرده است، غير از حضرت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) كسي احاطه نكرده است و آن حضرت در اين باره چنين فرموده است: «و ليس كلّ أصحاب رسولاللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من كان يسأله و يستفهمه؛ حتي أن كانوا ليحبون أن يجيء الأعرابي و الطاريء؛ فيسأله(عليهالسلام) حتي يسمعوا و كان لايمرّ بي من ذلك شيء إلاّ سألته عنه و حفظته».[100]
شمّهاي از احاطه علم علوي(عليهالسلام) در فصل دوم گذشت؛ از اين رهگذر آن حضرت(عليهالسلام) در كسوت تحدّي يا جامه شكرگزاري در برابر نعمت الهي علم غيب، چنين فرموده است: «و اللّه لو شئت أن اُخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت؛ و لكن أخاف أن تكفروا فيّ برسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ».[101]
البته منشأ چنين حيطه تامّي، همانا مظهريّت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) براي علم خداوندي است كه در اين باره فرموده است: ﴿و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قران و لا تعملون من عملٍ إلاّ كنا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرّةٍ في الأرض و لا في السماء و لا أصغر من ذلك و لا أكبر إلاّ في كتاب مبين﴾ [102]؛ چنانكه انسان كامل به نوبه خود با اذن خداوند، كتاب مبين، امام مبين و مانند آن خواهد بود.
فصل پنجم.
بررسي نظام غايي قرآن در نهج البلاغه
نظام عليّت و معلوليت، آن است كه براي هر فعلي، فاعل و غايت است؛ يعني هيچ فعل بدون مبدأ فاعلي و بر حسب اتفاق پديد نميآيد و نيز هيچ كاري بدون هدف نخواهد بود. البته اهداف كارها متنوعاند؛ زيرا افعال گوناگوناند؛ چنانكه فاعلها نيز متفاتاند و از اين ضابط جامع، هيچ فعلي استثنا نشده و نميشود.
امّا فاعلها در تأثير تفاوتي كه دارند، ممكن است برخي از آنها هدفي خاصي كه خارج از هستي آنهاست داشته باشند و با انجام فعلِ مخصوص، بين خود و هدف خويش پيوند برقرار كنند و به وسيله آن رابط كه همان فعل مخصوص آنهاست، به هدف خاص نايل آيند و بعضي از آنها ممكن است هدف مخصوصي كه خارج از ذات آنها باشد، نداشته باشند تا با انجام فعل خاص، بين خود و هدف مزبور پيوند برقرار كنند و به وسيله آن پيوند ويژه به هدف خود برسند.
ضرورت ختم نظام غايي به مبدأ غايي بالذات
چنين فرضي در نظام علّي و معلولي، نه تنها ممكن است، بلكه ضروري است؛ زيرا همانطوري كه سلسله نظام فاعلي اشيا حتماً بايد به مبدأفاعلي بالذات برسد كه عليّت فاعلي او عين ذات اوست و نيازي به تتميم نصاب مبدأ فاعلي ندارد، بلكه خودْ فاعلي بالذات است، همانطور كه موجود بالذات است، سلسله نظام غايي اشيا هم حتماً بايد به مبدأ غايي بالذات برسد؛ زيرا عليّت غايي او عين ذات اوست و احتياجي به تكميل نصاب مبدأ غايي ندارد؛ و گرنه مشكل دور يا تسلسل مطرح خواهد شد؛ بنابراين، وجود مبدأ غايي بالذات، در نظام هستي ضروري است.
خداوند، مبدأ غايي بالذات جهان هستي
از برهان توحيد چنين بر ميآيد كه بيش از يك واجب بالذات كه تمام كمالهاي ذاتي او عين ذات اوست و همگي نامحدودااند، وجود ندارد؛ بنابراين، خداوند كه مبدأ فاعلي بالذات براي تمام اشياست، مبدأ غايي بالذات براي تمام آنها خواهد بود و هر فاعلي، كاري را براي نيل به كمال انجام ميدهد و اگر خودِ كمالِ مطلق و نا محدود، كاري را انجام داد، هدف آن كار نيل به لقا و قرب همان فاعل است؛ نه چيز ديگر؛ پس در اينگونه از موارد، هدف همان فاعل است؛ نه جداي از آن؛ لذا خداوند از خودش چنين ياد فرموده است: ﴿هو الأوّل و الاخر و الظاهر و الباطن﴾ [103] و هرچه خارج از فاعل نامحدود فرض شود، فعل اوست؛ نه هدف او؛ زيرا آن فاعل غير متناهي، هم اوّل و مبدأ فاعلي بالذات تمام ما سواست و هم آخر و مبدأ غايي بالذات همه ماعدا.
هدفمند بودن نظام هستي كه قرآن تكويني است و نيز هدفدار بودن قرآن حكيم كه جهان تدويني است بر اساس دو اسم از اسماي حسناي خداوند خواهد بود:
اوّل آنكه خداوند، غني محض است؛ لذا هيچكاري را براي رفع نقص خود نميكند؛ زيرا فقري ندارد تا با تحصيل هدفِ مفروض، فَقْرِ موهوم را بر طرف كند و نيز هيچ فعلي را براي نفع رساندن به غير خود انجام نميدهد، به طوري كه سود رساندن به غير خود، فاقد كمالي از كمالهاي نامحدود است و با اين رسيدن به آن كمال مفقود ميرسد؛ اين فرض نيز باطل خواهد بود؛ زيرا براي خدايي كه كمال محض و فعليت نامتناهي است، چنين حالي مفروض نيست.
لذا، خداوند جهان علمي و عيني را و نيز قرآن تكويني و تدويني را نه براي آنكه سودي ببرد آفريد و نه براي آنكه جُودي برساندْ خلق كرد. غرض آنكه هيچ كمالي از ناحيه فعل به فاعل بالذات نميرسد؛ چون فاعل بالذات عين كمال نامحدود است.
دوم آنكه خداوند حكيم است؛ لذا هيچ كاري بدون حكمت، هدف، منفعت، مصلحت و مانند آن از وي صادر نميشود؛ يعني تمام كارهاي او حكمت و ثمره سودمند دارد كه آن ثمر بر همان فعل مترتّب است و فعل خدا كه موجود ممكن است، به كمال لايق خود ميرسد.
نتايج جمع بندي دو اسم غني و حکيم
آنچه از جمعبندي اين دو اسم (غني، حكيم) از اسماي حسناي الهي استنباط ميشود:
1. سراسر جهان تكوين و تدوين، با حكمت، مصلحت و هدف همراه است.
2. هيچكدام از حكمتها، مصلحتها و هدفها به خداوند بر نميگردد؛ حتي نفع رساندن به غير خدا نيز كمال خارج از ذات او نيست تا از رهگذر فعل او تأمين شود.
3. چون قدرت كه همان مشيّت فعل و ترك است، عين ذات خداوند است، صدور هيچ فعلي از ذات اقدس الهي، ايجابي نيست تا او مضطر باشد؛ نه مختار.
4. دوام فيض، غير از قِدَم عالم طبيعت است؛ لذا دوام فيض و فضل خداوندي كه «كل منّه قديم» و «دائم الفيض و الفضل علي البريّة» است، قدم جهان ماده را كه عين سيلان و تحول بوده و حدوث زماني، ذاتي (به معناي هويّت، نه بمعناي ماهيت) اوست به همراه ندارد.
5. چون خداوند قادر مطلق است، مقدور هيچ شخص يا قانوني قرار نميگيرد كه حاكم بر او باشد؛ لذا، صدور كار حكيمانه نسبت به او (وجوب عليه) ندارد، آن طوري كه معتزله ميپندارد؛ بلكه (وجوبٌ عنه) دارد كه حكماي اماميّه بر آناند.
6. امتياز تفكّر فلسفه امامي از توهّم كلام اشعري، در دو محور اساسي است: يكي آنكه بر اساس توهّم اشعري، حُسن و قبح در كار نيست؛ ولي بر پايه تعقّل فلسفه امامي، عقل در ادراك حسن و قبح في الجمله مستقل است.
ديگر آنكه فعل خداوند بر اساس توهّم كلام اشعري، معلّل به هدف و غرض نيست؛ ولي بر پايه تعقّل فلسفه امامي، فعل خداوند معلّل به هدف است. آن هدف يا بالذات است كه عين فاعل است و كمال نهايي فعل در تقرّب به فاعل محض است كه هدف بالذات است و يا بالغير است كه همان كمال، حكمت، مصلحت و منفعت مترتّب بر فعل است كه فعل، با نيل به آن به كمال خاص خويش در محدوده هستي امكاني خود بار مييابد و اگر فعل به هدف نرسيد، آسيبي به فاعل نميرسد و سبب محروميت وي نميشود؛ زيرا چنين فاعل بالذات و نامحدودي حتماً بينياز صرف خواهد بود.
قرآن حكيم دراين باره دو مطلب اساسي را ارائه كرده است: يكي بيان هدف قرآن تكويني كه همان نظام هدفمند آدم و عالم است و ديگري، بينيازي محض خداوند.
اما درباره مطلب اوّل، هدف آفرينش نظام كيهاني را كه همان قرآن تكويني است، از يك سو معرفت توحيدي انسان ميداند و در پايان سوره «طلاق» چنين ميفرمايد: ﴿اللّه الذي خلق سبع سموات و من الأرض مثلهنّ يتنزّل الأمر بينهنّ لتعلموا أنّ اللّه علي كلّ شيء قدير و أنّ اللّه قد أحاط بكل شيء علماً﴾ [104]و از سوي ديگر، عبادت خالص انسان را هدف خلقت وي اعلام ميدارد و در بخش پاياني سوره «ذاريات» چنين ميفرمايد: ﴿و ماخلقت الجنّ و الإنس إلاّ ليعبدون﴾.[105] برابر آيه اول، هدف عقل نظري و جنبه دانشي انسان ملحوظ است و برابر آيه دوم، هدف عقلِ عملي و جنبه ارزشي او لحاظ شده است تا كمال انسان در پرتو علم صائب و عمل صالح تأمين شود.
مطلب دوم، غناي ذاتي خداوند است، از هر موجود و هر ثمري كه بر وجود امكاني مترتّب است؛ كه از سوره مباركه «ابراهيم» استفاده ميشود: ﴿و قال موسي إن تكفروا أنتم و من في الأرض جميعاً فإنّ اللّه لغني حميدٌ﴾ [106]؛ يعني كفر اعتقادي جامعه ملحد كه به نقص عقل نظري و دانشي آنان بر ميگردد و كفر عملي آنها كه به نبود عقل عملي و ارزشي آنها مرتبط است، هيچگزندي به خداوند غني محض وارد نميكند. پس، اگر محتواي آيه پاياني سوره «طلاق» حاصل نشود و همچنين مضمون بخش پاياني سوره «ذاريات» حاصل نشود، هرگز نميتوان گفت: خداوند از نيل به هدف خود محروم ميشود و از اين جهت، كمال نخواهد داشت؛ بلكه بايد چنين گفت كه انسان در اثر سوء رفتار خويش به كمال متوقّع خود نايل نميآيد.
اكنون كه عصاره تفسير قرآني و تعليل عقلي روشن شد، به شمّهاي از آنچه در نهج البلاغه درباره اصل هدف آفرينش از يك سو و بررسي نظام غايي قرآن كه مقصود اصلي اين فصل است از سوي ديگر اكتفا ميشود. آن حضرت(عليهالسلام) درباره بينيازي فاعل از هدف مخصوص فعل، چنين فرموده است: «فإنّ اللّه سبحانه و تعالي خلق الخلق حين خلقهم غنيّاً عن طاعتهم، آمنا من معصيتهم، لأنّه لا تضرّه معصيةُ من عصاه و لا تنفعه طاعة من أطاعه… ».[107] مقصود از طاعت، جامع طاعت فكري و عملي است؛ چنانكه منظور از معصيت، جامع هر دو قسم است.
پس نه توحيد موحّدان كه علم صائب است، به سود خداست و نه عبادت متعبّدان كه عمل صالح است به نفع وي؛ چه، نه الحاد ملحدان كه جهل نظري است، به زيان خداست و نه طغيان، شرك، و عصيان تبهكاران كه عمل ناصالح است، به زيان خداوند! بنابراين، فعل خداوند گرچه هدفمند است، ليكن فاعل يعني ذات اقدس الهي منزّه از غرض زائد بر ذات خود است.
آنچه در نهج البلاغه درباره هدفمندي آدم و عالم آمده، اين است كه: «فإنّ اللّه سبحانه لم يخلقكم عبثاً و لم يترككم سُدي و لم يدعكم في جهالةٍ و لا عمي»؛[108] «و كلّف يسيراً و لم يُكلّف عسيراً و أعطي علي القليل كثيراً و لم يُعصَ مغلوباً و لم يُطعْ مُكرِهاً و لم يُرسل الأنبياء لعباً و لم يُنزل الكتاب للعباد عبثاً و لا خَلَقَ السموات و الأرضَ و ما بينهما باطلاً: ﴿ذلك ظنّ الذين كفروا﴾».[109]
نظام غايي قرآن تدويني، همان نظام غايي ارسال رسولان و کتب آسماني
لازم است توجّه شود كه نظام غايي قرآن تدويني، همان نظام غايي ارسال رسولان و فرو فرستادن صحيفهها و كتابهاي نوراني آنان است؛ گرچه مهيمن بر آنهاست و عصاره اهداف آنها دو چيز است كه هركدام براي تأمين بخشي از بخشهاي ارواح انساني و نفوس آدمي است كه يكي تعليم (اعم از حصولي و حضوري) و ديگري تزكيه است كه مقداري از اين اهداف براي تكميل شأن نظري جان آدمي است و مقدار ديگر از آنها براي تحصيل كمال شأن عملي روح انساني است: «فبعث فيهم رُسله و واتر إليهم أنبيائه؛ ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسيّ نعمته و يحتجّوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة» [110] (الآيات المقدّرة)؛ «بعث اللّه رُسله بما خصّهم به من وحيه و جعلهم حجّةً له علي خلقه؛ لئلا تجب الحجّة لهم بترك الأعذار إليهم؛ فدعاهم بلسان الصدق إلي سبيل الحق».[111]
يعني عقل و براهين قاطع آن، در عين لزوم كافي نيست؛ بلكه براي تأمين سعادت و رفع هرگونه اعتذار و برطرف كردن هرگونه تمسّك و احتجاج بندگان، ارسال رسول لازم است؛ كه از آيه 165 سوره «نساء» نيز چنين مطلبي استنباط ميشود: «بعث إلي الجنّ و إلانس رسله؛ ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذّروهم من ضرّائها».[112]
از اين تعبير ظريف بر ميآيدكه بهترين راه تعليم، همان اشهاد و تعليم حضوري است و سودمندترين علم همانا شهود حقيقت دنياست كه دوستي آن سرمايه هر خطاست: «حب الدنيا رأس كل خطيئة». و سرّ آن اين است كه تعبير حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره به اين صورت است كه انبيا مبعوث شدهاند تا پرده دنيا را از روي زشت وي بردارند و مردم را به خطر او هشدار دهند: «فهداهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة».[113]
در اين جمله كوتاه، به دو هدف اساسي بعثت كه همان تزكيه و تعليم باشد اشاره شد؛ زيرا ضلالت در مقابل جهالت، ناظر به نقص عقل عملي است و جهالتِ در مقابل آن، راجع به نقص عقل نظري است. البته در موارد ديگر، به راههاي ضلالت و نيز به اقسام جهالت آنان اشاره شد: «فبعث محمّداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بالحق ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلي عبادته و من طاعة الشيطان إلي طاعته؛ بقرآنٍ قد بيّنه و أحكمه، لِيعَلم العبادُ ربّهم إذ جهلوه و ليقرّوا به إذ جحدوه و ليثبتوه بعد إذ أنكروه».[114]
در اين مورد نيز به طور روشن، هدف بعثت و نظم غايي نزول وحي قرآني، معرفت پروردگار و عبادت و اطاعت وي اعلام شده است. البته در پرتو اين دو هدف مهم، اهداف فرعي ديگري هم مطرح است كه همه آنها با تأمل و تدبّر به يكي از دو ركن محوري عقيده صائب و عمل صالح برميگردد؛ مانند ايجاد برادري و صفا، برقراري وحدت و وفا، برطرف نمودن كينه و جفا: «دَفَنَ اللّهُ به الضّغائِن و أطفاء به الثوائر؛ ألّف به إخواناً و فرّق به أقراناً؛ أعزّ به الذِلّة و أذلّ به العِزّة» [115]؛ زيرا شرح حقايق حكمت نظري و عملي از مهمترين اهداف بعثت رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و نيز انزال قرآن بوده است: «المجتبي من خلائقه و المُغتام (أي المختار) لشرح حقائقه… المجلّو به غِربيبُ العمي».[116]
لازم است توجّه شود كه هدف بالذات مانند مبدأ بالذات، همان كمال مطلق است كه عين ذات خداوندي است؛ ليكن هرچه به آن كمال مطلق نزديكتر باشد، هدف برتر قرآن حكيم است و عاليترين مرحله آن بهره كسي است كه كمال و تمام قرآن كريم را تلاوت كند و به مضامين آن معتقد باشد و به اوصاف آن متخلّق شود و به احكام آن عامل باشد. البته ديگران هركدام به اندازه ايمان و عمل صالح خود از هدف قرآن بهرهمند مياشوند.
از اينجا چند مطلب واضح ميشود: 1. قيام به قسط و عدل، هدف متوسط وحي و نبوّت است؛ نه هدف برين آن، پس آنچه در آيه ﴿…ليقوم الناس بالقسط﴾ [117] آمده، ناظر بر طبقه متوسط اهل ايمان است؛ نه يگانهاي از آنان.
2. نوراني شدن و خداوند و اسماي حسناي او و مظاهر آن اسما يعني انبيا، اوليا، اصفيا و ائمّه اهلبيت(عليهمالسلام) را به نورانيّت شناختن نه به علم حصولي و مقدمات منطقي هدف برين است كه يگانهاي از مؤمنان به آن صعود ميكنند كه در آيه ﴿الر كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾ [118] به آن اشاره شده است.
3. چون در برابر هر درجه از ايمان و عمل صالح، درجه خاصّي از بهشت مقرّر ميشود، پس درجات بهشت به عدد درجات و آيات مترتب قرآن خواهد بود؛ زيرا رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «يقال لصاحب القرآن إقرأ و اصعد و يصعد بكل آية درجة، حتي يقرأ آخر شيء معه منه» [119] و امام صادق(عليهالسلام) فرموده است: «يقال لقاريء القرآن اقرأ و ارقَ».[120]
4. چون حقيقت نبوّت پيامبر به صورت وحي قرآن ظهور كرده است، هركس از امّت او كه سهم بيشتري از قرآن داشته باشد، به مقام معنوي او نزديكتر از ديگران است و آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را بيش از ديگران ميشناسد و دستورهاي او را بهتر از ديگران ادراك و عمل ميكند؛ لذا رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «من قرأ القرآن فكأنّما استدرجت النبوة بين جَنْبَيْه؛ غير أنّه لا يوحي إليه».[121]
5. چون قرآن تدويني، حاوي حقايق قرآن تكويني است و معرفت آنها همان دانشهاي جامع و فراگير متوقّع است، رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «من أراد علم الأولين و الآخرين فليثور القرآن».[122] البته روشن است كه منظور از اينگونه احاديث، صرف تلاوت قرآن نيست كه نتيجه ضعف اهل ايمان است، چنانكه مقصود از آن، آشنايي به تفسير مصطلح نيست كه نصيب طبقه متوسط از آنان است؛ بلكه همان معرفت به نورانيّت است كه حظّ يگانهاي از آنان است و اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) به ويژه حضرت علي(عليهالسلام) مصداق بارز آنهاست.
نشانه آنكه مقصود از احاديث مزبور، صرف قرائت قرآن نيست، آن است كه در همين گروه از نصوص كه دلالت دارد بر فراز آمدن قرآن نسبت به همه علوم، چنين آمده است كه اگر كسي همه دانشها را بخواهد، قرآن را تثوير كند و تثوير و اِثاره، همان شكوفا كردن، شوراندن، انقلاب فرهنگي و ثوره فكري به پا كردن و زيرو رو كردن است كه با صِرف قرائت راست نميآيد و با صرف تفسير مصطلح رايج ميسّر نميشود؛ بلكه در اين راه بسي خون جگر بايد خورد!
