رهبری
اگر بی اختیار در حال سجده پیشانی از مهر جدا شود:
1- نظر اکثر مراجع تقلید این است که؛ اگر بی اختیار پیشانی از مهر جدا شود، چه ذکر گفته باشیم و چه نگفته باشیم، یک سجده محسوب می شود و نباید گذاشت سر دوباره به جای سجده برسد و اگر سر بی اختیار دوباره به جای سجده رسید، روی هم یک سجده محسوب می شود و اگر ذکر سجده را نگفته ایم باید بگوییم، و اگر عمدا سر را دوباره به سجده بگذاریم نمازمان باطل می شود.
حضرت آیت الله خمینی:
مساله- اگر پیشانى بىاختیار از جاى سجده بلند شود چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یك سجده حساب مىشود چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگه دارد و بىاختیار دوباره به جاى سجده برسد روى هم یك سجده حساب مىشود و اگر ذكر نگفته باشد باید بگوید.1
آیت الله خامنه ای:
سوال - اگر هنگام رفتن به سجده قسمت پیشانى دو مرتبه متداول بصورتى كه قابل كنترل نباشد به مهر برخورد كند حكمش چیست؟ آیا دو سجده محسوب مىشود؟
جواب- یک سجده محسوب مىشود.
—————————————————–
سوال -اگر در هنگام سجده اول سر یک لحظه از مهر جدا شود و دوباره روی مهر قرار بگیرد آیا دو سجده محسوب میشود و دیگر سجده دوم را نباید بجا آورد یا اینکه موجب بطلان كل نماز میشود؟
جواب- اگر سر بىاختیار برگردد و به مهر برسد یک سجده حساب مىشود و چون بىاختیار بوده سبب بطلان نماز نمىشود.2
آیت الله میرزا جواد تبریزی:
مـسـالـه - اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود, چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوبـاره بـجـاى سجده برسد, واین یك سجده حساب مى شود, چه ذكر سجده را گفته باشد یانه , واگـر نـتـوانـد سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره بجاى سجده برسد, روى هم یك سجده حساب مى شود, و اگر ذكر نگفته باشد بنابر احتیاط باید بگوید.3
آیت الله بهجت (ره):
سوال- اگر نمازگزارى كمى تند به سجده رود و پیشانى بعد از برخورد با مهر كمى بلند شود و دوباره روى مهر جاى بگیرد؛ آیا دو سجده حساب مى شود؟
جواب- اگر نتواند سر را نگه دارد و بى اختیار دوبار به جاى سجده برسد، روى هم یك سجده حساب مى شود و اگر ذكر نگفته باشد، باید بگوید.4
آیت الله فاضل لنکرانی:
مسأله ـ اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد نباید بگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یك سجده حساب مى شود چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد روى هم یك سجده حساب مى شود و اگر ذكر نگفته باشد باید بگوید.5
آیت الله سیستانی:
مساله- اگـر پـیـشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود , چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یك سجده حساب مى شود , چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه .
و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد , همان یك سجده حساب مى شود ولى اگر ذكر نگفته باشد احتیاط مستحب آن است كه آن را به قصد قربت مطلقه بگوید.6
آیت الله مکارم شیرازی:
مسأله ـ هرگاه پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود و برگردد، یك سجده حساب مى شود، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه، ولى اگر اختیاراً آن را بردارد اگر قبل از ذكر و از روى عمد باشد نمازش باطل است و الاّ اشكال ندارد.7
آیت الله نوری همدانی:
مساله - اگر پیششانی بی اختیار از جای سجده بلند شود ، چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد ، و این یک سجده برسد ، و این یک سجده حساب می شود ، چه ذکر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد ، روی هم یک سجده حساب می شود و اگر ذکر نگفته باشد ، باید بگوید .8
آیت الله وحید خراسانی:
مسأله - اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود ، چنانچه ممكن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد ، و این یك سجده حساب مى شود ، چه ذكر سجده را گفته باشد یا نه ، و اگر نتواند سر را نگه دارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد ، روى هم یك سجده حساب شدن محل اشكال است ، اگر چه یك سجده یقینا آورده شده ، پس اگر ذكر نگفته باشد ، بنابر احتیاط واجب به قصد آنچه به او امر دارد - اعم از واجب و مستحب - ذكر بگوید.9
2- آیت الله صافی گلپایگانی با تمام مراجع تقلید نظرشان فرق دارد، ایشان می فرمایند؛ که در چنین مواقعی باید سجده را به طور کامل به جا آوریم و بعد از نماز بنابر احتیاط مستحب یک بار دیگر نماز را بخوانیم:
مساله - اگر پیشانى بى اختیار بجاى سجده بخورد وبلند شود, سجده به عمل نیامده است , و بـایـد سجده را بطور صحیح بجا آورد وبعد از تمام شدن ,احتیاط مستحب آن است كه دو مرتبه نماز را بخواند.10
_________________________________________________
پی نوشتها:
1- کتاب توضیح المسائل امام خمینی ، مسئله 1071.
2- کتاب استفتائات آیت الله خامنه ای سوال 181 و 188.
3- رساله توضیح المسائل ، مسئله 1080.
4- کتاب استفتائات آیت الله بهجت ، جلد 2 سوال 628.
5- کتاب توضیح المسائل آیت الله فاضل لنکرانی ، مسئله 1097.
6- کتاب توضیح المسائل آیت الله سیستانی ، مسئله 1080.
7- رساله آیت الله مکارم شیرازی ، مسئله 960.
8- کتاب توضیح المسائل آیت الله نوری همدانی ، مساله 1072.
9- کتاب توضیح المسائل آیت الله وحید خراسانی ، مساله 1080.
10- رساله آیت الله صافی گلپایگانی ، مساله 1080.
-1 زن می تواند امام جماعت برای زنان دیگر باشد:
حضرت آیت الله خامنه ای، حضرت آیت الله بهجت، حضرت آیت الله سیستانی، حضرت آیت الله تبریزی، حضرت آیت الله نوری همدانی، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، حضرت آیت الله وحید خراسانی، می فرمایند؛امام جماعت و ماموم، هر دو می توانند زن باشند.
-2 زن نمی تواند امام جماعت برای زنان دیگر باشد:
حضرت آیت الله امام خمینی(ره) و حضرت آیت الله فاضل لنکرانی، می فرمایند؛ علاوه بر اینکه زن نمی تواند امام جماعت مردها باشد، زن نمی تواند بنابر احتیاط واجب امام جماعت زنان دیگر باشد.
از مصادیق نصرت خداوند
حضرت آیتالله خامنهای در بیاناتشان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۹، به میدان آمدن مردم قم در روز ۱۹ دی سال ۱۳۵۶ را با استناد به قرآن، یكی از مصادیق نصرت خدا به مؤمنین برشمردند؛ زیرا این حادثه جزو مؤثرترین عوامل گسترش قیام مردمی بود كه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شد:
«حادثهى ۱۹ [دىِ] قم، مظهر و نماد اين آيهى شريفه است: فَانتَقَمنا مِنَ الذينَ اَجرَموا وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين؛ در آيهى قرآن، در سورهى مباركهى روم، به تعبير خداوند متعال نصرت مؤمنين حقى است بر عهدهى خداوند؛ چند جا در قرآن كريم اين تعبير به كار رفته است -[مثل] عَلَيهِ حَقًّا فِى التَّوراةِ وَ الاِنجيلِ وَ القُرءان، و موارد ديگرى- و يكى اينجا است كه میفرمايد اين حقى است بر عهدهى ما يعنى بر عهدهى ذات اقدس پروردگار عالَم كه مؤمنين را نصرت بدهيم. خب، اين در چه شرايطى است؟ در چه شرايطى گفتهاند كه مؤمنين نصرت پيدا میكنند؟ اين در آن شرايطى است كه هيچ روزنهى اميدى به حسب ظاهر وجود ندارد. ملاحظه كنيد همين آيات را؛ آن وقتى است كه دشمنِ جبههى ايمان با قدرت ظاهرى و با سرپنجههاى قوى در مقابل مؤمنين ايستاده است؛ يك مبارزهى جبههاىِ عظيمى بهوجود آمده است؛ در يك چنين شرايطى میفرمايد: وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين.»۳
قرآن كریم در چند مورد، از واژهی حق -بهعنوان حقی كه بر خداوند واجب است- استفاده كرده است. ورود به بهشت و بهرهمندی از نعمتها برای دارندگان ایمان و عمل صالح، بهعنوان وعدهای حق بر عهدهی خداوند بیان شده است.۴ در سورهی توبه خداوند در دادوستد با مؤمنان در برابر مال و جانشان، یعنی حاضرشدن در میدان جهاد، وعدهی حق بهشت داده است.۵ همچنین از بازگشت همهی موجودات به سوی خداوند در قیامت بهعنوان یك وعدهی حق در سورهی یونس و نحل یاد شده است.۶ موارد پیشگفته مربوط به تحقق وعدههای خداوند در آخرت بود، اما پارهای دیگر از آیات، معنای عامتری دارند و شامل وعدهی خداوند در دنیا هم میشوند. وعدهی «نجات» و «نصرت» مؤمنین از این جملهاند: «حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ۷»؛ بر ما حق است كه مؤمنان را رهايى بخشيم! و یا «كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين۸»؛ يارى مؤمنان، همواره حقى است برعهدهی ما.
ناامیدی از غیر خدا
این آیه هنگامی نازل شد كه مسلمانان در مكه بودند و قدرتی نداشتند و از پیروزی بر جبههی دشمنان ناامید بودند. در واقع این عنصر «ناامیدی از غیر خدا» خود نیز یكی از شروط نزول نصرت الهی است. تكیه بر امكانات مادی و سلاح در میدان مبارزه عنصر پیروزی نیست؛ جبههای پیروز میدان است كه به قدرتی تكیه كند كه فوق همهی قدرتها باشد. این مطلب در سورهی یوسف آمده است: «رسولان از ايمان آوردن قوم خود مأيوس شدند (و يا نزديك بود مأيوس شوند) و مردم گمان كردند آنكس كه به پيغمبرشان گفته عذابى چنين و چنان دارند دروغشان گفته؛ در اين موقع بود كه يارى ما انبياء را دريافت.»۹
سؤالی كه پیش میآید این است كه نصرت خداوند كه به پیامبر و مؤمنین وعده داده چگونه است؟ خداوند بهوسیلهی چه ابزارهایی نصرت میرساند؟ آیا درستی آن آزمایش و تجربه شده است؟ معنای نصرت الهی، یاری رساندن خداوند به مؤمنان در مقابله با دشمنان است كه به پیروزی نهایی مؤمنان خواهد انجامید. «خداى متعال به شما وعده داده است كه اگر دين او را و راه او را و هدفهاى الهى را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد.» «يارى خدا به معنى يارى تمام نيروهاى موجود در اين طبيعت است؛ همه به كمك شما خواهند آمد.»۱۰ «هر كس براى خدا كار كند، خدا هم تمام امكانات و علم و قدرت خودش و سنتهاى آفرينش را در خدمت او قرار خواهد داد. ولينصرنّ اللَّه من ينصره۱۱»۱۲
وعدههای تجربهشده
آیات نصرت الهی جزو بیشترین استنادهای قرآنی حضرت آیتالله خامنهای در سخنانشان در دوران رهبری بوده است. به صحنه آوردن قرآن در زندگی، و تجربهی عینی وعدههای خداوند از مهمترین تجربههای انقلاب است. «اينها آيات الهى است. ما همهى اينها را قبول داشتيم؛ اما قبول داشتن، يك مسأله است؛ لمس كردن، يك مسألهى ديگر است. ما حالا اين آيات را لمس مىكنيم… تا اينجا هرچه وعدهى الهى بود، درست بود و عمل شد. هرچه تحليل بر اساس آيات محكمات قرآن بود، درست از آب درآمد و محقق شد. تا اينجا ما بهوضوح و عيان ديديم كه يك ملت مؤمن و با خدا، وقتى همهى دنيا هم در مقابل او قرار بگيرند، اگر بايستد و صبر كند، شكست نخواهد خورد؛ اين را تجربه كرديم.»۱۳
نصرت الهی بر اساس آیات قرآنی همچنانكه دربارهی امتهای گذشته جاری و ساری بوده است، امروز هم دربارهی هر ملتی كه در راه خدا حركت نمایند به وقوع خواهد پیوست. پیروزی انقلاب اسلامی، هشت سال جنگ تحمیلی و ایستادگی انقلاب در مقابل فشارهای دشمنان تا به امروز همگی از نمونههای كلان نصرت خداوند به ملت ایران بوده است. حضرت آیتالله خامنهای در دیدار خود با مردم قم، با استناد به آیهی ۴۷ سورهی روم، نصرت خداوند را امری قطعی میدانند و با تبیین موقعیت ضعف مسلمانان صدر اسلام كه این آیه دربارهی آنها نازل شده است، عنصر مشتركی كه در همهی زمانها موضع قدرت به مسلمانان میبخشد را بیان میكنند. «عامل پيروزى اين است كه يك جماعتى -در يك مقياس بزرگ، يك ملتى- ايمان درستى داشته باشد، و اين ايمان راسخ باشد، و اين ايمان با بصيرت همراه باشد، و اين ايمان و بصيرت با عمل و اقدام همراه باشد؛ اينها وقتى روى هم گذاشته شد، نصرت قطعى است.»۱۴
پینوشتها:
۱. طرح اندیشهی كلی اسلامی در قرآن، سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای، مشهد مقدس، مسجد امام حسن مجتبی، ص ۱۳۸
۲. نهجالبلاغه خطبهی ۲۱۶ (نسخهی صبحی صالح)
۳. بيانات در ديدار مردم قم ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
۴. سورهی نساء آیهی ۱۲۲ و سورهی لقمان آیهی ۹
۵. سورهی توبه آیهی ۱۱۱
۶. سورهی یونس آیهی ۴ و سورهی نحل آیهی ۳۸
۷. سورهی یونس آیهی ۱۰۳
۸. سورهی روم آیهی ۴۷
۹. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمهی موسوى همدانى، ج۱۱، ص: ۳۸۰ ذیل آیهی ۱۱۰ سورهی یوسف: حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا… .
۱۰. بیانات در مراسم فارغالتحصيلى دانشآموختگان ارتش، ۱۳۸۹/۸/۱۹
۱۱. سورهی حج آیهی ۴۰
۱۲. بيانات در ديدار شركتكنندگان در همايش آسيبشناسى انقلاب، ۱۳۷۷/۱۲/۱۵
۱۳. بیانات در جمع كثیری از آزادگان، ۱۳۶۹/۶/۲۶
۱۴. بيانات در ديدار مردم قم ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
در سيره عملى پيامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نيك و زيبا وجوددارد كه هر كدام نشانگر قطره اى از اقيانوس عظيم حسن خلق آن حضرت است، همان گونه كه خداوند با تعبير «و انك لعلى خلق عظيم; و همانا تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى» به اين مطلب اشاره فرموده است.
نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مىكنيم: 1- عدى بن حاتم مىگويد: «هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم با كمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد اين كه گريخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پساز چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم:«اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم، سزاوار است كه به اوبپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته اى». با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است، به عنوان پذيرش اسلام، به مدينه سفر كردم، پيامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به محضرش رسيدم، سلام كردم، جواب سلامم را داد و پرسيد:كيستى؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به سوى خانه اش برد، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مىبرد،بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد، اظهار نياز نمود،پيامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف كرد و آن بانو را درمورد تامين نيازهايش راهنمايى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست.» سپس از آن جا گذشتيم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پيامبر (ص) از من استقبال وپذيرايى گرمى نمود، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشين. گفتم: بلكه شما بر آنبنشينيد. فرمود: نه، شما بر آن بنشين، خود آن حضرت بر روىزمين نشست، با خود گفتم: اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت،پادشاه نيست. سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيانفرمود، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد، و فهميدم كهپيامبر مرسل مىباشد، بيانات و پيشگوييها و مهربانىهايش مراشيفتهاش كرده و همانجا مسلمان شدم.» 2- در جنگ خيبر كه با حضور شخص پيامبر (ص) در سال هفتم هجرترخ داد، پس از پيروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر، جمعى از يهوديانبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، يكى از اسيران، صفيه دختر حى بناخطب (دانشمند سرشناس يهود) بود.بلال حبشى، صفيه را به همراه زنى ديگر به اسارت گرفت و آنها رابه حضور پيامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آنها اصول اخلاقى رارعايت نكرد، و آنها را از كنار جنازههاى كشتهشدگان يهود حركتداد، صفيه وقتى كه پيكرهاى پاره پاره يهوديان را ديد بسيارناراحتشد و صورتش را خراشيد، و خاك بر سر خود ريخت، و سختگريه كرد. هنگامى كه بلال آنها را نزد پيامبر (ص) آورد،پيامبر (ص) از صفيه پرسيد: «چرا صورتت را خراشيدهاى و اينگونه خاكآلود و افسرده هستى؟! » صفيه ماجراى عبورش از كنارجنازهها را بيان كرد، رسول اكرم (ص) از رفتار غير انسانى و خلافاخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت شده و بلال را سرزنش كرده و فرمود: «ا نزعت منك الرحمة يا بلال حيث تمر بامراتين على قتلىرجالهما; اى بلال! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رختبربسته كه آنها را از كنار كشتهشدگانشان عبور مىدهى؟! چرابىرحمى كردى؟» جالب اين كه پيامبر اكرم (ص) براى جبران رنجها و ناراحتىهاىصفيه، با او ازدواج كرد، سپس او را آزاد، و بار ديگر باپيش نهاد صفيه با او ازدواج نمود و به اين ترتيب، ناراحتىهاى اورا به طور كلى از قلبش زدود. 3- در ماجراى جنگ حنين كه در سال هشتم هجرت رخ داد، شيماءدختر حليمه كه خواهر رضاعى پيامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانشبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، پيامبر (ص) هنگامى كه شيماء را درميان اسيران ديد، به ياد محبتهاى او و مادرش در دورانشيرخوارگى، احترام و محبتشايانى به شيماء كرد. پيش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمين گستراند، و شيماء را روى آننشانيد، و با مهربانى مخصوصى از او احوالپرسى كرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبتكردى…» (با اين كه از آن زمان حدود شصتسال گذشته بود). شيماء از پيامبر (ص) تقاضا كرد، تا اسيران طايفهاش را آزادسازد، يامبر (ص) به او فرمود:«من سهميه خودمرا بخشيدم،و در مورد سهميه ساير مسلمانان،به تو پيشنهاد مىكنم كه بعد از نماز ظهر برخيز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسيله خود قرار بده تا آنها نيز سهميه خودرا ببخشند. شيماء همين كار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نيز بهپيروى از پيامبر (ص) سهميه خود را بخشيديم.» سيرهنويس معروفابن هشام مىنويسد: «پيامبر (ص) به شيماء فرمود: اگر بخواهى باكمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى كن، و اگر دوستدارى تو را از نعمتها بهرهمند مىسازم و به سلامتى به سوى قومخود بازگرد؟» شيماء گفت: مىخواهم به سوى قوم خود بازگردم.پيامبر (ص) يك غلام و يك كنيز به او بخشيد و اين دو با همازدواج كردند، و به عنوان خدمتكار خانه شيماء به زندگى خودادامه دادند. 4- مهربانى و اخلاق نيكوى پيامبر (ص) در حدى بود كه امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعتخواند، مردم بسيارى بهاو اقتدا كردند، ولى آنها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمولدو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد (مردم از خودمىپرسيدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده كه پيامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام كرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص)پرسيدند: «مگر چه شده؟ كه شما اين گونه نماز را (با حذفمستحبات) به پايان بردى؟» پيامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آيا شما صداى گريه كودك رانشنيديد؟» معلوم شد كه كودكى در چند قدمى محل نمازگزارانگريه مىكرده، و كسى نبود كه او را آرام كند، صداى گريه او دلمهربان پيامبر (ص) را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتابتمام كرد، تا كودك را از آن وضع بيرون آورده، و نوازش نمايد. 5- عبد الله بن سلام از يهوديان عصر پيامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبههاى اخلاق پيامبر (ص) موجب شد كه اسلام را پذيرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از يهوديان به نام«زيد بن شعبه» داشت، عبدالله پس از پذيرش اسلام همواره زيدرا به اسلام دعوت مىكرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرحمىداد بلكه به اسلام گرويده شود، ولى زيد هم چنان بر يهودىبودن خود پافشارى مىكرد و مسلمان نمىشد. عبدالله مىگويد: روزىبه مسجدالنبى رفتم ناگاه ديدم، زيد در صف نماز مسلمانان نشستهو مسلمان شده است، بسيار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسيدم «علتمسلمان شدنت چه بوده است؟» زيد گفت: تنها در خانهام نشستهبودم و كتاب آسمانى تورات را مىخواندم، وقتى كه به آياتى كهدر مورد اوصاف محمد (ص) بود رسيدم، با ژرفانديشى آن را خواندمو ويژگى هاى محمد (ص) را كه در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است كه نزد محمد (ص) روم و او رابيازمايم، و بنگرم كه آيا او داراى آن ويژگىها كه يكى از آنها«حلم و خويشتندارى» بود هستيا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حركات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقيق خود قراردادم، همه آن ويژگىها را در وجود او يافتم، با خود گفتم تنهايك ويژگى مانده است، بايد در اين مورد نيز به كند و كاو خودادامه دهم، آن ويژگى حلم و خويشتندارى او بود، چرا كه درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلانهرچه به او جفا كنند، از او جز حلم و خويشتندارى نبينند.» روزى براى يافتن اين نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،ديدم عرب باديهنشينى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى كهمحمد (ص) را ديد، پياده شد و گفت: «من از ميان فلان قبيله بهاينجا آمدهام، خشكسالى و قحطى باعثشده كه همه گرفتار فقر ونادارى شدهايم، مردم آن قبيله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مىكنند، و اميد آن رادارند كه به آنها احسان كنى.» محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آيا از فلان وجوه چيزى نزد تومانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه،پيامبر (ص) حيران و غمگين شد، همان دم من به محضرش رفتم عرضكردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خريد و فروش سلف كنم،اكنون فلان مبلغ به تو مىدهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پيشنهاد مرا پذيرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب باديهنشين داد. منهم چنان در انتظار بودم تا اين كه هفت روز به فصل چيدن خرمامانده بود، در اين ايام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را ديدم كه در مراسم تشييع جنازه شخصى حركت مىكرد، سپس درسايه درختى نشست و هر كدام از يارانش در گوشهاى نشستند، من گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گريبانش را گرفتم و گفتم:«اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مىشناسم كه مال مردم رامىگيريد و در بازگرداندن آن كوتاهى و سستى مىكنيد، آيا مىدانىكه چند روزى به آخر مدت مهلت بيشتر نمانده است؟» من با كمال بىپروايى اين گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار كردم (با اين كهچند روزى به آخر مدت مهلت باقىمانده بود) ناگاه از پشتسر آنحضرت، صداى خشنى شنيدم، عمر بن خطاب را ديدم كه شمشيرش را ازنيام بركشيده ، به من رو كرد و گفت: «اى سگ! دور باش.» عمرخواست باشمشير به من حمله كند، محمد (ص) از او جلوگيرى كرد وفرمود:«نيازى به اين گونه پرخاشگرى نيست، بايد او (زيد) را به حلمو حوصله سفارش كرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زيد بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بيست پيمانه ديگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: اين زيادى چيست؟ گفت:چه كنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهيب وفرياد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد اين زيادىرا به تو دهم، تا از تو دلجويى شود، و خوشنودى تو به دست آيد. هنگامى كه آن اخلاق نيك و حلم عظيم محمد (ص) را ديدم مجذوب اسلامو اخلاق زيباى محمد (ص) شدم، و گواهى به يكتايى خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.
اينها چند نمونه از سلوك اخلاقى پيامبر اسلام (ص) بود، كه هركدام چون آيينه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زيباى اخلاق نيكآن حضرت دعوت مىكند، و يكى از راز و رمزهاى مهم پيشرفت اسلام در صدر اسلام را كه بسيار چشمگير بود، به ما نشان مىدهد. در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين آمده:«رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوشرو،خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عيبجو و مديحهگر نبود، هيچ كس از او مايوس نمىشد، و هر كس بهدر خانه او مىآمد، نوميد باز نمىگشت، سه چيز را از خود دوركرده بود; مجادله در سخن، پرگويى، و دخالت در كارى كه به اومربوط نبود، او كسى را مذمت نمىكرد، و از لغزشهاى پنهانى مردم جستجو نمىنمود، جز در مواردى كه ثواب الهى دارد سخن نمىگفت،در موقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت كه همه سكوت نموده و سراپا گوش مىشدند… .»
پیامبر اکرم(ص) :
ما تقرب العبد الی الله بشیء افضل من سجود خفی
هیچ کس به چیزی بهتر از سجده نهان ، به خدا تقرب نمیجوید .
امام صادق(ع)
طلبتُ الجنة، فوجدتها فى السخاء :
بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم