مدرسه علمیه فاطمه الزهراء (س)مرند

آمار

  • امروز: 694
  • دیروز: 50
  • 7 روز قبل: 220
  • 1 ماه قبل: 2084
  • کل بازدیدها: 150847
  • خانه 
  • عکس غرور 
  • تماس  
  • ورود 

رهبری

 

حکایاتی از سلوک اخلاقی آخوند خراسانی

20 خرداد 1393 توسط جعفرثانی

حکایاتی از سلوک اخلاقی آخوند خراسانی

آیت‌الله سید هبةالدین شهرستانی نقل فرمودند: «روزی در بیرونی منزل آخوند در نجف، در خدمت ایشان نشسته بودیم و این در ایامی بود كه نهضت مشروطیت در ایران شروع شده بود و مابین علما افتراق افتاده بود.

آن روز، سیدی به منزل آخوند آمد و به ایشان عرض كرد: من مقلد آیت‌الله سید كاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان شخص، فلان معامله را بكنم و مهر و امضا و اجازه سید كاظم یزدی را برای خریدار برده‌ام، ولی چون خریدار مقلّد شماست، قبول نكرد و به من می گوید: برو و اجازه آخوند را بیاور. استاد ما، آخوند، حرف او را قطع كرد و فرمود: برو از قول من به او بگو آخوند گفت: اگر تو واقعاً مقلد من هستی، باید مهر و امضای آقای سید كاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فوری اطاعت بكنی». [1]

گفتنی است، سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروةالوثقی از مخالفان مشروطه بود و یارانش آخوند را به واسطه مشروطه‌خواهی، بسیار ملامت می‌کردند.

حکایت زیر، اوج اخلاص و وارستگی آخوند را نشان می‌دهد و به اندازه‌‌ای گویاست که از هرگونه توضیح بی‌نیاز است:

«یکی از شاگردان آخوند خراسانی، در اوج اختلاف مشروطه‌خواهان و مخالفان مشروطه، از آخوند بریده و به طیف مرحوم سید کاظم یزدی می‌پیوندد. به همین هم اکتفا نمی‌کند و در مجالس عمومی و در محافل، بر ضد آخوند خراسانی، مطالب غلطی را عنوان و بیان می‌دارد و حتی آخوند را لعن و سب می‌کند و احترام استاد را اصلاً نگه نمی‌دارد.

روزی از روزها، عده‌ای از همشهریان این فرد، از شهر خود به عتبات آمده و در نجف بر این همشهریِ سیدِ خود، وارد می‌شوند. مردمِ آن شهر و از جمله این زوار، از مقلدین مرحوم آخوند هستند و در اینجا از سید درخواست می‌کنند، ترتیب ملاقات با مرجع تقلید خود را بدهد تا هم سۆالاتی را از مرجع خود بپرسند و هم هشتاد لیره طلا، سهم امام را به آخوند خراسانی بدهند.

صاحب‌خانه، مدام امروز و فردا می‌کند و علی‌رغم درخواست‌های مکرر زوار دفع‌الوقت می‌کند تا اینکه زوار برای آخرین بار به او می‌گویند، وقت ما ضیق و تنگ شده و اگر امکان دارد سریع‌تر زمان ملاقات را معین کنید تا ما خدمت مرجع خود برسیم. در ضمن در این مدت متوجه شده‌ایم وضع مالی شما چندان تعریفی ندارد. لذا می‌خواهیم از جناب آخوند خراسانی بخواهیم تا هشتاد لیره را به شما بدهد تا سر و سامانی به این وضع مفلوکانه خود بدهید.

صاحب‌خانه که می‌بیند با دفع‌الوقتِ بیشتر، زوار از اختلاف او با آخوند خراسانی مطلع می‌شوند و مسلماً مرجع خود را فدای همشهری خود نمی‌کنند، از طرفی هشتاد لیره از دست می‌رود، مجبور می‌شود برای رسیدن به حضور آخوند، وقت ملاقاتی بگیرد.

مرحوم آخوند غیر از درس فقه عمومی، دو ساعت به غروب مانده هم درس فقه خصوصی، در منزل، برای حدود سی‌صد تن از شاگردان برگزیده خود داشتند و بعد از فقه خصوصی در بیرونی خانه، یک ساعت به غروب می‌نشستند و در این زمان، ارباب رجوع به ایشان مراجعت می‌کردند.

فاصله منزل ایشان تا حرم، چندان زیاد نبود. لذا نماز مغرب و عشا را در حرم و به جماعت برگزار می‌کردند و سپس برای درس اصول به مسجد طوسی تشریف می‌بردند.

سید، در یک ساعت به غروب مانده، همراه همشهریانش با اکراه و خوف به محضر آخوند می‌رود. آخوند خراسانی به محضی که او را می‌بیند، به احترام او برمی‌خیزد و او را در کنار خود می‌نشاند و چون می‌فهمد این شخص لابد مجبور شده که بعد از قطع رابطه با استاد سابق به اینجا بیاید، به او می‌فرماید چه امری داشتید که اینجا تشریف فرما شدید؟

سید، قضیه همشهری‌هایش و سۆال‌هایشان و داستان هشتاد لیره را به آخوند می‌گوید که تصمیم آنها این است که با اجازه شما این وجه را به من بدهند. همشهری‌ها هم کیسه پول را تحویل می‌دهند. آخوند به سید می‌فرماید: شما قبض رسید را نوشته‌اید؟ سید قبض رسید را می‌دهد و آخوند امضا می‌کند و می‌خواهد مهر خود را در آورد تا آن را مهر نماید که یکی از حاضرین، به خیال اینکه مرحوم آخوند متوجه نیست که این شخص همان کسی است که علناً ضد آخوند تبلیغ می‌کند، رو به سید کرده، می‌پرسد: حال آقای طباطبایی (سید کاظم یزدی) چگونه است؟

آخوند، مهر خود را زمین می‌گذارد و می‌فرماید: امروز که از درس فقه بازمی‌گشتم، آقای طباطبایی را در بین راه ملاقات کردم و از احوالشان پرسیدم و اظهار سلامتی کامل کردند.

سپس آخوند، نامه را مهر می‌کند و به سید می‌دهد و می‌گوید: از این به بعد هر گاه امری داشتید، لازم نیست خودتان تشریف بیاورید. یکی از فرزندان را که بفرستید، کافی است.

بعد رو به همشهریانِ این سید کرده، می‌فرمایند: با وجود این شخص فاضل، لازم نیست شماها پیش بنده بیایید. از این به بعد هر چه سهم امام بود، به ایشان برسانید که دست ایشان، دست من است.

مرحوم آخوند، سید را موقع رفتن بدرقه و مشایعت می‌کند و تا درِ خروجی با او می‌رود. موقع برگشتن، رو به حاضرین می‌کند و می‌فرماید: من راضی نیستم، هیچ‌کس از شاگردان، اصحاب و فرزندان من به آقای طباطبایی یزدی بد بگوید. اختلاف من و ایشان در مشروطه‌خواهی و مخالفت با آن مثل اختلاف دو فقیه در یک فرع فقهی است که یکی فتوا به حرمت و دیگری فتوا به وجوب می‌دهد. آیا مقلدینِ این دو فقیه، برای اختلاف فتوا باید یک‌دیگر و مرجع دیگری را لعن کنند؟

یکی از حاضرین ـ غیر از شخص اول ـ می‌گوید: آقا، صحبت فقط مربوط به فرع فقهی نیست. این شخص علناً به شما بد می‌گوید و سب می‌کند. آخوند خراسانی در جواب این شخص می‌فرماید: من کتب فقها را خوانده و بررسی کرده‌ام، ندیده‌ام که هیچ کدام از آنها شرط استحقاق سهم امام را، محبت و ارادت به آخوند خراسانی ذکر کرده باشند! بنده این فرد را شخص فاضلی تشخیص داده‌ام و تا زمانی که تشخیصم همین باشد، وظیفه خودم می‌دانم از هیچ مساعدتی به ایشان مضایقه نکنم. ایشان هم طبق یقین و عقیده خود مرا لعن می‌کند.

