پرتوي از نهج البلاغه
در عصر درهاى بسته، در هنگامه جستجو براى يافتن راهى امن و بىخطر در تاريكى
روزگار معاصر كه كسى نيست تا با روزنامهنگاران درباره ويژگيهاى امروز به گفتگو بنشيند و از اين طريق به نشانههاى فردا دستيابد… به دنبال كسى بودم كه براى من
چيزى بگويد و راهى فرارويم نهد. تصميم گرفتم به ديدار امام علىبن ابىطالب در نهجالبلاغه بروم و گفت و گويى با جانشين رسول خدا سرور شهيدان و اميرمؤمنان انجام دهم. من قبلا «علىبن ابىطالب» را نمىشناختم و شناختم نسبتبه ايشان همانند صدها تن از امثال خودم سطحى و از روى مطالعات تاريخى بود.
براى اين كار بايد به سيد شريف رضى مراجعه مىكردم. كسى كه باب شناخت علىبن ابىطالب را در نهجالبلاغه بخوبى گشوده است و براى من يافتن اين باب درخشش نور هدايت در عصرى تيره و تاريك بود.
مطالعه نهجالبلاغه شريف رضى كه هفتههاى طولانى ادامه داشت آرامشى عميق به من بخشيد. با خواندن نهجالبلاغه سؤالات من افزايش يافت اما پاسخهاى سخاوتمندانه را نيز در آن مىيافتم. براى آغاز سخن با امام علىبن ابىطالب از ايشان اجازه گرفتم تا سؤال اول را مطرح كنم:
سوال : سرور گرامى اميرمؤمنان! در عصرى كه در آن به سر مىبريم سركشى و طغيان انسانهاى متمدن، عليه پروردگارشان روز به روز افزايش يافته و كبر و غرور و تفاخر و برترىجويى ساير همنوعان آنان را بكلى از ارزشهاى معنوى دور ساخته است. شما چه صحبتى با اينگونه انسانها داريد؟
جواب : اينگونه انسانها مگر پيام قرآن را نشنيدهاند كه مىگويد: «اى انسان چه باعثشد كه به خداى كريم بزرگوار مغرور گشتى؟» «فرزند آدم را با ناز و تفاخر چه كار؟ كه آغازش نطفهاى بىارزش بوده و پايانش مردار گنديده، نه خود را روزى مىدهد و نه مىتواند مرگش را باز گرداند» (1)
از مجله الغدير، چاپ بيروت شماره 11-10