6. گرچه پايان سير آدم و عالم، لقاي خداوند است: ﴿ألا إلي اللّه تصير الأُمور﴾ [123]، ليكن قرآن حكيم، نه تنها سائر و صائر الهي است، بلكه محرّك و مُصيّر هم خواهد بود؛ يعني خود با متكلّم خويش محشور ميشود و مخاطب واعي و مستمع داعي و مفسّر صائب و تالي والي را نيز به همراه خودْ آنقدر سير ميدهد تا به صيرورت نايل آيد؛ زيرا در آن نشئه، مخاطب و خطاب متحد خواهد شد؛ زيرا: «استدرجت النبوة بين جنبيه غير أنه لا يوحي إليه».[124]
در پايان، چند حديث درباره لزوم اهتمام به قرآن و اقامه حدود آن و حراست ثغور آن و اجراي قوانين آن و سعي در حشر با آن و كوشش در اتحاد با آن، نقل ميشود. حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره فرمود: «تعلّموا القرآن؛ فإنّه أحسن الحديث و تفقّهوا فيه؛ فإنّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره؛ فإنّه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته؛ فإنه أنفع القَصَص»؛[125] «إحياؤه (القرآن) الإجتماع عليه و إماتته الافتراق عنه».[126]
«والعصمة للمتمسّك و النجاة للمتعلّق» [127]؛ «ما جالس هذا القرآن أحدٍ إلاّ قام عنه بزيادة أو نقصان؛ زيادة في هدي أو نقصان من عمي و اعلموا أنه ليس علي أحدٍ بعد القرآن من فاقةٍ و لا لأحدٍ قبل القرآن من غني» [128]؛ «إن اللّه سبحانه لم يَعِظ أحداً بمثل هذا القرآن… و ما للقلب جلاء غيره» [129]؛ «واللّه اللّه! في القرآن؛ لايسبقكم بالعمل به غيركم» [130]؛ «حق الولدِ علي الوالدِ أن يُحسّن اسمه و يحسّن أدبه و يعلّمه القرآن».[131]
چون غالب مطالب گذشته ميتواند شرح كوتاه اينگونه از احاديث باشد، لذا از تشريح آنها در اين مختصر پرهيز ميشود و همانطوري كه ساير مطالب علوي(عليهالسلام) مسبوق به معارف نبوي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بوده است، اين بخش از توصيههاي آن حضرت(عليهالسلام) نيز مسبوق به سنّت حسنه رسولگرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است كه طبق دستور آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عالمان قرآن و حافظان آن، چه در حيات و چه در ممات، نسبت به ديگران رجحان داشتهاند.
زيرا هنگام اعزام وفد و هيأت به يمن، كسي را امير آنان قرار داد كه از همه آنها كم سنتر بود. مردي راز اين كار را از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) پرسيد؛ آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: اين شخص، قاري قرآن است[132] و هنگام دفن شهداي اُحد فرمود: آن شهيدي كه جامعتر از ديگران است از جهت قرآن، او را اَمام و پيشروي ديگران در قبر قرار دهيد.
با اينگونه از معارف، روشن ميشود كه چرا حضرت امام زين العابدين(عليهالسلام) فرموده است: «لو مات من بين المشرق و المغرب، لما استوحشتُ بعد أن يكون القرآن معي».[133]
پروردگارا! توفيق تلاوت قرآن، تثوير علوم و مفاهيم قرآن، عمل به احكام قرآن و حشر با قرآن را در پرتو عنايت عترت طاهرين(عليهمالسلام) به ويژه سيّد اوصيا علي بن ابيطالب(عليهالسلام) و خاتم اوصياء بقية اللّه ارواح من سواه فداه را به همه مشتاقان ثقلين عطا فرما! و راقم اين سطور و همه ذوي حقوق او را مشمول لطف خاص خويش قرار ده!
والحمدللّه رب العالمين
دماوند، شهريور 1376 جوادي آملي
[1] ـ سوره حديد، آيه 3؛ نهجالبلاغه، خطبه 96.
[2] ـ همان.
[3] ـ سوره بقره، آيه 31.
[4] ـ گلشن راز، ابن تُركه، ص 98.
[5] ـ سوره ناس، آيات 1 ـ 6.
[6] ـ مقدمه قيصري، ص 90.
[7] ـ فص آدمي، ص 362 و مقدمه قيصري، ص 91.
[8] ـ تفسير صافي، ج 1، ذيل آيه 2 از سوره بقره.
[9] ـ مصباح الأُنس، ص 506.
[10] ـ فكوك، ص 188.
[11] ـ سورهٴ نحل، آيه 40.
[12] ـ النفحات الإلهية، ص 64 ـ 65.
[13] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 14.
[14] ـ همان، ج 8، ص 27.
[15] ـ فكوك، صص 215 ـ 216 و 248.
[16] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[17] ـ همان، نامه 25.
[18] ـ نهج البلاغه، خطبه 182.
[19] ـ نهج البلاغه، خطبه 46.
[20] ـ نهج البلاغه، خطبه 2.
[21] ـ همان
[22] ـ همان، خطبه 144.
[23] ـ همان، خطبه 154.
[24] ـ نهج البلاغه، خطبه 239.
[25] ـ مستدرك نهج البلاغه، ص 183.
[26] ـ نهج البلاغه، خطبه 87.
[27] ـ همان، خطبه 109.
[28] ـ همان، نامه 28.
[29] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[30] ـ همان، خطبه 22.
[31] ـ نهج البلاغه، خطبه 4، حكمت 184.
[32] ـ همان، خطبه 137.
[33] ـ همان، خطبه 122.
[34] ـ همان، خطبه 5.
[35] ـ همان، خطبه 93.
[36] ـ همان، خطبه 189.
[37] ـ همان، خطبه 210.
[38] ـ همان، خطبه 87.
[39] ـ يوسف، آيه 94.
[40] ـ سوره تكاثر، آيات 5 6.
[41] ـ سوره فصّلت، آيه 30.
[42] ـ سوره واقعه، آيات 77 ـ 79.
[43] ـ سوره احزاب، آيه 33.
[44] ـ البلاغه، حكمت 111.
[45] ـ نهج البلاغه، حكمت 111 ـ 112.
[46] ـ همان، حكمت 112.
[47] ـ سوره حشر، آيه 21.
[48] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[49] ـ سوره رعد، آيه 16.
[50] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[51] ـ همان، خطبه 178.
[52] ـ سوره اعراف، آيه 143.
[53] ـ سوره اعراف، آيه 187.
[54] ـ سوره شمس، آيه 3.
[55] ـ سوره ليل، آيه 2.
[56] ـ سوره اسراء، آيه 12.
[57] ـ سوره نور، آيه 35.
[58] ـ نهج البلاغه، خطبه 108.
[59] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[60] ـ همان.
[61] ـ همان، خطبه 185.
[62] ـ همان، خطبه 147.
[63] ـ نهج البلاغه، خطبه 179.
[64] ـ همان، خطبه 222، بند 3.
[65] ـ همان، خطبه 161.
[66] ـ همان، خطبه 198.
[67] ـ همان، خطبه 133.
[68] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[69] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.
[70] ـ همان.
[71] ـ نهج البلاغه، خطبه 147.
[72] ـ نهج البلاغه، خطبه 183.
[73] ـ همان، خطبه 91.
[74] ـ نهج البلاغه، نامه 55.
[75] ـ نهج البلاغه، نامه 31.
[76] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.
[77] ـ همان.
[78] ـ نهج البلاغه، خطبه 133.
[79] ـ همان، خطبه 169.
[80] ـ همان، خطبه 125.
[81] ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
[82] ـ همان.
[83] ـ نهج البلاغه، خطبه 158.
[84] ـ سوره زمر، آيه 23.
[85] ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
[86] ـ نهج البلاغه، خطبه 133.
[87] ـ همان، حكمت 432.
[88] ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
[89] ـ همان، خطبه 87.
[90] ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
[91] ـ همان، خطبه 100.
[92] ـ كنز العمّال، ح 2861.
[93] ـ همان، ح 4029.
[94] ـ نهج البلاغه، خطبه 147.
[95] ـ نهج البلاغه، خطبه 88.
[96] ـ نهج البلاغه، خطبه 87.
[97] ـ سوره فصّلت، آيه 42.
[98] ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
[99] ـ نهج البلاغه، نامه 77.
[100] ـ نهج البلاغه، خطبه 210.
[101] ـ همان، خطبه 175.
[102] ـ سوره يونس، آيه 61.
[103] ـ سوره حديد، آيه 3.
[104] ـ سوره طلاق، آيه 12.
[105] ـ سوره ذاريات، آيه 56.
[106] ـ سوره ابراهيم، آيه 8.
[107] ـ نهج البلاغه، خطبه 193.
[108] ـ همان، خطبه 86.
[109] ـ همان، حكمت 78.
[110] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[111] ـ همان، خطبه 144.
[112] ـ همان، خطبه 183.
[113] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[114] ـ همان، خطبه 147.
[115] ـ همان، خطبه 96.
[116] ـ نهج البلاغه، خطبه 178.
[117] ـ سوره حديد، آيه 25.
[118] ـ سوره ابراهيم، آيه 1.
[119] ـ كنز العمّال.
[120] ـ بحار الانوار، ج 8، ص 186.
[121] ـ كنز العمّال، ح 2349.
[122] ـ همان، ح 2454.
[123] ـ سوره شوري، آيه 53.
[124] ـ كنز العمّال، ح 2349.
[125] ـ نهج البلاغه، خطبه 110.
[126] ـ همان، خطبه 127.
[127] ـ همان، خطبه 156.
[128] ـ همان، خطبه 176.
[129] ـ همان، خطبه 176.
[130] ـ همان، نامه 47.
[131] ـ همان، حكمت 399.
[132] ـ كنز العمّال.
[133] ـ اصول كافي، جلد 2، ص 602.
ذكر خداوند و سلامت روان
یكی از مفاهیم مهم در بهداشت و سلامت روان، مفهوم «امنیت روانی» است. اگر امنیت روانی برای فرد وجود نداشته باشد، زندگی بی معناست و سلامت روانی برقرار نخواهد بود(ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 219). آنجا كه ترس وجود داشته باشد امنیت نیست. «امنیت روانی» یعنی: داشتن روح و روانی عاری از ترس و هراس; و این نعمتی است گوارا و مخصوص كسانی كه در پرتو این امنیت، راحت و آرام زندگی می كنند(عبدالواحدبن محمّد آمدى، غررالحكم و درر الكلم، ح 10911 و 5438).از این رو، نشاط و سرور از آنِ كسی است كه روانی امن و آرام داشته باشد. و انسان وقتی به این امنیت و اطمینان نفس می رسد كه ترنّم نام خدا بر لب و یاد او بر قلب و جانش طنین انداخته باشد و چنان دل بستگی و وابستگی به خدا پیدا كرده باشد كه ذكر او سراسر اندیشه، عاطفه و رفتارش را گرفته باشد و ذكر خدا جانش را زنده و آباد نموده باشد: «و بذكرك معمورة.»( شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان، فرازى از دعاى كمیل ).در این صورت ـ به اصطلاح روان شناسان ـ فرد احساس دل بستگی ایمن نسبت به وجودی دارد كه هم قادر است و هم همیشه حاضر و در همه حال، پاسخگوی نیازها می باشد. از نظر اسلام، بالاترین و ارزشمندترین مقام انسانی زمانی پدید می آید كه انسان به یاد خدا باشد و روحش متوجه او گردد تا نور خدایی در دلش پدیدار شود و روح و روانش به آرامش و راحتی برسد.
انواع ذكر
الف. ذكر جوانحی (قلبی ـ ذهنی);
ب. ذكر جوارحی (زبانی و با سایر اعضا و جوارح).
ذكر و یاد خدا، چه در قلب و چه با زبان و چه با اعضا و جوارح، به صورت انجام یك عبادت خاص مثل نماز، دعا و تلاوت قرآن موجب اتصال به منبع لایزال و فناناپذیر هستی شده و یادآور عظمت و قدرت او و نعمت های بی كرانش و خوف از عقاب و امید به ثواب و عشق به جلب رضایت و وصال خداست و در نتیجه، در صحنه های دشوار زندگی برای انسان نیروآفرینی می كند; چرا كه اگر هر چیز را از دست بدهیم، خداوند ازلی كه منبع هر فیض و خیر و كمال است، موجب تسلّی و صبر برای انسان می شود و شاید به همین دلیل باشد كه یكی از ذكرهایی كه گفتن آن هنگام رسیدن مصایب توصیه شده این است كه بگوید: (اِنّالله و اِنّا الیه راجعون) (بقره: 156); ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. این ذكر یادآور خداوند متعال و مالكیت او بر ما و نیز بازگشت ما به سوی اوست. عظمت این مبدأ و معاد، مسائل مابین آن را تحت الشعاع قرار داده، آن ها را آسان جلوه می دهد. از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است: هیچ مصیبتى به امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد نمى شد، مگر اینكه آن حضرت در آن روز هزار ركعت نماز مى خواند و بر شصت مسكین صدقه مى داد و سه روزروزه مى گرفت.(محمّدباقرمجلسى،بحار الانوار،ج41،ص132.)
آرامش خاطری كه محور تمام خوش بختی های دنیا و آخرت است، از طریق ذكر خدا حاصل می شود تا بُعد آسمانی انسان بر بُعد زمینی اش چیره شود، و در آن حال است كه می فهمد دودلی، خاطره های شیطانی و نگرانی و پریشانی از وسوسه های ابلیسی هستند. در این حال است كه همه بیم ها از میان می روند و جای خود را به امید می دهند; همه دغدغه ها و خاطرپریشی ها به طمأنینه بدل می گردند و دارای معنا و مفهوم می شوند.( شیخ عبّاس قمى، پیشین، «مناجات الذاكرین»).خدایا، دل های شیفته، شیدای تو شده اند، خردهای مختلف بر معرفت تو گرد آمده اند. پس دل ها جز به یاد تو آرام نگیرد و روان ها جز به دیدار تو آرامش نپذیرد.اگر انسان به خوبی خدا را بشناسد، دایم به یاد او خواهد بود. در نتیجه، غفلت برایش معنا نخواهد داشت. علّامه طباطبائی ضمن یك دستورالعمل اخلاقی در این باره، می فرماید: «روشی كه برای ما در همه حال و همه شرایط در حد ضرورت است، روش بندگی و به عبارت دیگر، خداشناسی است، و راه آن طبق آنچه از كتاب و سنّت برمی آید، همانا یاد خدا و امتثال تكالیف عملی است»( مجله حوزه، ش 46، ص 94).
بنابراین، یكی از مهم ترین گام ها به سوی سلامت نفس و بهبودی از بیماری های روحی و روانی انسان و رسیدن به آرامش و اطمینان درونی، یاد خداوند است. همچنین یكی از راه های درمان غفلت و حركت در مسیر سازندگی و شكوفایی استعدادهای انسانی، «ذكر» است. كتاب و سنّت برای غفلت زدایی از انسان، اذكار را به عنوان ادعیه و عبادات، مشخص كرده اند تا انسان هنگام صبح و ظهر و شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پس از آن، هنگام مشاهده مرده، یا بیمار یا پس از بهبودی از بیماری و در روزهای هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینی و مانند آن، ذكری مناسب بگوید; مثلا، به ما دستور داده اند: در كنار سفره برای هر صرف غذا «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بگوییم. به طور كلی، هر كاری را كه می خواهیم آغاز كنیم مستحب است با «بسم اللّه» شروع نماییم. همه این تعالیم و آموزه ها در سیره و سنّت معصومان(علیهم السلام)برای آن هستند كه انسان همواره خود را در ارتباط با خدا و در مسیر رحمت الهی قرار دهد و از غفلت و پیامدهای سوء آن در امان بماند. هر یك از عبادت ها میزان معیّنی دارد، ولی یاد و ذكر خدا در دل و ترنّم نام او بر لب حدّی ندارد. خداوند می فرماید«یا ایُّها الَّذین آمَنوا اذكروُا اللّهَ ذِكراً كثیراً» ترجمه: (احزاب: 41) .برخی دستورهای دینی وقت معیّن و مشخصی دارد; مانند نماز، اما ذكر خدا وقت مشخصی ندارد. خداوند در مورد نماز می فرماید:«انّ الصلاة كانت علَى المؤمنینَ كتاباً موقوتاً» ترجمه: (نساء: 103)ذكر خدا برای هر حالی توصیه شده است و این دوام یاد حق نمی گذارد انسان به دام بیماری روحی و غفلت گرفتار شود.
پیامبر و مرد بیابانی
مرد ازهیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. خواسته بود جمله ای بگوید اما کلماتش بریده بریده شده بود. پیامبراز جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و او را در آغوش گرفته بود- تنگ تنگ. در گوش او گفته بود:« فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟! آن سلطان که خیال می کنی من نیستم. من محمدم. پسر همان بیابان هایی که تو از آن آمده ای.» حتی نگفته بود که پسرعبدالله و آمنه است. حرفِ «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. دست گذاشته بود روی شانه ی او: «آسان بگیر، من برادر توام.» مرد بیابانی صورت رسول الله را بوسیده و گفته بود : «عجب پیغمبری دارم من ..»
پیامبر و مرد بیابانی
مرد ازهیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. خواسته بود جمله ای بگوید اما کلماتش بریده بریده شده بود. پیامبراز جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و او را در آغوش گرفته بود- تنگ تنگ. در گوش او گفته بود:« فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟! آن سلطان که خیال می کنی من نیستم. من محمدم. پسر همان بیابان هایی که تو از آن آمده ای.» حتی نگفته بود که پسرعبدالله و آمنه است. حرفِ «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. دست گذاشته بود روی شانه ی او: «آسان بگیر، من برادر توام.» مرد بیابانی صورت رسول الله را بوسیده و گفته بود : «عجب پیغمبری دارم من ..»
بخشی از احادیثی که مربوط به همسرداری میشود و مطمئناً برای تعامل با همسرمی تواند کمک کند.
حدیث1) پیغمبراکرم(ص): «مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَالمَسكَنُ الواسِعُ وَالمَركَبُ البَهىُّ وَالوَلَدُ الصّالِحُ» از خوشبختى مرد مسلمان، داشتن همسرى شایسته، خانه اى بزرگ، وسیله اى راحت براى سوارى و فرزندى خوب است. (بحارالأنوار،ج76،ص155)
حدیث2) امام على(ع) :«أحسِنِ الصُّحبَةَ لَها فَیَصفُوَ عَیشُكَ» با همسرت خوش رفتار باش تا زندگى ات با صفا گردد .(من لایحضره الفقیه، ج4،ص392)
حدیث3) امام محمدباقر(ع) :«إِنّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّه اَشَّدُّكُم اِكراما لِحَلائِلِهِم» گرامى ترین شما، نزد خدا كسى است كه بیشتر به همسر خود احترام بگذارد. (تهذیب الاحكام،ج8، ص141)
حدیث4) پیغمبراکرم(ص) :«إنَّ الرَّجُلَ إذا نَظَرَ إلَى امرَأَتِهِ وَنَظَرَت إلَیهِ نَظَرَ اللّه تَعالى إلَیهِما نَظَرَ الرَّحَمَةِ» وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند خداوند بدیده رحمت به آنان نگاه مى كند. (نهج الفصاحه،ح 621)
حدیث5) حضرت زهرا (س): «خِیارُکم اَلیَنُکم مَناکِبَةً وَ اَکرَمُهم لِنِسائِهِم» بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. (کنزالعمال،ج7،ص225)
حدیث6) امام صادق(ع) :«خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ یَزَلْ ناقِصَ العَیْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانیَةُ: اَلاْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَنیسُ الْمُوافِقُ (قال الراوى:) قُلْتُ: و مَا الاْنیسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَلیطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ: الدَّعَةُ»
پنج چیز است كه هر كس یكى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگىاش كمبود دارد و كم خرد و دل نگران است: اول، تندرستى، دوم امنیت، سوم روزى فراوان، چهارم همراهِ هم رأى. راوى پرسید: همراهِ هم رأى كیست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشین خوب و پنجم كه در برگیرنده همه اینهاست، رفاه و آسایش است. (خصال،ص 284)
حدیث7) امام سجاد(ع): «وَاَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَها لَكَ سَكَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَیْكَ فَـتُـكْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ كانَ حَقُّكَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَیْكَ اَنْ تَرْحَمَها» حق زن این است كه بدانى خداوند عزوجل او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و این نعمتى از جانب اوست، پس احترامش كن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجب تر است اما این حق اوست كه با او مهربان باشى. (من لایحضره الفقیه،ج 2،ص 621)
حدیث8) پیغمبراکرم(ص) :«خَیْرُكُم خَیْرُكُم لِنِسائِهِ و اَنَا خَیْرُكُم لِنِسائى» بهترین شما كسى است كه براى زنان خود بهتر باشد و من بهترین شما براى زن خود هستم. (من لایحضره الفقیه،ج 3،ص 443)
حدیث9) پیامبراکرم(ص): «مَا اصطَحَبَ اثنَانِ إلّا کَانَ أعظَمُهُما أجراً وَ أحَبُّهُما إلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أرفَقَهُما بِصَاحِبِه» هیچ دو نفری با هم مصاحبت و زندگی نکردند مگر این که یک نفر از آن دو نفر پیش خدا محبوب تر است، آن محبوب تر کیست! آن که با همنشینش رفیق تر و نرم خوتر باشد و بیشتر مراعات و مدارا کند. (کافی/ج2/ص120)
حدیث10) امام صادق(ع): «خَمسٌ مَن لَم یَکُن فِیهِ لَم یَتَهنأ العِیش الصّحة وَ الأَمن وَ الغِنی وَ القِناعَة وَ الأَنِیس المُوافِق» کسی که پنج چیز در او نباشد زندگی برایش گوارا نیست؛ سلامت، امنیت، بی نیازی، قناعت و همسر موافق. (بحار النوار،ج1،ص83)
حدیث11) پیغمبراکرم(ص): «إِنَّ الرِّیحَ الطَّیّبةَ تَشدُّ القَلب وَ تَزِیدُ فِی الجِماعِ» بوی خوش رابطه قلبی را تقویت و آمیزش را افزایش می دهد. »(الکافی ج6 ص 511)
حدیث12) امام معصوم(ع): «قول الرجل لإمرأته إنی احبک لایخرج من قلبها أبدا» گفتن مرد به همسرش «دوستت دارم» هیچ وقت از قلب اون خارج نمی شود. (وسائل الشیعه ج 14،ص 10)
حدیث13) امام علی(ع): «مَنْ ساءَ خُلْقُهُ مَلَّهُ اَهْلُهُ» هر كس بد اخلاق باشد، خانواده اش از او دلتنگ و خسته مىشوند. (تحف العقول،ص214)
حدیث14) امام معصوم(ع): «المومن یاکل بشهوة أهله» مومن مطابق اشتها ومیل همسرش غذا می خورد. (کافی،ج4،ص12)
حدیث15) پیغمبراکرم(ص): «إذا أَرَدتُ أَن أَجمع لِلمُسلِمِ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرةِ جَعلتُ لَهُ…وَ زُوجة مُؤمنة تَسرُهُ إذا نَظرَ إِلیها» اگر بخواهم خیر دنیا و آخرت را به بنده مسلمانی عطا كنم همسر شایسته و صالحی به او می دهم كه وقتی در چهره او می نگرد،سرور و بهجت بر قلب او وارد شود. (کافی،ج5،ص327)
حدیث16) امام باقر(ع):هر کس همسری برمی گزیند باید او را تکریم کند, همانا زنان شما طناز و دلربایند هر کس با آن ها ازدواج کرد نباید آنان را ضایع کند. (بحار الانوار ج 100 ص 224)
حدیث17) پیغمبراکرم(ص): خانم ها از آرایش دریغ مکنید ،بهترین ملایم ترین و دل نواز ترین عطر را به کار برید زیبا ترین و دلربا ترین لباس را به اندام خویش بپوشانید خود را حداقل با یک گردنبند زینت بخشید و صبح و شام خود را به شوهر عرضه دارید ،در یک کلام چشم و دل شریک زندگیتان را هنرمندانه بربایید. (وسائل الشیعه/ج14/ص95)
حدیث18) پیغمبراکرم(ص) :سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت زهرا (س) محشور می شوند، زنی که با فقر و تنگدستی همسر خود بسازد، زنی که با بداخلاقی همسر، صبر خود را از دست ندهد و زنی که مهریه خود را به همسرش ببخشد (که بدینوسیله باری را از دوش او برداشته). (مواعظ العدیده،ص 75)
قرآن کریم: «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا كَثِیرًا»
با همسران خود به طور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت نمایید و اگر از آنان به دلایلی بدتان آمد (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید) زیرا چه بسا از چیزی بدتان بیاید، اما خداوند خیر و منافع فراوانی را در آن قرار داده باشد. (النساء،آیه19)
مطابق گاه شمار یونانی شباط به آخرین ماه زمستان اطلاق می شود که به طور تقریبی با اسفند ماه ما برابر است. همانطور که پیش از این گفتیم امام رضا (ع) برای هر ماه دستورالعمل های خاصی را توصیه کرده اند.
امام رضا علیه السلام در رساله ذهبیه در مورد ویژگی های اسفندماه می فرماید: (شباط) ثمانیة و عشرون یوما تختلف فیه الریاح و تکثر الامطار و یظهر فیه العشب و یجرى فیه الماء فی العود و ینفع فیه اکل الثوم و لحم الطیر و الصیود و الفاکهة الیابسة و یقلل من اکل الحلاوة و یحمد فیه کثرة الجماع و الحرکة و الریاضة؛ شباط بیست و هشت روز است، بادها در آن مختلف مىشود باران زیاد می بارد، گیاه و علف سر از زمین بیرون مىآورد، آب در شاخههاى درختان جارى مىشود، خوردن سیر و گوشت پرندگان و شکار و میوههاى خشک شده سودمند است و حرکت و فعالیت و کار در این ماه بسیار نیکو است.(۱)
امام رضا (ع) در این بخش از سخنان خود این ماه را مقدمه بهار برشمرده و به خصوصیات طبیعی و جوی آن اشاره می کنند و در اولین توصیه برای این ماه خوردن سیر را توصیه می کنند هرچند در بیانی دیگر فرموده اند که در فصل بهار باید از خوردن پیاز و سیر و ترشی پرهیز کرد، اما استفاده از این گیاه را برای آخر زمستان مفید دانسته و فرموده اند: و ینفع فیه اکل الثوم ؛ خوردن سیر در این ماه نافع بدن است.
در روایات از سیر به عنوان شفای هفتاد نوع بیماری یاد شده و خواص فراوانی برای آن ذکر شده است. در حال حاضر هم از سیر برای کاهش میزان کلسترول و کاهش خطر بروز بیماری های قلبی-عروقی و نیز برای بهره مندی از خواص ضد میکروبی آن استفاده می شود. امام رضا(ع) در بیانی دیگر می فرماید: هر کس می خواهد بادی دامنگیر او نشود،در هر هفت روز،یک بار سیر بخورد.(۲)
دومین توصیه امام رضا (ع) برای این ماه خوردن گوشت پرنده و شکار است. در اواخر زمستان از این جهت که هنوز سرماى زننده آن گاهى ما را تعقیب مىکند بدن نسبت به ماه هاى بعد محتاج به حرارت بیشترى است و در میان خوراکىها گوشت حرارت زیادترى تولید مىکند. از این رو امام رضا علیه السلام در باره فواید و خواص مفید مصرف گوشت در بیانی دیگر به نقل از امام على علیهالسلام می فرمایند: ذُکِرَ عِندَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله و سلّم اللَّحمُ وَالشَّحمُ ، فَقالَ : لَیسَ مِنهُما بَضعَةٌ تَقَعُ فِی المَعِدَةِ إلاّ أنبَتَت مَکانَها شِفاءً ، وأخرَجَت مِن مَکانِها داءً ؛ نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلّم از گوشت و پیهْ یاد شد. فرمودند : هیچ پارهاى از این دو در معده جاى نمىگیرد ، مگر این که در جاى آن ، شفا مىروید و بیمارىاى از آن جا مىرود.( ۳)
و توصیه سوم امام رضا (ع) برای این ماه استفاده از خشکبار و میوه های خشک است. از این رو می فرماید: و الفاکهة الیابسة؛ و خوردن میوههاى خشک مفید است که مراد از میوههاى خشک ظاهرا خشکبار است مانند پسته و بادام و فندق و گردو و سنجد و امثال آن که ما پیش از این در خواص برخی از آنها مثل گردو ، سنجد و … از نگاه امام رضا (ع) سخن گفتیم.
بخشی از توصیه های امام رضا (ع) برای این ماه توصیه های پرهیزی است که نباید انجام داد. از این رو آن حضرت می فرماید: و یقلل من اکل الحلاوة؛ و باید از خوردن شیرینی جات بکاهد.
در اسفند ماه به خاطر اختلالاتی که در مزاج پیدا می شود ، جریان خون مختل شده و پوست بدن دچار مشکل می شود و برخی نارسایی ها در مفاصل و استخوانها چدید می آید که به خاطر همین امام رضا (ع) می فرماید: در ماه شباط باید از مقدار مصرف شیرینى کم کرد.
و توصیه آخر امام رضا (ع) برای این ماه افزایش تحرک و ورزش و فعالیت های بدنی است. فعالیت های بدنی خود به بیدار شدن اعصاب کمک می کند چرا که در سرماى زمستان اعصاب به نوعی رخوت دچار شده و سلولهاى مرده همچنان در جاى خود مانده اند که با حرکت و فعالیت و ورزش احیا می شوند.(۴)
امام رضا (ع) در بیانی دیگر در مورد تحرک و آثار ورزش در ایجاد نشاط معتقدند که جنبش بیش از اندازه و خسته ساختن اعضای بدن باعث فرسودگی جسم و جان خواهد شد و موجبات حزن و درد را فراهم میسازد؛ اما اگر تقلا و جنبش به حد اعتدال باشد باعث نشاط و شادمانی انسان میگردد و او از این فعالیت لذت خواهد برد.
پانوشتها:
۱٫رساله ذهبیه/ ذیل خصوصیات ماهها/(شباط) ثمانیة و عشرون یوما…
۲٫ طب الامام رضا،ص۴۱
۳٫ عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۴۱ ، حدیث ۱۳۰
۴٫ طب الرضا علیه السلام / ترجمه امیر صادقى ص۱۷۳ تا ص ۱۸۱
امام خمینی(ره) پرداخت صحیح به مقوله انتظار را موجب قدرت اسلام در دنیا بیان کردند و از همان آغاز جرقه های انقلاب اسلامی به مسئله تبیین مهدویت در جامعه اسلامی پرداختند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی در ابتدای انقلاب ایران وظیفه همه نهادهای مسئول در نظام را تمهید ظهور امام زمان(عج) میدانند، زمینه سازی را بالاتر از اعتقاد به انتظار بیان میکنند و این آرزو را مطرح میکنند که این فضا را باید نهادهای متولی به کشورهای دیگر هم بکشانند.
وقتی نگاه امام خمینی(ره) را به حوزه آینده مورد تعمق قرار میدهیم، بحث افق آینده جامعه و مهدویت را پیوند عمیق میدهند، فرهنگ جامعه را مبتنی بر مهدویت طراحی میکنند.
امام خمینی(ره) عبادتی را که روح مهدویت در آن نباشد، و روح جامعه سازی مهدوی در آن دیده نشود را عبادت در فضای اسلام آمریکایی معرفی می کنند و حتی انتظار برای فرج برای آن گروهها و اقشاری از جامعه که صرفا در دعا خلاصه میکنند و حتی در آن امر به معروف و نهی از منکر و جهاد نفی میشود را اسلام آمریکایی عنوان میکنند.
در ادامه این نوشتار به نگاه امام خمینی(ره) در تعریف انتظار صحیح و برداشتها و پاسخهای ایشان به مقوله انتظار فرج امام زمان(عج) میپردازیم.
تعریف انتظار از منظر امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره) انتظار فرج با توجه به آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصوم(ع) تعریف کردند به طوری که بعد از چندین سال از رحلتشان این تعریف مورد قبول تمام آینده پژوهان و کارشناسان عرصه معارف مهدویت است؛ انتظار یعنی امید تحقق یک هدف مقدور. این انتظار در قالب فردی و اجتماعی و تاریخی و نیز به شکل حق و باطل قابل فرض است و در واقعیت هم وجود دارد. انتظار باید انسان را به هویتهای جمعی و تاریخی پیوند بزند و در او تحول بیافریند. انتظار، مبدأ تحول است. از منظر نظام ولایت، انتظار توسعه ولایت است.
ایشان در یکی سخنرانی های خود در سالروز میلاد امام زمان(عج) به برداشت های مختلف از فرهنگ انتظار در در عصر حاضر پرداختند و انتظار صحیح را از ناصحیح جدا کردند.
برداشتهای غلط از مفهوم انتظار
بعضیها انتظار فرج را به این مىدانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان- سلام اللَّه علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. اینها به تکالیف شرعى خودشان هم عمل مىکردند و امر به معروف و نهی از منکر هم مىکردند، لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازآنها بر نمىآمد و توانایی آنها به همین مقدار بود، امام خمینی(ره) این نوع نگاه را که تنها به اندکی امر به معروف و نهی از منکر پرداخته شود را انتظار صحیح و معقول نمی دانند.
برخی انتظار فرج را مىگفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مىگذرد ، بر ملت ما چه مىگذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیفهاى خودمان را عمل مىکنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاء اللَّه، درست مىکنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم.
گروهی می گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهى از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کارى مىخواهند بکنند؛ گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
دستهاى از این بالاتر، مىگفتند: باید دامنزد به گناهان، مردم را به گناه دعوت کرد تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت- سلام اللَّه علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دستهاى بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که براى مقاصدى به این دامنمىزنند.
پاسخ امام خمینی(ره) به کسانی که معنای انتظار را نفهمیدند
امام خمینی(ره) در تفسیر برخی از پیامدهای این گونه نظریات و اشاعه در جامعه اسلامی اعلام خطر جدی کردند، در مقابله با کسانی که انتظار فرج را غلط در جامعه بیان می کنند .
ایشان پیامدهای این نوع نگاه را قانع شدن به وضع موجود و عدم کوشش برای تحقق وضعی برتر، ناامیدی و پذیرش شکست در حوزه فرد و اجتماع، مشکلتر ساختن حرکت و قیام امام زمان(عج) چرا که هر چه فساد و تباهی بیشتر شود، کار امام زمان(عج) در مبارزه با سختتر و طولانی میگردد عنوان کردند.
امام خمینی(ره) تاکید می کنند: “ما اگر دستمان مىرسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعى ماست، منتها ما نمىتوانیم. این است که حضرت عالم را پر از عدالت می کند؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید”.
توطئه دین از سیاست جداست، بدترین برداشت غلط از فرهنگ انتظار است
امام خمینی (ره) رهبر بیداری اسلامی که امروز بعد از بیست و سه سال از رحلت ایشان جوامع مسلمان دنیا با پیروی از بیانات ایشان به دنبال راندن استکبار از کشورهای خودشان هستند، امام خمینی(ره) در همان سالها حایتشان از حضور قدرتهای بزرگ در تبلیغ معناى غلط از انتظار و مهدویت خبر دادند ، همان طور که به ملتها تزریق کرده بودند، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شما نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروى، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها ؟
لذا راه مقابله با جریان های انحرافی حرکت در مسیر صحیح فکر مهدوی است ، ارائه راه آینده شناسی عمیق امام(ره) به مراکز مختلف آینده پژوهی، فرهنگی ، مدیریتی است.
انتظار سازنده چگونه محقق می شود
علم و بصیرت در دین ، در مقابل کج اندیشی ها و برداشتهای غلط، تقوا در مقابل هوی و هوس، علم و بصیرت در حوزه سیاست و اجتماع برای تشخیص دوستان و دشمنان و روشن شدن عملکرد سیاست بازان، پیروی از علمای راستین که مصداق نایبان عام امام زمانند از جمله راهکارها برای این قضیه است که امام خمینی(ره) تاکید داشتند.
مسئله انتظار نباید فقط صرف یک دعا برای امام زمان(عج) باشد،انتظاری که ما دعا بکنیم و نتوانیم یک حرکت اجتماعی وسیع را سامان بدهیم، لذا اگر بخواهیم مبتنی بر شعار امام خمینی(ره) حرکت کنیم باید جامعه زمینه ساز باشیم .
رهبر معظم انقلاب هم همین نگاه را دارند، لذا رهبری می فرمایند؛ ” مبتنی بر حکومت امام زمان(عج) امروز خود را بسازید و بنا کنید.” یعنی افق کجاست؟ مدیریت باید مبتنی بر مهدویت باشد.
همان طور که در روایات ائمه معصوم(ع) داریم؛ حرکت امام زمان(عج) مانند امور دیگر، روال طبیعی دارد و قرار نیست همه امور، معجزه آسا صورت پذیرد . امام صادق(ع) «لو قد خرج قائمنا(ع) لم بکن الا العلق و العرق و النوم علی السروج ؛ قائم ما قیام کند ، جز عرق ریختن و خواب( از فرط خستگی و مبارزه پی در پی ) بر روی زینها نیست .»
انّ اهل زمان غیبته و القائلین بامامته و المنتظرین لظهوره افضل من اهل کل زمان … اولئک المخلصون حقّاً و شیعتنا صدقاً و الدّعا الی دین الله سرّاً و جهراً … آنان خستگی ناپذیر، در آشکار و نهان دیگران را به دین خدا فرا میخوانند.
منبع : وعده صادق
فراز های ازبیانات امام خامنه ای در دیدارجمعی از مردم آذربایجان شرقی
به مناسبت سالگرد 29 بهمن 1356
ما بايد خودمان را با خصلتهايمان، با خصوصيّات اخلاقيمان بشناسيم.
ديگران مىنشينند اخلاقيّات ايرانىها را همراه با تحريف، همراه با كوتهبينى براى ما مينويسند!
ما خودمان را بايد در آيينهى اين حوادث، درست بشناسيم.
*************************
دراين حادثهى بيستونهم بهمن (سال 1356)، مردم تبريز اين خصلتها را از خودشان نشان دادند:
اوّلاً ايمان عميق دينى؛ ثانياً غيرت دينى؛ ثالثاً شجاعت؛ پس از اينها، مسئلهى موقعشناسى، و درك درست حوادث؛ اينها خيلى مهم است …
زودتر و ديرتر از زمان مناسب، اقدام، اثربخش نيست.
*******************************
ايمان اسلامى، غيرت ايمانى، شجاعت، اهل اقدام بودن، پيشرو بودن، صفشكن بودن، كارهاى برجسته و نوآورى در راه اهداف والا انجام دادن، زمان را شناختن،
موقعيّت را شناختن، و كار متناسب با موقعيّت را انجام دادن،
يكى از بركات و آثار بيستونهم بهمن بود كه خصلتهاى برجستهى مردم تبريز و آذربايجان را در آيينهى تاريخ مجسّم كرد.
************************
نكتهى دوّمى كه در بيستونهم بهمن (سال 1356)هست، نشان دادن اين حقيقت است كه پيوستگى بخشهاى مختلف كشور به يكديگر، چقدر بابركت است.
********************************
نكتهى سوّم اين است كه اگر آن روز به مردم قم در نوزدهم دى يا به مردم تبريز در بيستونهم بهمن ميگفتند كه اين حركت شما به يك انقلاب عظيمى منتهى ميشود، كسى باور نميكرد؛ امّا شد.
اين نشاندهندهى اين است كه اگر ملّتى همّت كند، پا در صحنه بگذارد، عقبنشينى نكند، كوهها را ميتواند جابهجا كند، معجزاتى ميتواند بهوجود بياورد، و اين معجزه به وقوع پيوست.
***************************
عزيزان من، جوانها! فكر كنيد، مطالعه كنيد بر روى حادثهى پديد آمدن انقلاب. شبيهترين حادثه به معجزات انبيا، اين حادثهى پيروزى انقلاب بود.
**************************
يكى از درسهاى بيستودوّم بهمن شما به خود شما، به ما، به همهى ملّت ايران،
اين است كه بدانيد هيچ حادثهى بزرگى، هيچ مانع بزرگى، هيچ قدرت بزرگى وجود ندارد كه بتواند در مقابل ارادهى راسخ يك ملّت مقاومت كند.
*************************
اوّل، شناخت خصوصيّات و خصلتهاى بومى خود؛ دوّم، ارتباط و اتّصال بخشهاى گوناگون كشور با يكديگر؛ كه اين نكته، نكتهاى است كه دشمنان روى آن انگشت ميگذارند. ميخواهند اقوام ايرانى را كه همه برادروار، دستدردست هم در همهى حوادث با يكديگر بودهاند، در مقابل يكديگر قرار بدهند.
****************************
بدانند همه، هوشيار باشيم همه،
كسانى نشستهاند دارند طرّاحى ميكنند كه اقوام ايرانى را در مقابل هم قرار بدهند؛
پيام اتّحاد، همدلى، همدردى، همگامى بيستونهم بهمن از يادمان نرود؛
*****************************
تشخيص اين حقير اين است كه جشن سالگرد انقلاب هم مثل خود انقلاب يك پديدهى بىنظير است. يعنى چه؟
[يعنى] همچنانكه انقلاب ما به اعتراف حتّى دشمنان، در طول تاريخِ انقلابها نظير نداشت از جهات مختلف،
بزرگداشت سالگرد اين انقلاب هم در هيچجاى دنيا نظير ندارد.
************************
بگذاريد رسانههاى دشمن در زبان، هر كار ميخواهند بكنند ،بكنند،
[امّا] اتاقهاى فكرشان ميفهمند در اينجا چه خبر است.
آنهايى كه نشستهاند و مطالعه ميكنند، ميفهمند كه با اين ملّت، با اين انقلاب، با اين انگيزه، با اين ايمان نميشود مقابله كرد.
*************************
دو پيام در اين راهپيمايىهاى بيستودوّم بهمن وجود داشته است:
يكى پيام استقامت، يكى پيام وحدت.
استقامت يعنى چه؟ يعنى ملّت ايران بر روى آرمانهاى انقلاب ايستادگى دارند.
********************************
آرمانهاى ايجابى ما عبارت بوده است از اينكه:
ما دنبال عدالت اجتماعى هستيم؛ ما دنبال حضور مردمى در حوادث گوناگون كشور هستيم؛ ما دنبال اسلام هستيم؛
ما سعادت كشور را در عمل به تعاليم اسلامى ميدانيم؛
ما دنبال اقتصاد مستقل هستيم؛ دنبال فرهنگ غير وابستهى به بيگانگان و فرهنگ اصيل اسلامى و ايرانى خودمان هستيم؛
ما دنبال پناه دادن به مظلوم و مقابلهى با ظالم هستيم؛ ما دنبال پيشرفت كشور هستيم؛ ما دنبال برجستگى علمى كشور هستيم؛
ميخواهيم كشورمان در علم، در اقتصاد، در فرهنگ، در امور اجتماعى، در اخلاق، در معنويّت، پيشرو و پيشقدم باشد؛
**************************
پيام سلبى انقلاب اين است كه:
ما تسليم زورگويى نميشويم، تسليم باجخواهى نميشويم، تسليم نظام سلطه نميشويم.
******************************
مظهر نظام سلطه …امروز آمريكا است.
ملّت ايران در انقلاب گفت، در حوادث بعدى گفت، در جنگ تحميلى گفت،
در اين بيستودوّم بهمن گفت:
ما تسليم زورگويى و باجخواهى آمريكا نخواهيم شد.
***********************
يك عدّه سعى نكنند چهرهى آمريكا را بزك كنند،
آرايش كنند، زشتىها و وحشتآفرينىها و خشونتها را از چهرهى آمريكا بزدايند در مقابل ملّت ما، بهعنوان يك دولت علاقهمند، انسانْدوست معرّفى كنند؛ اگر سعى هم بكنند، سعىشان بىفايده است.
*********************
شما نگاه كنيد در دنيا، ببينيد آمريكا چهكار كرده؟
جنگهايى كه آمريكا به راه انداخته است، انسانهاى بىگناه و غيرنظامىاى كه در اين جنگها و در غير اين جنگها به خاك و خون كشانده است؛
ديكتاتورهايى كه در شرق و غرب دنيا مورد حمايت آمريكا قرار گرفتهاند
… حمايت از تروريسم بينالملل و حمايت از تروريسم دولتى؛
اين دولت جعلى جنايتكار صهيونيستى كه غاصب فلسطين است، دهها سال است كه مورد حمايت آمريكا است؛
مردم را ميكُشد، خانهها را خراب ميكند، ظلم ميكند، جوانها را، زنها را، مردها را، كودكان را به زندان و حبس ميكشاند؛ به بيروت حمله كردند، صبرا و شتيلا را نابود كردند، چه، چه؛ همه مورد حمايت آمريكا است. اينها در سياههى اعمال آمريكا ثبت است.
***********************
در اوايل انقلاب هركس خواست عليه انقلاب يك كارى بكند،
آمريكايىها از او حمايت كردند.
چپ بود، راست بود، نظامى بود، غير نظامى بود، برايشان فرقى نميكرد؛
هر كسى عليه نظام جمهورى اسلامى انگيزهاى داشت - در شكل قوميّتها، در شكل آدمهاى گوناگون - هرچه توانستند، كمك كردند؛
آخرىِ آنچه مردم به چشمشان ديدند، فتنهى سال ۸۸ است.
*******************************
رئيسجمهور آمريكا با كمال وقاحت ايستاد و از فتنهگران (سال 88) در تهران حمايت كرد؛ حالا هم اخيراً دارند حمايت ميكنند.
*********************
من امسال روز اوّل سال ۹۲ در مشهد در جوار مرقد ثامنالحجج اعلام كردم؛
گفتم من حرفى ندارم؛
بعضى از مسئولين و دولتمردان - دولتمردان آن دولت، بعد هم دولتمردان اين دولت - فكر ميكنند در قضيّهى هستهاى ما با آمريكايىها مذاكره كنيم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتيم خيلى خب، اصرار داريد شما،
در اين موضوعِ بالخصوص برويد مذاكره كنيد؛
ولى در همان سخنرانى اوّل امسال گفتم
من خوشبين نيستم؛ مخالفتى نميكنم امّا خوشبين نيستم.
ببينيد مرتّب پىدرپى اظهارات سخيف آمريكايىها را؛
سناتور بىآبروى آمريكايى از صهيونيستها پول ميگيرد تا برود در مجلس سناى آمريكا به ملّت (ایران ) دشنام صريح بدهد، نه اينكه اهانت كند؛ دشنام ميدهد.
رؤساى كشورشان هم همينجور، در سطوح مختلف به ملّت ايران [اهانت میكنند].
*********************************
مكرّر گفتيم كه مسئلهى هستهاى بهانه است براى دشمنى؛
مسئلهى هستهاى هم اگر يك روزى - حتّى به فرض محال - بر طبق نظر آمريكا حل بشود، باز يك مسئلهى ديگرى دنبال آن مىآيد؛
الان ملاحظه كنيد سخنگويان دولت آمريكا بحث حقوق بشر، بحث موشكى، بحث سلاح و مانند اينها را به ميان آوردند.
***********************
من تعجّب ميكنم، آمريكايىها خجالت نميكشند اسم حقوق بشر را مىآورند…
زندان گوانتانامو را همه ميدانند، زندان ابوغُريب عراق را همه ميديدند،
شركت «بِلَك واتر» (امریکایی ) را همه ديدند،
حملهى به كاروانهاى عروسى افغانها را ديدند، كمك به تروريستهاى نامدار كه افتخار ميكنند به تروريست بودن خودشان را همه ديدند،
عهدشكنىها را ديدند، دروغگويىها را ديدند؛ همهى دنيا اينها را ديده است،
باز ميگويند حقوق بشر و خجالت هم نميكشند!
واقعاً اين مقدار وقاحت در رفتار اينها چيز عجيبى است.
**************************
…آمريكايىها با انقلاب اسلامى دشمنند، با جمهورى اسلامى دشمنند،
با اين پرچمى كه شما مردم بلند كرديد دشمنند
و اين دشمنى با اين چيزها فرو نخواهد نشست؛
علاج مقابلهى با اين دشمنى هم فقط يكچيز است
و آن، تكيهى به اقتدار ملّى و به توان داخلى ملّى و مستحكم كردن هرچه بيشتر ساخت درونىِ كشور [است].
هرچه در اين زمينه ما كار بكنيم، كم است.
******************************
علاج مشكلات كشور پيمودن راه اقتصاد مقاومتى است؛
يعنى تكيه به درون. چشم را ندوزيم به دست ديگران؛ ما تواناييم، ما ثروتمنديم،
هم ثروت انسانى داريم - نيروى انسانى ما در دنيا كمنظير است، اگر نگوييم بىنظير - [هم] ثروتهاى زيرزمينى؛ ثروتهاى ما فوقالعاده است.
دنيا به ما احتياج دارد؛ به قدرى كه دنيا به ما احتياج دارد، ما به دنيا احتياج نداريم.
********************************
اگر چنانچه ما بر روى توان خودمان تكيه كنيم،
استقامت آنها در هم خواهد شكست؛ اين را بدانند.
تا وقتى كه ما چشممان به دست ديگران باشد،
دنبال اين باشيم كه كدام مقدار از تحريمها كم شد، كدام مقدار چنين شد،
فلان حرف را فلان مسئول آمريكايى گفت يا نگفت –
تا وقتى دنبال اين حرفها باشيم - به جايى نميرسيم.
ما يك كشور بزرگ هستيم، يك ملّت قوى هستيم، ملّت بافرهنگى هستيم…
******************************
البته اصرار هم ميكنيم كه
مسئولين هم به نيروى داخلى تكيه كنند؛
از مسئولين هم ميخواهيم به مردم اعتماد كنند، به نيروى داخلى اعتماد كنند
، سعى كنند اين سرچشمهى فيّاض تمام نشدنى را در داخل، خروشان
و فروزان و جوشان كنند؛
اين اگر شد، همهى درهاى بسته باز خواهد شد.
بايد اينجورى حركت كنند، اينجورى عمل كنند.
*************************
عرض كردم آيهى شريفهى قرآن ميفرمايد:
اِن تَنصُروا اللهَ يَنصُركُم؛ اگر شما نصرت خدا بكنيد، يعنى نصرت دينِ خدا بكنيد،
دو نتيجه مترتّب خواهد شد:
اوّل «يَنصُركُم»، خدا شما را يارى ميكند؛ دوّم «وَ يُثَبِّت اَقدامَكُم»،
نميگذارد شما مجبور به عقبنشينى بشويد.
و بدانيد به توفيق الهى اهداف آمريكا و استكبار جهانى نسبت به ايران و جمهورى اسلامى و ملّت ايران اهدافى است كه دير يا زود شكست خواهد خورد
گزینه روز میز ملت ایران :لبیک یا خامنه ای وظیفه ایرانی بودن ایجاب می کند با اطاعت از فرمایشات رهبری در صحنه انقلاب حاضر باشیم. مردم آمده بودند که بگویند در هر شرایطی پای انقلاب و ایران ایستاده اند و هیچ فشار و تحریمی مانع از پاسداری انقلاب نمی شود .پابه پای حضور گرم مردم , طلاب خواهر مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)مرند در حماسه پرشور 22 بهمن1392 شرکت کرده و مانند سایر شهر ها پیروزی انقلاب اسلامی را جشن گرفتند و بحول و قوه الهی این راهپیمایی با شکوه خاصی برگزار گردید. در راهپیمایی 22 بهمن با حضور امام جمعه محترم شهر و روحانیت معزز و طلاب و عموم مردم برگزار گردید حضور پرشور و گرم مردمی که با شوق خستگی ناپذیری مسیر راهپیمایی را پیمودند ودر پایان با سخنرانی امام جمعه محترم شهرو قرائت قطعنامه توسط یکی از بسیجیان، بیعت دوباره مردم مرند با رهبر معظم انقلاب و امام و شهدا تجدید شد. و باز این حضور مشت محکمی بر دشمنان و توطئه های آنان بود .
هوالحق این فاطمه مثل مادرش مظلوم است از وصل برادرش رضا محروم است معصومه بود کریمه اهل بیت در قم که حریم چهارده معصوم است به مناسبت سالروز وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها)،مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)مرند ویژه برنامه ای راروز دوشنبه 21بهمن مصادف با 10 ربیع الثانی از ساعت 30/9-8 صبح و باحضور امام جمعه محترم شهرستان مرند حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا نعمت زاده برگزار کرد. ایشان در خصوص علل حرکت حضرت معصومه (سلام الله علیها)از مدینه به قم را دیدار امام زمان خود بیان کرده و با بررسی زندگی اجتماعی آن بانو ولایت پذیری ایشان و کسب اجازه از امام زمان به عنوان ولی نه بعنوان برادر کسب اجازه کردند. حاج آقای نعمت زاده در ادامه بیانات خود به علت تجرد ایشان اشاره کرده و اختناق حکومت هارونی در زندگی حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را عامل اصلی عدم ازدواج ایشان در آن شرایط اجتماعی بیان کرده در ضمن سخنرانی خود به خواهران مجرد توصیه بر عفت نموده و تاکید کردند که حضرت را الگو و سرمشق خویش در زندگی قرار دهند. متولی مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)مرند در پایان سخنان خویش به نکات آموزنده اخلاقی و دینی حضرت معصومه (سلام الله علیها)اشاره کردند.
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری
حالا یا دختر یا خانم خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه… چه شکلی!
داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
گفت: نه!
گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته
است.
گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر
به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.
میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل
علی بلرزد.
گفتم: دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضیها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند.
بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر میدانند.
استاد محسن قرائتی
هم منتقدین یا شرح صدر رفتار کند هم مسئولین دولتی
1392/11/19رهبر معظم انقلاب: ملت،مسئولین ونخبگان وحدت خودرا حفظ
ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی ات امان من النار شیعیان
دست قلم به پای ثنایت نمیرسد
مهر فلک به گرد عبایت نمیرسد
مهر و مه از افاضه ی ذرات نور تست
دست ستاره بر کف پایت نمیرسد
ابوهاشم جعفرى گويد: اين است كه شخصى گناهى مرتكب شود و بگويد: اى كاش فقط به همين گناه عقاب شوم و آن را سبك و ناچيز شمارد.
من پيش خود فكر كردم : چقدر سخت و دقيق است ، پس انسان بايد هميشه مواظب اعمال و حركات خود باشد.
حضرت از افكار من آگاه شد و فرمود: آنچه با خود حديث نفس كردى ، اهميّت بده و آن را رها نكن و بدان كه گناهِ شرك به خداوند متعال از حركت مورى بر سنگى صاف و ظريف ، مخفى تر خواهد بود.
ابوهاشم جعفرى گويد:
ابو هاشم گوید: از حضرت عسكرى شنیدم می فرمود: در بهشت درى هست كه او را باب معروف می گویند، و جز اهل برّ و احسان كسى از آن وارد نمی گردد، من خداوند را سپاسگزارى كردم و از اینكه براى برآوردن حاجتهاى مردم خود را به تكلیف و مشقت میاندازم خوشحال شدم، امام علیه السّلام متوجه من شد و فرمود: آرى من از حالات تو اطلاع دارم، و كسانى كه در دنیا اهل معروف و برّ و احسان هستند اینان در آخرت هم از محسنین خواهند بود، اى ابو هاشم اكنون بدان خداوند تو را از آنان قرار داده و مشمول رحمت خود كرده است.
حفظ خوبی ها و حذف بدی - خوبی ها ماندگارند
روزی دو دوست در بیابانی راه می رفتند . ناگهان بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و کار به مشاجره کشید .یکی از آن ها از سر خشم سیلی محکمی توی گوش دیگری زد .
دوست سیلی خورده هم خون سرد روی شن های بیابان نوشت :
امروز بهترین دوستم بر چهره ام سیلی زد .
آن دو کنار یکدیگر به راه رفتن ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و استراحت کنند. ناگهان پای شخصی که سیلی خورده بود، لغزید و داخل برکه افتاد و چون شنا بلد نبود، نزدیک بود غرق شود؛ اما دوستش به کمک او شتافت و نجاتش داد . فرد نجات یافته به سختی و روی صخره سنگی نوشت: امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد .
دوستش با تعجب پرسید : آن روز تو سیلی مرا روی شن های بیابان نوشتی؛ اما امروز به سختی روی تخته سنگ، نجات دادنت را حکاکی کردی ؟
آن یکی هم لبخندی زد و گفت:
وقتی کسی ما را آزار می دهد، باید روی شن های صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش آن را پاک کنند؛
ولی وقتی کسی محبتی به ما می کند، باید آن را روی سنگ بنویسیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یاد ما ببرد.
اگر بی اختیار در حال سجده پیشانی از مهر جدا شود:
1- نظر اکثر مراجع تقلید این است که؛ اگر بی اختیار پیشانی از مهر جدا شود، چه ذکر گفته باشیم و چه نگفته باشیم، یک سجده محسوب می شود و نباید گذاشت سر دوباره به جای سجده برسد و اگر سر بی اختیار دوباره به جای سجده رسید، روی هم یک سجده محسوب می شود و اگر ذکر سجده را نگفته ایم باید بگوییم، و اگر عمدا سر را دوباره به سجده بگذاریم نمازمان باطل می شود.
حضرت آیت الله خمینی:
مساله- اگر پیشانى بىاختیار از جاى سجده بلند شود چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یك سجده حساب مىشود چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگه دارد و بىاختیار دوباره به جاى سجده برسد روى هم یك سجده حساب مىشود و اگر ذكر نگفته باشد باید بگوید.1
آیت الله خامنه ای:
سوال - اگر هنگام رفتن به سجده قسمت پیشانى دو مرتبه متداول بصورتى كه قابل كنترل نباشد به مهر برخورد كند حكمش چیست؟ آیا دو سجده محسوب مىشود؟
جواب- یک سجده محسوب مىشود.
—————————————————–
سوال -اگر در هنگام سجده اول سر یک لحظه از مهر جدا شود و دوباره روی مهر قرار بگیرد آیا دو سجده محسوب میشود و دیگر سجده دوم را نباید بجا آورد یا اینکه موجب بطلان كل نماز میشود؟
جواب- اگر سر بىاختیار برگردد و به مهر برسد یک سجده حساب مىشود و چون بىاختیار بوده سبب بطلان نماز نمىشود.2
آیت الله میرزا جواد تبریزی:
مـسـالـه - اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود, چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوبـاره بـجـاى سجده برسد, واین یك سجده حساب مى شود, چه ذكر سجده را گفته باشد یانه , واگـر نـتـوانـد سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره بجاى سجده برسد, روى هم یك سجده حساب مى شود, و اگر ذكر نگفته باشد بنابر احتیاط باید بگوید.3
آیت الله بهجت (ره):
سوال- اگر نمازگزارى كمى تند به سجده رود و پیشانى بعد از برخورد با مهر كمى بلند شود و دوباره روى مهر جاى بگیرد؛ آیا دو سجده حساب مى شود؟
جواب- اگر نتواند سر را نگه دارد و بى اختیار دوبار به جاى سجده برسد، روى هم یك سجده حساب مى شود و اگر ذكر نگفته باشد، باید بگوید.4
آیت الله فاضل لنکرانی:
مسأله ـ اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد نباید بگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یك سجده حساب مى شود چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد روى هم یك سجده حساب مى شود و اگر ذكر نگفته باشد باید بگوید.5
آیت الله سیستانی:
مساله- اگـر پـیـشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود , چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یك سجده حساب مى شود , چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه .
و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد , همان یك سجده حساب مى شود ولى اگر ذكر نگفته باشد احتیاط مستحب آن است كه آن را به قصد قربت مطلقه بگوید.6
آیت الله مکارم شیرازی:
مسأله ـ هرگاه پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود و برگردد، یك سجده حساب مى شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه، ولى اگر اختیاراً آن را بردارد اگر قبل از ذكر و از روى عمد باشد نمازش باطل است و الاّ اشكال ندارد.7
آیت الله نوری همدانی:
مساله - اگر پیششانی بی اختیار از جای سجده بلند شود ، چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد ، و این یک سجده برسد ، و این یک سجده حساب می شود ، چه ذکر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد ، روی هم یک سجده حساب می شود و اگر ذکر نگفته باشد ، باید بگوید .8
آیت الله وحید خراسانی:
مسأله - اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود ، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد ، و این یك سجده حساب مى شود ، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه ، و اگر نتواند سر را نگه دارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد ، روى هم یك سجده حساب شدن محل اشكال است ، اگر چه یك سجده یقینا آورده شده ، پس اگر ذكر نگفته باشد ، بنابر احتیاط واجب به قصد آنچه به او امر دارد - اعم از واجب و مستحب - ذكر بگوید.9
2- آیت الله صافی گلپایگانی با تمام مراجع تقلید نظرشان فرق دارد، ایشان می فرمایند؛ که در چنین مواقعی باید سجده را به طور کامل به جا آوریم و بعد از نماز بنابر احتیاط مستحب یک بار دیگر نماز را بخوانیم:
مساله - اگر پیشانى بى اختیار بجاى سجده بخورد وبلند شود, سجده به عمل نیامده است , و بـایـد سجده را بطور صحیح بجا آورد وبعد از تمام شدن ,احتیاط مستحب آن است كه دو مرتبه نماز را بخواند.10
_________________________________________________
پی نوشتها:
1- کتاب توضیح المسائل امام خمینی ، مسئله 1071.
2- کتاب استفتائات آیت الله خامنه ای سوال 181 و 188.
3- رساله توضیح المسائل ، مسئله 1080.
4- کتاب استفتائات آیت الله بهجت ، جلد 2 سوال 628.
5- کتاب توضیح المسائل آیت الله فاضل لنکرانی ، مسئله 1097.
6- کتاب توضیح المسائل آیت الله سیستانی ، مسئله 1080.
7- رساله آیت الله مکارم شیرازی ، مسئله 960.
8- کتاب توضیح المسائل آیت الله نوری همدانی ، مساله 1072.
9- کتاب توضیح المسائل آیت الله وحید خراسانی ، مساله 1080.
10- رساله آیت الله صافی گلپایگانی ، مساله 1080.
از مصادیق نصرت خداوند
حضرت آیتالله خامنهای در بیاناتشان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۹، به میدان آمدن مردم قم در روز ۱۹ دی سال ۱۳۵۶ را با استناد به قرآن، یكی از مصادیق نصرت خدا به مؤمنین برشمردند؛ زیرا این حادثه جزو مؤثرترین عوامل گسترش قیام مردمی بود كه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شد:
«حادثهى ۱۹ [دىِ] قم، مظهر و نماد اين آيهى شريفه است: فَانتَقَمنا مِنَ الذينَ اَجرَموا وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين؛ در آيهى قرآن، در سورهى مباركهى روم، به تعبير خداوند متعال نصرت مؤمنين حقى است بر عهدهى خداوند؛ چند جا در قرآن كريم اين تعبير به كار رفته است -[مثل] عَلَيهِ حَقًّا فِى التَّوراةِ وَ الاِنجيلِ وَ القُرءان، و موارد ديگرى- و يكى اينجا است كه میفرمايد اين حقى است بر عهدهى ما يعنى بر عهدهى ذات اقدس پروردگار عالَم كه مؤمنين را نصرت بدهيم. خب، اين در چه شرايطى است؟ در چه شرايطى گفتهاند كه مؤمنين نصرت پيدا میكنند؟ اين در آن شرايطى است كه هيچ روزنهى اميدى به حسب ظاهر وجود ندارد. ملاحظه كنيد همين آيات را؛ آن وقتى است كه دشمنِ جبههى ايمان با قدرت ظاهرى و با سرپنجههاى قوى در مقابل مؤمنين ايستاده است؛ يك مبارزهى جبههاىِ عظيمى بهوجود آمده است؛ در يك چنين شرايطى میفرمايد: وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين.»۳
قرآن كریم در چند مورد، از واژهی حق -بهعنوان حقی كه بر خداوند واجب است- استفاده كرده است. ورود به بهشت و بهرهمندی از نعمتها برای دارندگان ایمان و عمل صالح، بهعنوان وعدهای حق بر عهدهی خداوند بیان شده است.۴ در سورهی توبه خداوند در دادوستد با مؤمنان در برابر مال و جانشان، یعنی حاضرشدن در میدان جهاد، وعدهی حق بهشت داده است.۵ همچنین از بازگشت همهی موجودات به سوی خداوند در قیامت بهعنوان یك وعدهی حق در سورهی یونس و نحل یاد شده است.۶ موارد پیشگفته مربوط به تحقق وعدههای خداوند در آخرت بود، اما پارهای دیگر از آیات، معنای عامتری دارند و شامل وعدهی خداوند در دنیا هم میشوند. وعدهی «نجات» و «نصرت» مؤمنین از این جملهاند: «حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ۷»؛ بر ما حق است كه مؤمنان را رهايى بخشيم! و یا «كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين۸»؛ يارى مؤمنان، همواره حقى است برعهدهی ما.
ناامیدی از غیر خدا
این آیه هنگامی نازل شد كه مسلمانان در مكه بودند و قدرتی نداشتند و از پیروزی بر جبههی دشمنان ناامید بودند. در واقع این عنصر «ناامیدی از غیر خدا» خود نیز یكی از شروط نزول نصرت الهی است. تكیه بر امكانات مادی و سلاح در میدان مبارزه عنصر پیروزی نیست؛ جبههای پیروز میدان است كه به قدرتی تكیه كند كه فوق همهی قدرتها باشد. این مطلب در سورهی یوسف آمده است: «رسولان از ايمان آوردن قوم خود مأيوس شدند (و يا نزديك بود مأيوس شوند) و مردم گمان كردند آنكس كه به پيغمبرشان گفته عذابى چنين و چنان دارند دروغشان گفته؛ در اين موقع بود كه يارى ما انبياء را دريافت.»۹
سؤالی كه پیش میآید این است كه نصرت خداوند كه به پیامبر و مؤمنین وعده داده چگونه است؟ خداوند بهوسیلهی چه ابزارهایی نصرت میرساند؟ آیا درستی آن آزمایش و تجربه شده است؟ معنای نصرت الهی، یاری رساندن خداوند به مؤمنان در مقابله با دشمنان است كه به پیروزی نهایی مؤمنان خواهد انجامید. «خداى متعال به شما وعده داده است كه اگر دين او را و راه او را و هدفهاى الهى را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد.» «يارى خدا به معنى يارى تمام نيروهاى موجود در اين طبيعت است؛ همه به كمك شما خواهند آمد.»۱۰ «هر كس براى خدا كار كند، خدا هم تمام امكانات و علم و قدرت خودش و سنتهاى آفرينش را در خدمت او قرار خواهد داد. ولينصرنّ اللَّه من ينصره۱۱»۱۲
وعدههای تجربهشده
آیات نصرت الهی جزو بیشترین استنادهای قرآنی حضرت آیتالله خامنهای در سخنانشان در دوران رهبری بوده است. به صحنه آوردن قرآن در زندگی، و تجربهی عینی وعدههای خداوند از مهمترین تجربههای انقلاب است. «اينها آيات الهى است. ما همهى اينها را قبول داشتيم؛ اما قبول داشتن، يك مسأله است؛ لمس كردن، يك مسألهى ديگر است. ما حالا اين آيات را لمس مىكنيم… تا اينجا هرچه وعدهى الهى بود، درست بود و عمل شد. هرچه تحليل بر اساس آيات محكمات قرآن بود، درست از آب درآمد و محقق شد. تا اينجا ما بهوضوح و عيان ديديم كه يك ملت مؤمن و با خدا، وقتى همهى دنيا هم در مقابل او قرار بگيرند، اگر بايستد و صبر كند، شكست نخواهد خورد؛ اين را تجربه كرديم.»۱۳
نصرت الهی بر اساس آیات قرآنی همچنانكه دربارهی امتهای گذشته جاری و ساری بوده است، امروز هم دربارهی هر ملتی كه در راه خدا حركت نمایند به وقوع خواهد پیوست. پیروزی انقلاب اسلامی، هشت سال جنگ تحمیلی و ایستادگی انقلاب در مقابل فشارهای دشمنان تا به امروز همگی از نمونههای كلان نصرت خداوند به ملت ایران بوده است. حضرت آیتالله خامنهای در دیدار خود با مردم قم، با استناد به آیهی ۴۷ سورهی روم، نصرت خداوند را امری قطعی میدانند و با تبیین موقعیت ضعف مسلمانان صدر اسلام كه این آیه دربارهی آنها نازل شده است، عنصر مشتركی كه در همهی زمانها موضع قدرت به مسلمانان میبخشد را بیان میكنند. «عامل پيروزى اين است كه يك جماعتى -در يك مقياس بزرگ، يك ملتى- ايمان درستى داشته باشد، و اين ايمان راسخ باشد، و اين ايمان با بصيرت همراه باشد، و اين ايمان و بصيرت با عمل و اقدام همراه باشد؛ اينها وقتى روى هم گذاشته شد، نصرت قطعى است.»۱۴
پینوشتها:
۱. طرح اندیشهی كلی اسلامی در قرآن، سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای، مشهد مقدس، مسجد امام حسن مجتبی، ص ۱۳۸
۲. نهجالبلاغه خطبهی ۲۱۶ (نسخهی صبحی صالح)
۳. بيانات در ديدار مردم قم ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
۴. سورهی نساء آیهی ۱۲۲ و سورهی لقمان آیهی ۹
۵. سورهی توبه آیهی ۱۱۱
۶. سورهی یونس آیهی ۴ و سورهی نحل آیهی ۳۸
۷. سورهی یونس آیهی ۱۰۳
۸. سورهی روم آیهی ۴۷
۹. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمهی موسوى همدانى، ج۱۱، ص: ۳۸۰ ذیل آیهی ۱۱۰ سورهی یوسف: حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا… .
۱۰. بیانات در مراسم فارغالتحصيلى دانشآموختگان ارتش، ۱۳۸۹/۸/۱۹
۱۱. سورهی حج آیهی ۴۰
۱۲. بيانات در ديدار شركتكنندگان در همايش آسيبشناسى انقلاب، ۱۳۷۷/۱۲/۱۵
۱۳. بیانات در جمع كثیری از آزادگان، ۱۳۶۹/۶/۲۶
۱۴. بيانات در ديدار مردم قم ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
پیامبر اکرم(ص) :
ما تقرب العبد الی الله بشیء افضل من سجود خفی
هیچ کس به چیزی بهتر از سجده نهان ، به خدا تقرب نمیجوید .
امام صادق(ع)
طلبتُ الجنة، فوجدتها فى السخاء :
بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نرويد باعتدال محمد
قدر فلك را كمال و منزلتى نيست
در نظر قدر با كمال محمد
وعده ديدار هر كسى بقيامت
ليلة الاسرا شب وصال محمد
آدم ونوح و خليل و موسى عيسى
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه دنيا مجال همت او نيست
روز قيامت مگر مجال محمد
شمس و قمر در زمين حشر نتابند
نور نتابد مگر جمال محمد
وان همه پيرايه بست جنت فردوس
بو، كه قبولش كند بلال محمد
شايد اگر آفتاب و ماه نتابد
پيش دو ابروى چون هلال محمد
چشم مرا تا بخواب ديد جمالش
خواب نمى گيرد از خيال محمد
«سعدى» اگر عاشقى كنى و جوانى
عشق محمد بس است و آل محمد
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثه ناگوار و تکان دهنده چاقوکشی و هجوم یکی از اشرار منطقه به روحانی متعهد، مجاهد و انقلابی، در راه اجرای فریضه مهم دینی «نهی از منکر و امر به معروف» و دفاع از حریم امن جامعه و شریعت نبوی در بیمارستان رازی مرند که منجر به شکستگی دست و مجروحیت شدید ایشان گردیده موجب تأثر و تألم شدید اهالی مرند و حومه و طلبه های برادر و خواهر که افتخار تلمذی این استاد گرانقدر را دارند گردید. شرح ماوقع را از گفتگوی خبری یاشیل وطن با ایشان نقل می کنیم:
به گزارش یاشیل وطن، حجت الاسلام اکبر مرندی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه در تبریز، تصریح کرد: حوزه علمیه باید در این زمینه اقدام کند، تا شأن لباس روحانیت حفظ شود وگرنه در آینده شاید شاهد تکرار چنین اتفاقات تلخی باشیم.
وی با تشریح کامل حادثه رخ داده عنوان کرد: پدرم به علت وخامت حالشان در بیمارستان مرند بستری بودند، در ساعت ملاقات که برادر بنده با نگهبان در حال صحبت برای ورود به عیادت بود، این فرد شرور خود را در این صحبت مداخله می دهد، بنده هم که دیدم سر و صدای زیادی در سالن سی سی یو ایجاد شده این فرد را به سکوت دعوت کردم تا آرامش در بیمارستان حاصل شود.
حجت الاسلام مرندی افزود: این فرد شرور مدام به بنده و لباس روحانیت توهین میکرد سپس مشتی بر پیشانی من زد که بعدا متوجه شدم با چاقو این ضربه را وارد کرده که من نقش بر زمین شدم، وقتی بلند شدم که دومین ضربه چاقو را به سرم وارد کرد، مجدد خواستم از خودم دفاع کنم که خون بر صورتم جاری شد و سومین چاقو را برگردنم از پشت زد که از حال رفتم و دیگر چیزی را متوجه نشدم.
وی گفت: حاضران می گویند که وی حتی قصد کشتن مرا داشت و می خواست با چاقو ضربات دیگری را بر من وارد کند.
این روحانی عنوان کرد: این فرد، شرور سابقه داری است و تاکنون 23 جرم را مرتکب شده است.
حجت الاسلام مرندی تصریح کرد: با رسیدگی به شکایت در دادسرای مرند، این فرد هم اکنون در زندان به سر می برد،اما متاسفانه رسیدگی جدی صورت نمی گیرد، قاضی این پرونده می گوید برای این فرد دو ماه زندان صادر شده که فرد حق اعتراض دارد و ممکن است این مدت نیز کاهش پیدا کند.
وی تاکید کرد: وقتی در انظار عمومی، به یک فرد شهروند حمله ای میکند، باید مسئولان امر بطور جد وارد شوند، و رسیدگی جدی کنند تا چنین افراد سابقه داری از تکرار این حوادث پرهیز کنند.
مسئول دفتر سابق امام جمعه مرند تصریح کرد: زخم های بنده به دلیل اصابت ضربات چاقو، 22 بخیه خورده است، دستم نیز شکسته و در کچ قرار دارد.
مدرسه علمیه خواهران فاطمه الزهرا (س)مرند همگام با دیگر نهادها این اقدام را محکوم نموده و خواستار پیگیری مسئولین ذی ربط هستیم تا جایگاه روحانیت و شان این مقام حفظ گردد.
تقویم شیعه در 12 ربیع الاول
1- ورود پیامیر(ص) به مدینه
درغروب این روزپیامبر(ص) بعد ازهجرت ازمکه وارد مدینه طیبه شدند، ودرقبا نزول اجلال فرمود ومنتظرماند تا امیرالمومنین(ع) به ایشان ملحق شد، وسپس وارد مدینه شدند؛ چه اینکه رسول خدا(ص) فرموده بودند من وارد مدینه نمی شوم تا اینکه پسرعمویم ودخترم فاطمه(س) بیایند.(1) این درحالی است که در4ربیع الاول پیامبر(ص) درمسیرهجرت ازغار ثور بیرون آمده به طرف مدینه حرکت فرمود.
2- انقراض بنی امیه
دراین روزبا سفاح اولین خلیفه عباسی بیعت شد، وبا انقراض دولت بنی مروان، دولت بنی امیه به کلی منقرض شد.البته مروان در27 ذی الحجه کشته شد، ولی دراین روز با تاسیس دولت بنی عباس رسما نام بنی امیه ازصفحه خلافت برچیده شد.(2)
3- مرگ معتصم عباسی
درپنج شنبه 12 ربیع الاول سال 227 هجری دوساعت از شب گذشته، معتصم عباسی درسامرا به هلاکت رسید. ازبزرگترین جرائم او به شهادت رساندن امام جواد(ع) است.
4- مرگ احمد بن حنبل
دراین روز درسال 241هجری احمد هنبل رئیس فرقه حنبلی ها دربغداد ازدنیا رفت، ودرهمان شهردفن شد. جد او ذوالئدیه رئیس خوارج نهروان است، که به دست امیرالمومنین(علیه السلام) به درک فرستاده شد.(3)
پی نوشت:
1- کافی ج 8 ص 339. بحارالانوار: ج19 ص 104، 125. ج 17ص 168
2- تاریخ طبری: ج 6 ص 78. بحار الانوار:ج 95 ص357.
3- وقایع الشهور: ص 72. مراقد المعارف: ج1 ص 120.
به بهانه فرارسيدن 12 ربيع الاول ، آغاز هفته وحدت
وحدت و يكپارچگى مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق كلمه ميان ايشان بلكه ضرورت توحيد كلمه بر محور كلمه توحيد براى همه موحدان و خداپرستان روى زمين، از تعاليم و آموزشهاى اساسى آيين اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است.
و بر همين اساس، قرآن كريم يكى از عمده ترين و سازنده ترين اهداف رسالت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را تاليف قلوب و ايجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بيان مىدارد و اگر كسى در تاريخ، به ديده عبرت بنگرد اين معنى را از شاهكارهاى رسالت محمدى صلى الله عليه و آله مىيابد.
«واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا»
همگى به حبل و رشته خداوندى چنگ بزنيد و پراكنده نگرديد.
بعد از رحلت پيامبر عظيم الشان اسلام اوصياى معصوم او كوشيدند تا آن وحدت و يكپارچگى را حفظ كنند و آنان از حقوق شخصى خويش چشم پوشيدند و در طول تاريخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران راستين انسانيت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزيه گريختند و از دامن زدن به آتش خصومت بين مسلمانان، بركنار زيستند و هم ديگران را به اتحاد و تفاهم فراخواندند.
ما مسلمانان به اين آيه زيباى قرآن، بيشتر بايد بينديشيم:
«فتقطعوا امرهم بينهم زبرا كل حزب بمالديهم فرحون»
اهل كتاب و پيروان اديان آسمانى و اتباع رسولان الهى، گروه، گروه شدند، ضد و دشمن هم گشتند و هر يك به آنچه نزد اوست خرسند و شادمان گرديدند. (المؤمنون /53)
طرح انديشه «وحدت جهان اسلام» يكى از مشغوليت هاى فكرى ديرينه و اساسى حضرت امام (ره) بود كه او در طول دوران فعاليت اجتماعى - سياسى خود چه قبل ازپيروزى «انقلاب» اسلامى و چه بعد از آن لحظه اى از آن غفلت نورزيد. وفادارى صادقانه امام به «وحدت» نه تنها او را به برجسته ترين شخصيت انقلابى جهان اسلام تبديل نمود، بلكه او توانست در ميان فرقه هاى اسلامى مختلف نيز جايگاه بس رفيعى كسب نمايد.
استراتژى مبارزاتى امام (ره); درجهت ايجاد بستر و شرايط لازم براى تحقق وحدت و هميارى در جهان اسلام، اصولا روى دو محور عمده تمركز يافته است:
«حركت فكرى - فرهنگى» و «حركت سياسى - عملى». امام (ره) با توجه به مراحل مبارزه، «تعليم وتربيت» سياسى را زيربناى حركت سياسى دانسته و اولين وظيفه مردم را در تحقق و توسعه، امر «تبليغ» و «تعليم» قرار داده است.
در اين زمينه امام خميني (ره) فرموده اند:
«…وظيفه ما اين است كه از حالا براى پايه ريزى يك دولت حقه اسلامى كوشش كنيم، تبليغ كنيم، تعليمات بدهيم، همفكر بسازيم، يك موج تبليغاتى و فكرى بوجود آوريم تا يك جريان اجتماعى پديد آيد و كم كم توده هاى آگاه، وظيفه شناس و ديندار در نهضت اسلامى متشكل شده قيام كنند و حكومت اسلامى تشكيل دهند. تبليغات و تعليمات دو فعاليت مهم و اساسى ماست…»
امام خمينى (ره) به عمق نقش اجتماعات دينى چه در بعد انديشه سازى و چه در بعد اجتماع سازى به خوبى پىبرده بود. او اجتماعات و مراسم دينى را صرفا به منظور كاربرد تعليمى و آموزشى آن در مقولات فكرى، مورد تشويق قرار نمىدهد بلكه مهمتر از آن به نقش اجتماع سازى و شکل دهى روابط اجتماعى جديد از طريق گردهمايىها و نيز آگاهى يافتن مسلمين از قدرت و نيروى ارادى و انسانىشان هم اشاره دارد. به همين جهت است كه «روز قدس» به عنوان سمبل وحدت جهان اسلام كه پيام انقلابى و ضد استعمارى هم دارد از سوى ايشان در سطح جهان اسلام پيشنهاد گرديد و همچنين بزرگداشت «هفته وحدت» ميلاد حضرت رسول (ص) (از 12 ربيع الاول به روايت اهل تسنن تا 17 ربيع الاول) مورد حمايت وى قرار گرفت; چه اينكه از ديدگاه او روند وحدت بين مسلمين، ضرورت ايجاد سمبلها و نهادهاى تازه اى را مىطلبد كه فراتراز زمان و مكان قرار دارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در رابطه با هفته وحدت فرموده اند:
اگر امروز بشريت متوجه اين رحمت بشود - رحمت وجود اسلام، رحمت تعاليم نبوى، اين سرچشمه جوشان” وحدت” و آن را بيابد و خود را از آن سيراب كند، بزرگترين مشكل بشر برطرف خواهد شد. اگر چه همين امروز هم، تمدنهاى موجود عالم، بلاشك از تعاليم اسلام بهره مند شده اند و بدون ترديد آنچه از صفات و روشهاى خوب و مفاهيم عالى در بين بشر وجود دارد، متخذ از اديان الهى و تعاليم انبياء و وحى آسمانى است و بخش عظيمى از آن، به اسلام متعلق است، ليكن امروز بشر به معنويت و صفا و معارف روشن و حق و دلپذير اسلام - كه هر دل با انصافى آن معارف را مىپذيرد و مىفهمد - نيازمند است. لذاست كه دعوت اسلامى در جهان، طرفدار پيدا كرده است و بسيارى از غير مسلمين هم دعوت اسلامى را پذيرفته اند.
وقتي که ميايستاد در مقابل خدا، حضور جسمانياش را از دست ميداد، جسميت نداشت. لجبازياش با عراقيها بهخاطر نمازش زبانزد عام و خاص بود. نماز عشا بود. وسطهاي نماز، يکمرتبه يک سرباز پشت پنجره پيدايش شد، از آن سربازهاي بيپدرومادر. ميگفتند، کارش تير خلاص بوده، بيرحم و قسيالقلب. انگار بچة هند جگرخوار، معشوقة قطامة خونخوار بوده. قيافهاش عجقوجق بود. چشمهايش يکي بالا ميزد و يکي پايين. بگويي نگويي شکل گرازها بود؛ کلهاش، قد بلندش. هيکلش عين گاوميش بود. نگاهش که ميکردي، همة وجودت از نفرت پر ميشد، نامش فرهان بود.
فرهان داد کشيد: تعال! تعال لنا شعبان.
• اشغال تبریز توسط نیروهای آلمان و امپراتوری عثمانی در جریان جنگ جهانی اول (۱۲۹۳ ش)
• تشکیل شورای سلطنت توسط “محمدرضا پهلوی” در آخرین روزهای حیات رژیم پهلوی (۱۳۵۷ش)
پس از کشتار خونین ۱۳ آبان ۵۷ تهران، محمدرضا پهلوی رسماً شنیدن صدای انقلاب ملت ایران را اعتراف کرد. در این حال بود که در حقیقت شمارش معکوس سقوط رژیم پهلوی آغاز شد. شاه ایران که توان مقاومت در مقابل امواج خروشان انقلاب اسلامی را نداشت، تنی چند از مهرههای سیاسی مورد اعتماد خود را مأمور تشکیل شورای سلطنت کرد تا به تصوّر خود، امواج اعتراضهای مردمی را فرو بنشاند. این شورا قرار بود مقدمات انتقال قدرت را از شاه به فرزندش فراهم کند و بدین ترتیب، ملت مسلمان و مبارز ایران را به ادامه حیات رژیم ستمشاهی، متقاعد سازد. هر چند هدف اصلی محمدرضا از تشکیل این شورا، خروج از ایران و در نتیجه جان سالم به در بردن بود. اما مردم آگاه ایران، با تجمع در خیابانها، ضمن مخالفت با این اقدام، حمایت خود را از حضرت امام خمینی اعلام کردند. حضرت امام در همین روز در پاریس اعلام نمودند که به زودی یک دولت جدید انقلابی تشکیل خواهند داد. پس از انتشار این خبر، سید جلالالدین تهرانی، برای دیدار با امام، راهی فرانسه شد. امام دو شرط برای پذیرفتن وی معین کردند: استعفای او از ریاست شورای سلطنت و اعلامِ غیرقانونی بودن این شورا از جانب او. سرانجام رییس شورای سلطنت در اول بهمن از سمت خود استعفا داد و شورای سلطنت بدون هیچ اقدامی در راستای اهداف شاه پس از فعالیتی یک هفتهای، عملاً منحل شد.
• وقوع درگیری شدید مردم با مأموران رژیم شاه (۱۳۵۷ ش)
در جریان برگزاری تظاهرات و راهپیمایی در چندین شهر ایران، درگیری شدیدی میان مأموران رژیم پهلوی و مردم درگرفت و عدهای از مردم مبارز، شهید یا مجروح شدند. همچنین در همین روز، دانشجویان و مردم تهران که در گردهمایی بزرگ خود در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند، مخالفت خود را با رژیم شاه اعلام کردند و مُصرّانه، خواستار بازگشت حضرت امام خمینی(ره) از پاریس به ایران شدند. این حرکت دانشجویان در حالی صورت گرفت که محدوده دانشگاه، توسط سربازان مسلح و نیروهای نظامی محاصره شده بود. پس از این تظاهرات گسترده، حضرت امام، در پیامی، ضمن فرا خواندن مردم به هوشیاری، ملت ایران را از وقوع توطئهها و شایعات تفرقه افکنانه از سوی ایادی رژیم، آگاه کردند.
• اولین حمله و بمباران شیمیایی عراق علیه ایران در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۵۹ ش)
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ش، رژیم بعث بارها با استفاده از سلاحهای میکربی، شیمیایی و کشتار جمعی، قوانین و مقررات بینالمللی را نقض نمود. ناکامی ارتشِ تا دندان مسلح عراق در تأمین اهداف سردمداران رژیم بعثی، فرماندهان این ارتش را بر آن داشت تا پس از مشورت با کارشناسان عالیرتبه دولتهای استکباری به خصوص کارشناسان شیمیایی شوروی سابق، استفاده از سلاحهای شیمیایی را نیز در کنار دیگر سلاحهای جنگی و مرگبار خویش مورد توجه قرار دهند. سابقه اولین حمله ثبت شده شیمیایی عراق به ۲۳ دی ماه ۱۳۵۹ ش باز میگردد که نیروهای ایرانی را در پنجاه کیلومتری غرب ایلام، با گلوله شیمیایی، مورد حمله قرار داد و شماری را مصدوم کرد. از آن پس، عراق به استفاده از این سلاح ادامه داد. با ادامه این روند، ایران طی نامههای متعدد رسمی به دبیر کل سازمان ملل، با اعلام کاربرد سلاحهای شیمیایی توسط عراق، تقاضای اعزام گروه کارشناسی برای بررسی موضوع نمود. هرچند دبیر کل این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد و گروه کارشناسی پس از سفر به ایران این حملات را تأیید کرده و عراق را محکوم نمودند، با این حال، اولاً شورای امنیت عکسالعمل مناسب و کافی در برابر این نقض مقررات بینالمللی نشان نداد و بدین وسیله، راه را بر تکرار این جنایت بازگذاشت. در ثانی، از کشورِ به کارگیرنده سلاحهای شیمیایی نامی نبرد و موضوع را با کل مسأله جنگ مرتبط ساخت. در نتیجه عدم اقدام فوری و جهانی سازمان ملل متحد، رژیم عراق از آن پس، بارها نیروهای ایرانی را مورد حمله شیمیایی قرار داد که به شهید و مجروح شدن دهها هزار نفر انجامید و با گذشت سالها از پایان جنگ، اثرات این سلاحهای کشنده، هنوز قربانی میگیرند.
• عملیات کوچک امیرالمؤمنین در منطقه ریجاب (۱۳۶۰ش)
• عملیات کوچک کربلای ۶ در سومار، توسط ارتش (۱۳۶۵ش)
عملیات کربلای ۶، در تاریخ ۲۲ دی ماه ۱۳۶۵، با رمز مبارک یا فاطمة الزّهرا(س) در غرب و شمال سومار و با اهداف آزادسازی ارتفاعات منطقه، پاسخ به شرارتهای دشمن در بمباران مناطق مسکونی، انهدام ماشین جنگی دشمن و متفرق کردن نیروهای عراق آغاز شد. رزمندگان اسلام با عبور از موانع گوناگون از جمله میدانهای وسیع مین، سیمهای خاردار و تلههای انفجاری، به دشمن بعثی یورش بردند و پس از شکستن خطوط و مواضع دشمن، بیش از شصت کیلومتر از خاک میهن اسلامی را آزاد کردند. در این عملیات علاوه بر آزادی ارتفاعات منطقه، تعداد یازده فروند هواپیما، دو فروند هلیکوپتر، بیست دستگاه تانک، تعداد زیادی خودرو و چندین انبار مهمات منهدم و علاوه بر انهدام پنج گردان و پنج تیپ دشمن، تعداد سه هزار نفر از مزدوران بعثی کشته و زخمی شده و تعدادی تانک و نفربر و انواع سلاحهای سبک و سنگین به غنیمت سربازان اسلام درآمد.
• شهادت شهید عبدالرضا عبداللهی (۱۳۶۵ش)
شهید عبدالرضا عبداللهی در تیرماه سال ۱۳۴۳ش در شهرستان الیگودرز از استان لرستان چشم به جهان هستی گشود. پدرش احمد، برای تربیت اسلامی او تلاش فراوانی را از خود نشان داد. عبدالرضا در سایه زحمات بیدریغ پدر به مدرسه رفت و تحصیلات خود را از دبستان سروان عبداللهی آغاز نمود. وی بعد از گذراندن مقطع تحصیلی راهنمایی، وارد دبیرستان شد و از بدو ورود در راستای مبارزات حقطلبانه امت اسلامی علیه حکومت منحوس ستمشاهی، فعالیتهای پیگیرانهای را آغاز نمود. پس از پایان تحصیلات متوسطه در دانشگاه امام صادق (ع) در رشته علوم سیاسی پذیرفته شد و همزمان با تحصیل در این دانشگاه، در سال ۱۳۶۲ش در حوزه علمیه قم نیز مشغول به تحصیل گردید. شوق حمایت از مرزهای ایران اسلامی او را چندینبار به مناطق جنگی جنوب کشور کشاند و ضمن تحصیل علم، نبرد با دشمن بعثی را هم با شور و جدیت تجربه کرد. سرانجام، سحرگاه روز بیست و سوم دیماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی، گلولهای سربی بر پیکر این دلاورمرد بیست و دو ساله عرصههای جهاد علمی و دفاعی نشست و جویبار کوچک خون بر خاکهای داغ شلمچه جاری گشت. عبدالرضا زیر لب آهسته گفت: «واطیعو الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم»… آری! شهید عبدالرضا عبداللهی حتی در آخرین لحظات نیز از یاد حق و ناجیان امت رسول اکرم (ص) غافل نبود و از آنان استمداد میجست.
• مذاکرات نفت در تهران متوقف شد و هیجان شدیدی در جهان بوجود آورد و در نتیجه سهام شرکت های نفتی لندن سقوط کرد(۱۳۴۹ش)
• وزیر بازرگانی انگلیس در رأس یک هیئت اقتصادی وارد تهران شد(۱۳۵۵ش)
• یک قرارداد بزرگ اقتصادی و صنعتی بین ایران و انگلیس به امضا رسید.(۱۳۵۵ش)
به موجب این قرارداد، دولت انگلستان در صنایع اتومبیل سازی، برقی کردن راه آهن و ایجاد ناوشکن نفتکش، مونتاژ تراکتور و موتور دیزل در ایران سرمایه گذاری خواهد کرد. در همین روز اعلام شد ایران در سال گذشته یک میلیارد دلار کالا از انگلستان وارد کشور کرد. و صادرات غیرنفتی ایران ۱۴ میلیون دلار بوده است.
• در ساعت ۲۰، مراسمی در شیراز با سخنرانی آقای مجدالدین محلاتی در مسجد ولی عصر برپا شد. در پایان ضمن برپایی تظاهرات، ۱۹ نفر توسط مأمورین دستگیر شدند.(۱۳۵۶ش)
• در ساعت ۲۱/۳۰ عده ای حدود ۲۰ نفر ضمن خروج از حسینیه اعظم اهواز، تظاهراتی بر پا کردند و تعدادی از شیشه های سینما آریانای این شهر را شکستند و حدود سه نفر توسط مأموران دستگیر شدند.(۱۳۵۶ش)
• درگذشت “میرمحمد رضوی قمی” از علمای بزرگ قزوین (۹۷۶ ق)
• تولد عالم بزرگ شیعه شیخ “آقا بزرگ تهرانی” مؤلف و محقق شهیر(۱۲۹۳ ق)
شیخ محمدحسن رازی مشهور به شیخ آقابزرگ تهرانی، فقیهی محقق، مدقّق، اصولی، رجالی و جامع علوم متنوع و از شاگردان آخوند خراسانی، شیخ الشریعهی اصفهانی، سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی است. علامه تهرانی، اهمیت بسیاری به روایت و نقل حدیث میداد و در کسب اجازه برای نقل احادیث میکوشید. علما و فُقهای بسیاری برای او اجازهنامهی روایى نوشته یا از او اجازه گرفتهاند، تا آنجا که پس از محدّث نوری از او به عنوان سرشناسترین شیخِ روایت یاد میشود. آیت اللَّه تهرانی از محدثان بزرگی همچون محدّث نوری، شیخ علی خاقانی، سید ابوتراب خوانساری، شیخ محمد طه نجف، آخوند خراسانی، شیخ الشریعهی اصفهانی، حاج شیخ عباس قمی و… اجازهی نقل حدیث گرفت. همچنین علمای بزرگی از شیخ آقابزرگ تهرانی اجازهی نقل روایت گرفتهاند که حضرات آیات عظام: سیدحسین بروجردی، علامه امینی، سیدعبدالحسین شرف الدین، سید عبدالهادی شیرازی، سیدمحمد هادی میلانی، شیخ مرتضی حائری یزدی، محمدرضا حکیمی، علامه طباطبایى، سیدشهاب الدین مرعشی نجفی و دهها عالم فاضلِ دیگر از آن جملهاند. آثار قلمی و کتابهای شیخ آقابزرگ تهرانی را تا هشتاد جلد میتوان شمرد که الذّریعَة الی تَصانیفِ الشّیعهَ در ۲۹ جلد در بیان آثار قلمی و هنری عالمان شیعه و نیز طَبَقاتُ اعلامُ الشّیعه در ۲۰ جلد حاوی زندگی دانشمندان شیعه، مهمترین آثار این رجالی و محدث بزرگ میباشند. شیخ آقابزرگ تهرانی در سیزدهم ذیحجهی سال ۱۳۸۹ ق برابر با ۱۲ اسفند ۱۳۴۸ ش در نجف وفات یافت و در آن شهر به خاک سپرده شد.
• رحلت آیتاللَّه “سیدحسن صدر” عالم برجسته ی مسلمان (۱۳۵۴ ق)
آیت اللَّه سیدحسن فرزند سید هادی، معروف به صدر که نَسَب شریفش با سی واسطه به حضرت امام موسی کاظم(ع) میرسد، از شخصیتهای برجسته و علمای شیعه میباشد. وی پس از تکمیل دروس مقدمات و سطح، در ۱۸ سالگی به نجف اشرف مشرف شد و در آن جا از محضر اساتیدی چون میرزای شیرازی بهرههای وافر یافت …
• وفات آیت اللَّه شیخ “مهدی مدرس یزدی” فقیه وارسته (۱۴۱۳ ق)
علامه مهدی مدرس یزدی درسال ۱۳۳۰ قمری در یزد و در یک خانوادهی روحانی متولد شد و در حوزهی علمیهی قم و نجف اشرف به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. ایشان از مراجع عظام وقت همچون: سیدابوالحسن اصفهانی، سیدضیاءالدین عراقی، حاج آقاحسین بروجردی و… گواهی اجتهاد دریافت کرد. علامه مدرس یزدی پس …
رئیسجمهور آمریکا از آریل شارون به عنوان رهبری یاد کرد که زندگی خود را وقف اسرائیل کرد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از آسوشیتدپرس؛ باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا پس از مرگ آریل شارون، نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی وی را رهبری خواند که زندگیاش را به اسرائیل اختصاص داده بود.
اوباما دیروز (شنبه) در بیانیهای مرگ شارون را بهانهای برای تکرار تعهد کامل آمریکا نسبت به امنیت اسرائیل و تایید دوستی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی دانست.
اوباما دربخش دیگری از این بیانیه اعلام کرد که آمریکا به تلاش برای دستیابی به صلحی پایدار و امنیت تمام اسرائیلیها تلاش میکند.
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین
علاوه بر اوباما جان کری، وزیر خارجه آمریکا، بیل کلینتون، رئیسجمهور سابق و دیگر مقامات آمریکایی مرگ شارون را تسلیت گفتند.
اما واکنش مسلمانان فلسطین
خیابان های شهر صیدا و اردوگاه آوارگان فلسطینی شاهد تجمعات مردمی به ویژه جوانانی است که در پی اعلام مرگ آریل شارون نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی به جشن و شادمانی می پردازند.
وی از حدود 8 سال پیش بر اثر سکته مغزی به کُما رفته و در مرکز درمانی شِبا وابسته به بیمارستان تِل هاشومِر نزدیک تلآویو بستری شده بود.
شارون از آن زمان تاکنون در وضعیت شبهکما به سر میبرد و تنها از طریق سرم تغذیه میشد. در سال 2011 او بهاصرار خانوادهاش برای مدت کوتاهی به خانهاش منتقل شد اما نشانهای از بهبودی در او دیده نشد.
لازم به ذکر است که آریل شارون در سپتامبر 1999، بهدنبال کناره گیری نتانیاهو از رهبری حزب لیکود، رهبری این حزب را بهعهده گرفت. او سپس در سپتامبر سال 2000، با حضور در مسجد الاقصی موجب خشم مسلمانان شده درگیریهای خونینی را میان فلسطینیان و نظامیان اسرائیلی رقم زد که در نتیجه آن انتفاضه الاقصی شکل گرفت.
در پی مرگ آریل شارون که مرتکب جنایات هولناکی در حق فلسطینی ها شده بود، ساکنان اردوگاه البداوی به شادی پرداختند و برخی نیز به نشانه شادمانی، به تیراندازی هوایی دست زدند. جنبش مقاومت اسلامی فلسطین(حماس) هم در واکنش به مرگ جلاد صبرا و شتیلا اعلام کرد مرگ شارون لحظه تاریخی برای ملت فلسطین به شمار می رود.
سه سوال بهشتی از قرآن
همت افراد با ایمان، باید در همه چیز و در همه حال، عالى باشد، حتى در تمناى بهشت به مراحل پائین تر قناعت نکند، هر چند مراحل پائین تر هم غرق نعمت است.
هم از آیات قرآن و هم از روایات به خوبى استفاده مى شود که بهشت دربهائى دارد، ولى این تعدد دربها، نه به خاطر آن است که عده وارد شوندگان به بهشت آن گونه اند که اگر بخواهند از یک درب وارد شوند، تولید زحمت مى کند، و نه از جهت آن است که یک نوع تفاوت گروهى و طبقاتى وجود دارد، که هر گروهى موظفند از یک درب وارد شوند، و نه براى نزدیکى و دورى راه است، و نه به خاطر زیبائى و تنوع به خاطر کثرت دربها!
اصولاً دربهاى بهشت، همانند دربهاى دنیا که در مدخل باغ ها و قصرها و خانه ها مى گذارند، نیست.
بلکه، این درب ها اشاره به اعمال و کارهائى است که سبب ورود به بهشت مى شوند، و لذا، در پاره اى از اخبار مى خوانیم «بهشت درب هائى به نام هاى مختلف دارد، از جمله: دربى دارد که به عنوان باب المجاهدین! (درب مجاهدان) نامیده مى شود، و مجاهدان، مسلح به همان سلاحى که با آن جهاد کرده اند از آن درب وارد بهشت مى شوند، و فرشتگان به آنها خوش آمد مى گویند»!
از امام باقر(علیه السلام) در حدیثى مى خوانیم: «بدانید: بهشت هشت درب دارد که عرض هر دربى از آنهابه اندازه چهل سال راه است»!
این، خود نشان مى دهد که «درب»، در این گونه موارد، مفهومى وسیع تر از آنچه در تعبیرات روزانه گفته مى شود دارد.
و جالب این که در قرآن مى خوانیم: جهنم هفت درب دارد (لَها سَبْعَةُ أَبواب)( حجر، آیه 44) و طبق روایات، بهشت داراى «هشت» درب است، اشاره به این که طرق وصول به سعادت وبهشت جاویدان، از طرق وصول به جهنم بیشتر است، و رحمت خدا، بر غضب او پیشى مى گیرد.( تفسیر نمونه، جلد 10، صفحه 229)
فردوس برترین جاى بهشت است و در آیات قرآن آمده که فردوس منزلگاه افراد با ایمان و صاحبان اعمال صالح است ممکن است در اینجا این سۆال پیش آید که اگر چنین است، مناطق دیگر بهشت نباید ساکنانى داشته باشد; چرا که غیر مۆمن را در بهشت راهى نیست
منظور از «جنّة المأوى» چیست؟
«جَنَّةُ الْمَأْوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است، و در این که این کدام بهشت است؟ در میان مفسران گفتگو است، بعضى آن را همان «بهشت جاویدان» (جَنَّةُ الْخُلْدِ) مى دانند، که در انتظار تمام اهل ایمان و پرهیزگاران است، و محل آن را در آسمان، و آیه 19 سوره «سجده» را شاهد بر آن مى گیرند: فَلَهُمْ جَنّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: «براى مۆمنان صالح العمل باغ هاى بهشت است که در آن ساکن مى شوند، و این وسیله پذیرائى از آنهاست در مقابل اعمالى که انجام مى دادند»; چرا که این آیه به قرینه آیه بعد از آن، مسلماً از بهشت جاویدان سخن مى گوید.
ولى از آنجا که در جاى دیگر مى خوانیم: وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ: «براى رفتن به سوى مغفرت پروردگار و بهشتى که وسعت آن آسمان ها و زمین است، بر یکدیگر پیشى گیرید»( آل عمران، آیه133.)
بعضى، این معنى را بعید شمرده اند; زیرا ظاهر آیه مورد بحث، نشان مى دهد که «جَنَّةُ الْمَأْوى» در آسمان، و غیر از بهشت جاویدان است که وسعتش به اندازه تمام آسمان ها و زمین مى باشد.
لذا گاهى آن را به جایگاه ویژه اى از بهشت تفسیر کرده اند که در کنار «سدرة المنتهى»، و محل خاصان و مخلصان است.
و گاه گفته اند به معنى بهشت برزخى است که ارواح شهداء و مۆمنان، موقتاً به آنجا مى روند.
تفسیر اخیر، از همه مناسب تر به نظر مى رسد، و از امورى که به روشنى بر آن گواهى مى دهد، این است که در بسیارى از روایات «معراج» آمده است که، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) عده اى را در این بهشت، متنعم دید، در حالى که مى دانیم هیچ کس در بهشت جاویدان قبل از روز قیامت وارد نمى شود زیرا آیات قرآن به خوبى دلالت دارد که پرهیزگاران در قیامت، بعد از محاسبه، وارد بهشت مى شوند، نه بلافاصله بعد از مرگ، و ارواح شهداء نیز در بهشت برزخى قرار دارند; زیرا آنها نیز قبل از قیام قیامت وارد بهشت جاویدان نمى شوند.( تفسیر نمونه، جلد 22، صفحه 507)
«جَنَّةُ الْمَأْوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است، و در این که این کدام بهشت است؟ در میان مفسران گفتگو است، بعضى آن را همان «بهشت جاویدان» (جَنَّةُ الْخُلْدِ) مى دانند، که در انتظار تمام اهل ایمان و پرهیزگاران است
فردوس برترین منزلگاه بهشتیان!
فردوس برترین جاى بهشت است و در آیات قرآن آمده که فردوس منزلگاه افراد با ایمان و صاحبان اعمال صالح است ممکن است در اینجا این سۆال پیش آید که اگر چنین است، مناطق دیگر بهشت نباید ساکنانى داشته باشد; چرا که غیر مۆمن را در بهشت راهى نیست.
در پاسخ این سۆال، مى توان گفت: آیه 108 سوره «کهف» که خداوند مى فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغ هاى فردوس منزلگاهشان است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً)
به هر فردى که ایمان و عمل صالح دارد، اشاره نمى کند، بلکه، درجه والائى از نظر ایمان و عمل صالح را معیار براى دخول در فردوس قرار داده، هر چند ظاهر آیه مطلق است، اما توجه به مفهوم کلمه «فردوس» آن را مقید مى کند.
لذا، در سوره «مۆمنون» که صفات وارثان فردوس را بیان مى کند، حدّ اعلائى از صفات مۆمنان را ذکر کرده که در همه افراد وجود ندارد، و این خود قرینه اى است بر این که: ساکنان فردوس باید داراى صفات ممتازى علاوه بر ایمان و عمل صالح باشند.
و نیز به همین دلیل، در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که مى فرماید: هر وقت از خدا تقاضاى بهشت را مى کنید مخصوصاً تقاضاى فردوس کنید که جامع ترین و کامل ترین منزلگاه هاى بهشت است.
اشاره به این که: همت افراد با ایمان، باید در همه چیز و در همه حال، عالى باشد، حتى در تمناى بهشت به مراحل پائین تر قناعت نکند، هر چند مراحل پائین تر هم غرق نعمت است.
بدیهى است کسى که، چنین تقاضائى از خدا مى کند، لابد، باید خود را براى رسیدن به چنین مقامى آماده کند، لابد باید حداکثر تلاش و کوشش را براى کسب برترین صفات انسانى و انجام صالح ترین اعمال به خرج دهد.
بنابراین، آنها که مى گویند: خدا کند ما به بهشت راه یابیم، هر چند در پائین ترین مراحل آن باشیم، افرادى هستند که از همت والاى مۆمنان راستین بهره کافى ندارند.( تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 614)
منایع
makaremshirazi.org
tebya.net
برکات و اعمال ماه ربیع الاول
ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است .
ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.
ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .
پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".
مهمترین اعمال این ماه
شب اوّل:
این شب به نام «لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید
آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)
سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.
1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیعالاول.
2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.
روز هشتم:
در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)
در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.
روز دهم :
روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)
روز دوازدهم:
این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)
همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)
اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:
1- روزه گرفتن.
2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده میشود.
روز چهاردهم:
در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)
وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)
شب هفدهم:
طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)
1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )
2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )
4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)
5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).
6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.()
بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.
همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)
روز هفدهم:
همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).
همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)
ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.
از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان «لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.
پی نوشت ها :
1. سوره بقره، آیه 207.
2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.
3. کافى، جلد 1، صفحه 503.
4. اقبال، صفحه 599.
5. زاد المعاد، صفحه 412.
6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).
7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.
8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).
9. تتمة المنتهى، صفحه 64.
10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
11. اقبال، صفحه 601.
12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.
13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.
منابع: کتاب ارزنده المراقبات مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزى (ره)
makaremshirazi.org
pajoohe.com
tebyan.net
برخی آیات و سورههای قرآن کریم در شأن اهل بیت پیامبر علیهمالسلام، به ویژه حضرت امام حسین(ع) نازل شده است.
برخی از آیات و سورههای قرآن کریم در شأن اهل بیت پیامبرعلیهم السلام نازل شده است که نشان از حقانیت خاندان پاک و مطهر رسول اکرم(ص) دارد. آیات تطهیر، مباهله، مودت، اولیالامر و … از جمله آیاتی هستند که بدون شک در منزلت اهلبیت پیامبر اکرم(ص) نازل شده است، اما آیاتی از قرآن کریم نیز به صورت اختصاصی در شأن امام حسین علیهالسلام نازل شدهاند. از جمله این آیات میتوان به آیه 33 سوره مبارکه اسراء اشاره کرد که خداوند متعال در این آیه میفرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا؛ و نفس محترمی را که خدا قتلش را حرام کرده نکشید مگر به حکم حق و آن کسی که کشته شده برای ولی او سلطه (حق قصاص) قرار دادیم اما در قتل اسراف نکنید چرا که او مورد حمایت است». در جلد دوم صفحه 290 تفسیر عیاشی از امام محمد باقر علیهالسلام روایتی نقل شده است که درباره این آیه میفرمایند: «این آیه در مورد امام حسین ـ علیه السلام ـ است که مظلوم کشته شد، و امام زمان(عج) ولی او میباشد وقتی قیام کند، از قاتلان آن حضرت خونخواهی خواهد کرد». همچنین طبق روایتی از رسول اکرم(ص)، آیه 15 سوره احقاف نیز در شآن اباعبداللهالحسین علیهالسلام نازل شده است. اما سوره فجر که هشتادمین سوره قرآن کریم است سوره امام حسین علیهالسلام نامیده می شود. در روایتی مشهور از امام صادق علیهالسلام، خواندن این سوره در نمازهای مستحب و واجب سفارش شده است: «اِقْرَؤُا سُورَةَ الفَجِرِ فی فَرائِضِکم وَ نَوافِلِکم ، فَاِنها سُورَةُ الحُسَین (ع) وَ ارْغَبُوا فیها». در پایان این سوره ( آیات 27 – 30) خداوند می فرماید: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ـ ارْجِعِی إِلَى رَبِّک رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً ـ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ـ وَادْخُلِی جَنَّتِی؛ تو ای روح آرام یافته به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود و در سلک بندگانم و در بهشتم داخل شو». در روایتی از امام صادق علیهالسلام، در توضیح این آیات و علت نامگذاری این سوره به نام امام امام حسین علیهالسلام ذکر شده است: «فَهُوَ ذُوالنَفسِ المُطمَئِنةِ الراضِیةِ المَرضِیةِ وَ اَصحابُهُ مِن آلِمُحَمدٍ هُم الراضُونَ عَن اللهِ یومَ القِیامَةِ وَ هُوَ راضٍ عَنهُم» همانگونه که قرآن فرقان است، امام حسین علیهالسلام نیز مصباحالهدی و جداکننده حق از باطل است: «إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، همانگونه که قرآن برای ؤشفا و رحمت است، وجود مبارک سیدالشهدا(ع) نیز شفابخش است و بالاخره همانگونه که قرآن در طول تاریخ همیشه جاودان خواهند ماند، ذکر و یاد اباعبدالله و قیام عاشورا نیز تا ابد زنده خواهد ماند، آنچنانکه بعد از گذشت 1400 سال هنوز هم قلبها داغدار اوست.
«غیرتمندی، انسان را از فساد می رهاند. انسان غیور، نه بر خود آلودگی را می پذیرد و نه بی عفتی دیگران را برمی تابد. غیرت اجتماعی، به این معناست که مردان موظفند در برابر هرزگی ها و مرزشکنی ها بایستند و به حرمت شکنی ها نزدیک نشوند. تنها در چنین اجتماعی است که می توان به سلامت شخصیت زن و حرمت ناموس او امیدوار بود. عفاف بر همه بخش های جامعه اثرگذار است. و تنها زنان را در برنمی گیرد، بلکه مردان نیز موظف به رعایت محدودیت های اخلاقی هستند. وجود فضای سالم برای رشد مادی و معنوی، حق جامعه است. در جوامعی که مردم به راه های انحرافی کشیده می شوند، حفظ هویت اسلامی و حدود شرعی دشوارتر می شود و مسلمانی که از ایمان و اراده ای استوار برخوردار نباشد، هم رنگی با جماعت را می پذیرد و چون با ساختار درونی جامعه بیگانه است، دچار بی هویتی می گردد». بر این اساس، وقتی بنیادهای عفاف فرو ریخت، ارزش های اخلاقی نیز از زندگی انسان رخت برمی بندد. بهترین حجاب چادراست. هر چیزی برای خودش یک قانون داره” قوانین دختر خوشتیپ چادری بودن هم اینه: حجاب زندان نیست قلعه است
موضوع گزارش:شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها)18 آذر ،5 صفر مکان:سالن اجتماعات مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها) سخنران مدعو: حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا جوان بمناسبت سالروز شهادت جانسوز حضرت رقیه (سلام الله علیها)برنامه سوگواری در مدر سه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها)با حضور خواهران طلبه و کادر مدرسه برگزار گردیدسخنران مدعوحجت الاسلام والمسلمین حاج آقا جوان بعد از اقامه نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی به این مناسبت پرداختند. ایشان ابتدا به بیان برخی شئونات طلبگی پرداختند از جمله ،یکی از چیز هایی که از شئونات طلبه است و هر طلبه باید آن را رعایت کندرعایت شأن نماز است،قبل از نماز هرچیزی که باعث مشغله ذهنی می شود باید کنار گذاشته شودو قبل از نماز تفکر در عظمت خدای تعالی و یاد مرگ کرد. تا از مشغولات ذهنی کم گردد. ایشان در ادامه سخنان خود به حقانیت امام حسین(علیه السلام) اشاره کرده بیان نمودند: یکی از اسناد حقانیت امام حسین(علیه السلام)،وجود حضرت علی اصغر و حضرت رقیه (سلام الله علیهما)است که شیر خواره در عاشورا به شهادت رسید و قابل انکار نیست و دختر سه سالهکه محبوب قلب پدر بود از روز عاشورا تا 5 صفر این همه مصیبت را تحمل کرد.که آن بانو در اثر مصیبت ها و رنجها و شکنجه ها سرانجام در خرابه شام به شهادت رسید.نکته عاطفی که از وجود اینان میتوان استفاده کرد این است که علاقه شدید امام حسین(علیه السلام) به اولاد خویش نه تنها امام را بلکه فرزندان امام را نیز از دفاع برحق و ولایتمداری باز نداشت. السلام علی بنت الحسین(علیها السلام)السلام علیک یا فاطمه الصغیره(علیها السلام) بامید زیارت عارفا بحقها رقیه جان! یاریمان کن تا در انتظار روزی که حضرت مهدی(عج) بیاید و انتقام صورت نیلی ات را بگیرد، ثابت قدم بمانیم…
روز هفتم ماه صفر در تقویم های رسمی کشور به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم(ع) پیشوای هفتم شیعیان نامگذاری شده است.
اما هفتم ماه صفر در میان کلیه شیعیان جهان به خصوص در شهر قم به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) است و علمای شیعه بیش از 5 قرن است که به این موضوع ملتزم بوده اند.
سابقه این موضوع در شهر قم از زمان حضرت آیت الله حائری شیرازی است و هنوز هم علما و مراجع بر اساس همان سنت، روز هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) می دانند.
در کلیه دفاتر مراجع در قم از جمله دفتر آیت الله مکارم، دفتر آیت الله وحید خراسانی و دفتر آیت الله نوری همدانی، مجلس عزاداری برپا می شود و جلسات درس آیات عظام وحید خراسانی و نوری همدانی در این روز تعطیل است.
در این میان نکته قابل تامل این است که طبق نظر برخی بزرگان و صاحب نظران مسایلی تاریخ اسلام، در هیچ یک از تقویم های رسمی کشور تا پیش از وفات آیت الله بروجردی و مخالفت علما با حکومت پهلوی، سوم و هفتم صفر به عنوان روز ولادت امام محمد باقر و امام موسی کاظم (ع) ثبت نشده است.
آنچه در میان عامه مردم در رابطه با سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) مشهور و معروف است روز 28 صفر است. اما بزرگان و علما روز 7 صفر را به عنوان روز شهادت این امام همام، روز عزا و تعزیه می دانند.
7 صفر از سال ها پیش در میان بزرگان و علمای حوزه به عنوان روز شهادت قوی تر بوده است و جنبه عزا و سوگواری در آن بیشتر است تا جنبه شادی و گرامیداشت ولادت امام موسی کاظم(ع) و این سیره همچنان تا امروز ادامه دارد. حتی در 7 صفر در شهر قم هیئت های عزاداری در خیابان های شهر به حرکت در می آیند.
منابعي که 28 صفر را روز شهادت امام حسن مجتبي(ع) مي دانند :
-1شيخ مفيد در الارشاد، ص 356
2-مرحوم شيخ كلينی در «كافی «
-3شيخ تبريزی در «اعلامالوری «
و…
منابعي که هفتم صفر را روز ميلاد امام موسي کاظم(ع) مي دانند:
علامه شوشتری صاحب «قاموسالرجال» گفته است كه «لم يعين احد شهره»؛ يعنی هيچكس ماه تولد امام كاظم(ع) را تعيين نكرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاريخی فقط سال تولد ذكر شده است؛ ولی شيخ تبريزی در كتاب«إعلامالوری» و «تاجالوليد» و همچنين مرحوم «ابن شهرآشوب» در كتاب«مناقب آل ابیطالب» و نيز علامه مجلسي در بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 48ص 1،روز تولد امام كاظم(ع) را 7 صفر اعلام كردهاند و هيچ نقل ديگری در اين زمينه نيست، اما قبل از قرن 5 و 6 هجری؛ يعنی مرحوم «شيخ كلينی» در »كافی» يا مرحوم «شيخ مفيد» در«الارشاد» هيچ روز و ماهی را برای تولد امام كاظم(ع) اعلام نكردهاند، لذا كلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط میشود، بالاخره تعيين تولد امام كاظم(ع) مربوط به متأخرين است
نظر آیتالله صافی درباره عزاداری هفتم صفر
حضرت آیتالله صافی گلپایگانی در پاسخ به استفتائی، نظر خود را درباره عزاداری روز هفتم صفر اعلام کردند.
متن استفتاء و پاسخ این مرجع تقلید بدین شرح است:
بسمه تعالی
محضر مبارک مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی
سلام علیکم؛
احتراماً با توجه به تقارن میلاد مبارک حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و نیز ماه محرم و صفر، بفرمایید وظیفه و تکلیف شیعیان در برپایی مراسم این روز چیست؟
با احترام/جمعی از مؤمنین
بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام و رحمةالله
برپایی مجلس میلاد ائمه علیهم صلوات الله اجمعین، بسیار خوب و مناسب است، امّا چون هفتم صفر بنابر بعض اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام مىباشد، و از طرفی تمام ماه محرّم و صفر، ایام حزن آل الله و کاروان داغدار و مصیبتزده حضرت سیدالشهداء علیه السلام است، سزاوار است مؤمنین در این دو ماه، مجالس روضه و عزا بر پا نمایند و از برپایی مجالس جشن و سرور اجتناب کنند. خداوند همگان را در اظهار ارادت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام موفق بدارد.
سوال: مشاهده میشود در ایام محرم و صفر بعضی جشنها مثل هفتم صفر بعنوان میلاد امام هفتم، اما بر پايه برخي روايات هفتم صفر روز شهادت امام مجتبي نيز هست نظر حضرتعالی چیست؟
پاسخ:
-نظرآیت الله میرزا جواد تبریزی
ماههای محرم و صفر ماه های حزن بر سیدالشهدا و خاندان اهل بیت(ع) میباشد و باید به مراسم عزاداری و روضه خوانی بگذرد . والله العالم
-متن جوابیه آیت الله بهجت
بسمه تعالی
مناسب است در جمع بین دو قول(مشهور) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر امام مجتبی (ع) و تولد امام موسی کاظم علیه السلام ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار به اینکه مصائب امام دوم(ع) و مناقب امام هفتم(ع) را متذکر و یاداور باشند و همین احتیاط حاصل میشود . والسلام
اول صفر 1430 ه ق
-متن جوابیه آیت الله وحید خراسانی
بسم الله الرحیمن الرحیم
به آنچه فقیه محقق، مؤسس حوزه علمیه فرموده اند باید عمل شود .
29 محرم الحرام 1430 / مهر معظم له
)طبق اخبار موثق حوزه علمیه نجف هفتم ماه صفر را به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)] تعطیل می نماید و مراسم سوگواری برگزار می کنند از شاگردان مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه و ایت الله بروجردی نیز نقل میشود؛ نظر این دو بزرگوار در خصوص سالروز شهادت امام حسن مجتبی روز هفتم ماه صفر بوده است و با تعطیلی دروس این روز را به عزاداری میپرداختند(.
-متن جوابیه آیت الله مکارم شیرازی
البته مشهور است طبق انچه مرحوم کلینی در کافی آورده است که شهادت آن حضرت در آخر ماه صفر است ولی با توجه به روایت دیگری که مربوط به هفتم ماه صفر است سزاوار است نسبت به آن روز نیز احترام رعایت شود .