راویان این حکایت نقل کرده‌اند که فردا در همان ساعت، قبل از غروب، سید دوباره، ولی این بار به تنهایی، به محضر آخوند آمد و دست آخوند را می‌بوسد و اظهار ندامت و پشیمانی از کارهایِ کرده، می‌کند.

مرحوم آخوند با مقداری تندی می‌فرماید: آقا، چرا برای هشتاد لیره عقیده خود را می‌فروشید؟ تشخیص شما معارضه کردن با من است و شما موظف به تکلیف خود هستید. از مخالفت با من دست برندارید و به وظیفه خود عمل کنید. من هم تشخیص داده‌ام که وظیفه‌ام در برابر شما مساعدت و رفع نیاز است. نه جسارت‌های شما به من باعث منع احسان به شما از جانب من می‌شود و نه احسان من به شما باید شما را از ادای وظیفه و تکلیف بازدارد. بفرمایید به وظیفه خود عمل کنید.

آن شخص می‌گوید، من از محضر آخوند بیرون آمدم، ولی از بس محبت آخوند در قلبم جا گرفته بود، گویی قلبم در جلسه جا مانده بود.

این یک نمونه از برخوردهای آخوند با شاگردان خود است. [2]

بسیاری از ما، حُسن برخورد با مخالفان و منتقدان را ابزاری برای تبدیل آنها به موافق و طرفدار می‌دانیم، اما از نظر آخوند، رفتار انسانی و اللهی، موضوعیت دارد و نه نگاه ابزاری و آلی.

گویا رفتارهای نیکو، برحسب سرشت او، خود به خود، از وی می‌تراوید و کار اصلی آخوند این بود که موانع درونی‌اش را برطرف کند تا فطرت اللهیاش به عطرافشانی طبیعی‌اش بپردازد و امانت‌های اللهی را آلوده به دخالت‌های نفسانی نکند.

 


پی نوشت ها:

[1] مرگی در نور، ص 95 ـ 96.

[2] میرزا عبدالرضا کفایی خراسانی.

منبع:

http://www.rahnameh.ir

نویسنده:محمدمهدی نیک بین

 نظر دهید »

در صعوبت احوال مرگ

19 خرداد 1393 توسط جعفرثانی

هدر صعوبت احوال مرگ
آورده اند كه موسى پیغمبر علیه السلام روزى ملك الموت را دید، گفت : به چه كار آمده اى ، به زیارت یا به قبض روح ؟ گفت : به قبض روح . گفت : چندان امانم ده كه (مادر و) عیال را وداع كنم . گفت : مهلت نیست . گفت : چندان كه خداى را سجده كنم . دستورى یافت . در سجده گفت : خداوندا! ملك الموت . را بگو كه چندان مهلتم دهد كه مادر و عیال را وداع كنم. ندا آمد كه مهلت دهد.

موسى علیه السلام به در خانه مادر آمد. (گفت : اى جان مادر!) سفر دورم در پیش است . گفت : اى فرزند چه سفر است ؟ گفت : سفر قیامت . مادر به گریه آمد. به در خانه عیال و اطفال آمد و ایشان را وداع كرد. كودكى خرد داشت دست زد و دامن موسى گرفت و مى گریست . موسى نیز به گریه در آمد. خطاب عزت رسید كه اى موسى ! به درگاه ما مى آیى ، این گریه و زارى (از بهر) چیست ؟ گفت : خداوندا! بر این كودكانم رحم مى آید. ندا آمد كه اى موسى ! دل فارغ دار كه من ایشان را نیكو دارم (و به نیات حسنه شان بپرورم .)

موسى با ملك الموت گفت : از كدام عضو جان بیرون خواهى كرد؟ (گفت : از دهان .) گفت : از دهانى كه بى واسطه با خداى سخن گفته ام یا (از دستى كه بدان الواح تورات گرفته ام یا) از پایى كه بدان به طور به مناجات رفته ام ؟

ملك الموت ترنجى به وى داد تا ببویید و به یك بوییدن روح وى را قبض كرد.

