رهبری
هفت ویژگی شیعه در کلام امام باقر (علیه السلام)
بی گمان معارف ناب شیعی که بر آموزهای قرآن وسیره پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت (علیه
السلام) استوار است مترقی ترین معارف و الگوی رفتاری و زندگی فردی و اجتماعی را برای انسانها به ارمغان
می آورد .هفت ویژگی شیعه را که در روایتی از امام باقر (علیه السلام) بیان شده است را منعکس میکند.
امام باقر عليه السّلام فرمود: پيروان على (عليه السّلام) كسانى هستند :
1- در دوستى اهل بیت پیامبر (صلي الله علیه وآله وسلم) سر از پا نمىشناسند.
2- به خاطر ما اهلبیت(علیه السلام) با هم مهر مىورزند .
3- براى زنده كردن معارف و ولایت ما اهل بیت(علیه السلام) با همدیگر ديدار ميكنند .
4- اگر خشمگين شوند تند روی نمي كنند.
5- اگر خرسند گردند زیاده روی نمی کنند.
6- براى همسايگان خود بابرکتند.
7- با همنشينان خود مهربانند و رفتار دوستانه دارند.
«مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (ع ) قَالَ إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ ع الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلَايَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِي مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ لِإِحْيَاءِ أَمْرِنَا إِنْ
غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا وَ إِنْ رَضُوا لَمْ يُسْرِفُوا بَرَكَةٌ لِمَنْ جَاوَرُوا وَ سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا».
صفات الشيعة با ترجمه، ص: 13
بار خدايا از كوي تو بيرون نرود پاي خيالم ‘نكند فرق به حالم چه براني چه بخواني چه به اوجم برساني چه به
خاكم بكشاني نه من آنم كه برنجم نه تو آني كه براني.
خدايا حكمت قدمهايي را كه برايم بر مي داري بر من آشكار كن تا درهايي را كه به سويم مي گشايي ندانسته نبندم.
و درهايي را كه مي بندي به اصرار نگشايم
خدايا گفتم خسته ام گفتي :«لا تقنط من رحمه الله» .گفتم :هيچ كس را ندارم ‘گفتي: «نحن اقرب اليه من حبل
الوريد» .گفتم: فراموشم نكن ‘گفتي : «فاذكروني اذكركم» .گفتم: راه چيست؟گفتي :«انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و
امّا كفورا» .گفتم :گنج كجاست ؟گفتي:رمضان آمده است.
پلیدتر از نجاست سگ!
روزی حاکمی از وزیرش پرسید: چه چیز است که از همه چیزها بدتر و از نجاست سگ پلیدتر است؟!
وزیر در جواب فروماند و از حاکم اجازه خواست تا برای یافتن پاسخ از شهر بیرون رود. در بیابان به چوپانی رسید که گوسفندان را می چراند. پس از احوال پرسی، چوپان را مرد خوش فکری یافت. سؤال حاکم را برای او بازگو کرد و گفت که دنبال مردی عالم و حکیم می گردم که پرسش شاه را پاسخ گوید و جایزه بزرگی را دریافت کند.
چوپان گفت: ای وزیر! حاکم و پرسش او را رها کن، من به تو بشارتی می دهم که بسیار مهمّ است. بدان که پشت این تپه، گنج بزرگی پیدا کرده ام، بیا با هم آن را تصرّف کنیم و در این جا قصری بسازیم و لشکری جمع کنیم و حاکم را از سلطنت خلع کرده و خود جای او بنشینیم! تو حاکم باش و من هم وزیر تو.
وزیر که دیگ طمعش به جوش آمده بود، عقل و هوش از سرش پرید و دست و پایش را گم کرد و گفت: گنج کجا است؟ برویم آن را به من نشان بده.
چوپان گفت: به این شرط می پذیریم که سه مرتبه زبانت را به نجاست سگ من بزنی! وزیر طمع کار پذیرفت و با خود گفت: این جا که کسی نیست تا مرا ببیند، این کار را انجام می دهم و وقتی گنج را تصاحب کردم، انتقامم را از چوپان می گیرم و او را می کُشم. سپس وزیر سه مرتبه زبان خود را به فضله ی سگ زد و بعد پرسید: حالا بگو گنج کجا است؟!
چوپان خندید و گفت: اکنون برگرد و به شاه بگو: آنچه از نجاست سگ پلیدتر است، طمع و طمع کاری است.
- برگرفته از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی، نوشته ی محمّدحسین محمّدی، حکایت298
اصولا انسانيت انسان ‘انس او به حق تعالي است ‘ و ريشه سعادت ‘توجه تامّ الي الله است‘و مهمتر از اين حرفي
نيست .همه گناهان از غيبت و عدم حضور است .اگر انسان حضور داشته باشد‘ادب مع الله را رعايت مي كند. توجه
و حضور تامّ ‘انسان را پاك مي كند .محاسبه ‘مراقبت مي آورد و مراقبت طهارت ‘و طهارت حضور را در پي دارد.
محي الدين عربي