همیشه موفق باشید 2/11/1388
-متن جوابیه آیت الله شبیری زنجانی
بسمه تعالی
عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط(ع) و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است که باید محفوظ بماند و با ذکر مناقب امام هفتم (ع) منافات ندارد.
اول صفر 1430
-متن جوابیه آیت الله فاضل لنکرانی
بسمه تعالی و له الحمد
در این که باید یکروز اختصاص به حضرت امام مجتبی(ع) داشته باشد تردیدی نیست و با توجه به اینکه 28 صفر روز رحلت خاتم الانبیا (ص) هم هست و بدین لحاظ شهادت سبط اکبر علیه السلام تحت الشعاع قرار میگیرد لذا خوب است که روز هفتم صفر را به این عنوان اختصاص دهند که مشهور هم همین است.
pan>
جایگاه شخص قانع نزد خداوند متعال
پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، خداوند مىفرماید:” جوانِ معتقد به قضا و قدر من، خشنود از كتاب من، قناعت كننده به روزى من، و رها كننده خواسته هاى نفس به خاطر من، مانند یكى از فرشتگان من است".
ورام ابن ابى فراس، مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، نشر مكتبه فقیه، قم، بیتا، ج1، ص37 و محمدى رى شهرى و همكاران، حكمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله و سلم( فارسى)، پیشین، ج7، ص 387.
te mso 9]>
ص قانع نزد خداوند متعال
پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند، خداوند مىفرماید:” جوانِ معتقد به قضا و قدر من، خشنود از كتاب من، قناعت كننده به روزى من، و رها كننده خواسته هاى نفس به خاطر من، مانند یكى از فرشتگان من است".
ورام ابن ابى فراس، مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، نشر مكتبه فقیه، قم، بیتا، ج1، ص37 و محمدى رى شهرى و همكاران، حكمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله و سلم( فارسى)، پیشین، ج7، ص 387.
t;
شته و برای رفع مشکلاتشان تلاش کنیم.
به مناسبت روز جهانی معلولین مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) مرند به همراه مدیریت محترمه ومشاور وتعدادی از مسئولین نهادها، دیداری را از مجتمع بهزیستی واقع در راه جواش شهرستان مرند به عمل آوردند. این دیدارکه روز سه شنبه ساعت 11 صبح انجام شد از عقب مانده های ذهنی وروانی و معلولین جسمی بازدید شد و مسئول مجتمع، آقای کلانتری
توضیحات لازم را در مورد بیماران این مجتمع -کمبودها و نیازها-دادند.
حضور افراد معلول در عرصه های مختلف علمی، هنری و مهارتی این واقعیت را ثابت کرده که اگر شرایط و زیرساخت های مناسب برای این افراد فراهم شود، بسیاری از کمبودهای جسمی و حرکتی آنان به قابلیت های غیر قابل تصوری تبدیل می شود.
بساری از معلولان از شرافت انسانی و اراده قوی و روح هوشمند برخوردارند اگر چه به ظاهر و ازنظر جسمی و بعضا دارای نقض عضو هستند، لیکن از بعد روحی ، اراده ، ابداعات و انجام کارهای بزرگ ازبسیاری ازافراد سالم جلو و موفق تر هستند.
به امید روزهای روشن برای معلولین رنج دیده که این کار با همت عالی مسئولان ذی ربط محقق شدنی است.
تاثیر گذاری همنشین خوب و بد
پیامبر اکرم صل الله علیه وآله وسلم فرمودند:
حکایت همنشین خوب
می آویزد و اثر میگذارد
و حکایت همنشین بد
منبع: نهج الفصاحه ( کلمات قصار پیامبر اعظم صل الله )
برخی اعمال ماه صفر
1-در این ماه، به دادن صدقه اهتمام بیشتری شود
پیامبر اکرم (ص) در باب صدقه دادن می فرمایند : ” لبخند تو بر روی برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهی از منکر کردنت صدقه است ، رهنمایی کسی که راه را گم کرده صدقه است و دور کردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . “
2-برای ایمنی از بلاها، دعای زیر هر روز ده مرتبه خوانده شود:
یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان)
ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگیات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزهاش!
3-ـ «سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفیان را لعنت کن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).( اقبال، صفحه 587)
4ـ در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین(علیه السلام) مستحبّ است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتى که «شیخ طوسى» از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جاى آوردن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.(2)
مناسبت های ماه صفر
اوّل ماه صفر:
آغاز جنگ صفّین، مطابق نقل مورّخان در سال 37 هجرى است. جنگ صفّین از سوى امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت 110 روز طول کشید،(2) و در آستانه شکست لشکر شام، عمرو عاص خدعه اى به کار زد و قرآن ها را بر سر نیزه کردند و داستان تأسّف بار حکمین پیش آمد.
همچنین در این روز در سال 61 هجرى (بنا بر روایتى) سرِ مبارک حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) را همراه کاروان اهل بیت(علیهم السلام)وارد شهر شام کردند.
دوم ماه صفر:
روز شهادت زید بن على بن الحسین(علیه السلام) پس از قیام بر ضدّ بنى امیّه در سال 120 هجرى است; وى به هنگام شهادت 42 سال داشت.
هفتم ماه صفر:
بنا بر نقل شیخ مفید و کفعمى، روز شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام) است.
همچنین ولادت امام کاظم(علیه السلام) طبق روایتى در سال 128، در این روز در منطقه «ابواء» (محلّى میان مکّه و مدینه) واقع شده است. این روز از جهتى روز حزن و از جهتى روز سرور است.
بیستم ماه صفر:
روز اربعین امام حسین(علیه السلام) است; بنابر نقل جمعى از بزرگان مانند شیخ مفید، شیخ طوسى و کفعمى، جابر بن عبداللّه انصارى در این روز براى زیارت امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمد و همین روز، روزى است که اهل بیت امام حسین(علیه السلام) طبق روایتى از شام به مدینه آمدند.
ولى در ارتباط با آمدن اهل بیت حسینى(علیه السلام) در روز اربعین به کربلا میان مورّخان گفتگوست; مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى در «منتهى الآمال» از سیّد بن طاووس نقل مى کند که اهل بیت حرم حسینى(علیه السلام) در مسیر بازگشت به مدینه، نخست به کربلا آمدند و زمانى به آنجا رسیدند که جابربن عبدالله انصارى و گروهى از بنى هاشم به زیارت امام حسین و یارانش آمده بودند (و با توجه به اینکه جابر در بیستم صفر به کربلا آمد، بنابراین اهل بیت نیز ورودشان به کربلا همان روز بود).
اما مرحوم حاج شیخ عباس قمى با توجه به نقل دیگر مورّخان و قرائن و شواهد دیگر، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در بیستم صفر (اربعین حسینى) به کربلا بسیار بعید مى داند و از شیخ مفید و شیخ طوسى نقل مى کند که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به مدینه مراجعت کردند.
بیست و هشتم ماه صفر:
در چنین روزى، در سال یازدهم هجرى، رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) وفات یافت و همه مورّخان اتّفاق دارند که روز وفات آن حضرت، روز دوشنبه بود و آن حضرت به هنگام وفات شصت و سه سال از عمر مبارکشان مى گذشت.
همچنین بنا بر نقل جمعى از علما و مورّخان، روز بیست و هشتم صفر سال 50 هجرى، روز شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام) است و این روایت بیشتر در میان شیعیان مشهور است تا روایت هفتم ماه صفر.
روز آخر ماه صفر:
بنا بر قول «شیخ طبرسى» و «ابن اثیر» آخر ماه صفر سال 203 هجرى، روز شهادت امام رضا(علیه السلام) است که در سنّ پنجاه و پنج سالگى، توسّط مأمون عبّاسى مسموم شده و به فیض شهادت نائل آمدند.
معرفی یک کتاب مفید در باره امامت امام علی (علیه السلام)
امام علی (علیه السلام) در قرآن نوشته غلامرضا سلماسی از انتشارات قم مشهور چاپ اول1392
این کتاب در شش گفتار تالیف شده گفتار اول به نام ونسب حضرت علی(علیه السلام) گفتار دوم القاب آن حضرت گفتار سوم فضائل گفتار چهارم نمونه ای از مناظرات دانشمندان شیعه وسنی در باره علی (علیه السلام) و گفتار پنجمشمه ای از فرمایشات پیامبر در حق علی(علایه السلام) گفتارششم علی (علیه السلام)در قرآن که با استفاده از تفاسیر متعدد از جمله برهان ،عیاشی به امر ولایت پرداخته است در پایان به سوالات انحرافی و شبهه انگیز پاسخ مستدل داده است
امید است این کتاب و خواندن آن گامی در راستای تثبیت عقیده ولایی مان و مانعی برای تزلزل گامهای استوارمان باشد.
ان شاء الله
داستان مولوی و شمس الدین
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد
مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:”ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.
مرد ادامه داد:”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:”ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند.”
رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
(کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با اندکی دخل و تصرف
عالمان مشرق اشراق جانند و جهان را بخشنده ی جان.
عالمان، عالم به راز های سر به مهر خلقت هستند وچون چنین اند، خلعت نیابت خدا بر تن دارند. انی جاعِلٌ فی الارضِ خَلیفه
عالمان شب زنده داران سپیده بردوشانِ سحرخیز اند. از شب کتمان سر می آموزند واز سحر روشنگری وراهواری .
شمع وجود را در شب های شیدایی نار می سازند تا نور مقصد خلق شود و هدایت محقق گردد.
آری چنین است که عالم وعلم وعمل، تجلی ذات و صفات و افعال خدایند و عالم، ظهور عینی آن ذات و صفات و افعال است.
عالم، چنان که در نوشتن مرکب از چهار حرف هست، در عمل نیز چهار ساحه وجودی دارد. اگر اولین حرف عالم، «عین» است، در مقام عمل نیز یک عالم، باید عینیت مجسم صفات رسولان وانبیا باشد که انسان کامل حضرت محمد سفیر حق به حق فرموده اند «العلما ورثت الانبیا» پس اگر ردا بدوشان پهن ریشِ آماسیده شکمی پیدا شدند که بنام عالم اند و در عمل سکه پرستان بی عمل، آنان به فرموده حضرت حق خالق جان وجهان خدای سبحان، خران پالان بدوش بار کَش می باشند ” َمثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا.” آنان که کتاب خدا را درچهار سوی شاهراه حیات بر می خوانند، اما حیات را بر نمی نهند ودر کوثر قرآن حمام روح نمی کنند، همان خران پالان بدوش عالم انسانیت هستند.
دومین حرف عالم، “الف” است و دومین ساحه وجودی یک عالم قرآنی رشد نموده در مکتب عصمت آل محمد، این است که همچون الف مجرد از تعلقات ایمان سوز وانسان کُش باشد والبته که چنان عالمی در مقام عمل، اُنس باخدا دارد وهمه ی عالم هستی را تجلی حضرت دوست می داند ورسالتش تأ لیف بین خالق وخلق هست نه آتش نفاق افکندن در باغستان خدا وبا زبان از خدا بگویند و در عمل خدا بفروشند تا بر خر مراد سوار گردند.
سومین حرف عالم، «لام» است وسومین بعد هستی یک عالم، نیز باید «لام» یعنی مقام لاهوت باشد واین مقام همان چهار تکبر بر ما سوی الله گفتن و دست بر قائمه عرش نهادن و عهد نامه خواندن است. “انَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ” بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم.
چهارمین حرف واژه ی عالم «میم» است وبعد چهارم وجود عالم، رسالت و مرجعیت می باشد چون یک عالم وقتی نخستین مقام را که مقام رهایی از تعلقات ومجرد گردیدن باشد، با موفقیت تمکین نمود، دومین ساحه وجودی یک عالم شکل می گیرد وآن مقام انس با خدا است وچون در این مقام راسخ شد، خلعت لاهوتی برتن می کند و مرحله رسالت آغاز می شود ومقام مرجعیت محقق می گردد.
آری عالمان مرجع مردم هستند وآبشخور اندیشه ی مردم از کوهستان جان عالمانِ مرجوع، کوثرگون جوشش وریزش دارد. هرعالمی به قدر سعه وجودی خویش مرجع مردم واقع می شود وچون حیات تکاملی انسان ذواضلاع است بنابر این عالمان، هریک ضلعی از حیات را تکامل می بخشد و در همان راستا مرجع کاروانیان حیات هستند.
آنگاه که یک عالم این رسالت خویش را به سامان رساند به مقام عظیم اِرجِعی نایل می گردد “يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي” واین جنت نه جنت پوشیده از اشجار هست ونه لولستان حوران سیاه چشم ولؤلؤ گردنِ سیمین اندام، بلکه جنت روی یار است به فرموده امام خمینی:
عاشق روى تــوام، اى گل بى مثل و مثال به خدا، غير تو هــرگز هــــوسى نيست مر ا
پــــرده از روى بينداز، به جان تـــــو قســم غيـــر ديــــدار رخت مـــلتمسى نيست مر ا
گر نباشى بـــرم، اى پـــردگى هرجـــــايى ارزش قدس چـــو بـــال مگسى نيست مر ا
مــــده از جنت و از حــــــور و قصورم خبرى جز رخ دوست نظر سوى كسى نيست مر ا
یا به فرموده لسان الغیب حافظ:
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
زنده یاد حاج شیخ حسن فاضل یکه ولنگی که اکنون دل در فراق او سرشک هجران بر چهره می غلطاند، او یکی از همان عالمانی بود که به قدر سعه وجودی ودانایی وآگاهی خود مرجع مردم بود وحیات را کاروان سالاری می کرد.
با سال ها سلوک درشریعت آل محمد ومشی در طریقت سرور سرمد به مقام ارجعی رسید ومخاطب حق شد.
اوبنام حسن ودرعمل نیز هم احسن عملابود البته آقای فاضل، نه از مدرسان بنام بود که نشان مدرسش را برخلق بنمایانیم ونه از خطیبان بلند آوازه بود که بر مأذنه زمان ستاده حکایتی را روایت کنیم. عالم ساده پوش و ساده زیست بود. نه علقه ی سیاست در دل داشت و نه قلاده ی بندگی ارباب قدرت در گردن. انسانی بود بی آلایش وآنچه را که خوانده بود در عمل به ثمر نشاند.
فاضل ازهزارستان برخواسته بود ودر خطه ی عالم پرور یکه ولنگ رشد ونموی علمی نمود وبرای تعالی بیشتر وآگاهی پردامنه تر، هزارستان را به مقصد نجف ترک نمود و تقدیر حق این بود که داغ نجف در دل ماند وسالیان دراز دامن، در جوار کریمه اهل بیت عصمت حضرت معصومه، شهر فقاهت وریاضت، قم، رحل اقامت در افکند وجان را در شعاع اندیشه ی خداوندگاران اندیشه قرار دهد تاجانش تجلی گاه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ گردد.
آقای فاضل، بانقد سال های جوانی وشوریدگی، از چنان آگاهی ودانایی وپارسایی بهره مند گردید که وقتی رایت خون چکان مرجعیت شیعه افغانستان برشانه های دانایی وپارسایی آیت الله محقق کابلی برافراشته شد، او به عنوان معتمد آن فقیه، عضو بیت مرجعیت گردید.
مرجعیت شیعه در شرایط بسیار نفاق آلود بردوش فقیه اهل بیت، حضرت آقای محقق کابلی نهاده شد واگردرایت شهید اقالیم قبله بابه مزاری و خروش خداوندگاران چون امام محقق خراسانی و آیت الله فصیحی یکه ولنگی و جهد بلیغ وفروغ تبلیغ حاج شیخ نبی خطیبی رستم، نمی بود، امروز خبری از مرجعیت نبودکه نبود.
همچنان که مرجعیت در فضای نفاق وشقاق ظهورکرد، تداوم مرجعیت نیز با چالش های مرد افکن مواجه بود واگر تک ستارگان همچون آقای فاضل، با پارسایی ونیک نامی، حول ومحور مرجعیت نمی چرخید معلوم نبود که دستگاه مرجعیت به کدام سمت وسو رجعت می کرد.
آقای فاضل، تنها عضو بیت آیت الله کابلی است که با پارسایی وذی طلبگی و زهد وعدالت، انجام رسالت کرد واز بیت مرجعیت برای خانه دار شدن خود و زمین دار شدن اقوام خود در هرات و مزار و بامیان و کابل استفاده نکرد. او می توانست چون دیگران از اعتماد مرجع سوء استفاده کند و با اشارتی بشارتی نصیب شود و رسیدی وجوهات در جیب دیگران خیز بردارد و او خدا وخرما را باهم داشته باشد. اما اوچنان نبود وچنین نکرد و رندانه زیست و دیده ناجایگه نیالود وتردامن برنخواست و دست به یغما نبرد وقناعت پیشه کرد و سبکبال از این خاکستان سفرکرد.
روحش شاد و رحمت حق ودعای پاکان بدرقه راهش باد.
پيامهاي عرفاني عاشورا
1:اخلاص
صحنة عاشورا، صحنة تصفية خالصان از ناخالصان است. آنها كه از اول بهقصديغير از رضايت و قرب الهي و عمل به وظيفه، همراه امام(ع) بهطرف كربلا حركت كردند،هر يك به بهانهاي از حضرت جدا شدند و تنها كساني ماندند كه اين راه را خالصانه انتخاب كرده بودند و خلوص خود را در شب عاشورا و روز نبرد نشان دادند.
امام(ع) پيش از شروع حركت از مدينه ضمن خطابة مفصلي كه ايراد كرد، هرگونهشائبة دنياطلبي و رياستخواهي و جنگ قدرت را ردّ كرد و انگيزة خالص اصلاح ديني واجتماعي را مطرح ساخت.
در جاي ديگر، اينگونه فرمود: «من هرگز بهعنوان شورش و خوشگذراني، سرمستي، فسادانگيزي يا ستم قيامنكردم، بلكه براي طلب اصلاح و امر بهمعروف و نهي از منكر قيام كردم».
2:بلا و امتحان
عارفان با ايمان نهتنها از بلا نميگريزند، بلكه آن را نشانة لطف الهي و سبب پاكيروح و جان خود ميدانند و به استقبال آن ميروند.
سيدالشهدا(ع) در روز عاشورا در مناجاتي كه در آخرين لحظات حيات با خدا دارد،خداوند راهم به نعمتهاي سرشارش ميستايد و هم به بلاي نيكويش.
3:رضا و تسليم
اهلبيت: در مقابل خواست خدا و تقدير الهي كاملاً راضي و خشنود بودند و باپشتوانة آن هر مشكل و بلايي را صبورانه و عاشقانه تحمل ميكردند.
امام حسين(ع) وقتي ميخواست از مدينه خارج شود، هنگام وداع با قبرپيامبر(ص) از خدا خواست كه آنچه رضاي او در آن است، برايش مقدّر كند.
در مسير كوفه نيز پس از برخورد با «فرزدق» و آگاهي از اوضاع كوفه فرمود:«اگر قضاي الهي بر چيزي نازل شود، آن را دوست داريم».
4:شهادتطلبي
صحنة عاشورا جلوة شهادتطلبي ياران با ايمان امام حسين(ع) بود، خود حضرتنيز پيشتاز و الگوي اين ميدان بود.
وقتي امام ميخواست از مكه حركت كند با خواندن خطبهاي از زيبايي مرگ در راهخدا سخن گفت و از آنها خواست كه هر كس طالب شهادت است و آمادگي بذل جانخويش را دارد همراه حضرت برود.
5:عشق به خدا
يكي از شاعراني كه به حادثة عاشورا از زاوية عرفاني و عشق به خدا نگاه كرده،عمان ساماني است، ديوان «گنجينة الاسرار» او با همين تحليل به حماسة حسيني نظردارد. او امام حسين(ع) را سرمست از شوق و عشق الهي ميبيند، او را موجي برخاسته ازدريا ميداند كه محو حقيقت خداست و در جدال عقل و عشق سپاه عشق را غالبميسازد و حتي در وداع آخر خود با خواهرش از او ميخواهد كه حجاب وصل نشود.
6:ياد خدا
سيدالشهدا(ع) در تمامي حالات و در بحرانيترين پيشامدها با ياد خدا آرامشمييافت و اين اطمينان قلبي را به خاندان و يارانش نيز منتقل ميكرد.
حضرت وقتي براي اصحابش خطبه ميخواند، آغاز آن را حمد و ثناي الهي قرارميداد. در صبح عاشورا وقتي سپاه دشمن بهسويش ميآيد، ميفرمايد:«خدايا در هر گرفتاري، تو تكيهگاهمني«.