فرشتگان گفتند: یا اءهون الاءنبیاء موتا كیف و جدت الموت ؟ قال : كشاة تسلخ و هى حیة . (یعنى : اى آنكه در میان پیامبران آسانترین مرگ را داشته اى ! مرگ را چگونه یافتى ؟ گفت : همچون گوسفندى كه پوست از (بدن ) آن بر كنند در حالى كه زنده باشد).



 

 نظر دهید »

در محضر استاد

19 خرداد 1393 توسط جعفرثانی

 نظر دهید »

آخرین سخنان آیت الله مهدوی کنی از انقلاب

15 خرداد 1393 توسط جعفرثانی

آخرین سخنان آیت الله مهدوی کنی از انقلاب

حوالی ساعت 15 بعد از ظهر (چهارشنبه)، آیت‌الله مهدوی‌کنی در شرایطی که از مراسم سالگرد ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در مرقد مطهر بازگشته و درحال استراحت بودند، دچار عارضه حمله قلبی شده و پس از آن به حالت کما رفتند.


هنوز اطلاع رسانی چندانی درباره وضعیت جسمی وی صورت نگرفته است با این حال فرید میر لوحی نوه آیت الله مهدوی کنی به خبرآنلاین گفته: وضعیت ایشان از مرحله بحرانی خارج شده و هم اکنون تحت نظر پزشکان هستند.

خانواده ایشان از مردم خواسته اند برای سلامت وی دعا کنند.

آخرین سخنان آیت الله مهدوی کنی قبل از به کما رفتن

e="text-align: justify;">
مهدوی کنی در آخرین خاطرات خود از انقلاب گفته وحدت را رمز ماندگاری انقلاب دانسته و به هفته نام حزب موتلفه گفته: الان نیابت ولایت امام راحل(ره)، مقام معظم رهبری است. اگر کسی در این راه کجروی کند، مسلماً راه را گم کرده است ما این راه را ادامه خواهیم داد و از خداوند هم می‌خواهیم که ما را در این راه ثابت‌قدم بدارد که گمراه نشویم و حوادث ما را متغیر نکند. همه شنیده‌اید که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: زبیر تا هنگامی که که فرزندش عبدالله بزرگ نشده بود با ما بود. وقتی عبدالله بزرگ شد، زبیر صفش را جدا کرد و در مقابل امیرالمؤمنین علیه‌السلام ایستاد. پسرش هم در مقابل امام حسین علیه‌السلام ایستاد. بالاخره اینها یک حوادثی است که در زندگی رخ می‌دهد. مبادا مغرور به خودتان شوید بگویید ما آدم‌های خیلی خوبی هستیم و ما چنین و چنان هستیم. مغرور نشوید و همیشه متوسل باشید و از خداوند بخواهید که ما را همیشه ثابت‌ قدم نگه دارد.

اگر هم در بعضی امور اختلاف سلیقه‌هایی وجود دارد، اصول را فراموش نکنیم. این شهدایی که به جبهه می‌رفتند، به خاطر بیعتی بود که با امام (ره) کرده بودند وشما هم همان طور بیعت کردید و این بیعت را نباید فراموش کنید. باید کاری کنیم که بعد از دنیا رفتن و در آخرت با روی باز برویم و خجالت زده نباشیم. نباید به اسم دین و اسلام کار ناشایست انجام دهیم.
ما نیز همراه با تمام عاشقان انقلاب برای ایشان دعا می کنیم.
اللهم اشف کل مریض بحق مولانا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
 نظر دهید »

سالروز قيام خونين 15خرداد را با ياد و خاطره شهداي گرانقدر آن روز گرامي مي داريم

15 خرداد 1393 توسط جعفرثانی

سالروز قيام خونين 15خرداد را با ياد و خاطره شهداي گرانقدر آن روز گرامي مي داريم


قيام 15خرداد نقطه ي عطفي در تاريخ مبارزات ملت قهرمان ايران است، كه رهبري داهيانه ي امام خميني« قدس سره» و ياري روحانيان انقلابي  در تداوم آن، طي يك دوره ي پانزده ساله، نقش اساسي داشته است. و در همه ي آن سال ها، سال روز 15 خرداد هيچ گاه در سكوت و خاموشي سپري نشد؛ زيرا كه 15 خرداد براي امت قهرمان و شهيد پرور ايران، از اهميت و اعتبار ويژه اي برخوردار بوده و خواهد بود. 15خرداد، روز قيام خونين مردم جان بركفي بود كه، به نام اسلام و براي اسلام به ميدان آمدند و عليه نظام ستمشاهي شوريدند. 15 خرداد روز آغاز نهضت مقدس اسلامي، روز عصيان عليه طاغوت و طاغوتيان و روزي بود كه ملت ايران زير بيرق اسلام گرد آمد و براي مقابله با دشمنان اسلام و قرآن وارد صحنه شد و پشت رژيم ستمشاهي را به لرزه انداخت.
در سحرگاه 15 خرداد سال 1342، دژخيمان رژيم ستمشاهي به خانه ي امام در قم يورش بردند و امام خميني« قدس سره» را كه سه روز پيش از آن، به مناسبت عاشوراي حسيني در مدرسه ي فيضيه، طي سخنان كوبنده اي پرده از جنايات شاه و اربابان امريكايي و اسراييلي او برداشته بود، دستگير و دور از چشم مردم به زنداني در تهران منتقل كردند. هنوز چند ساعتي نگذشته بود كه خيابانهاي شهر قم زير پاي مردان و زنان مسلمان و انقلابي كه به قصد اعتراض از خانه هايشان بيرون آمده و به حمايت از رهبرشان فرياد برآورده بودند، به لرزه در آمد. همين صحنه، در همان روز در تهران و چند شهر ديگر نيز به وجود آمد و مردم ايران با قيام گسترده ي خود نشان دادند كه خواستار برقراري حكومت اسلامي و پايان دادن به رژيم ستمشاهي هستند. به همين جرم بود كه گلوله هاي شليك شده از خشم و كينه ي حكومت شاه، قلب صدها مسلمان انقلابي به پا خاسته را در 15 خرداد 1342 نشانه رفت و آنان را به خاك و خون كشيد. بدين ترتيب، تاريخ ايران اسلامي و تاريخ مبارزات امت اسلامي، در روز 15 خرداد 1342 ورق خورد و فصل جديدي در كارنامه ي رويارويي مستضعفان با مستكبران گشوده شد.
از تعداد شهداي 15 خرداد آمار صحيحي در دست نيست. اما تعداد آنها را رقمي بين 5 تا 15 هزار نفر، تخمين زده اند. در تهران و قم و ساير شهرها دولت به دستگيري و محاكمه ي روحانيان و مردم ادامه داد. زندان ها از اقشار گوناگون مردم، پر شد و عده اي نيز محاكمه و اعدام شدند..
جريان 15 خرداد ظاهراً به نفع شاه تمام شد و امام تبعيد و تاريكي خفقان حاكم شد؛ اما در واقع 15 سال بعد شاه را از اين مملكت بيرون كرد و با رفتن او بار ديگر، خورشيد پر تشعشع اسلام طلوع كرد و مملكت را از ظلم و ستم رهانيد.
ياد و خاطره شهداي 15 خرداد براي همه ي تاريخ گرامي باد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 137
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

صلوات

موضوعات

  • همه
  • حدیث
    • پیامبر اعظم
  • مقالات
  • مناسبات
  • تاریخی
  • شهدا
  • یاران انتظار
  • پژوهش دینی
  • احکام
  • سیاست دینی
  • علمی
  • هنری
  • روایات
  • حکایات
  • دل نوشته ها
  • ناگفته ها
  • روانشناسی
  • نشست تبلیغی
  • جلسه کاری
  • مسابقات
  • همایش
  • فعالیت های تبلیغی
  • کلام رهبر

جستجو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

amar

وبلاگ استت

| وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس