رهبری
كمال در سه چيز است:
- فهم عميق در قرآن
- صبر بر مصيبت و ناگواري
- اندازه گيري خرج زندگان
توجه مردم به صمصام
مرحوم صمصام از چهرههاى محبوب اصفهان بود، كسى در اصفهان نيست كه صمصام را نشناسد و به او علاقه نداشته باشد زندگى او سبك و شيوهاى خاص داشت، مثلاً هيچ وقت سوار ماشين نمىشد. سوار قاطر يا الاغى كه داشت مىشد و در تمام محافل و جلسات مذهبى اصفهان و جاهايى كه روضه و منبر بود، مىرفت. حضور او در محافل بر اساس دعوت قبلى نبود. يك حالت بهلولگونهاى داشت، حالتى كه به نظر مىآمد مقدارى شايد سطحى يا به اصطلاح آدم خُلى باشد ولى با اين حال تمام افعالش از روى درايتى خاص بود. بسيار فرزانه و حكيم و حتّى باسواد بود. در جلسات منبرهايى كه مىرفت، چه با دعوت يا بدون دعوت، پول مىگرفت، و پول را نقداً دريافت مىكرد، چه اجازهى منبر به او بدهند و چه ندهند، زيرا بعضاً هم نمىگذاشتند منبر برود. معروف بود كه افراد زيادى از ايتام و فقراى اصفهان را او اداره مىكند. در زندگى شخصى خودش چيزى جز سادگى و سادهزيستى نداشت. وقتى از خيابان و حتى از بازار اصفهان عبور مىكرد راهها بند مىآمد و همه مىريختند دور و برش سلام مىكردند و بچهها اطرف او را مىگرفتند. او هم گاهى يك چيزى مىگفت، اگرچه بعضى وقتها هم عصبانى مىشد، ولى همه از سبك و سياق صمصام خوششان مىآمد. با اين كه پير بود راستقامت و سرزنده مىنمود و هرچند قيافهاى جدّى داشت و آهنگين و رجزگونه سخن مىگفت اما محتواى حركات و معنى كلماتش عمدتاً طنز بود و شوخىهايش ظريف و جهتدار بود. عموم مردم اصفهان او را مىشناختند و از ديدن او منبسط مىشدند. سوار بر الاغ در خيابانها و بازار اصفهان حركت مىكرد و بر روى اسب سينهاش را جلو مىداد و رجزگونه سخن مىگفت. مجموعهى اين خصوصيات باعث مىشد صمصام در هر مسيرى عبور مىكرد انبوهى از مردم مخصوصاً بچهها به دنبالش او را همراهى كنند. با همهى سادگى و سيادت و محبوبيّت و كهولت سن، زبان برندهاى در برخورد با مسايل اجتماعى داشت، از اين رو تأثيرى عميق در نفوس مردم مىگذاشت. ايشان معمولاً بزرگترين و پرجمعيتترين جلسات اصفهان را براى سخنرانى خود انتخاب مىكرد، و بىدعوت در ابتداى مجلس مترصّد مىايستاد، و در حد فاصل منبر قبل و بعد به منبر مىرفت، سخنران بعدى كه قصد رفتن بالاى منبر را داشت و مىديد صمصام بالاى منبر سبز شده است، ناچار بود كنار بنشيند و صبر كند تا صمصام منبرش تمام شود، و حتى اگر فرد يا افرادى در حال بيرون رفتن بودند آنها را مىنشاند. در مجلسى كه آيتاللّه بهبهانى نيز براى روضه شركت كرده بود و عصازنان در حال خارج شدن از مجلس بود، صمصام به مجرد استقرار روى منبر قبل از هر كلامى با صداى بلند گفت: حلالزادهها بمانند، حرامزادهها بروند! مرحوم بهبهانى به همان نقطهاى كه رسيده بود نشست و بالطبع بقيه نيز! اين شيوهى او براى در دست گرفتن منبر بود. اين حرفها با آن لحن و سبك خاص و شيرينى كه صمصام داشت موجب خنده فراوان مردم مىشد. او داراى آهنگ و لحنى خاص بود كه معمولاً با تكيه به صوت حرف مىزد. و خيلى شيرين و زيبا و اديبانه صحبت مىنمود در حالى كه سبيلهايش را به طرز خاصى مىكشيد و گاهى ريشهايش را مثل رستم دو شقه مىكرد و يك شال سبز به سر و شالى ديگر به كمرش مىبست قباى كوتاهى هم مىپوشيد و قيافهاى منحصر به فرد به خود مىداد. موضعگيرى در مقابل دولت پهلوى موضعگيرىهاى و سخنان طنزآلود او عليه رژيم پهلوى و در جهت دفاع از امام خمينى(ره) و نهضت او تداعى كنندهى بهلول، صحابى معروف امام كاظم(عليهالسلام) بود و سالهاى سال است داستانهاى صمصام در رابطه با امام و رژيم نقل محافل و مجالس عام و خاص است. او مردى بسيار عاقل و نكتهسنج و در عين حال شوخطبع بود. اكثر منبرها و كارهاى وى داراى ظاهرى فكاهى ولى باطنى انتقادى داشت. گاهى پايش را از شوخىهاى عاميانه فراتر مىنهاد و با پادشاهان و مردان سياسى قدرتمند وقت نيز شوخى مىكرد. در بين معمّرين اصفهانى كمتر كسى را مىتوان يافت كه او را نديده و حكايت و لطيفهاى از اين مرد استثنائى به خاطر نداشته باشد.
توجه مردم به صمصام
مرحوم صمصام از چهرههاى محبوب اصفهان بود، كسى در اصفهان نيست كه صمصام را نشناسد و به او علاقه نداشته باشد زندگى او سبك و شيوهاى خاص داشت، مثلاً هيچ وقت سوار ماشين نمىشد. سوار قاطر يا الاغى كه داشت مىشد و در تمام محافل و جلسات مذهبى اصفهان و جاهايى كه روضه و منبر بود، مىرفت. حضور او در محافل بر اساس دعوت قبلى نبود. يك حالت بهلولگونهاى داشت، حالتى كه به نظر مىآمد مقدارى شايد سطحى يا به اصطلاح آدم خُلى باشد ولى با اين حال تمام افعالش از روى درايتى خاص بود. بسيار فرزانه و حكيم و حتّى باسواد بود. در جلسات منبرهايى كه مىرفت، چه با دعوت يا بدون دعوت، پول مىگرفت، و پول را نقداً دريافت مىكرد، چه اجازهى منبر به او بدهند و چه ندهند، زيرا بعضاً هم نمىگذاشتند منبر برود. معروف بود كه افراد زيادى از ايتام و فقراى اصفهان را او اداره مىكند. در زندگى شخصى خودش چيزى جز سادگى و سادهزيستى نداشت. وقتى از خيابان و حتى از بازار اصفهان عبور مىكرد راهها بند مىآمد و همه مىريختند دور و برش سلام مىكردند و بچهها اطرف او را مىگرفتند. او هم گاهى يك چيزى مىگفت، اگرچه بعضى وقتها هم عصبانى مىشد، ولى همه از سبك و سياق صمصام خوششان مىآمد.
با اين كه پير بود راستقامت و سرزنده مىنمود و هرچند قيافهاى جدّى داشت و آهنگين و رجزگونه سخن مىگفت اما محتواى حركات و معنى كلماتش عمدتاً طنز بود و شوخىهايش ظريف و جهتدار بود.
عموم مردم اصفهان او را مىشناختند و از ديدن او منبسط مىشدند. سوار بر الاغ در خيابانها و بازار اصفهان حركت مىكرد و بر روى اسب سينهاش را جلو مىداد و رجزگونه سخن مىگفت. مجموعهى اين خصوصيات باعث مىشد صمصام در هر مسيرى عبور مىكرد انبوهى از مردم مخصوصاً بچهها به دنبالش او را همراهى كنند.
با همهى سادگى و سيادت و محبوبيّت و كهولت سن، زبان برندهاى در برخورد با مسايل اجتماعى داشت، از اين رو تأثيرى عميق در نفوس مردم مىگذاشت. ايشان معمولاً بزرگترين و پرجمعيتترين جلسات اصفهان را براى سخنرانى خود انتخاب مىكرد، و بىدعوت در ابتداى مجلس مترصّد مىايستاد، و در حد فاصل منبر قبل و بعد به منبر مىرفت، سخنران بعدى كه قصد رفتن بالاى منبر را داشت و مىديد صمصام بالاى منبر سبز شده است، ناچار بود كنار بنشيند و صبر كند تا صمصام منبرش تمام شود، و حتى اگر فرد يا افرادى در حال بيرون رفتن بودند آنها را مىنشاند.
در مجلسى كه آيتاللّه بهبهانى نيز براى روضه شركت كرده بود و عصازنان در حال خارج شدن از مجلس بود، صمصام به مجرد استقرار روى منبر قبل از هر كلامى با صداى بلند گفت: حلالزادهها بمانند، حرامزادهها بروند! مرحوم بهبهانى به همان نقطهاى كه رسيده بود نشست و بالطبع بقيه نيز! اين شيوهى او براى در دست گرفتن منبر بود. اين حرفها با آن لحن و سبك خاص و شيرينى كه صمصام داشت موجب خنده فراوان مردم مىشد. او داراى آهنگ و لحنى خاص بود كه معمولاً با تكيه به صوت حرف مىزد. و خيلى شيرين و زيبا و اديبانه صحبت مىنمود در حالى كه سبيلهايش را به طرز خاصى مىكشيد و گاهى ريشهايش را مثل رستم دو شقه مىكرد و يك شال سبز به سر و شالى ديگر به كمرش مىبست قباى كوتاهى هم مىپوشيد و قيافهاى منحصر به فرد به خود مىداد.
موضعگيرى در مقابل دولت پهلوى
موضعگيرىهاى و سخنان طنزآلود او عليه رژيم پهلوى و در جهت دفاع از امام خمينى(ره) و نهضت او تداعى كنندهى بهلول، صحابى معروف امام كاظم(عليهالسلام) بود و سالهاى سال است داستانهاى صمصام در رابطه با امام و رژيم نقل محافل و مجالس عام و خاص است.
او مردى بسيار عاقل و نكتهسنج و در عين حال شوخطبع بود. اكثر منبرها و كارهاى وى داراى ظاهرى فكاهى ولى باطنى انتقادى داشت. گاهى پايش را از شوخىهاى عاميانه فراتر مىنهاد و با پادشاهان و مردان سياسى قدرتمند وقت نيز شوخى مىكرد. در بين معمّرين اصفهانى كمتر كسى را مىتوان يافت كه او را نديده و حكايت و لطيفهاى از اين مرد استثنائى به خاطر نداشته باشد.
ای که به قم قدر و بها دادهای
کشـور ما را تــــو صــــفا دادهای
نام تـو بــر قلب، صـفا میدهد
روضهی تو بوی رضا (ع) میدهد
السلام عليك يا فاطمه المعصومه(سلام الله عليها)
مسابقه كتابخواني عطر معرفت
پيشرفت هاي چشمگير بشر در عرصه هاي دانش و نوآوري و فرهنگ ‘نه تنها از اهميت كتاب ‘نكاسته است بلكه اين يارمهربان در زندگي ‘جلوه هايي پايدارتر يافته است.
براي افزايش اطلاعات و بصيرت خود لازم است به بهانه مسابقه هم شده مطالعاتي داشته باشيم.
مكان:سالن اجتماعات مدرسه علميه فاطمه الزهرا(س) مرند
شروع ثبت نام :اول اسفند 1391
منبع مطالعاتي :عطر معرفت سيد محمد ضياءآبادي
زمان آزمون:روز دوشنبه 14 اسفند1391
از برگزيدگان تقدير بعمل خواهد آمد.
براي تهيه كتاب به واحد پژوهش مراجعه نماييد.