رهبری
در روز يكشنبه در مدرسه علميه فاطمه لزهرا(س)مرند با حضور متولي مدرسه حجت الاسلام و المسلمين آقاي نعمت زاده با تبريك دهه فجر و ارايه بيانات درباره ارزش علم و دانش و لزوم پاسداري از ارزشهاي انقلابي و اسوه بودن پيامبر ازلحاظ تسخير قلبها كه فتح مكه نمونه بارزي از آن است را براي طلاب تشريح نمودند تا از آغاز ترم جديد با بصيرت بيشتر از ايشان الگو پذيرند.اين جشن با حضور اساتيد و طلاب و كادر برگزار گرديد.
نجاتبخش امّت
امام علی (عليه السلام):
وَبِمَهْدِيِّنا تَنْقَطِعُ الحُجَجُ، فَهُوَ خاتَمُ الأئِمَّةِ وَمُنْقِذُ الأمَّةِ وَمُنْتَهَی النُّورِ وَغامِضُ السِّرِّ.
با مهدیِ ما حجّتها گسسته میشود؛ او پايانبخش سلسلۀ امامان، نجاتبخش امّت و اوج نور است و رازی پیچیده دارد.
With Our Mahdī (’s appearance), all proofs would be broken; for he is the last Imam, the savior of the ‘Ummah, and the highest point of light, and has a recondite secret.
بحار الأنوار، ج 77، ص 300
خوشپوشها به بهشت میروند
بازخوانی متفاوت آیاتی از قرآن که بارها خواندهایم
اصلاً به خدایی تو نمیآید این روانه کردن به سوی جهنم … این فرستادن به سموم حمیم و عذاب الیم… اما جایی خواندم که ماجرای بهشت و جهنم، جریان کسی است که لباس کثیف به تن دارد و خودش به خاطر لباسهایش شرم میکند از رفتن به مهمانی باشکوه یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْكُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِكُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَیْرٌ ذَٰلِكَ مِنْ آیَاتِ اللَّـهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ
ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگاری بهتر است! اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر (نعمتهای او) شوند! /سوره مبارکه اعراف آیه 26
کتابها مینویسند : به دنبال سخن از لباس ظاهری، قرآن بحث را به لباس معنوى كشانده و آن چنان كه سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مىآمیزد و مىگوید: «لباس پرهیزكارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَیْرٌ) تشبیه تقوى و پرهیزكارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است، زیرا همان طور كه لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مىكند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، و هم عیوب جسمانى را مىپوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوى و پرهیزكارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مىشود. زینتى است چشمگیر كه بر شخصیت او مىافزاید. در اینكه منظور از لباس تقوى چیست در میان مفسران گفتگو بسیار شده است، بعضى آن را به معنی «عمل صالح» و بعضی «حیاء» و بعضی «لباس عبادت» و بعضى به معنی «لباس جنگ» مانند زره و خود و حتى سپر گرفتهاند، زیرا تقوى از ماده «وقایة» به معنى نگاهداری و حفظ است. و به همین معنى در قرآن مجید نیز آمده است چنان كه در سوره نحل آیه 81 مىخوانیم: (وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِیلَ تَقِیكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیكُمْ بَأْسَكُمْ …) «و براى شما پیراهنهایى قرار داد كه شما را از گرما حفظ مىكند و هم پیراهنهایى كه شما را در میدان جنگ محفوظ مىدارد.» ولى آیات قرآن غالباً معنى وسیعى دارد كه مصداقهای مختلف را در بر مىگیرد، در آیه مورد بحث نیز مىتوان تمام این معانى را از آیه استفاده كرد و از آنجا كه لباس تقوى در مقابل لباس جسمانى قرار گرفته، به نظر مىرسد كه منظور از آن همان «روح تقوى و پرهیزكارى» است، كه جان انسان را حفظ مىكند و معنی «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.1 با تو میگویم : وقتهایی که نگاه میکنم به آیههایت که مهربانند با من بنده … روزهایی که اسمشان را گذاشتهام «روز من» و پر هستند از لبخند و خبرهای خوش کوچک بزرگ و شادیهایی که تو از آسمان برایم میفرستی؛ تردید میکنم که بندههایت را راهی جهنم کنی… محرم که میرسد و خیابانها سیاهپوش میشوند، در و دیوار که پر از شعر محتشم میشود و صدای طبل و سنج و روضه و اشک که میآید؛ به این که تو کسی را روانه جهنم کنی، مشکوک میشوم شبهایی که از پشیمانی کاری که کردهام، حرفی که بی محابا زدهام، بی خواب میشوم و بعد بغض مینشیند توی گلویم و زیر لب صدایت میزنم و می گویمت که ببخش و بعد دلم آرام میگیرد از آمرزش و آقایی تو؛ به دوزخت شک میکنم. آخر اصلاً به خدایی تو نمیآید این روانه کردن به سوی جهنم … این فرستادن به سموم حمیم و عذاب الیم… اما جایی خواندم که ماجرای بهشت و جهنم، جریان کسی است که لباس کثیف به تن دارد و خودش به خاطر لباسهایش شرم میکند از رفتن به مهمانی باشکوه … نقل ِ قیامت و بهشت و جهنمش هم همین است. خداحافظی کسی را روانهی جهنم نمیکند. خداحافظی همه را به بهشت میخواند… اما آدمها اول نگاهی به خودشان میاندازند. به سر و وضعشان…به لباسهای چرک از گناه خودشان! بعد نگاهی میاندازند به بهشت…به تمیزی و قشنگیاش. شرمنده میشوند،خودشان سرشان را میاندازند پایین و راهی جهنم میشوند. فقط آنهایی که بهترین لباسها را به تن دارند، تنها کسانی که لباس تقوی تنشان است، سرشان را بالا میگیرند و میروند بهشت… یادم بماند : یادم باشد و یادت نرود، خدا بهشتش را وسیعتر از جهنم آفریده است.
کارشناس شبکه تخصصی قرآن تبیان
ورزش در قرآن کریم
قوی بودن از نظر قرآن
با مطالعه قرآن كریم، متوجه میشویم كه همیشه قوی بودن در قرآن به عنوان یك عامل مثبت و امتیاز، ارزیابی شده است، برای روشن شدن این مطلب، به برخی از آیات قرآنی در این باره اشاره میشود:
1. وقتی بنیاسرائیل انتخاب «طالوت» را از سوی پیامبرشان «اشموئیل» به عنوان رهبر، مورد انتقاد قرار میدهند، وی در پاسخ میگوید: «اٍنَّ اللهَ اصْطَفیهُ عَلَیْكٌمْ وَزادَهٌ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ[1] ؛ خداوند او را بر شما برگزیده و قدرت علمی و جسمی وی را از شما افزونتر قرار داده است.»
2. درباره لزوم تقویت بنیه رزمی و نظامی میفرماید: وَاَعِدّوُا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ[2] ؛ در برابر آنها (دشمنان) آن چه توانایی دارید از «نیرو» آماده سازید». البته این «نیرو» تنها شامل نیروهای نظامی و رزمی نبوده، بلكه میتواند تواناییهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و خلاصه هر چیزی را كه میتواند ما را در پیروزی بر دشمن یاری دهد، دربرگیرد. حتی در برخی از روایات میخوانیم: «مِنْهُ الْخِضابُ السَّواد[3]ُ ؛ یكی از مصداقهای «قوّه» در این آیه، موهای سفید را به وسیله رنگ، سیاه كردن است.» یعنی اسلام حتی رنگ موها را كه به سرباز بزرگسال، چهرة جوانتری میدهد تا دشمن مرعوب گردد، از نظر دور نداشته است واین نشان میدهد كه چه اندازه مفهوم «قوه» در آیه فوق وسیع است.
3. وقتی قرآن سرگذشت حضرت موسی ـ علیه السلام ـ را بیان میفرماید، او را مردی نیرومند وقوی معرفی میكند. در یك جا میفرماید: «فَوَكَزَهُ موسی فقَضی عَلیه[4] ؛ موسی تنها یك مشت به آن مرد زد و او درگذشت!» و در جای دیگر میفرماید: «یا اَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقویُّ الاَمینُ[5] ؛ (دختر حضرت شعیب خطاب به وی گفت:) ای پدر! موسی را استخدام كن، همانا بهترین كسی كه میتوانی استخدام كنی، كسی است كه نیرومند و امین باشد.»
4. هنگامی كه حضرت هود ـ علیه السلام ـ میخواهد یكی از نعمتهای خدا بر قوم را برشمارد، میگوید: «وَزادَكُمْ فِی الْخَلقِ بَصْطَةً[6] ؛ و به جسم شما فزونی داد.» هم از آیات قرآنی و هم از تواریخ بر میآید كه آنها مردمی درشت استخوان، قویپیكر و نیرومند بودند. از قول آنها میخوانیم: «مَنْ اَشَدُّ مِنّا قٌوَّةًً[7] ؛ چه كسی ازما نیرومندتر است؟»
5. خداوند متعال در آیات متعدد، خود را «قوی» مینامد. در این جا به برخی از آیات اشاره مینماییم: «عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی ذُُمِرَّةٍ فَاسْتَوی[8] ؛ (خدا)[9] آن كس كه قدرت عظیمی دارد، او (پیامبر) را تعلیم داده است همان كس كه توانایی فوقالعاده واسطه بر همه چیز دارد.» «اَنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَمیعاً[10] ؛ تمامی قدرت و توانایی از آن خداوند است.» «اَوَلَمْ یَرَوُا اَنَّ اللهَ الّذی خَلَقَهُمْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً[11] ؛ یا آنها نداستند، خدا كه آنها را خلق فرموده بسیار از آنان تواناتر است؟!» «لاقُوَّةَ اِلّا بِاللهِ[12] ؛ جز قدرت خدا قوّهای نیست.» «اِنَّ اللهَ هًوَ الرَّزاقُ ذُولْقوَّةِ الْمَتینُ[13] ؛ همانا روزی بخشنده (خلق) تنها خداست كه صاحب قوت و اقتداری سخت استوار است.» «اِنَّ اللهَ قَویٌّ شَدیدُ الْعِقابِ[14] ؛ همانا خداوند توانا و سخت كیفر است.» «اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَویُّ الْعَزیزُ[15] ؛ همانا پروردگار تو مقتدر و پیروزمند است.» «كَتَبَ اللهُ لاَغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی اِنَّ اللهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ[16] ؛ خداوند نگاشته و ختم گردانیده كه البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شویم كه خدا توانا و پیروزمند است.» اگر قوی بودن صفت خوبی نمیبود هرگز خداوند، خود را به آن متّصف نمیفرمود.
نویسنده:حسین صبوری شبکه تخصصی قرآن
تبیان [1] . بقره (2) آیه 247. [2] . انقال (8) آیه 60. [3] . تفسیر نمونه، ج 7، ص 223. [4] . قصص (28) آیه 15. [5] . همان، آیه 26. [6] . اعراف (7) آیه 69. [7] . فصلت (41) آیه 15. [8] . نجم (53) آیه 5 و 6. [9] . برخی از مفسران، شدیدالقوی را به جبرئیل تفسیر نمودهاند كه این تفسیر چندان مناسب به نظر نمیرسد. یكی از ادلة این مدعا این است كه خدا معلم پیامبر بوده، نه جیبرئیل و جبرئیل فقط واسطه بوده است. [10] . بقره (2) آیه 165. [11] .فصلت (41) آیه 15. [12] . كهف (18) آیه 3. [13] . ذاریات (51) آیه 58. [14] . انفال (8)، آیه 52. [15] . هود (11)، آیه 66. [16] . مجادله (58) آیه 21.
عبادت پنهانى
پيامبر خدا (صلّی الله علیه وآله):
أعْظَمُ العِبادَةِ أجْراً أخْفاها.
پُراجرترین عبادات، مخفيانهترینِ آنها است.
The worship deserving of the greatest reward is that which is most discreetly performed.
قرب الإسناد، ص 135، ح 475