رهبری
#ملت_را_نمیشناسند ?
رهبر انقلاب : این را قاطعاً عرض میڪنم ڪه دشمن با همهی برنامهریزیهایش ، مردم ما را نشناخته ، ملّت ایران را نشناخته ؛ اشتباه میڪنند .
دیدید در سال ۸۸ خطا ڪردند و آن فتنه را راه انداختند و ڪار را به جاهایی رساندند ڪه به خیال خودشان جاهای بسیار باریڪ و حسّاس و دقیقی بود ،
اما ناگهان حرڪت عمومی نهم دی همه را مبهوت ڪرد .
این حرڪت نهم دیِ سال ۸۸ از جنس همان حرڪت نوزدهم دی شماها در سال ۵۶ است.
بمناسبت دهه فجر، 13 بهمن94 حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای نعمت زاده امام جمعه شهرستان و متولی حوزه در مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) با طلاب خواهر و کادر و اساتید این مدرسه نشست پژوهشی با محوریت سیاسی داشتند. ایشان در این نشست به ارزشهای انقلاب اسلامی و سبک زندگی امام خمینی¬(ره) استناد کرده و طلاب را دعوت به جهاد علمی و فرهنگی در عصر حاضر نمودند.ایشان با معرفی دو مورد از کتابهای انقلاب اسلام با عنوان گفتمان انقلاب اسلامی از آ.روحانی طلاب را تشویق به مطالعه آثار انقلاب، خاطرات انقلاب و آثار امام نمودند تا هرچه بهتر با انقلاب و آرمانهای آن آشنا شده و کشتی انقلاب را در طوفانهای حوادث پشتیبان باشند.
شناخت عبد العظیم حسنی
ولادت و نسب
عبدالعظیم حسنی، در روز پنج شنبه ۴ ربیع الثانی سال ۱۷۳ه.ق در مدینه (درباره محل ولادت وی اختلاف است) در زمان هارون الرشید چشم به جهان گشود.[۱] پدرش عبدالله بن علی قافه و مادرش دختر اسماعیل بن ابراهیم بوده که به «هیفاء» موسوم است.[۲] نسب وی به امام مجتبی(ع) میرسد. نجاشی از عالمان شیعی میگوید: پس از رحلت وی به هنگام غسل، رقعهای در لباسش یافت شد که نسب وی در آن بدین صورت آمده است: من ابوالقاسم فرزند عبدالله، فرزند علی، فرزند حسن، فرزند زید، فرزند حسن بن علی بن ابی طالب هستم.[۳] محقق میرداماد نیز درباره وی مینویسد: او (عبدالعظیم) دارای نسب روشن و شرافت آشکار است.[۴]
همسر و فرزندان
همسر عبدالعظیم، دختر عمویش، خدیجه، دختر قاسم بن حسن امیر، مکنّی به ابومحمد بود. عبدالعظیم از او صاحب دو فرزند به نامهای محمد و ام سَلَمِه شد.[۵]شیخ عباس قمی در وصف یکی از فرزندان او میگوید: محمد مردی بزرگوار بود و به مقام زهد و عبادت شهرت داشت.[۶]
مصاحبت با ائمه(ع)
آقا بزرگ تهرانی نقل میکند: عبدالعظیم حسنی، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) را درک کرده و ایمان خویش را بر امام هادی(ع) عرضه داشته و در زمان وی وفات یافته است.[۷]اما آیت الله خویی هم عصر بودن عبدالعظیم با امام رضا(ع) را نپذیرفته و رد میکند.[۸]
شیخ طوسی در کتاب رجالی خویش، وی را در زمره اصحاب امام عسکری(ع) نام میبرد.[۹] عزیزالله عطاردی نیز تصریح میکند با توجه به حالات عبدالعظیم حسنی و تحقیق در روایات وی، میتوان دریافت که او امام کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی(ع) را درک کرده است.[۱۰]
زندگی در دوران سرکوب شیعیان
دوران زندگی عبدالعظیم مصادف با شرایط خفقان و سرکوب شیعیان توسط بنی عباس بود. عبدالعظیم نیز همچون پدرانش سالها تحت تعقیب بود. به همین دلیل، گرچه وی زمانی که در مدینه، بغداد و سامرا میزیست دارای روش تقیه و پنهان داشتن عقیده و مرام بود، بااین حال مورد غضب متوکل و معتز قرار داشت.[۱۱]
فضائل و مقامات
علامه حلی در شرح حال وی، او را عالمی پرهیزکار معرفی میکند.[۱۲] محدث نوری درباره فضائل عبدالعظیم حسنی از رساله صاحب بن عباد نقل میکند: او مردی با ورع، پارسا، معروف به امانت، صداقت در گفتار، عالم به امور دین، قائل به توحید و عدل و دارای احادیث بسیار بود.[۱۳] تقوا پیشگی و درستکاری عبدالعظیم حسنی باعث بلندی جایگاه و مقام وی نزد ائمه اطهار بود.[۱۴]
در بیان امام معصوم(ع)
امام هادی(ع) در سفری که عبدالعظیم به سامرا داشته، او را تصدیق میکند. امام هادی(ع) وی را این گونه خطاب میکند: یا اباالقاسم! تو به حق ولی ما هستی… تو همان دینی را که پسندیده خداست، از ما گرفتهای… خداوند تو را با گفتار ثابت در دنیا و آخرت تثبیت کند.[۱۵] این گفتگو میان امام و عبدالعظیم به «حدیث عرض دین» مشهور است.
مقام علمی
ابو تراب رویانی میگوید: شنیدم که ابو حماد رازی میگفت در سامرا بر امام هادی(ع) وارد شدم و از بعضی مسائل حلال و حرام پرسیدم. چون قصد وداع داشتم حضرت فرمود: چنانچه در امور دینی در [تشخیص] حلال و حرام، مسئلهای بر تو دشوار شد، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی سؤال کن و سلام مرا به او برسان.[۱۶]
روایات عبدالعظیم
در کتب حدیثی و متون روایی، بیش از صد روایت از عبدالعظیم حسنی آمده است. صاحب بن عباد میگوید: وی کثرت روایت و حدیث دارد و از امام جواد(ع) و امام هادی(ع) روایت میکند.[۱۷]
از وی کتابهایی در دست است؛ مانند کتاب «خُطَب امیرالمؤمنین»[۱۸]و کتاب «یوم و لیله»[۱۹] که ظاهرا اعمالی است که بر حسب اخبار ائمه اطهار(ع) با اذکار خاصه روایت شده است و هر مکلفی میتواند در تمام روز و شب از مستحبات و واجبات به جا آورد.[۲۰] از وی کتابی با عنوان «روایات عبدالعظیم حسنی» نیز شهرت دارد.[۲۱]
عدهای از بزرگان شیعه احادیثی را از عبدالعظیم حسنی روایت کردهاند و شیخ صدوق، مجموعه روایات وی را با عنوان «جامع اخبار عبدالعظیم» گردآوری کرده است.[۲۲]در شمار احادیثی که وی بیواسطه از امامان(ع) نقل میکند، دو روایت از امام رضا(ع)، ۲۶ روایت از امام جواد(ع) و ۹ روایت از امام هادی(ع) است و روایات باواسطه وی هم به ۶۵ حدیث میرسد.
هجرت به ری
بنابرگزارشهای تاریخی، عبدالعظیم در زمان معتز خلیفه عباسی، به جهت اذیت و آزار و خوف از قتل، به امر امام هادی(ع) از سامرا به ری - که از پایگاههای مهم عباسیان بود - هجرت کرد. برخی هم نقل کردهاند به قصد زیارت قبر علی بن موسی الرضا(ع) به قصد خراسان هجرت کرد و در ری برای زیارت حمزة بن موسی بن جعفر(ع) توقف کرد و در آن جا مخفی شد.[۲۳]
نجاشی میگوید: احمد بن محمد بن خالد برقی ماجرا را این گونه روایت میکند: عبدالعظیم در حال فرار از سلطان، به ری آمد و در سرداب خانه مردی از شیعه در محله «سکة الموالی» ساکن شد. او در همان سرداب به عبادت میپرداخت. روز را روزه میگرفت و شب را به عبادت میگذراند. وی مخفیانه از منزل بیرون میآمد و به زیارت قبری میرفت که میگفت: این قبر مردی از فرزندان موسی بن جعفر(ع) است. پیوسته در آن سرداب بود و خبر ورود او به شیعیان آل محمد یکی پس از دیگری میرسید تا اکثر شیعیان با وی آشنا شدند.[۲۴]
رحلت عبدالعظیم و چگونگی آن
گفته شده رحلت عبدالعظیم حسنی در ۱۵ شوال سال ۲۵۲ هق و در زمان امام هادی(ع) بوده است.[۲۵]آن چه درباره چگونگی رحلت عبدالعظیم حسنی آمده است، دو قول مرگ طبیعی و شهادت او را روایت کردهاند. نجاشی نقل میکند: عبدالعظیم مریض شد و از دنیا رفت.[۲۶] یا شیخ طوسی میگوید: عبدالعظیم در ری مُرد و قبر او در آن جاست.[۲۷]
در مقابل، روایتی نیز هست که قائل به زنده به گور کردن و شهادت عبدالعظیم شده است. طریحی مینویسد: از اولاد ابوطالب، کسی که در ری زنده مدفون شد عبدالعظیم حسنی است.[۲۸] واعظ کجوری در این باره تصریح میکند: در کتاب رجال و انساب، از احوال حضرت عبدالعظیم تفحص نمودم و از شهادت آن جناب خبری صحیح و موثق نیافتم.[۲۹]
مدفن و ثواب زیارت عبدالعظیم
بنا بر نقل محدث نوری، فردی از شیعیان، رسول اکرم(ص) را در عالم رؤیا زیارت میکند که به او میفرماید: فردا یکی از اولاد من در باغ سیب در منزل عبدالجبار بن عبدالوهاب رازی تشییع و دفن خواهد شد. وی آن باغ را خرید و وقف عبدالعظیم و دیگر شیعیان کرد که در آن دفن شوند.[۳۰] به همین علت، آرامگاه وی به «مسجد شجره» یا «مزار نزدیک درخت» معروف است.[۳۱]
شیخ صدوق در باب زیارت مرقد وی، روایتی را نقل میکند که فردی از اهالی ری بر امام علی النقی(ع) وارد شد و گفت: به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) مشرف شدم. امام(ع) فرمود: ثواب زیارت قبر عبدالعظیم که نزد شماست مانند کسی است که قبر حسین بن علی(ع) را زیارت کرده است.[۳۲]
آثار درباره عبدالعظیم
برای معرفی شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در خرداد سال ۱۳۹۲، کنگرۀ بزرگداشت حضرت عبد العظیم حسنی(ع) در تالار شیخ صدوقِ آستانه مقدس ایشان برگزار شد و مجموعه آثار این کنگره در ۲۹ جلد منتشر گردید، واز جمله آثار:
رسالة فی فضل سیدنا عبد العظیم الحسنی المدفون بالری، نوشته صاحب بن عباد.
أخبار عبد العظیم بن عبد الله بن علی بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن أبی طالب(ع)، نوشته شیخ الصدوق، و در الذریعة به نام “حیاة عبد العظیم الحسنی” ذکر کرد.
جنات النعیم فی أحوال سیدنا الشریف عبد العظیم، عربی، نوشته ملا اسماعیل کزازی اراکی متوفای سال ۱۲۳۶ ه.
روح وریحان، یا جنة النعیم والعیش السلیم فی أحوال السید الکریم والمحدث العلیم عبد العظیم الحسنی (علیهالسلام)، فارسی، نوشته : الحاج الشیخ باقر کجوری مازندرانی متوفای سال ۱۲۵۵ ه.
التذکرة العظیمیة، عربی، نوشته الحاج الشیخ محمد إبراهیم الکلباسی متوفای سال ۱۳۶۲ ه.
الخصایص العظیمیة فی أحوال السید أبی القاسم عبد العظیم بن عبد الله الحسنی(ع)، نوشته شیخ جواد شاه عبدالعظمی متوفای سال ۱۳۵۵ ه.
عبد العظیم الحسنی حیاته ومسنده،
مسند حضرت عبد العظیم حسنی، فارسی، نوشته عزیز الله عطاردی قوچانی، متوفای ۳ مرداد ۱۳۹۲.
آشنائی با حضرت عبد العظیم حسنی(ع) ومصادر شرح حال او، نوشته رضا استادی.
بررسی کلی روایات حضرت عبد العظیم حسنی(ع)، نوشته محمد کاظم رحمان ستایش.
شناخت نامه حضرت عبد العظیم حسنی وشهر ری، نوشته سید محمد حسین حکیم و علی أکبر زمانی نژاد.
مجموعة مقالات کنگره حضرت عبد العظیم حسنی(ع).
همچنین:
حکمت نامه حضرت عبد العظیم الحسنی(ع)، فارسی، نوشته محمد محمدی ریشهری.
عبدالعظیم الحسنی العالم الفقیه والمحدّث المؤتمن، سیرته ومسنده، عربی، نوشته أحمد بن حسین العبیدان.
1-الذریعه، ج۷، ص۱۶۹. بر آستان کرامت، ص۵.
2- عمده الطالب، ص۹۴.
3-رجال نجاشی، ص۲۴۸.
4-الرواشح السماویة، ص۸۶.
5- جنه النعیم، ج۳، ص۳۹۰. عمده الطالب، ص۹۴.
6-منتهی الآمال، ج۱، ص۵۸۵.
7- الذریعه، ج۷، ص۱۹۰.
8-معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۵۳.
9-رجال طوسی، ص۴۰۱.
10-عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده، ص۳۷.
11-بر آستان کرامت، ص۷.
12-خلاصه الاقوال، ص۲۲۶.
13- خاتمه مستدرک، ج۴، ص۴۰۴.
14- بر آستان کرامت، ص۹.
15-امالی، ص۴۱۹ و ۴۲۰. روضه الواعظین، ص۳۱ و ۳۲.
16-مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۲۱.
17-مسند الامام الجواد، ص۳۰۲.
18- رجال نجاشی، ص۲۴۷.
19- الذریعه، ج۷، ص۱۹۰.
20 -جنه النعیم، ج۵، ص۱۸۲.
21- خاتمه مستدرک، ج۴، ص۴۰۴.
22- الهدایه، ص۱۷۴. (مقدمه)
23- جنه النعیم، ج۴، ص۱۳۱.
24- رجال نجاشی، ص۲۴۸.
25-الذریعه، ج۷، ص۲۹۰.
26-رجال نجاشی، ص۲۴۸.
27-الفهرست، ص۱۹۳.
28-المنتخب، ص۸.
29-جنه النعیم، ج۵، ص۳۶۰.
30-خاتمه مستدرک، ج۴، ۴۰۵.
31- عمده الطالب، ص۹۴. بر آستان کرامت، ص۱۲.
32- ثواب الاعمال، ص۹۹.
تاریخچه قبرستان بقیع
بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و بستگان پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است. پیشینه این قبرستان به دوران قبل از اسلام میرسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک میسپردهاند.
منابع تاریخی گواهی میدهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنی حرام» و «بنی سالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن میکردند.( تاریخ حرم ائمّه بقیع، 61) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسول الله(صلی الله علیه وآله) از اهمیت ویژهای برخوردار شد.( مدینه شناسی، 1/321) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت.
در بقیع اولین کسی که از انصار دفن شده است «اسعد بن زراره» و از مهاجرین «عثمان بن مظعون» بوده است. پس از فوت ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهیم را به سلف صالح ما عثمان لاحق کنید و در کنار او به خاک بسپارید. پس از دفن شدن ابراهیم در بقیع، مردم مدینه علاقهمند شدند پیکر اقوام و عشیره خود را در آنجا دفن کنند و هر یک از قبایل مدینه درختان و ریشههای بخشی از بقیع را قطع و زمین آن را برای همین منظور آماده نمودند. در روایت آمده است که: رسول الله(صلی الله علیه وآله) به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور می یافت و به مدفونین آن سلام میکرد و برای آنان از خداوند آمرزش میطلبید(اصول کافی، 4/559)
بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیده اند که نوعی درخت خاردار در آنجا میروییده و نامش «غرقد» بوده است. سپس آن درخت از میان رفت اما نامش ماندگار شد.(لسان العرب، 1/462) بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به اینجا آمده، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت میکنند. قبر امامان معصوم(علیهم السلام) و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان به صورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیوارههای کوتاهی برخوردار است.
*ساخت حرم و بارگاه برای مدفن ائمه اطهار(علیهمالسلام)
ساخت حرم و بارگاه در بقیع در چند مرحله صورت گرفت. پس از زمان بنیامیه که شیعیان در سختترین شرایط به سر میبردند و حتی جرأت اظهار عقیده خود را نداشتند عباسیها به روی کار آمدند و در این زمان بود که شیعیان به آزادیهایی دست یافتند، تا جایی که سفاح به حقانیت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) اعتراف کرد و اقدام به بازگرداندن فدک به بنیالحسن نمود. طبیعی است در چنین شرایط و با برداشته شدن همه موانع، شیعیان خاندان عصمت و به ویژه سادات بنیالحسن در تعمیر و توسعه مدفن ائمه بقیع و تبدیل خانه عقیل به حرم به عنوان یک وظیفه دینی و نماد مذهبی اهتمام ورزند. همچنین انتساب عباسیها به عباس؛ عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) مهمترین انگیزه برای شیعیان آن دوره بود که به تعمیر و توسعه بارگاه جد خود اقدام کنند. بر اساس مدارک تاریخی پیکر مطهر امام صادق(علیهالسلام) در سال 148 هـ . ق و پس از دوران خلافت سفاح و منصور در سالهای 136 تا 157هـ . ق در داخل حرم و پس از تبدیل شدن خانه عقیل به مسجد و زیارتگاه عمومی در کنار قبور ائمه سهگانه دفن شده است.
متأسفانه در مورد تغییر و تحولی که پس از این تاریخ تا قرن پنجم در این حرم شریف به وجود آمده است، اطلاع دقیق و مستند تاریخی در دست نیست ولی با توجه به بحثهای گذشته به یقین این حرم در طول این سه قرن نیز مورد توجه عباسیان و شیعیان بوده و در هر فرصت ممکن به تعمیر و تجدید بنای آن اهتمام ورزیدهاند.
اما مرحله بعدی تجدید بنای حرم از قرن پنجم آغاز شده که خوشبختانه اسناد و مدارک تاریخی زیادی در این زمینه وجود دارد. طبق مدارک مسلم تاریخی، گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از نظر استحکام و ارتفاع، ظرافت و زیبایی بر همه قبههای موجود در بقیع تفوق داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان میسوده و نظر مورخان و جهانگردان را به خود جلب میکرد، به دستور «مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی البراوستانی القمی»، وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقی در بین سالهای 486 الی 498 هـ . ق ساخته شده است.
در این زمینه مورخ معروف ابن اثیر در حوادث سال 495 هـ . ق میگوید: «در این سال امیر مدینه؛ منظور بن عماره حسینی دنیا را وداع گفت و او معماری را که از اهالی قم بود و از سوی مجدالملک براوستانی برای ساختن قبه حسن بن علی و عباس عموی پیامبر در مدینه به سر میبرد، به قتل رسانید.»
همچنین عبدالجلیل قزوینی زنده (در سال 556 ق) در کتاب النقض میگوید: «قبه حسن بن علی که عباس بن عبدالمطلب پدر خلفا آنجا مدفون است مجدالملک فرموده است». شاید بهترین راه برای به دست آوردن کیفیت این بنای شریف و مشخصات آن مراجعه به ثبت مشاهدات و خاطرات مورخان و جهانگردان باشد. مشخصات «قبهای بزرگ و سر به فلک کشیده و بسیار مستحکم» مشترک در بین مشاهدات مورخان میباشد؛ جهانگردانی همچون ابن جبیر ابن نجار در قرن هفتم، خالد بن عیسی البلوی المغربی و ابن بطوطه (جهانگرد معروف) در قرن هشتم.
اولین تعمیر در حرم ائمه بقیع در سال 519 هـ.ق و پس از گذشت بیست و چهار سال از ایجاد ساختمان آن میباشد که به دستور مسترشد بالله، خلیفه عباسی انجام گرفته است. دومین تعمیر در حرم بقیع بین سالهای 623 و 640 هـ. ق به وسیله یکی دیگر از خلفای عباسی به نام مستنصر بالله انجام گرفته است. تعمیر سوم حرم شریف متعلق به اوایل قرن سیزدهم هجری است که به دستور سلطان محمود عثمانی انجام گرفته است. فرهاد میرزا که در سال 1292 هـ . ق به حج مشرف شده است، مینویسد: «تعمیر بقعه مبارکه در بقیع از سلطان محمودخان در سنه 1234 هجری به دست محمدعلی پاشای مصری و به امر سلطان واقع شده است.»
ویژگیها و خصوصیتهای معماری حرم شریف: آنکه حرم بقیع هشت ضلعی بوده است. برای نمونه میرزا محمدحسین فراهانی که در سال 1302 هـ.ق این حرم شریف را زیارت کرده است، میگوید: «چهار نفر از ائمه اثنی عشر ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ است که در بقعه بزرگی که به صورت هشت ضلعی ساخته شده است واقعاند و اندرون و گنبد آن سفیدکاری است.»
حرم بقیع دارای دو در بوده است. ابن نجار مدینهشناس معروف متوفای 647 هـ.ق میگوید:«بقیع دارای دو در بوده است که یکی از آنها همیشه و در تمام ساعات روز به روی زائرین باز بوده است.» بارگاه بقیع محرابی هم داشته است. حرم بقیع خادمانی نیز داشته است. این خدام شامل کفشدار و زیارتنامهخوان بود. امینالدوله در سفرنامه خود مینویسد: «یکشنبه یازدهم محرم 1316 هـ.ق هوای بقیع و زیارت ائمه هدی کردم. آنجا جز حاج صادق یزدی و یک ضعیفه کفشدار و یک سقا کسی نبود. کلیددار، متولی و زیارتنامهخوان هنوز نیامده بودند.» همچنین در برخی سفرنامهها برای حرم تزئیناتی ذکر شده و اینکه این حرم صحن نداشته است.
آنچه از تاریخ به دست میآید این است که قبور ائمه بقیع و جناب عباس از قدیمالایام و بلکه پیشتر از قرن هفتم تا زمان تخریب دارای ضریحهای متعددی بودهاند که به مناسبت نزدیکی و اتصال قبور ائمه (علیهمالسلام) همه آنها در داخل یک ضریح و قبر عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علت فاصله آن با این قبور دارای ضریح مستقل بوده است. همه مورخان از ظرافت و زیبایی این ضریحها تعریف و تمجید کردهاند.
در تاریخ برای اولین بار که از صندوق قبور ائمه بقیع سخن به میان آمده به وسیله جهانگرد معروف ابن جبیر (متوفای 614 هـ . ق) میباشد. او میگوید: «قبرشان بزرگ و از سطح زمین بلندتر و دارای ضریحی از چوب میباشد که بدیعترین و زیباترین نمونه از نظر فن و هنر است و نقوشی برجسته از جنس مس بر روی آن ترسیم و میخکوبیهایی به جالبترین شکل در آن تعبیه شده که نمای آن را هرچه زیباتر و جالبتر نموده است» و عدهای مورخ دیگر که شبیه به این تعابیر را به کار بردهاند.
این ضریحها به دستور مجدالملک ساخته شده است، میتوان گفت اولین ضریح بقیع نیز به دستور مجدالملک ساخته شده است. همچنین دو ضریح دیگر نیز برای بقیع ساخته و نصب شده است که سومین آنها تا زمان تخریب این حرم پا برجا بوده است. مرحوم سید محسن میگوید: «در اصفهان ضریح دیگری از فولاد به صورتی ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت بالای آن اسماء حسنی با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بود که با سختی فراوانی به جده منتقل و به خاطر ممانعت سران مدینه سه سال متوقف و با پرداخت مبالغ کلانی به مخالفان، در حرم نصب گردید.»
تخریب بقیع
بیش از سیصد سال است که جامعه بزرگ اسلامی از پدیده ای به نام وهابیت رنج میبرد که پیامدهای جبران ناپذیر و زیان بار این گروه سالهاست که جهان اسلام را مورد تهدید قرار داده است.
اندیشه های مخرب و بدعت گذار وهابی براساس اعتقادات موجود در فقه حنبلی در قرن چهارم پایه گذاری شد که با حلول تعاریف سلفی در قرن هشتم احیا گردید و در قرن دوازدهم سازمان یافت و در قرن چهاردهم هجری این مکتب به عنوان کالای سیاسی ازنقطهای به نقطه دیگر صادر می گردید. تاریخچه و جریان شناسی این گروه نشان از توطئههایی دارد که دولتهای استعمارگر علیه مسلمین طراحی کردهاند تا با ایجاد انشقاق و تفرقه بین امت اسلامی و تزریق ادبیات زور و بدون پشتوانه عقلی در اعتقادات اسلامی، راه را برای حاکمیت خویش بر جهان اسلام باز نموده و تئوری تفرقه بیانداز و حکومت کن را در جهان اسلام عملی کنند.
محققان تاریخ وهابیت ثابت کردهاند که این فرقه در اصل به دستور مستقیم وزارت بریتانیا ایجاد شد. به عنوان مثال کتابهایی چون “پایه های استعمار” از خیری حماد و “تاریخ نجد” از سنت جان ویلبی یا و “خاطرات حاییم وایزمن” اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی و نیز “خاطرات مستر همفر” و …، پرده از این راز برداشته و نقش جاسوسان وزارت مستعمرات انگلیس را در شکل گیری و تثبیت این فرقه، حکایت میکند.
همفر در خاطرات خویش آشنایی خود را با محمد ابن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابیت اینگونه بیان می کند:« این جوان مغرور (محمد بن عبدالوهاب) در فهم قرآن و سنت از درك خودش پیروی میكرد، و آراء و نظریات بزرگان مذاهب را طرد میكرد. نه تنها بزرگان زمانش و بزرگان مذاهب اربعه بلكه حتی درباره ابی بكر و عمر نیز ـ در صورتیكه از كتاب و سنت چیزی خلاف نظریات آنان مییافت ـ آراء آنان را هم به دیوار میزد. من گمشده خودم را در محمد بن عبدالوهاب یافته بودم، زیرا آزادگی و غرور و منش و تنفری كه از علمای عصر خود داشت و استقلال نظرش كه حتی به خلفای چهارگانه نیز اهمیتی نمیداد، و تنها به فهم خودش در قرآن و سنت اتكاء میكرد… سخت نسبت به ابوحنیفه میتاخت، و درباره خودش میگفت: من از ابوحنیفه خیلی بیشتر میفهمم و مدعی بود که: نصف كتاب بخاری باطل است.»(دستهای ناپیدا، 32)
همفر میگوید زمانی که در لندن بودم، دبیر كل گفت: وزارت مستعمرات نقشه دقیقی برای شیخ عبدالوهاب تهیه نموده است كه آن را باید اجرا كند، و این نقشه عبارتست از:
1. تكفیر تمام مسلمانان و مباح بودن قتل آنان، و غارت كردن اموالشان، و هتك آبروی آنان، و فروختن آنان در بازار برده فروشان، و جواز برده ساختن مردانشان و كنیز گرفتن زنانشان.
2. نابود ساختن كعبه به نام اینكه جزء آثار بت پرستی است ـ اگر بتواند ـ و مانع شدن مردم از حج، و تحریك عشایر و قبایل به غارت قافلههای حجاج و كشتن آنان.
3. كوشش به منظور ایجاد روح نافرمانی نسبت به خلیفه عثمانی و تحریك مردم برای جنگیدن با او و تجهیز لشكرهایی برای این منظور، و نیز لازم است با شریفهای حجاز با تمام وسائل ممكنه مبارزه شود، و از نفوذ آنان كاسته گردد.
4. ویران ساختن قبهها و ضریحها و اماكن مقدسه مسلمانان در مكه و مدینه و دیگر بلاد اسلامی كه برایش امكان داشته باشد، به نام اینكه اینها بتپرستی و شرك و نوعی اهانت به شخصیت پیامبر و خلفای او و رجال اسلام است.
5. ایجاد هرج و مرج و آشوب در بلاد به هر اندازه كه بتواند.
انتشار قرآنی دست کاری شده، که احادیثی كه ناظر به تحریف قرآناست در آن عملی شده باشد.(دستهای آلوده،92)
از اینرو همفر پس از بازگشت از انگلستان به سوی بصره روانه شد و پس از آن در جستجوی محمدابن عبدالوهاب عازم نجد گردید. وی با هماهنگی وزارت مستعمرات بریتانیا دور جدیدی از رایزنیهای خویش را برای قیام علیه حکومت عثمانی شروع کرد و در نهایت با همکاری محمدابن سعود حاکم درعیه و محمدابن عبد الوهاب مکتب وهابیت را به عنوان یک مکتب ابداعی به جوامع اسلامی تحمیل نمودند.
اعتقاد وهابیان درباره عموم مسلمانان این است که مسلمین پس از ایمان به کفر برگشتهاند و پس از توحید به شرک گراییدهاند. زیرا آنان در دین بدعت گذاشتهاند و به جهت زیارت و تبرک جستن به انبیاء و صالحین به کفر و شرک روی آوردهاند، لذا جنگ با آنان واجب و ریختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است.
پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقه ای که وارد میشدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران میکردند.
وهابیان، بار نخست در سال 1221هـ.ق بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344هـ.ق کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هرجا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.
مرحوم سید محسن امین، ابعاد ویرانیهای وهابیان در حجاز را اینگونه وصف میکند:« وقتی وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنانکه یکبار دیگر این کار را کرده بودند. آنان هنگامی که وارد مکه شدند، گنبدهای قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خدیجه امالمؤمنین(علیها السلام) را ویران نمودند و زادگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) را با خاک یکسان کردند و آنگاه که وارد جده شدند، گنبد و قبر حوا را خراب کردند و به طور کلی، تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده، طائف و نواحی آنها ویران نمودند و زمانی هم که مدینه منوره را محاصره کردند، به ویران کردن مسجد و مزار حمزه پرداختند. پس از تسلط وهابیان بر مدینه منوره، قاضیالقضات وهابیان، شیخ عبدالله بن بلیهد، در رمضان 1344هـ.ق. از مکه به جانب مدینه حرکت کرد و اعلامیه ای صادر نمود و ضمن آن، جواز ویران کردن گنبدها و زیارتگاهها را از مردم سؤال کرده بود. بسیاری از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخی نیز لزوم ویران کردن را خواستار شده بودند.(مدینه شناسی، 1/333)
البته هدف او از این اعلامیه و سؤال، نظرخواهی واقعی نبود، بلکه می خواست در میان مردم آمادگی ایجاد کند، چون وهابیان در هیچ یک از اعمال خود و در ویران کردن گنبدها و ضریحها، حتی گنبد مرقد حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) منتظر نظر مردم نبودند و این اعمال، پایه مذهب آنان است. شاهد سخن آنکه، آنان پس از نشر این اعلامیه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زیارتگاهها را در مدینه و اطراف آن ویران کردند و حتی گنبد مضاجع ائمه اهلبیت(علیهم السلام) را در بقیع، که قبر عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در کنار آنها بود، خراب نمودند و دیوارها و صندوق ها و ضریحهایی که روی قبرهای شریف قرار داشت، همه را از بین بردند، آنها در این زیارتگاهها، جز تلّی سنگ و خاک، به عنوان علامت باقی نگذاشتند.
از جمله تخریبها، از میان بردن گنبد مرقد عبدالله و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نیز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمان بن عفان و قبر اسماعیل بن جعفرالصادق(علیه السلام) و قبر مالک، امام دارالهجره و غیر آن بود که بیان همه آنها به طول میانجامد و به طور خلاصه، تمام مزارات مدینه و اطراف آن و ینبع را خراب کردند و پیش از آن، قبر حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قبور بقیه شهدای احد را از بین برده بودند و از آنها جز مشتی خاک برجای نمانده بود و کسی که بخواهد قبر حمزه را زیارت کند، در صحرا جز تپه ای از خاک نمیبیند.
وهابیان از ترس نتیجه کارشان، از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کردند وگرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند! بلکه پیش از مزارهای دیگر، به تخریب آن اقدام میکردند. در کتاب تاریخ حرم ائمّه بقیع اینچنین نقل شده: این اقدام دقیقاً در هشتم شوال 1344هـ. ق. انجام گرفت و به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال مجیدی دست مزد پرداخت گردید. (تاریخ حرم ائمه، 51)
ماه شوال دهمین ماه قمری است. واژه شوال به معنای «باربرداشتن به قصد رفتن به جایی» است. از آنجا که در هنگام نامگذاری ماههای عربی، این ماه در فصل سیر و شکار رفتن عرب ها قرار گرفت «شوال» نامگذاری شد.
ماه شوال از ماههای حج است و روز اول آن، عید سعید فطر، از اعیاد بزرگ اسلامی به شمار میرود.
حوادث تاریخی مهمی در این ماه روی داده است که مهمترین آنها عبارتاند از:
شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در سال 148 قمری، غزوه احد و شهادت حضرت حمزه در سال 3 هجری، غزوه خندق و قتل عمرو بن عبدود، دلاور عرب، به دست امام علی ابن ابیطالب علیه السلام در سال 5 قمری.
منابع :
هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 32؛ مفاتیح الجنان، ص 440
شهادت حضرت فاطمه ي زهرا(س) به روايت 75 روز (11ق)
هر دم به ضريح بي نشانت اي ماه
بسته ست دخيل، قلب من با هر آه
عمريست تپش هاي دلم مي گويد
يا فاطمه اشفعي لنا عندالله
امام خامنه اي (مدظله العالي) مي فرمايند: فاطميه را بايد عاشورايي برگزار نماييم.
روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) مورد اختلاف مورخين است و يكي از اين موارد، سيزدهم جمادي الثاني ميباشد. فاطمه(س) پس از پدر بزرگوار خود، روز به روز بدنش رو به ضعف و سستي ميگراييد.
پيوسته سوخته دل و اشك ريزان بود و در فراق پدر ميگريست. پس از به خلافت نشستن ابوبكر، خواستند تا از امام علي(ع) براي ابوبكر بيعت بگيرند
كه در اين مسير حضرت زهرا(س) مخالفت كرده و به آتش كشيده شدن در خانه آن حضرت و وقايع بعدي انجاميد. حضرت زهرا(س) پس از رحلت رسول خدا(ص) از مردم آزار بسيار ديد.
به خانه اش هجوم برده و كودكش را سقط كردند. در اثر ضرباتي كه به آن حضرت وارد شد، حضرت زهرا(س) اين نور چشم پيامبر و پاره تن رسول خدا، پس از تحمل روزها بيماري،
به پدر بزرگوار خود، ملحق گشت. به وصيت آن حضرت، محل دفن وي مخفي ميباشد. گرچه اقوالي در اين باره است، از جمله اين كه شيخ صدوق مرقد مُنوّر آن بانو را خانه آن حضرت ميداند,
كه اكنون جزء مسجد ميباشد. اين قول را ديگران نيز تاييد كرده اند.
برترین بانوی جهان
حضرت فاطمه عليها السلام :
بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ
خوشرويي هنگام روبه رو شدن با مؤمن ، بهشت را بر فرد خوش رو واجب ميكند
بحار الأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۴۰۱
حضرت فاطمه عليها السلام :
حُبِّبَ إلَي من دُنياكُم ثَلاثٌ : تِلاوَةُ كِتابِ اللَّهِ و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللَّهِ و الإنفاقُ في سَبيلِ اللَّهِ
از دنياي شما محبّت سه چيز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پيامبر خدا و انفاق در راه خدا
نهج الحياة ، ح ۱۶۴
اللهم صل و سلم… علی سیدة الجلیلة
دعا کن من به جای زهرا بمیرم
حضرت فاطمه عليها السلام :
إلزَم رِجلَها ؛ فَإنَّ الجَنَّةَ تَحتَ أقدامِها
در خدمت مادر باش ؛ زيرا بهشت زير قدمهاي مادران است
حضرت فاطمه عليها السلام :
إنْ كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ و تَنتَهي عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ فَأنتَ مِن شيعَتِنا و إلّا فَلا
اگر به آنچه تو را به آن فرمان ميدهيم عمل كني و از آنچه برحذر ميداريم دوري كني ، از شيعيان مايي و الّا هرگز
بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص ۱۵۵
حضرت فاطمه عليها السلام :
إذا حُشِرتُ يَومَ القِيامَةِ أشفَعُ عُصاةَ اُمَّةِ النَّبِيّصلي الله عليه وآله
آن گاه كه در روز قيامت برانگيخته شوم ، گناهكاران امّت پيامبر اسلام را شفاعت خواهم كرد
باميد شفاعت ایشان منتظر ظهور فرزندش هستیم.
به مناسبت ١٨ ربیع الاول سالروز بنای مسجد النبی به دست نبی اکرم(ص)
پس از ورود حضرت محمد(ص) به مدینه، ایشان دستور ساخت مسجد را صادر کرده با کمک مهاجرین و انصار، شروع به بنای آن نمودند.
زمانی که رسول خدا(ص) وارد یثرب شد، همه طوایف و افراد سرشناس این شهر مایل بودند تا حضرت به منزل ایشان وارد شود و هر یک از آنان دوست داشتند میزبان وی باشند اما آن حضرت فرمود: درجایی توقف خواهد کرد که شترش زانو بزند. شتر در زمینی که اکنون مسجد است، زانو زد. نزدیک ترین خانه به محل زانو زدن شتر، خانه ابوایوب انصاری بود که دو اتاق یکی بر بالای دیگری داشت و حضرت در آنجا اقامت گزید.
زمین مسجد النبى از آنِ دو یتیم به نام های سهیل و سهم بود که در آن جا خرما خشک مى کردند. رسول خدا (ص) آن زمین را به مبلغ ده دینار از ولىّ دو طفل خرید تا در آن جا خانه و مسجدش را بنا نهد. مساحت این زمین در آن روز حدود ٢٠٧١ متر مربع بوده که صحن آن را با ریگ سیاه فرش کردند و دیوارها را با خشت و گل بالا بردند.
پس از تغییر سوی قبله از بیت المقدس (شمال مسجد) به کعبه (جنوب مسجد(، پیامبر(ص) درِ گشوده در دیوار جنوبی را مسدود کرد و در دیگری گشود که شاید به گفتهٔ حافظ محمد بن محمود بن نجار با واقعیت مطابق باشد که درِ بر روی دیوار شمالی و روبروی دری بوده است که پس از تغییر قبله بسته شده بود. در سال هفتم هجری پس از فتح دژهای خیبر به دست مسلمانان، سوی مدینه بازگشتند و کم کم ضرورت توسعهٔ مسجد به خاطر افزایش روزانهٔ جمعیت مسلمانان، در نظر پیغمبر(ص) و اصحابش آمد.
به گفته جعفرمحمدصادق در کتاب اخبار الهجره، رزین و… پیامبر(ص) مسجد را از درازا و پهنا چنان فراخ کرد که چون مربعی ١٠٠× ١٠٠ ارشی (ذرعی) درآمد. با توجه به برابری نسبی اَرَش با متر، مساحت مسجد در سال هفتم می بایست ٢٤٣٣ متر مربع شده باشد و این متراژ عینی از بنای مسجد، طبق معیارهای نقشه ای که کارشناسان ترک در اواخر سده ششم خورشیدی که ٢٤٧٥ متر مربع ارایه داده اند، مطابقت محاسباتی دارد.
محله ای که پیامبر(ص) در آن اقامت گزید، در قیاس با طول و عرض منطقه ـ میان حره شرقی و غربی و احد و قبا ـ نقطه میانی به حساب می آمد و این یکی از دلایل اصلی انتخاب این نقطه برای مسجد بوده است.
چندی پس از ورود رسول خدا(ص)، سنگ بنای مسجد نهاده شد و همه اصحاب از زن و مرد با اشتیاق شروع به ساختن مسجد کردند. خود رسول خدا(ص) نیز با تمام توان در ساختن مسجد شرکت کرد.
مسجدی که رسول خدا(ص) بنا کرد، از جهات زیادی با آنچه امروز در جای آن ساخته شده، تفاوت دارد؛ زیرا در زمینی محدودتر و با بنایی ساده تر و خلوص بیشتر بنا شده بود.
طول مسجد هفتاد ذراع، عرض شصت ذراع ـ هر ذراع حدود نیم متر ـ و ارتفاع آن ۷۵/۱ متر بود، به طوری که سر برخی افراد به سقف می رسید.
نخستین بنای آن از شاخ و برگ و تنه درخت نخل و پس از سال چهارم هجری از خشت و گِل بود.
مکان های مسجدالنبی
صُفّه
در داخل مسجد النبى صفه یا ایوانچه مانندى آماده ساخته بودند که مهاجران بى سر پناه در آن جا به سر مى بردند. اینان همان دسته از مسلمانان اند که به «اصحاب صُفه» معروف گشتند. پیش از آن که قبله از بیت المقدس به طرف کعبه تغییر کند محراب رسول خدا (ص) در ناحیه شمال مسجد بود. پس از تغییر قبله به دستور پیامبر(ص)، آن قسمت را مسقف کردند و آن مکانى براى استراحت و سکونت مسلمانان مهاجر و بى پناه گردید که در توسعه مسجد در سال هفتم هجرى داخل مسجد قرار گرفت. آن چه امروزه به صفه معروف است، روزگارى «دکة الاغوات» و جایگاه خواجه هاى حرم بوده که وظیفه حراست و خدمتگزارى حرم را به عهده داشته اند.
روضه شریفه
روضه شریفه قسمتی از مسجد النبی(ص) است که در ناحیه جنوب شرقی قرار دارد. حدود روضه ٣٣٠ متر است و طول آن ٢٢ متر و عرض آن ١٥ متر است و در محدوده آن سه مکان مقدس دیگر با نام های مرقد مطهر پیامبر(ص)، منبر و محراب نیز وجود دارد.
١. مرقد مطهر رسول خدا
یکی از بهترین نقاط مسجد، مدفن رسول خداست. در کناره شرقی مسجد، پیامبر(ص) حجره هایی برای زندگی همسران خود ساخته بود که تا قریب نود سال پس از رحلت آن حضرت برپا بود. مورخان نوشته اند رسول خدا در حجره ای که وفات یافت دفن شد.
.
٢. منبر
در روایات آمده است که پیامبر(ص) در آغاز با تکیه بر درخت خرما خطبه می خواند. یکی از اصحاب پیشنهاد ساختن منبری را داد که رسول خدا روی آن بنشیند تا هم مردم او را ببینند و هم آن حضرت از ایستادن خسته نشود. منبری که در حال حاضر وجود دارد در سمت غربى محراب مسجد قرار گرفته که سلطان مراد عثمانی آن را در محرم سال ٩٩٨ هجرى به مسجد هدیه کرده است. این منبر دارای دوازده پله است که یک اثر ارزشمند هنری می باشد.
٣. محراب
محراب جایگاه نماز پیامبر(ص) بوده است که در جریان توسعه مسجد در زمان ولیدبن عبدالملک اموی، در محل نماز پیامبر(ص) ساخته شد.
به جز محراب اصلی، دو محراب دیگر هم در سمت قبله مسجد با عنوان های محراب عثمانی در دیوار جنوبی مسجد و محراب سلیمانی در سمت مغرب محراب پیامبر(ص) قرار دارد. به علاوه در انتهای دیوار شمالی ضریح پیامبر(ص)، «محراب تهجد» قرار دارد که رسول خدا در برخی شب ها نماز شب را در آن جا اقامه می کردند.
ستون های مسجدالنبی(ص)
ستون هاى مسجد النبی ستون هایى است که هر یک نامى خاص دارد. هشت ستون از زمان پیامبر (ص) هنوز در مسجد باقى است که با رنگ سفید مشخص شده اند و عبارتند از:
١. ستون حنانه: ستونی است که پیامبر(ص) در هنگام خواندن خطبه بر آن تکیه مى کرد و پس از آن که براى آن حضرت منبرى ساختند از آن ستون ناله اى برخاست و به همین دلیل به آن ستون «حنّانه» مى گفتند.
٢. ستون توبه: آن را ستون « ابولبابه» نیز مى نامند. پس از شکست بنوقریظه ابولبابه به خاطر گناهى که مرتکب شد، مورد بى توجهى پیامبر(ص) و یاران آن حضرت قرار گرفت و سرانجام خود را به ستون مسجد بست تا آن که آیه اى در پذیرفته شدن توبه او به رسول خدا (ص) نازل شد.
٣. ستون توبه: آن را ستون « ابولبابه» نیز مى نامند. پس از شکست بنوقریظه ابولبابه به خاطر گناهى که مرتکب شد، مورد بى توجهى پیامبر (ص) و یاران آن حضرت قرار گرفت و سرانجام خود را به ستون مسجد بست تا آن که آیه اى در پذیرفته شدن توبه او به رسول خدا (ص) نازل شد.
٤. ستون مَحرَس: در کنار این ستون، على (ع) مى ایستاد و از رسول خدا(ص) محافظت مى کرد. این ستون را به نام «استوانه على (ع)» نیز مى شناسند؛ زیرا جایگاه نماز آن حضرت بوده است.
٥. ستون وُفُود: در کنار این ستون، رسول اللَّه (ص) با سران قبایل و هیأت هاى نمایندگى و سیاسى دیدار می کردند و آنان را به حضور مى پذیرفتند.
٦. ستون سریر: رسول خدا (ص) در کنار این ستون تختى از شاخه هاى خرما مى گذاشت و شب بر روى آن استراحت مى کرد.
٧. ستون مربعه القبر (مقام جبرئیل امین) : این ستون چسبیده به ضلع شمالی ضریح مطهر است و در خانه حضرت فاطمه از آن جا گشوده می شده است. این همان دری است که به روایت ابن عباس، حضرت محمد هر روز پنج بار در وقت نمازهای پنج گانه به مدت نه ماه کنار آن می ایستاد و می گفت: السلامُ علیکم و رحمه اللهِ وَ برکاتُهُ انما یُریدُ الله لیذهبَ عنکمُ الرجسَ اهلَ البیتِ و یطهرَ کُم تَطهیراً.(٧)
زمانى که مسجد النبى ساخته شد، سه در براى ورود و خروج مردم ساختند، برخى از اصحاب نیز در حاشیه مسجد خانه ساخته و درى به درون مسجد باز کردند. در سال سوم هجرت، قبل از غزوه احد، به دستور پیامبر (ص) همه درهاى خانه ها به جز در خانه على (ع) به مسجد بسته شد.
درهای مسجدالنبی
تعداد درهاى مسجد در امتداد زمان تغییراتى یافته است. مشهورترین آن ها عبارتند از:
١. باب الرحمه
٢. باب جبرئیل
٣. باب السلام
http://www.sunna.info/souwar/data/media/2/al_salam_gate.JPG
٤. باب النساء
مسجد النبى هم اکنون ٧ در دارد. در توسعه زمان ولید بن عبدالملک بر چهار گوشه مسجد النبى چهار مناره ساخته شد، پس از آن مناره دیگرى نیز ساخته شد که مناره اصلى مسجد عبارت بود ازمناره هاى سلیمانیه، مجیدیه که در دو سوى ضلع شمالى قرار داشت و مناره هاى قایتباى و باب السلام که در دو سوى ضلع جنوب شرقى و ضلع غربى مسجد واقع بود.
در افزوده هاى جدید مسجد، ٦ مناره دیگر ساخته شده و بدین ترتیب مجموع آنها به ١٠ عدد مى رسد.
منابع:
١. سوره مومنون. آیه ١٩.
٢. حافظ محمد بن محمود بن نجار، اخبار مدینه الرسول، ص ٦٩.
٣. ابوبکر احمد بیهقی، دلائل النبوة، جلد١، ص١٥٨.
٤. سامعی، احمد، راهنمای زائران مکه و مدینه، ص ٢٦٨.
٥. همان، ص٢٦٩.
٦. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص ٢٢٢.
٧. سوره احزاب/ آیه ٣٣.
٨. نجفی، محمد صادق، مدفن حضرت زهرا از دیدگاه روایات، میقات شماره ٧، ص ٩٤
٩. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، به نقل از کافی، ج ٤، ص ٥٥٦
خاطراتی از یاران انقلاب
جدی بود و نظامی بودن از جمله ویژگیهای پررنگ شحصیت حاج احمد متوسلیان بود. روای این خاطره حاج مجتبی عسگری است که بسیار شیوا آن را تعریف کرده است:
هر پاسداری که وارد مریوان میشد دو شغل داشت. یک شغل رزمی و یک شغل بزمی. چون اداره شهر با بچههای سپاه بود. حاجى مرا مسئول شبکه بهداشت مریوان که بیمارستان مریوان هم زیر مجموعهاش بود، قرار داد. اولین حرفی که به من زد گفت: مجتبی شنیدهای که ضد انقلاب در سنندج به بچههای زخمی، آمپول اشتباهی تزریق می کنه و آنها را شهید می کنه؟
گفتم: بله.
گفت: اگر در این بیمارستان مریوان کسی به مجروح نرسد و نیروها شهید شوند، من سقف بیمارستان را روی سرت خراب میکنم، اگر مردش هستی بایست؟ گفتم: میایستم.
من مسئول بهداشت مریوان شدم، یکی از بچهها مسئول رادیو تلویزیون، یکی فرماندار و … .
این شغل بزمیمان بود. شغل رزمییمان هم مسئول تخریب و امدادگر عملیات بودم.
یک روز به احمد گفتم: میخواهم به مرخصی بروم. گفت: نمیشود. گفتم: میخواهم ازدواج کنم. احمد در این قضیه خیلی با بچهها راه میآمد. قبول کرد و گفت: چهار، پنج روز وقت داری بروى و برگردى. گفتم: نمیشود! فقط رفت و برگشتم به یزد ۴ روز طول میکشد. یعنی فقط یک روز آنجا باشم؟ گفت: برو و زود برگرد.
مرخصیام ۲۰ روز طول کشید. احمد به من خیلی علاقه داشت. نه به خاطر اینکه من خوب بودم بلکه به خاطر همسرم به من احترام میگذاشت. به من و علی میرکیانی و سیف الله منتظری و بقیه متأهلین احترام خاصی میگذاشت.
مدتى بعد از اینکه ازدواج کردم، باز به مرخصی رفتم. وقتی به بیمارستان مریوان برگشتم سر ظهر بود و سفره پهن بود . بچهها غذا میخوردند. غذا را که خوردیم درب اتاق باز شد و شهید ممقانی وارد شد، گفت: مجتبی، برادر احمد با تو کار دارد. گفتم: مگر برادر احمد فهمیده که من از مرخصی آمدهام؟ گفت: حتما فهمیده که کارت دارد. من خیلی به خودم مغرور شدم براى اینکه احمد متوسلیان آمده مرا ببیند!
دویدم سمت درب بیمارستان. از کنار دیوار رفتم و همین که در راهرو پیچیدم و چند قدم آن طرفتر احمد را دیدم. چهرهاش غضبناک بود. ترسیدم؛ خواستم برگردم که حاجى گفت: کجا؟
او مسائل شرعی را خیلی رعایت میکرد. هیچ وقت نتوانستم به او ابتدا سلام کنم، معمولا او پیش دستی میکرد. اما آن روز جواب سلام مرا هم نداد. یقه مرا گرفت و طورى مرا کشید بالا که روی پایم بلند شدم. خیلی پر زور بود.
گفتم: برادر احمد چه شده؟ یقهام را ول کن. هیچ چیزى نگفت. شروع کرد مرا در بخش بیمارستان به دنبال خودش کشیدن. دیدم دکترها و پرستارها ردیف ایستادند و نظاره گر این صحنه هستند. نفر آخر آنها هم همسرم ایستاده بود. معلوم بود قبل از این احمد در اینجا با دیگران دعواهایش را کرده بود.
ممقانی رئیس بیمارستان مریوان و من رئیس شبکه بهداشت کل مریوان بودم. در همین گیر و دار تازه فهمیدم هر مشکلى که پیش آمده، ممقانی انداخته گردن من. به حاجى گفتم: برادر احمد همسرم اینجاست! هواى ما را داشته باش.
احمد در فرماندهیاش جایی که به هدر رفتن نیروی انسانی و بیت المال در میان بود رو دربایستی با کسی نداشت.
برگشت بهم گفت: همسرت اینجاست، چشمت کور. میخواستی درست کار کنی.
حاجى جایی که صحبت از بیت المال در میان بود، رعایت حال افراد را نمیکرد. البته آبروی کسی را هم نمیبرد. آن روز با من خشن برخورد کرد. مرا به اتاقی برد و درب آنجا باز کرد.
گفت: این چیست؟ دیدم یک جوان ۱۸- ۱۷ ساله روی تخت خوابیده و دستهایش خونی و زخمی است. تازه فهمیدم احمد از چه چیزى ناراحت است. نگاه
کردم و متوجه شدم خون روی شلوارش، براى الان نیست. لکههاى خون حداقل براى ۲ یا ۳ روز پیش است.
گفتم: برادر احمد، این زخمی است.
گفت: من هم میدانم زخمی است.
حاجى رو کرد به آن رزمنده و اسم و مشخصاتش را پرسید. یادم هست آن رزمنده گفت که یک هفته است که مجروح شده.
حاجى ازش پرسید: چرا لباست را عوض نکردند؟ چطور غذا میخوری؟
رزمنده گفت: با دست.
حاجى پرسید: چرا دستت را تمیز نکردی؟
رزمنده گفت: خودم که چون پاهایم شکسته نمیتوانم، کسی هم کمکم نکرده. آنجا بود که من یاد آن جمله احمد افتادم که گفت: اگر اتفاقى بیفتد سقف بیمارستان را روی سرت خراب میکنم. متوجه شدم اتفاق بدی افتاده، کارم قابل توجیه نبود. حقم بوده که جلوی همسرم این رفتار را با من داشته باشد. این افکار در عرض ۲۰ ثانیه از ذهنم گذشت. با خود گفتم وقتى قضیه را نمیدانستم با من آن طور برخورد کرد، حالا که خبردار شدم حتماً کتک خواهم خورد.
تصمیم گرفتم این طور جواب دهم که من رئیس شبکه بهدارى هستم. بهدارى ۱۰ بیمارستان، ۱۰ درمانگاه، ۳۰ شبکه روستایى دارد. رئیس بیمارستان و مسئول بخش دارد. مسئول بخش کمک بهیار دارد. کمک بهیار باید این کار را بکند. آقاى ممقانى، رئیس بیمارستان باید جواب بدهد، بیمارستان تشکیلات دارد.
خدا شاهد است « کاف » تشکیلات هنوز در دهان من نچرخیده بود که حاجی فهمید من چه میخواهم بگویم. پشتش را به من کرد، فهمیدم دنبال چیزى میگردد و قرار است آن چیز به سر من بخورد. به محض اینکه چرخید و حواسش از من پرت شد یواش یواش در اتاق را باز کردم. دیدم بچهها پشت در، گوش ایستادهاند.
یادم نیست در از داخل باز میشد یا رو به بیرون، خلاصه بچهها به بیرون اتاق یا داخل آن افتادند. پایم را رویشان گذاشتم و فرار کردم. بچهها هم هرکدام به
سمتى فرار کردند. صداى حاجى را مىشنیدم که فریاد میزد: بایست.
داشتم از بغل دیوار میدویدم، به پیچ راهرو که رسیدم دیدم یک چیزى به سرعت از کنار من رد شد و زوزوه کشان به دیوار اصابت کرد. نگاه کردم دیدم یک چنگال بود
که محکم به دیوار خورده و گچ دیوار به زمین ریخت. اگر این چنگال به گردن من خورده بود کارم تمام بود. خلاصه به سمت حیاط بیمارستان دویدم.
بچهها جلوى احمد را گرفتند. حاجى به من گفت: تو قول دادى در بیمارستان به مجروحان رسیدگى کنى، تو مرد نیستى، حرفت حرف نیست.
حق هم داشت. وقتى احمد عصبانى میشد در بین بچه ها به هم میگفتیم به اصطلاح آمپر چسبانده. آمپر شد صد، شد هشتاد، شد شصت، شد چهل. وقتى به چهل میرسید، میدانستیم دیگر مشکل ندارد و عصبانیتش فروکش کرده است. معذرت خواهى کردم و گفتم: دیگر این کار را نمیکنم. اما گفت :نه تو را ول نمیکنم. شب ساعت ۹ به سپاه بیا.
پیش خودم گفتم باشد تو از اینجا برو، تا شب خدا بزرگ است.
سر ساعت ۹ باید میرفتم مقر سپاه مریوان. ساعت ۸ شب به همسرم گفتم: پاشو با هم برویم. گفت: من نمىآیم، اگر بیایم یک چیزى به تو میگوید و آن وقت ممکن است من چیزى به او بگوییم که بد باشد، زشت است من به برادر احمد چیزى بگویم.
گفتم: تو بیخود میکنى چیزى بگویى، دعوا که نداریم. من هم زیرک بودم میدانستم اگر خانمم باشد، برادر احمد اقدام آنچنانى نخواهد کرد. سر ساعت
۹ به اتاقش رفتیم. یک میز کوچک چوبى و یک صندلى داشت که پشت آن نشسته
بود. من وارد اتاق شدم و کنارش رفتم. به فاصله ۱۰ ثانیه بعد هم همسرم وارد شد. قیافه احمد اخمو بود. یک دفعه که چشمش به خانمم افتاد گفت: چرا همسرت را همراه خودت آوردى؟
گفتم: یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله (بلا تشبیه) فضا عوض شد. البته از اول هم قصد برخورد نداشت. بعد بلند شد مرا در آغوش گرفت و گریه کرد و گفت پدر و مادر این رزمندهها، آنها را به ما سپردهاند باید از آنها مواظبت کنیم.
میگویند احمد خشن بود، احمد قاطع بود. خشونت طلب نبود. در دستورات نظامى خشک بود. آن شب احمد از من و خانمم عذرخواهى کرد و گفت: مجتبى حقش بود، اما من هم تندروى کردم.
فراخوان استخراج نکات پژوهشی
زلف عفاف، رشته دامان زینب است آیات صبر، پایه ی ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
بمناسبت ایام عزاداری سالار و سرور شهیدان امام حسین (علیه السلام) و تقارن هفته پژوهش مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) مرند از پژوهشگران علاقمند در امر پژوهش دعوت به استخراج نکات پژوهشی بامحوریت گسترش فرهنگ ایثار و مقاومت با موضوعات ذیل می کند.
- تبیین مقام اهل بیت در بیان حضرت زینب(س).
- ولایت پذیری در خطبه تاریخی حضرت زینب(س).
- بررسی تطبیقی ویژگی های مردم کوفه با خطبه بیان شده حضرت زینب(س).
- شخصیت شناسی حضرت زینب از یزید و یزیدیان.
- مهلت ارسال آثار:27آذر1393
- نحوه ارسال:مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)
- یا ارسال الکترونیکی به آدرس: marand@whc.ir
- شرایط مقالات و نکات استخراجی:
الف: فونت us blotیاbzar14
ب: نکات: حداقل 5نکته حداکثر 10نکته استخحراجی از متن خطبه های حضرت با رعایت اولویت بندی
- از پژوهشگران دقیق و نکته سنج تقدیر خواهد شد.
- برای اطلاعات بیشتر به معاونت پژوهش مراجعه نمایید.
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی ( 8 آذر 1393 )
• اولتيماتوم چهل و هشت ساعته دولت روس به ايران (1290ش)
در حالي كه اوضاع مالي ايران پس از روي كار آمدن احمد شاه به شدت مختل بود، مجلس شوراي ملي تصميم گرفت تا از آمريكا، كارشناس امور اقتصادي و مالي استخدام نمايد. در نتيجه، عليرغم مخالفت روسها، مورگان شوستر به عنوان خزانهدار كل كشور استخدام شد. اين امر به مذاق روسها كه گمرك را در اختيار …
• شهادت “سيد عبدالحسين واحدي” مرد شماره دو فداييان اسلام توسط رژيم پهلوي (1335ش)
سيد عبدالحسين واحدي از پيشگامان تاسيس جمعيت فدائيان اسلام بود و از آغاز مبارزه اين جمعيت با دستگاه جور تا زمان شهادت به عنوان مرد شماره 2 اين تشكُّل شناخته ميشد. او به همراه ديگر ياران فدائيان اسلام، مسير تاريخ را در جهت منافع ملت مسلمان ايران تغيير داد. آنان پس از اعدام انقلابي …
• لغو تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در هيئت وزيران (1341 ش)
در اين روز هيئت وزيران در يك نشست طولاني، تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي مورخ 16 مهر 1341 را لغو كرد. اين اقدام دولت در اثر فشاري بود كه از طرف جامعه روحانيت و پيگيري حضرت امام خميني(ره) وارد شد و دولت در مقابل حمله و فشار علما، ناچار سرتسليم فرود آورد. هرچند دولت اين نتيجه …
• آغاز عمليات بزرگ “طريق القدس” و آزاد سازي بُستان (1360 ش)
عمليات بزرگ طريق القدس از تاريخ هشتم آذر 1360 با رمز يا حسين در منطقه بستان به وسعت 350 كيلومتر مربع، با هدف آزادسازي شهر بُستان، قطع ارتباط دشمن از شمال به جنوب، انهدام نيروهاي دشمن و رسيدن به مرزهاي بين المللي آغاز شد و تا 15 آذر به طول انجاميد. نتايج عمليات بزرگ طريق القدس: تلفات …
• ارتحال فقيه نامدار معاصر حضرت آيت اللَّه العظمي “محمدعلي اراكي” (1373 ش)
شيخ الفقهاء و المجتهدين حضرت آيتاللَّه العظمي شيخ محمدعلي مصلحي اراكي در سال 1273ش (1312 ق) در اراك به دنيا آمد. ايشان از يازدهسالگي به طور جدي و به شوق فراگيري علوم اسلامي، نزد استادان برجسته عصر خود حاضر شد. اين عالم برجسته از محضر علماي بزرگي همچون آيات عظام؛ سيدعبدالكريم حائري …
• پيروزي تيم فوتبال ايران در برابر استراليا و راه يابي ايران به جام جهاني 98 فرانسه پس از 20 سال (1376ش)
تیم ملی فوتبال ایران برای صعود به جام جهانی و دومین تجربه خود دیدارهای دشواری را پشت سر گذاشت و در روزی که کسی انتظار پیروزی و صعود ایران به جام جهانی را نمیکشید با خلق حماسه در ورزشگاه« آدلاید» شهر ملبورن استرالیا مجوز حضور در فرانسه را دریافت کرد. تیم ایران در مرحله اول با …
• شهادت شهید جلال عباسی (1360ش)
شهید جلال عباسی، پانزدهم آذرماه سال ۱۳۴۴ش در آغوش گرم خانوادهای متدین و مذهبی چشم به جهان هستی گشود. وی از کودکی علاقه زیادی به آموختن احکام و قوانین اسلامی داشت و همین مسأله سبب پیوند ناگسستنی او با مسجد گردید. جلال با شور و عشقی بیمانند پا به سنگر مسجدالنبی گذاشت و در همان مسجد …
• امیرعباس هویدا برای پاره ای مذاکرات به بحرین رفت(1354ش)
• هوشنگ انصاری وزیر امور اقتصادی و دارائی به جای دکتر منوچهر اقبال به ریاست شرکت نفت منصوب شد(1356ش)
• شهادت شهید دکتر مجید شهریاری (1389ش)
دکتر مجید شهریاری در سال 1345 و در زنجان متولد گردید . ایشان متاهل و دارای دو فرزند به نام های محسن و زهرا بودند . همسر ایشان شهید زنده خانم بهجت قاسمی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی می باشد . شهید مجید شهریاری تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان ، دوره کارشناسی را در رشته …
• برف سنگینی در آذربایجان بر زمین نشست به طوری که مردم تا سه روز نتوانستند از خانه های خود خارج شوند (1291ش)
• احمدشاه از سفر اروپا به ايران بازگشت و وارد بندر بوشهر شد (1301ش)
«سختترین لحظهها برای من وقتی بودبودم، عکس میگرفتم؛ خاطرات آنها هرگز از یادم نخواهد رفت.»
اینها جملات جاسم غضبانپور است؛ عکاسی که با حضور در جبهههای جنگ ایران و عراق از نخستین روزهای تهاجم دشمن، با دوربینش لحظههای خاصی را از زندگی و مرگ در سالهای نبرد به ثبت رسانده است.
با شروع هفتهی دفاع مقدس، رسانهها مانند همیشه عکسهایی از سالهای جنگ را منتشر میکنند. عکسهایی که بهعنوان سند، روایتگر بخشی از تاریخ هستند. عکاسان بسیاری از همان روزهای نخست آغاز جنگ، دوربین به دست گرفتند و برای ثبت لحظههایی ناب، راهی جبههها شدند.
جاسم غضبانپور که خود از بچههای جنوب است، یکی از این عکاسان بود. او دربارهی آغاز جنگ و فعالیت حرفهای عکاسیاش در آن سالها گفت: من از بچههای خرمشهر بودم و جزو مجموعهی جنگ بهحساب میآمدم. قبل از اینکه جنگ شروع شود عکاس «مستند اجتماعی» بودم و از قبل از انقلاب عکاسی میکردم. بعد از شروع جنگ و در اوایل آن بهعنوان امدادگر در مناطق مختلف مشغول شدم. خرمشهر در یکی - دو هفتهی اول شروع جنگ شاهد قتل عام عجیبی بود و من وظیفه خودم میدانستم به جای عکاسی، امدادگری کنم.
او ادامه داد: وقتی وضعیت جنگ تاحدودی تثبیت شد، به حرفهی اصلیام برگشتم. در آن زمان برای هیچ خبرگزاری و روزنامهای کار نمیکردم و عکسهایم را به هیچ آژانسی نمیدادم، بلکه عکاسی بودم که فقط برای خودم کار میکردم. من بهعنوان بسیجی در تبلیغات سپاه خرمشهر فعالیت میکردم و کارم بخشی از سیستم تبلیغاتی منطقه بود.
«سید»؛رزمندهای که در فاو با غضبانپور بود
این عکاس دربارهی وضعیت عکاسی در آن روزها، گفت: در یکی دو ماه اول، دسترسی عکاسها به جبهه و مناطق عملیاتی خوب بود؛ اما بعد از آن، محدودیتهایی برای تردد عکاسها ایجاد شد. در آن زمان بهخاطر مسائل امنیتی، تدابیری را برای رفتوآمد عکاسها در نظر گرفته بودند که دسترسی آنها را به مناطق عملیاتی محدود میکرد. آن هم بهخاطر این بود که در آن سالها چند کشور علیه انقلاب نوپای ایران ائتلاف کرده بودند و قصد براندازی نظام را داشتند.
غضبانپور در ادامه به تعریف عکاس جنگ اشاره و اظهار کرد: دو نوع تعریف از عکاس جنگ داریم؛ در تعریف اول، عکاسان بینالمللی فعال هستند که در آژانسهای مختلف کار میکنند. آنها عکاسهایی هستند که با گرایشهای مختلف مستند اجتماعی و ژورنالیستی به مسائل جنگ میپردازند و به شور و هیجان جنگ هم علاقهمندند و برای آنها لزوما مهم نیست که چه کسی با چه کسی در حال جنگ است. برای این عکاسها مهم نیست که دو طرف جنگ چه کسانی هستند، آنها فقط کار خودشان را انجام میدهند و از حقوق و مزایای خاصی هم برخوردارند. برای آنها فقط سوژه مهم است.
او ادامه داد: اما در عکاسی جنگ ایران و بعثیهای عراق، اتفاق دیگری در جریان بود؛ عکاسها در آن دوره، ایدئولوژی و مرام خاص خود را داشتند. من در دوران جنگ، از عزیزانی عکس میگرفتم که با من بزرگ شده بودند و زندگی میکردند، اما مجبور شدم از جنازهی آنها عکس بگیرم. من با نماز شبها، نیایشها، عبادتها و به عملیات رفتنشان زندگی میکردم و بهعنوان یک شخص ثالث به زندگی و شهادت آنها نگاه نمیکردم، بلکه جزیی از آنها بودم. عکس گرفتن از آنها ورای عکاسی صرف بود.
این عکاس همچنین گفت: سختترین لحظات من در آن روزها، مواقعی بود که باید از کسانی که با آنها مسافر بودم یا در کنارشان زندگی کرده بودم، بعد از شهادت عکس بگیرم. خاطرات آنها هنوز با من است و هرگز از یادم نمیرود.
جنازه یک بعثی در دریاچه فاو
غضبانپور به چند نمونه از عکسهای خاطرهانگیزش از دوران جنگ اشاره کرد و افزود: یکی از عکسهای خاطرهانگیز و دوستداشتنی که گرفتم، عکس یکی از دوستانم در جبههی فاو است. من حتی نام او را به خاطر ندارم و با نام «سید» او را میشناختم؛ اما بسیاری از عکسهای مهمی را که در فاو گرفتم، مدیون رشادتها و جانبازیهای او هستم. «سید» با موتور همراه من به مناطق عملیاتی میآمد تا من عکس بگیرم. خیلی از لحظهها بود که احساس میکردم، دیگر او را نمیبینم و شهید میشویم. بعد از جنگ هم هرگز نتوانستم خبری از او بگیرم.
او ادامه داد: یکی دیگر از عکسهایی که برایم خاطرهانگیز است، عکسی است از سربازان بعثی کشتهشده در دریاچهی فاو.
این عکاس دربارهی لزوم حفظ عکسهای جنگ، توضیح داد: در زمان جنگ، عکسهایی گرفته شد که عکاسان آنها ناشناس هستند. میتوان با همت انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس، بسیاری از این مجهولات را از بین برد و عکسها را شناسایی کرد. بهترین کار این است که موزهای برای عکسهای دفاع مقدس در نظر بگیرند تا عکاسان بتوانند نگاتیوها و اسلایدهایشان را با احساس امنیت و بدون هراس از نابود شدن، در معرض دید عموم قرار دهند و اطلاعات و ناگفتههایشان از جنگ را بازگو کنند.
غضبانپور در پایان اضافه کرد: به امید اینکه در هیچ زمان و مکانی، شاهد جنگ نباشیم.
هدر صعوبت احوال مرگ
آورده اند كه موسى پیغمبر علیه السلام روزى ملك الموت را دید، گفت : به چه كار آمده اى ، به زیارت یا به قبض روح ؟ گفت : به قبض روح . گفت : چندان امانم ده كه (مادر و) عیال را وداع كنم . گفت : مهلت نیست . گفت : چندان كه خداى را سجده كنم . دستورى یافت . در سجده گفت : خداوندا! ملك الموت . را بگو كه چندان مهلتم دهد كه مادر و عیال را وداع كنم. ندا آمد كه مهلت دهد.
موسى علیه السلام به در خانه مادر آمد. (گفت : اى جان مادر!) سفر دورم در پیش است . گفت : اى فرزند چه سفر است ؟ گفت : سفر قیامت . مادر به گریه آمد. به در خانه عیال و اطفال آمد و ایشان را وداع كرد. كودكى خرد داشت دست زد و دامن موسى گرفت و مى گریست . موسى نیز به گریه در آمد. خطاب عزت رسید كه اى موسى ! به درگاه ما مى آیى ، این گریه و زارى (از بهر) چیست ؟ گفت : خداوندا! بر این كودكانم رحم مى آید. ندا آمد كه اى موسى ! دل فارغ دار كه من ایشان را نیكو دارم (و به نیات حسنه شان بپرورم .)
موسى با ملك الموت گفت : از كدام عضو جان بیرون خواهى كرد؟ (گفت : از دهان .) گفت : از دهانى كه بى واسطه با خداى سخن گفته ام یا (از دستى كه بدان الواح تورات گرفته ام یا) از پایى كه بدان به طور به مناجات رفته ام ؟
ملك الموت ترنجى به وى داد تا ببویید و به یك بوییدن روح وى را قبض كرد.
فرشتگان گفتند: یا اءهون الاءنبیاء موتا كیف و جدت الموت ؟ قال : كشاة تسلخ و هى حیة . (یعنى : اى آنكه در میان پیامبران آسانترین مرگ را داشته اى ! مرگ را چگونه یافتى ؟ گفت : همچون گوسفندى كه پوست از (بدن ) آن بر كنند در حالى كه زنده باشد).
سالروز قيام خونين 15خرداد را با ياد و خاطره شهداي گرانقدر آن روز گرامي مي داريم
قيام 15خرداد نقطه ي عطفي در تاريخ مبارزات ملت قهرمان ايران است، كه رهبري داهيانه ي امام خميني« قدس سره» و ياري روحانيان انقلابي در تداوم آن، طي يك دوره ي پانزده ساله، نقش اساسي داشته است. و در همه ي آن سال ها، سال روز 15 خرداد هيچ گاه در سكوت و خاموشي سپري نشد؛ زيرا كه 15 خرداد براي امت قهرمان و شهيد پرور ايران، از اهميت و اعتبار ويژه اي برخوردار بوده و خواهد بود. 15خرداد، روز قيام خونين مردم جان بركفي بود كه، به نام اسلام و براي اسلام به ميدان آمدند و عليه نظام ستمشاهي شوريدند. 15 خرداد روز آغاز نهضت مقدس اسلامي، روز عصيان عليه طاغوت و طاغوتيان و روزي بود كه ملت ايران زير بيرق اسلام گرد آمد و براي مقابله با دشمنان اسلام و قرآن وارد صحنه شد و پشت رژيم ستمشاهي را به لرزه انداخت.
در سحرگاه 15 خرداد سال 1342، دژخيمان رژيم ستمشاهي به خانه ي امام در قم يورش بردند و امام خميني« قدس سره» را كه سه روز پيش از آن، به مناسبت عاشوراي حسيني در مدرسه ي فيضيه، طي سخنان كوبنده اي پرده از جنايات شاه و اربابان امريكايي و اسراييلي او برداشته بود، دستگير و دور از چشم مردم به زنداني در تهران منتقل كردند. هنوز چند ساعتي نگذشته بود كه خيابانهاي شهر قم زير پاي مردان و زنان مسلمان و انقلابي كه به قصد اعتراض از خانه هايشان بيرون آمده و به حمايت از رهبرشان فرياد برآورده بودند، به لرزه در آمد. همين صحنه، در همان روز در تهران و چند شهر ديگر نيز به وجود آمد و مردم ايران با قيام گسترده ي خود نشان دادند كه خواستار برقراري حكومت اسلامي و پايان دادن به رژيم ستمشاهي هستند. به همين جرم بود كه گلوله هاي شليك شده از خشم و كينه ي حكومت شاه، قلب صدها مسلمان انقلابي به پا خاسته را در 15 خرداد 1342 نشانه رفت و آنان را به خاك و خون كشيد. بدين ترتيب، تاريخ ايران اسلامي و تاريخ مبارزات امت اسلامي، در روز 15 خرداد 1342 ورق خورد و فصل جديدي در كارنامه ي رويارويي مستضعفان با مستكبران گشوده شد.
از تعداد شهداي 15 خرداد آمار صحيحي در دست نيست. اما تعداد آنها را رقمي بين 5 تا 15 هزار نفر، تخمين زده اند. در تهران و قم و ساير شهرها دولت به دستگيري و محاكمه ي روحانيان و مردم ادامه داد. زندان ها از اقشار گوناگون مردم، پر شد و عده اي نيز محاكمه و اعدام شدند..
جريان 15 خرداد ظاهراً به نفع شاه تمام شد و امام تبعيد و تاريكي خفقان حاكم شد؛ اما در واقع 15 سال بعد شاه را از اين مملكت بيرون كرد و با رفتن او بار ديگر، خورشيد پر تشعشع اسلام طلوع كرد و مملكت را از ظلم و ستم رهانيد.
ياد و خاطره شهداي 15 خرداد براي همه ي تاريخ گرامي باد.
صبح از طلیعه ایام زینب است
پاینده تا به شام ابد نام زینب است
در راه دین لباس شهامت چو دوختند
زیبنده آن لباس بر اندام زینب است
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
امام خمینی(ره) پرداخت صحیح به مقوله انتظار را موجب قدرت اسلام در دنیا بیان کردند و از همان آغاز جرقه های انقلاب اسلامی به مسئله تبیین مهدویت در جامعه اسلامی پرداختند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی در ابتدای انقلاب ایران وظیفه همه نهادهای مسئول در نظام را تمهید ظهور امام زمان(عج) میدانند، زمینه سازی را بالاتر از اعتقاد به انتظار بیان میکنند و این آرزو را مطرح میکنند که این فضا را باید نهادهای متولی به کشورهای دیگر هم بکشانند.
وقتی نگاه امام خمینی(ره) را به حوزه آینده مورد تعمق قرار میدهیم، بحث افق آینده جامعه و مهدویت را پیوند عمیق میدهند، فرهنگ جامعه را مبتنی بر مهدویت طراحی میکنند.
امام خمینی(ره) عبادتی را که روح مهدویت در آن نباشد، و روح جامعه سازی مهدوی در آن دیده نشود را عبادت در فضای اسلام آمریکایی معرفی می کنند و حتی انتظار برای فرج برای آن گروهها و اقشاری از جامعه که صرفا در دعا خلاصه میکنند و حتی در آن امر به معروف و نهی از منکر و جهاد نفی میشود را اسلام آمریکایی عنوان میکنند.
در ادامه این نوشتار به نگاه امام خمینی(ره) در تعریف انتظار صحیح و برداشتها و پاسخهای ایشان به مقوله انتظار فرج امام زمان(عج) میپردازیم.
تعریف انتظار از منظر امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره) انتظار فرج با توجه به آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصوم(ع) تعریف کردند به طوری که بعد از چندین سال از رحلتشان این تعریف مورد قبول تمام آینده پژوهان و کارشناسان عرصه معارف مهدویت است؛ انتظار یعنی امید تحقق یک هدف مقدور. این انتظار در قالب فردی و اجتماعی و تاریخی و نیز به شکل حق و باطل قابل فرض است و در واقعیت هم وجود دارد. انتظار باید انسان را به هویتهای جمعی و تاریخی پیوند بزند و در او تحول بیافریند. انتظار، مبدأ تحول است. از منظر نظام ولایت، انتظار توسعه ولایت است.
ایشان در یکی سخنرانی های خود در سالروز میلاد امام زمان(عج) به برداشت های مختلف از فرهنگ انتظار در در عصر حاضر پرداختند و انتظار صحیح را از ناصحیح جدا کردند.
برداشتهای غلط از مفهوم انتظار
بعضیها انتظار فرج را به این مىدانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان- سلام اللَّه علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. اینها به تکالیف شرعى خودشان هم عمل مىکردند و امر به معروف و نهی از منکر هم مىکردند، لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازآنها بر نمىآمد و توانایی آنها به همین مقدار بود، امام خمینی(ره) این نوع نگاه را که تنها به اندکی امر به معروف و نهی از منکر پرداخته شود را انتظار صحیح و معقول نمی دانند.
برخی انتظار فرج را مىگفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مىگذرد ، بر ملت ما چه مىگذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیفهاى خودمان را عمل مىکنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاء اللَّه، درست مىکنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم.
گروهی می گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهى از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کارى مىخواهند بکنند؛ گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
دستهاى از این بالاتر، مىگفتند: باید دامنزد به گناهان، مردم را به گناه دعوت کرد تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت- سلام اللَّه علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دستهاى بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که براى مقاصدى به این دامنمىزنند.
پاسخ امام خمینی(ره) به کسانی که معنای انتظار را نفهمیدند
امام خمینی(ره) در تفسیر برخی از پیامدهای این گونه نظریات و اشاعه در جامعه اسلامی اعلام خطر جدی کردند، در مقابله با کسانی که انتظار فرج را غلط در جامعه بیان می کنند .
ایشان پیامدهای این نوع نگاه را قانع شدن به وضع موجود و عدم کوشش برای تحقق وضعی برتر، ناامیدی و پذیرش شکست در حوزه فرد و اجتماع، مشکلتر ساختن حرکت و قیام امام زمان(عج) چرا که هر چه فساد و تباهی بیشتر شود، کار امام زمان(عج) در مبارزه با سختتر و طولانی میگردد عنوان کردند.
امام خمینی(ره) تاکید می کنند: “ما اگر دستمان مىرسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعى ماست، منتها ما نمىتوانیم. این است که حضرت عالم را پر از عدالت می کند؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید”.
توطئه دین از سیاست جداست، بدترین برداشت غلط از فرهنگ انتظار است
امام خمینی (ره) رهبر بیداری اسلامی که امروز بعد از بیست و سه سال از رحلت ایشان جوامع مسلمان دنیا با پیروی از بیانات ایشان به دنبال راندن استکبار از کشورهای خودشان هستند، امام خمینی(ره) در همان سالها حایتشان از حضور قدرتهای بزرگ در تبلیغ معناى غلط از انتظار و مهدویت خبر دادند ، همان طور که به ملتها تزریق کرده بودند، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شما نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروى، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها ؟
لذا راه مقابله با جریان های انحرافی حرکت در مسیر صحیح فکر مهدوی است ، ارائه راه آینده شناسی عمیق امام(ره) به مراکز مختلف آینده پژوهی، فرهنگی ، مدیریتی است.
انتظار سازنده چگونه محقق می شود
علم و بصیرت در دین ، در مقابل کج اندیشی ها و برداشتهای غلط، تقوا در مقابل هوی و هوس، علم و بصیرت در حوزه سیاست و اجتماع برای تشخیص دوستان و دشمنان و روشن شدن عملکرد سیاست بازان، پیروی از علمای راستین که مصداق نایبان عام امام زمانند از جمله راهکارها برای این قضیه است که امام خمینی(ره) تاکید داشتند.
مسئله انتظار نباید فقط صرف یک دعا برای امام زمان(عج) باشد،انتظاری که ما دعا بکنیم و نتوانیم یک حرکت اجتماعی وسیع را سامان بدهیم، لذا اگر بخواهیم مبتنی بر شعار امام خمینی(ره) حرکت کنیم باید جامعه زمینه ساز باشیم .
رهبر معظم انقلاب هم همین نگاه را دارند، لذا رهبری می فرمایند؛ ” مبتنی بر حکومت امام زمان(عج) امروز خود را بسازید و بنا کنید.” یعنی افق کجاست؟ مدیریت باید مبتنی بر مهدویت باشد.
همان طور که در روایات ائمه معصوم(ع) داریم؛ حرکت امام زمان(عج) مانند امور دیگر، روال طبیعی دارد و قرار نیست همه امور، معجزه آسا صورت پذیرد . امام صادق(ع) «لو قد خرج قائمنا(ع) لم بکن الا العلق و العرق و النوم علی السروج ؛ قائم ما قیام کند ، جز عرق ریختن و خواب( از فرط خستگی و مبارزه پی در پی ) بر روی زینها نیست .»
انّ اهل زمان غیبته و القائلین بامامته و المنتظرین لظهوره افضل من اهل کل زمان … اولئک المخلصون حقّاً و شیعتنا صدقاً و الدّعا الی دین الله سرّاً و جهراً … آنان خستگی ناپذیر، در آشکار و نهان دیگران را به دین خدا فرا میخوانند.
منبع : وعده صادق
فراز های ازبیانات امام خامنه ای در دیدارجمعی از مردم آذربایجان شرقی
به مناسبت سالگرد 29 بهمن 1356
ما بايد خودمان را با خصلتهايمان، با خصوصيّات اخلاقيمان بشناسيم.
ديگران مىنشينند اخلاقيّات ايرانىها را همراه با تحريف، همراه با كوتهبينى براى ما مينويسند!
ما خودمان را بايد در آيينهى اين حوادث، درست بشناسيم.
*************************
دراين حادثهى بيستونهم بهمن (سال 1356)، مردم تبريز اين خصلتها را از خودشان نشان دادند:
اوّلاً ايمان عميق دينى؛ ثانياً غيرت دينى؛ ثالثاً شجاعت؛ پس از اينها، مسئلهى موقعشناسى، و درك درست حوادث؛ اينها خيلى مهم است …
زودتر و ديرتر از زمان مناسب، اقدام، اثربخش نيست.
*******************************
ايمان اسلامى، غيرت ايمانى، شجاعت، اهل اقدام بودن، پيشرو بودن، صفشكن بودن، كارهاى برجسته و نوآورى در راه اهداف والا انجام دادن، زمان را شناختن،
موقعيّت را شناختن، و كار متناسب با موقعيّت را انجام دادن،
يكى از بركات و آثار بيستونهم بهمن بود كه خصلتهاى برجستهى مردم تبريز و آذربايجان را در آيينهى تاريخ مجسّم كرد.
************************
نكتهى دوّمى كه در بيستونهم بهمن (سال 1356)هست، نشان دادن اين حقيقت است كه پيوستگى بخشهاى مختلف كشور به يكديگر، چقدر بابركت است.
********************************
نكتهى سوّم اين است كه اگر آن روز به مردم قم در نوزدهم دى يا به مردم تبريز در بيستونهم بهمن ميگفتند كه اين حركت شما به يك انقلاب عظيمى منتهى ميشود، كسى باور نميكرد؛ امّا شد.
اين نشاندهندهى اين است كه اگر ملّتى همّت كند، پا در صحنه بگذارد، عقبنشينى نكند، كوهها را ميتواند جابهجا كند، معجزاتى ميتواند بهوجود بياورد، و اين معجزه به وقوع پيوست.
***************************
عزيزان من، جوانها! فكر كنيد، مطالعه كنيد بر روى حادثهى پديد آمدن انقلاب. شبيهترين حادثه به معجزات انبيا، اين حادثهى پيروزى انقلاب بود.
**************************
يكى از درسهاى بيستودوّم بهمن شما به خود شما، به ما، به همهى ملّت ايران،
اين است كه بدانيد هيچ حادثهى بزرگى، هيچ مانع بزرگى، هيچ قدرت بزرگى وجود ندارد كه بتواند در مقابل ارادهى راسخ يك ملّت مقاومت كند.
*************************
اوّل، شناخت خصوصيّات و خصلتهاى بومى خود؛ دوّم، ارتباط و اتّصال بخشهاى گوناگون كشور با يكديگر؛ كه اين نكته، نكتهاى است كه دشمنان روى آن انگشت ميگذارند. ميخواهند اقوام ايرانى را كه همه برادروار، دستدردست هم در همهى حوادث با يكديگر بودهاند، در مقابل يكديگر قرار بدهند.
****************************
بدانند همه، هوشيار باشيم همه،
كسانى نشستهاند دارند طرّاحى ميكنند كه اقوام ايرانى را در مقابل هم قرار بدهند؛
پيام اتّحاد، همدلى، همدردى، همگامى بيستونهم بهمن از يادمان نرود؛
*****************************
تشخيص اين حقير اين است كه جشن سالگرد انقلاب هم مثل خود انقلاب يك پديدهى بىنظير است. يعنى چه؟
[يعنى] همچنانكه انقلاب ما به اعتراف حتّى دشمنان، در طول تاريخِ انقلابها نظير نداشت از جهات مختلف،
بزرگداشت سالگرد اين انقلاب هم در هيچجاى دنيا نظير ندارد.
************************
بگذاريد رسانههاى دشمن در زبان، هر كار ميخواهند بكنند ،بكنند،
[امّا] اتاقهاى فكرشان ميفهمند در اينجا چه خبر است.
آنهايى كه نشستهاند و مطالعه ميكنند، ميفهمند كه با اين ملّت، با اين انقلاب، با اين انگيزه، با اين ايمان نميشود مقابله كرد.
*************************
دو پيام در اين راهپيمايىهاى بيستودوّم بهمن وجود داشته است:
يكى پيام استقامت، يكى پيام وحدت.
استقامت يعنى چه؟ يعنى ملّت ايران بر روى آرمانهاى انقلاب ايستادگى دارند.
********************************
آرمانهاى ايجابى ما عبارت بوده است از اينكه:
ما دنبال عدالت اجتماعى هستيم؛ ما دنبال حضور مردمى در حوادث گوناگون كشور هستيم؛ ما دنبال اسلام هستيم؛
ما سعادت كشور را در عمل به تعاليم اسلامى ميدانيم؛
ما دنبال اقتصاد مستقل هستيم؛ دنبال فرهنگ غير وابستهى به بيگانگان و فرهنگ اصيل اسلامى و ايرانى خودمان هستيم؛
ما دنبال پناه دادن به مظلوم و مقابلهى با ظالم هستيم؛ ما دنبال پيشرفت كشور هستيم؛ ما دنبال برجستگى علمى كشور هستيم؛
ميخواهيم كشورمان در علم، در اقتصاد، در فرهنگ، در امور اجتماعى، در اخلاق، در معنويّت، پيشرو و پيشقدم باشد؛
**************************
پيام سلبى انقلاب اين است كه:
ما تسليم زورگويى نميشويم، تسليم باجخواهى نميشويم، تسليم نظام سلطه نميشويم.
******************************
مظهر نظام سلطه …امروز آمريكا است.
ملّت ايران در انقلاب گفت، در حوادث بعدى گفت، در جنگ تحميلى گفت،
در اين بيستودوّم بهمن گفت:
ما تسليم زورگويى و باجخواهى آمريكا نخواهيم شد.
***********************
يك عدّه سعى نكنند چهرهى آمريكا را بزك كنند،
آرايش كنند، زشتىها و وحشتآفرينىها و خشونتها را از چهرهى آمريكا بزدايند در مقابل ملّت ما، بهعنوان يك دولت علاقهمند، انسانْدوست معرّفى كنند؛ اگر سعى هم بكنند، سعىشان بىفايده است.
*********************
شما نگاه كنيد در دنيا، ببينيد آمريكا چهكار كرده؟
جنگهايى كه آمريكا به راه انداخته است، انسانهاى بىگناه و غيرنظامىاى كه در اين جنگها و در غير اين جنگها به خاك و خون كشانده است؛
ديكتاتورهايى كه در شرق و غرب دنيا مورد حمايت آمريكا قرار گرفتهاند
… حمايت از تروريسم بينالملل و حمايت از تروريسم دولتى؛
اين دولت جعلى جنايتكار صهيونيستى كه غاصب فلسطين است، دهها سال است كه مورد حمايت آمريكا است؛
مردم را ميكُشد، خانهها را خراب ميكند، ظلم ميكند، جوانها را، زنها را، مردها را، كودكان را به زندان و حبس ميكشاند؛ به بيروت حمله كردند، صبرا و شتيلا را نابود كردند، چه، چه؛ همه مورد حمايت آمريكا است. اينها در سياههى اعمال آمريكا ثبت است.
***********************
در اوايل انقلاب هركس خواست عليه انقلاب يك كارى بكند،
آمريكايىها از او حمايت كردند.
چپ بود، راست بود، نظامى بود، غير نظامى بود، برايشان فرقى نميكرد؛
هر كسى عليه نظام جمهورى اسلامى انگيزهاى داشت - در شكل قوميّتها، در شكل آدمهاى گوناگون - هرچه توانستند، كمك كردند؛
آخرىِ آنچه مردم به چشمشان ديدند، فتنهى سال ۸۸ است.
*******************************
رئيسجمهور آمريكا با كمال وقاحت ايستاد و از فتنهگران (سال 88) در تهران حمايت كرد؛ حالا هم اخيراً دارند حمايت ميكنند.
*********************
من امسال روز اوّل سال ۹۲ در مشهد در جوار مرقد ثامنالحجج اعلام كردم؛
گفتم من حرفى ندارم؛
بعضى از مسئولين و دولتمردان - دولتمردان آن دولت، بعد هم دولتمردان اين دولت - فكر ميكنند در قضيّهى هستهاى ما با آمريكايىها مذاكره كنيم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتيم خيلى خب، اصرار داريد شما،
در اين موضوعِ بالخصوص برويد مذاكره كنيد؛
ولى در همان سخنرانى اوّل امسال گفتم
من خوشبين نيستم؛ مخالفتى نميكنم امّا خوشبين نيستم.
ببينيد مرتّب پىدرپى اظهارات سخيف آمريكايىها را؛
سناتور بىآبروى آمريكايى از صهيونيستها پول ميگيرد تا برود در مجلس سناى آمريكا به ملّت (ایران ) دشنام صريح بدهد، نه اينكه اهانت كند؛ دشنام ميدهد.
رؤساى كشورشان هم همينجور، در سطوح مختلف به ملّت ايران [اهانت میكنند].
*********************************
مكرّر گفتيم كه مسئلهى هستهاى بهانه است براى دشمنى؛
مسئلهى هستهاى هم اگر يك روزى - حتّى به فرض محال - بر طبق نظر آمريكا حل بشود، باز يك مسئلهى ديگرى دنبال آن مىآيد؛
الان ملاحظه كنيد سخنگويان دولت آمريكا بحث حقوق بشر، بحث موشكى، بحث سلاح و مانند اينها را به ميان آوردند.
***********************
من تعجّب ميكنم، آمريكايىها خجالت نميكشند اسم حقوق بشر را مىآورند…
زندان گوانتانامو را همه ميدانند، زندان ابوغُريب عراق را همه ميديدند،
شركت «بِلَك واتر» (امریکایی ) را همه ديدند،
حملهى به كاروانهاى عروسى افغانها را ديدند، كمك به تروريستهاى نامدار كه افتخار ميكنند به تروريست بودن خودشان را همه ديدند،
عهدشكنىها را ديدند، دروغگويىها را ديدند؛ همهى دنيا اينها را ديده است،
باز ميگويند حقوق بشر و خجالت هم نميكشند!
واقعاً اين مقدار وقاحت در رفتار اينها چيز عجيبى است.
**************************
…آمريكايىها با انقلاب اسلامى دشمنند، با جمهورى اسلامى دشمنند،
با اين پرچمى كه شما مردم بلند كرديد دشمنند
و اين دشمنى با اين چيزها فرو نخواهد نشست؛
علاج مقابلهى با اين دشمنى هم فقط يكچيز است
و آن، تكيهى به اقتدار ملّى و به توان داخلى ملّى و مستحكم كردن هرچه بيشتر ساخت درونىِ كشور [است].
هرچه در اين زمينه ما كار بكنيم، كم است.
******************************
علاج مشكلات كشور پيمودن راه اقتصاد مقاومتى است؛
يعنى تكيه به درون. چشم را ندوزيم به دست ديگران؛ ما تواناييم، ما ثروتمنديم،
هم ثروت انسانى داريم - نيروى انسانى ما در دنيا كمنظير است، اگر نگوييم بىنظير - [هم] ثروتهاى زيرزمينى؛ ثروتهاى ما فوقالعاده است.
دنيا به ما احتياج دارد؛ به قدرى كه دنيا به ما احتياج دارد، ما به دنيا احتياج نداريم.
********************************
اگر چنانچه ما بر روى توان خودمان تكيه كنيم،
استقامت آنها در هم خواهد شكست؛ اين را بدانند.
تا وقتى كه ما چشممان به دست ديگران باشد،
دنبال اين باشيم كه كدام مقدار از تحريمها كم شد، كدام مقدار چنين شد،
فلان حرف را فلان مسئول آمريكايى گفت يا نگفت –
تا وقتى دنبال اين حرفها باشيم - به جايى نميرسيم.
ما يك كشور بزرگ هستيم، يك ملّت قوى هستيم، ملّت بافرهنگى هستيم…
******************************
البته اصرار هم ميكنيم كه
مسئولين هم به نيروى داخلى تكيه كنند؛
از مسئولين هم ميخواهيم به مردم اعتماد كنند، به نيروى داخلى اعتماد كنند
، سعى كنند اين سرچشمهى فيّاض تمام نشدنى را در داخل، خروشان
و فروزان و جوشان كنند؛
اين اگر شد، همهى درهاى بسته باز خواهد شد.
بايد اينجورى حركت كنند، اينجورى عمل كنند.
*************************
عرض كردم آيهى شريفهى قرآن ميفرمايد:
اِن تَنصُروا اللهَ يَنصُركُم؛ اگر شما نصرت خدا بكنيد، يعنى نصرت دينِ خدا بكنيد،
دو نتيجه مترتّب خواهد شد:
اوّل «يَنصُركُم»، خدا شما را يارى ميكند؛ دوّم «وَ يُثَبِّت اَقدامَكُم»،
نميگذارد شما مجبور به عقبنشينى بشويد.
و بدانيد به توفيق الهى اهداف آمريكا و استكبار جهانى نسبت به ايران و جمهورى اسلامى و ملّت ايران اهدافى است كه دير يا زود شكست خواهد خورد
بسمه تعالی
بازدید از نمایشگاه کتاب به مناسبت دهه فجر در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان مرند
نمایشگاه کتاب صاحب الزمان از روز 12بهمن تا 29 بهمن بمناسبت پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اداره فرهنگ شهرستان مرند از ساعت 9الی 7عصر دایر بوده و مسئولین مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)مرند با هماهنگی های لازم و تهیه بن تخفیف 30درصدی تا سقف خرید 400 هزار ریال برای طلاب زمینه حضور در این نمایشگاه را فراهم آورد .و اطلاع رسانی لازم برای حضور و بازدید از نمایشگاه برای خواهران انجام گرفت تا در روزهای اعلام شده بتوانند نهایت استفاده را بعمل آورند. لازم به ذکر است بازدید جمعی خواهران در روز چهارشنبه 23بهمن ساعت 13بعداز ظهر از مدرسه علمیه به قصد نمایشگاه با هدف ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی -آشنایی با کتابهای مذهبی،علمی –نرم افزارهای جدید و نیز خرید و تهیه کتاب برای ارتقاء سطح دانش و بینش طلاب خواهر این مدرسه صورت گرفت.که بحول و قوه الهی مورد استقبال خواهران قرار گرفت.
علت عدم ازدواج حضرت معصومه(س)
احتمال آن است که اختناق هارون الرشيد و وجود خفقان در آن دوران، چنان شديد بود که حتي کسي جرئت نداشت براي پرسيدن مسائل شرعي به در خانه موسي بن جعفر(ع) مراجعه کند، تا چه رسد به اينکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمي با خانواده موسي بن جعفر(ع) داشته باشد؛ چرا که همين ارتباط نسبي زمينهاي را فراهم ميساخت تا هارون به اذيت و آزار او بپردازد. البته با اينکه هارون در مواردي تظاهر به دينداري ميکرد، ولي ستمگري بيرحم بود. يکي از مورّخين ميگويد:هارون هنگام شنيدن وعظ از همه بيشتر اشک ميريخت و در هنگام خشم و تندي از همه ظالمتر بود.[1] و همين مرد دو هزار کنيز داشت که سيصد نفر آنان مخصوص آواز خواني و رقص و خنياگري بودند.[2]
شيعيان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کساني چون علي بن يقطين در تقيه به سر ميبردند و کوچکترين حرکاتشان زير نظر بود. نمونه بارز آن داستان لباسي است که هارون به علي بن يقطين داد. اين لباس ويژه خلفا بود و علي بن يقطين آن را به موسي بن جعفر(ع) اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و فرمود: اين لباس را نگهدار و از دست مده؛ زيرا در حادثهاي که برايت پيش ميآيد، به کار ميآيد.
چندي بعد يکي از خدمتگزاران علي بن يقطين، نزد هارون شکايت کرد و گفت : لباس مخصوص را به موسي بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچهاي نگه داشتهام. هارون دستور دارد تا فوراًَ آن را بياورد. وقتي که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از اين هرگز سخن سعايت کنندهاي را درباره تو باور نخواهم کرد.[3]
اين گونه قضايا نشان ميدهد که ارتباط موسي بن جعفر(ع) کنترل ميشد و از طرفي زنداني شدن امام نيز، انگيزه خواستگاري از دختران آن حضرت را کاهش ميداد. بعد از شهات امام وحشت بيشتري بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(ع) نيز تحت نظر قرارگرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از يک سال، حضرت معصومه(س) و جعمعي از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه(س) پيش از ديدن برادر، دار فاني را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نيافت.
بنابراين راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصيت پدر بايد جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شديد هاروني و مأموني بود که باعث شد احدي جرئت نکند به راحتي به خانه موسي بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف ديگر، زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر(ع) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا(ع) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزيد بر اين علت بود.
1.فاطمه بنت الامام موسي الکاظم، محمد هادي اميني، 1405ه، قم، 160صفحه.
2.فاطمه بنت الامام موسي بن جعفر، سيد محمد باقر ابطحي، 1409ه. 3.معصومه قم، سيد تقي طباطبائي قمي، 1365، 48 صفحه.
در سيره عملى پيامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نيك و زيبا وجوددارد كه هر كدام نشانگر قطره اى از اقيانوس عظيم حسن خلق آن حضرت است، همان گونه كه خداوند با تعبير «و انك لعلى خلق عظيم; و همانا تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى» به اين مطلب اشاره فرموده است.
نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مىكنيم: 1- عدى بن حاتم مىگويد: «هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم، پس از مدتى خواهرم با كمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد اين كه گريخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد، عذرخواهى كردم، پساز چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود، پرسيدم:«اين مرد (پيامبر اسلام) را چگونه ديدى؟» گفت: «سوگند به خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم، سزاوار است كه به اوبپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته اى». با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است، به عنوان پذيرش اسلام، به مدينه سفر كردم، پيامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به محضرش رسيدم، سلام كردم، جواب سلامم را داد و پرسيد:كيستى؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به سوى خانه اش برد، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مىبرد،بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد، اظهار نياز نمود،پيامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف كرد و آن بانو را درمورد تامين نيازهايش راهنمايى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست.» سپس از آن جا گذشتيم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پيامبر (ص) از من استقبال وپذيرايى گرمى نمود، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشين. گفتم: بلكه شما بر آنبنشينيد. فرمود: نه، شما بر آن بنشين، خود آن حضرت بر روىزمين نشست، با خود گفتم: اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت،پادشاه نيست. سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيانفرمود، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد، و فهميدم كهپيامبر مرسل مىباشد، بيانات و پيشگوييها و مهربانىهايش مراشيفتهاش كرده و همانجا مسلمان شدم.» 2- در جنگ خيبر كه با حضور شخص پيامبر (ص) در سال هفتم هجرترخ داد، پس از پيروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر، جمعى از يهوديانبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، يكى از اسيران، صفيه دختر حى بناخطب (دانشمند سرشناس يهود) بود.بلال حبشى، صفيه را به همراه زنى ديگر به اسارت گرفت و آنها رابه حضور پيامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آنها اصول اخلاقى رارعايت نكرد، و آنها را از كنار جنازههاى كشتهشدگان يهود حركتداد، صفيه وقتى كه پيكرهاى پاره پاره يهوديان را ديد بسيارناراحتشد و صورتش را خراشيد، و خاك بر سر خود ريخت، و سختگريه كرد. هنگامى كه بلال آنها را نزد پيامبر (ص) آورد،پيامبر (ص) از صفيه پرسيد: «چرا صورتت را خراشيدهاى و اينگونه خاكآلود و افسرده هستى؟! » صفيه ماجراى عبورش از كنارجنازهها را بيان كرد، رسول اكرم (ص) از رفتار غير انسانى و خلافاخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت شده و بلال را سرزنش كرده و فرمود: «ا نزعت منك الرحمة يا بلال حيث تمر بامراتين على قتلىرجالهما; اى بلال! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رختبربسته كه آنها را از كنار كشتهشدگانشان عبور مىدهى؟! چرابىرحمى كردى؟» جالب اين كه پيامبر اكرم (ص) براى جبران رنجها و ناراحتىهاىصفيه، با او ازدواج كرد، سپس او را آزاد، و بار ديگر باپيش نهاد صفيه با او ازدواج نمود و به اين ترتيب، ناراحتىهاى اورا به طور كلى از قلبش زدود. 3- در ماجراى جنگ حنين كه در سال هشتم هجرت رخ داد، شيماءدختر حليمه كه خواهر رضاعى پيامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانشبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، پيامبر (ص) هنگامى كه شيماء را درميان اسيران ديد، به ياد محبتهاى او و مادرش در دورانشيرخوارگى، احترام و محبتشايانى به شيماء كرد. پيش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمين گستراند، و شيماء را روى آننشانيد، و با مهربانى مخصوصى از او احوالپرسى كرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبتكردى…» (با اين كه از آن زمان حدود شصتسال گذشته بود). شيماء از پيامبر (ص) تقاضا كرد، تا اسيران طايفهاش را آزادسازد، يامبر (ص) به او فرمود:«من سهميه خودمرا بخشيدم،و در مورد سهميه ساير مسلمانان،به تو پيشنهاد مىكنم كه بعد از نماز ظهر برخيز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسيله خود قرار بده تا آنها نيز سهميه خودرا ببخشند. شيماء همين كار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نيز بهپيروى از پيامبر (ص) سهميه خود را بخشيديم.» سيرهنويس معروفابن هشام مىنويسد: «پيامبر (ص) به شيماء فرمود: اگر بخواهى باكمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى كن، و اگر دوستدارى تو را از نعمتها بهرهمند مىسازم و به سلامتى به سوى قومخود بازگرد؟» شيماء گفت: مىخواهم به سوى قوم خود بازگردم.پيامبر (ص) يك غلام و يك كنيز به او بخشيد و اين دو با همازدواج كردند، و به عنوان خدمتكار خانه شيماء به زندگى خودادامه دادند. 4- مهربانى و اخلاق نيكوى پيامبر (ص) در حدى بود كه امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعتخواند، مردم بسيارى بهاو اقتدا كردند، ولى آنها ناگاه ديدند آن حضرت بر خلاف معمولدو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد (مردم از خودمىپرسيدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده كه پيامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام كرد؟!) پس از نماز از پيامبر (ص)پرسيدند: «مگر چه شده؟ كه شما اين گونه نماز را (با حذفمستحبات) به پايان بردى؟» پيامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آيا شما صداى گريه كودك رانشنيديد؟» معلوم شد كه كودكى در چند قدمى محل نمازگزارانگريه مىكرده، و كسى نبود كه او را آرام كند، صداى گريه او دلمهربان پيامبر (ص) را به درد آورد، از اين رو نماز را با شتابتمام كرد، تا كودك را از آن وضع بيرون آورده، و نوازش نمايد. 5- عبد الله بن سلام از يهوديان عصر پيامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبههاى اخلاق پيامبر (ص) موجب شد كه اسلام را پذيرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از يهوديان به نام«زيد بن شعبه» داشت، عبدالله پس از پذيرش اسلام همواره زيدرا به اسلام دعوت مىكرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرحمىداد بلكه به اسلام گرويده شود، ولى زيد هم چنان بر يهودىبودن خود پافشارى مىكرد و مسلمان نمىشد. عبدالله مىگويد: روزىبه مسجدالنبى رفتم ناگاه ديدم، زيد در صف نماز مسلمانان نشستهو مسلمان شده است، بسيار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسيدم «علتمسلمان شدنت چه بوده است؟» زيد گفت: تنها در خانهام نشستهبودم و كتاب آسمانى تورات را مىخواندم، وقتى كه به آياتى كهدر مورد اوصاف محمد (ص) بود رسيدم، با ژرفانديشى آن را خواندمو ويژگى هاى محمد (ص) را كه در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است كه نزد محمد (ص) روم و او رابيازمايم، و بنگرم كه آيا او داراى آن ويژگىها كه يكى از آنها«حلم و خويشتندارى» بود هستيا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حركات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقيق خود قراردادم، همه آن ويژگىها را در وجود او يافتم، با خود گفتم تنهايك ويژگى مانده است، بايد در اين مورد نيز به كند و كاو خودادامه دهم، آن ويژگى حلم و خويشتندارى او بود، چرا كه درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلانهرچه به او جفا كنند، از او جز حلم و خويشتندارى نبينند.» روزى براى يافتن اين نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،ديدم عرب باديهنشينى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى كهمحمد (ص) را ديد، پياده شد و گفت: «من از ميان فلان قبيله بهاينجا آمدهام، خشكسالى و قحطى باعثشده كه همه گرفتار فقر ونادارى شدهايم، مردم آن قبيله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مىكنند، و اميد آن رادارند كه به آنها احسان كنى.» محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آيا از فلان وجوه چيزى نزد تومانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه،پيامبر (ص) حيران و غمگين شد، همان دم من به محضرش رفتم عرضكردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خريد و فروش سلف كنم،اكنون فلان مبلغ به تو مىدهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پيشنهاد مرا پذيرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب باديهنشين داد. منهم چنان در انتظار بودم تا اين كه هفت روز به فصل چيدن خرمامانده بود، در اين ايام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را ديدم كه در مراسم تشييع جنازه شخصى حركت مىكرد، سپس درسايه درختى نشست و هر كدام از يارانش در گوشهاى نشستند، من گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گريبانش را گرفتم و گفتم:«اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مىشناسم كه مال مردم رامىگيريد و در بازگرداندن آن كوتاهى و سستى مىكنيد، آيا مىدانىكه چند روزى به آخر مدت مهلت بيشتر نمانده است؟» من با كمال بىپروايى اين گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار كردم (با اين كهچند روزى به آخر مدت مهلت باقىمانده بود) ناگاه از پشتسر آنحضرت، صداى خشنى شنيدم، عمر بن خطاب را ديدم كه شمشيرش را ازنيام بركشيده ، به من رو كرد و گفت: «اى سگ! دور باش.» عمرخواست باشمشير به من حمله كند، محمد (ص) از او جلوگيرى كرد وفرمود:«نيازى به اين گونه پرخاشگرى نيست، بايد او (زيد) را به حلمو حوصله سفارش كرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زيد بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بيست پيمانه ديگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: اين زيادى چيست؟ گفت:چه كنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهيب وفرياد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد اين زيادىرا به تو دهم، تا از تو دلجويى شود، و خوشنودى تو به دست آيد. هنگامى كه آن اخلاق نيك و حلم عظيم محمد (ص) را ديدم مجذوب اسلامو اخلاق زيباى محمد (ص) شدم، و گواهى به يكتايى خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.
اينها چند نمونه از سلوك اخلاقى پيامبر اسلام (ص) بود، كه هركدام چون آيينه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زيباى اخلاق نيكآن حضرت دعوت مىكند، و يكى از راز و رمزهاى مهم پيشرفت اسلام در صدر اسلام را كه بسيار چشمگير بود، به ما نشان مىدهد. در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پيامبر (ص) چنين آمده:«رفتار پيامبر (ص) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوشرو،خندان، نرم و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عيبجو و مديحهگر نبود، هيچ كس از او مايوس نمىشد، و هر كس بهدر خانه او مىآمد، نوميد باز نمىگشت، سه چيز را از خود دوركرده بود; مجادله در سخن، پرگويى، و دخالت در كارى كه به اومربوط نبود، او كسى را مذمت نمىكرد، و از لغزشهاى پنهانى مردم جستجو نمىنمود، جز در مواردى كه ثواب الهى دارد سخن نمىگفت،در موقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت كه همه سكوت نموده و سراپا گوش مىشدند… .»
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نرويد باعتدال محمد
قدر فلك را كمال و منزلتى نيست
در نظر قدر با كمال محمد
وعده ديدار هر كسى بقيامت
ليلة الاسرا شب وصال محمد
آدم ونوح و خليل و موسى عيسى
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه دنيا مجال همت او نيست
روز قيامت مگر مجال محمد
شمس و قمر در زمين حشر نتابند
نور نتابد مگر جمال محمد
وان همه پيرايه بست جنت فردوس
بو، كه قبولش كند بلال محمد
شايد اگر آفتاب و ماه نتابد
پيش دو ابروى چون هلال محمد
چشم مرا تا بخواب ديد جمالش
خواب نمى گيرد از خيال محمد
«سعدى» اگر عاشقى كنى و جوانى
عشق محمد بس است و آل محمد
تقویم شیعه در 12 ربیع الاول
1- ورود پیامیر(ص) به مدینه
درغروب این روزپیامبر(ص) بعد ازهجرت ازمکه وارد مدینه طیبه شدند، ودرقبا نزول اجلال فرمود ومنتظرماند تا امیرالمومنین(ع) به ایشان ملحق شد، وسپس وارد مدینه شدند؛ چه اینکه رسول خدا(ص) فرموده بودند من وارد مدینه نمی شوم تا اینکه پسرعمویم ودخترم فاطمه(س) بیایند.(1) این درحالی است که در4ربیع الاول پیامبر(ص) درمسیرهجرت ازغار ثور بیرون آمده به طرف مدینه حرکت فرمود.
2- انقراض بنی امیه
دراین روزبا سفاح اولین خلیفه عباسی بیعت شد، وبا انقراض دولت بنی مروان، دولت بنی امیه به کلی منقرض شد.البته مروان در27 ذی الحجه کشته شد، ولی دراین روز با تاسیس دولت بنی عباس رسما نام بنی امیه ازصفحه خلافت برچیده شد.(2)
3- مرگ معتصم عباسی
درپنج شنبه 12 ربیع الاول سال 227 هجری دوساعت از شب گذشته، معتصم عباسی درسامرا به هلاکت رسید. ازبزرگترین جرائم او به شهادت رساندن امام جواد(ع) است.
4- مرگ احمد بن حنبل
دراین روز درسال 241هجری احمد هنبل رئیس فرقه حنبلی ها دربغداد ازدنیا رفت، ودرهمان شهردفن شد. جد او ذوالئدیه رئیس خوارج نهروان است، که به دست امیرالمومنین(علیه السلام) به درک فرستاده شد.(3)
پی نوشت:
1- کافی ج 8 ص 339. بحارالانوار: ج19 ص 104، 125. ج 17ص 168
2- تاریخ طبری: ج 6 ص 78. بحار الانوار:ج 95 ص357.
3- وقایع الشهور: ص 72. مراقد المعارف: ج1 ص 120.
• اشغال تبریز توسط نیروهای آلمان و امپراتوری عثمانی در جریان جنگ جهانی اول (۱۲۹۳ ش)
• تشکیل شورای سلطنت توسط “محمدرضا پهلوی” در آخرین روزهای حیات رژیم پهلوی (۱۳۵۷ش)
پس از کشتار خونین ۱۳ آبان ۵۷ تهران، محمدرضا پهلوی رسماً شنیدن صدای انقلاب ملت ایران را اعتراف کرد. در این حال بود که در حقیقت شمارش معکوس سقوط رژیم پهلوی آغاز شد. شاه ایران که توان مقاومت در مقابل امواج خروشان انقلاب اسلامی را نداشت، تنی چند از مهرههای سیاسی مورد اعتماد خود را مأمور تشکیل شورای سلطنت کرد تا به تصوّر خود، امواج اعتراضهای مردمی را فرو بنشاند. این شورا قرار بود مقدمات انتقال قدرت را از شاه به فرزندش فراهم کند و بدین ترتیب، ملت مسلمان و مبارز ایران را به ادامه حیات رژیم ستمشاهی، متقاعد سازد. هر چند هدف اصلی محمدرضا از تشکیل این شورا، خروج از ایران و در نتیجه جان سالم به در بردن بود. اما مردم آگاه ایران، با تجمع در خیابانها، ضمن مخالفت با این اقدام، حمایت خود را از حضرت امام خمینی اعلام کردند. حضرت امام در همین روز در پاریس اعلام نمودند که به زودی یک دولت جدید انقلابی تشکیل خواهند داد. پس از انتشار این خبر، سید جلالالدین تهرانی، برای دیدار با امام، راهی فرانسه شد. امام دو شرط برای پذیرفتن وی معین کردند: استعفای او از ریاست شورای سلطنت و اعلامِ غیرقانونی بودن این شورا از جانب او. سرانجام رییس شورای سلطنت در اول بهمن از سمت خود استعفا داد و شورای سلطنت بدون هیچ اقدامی در راستای اهداف شاه پس از فعالیتی یک هفتهای، عملاً منحل شد.
• وقوع درگیری شدید مردم با مأموران رژیم شاه (۱۳۵۷ ش)
در جریان برگزاری تظاهرات و راهپیمایی در چندین شهر ایران، درگیری شدیدی میان مأموران رژیم پهلوی و مردم درگرفت و عدهای از مردم مبارز، شهید یا مجروح شدند. همچنین در همین روز، دانشجویان و مردم تهران که در گردهمایی بزرگ خود در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند، مخالفت خود را با رژیم شاه اعلام کردند و مُصرّانه، خواستار بازگشت حضرت امام خمینی(ره) از پاریس به ایران شدند. این حرکت دانشجویان در حالی صورت گرفت که محدوده دانشگاه، توسط سربازان مسلح و نیروهای نظامی محاصره شده بود. پس از این تظاهرات گسترده، حضرت امام، در پیامی، ضمن فرا خواندن مردم به هوشیاری، ملت ایران را از وقوع توطئهها و شایعات تفرقه افکنانه از سوی ایادی رژیم، آگاه کردند.
• اولین حمله و بمباران شیمیایی عراق علیه ایران در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۵۹ ش)
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ش، رژیم بعث بارها با استفاده از سلاحهای میکربی، شیمیایی و کشتار جمعی، قوانین و مقررات بینالمللی را نقض نمود. ناکامی ارتشِ تا دندان مسلح عراق در تأمین اهداف سردمداران رژیم بعثی، فرماندهان این ارتش را بر آن داشت تا پس از مشورت با کارشناسان عالیرتبه دولتهای استکباری به خصوص کارشناسان شیمیایی شوروی سابق، استفاده از سلاحهای شیمیایی را نیز در کنار دیگر سلاحهای جنگی و مرگبار خویش مورد توجه قرار دهند. سابقه اولین حمله ثبت شده شیمیایی عراق به ۲۳ دی ماه ۱۳۵۹ ش باز میگردد که نیروهای ایرانی را در پنجاه کیلومتری غرب ایلام، با گلوله شیمیایی، مورد حمله قرار داد و شماری را مصدوم کرد. از آن پس، عراق به استفاده از این سلاح ادامه داد. با ادامه این روند، ایران طی نامههای متعدد رسمی به دبیر کل سازمان ملل، با اعلام کاربرد سلاحهای شیمیایی توسط عراق، تقاضای اعزام گروه کارشناسی برای بررسی موضوع نمود. هرچند دبیر کل این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد و گروه کارشناسی پس از سفر به ایران این حملات را تأیید کرده و عراق را محکوم نمودند، با این حال، اولاً شورای امنیت عکسالعمل مناسب و کافی در برابر این نقض مقررات بینالمللی نشان نداد و بدین وسیله، راه را بر تکرار این جنایت بازگذاشت. در ثانی، از کشورِ به کارگیرنده سلاحهای شیمیایی نامی نبرد و موضوع را با کل مسأله جنگ مرتبط ساخت. در نتیجه عدم اقدام فوری و جهانی سازمان ملل متحد، رژیم عراق از آن پس، بارها نیروهای ایرانی را مورد حمله شیمیایی قرار داد که به شهید و مجروح شدن دهها هزار نفر انجامید و با گذشت سالها از پایان جنگ، اثرات این سلاحهای کشنده، هنوز قربانی میگیرند.
• عملیات کوچک امیرالمؤمنین در منطقه ریجاب (۱۳۶۰ش)
• عملیات کوچک کربلای ۶ در سومار، توسط ارتش (۱۳۶۵ش)
عملیات کربلای ۶، در تاریخ ۲۲ دی ماه ۱۳۶۵، با رمز مبارک یا فاطمة الزّهرا(س) در غرب و شمال سومار و با اهداف آزادسازی ارتفاعات منطقه، پاسخ به شرارتهای دشمن در بمباران مناطق مسکونی، انهدام ماشین جنگی دشمن و متفرق کردن نیروهای عراق آغاز شد. رزمندگان اسلام با عبور از موانع گوناگون از جمله میدانهای وسیع مین، سیمهای خاردار و تلههای انفجاری، به دشمن بعثی یورش بردند و پس از شکستن خطوط و مواضع دشمن، بیش از شصت کیلومتر از خاک میهن اسلامی را آزاد کردند. در این عملیات علاوه بر آزادی ارتفاعات منطقه، تعداد یازده فروند هواپیما، دو فروند هلیکوپتر، بیست دستگاه تانک، تعداد زیادی خودرو و چندین انبار مهمات منهدم و علاوه بر انهدام پنج گردان و پنج تیپ دشمن، تعداد سه هزار نفر از مزدوران بعثی کشته و زخمی شده و تعدادی تانک و نفربر و انواع سلاحهای سبک و سنگین به غنیمت سربازان اسلام درآمد.
• شهادت شهید عبدالرضا عبداللهی (۱۳۶۵ش)
شهید عبدالرضا عبداللهی در تیرماه سال ۱۳۴۳ش در شهرستان الیگودرز از استان لرستان چشم به جهان هستی گشود. پدرش احمد، برای تربیت اسلامی او تلاش فراوانی را از خود نشان داد. عبدالرضا در سایه زحمات بیدریغ پدر به مدرسه رفت و تحصیلات خود را از دبستان سروان عبداللهی آغاز نمود. وی بعد از گذراندن مقطع تحصیلی راهنمایی، وارد دبیرستان شد و از بدو ورود در راستای مبارزات حقطلبانه امت اسلامی علیه حکومت منحوس ستمشاهی، فعالیتهای پیگیرانهای را آغاز نمود. پس از پایان تحصیلات متوسطه در دانشگاه امام صادق (ع) در رشته علوم سیاسی پذیرفته شد و همزمان با تحصیل در این دانشگاه، در سال ۱۳۶۲ش در حوزه علمیه قم نیز مشغول به تحصیل گردید. شوق حمایت از مرزهای ایران اسلامی او را چندینبار به مناطق جنگی جنوب کشور کشاند و ضمن تحصیل علم، نبرد با دشمن بعثی را هم با شور و جدیت تجربه کرد. سرانجام، سحرگاه روز بیست و سوم دیماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی، گلولهای سربی بر پیکر این دلاورمرد بیست و دو ساله عرصههای جهاد علمی و دفاعی نشست و جویبار کوچک خون بر خاکهای داغ شلمچه جاری گشت. عبدالرضا زیر لب آهسته گفت: «واطیعو الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم»… آری! شهید عبدالرضا عبداللهی حتی در آخرین لحظات نیز از یاد حق و ناجیان امت رسول اکرم (ص) غافل نبود و از آنان استمداد میجست.
• مذاکرات نفت در تهران متوقف شد و هیجان شدیدی در جهان بوجود آورد و در نتیجه سهام شرکت های نفتی لندن سقوط کرد(۱۳۴۹ش)
• وزیر بازرگانی انگلیس در رأس یک هیئت اقتصادی وارد تهران شد(۱۳۵۵ش)
• یک قرارداد بزرگ اقتصادی و صنعتی بین ایران و انگلیس به امضا رسید.(۱۳۵۵ش)
به موجب این قرارداد، دولت انگلستان در صنایع اتومبیل سازی، برقی کردن راه آهن و ایجاد ناوشکن نفتکش، مونتاژ تراکتور و موتور دیزل در ایران سرمایه گذاری خواهد کرد. در همین روز اعلام شد ایران در سال گذشته یک میلیارد دلار کالا از انگلستان وارد کشور کرد. و صادرات غیرنفتی ایران ۱۴ میلیون دلار بوده است.
• در ساعت ۲۰، مراسمی در شیراز با سخنرانی آقای مجدالدین محلاتی در مسجد ولی عصر برپا شد. در پایان ضمن برپایی تظاهرات، ۱۹ نفر توسط مأمورین دستگیر شدند.(۱۳۵۶ش)
• در ساعت ۲۱/۳۰ عده ای حدود ۲۰ نفر ضمن خروج از حسینیه اعظم اهواز، تظاهراتی بر پا کردند و تعدادی از شیشه های سینما آریانای این شهر را شکستند و حدود سه نفر توسط مأموران دستگیر شدند.(۱۳۵۶ش)
• درگذشت “میرمحمد رضوی قمی” از علمای بزرگ قزوین (۹۷۶ ق)
• تولد عالم بزرگ شیعه شیخ “آقا بزرگ تهرانی” مؤلف و محقق شهیر(۱۲۹۳ ق)
شیخ محمدحسن رازی مشهور به شیخ آقابزرگ تهرانی، فقیهی محقق، مدقّق، اصولی، رجالی و جامع علوم متنوع و از شاگردان آخوند خراسانی، شیخ الشریعهی اصفهانی، سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی است. علامه تهرانی، اهمیت بسیاری به روایت و نقل حدیث میداد و در کسب اجازه برای نقل احادیث میکوشید. علما و فُقهای بسیاری برای او اجازهنامهی روایى نوشته یا از او اجازه گرفتهاند، تا آنجا که پس از محدّث نوری از او به عنوان سرشناسترین شیخِ روایت یاد میشود. آیت اللَّه تهرانی از محدثان بزرگی همچون محدّث نوری، شیخ علی خاقانی، سید ابوتراب خوانساری، شیخ محمد طه نجف، آخوند خراسانی، شیخ الشریعهی اصفهانی، حاج شیخ عباس قمی و… اجازهی نقل حدیث گرفت. همچنین علمای بزرگی از شیخ آقابزرگ تهرانی اجازهی نقل روایت گرفتهاند که حضرات آیات عظام: سیدحسین بروجردی، علامه امینی، سیدعبدالحسین شرف الدین، سید عبدالهادی شیرازی، سیدمحمد هادی میلانی، شیخ مرتضی حائری یزدی، محمدرضا حکیمی، علامه طباطبایى، سیدشهاب الدین مرعشی نجفی و دهها عالم فاضلِ دیگر از آن جملهاند. آثار قلمی و کتابهای شیخ آقابزرگ تهرانی را تا هشتاد جلد میتوان شمرد که الذّریعَة الی تَصانیفِ الشّیعهَ در ۲۹ جلد در بیان آثار قلمی و هنری عالمان شیعه و نیز طَبَقاتُ اعلامُ الشّیعه در ۲۰ جلد حاوی زندگی دانشمندان شیعه، مهمترین آثار این رجالی و محدث بزرگ میباشند. شیخ آقابزرگ تهرانی در سیزدهم ذیحجهی سال ۱۳۸۹ ق برابر با ۱۲ اسفند ۱۳۴۸ ش در نجف وفات یافت و در آن شهر به خاک سپرده شد.
• رحلت آیتاللَّه “سیدحسن صدر” عالم برجسته ی مسلمان (۱۳۵۴ ق)
آیت اللَّه سیدحسن فرزند سید هادی، معروف به صدر که نَسَب شریفش با سی واسطه به حضرت امام موسی کاظم(ع) میرسد، از شخصیتهای برجسته و علمای شیعه میباشد. وی پس از تکمیل دروس مقدمات و سطح، در ۱۸ سالگی به نجف اشرف مشرف شد و در آن جا از محضر اساتیدی چون میرزای شیرازی بهرههای وافر یافت …
• وفات آیت اللَّه شیخ “مهدی مدرس یزدی” فقیه وارسته (۱۴۱۳ ق)
علامه مهدی مدرس یزدی درسال ۱۳۳۰ قمری در یزد و در یک خانوادهی روحانی متولد شد و در حوزهی علمیهی قم و نجف اشرف به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. ایشان از مراجع عظام وقت همچون: سیدابوالحسن اصفهانی، سیدضیاءالدین عراقی، حاج آقاحسین بروجردی و… گواهی اجتهاد دریافت کرد. علامه مدرس یزدی پس …
روز هفتم ماه صفر در تقویم های رسمی کشور به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم(ع) پیشوای هفتم شیعیان نامگذاری شده است.
اما هفتم ماه صفر در میان کلیه شیعیان جهان به خصوص در شهر قم به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) است و علمای شیعه بیش از 5 قرن است که به این موضوع ملتزم بوده اند.
سابقه این موضوع در شهر قم از زمان حضرت آیت الله حائری شیرازی است و هنوز هم علما و مراجع بر اساس همان سنت، روز هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) می دانند.
در کلیه دفاتر مراجع در قم از جمله دفتر آیت الله مکارم، دفتر آیت الله وحید خراسانی و دفتر آیت الله نوری همدانی، مجلس عزاداری برپا می شود و جلسات درس آیات عظام وحید خراسانی و نوری همدانی در این روز تعطیل است.
در این میان نکته قابل تامل این است که طبق نظر برخی بزرگان و صاحب نظران مسایلی تاریخ اسلام، در هیچ یک از تقویم های رسمی کشور تا پیش از وفات آیت الله بروجردی و مخالفت علما با حکومت پهلوی، سوم و هفتم صفر به عنوان روز ولادت امام محمد باقر و امام موسی کاظم (ع) ثبت نشده است.
آنچه در میان عامه مردم در رابطه با سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) مشهور و معروف است روز 28 صفر است. اما بزرگان و علما روز 7 صفر را به عنوان روز شهادت این امام همام، روز عزا و تعزیه می دانند.
7 صفر از سال ها پیش در میان بزرگان و علمای حوزه به عنوان روز شهادت قوی تر بوده است و جنبه عزا و سوگواری در آن بیشتر است تا جنبه شادی و گرامیداشت ولادت امام موسی کاظم(ع) و این سیره همچنان تا امروز ادامه دارد. حتی در 7 صفر در شهر قم هیئت های عزاداری در خیابان های شهر به حرکت در می آیند.
منابعي که 28 صفر را روز شهادت امام حسن مجتبي(ع) مي دانند :
-1شيخ مفيد در الارشاد، ص 356
2-مرحوم شيخ كلينی در «كافی «
-3شيخ تبريزی در «اعلامالوری «
و…
منابعي که هفتم صفر را روز ميلاد امام موسي کاظم(ع) مي دانند:
علامه شوشتری صاحب «قاموسالرجال» گفته است كه «لم يعين احد شهره»؛ يعنی هيچكس ماه تولد امام كاظم(ع) را تعيين نكرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاريخی فقط سال تولد ذكر شده است؛ ولی شيخ تبريزی در كتاب«إعلامالوری» و «تاجالوليد» و همچنين مرحوم «ابن شهرآشوب» در كتاب«مناقب آل ابیطالب» و نيز علامه مجلسي در بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 48ص 1،روز تولد امام كاظم(ع) را 7 صفر اعلام كردهاند و هيچ نقل ديگری در اين زمينه نيست، اما قبل از قرن 5 و 6 هجری؛ يعنی مرحوم «شيخ كلينی» در »كافی» يا مرحوم «شيخ مفيد» در«الارشاد» هيچ روز و ماهی را برای تولد امام كاظم(ع) اعلام نكردهاند، لذا كلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط میشود، بالاخره تعيين تولد امام كاظم(ع) مربوط به متأخرين است
نظر آیتالله صافی درباره عزاداری هفتم صفر
حضرت آیتالله صافی گلپایگانی در پاسخ به استفتائی، نظر خود را درباره عزاداری روز هفتم صفر اعلام کردند.
متن استفتاء و پاسخ این مرجع تقلید بدین شرح است:
بسمه تعالی
محضر مبارک مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی
سلام علیکم؛
احتراماً با توجه به تقارن میلاد مبارک حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و نیز ماه محرم و صفر، بفرمایید وظیفه و تکلیف شیعیان در برپایی مراسم این روز چیست؟
با احترام/جمعی از مؤمنین
بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام و رحمةالله
برپایی مجلس میلاد ائمه علیهم صلوات الله اجمعین، بسیار خوب و مناسب است، امّا چون هفتم صفر بنابر بعض اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام مىباشد، و از طرفی تمام ماه محرّم و صفر، ایام حزن آل الله و کاروان داغدار و مصیبتزده حضرت سیدالشهداء علیه السلام است، سزاوار است مؤمنین در این دو ماه، مجالس روضه و عزا بر پا نمایند و از برپایی مجالس جشن و سرور اجتناب کنند. خداوند همگان را در اظهار ارادت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام موفق بدارد.
سوال: مشاهده میشود در ایام محرم و صفر بعضی جشنها مثل هفتم صفر بعنوان میلاد امام هفتم، اما بر پايه برخي روايات هفتم صفر روز شهادت امام مجتبي نيز هست نظر حضرتعالی چیست؟
پاسخ:
-نظرآیت الله میرزا جواد تبریزی
ماههای محرم و صفر ماه های حزن بر سیدالشهدا و خاندان اهل بیت(ع) میباشد و باید به مراسم عزاداری و روضه خوانی بگذرد . والله العالم
-متن جوابیه آیت الله بهجت
بسمه تعالی
مناسب است در جمع بین دو قول(مشهور) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر امام مجتبی (ع) و تولد امام موسی کاظم علیه السلام ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار به اینکه مصائب امام دوم(ع) و مناقب امام هفتم(ع) را متذکر و یاداور باشند و همین احتیاط حاصل میشود . والسلام
اول صفر 1430 ه ق
-متن جوابیه آیت الله وحید خراسانی
بسم الله الرحیمن الرحیم
به آنچه فقیه محقق، مؤسس حوزه علمیه فرموده اند باید عمل شود .
29 محرم الحرام 1430 / مهر معظم له
)طبق اخبار موثق حوزه علمیه نجف هفتم ماه صفر را به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)] تعطیل می نماید و مراسم سوگواری برگزار می کنند از شاگردان مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه و ایت الله بروجردی نیز نقل میشود؛ نظر این دو بزرگوار در خصوص سالروز شهادت امام حسن مجتبی روز هفتم ماه صفر بوده است و با تعطیلی دروس این روز را به عزاداری میپرداختند(.
-متن جوابیه آیت الله مکارم شیرازی
البته مشهور است طبق انچه مرحوم کلینی در کافی آورده است که شهادت آن حضرت در آخر ماه صفر است ولی با توجه به روایت دیگری که مربوط به هفتم ماه صفر است سزاوار است نسبت به آن روز نیز احترام رعایت شود .
همیشه موفق باشید 2/11/1388
-متن جوابیه آیت الله شبیری زنجانی
بسمه تعالی
عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط(ع) و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است که باید محفوظ بماند و با ذکر مناقب امام هفتم (ع) منافات ندارد.
اول صفر 1430
-متن جوابیه آیت الله فاضل لنکرانی
بسمه تعالی و له الحمد
در این که باید یکروز اختصاص به حضرت امام مجتبی(ع) داشته باشد تردیدی نیست و با توجه به اینکه 28 صفر روز رحلت خاتم الانبیا (ص) هم هست و بدین لحاظ شهادت سبط اکبر علیه السلام تحت الشعاع قرار میگیرد لذا خوب است که روز هفتم صفر را به این عنوان اختصاص دهند که مشهور هم همین است.
مسئله آب در كربلا
درآمد
در واقعه كربلا، آب و تشنگى از برجستگى ويژه اى برخوردار است، چنان كه تا حدّى ديگر وقايع، تحت تأثير آن قرار گرفته اند و بخش قابل توجهى از گفتوگوى بين دو سپاه بر سر آب بوده; به طورى كه مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و سنگدلى دشمن از همين امر معلوم مى گردد. اهميت آب در كربلا چنان بود كه حتى نزاع بر سر آن، چند روزى قبل از عاشورا آغاز شد و تا پايان جنگ در روز عاشورا ادامه داشت و حتى اگر صحيح تر بگوييم مسئله آب و تشنگى با مأموريت مسلم آغاز شد. چنان كه بنابر روايتى، او در مسير خود از مدينه به كوفه به رغم اينكه دو راهنما داشت; ولى راه خود را گم كرد و دو راهنماى او نيز از شدّت تشنگى جان دادند.1 مسلم نيز بعد از آنكه در كوفه مجروح و دستگير شد، به رغم اينكه در آستانه قصرِ دار الحكومه قدح آبى به او دادند; ولى به سبب شدّت خون ريزىِ دهان، نتوانست آن را بياشامد و سر انجام با لب تشنه شهيد شد.2 شهداى كربلا هم به ويژه آنهايى كه متأخرتر
شهيد شدند با لب تشنه به جوار حق آرميدند. از اين رو است كه اين بخش واقعه كربلا دل هر خواننده و شنونده را مى سوزاند.
با يك نگاه اجمالى به نوحه ها و مرثيه هايى كه پيرامون واقعه كربلا سروده شده، مى توان دريافت كه بخش قابل توجهى از آنها درباره آب و تشنگى است. بنابر اين ما در اين مقاله مختصر مى كوشيم ـ با استفاده از منابع ـ مسئله آب و تشنگى حسين(عليه السلام) و يارانش را مورد بررسى قرار دهيم. قبل از ورود به متنِ مقاله، توجه به اين نكته ضرورى است كه ما با استناد به منابع، مى توانيم ممانعت از رسيدن آب به خيمه هاى امام حسين(عليه السلام) را و نه تشنگى مفرط ايشان و يارانش را نفى كنيم و اين حكايت از هنر نظامى امام حسين(عليه السلام) در جهت آرامشِ خاطر ياران و خانواده اش و نيز ارتقا روحيه آنها در برابر دشمن دارد.
آب به عنوان حربه نظامى
آن چه موجب شگفتى است، اين است كه بشر در طى قرن ها، آب را كه گوهر گرانبهاى الهى، مايه حيات و پيام آور شادى، نشاط و صلح و صفاست همواره در جهت نابودى انسان ها و ويرانى بلاد به كار گرفته است و بدين وسيله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به ديار نيستى فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ويرانى مهلِك مبدل نموده است. بنابراين شكى نيست كه دشمنان اسلام و مسلمين نيز هم چون ديگر دشمنان بشريت از آن به عنوان حربه نظامى استفاده كرده اند.
انقلابيونى كه در سال 35 هجرى عثمان را در خانه اش محاصره كردند، مانع از رسيدن آب به وى شدند تا اينكه على(عليه السلام)با تلاش فراوانى آب مورد نياز وى را به وسيله حسنين(عليهما السلام)براى او فرستاد.3 معاويه كه احيا كننده خوى و خصلت و كينه هاى دوران جاهليت بود، كوشيد كه در جنگ صفين از آب به عنوان حربه جنگى استفاده كند، از اين رو نخست بين سپاهيان اميرالمؤمنان(عليه السلام) و منابع آب مانع ايجاد كرد، ولى على(عليه السلام) كه سمبل اسلام بود به محض اينكه بر منابع آب دست يافت، سپاهيان معاويه را از آب منع نكرد.4
امام حسين(عليه السلام) نيز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامى استفاده نكرد; بلكه از آن در جهت ارائه چهره واقعى اسلام و پيوند بين مسلمين بهره گرفت. او هنگامى كه در منزل شراف با سپاهيان كوفه به فرماندهى حُر بن يزيد رياحى رو به رو شد; در حالى كه آنها از فرط تشنگى به ستوه آمده بودند، امام(عليه السلام) به يارانش دستور داد از آبى كه همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا كه سپاهيان و چهار پايان آنان سيراب شدند. و بنابر روايتى، امام حسين(عليه السلام) خود در نوشاندن آب به آنها كمك مى كرد;5 ولى دشمنان آن حضرت كه اهداف جاهليت را تعقيب مى كردند در بَدوِ اَمر براى اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند. چنان كه عبيدالله بن زياد طى نامه اى از حُر مى خواهد كه امام حسين(عليه السلام)را در سرزمينى بدون پناهگاه و آب و آبادى فرود آورد.6 و همين كه امام حسين(عليه السلام) در سرزمين كربلا فرود آمد و مستقر گرديد; عمر بن سعد از سوى عبيدالله بن زياد مأموريت يافت كه بين امام حسين(عليه السلام)و آب حايل گردد. ابو حنيفه دينورى در اين باره مى نويسد: «ابن زياد به عمر بن سعد نوشت كه از حسين(عليه السلام) و ياران او آب را باز گيرد و نبايد يك جرعه آب بنوشد، هم چنان كه اين كار را نسبت به عثمان بن عفان پرهيزكار انجام دادند».7 عمر بن سعد مأموريت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبيدى به همراه پانصد سوار واگذار كرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم يعنى پايان جنگ با جدّيت تمام از شريعه فرات حفاظت مى نمودند كه مبادا امام حسين(عليه السلام)و يارانش از آن، آب بَردارند.8 آنها نه تنها بين امام حسين(عليه السلام) و آب حايل شدند; بلكه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصين ازدى كه از قبيله بجيله بود ندا داد: «اى حسين آيا اين آب را مى بينى كه مانند قلب آسمان صاف است تو يك قطره از آن را نخواهى چشيد تا آنكه از تشنگى بميرى».9 شمر نيز از جمله كسانى بود كه در رابطه با آب به امام حسين(عليه السلام) زخم زبان مى زد.10
عمر بن سعد هم افزون بر آن كه عمرو بن حجاج زبيدى را نگهبان آب كرد، شخصى را نيز مأمور نمود كه ندا دهد: «اى پسر فاطمه(عليها السلام) و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تو از اين آب يك قطره نچشى تا آن وقت كه طعم مرگ را بچشى يا به حكم عبيدالله گردن نهى».11
از جمع بندى مطالب بالا مى توان اهداف دشمن را از بستن آب به روى امام حسين(عليه السلام) در موارد زير بيان نمود:
نخست اينكه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامى استفاده مى كردند، بدان معنا كه با شدّت تشنگى كه بر امام حسين(عليه السلام)و يارانش تحميل كردند، مى خواستند توان نظامى آنها را پايين آورده و در جبهه نظامى به شكست بكشانند.
دوم آنكه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوى امام حسين(عليه السلام) كه در برابر سختى و كمبودها زودتر تحت تأثير قرار مى گرفتند، دشمن مى خواست از اين طريق با بر پا كردن جنگِ روانى امام(عليه السلام) و يارانش را به تسليم وادار نمايد.
سوم اينكه: بنى اميه كه به عنوان خون خواهان عثمان به پيروزى غير قابل تصورى دست يافته بودند به لطايف الحيل كوشيدند آن واقعه فتنه انگيز را دوباره احيا كنند و از طريق برانگيختن احساس ها بار ديگر از آن استفاده لازم را ببرند. از اين رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسيدن آب به آن سخن به ميان آوردند، گويا امام حسين(عليه السلام) و يارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراين تشنگى عثمان را بهانه اى براى جلوگيرى از استفاده امام حسين(عليه السلام) و يارانش از آب كردند.
تلاش هاى امام حسين(عليه السلام) براى تأمين آب
منعِ آب از امام حسين(عليه السلام) حقيقتى است كه نه تنها مورخان از آن ياد كرده اند; بلكه امام زمان(عج) نيز در زيارت ناحيه مقدسه به آن اشاره نموده، مى فرمايد: «فمنعوك الماء ووُرودَهُ» «پس آب و ورود بر آن را از تو منع كردند» آن چه مسلّم است سپاهيان كوفه از روز هفتم محرم به طور جدّى مانع از دستيابى امام حسين(عليه السلام) به آب شدند. بنابراين، آن چه مربوط به تشنگى امام(عليه السلام) و يارانش به ويژه فرزندان و زنان مى شود مربوط به سه روزِ پايانى، يعنى از هفتم تا دهم محرم است و در اين فاصله امام حسين(عليه السلام)به طرق گوناگون آب مورد نياز اردوى خويش را تأمين مى كرده است. بنابر روايت ابن اعثم كوفى و ابن شهرآشوب، امام حسين(عليه السلام) در جلوىِ خيمه چاهى حفر كرد كه آب گوارايى داشت.12 ابن اعثم كوفى در اين باره اظهار مى دارد كه: «چون عطش بر ايشان غالب گشت امير المؤمنين حسين(عليه السلام) تَبرى برگرفت و از آن جانب كه خيمه زنان بود از سوى قبله نوزده گام برفت، پس زمين را بكَند. چشمه آب ظاهر شد، آبى به غايت گوارا و شيرين، اصحاب را فرمود تا آب بخورند و مشك ها پر آب كردند و بازگشتند. بعد از آن آب فرو خورد و غايب شد و ديگر آن چشمه را نديدند».13
حفر چاه با آبى گوارا به دست مبارك امام حسين(عليه السلام) ـ با توجه به مقام امامت آن حضرت ـ امرى طبيعى بود; زيرا بنابر روايتى، مردم آن عصر بين آن حضرت و گوارايى و بركت آب، ارتباطى معنادار قايل بودند. بنابر روايت ابن عساكر، امام حسين(عليه السلام) هنگامى كه از مدينه به مكه مى رفتند با عبدالله بن مطيع برخورد كردند كه در حال حفر چاهى بود. ابن مطيع به امام حسين(عليه السلام) عرض كرد: «اين چآه را من به آب رساندم و امروز ابتداى آب است كه با دَلو براى ما خارج مى شود، پس اى كاش براى ما در آن از خدا بركت مى خواستى». امام حسين(عليه السلام)فرمودند: از آب آن بياور; وى نيز چنين كرد و آن حضرت آشاميد و مضمضه نمود. سپس آب را به چاه برگرداند. پس آن چاه گوارا و زياد شد.14
اين امر درباره ساير ائمه(عليهم السلام) نيز صادق است; چنان كه شيخ صدوق و ابن شهرآشوب از ابوالصلت روايت كرده اند كه «وقتى امام رضا(عليه السلام) به نزد مأمون مى رفت چون به ده سرخ رسيد، گفتند: يابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمى گزاريد؟ پس فرود آمد و آب طلبيد; گفتند كه آب همراه نداريم. پس به دست مبارك خود زمين را كاويد آن قدر آب جوشيد كه آن حضرت و هر كه با آن حضرت بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقى است.»15
نتيجه، اينكه امام حسين(عليه السلام)وقتى كه مشاهده كردند كه دشمن بين او و آب حايل شده، آب مورد نياز اردوى خود را از طريق حفر چاه تأمين نمودند و اين از گزارشى كه براى عبيدالله بن زياد فرستاده اند به خوبى معلوم مى شود. او طى نامه اى به عمر سعد مى نويسد: «اما بعد به من چنان رسانيده اند كه حسين(عليه السلام) و ياران او چاه ها فرو برده اند و آب برمى دارند، لهذا ايشان را هيچ فرو ماندگى نيست. چون بر مضمون نامه وقوف يابى بايد كه حسين بن على(عليه السلام) و ياران او را از كندن چاه منع كنى و نگذارى كه پيرامون آب گردند».16
ما مدركى دال بر اِقدام عمر بن سعد مبنى بر پُر كردن چاهِ حفر شده از جانب امام حسين(عليه السلام)نداريم; اما از طرفى شاهد آن هستيم كه امام حسين(عليه السلام) 30 تن از سواران و 20 تن از پيادگان سپاه خود را به فرماندهى برادرش حضرت عباس(عليه السلام)جهت آوردن آب به سوى فرات فرستاده و آنها با درگيرى مختصر با محافظان آب موفق شدند 20 مَشك آب براى امام حسين(عليه السلام)و يارانش بياورند.17 بنابراين براى ما به درستى معلوم نيست كه سرنوشت چاه، چه شده است و به روايت ابن اعثم كوفى هم كه مى گويد آن چشمه ناپديد شد نمى توان چندان اعتماد كرد; زيرا كه كَندن چاه براى امام حسين(عليه السلام) و يارانش چندان كار مشكلى نبود; چون آنها در مدت كوتاهى خندق بزرگ و عميقى را در اطراف خيمه ها حفر كردند.18 و از طرفى هم بنابر روايتى، امام حسين(عليه السلام) و برخى از يارانش صبح روز عاشورا به نظافت و زايل كردن موهاى بدن خويش پرداختند.19 پس معلوم مى شود كه تا صبح عاشورا امام حسين(عليه السلام) و يارانش داراى آب كافى بوده اند; چرا كه اگر آب كافى نمى داشتند از آن براى نظافت استفاده نمى كردند تا خود، فرزندان و زنان را در تنگنا قرار دهند. ولى تأثيرهاى ناشى از بستن آب، رفته رفته بر اردوى امام حسين(عليه السلام) به ويژه زنان و كودكان سايه افكنده بود. از اين رو برخى از ياران امام حسين(عليه السلام)، زبان به اعتراض و سرزنش مردم كوفه گشودند كه ذكر نمونه اى از آنها مى تواند بيانگر شرايط سختى باشد كه امام(عليه السلام)و يارانش در آن بسر مى بردند. حُرّ و برير بن حضير همدانى در اين باره خطاب به سپاهيان كوفه مى گويند: «وى را با زنان و كودكان خُردسال و يارانش از آب روان فرات كه يهودى و مجوسى و نصرانى مى نوشند و خوك ها و سگان روستا در آن مى غلطند، ممنوع داشته ايد كه هم اكنون از تشنگى از پا درآمده اند.»20
همان گونه كه گفتيم از سرنوشت چاهِ آبِ حفر شده جلوى خيمه ها اطلاعى نداريم; ولى از يك سو تلاش امام حسين(عليه السلام) و يارانش به ويژه حضرت عباس(عليه السلام) براى كسب آب و از سوى ديگر تشنگى ياران و خانواده آن حضرت براى ما روشن مى سازد كه گرچه اندك ذخيره آبى در خيمه ها بوده، امّا از چاه آب، ديگر خبرى نبوده است و ناچاريم كه نظر ابن اعثم كوفى را بپذيريم و چون دليلى براى آن نداريم مجبوريم كه بگوييم شايد اين يك معجزه و يا امتحانى براى ياران و خاندان حسين(عليه السلام)بوده است.
آن چه مسلّم است، امام حسين(عليه السلام) و يارانش به سبب اشتغال به جنگ و فعاليت بسيار در روز عاشورا از يك سو، به آب زيادى نياز داشتند و از سوى ديگر نمى توانستند آب مورد نياز را تأمين كنند; از اين رو بود كه از نظر آب در تنگناى شديدى قرار گرفتند و به احتمال زياد ذخيره آب خود را براى فرزندان و زنان حفظ مى كردند. از اين رو بود كه اكثر ياران امام حسين(عليه السلام) به سبب رعايتِ حال زنان و كودكان تشنگى را تحمل كرده و سرانجام با تشنگى به شهادت رسيدند. بنابر نقلِ ابن شهرآشوب، على اكبر كه از شدّت مبارزه با دشمنان، تشنگى بر او عارض شده بود به سوى پدر آمد و طلب آب كرد; او گفت كه به دست جدّت آب مى نوشى.21
بنابر روايتِ ابن شهرآشوب حضرت عباس(عليه السلام) كه علمدار حسين(عليه السلام) بود و مقام سقّايى داشت جَهت آوردن آب به سوى فُرات رفت، ولى دشمنان دست راست و چپ او را قطع كرده و سپس با عمود آهنى او را كشتند; امّا او از مشك و برداشتن آب از فرات ذِكرى نمى كند.22 از روايت ديگرِ او كه مى نويسد، امام حسين(عليه السلام) به فاصله بين شط فرات و عائله خود مى نگريست و مى گريست برمى آيد كه تشنگى به فرزندان او نيز عارض شده بود.23 ولى باز هم از روايت ابوحنيفه دينورى كه مى نويسد: «امام حسين(عليه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگى قدح آبى خواست و چون آن را به دهان نزديك ساخت، حصين بن نمير، تيرى بر آن حضرت زد كه به دهانش خورد و مانع از آشاميدن شد و امام قدح را رها فرمود».24 مى توان دريافت كه هنوز در خيمه ها آبى بوده كه قدحى از آن را به امام حسين(عليه السلام) داده اند، زيرا كه به طور قطع دشمن به امام آب نمى داد. و از روايت علامه مجلسى كه مى نويسد، وقتى حضرت عباس(عليه السلام)از برادرش امام حسين(عليه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وى درخواست كرد كه كمى آب براى كودكان بياورد و او نيز صداى العطش آنها را شنيد، برمى آيد كه در اين لحظات واپسين، آخرين ذخيره آب آنها تمام شده است و بر اساس همين روايت، حضرت عباس(عليه السلام) نيز موفق به آوردن آب نشد.25 بنابراين امام(عليه السلام)تا لحظات پايانى، لحظه اى از جنگ با محافظان آب غافل نشد. بنابر روايت شيخ مفيد امام حسين(عليه السلام) و حضرت عباس(عليه السلام) همزمان به سوى فرات به دشمنان و محافظين آب حمله كردند كه امام(عليه السلام) از ناحيه چانه زخمى شد و حضرت عباس(عليه السلام)به شهادت رسيد.26
از روايت ابو مخنف برمى آيد كه بار ديگر امام حسين(عليه السلام)موفق شد وارد شريعه فرات شود ولى همين كه آمد آب بياشامد، يكى از دشمنان فرياد زد كه به خيمه ها حمله كرده اند. بنابراين امام(عليه السلام) آب ننوشيد و بازگشت.27
همان گونه كه مشاهده نموديد، بخشى از نيرو و فكر امام(عليه السلام) و يارانش متوّجه تأمين آب گرديد و دشمن تا حدودى از ضربات سهمگين و نابود كننده آنان در امان ماند.
تذكر نكته اى در باب شهادت كودكِ شيرخوارِ امام حسين(عليه السلام) ضرورى است و آن اين است كه هيچ يك از منابع معتبر اشاره اى نكرده اند كه امام حسين(عليه السلام) فرزند خود را روى دست گرفت و در مقابل سپاه دشمن ايستاد و از آنها براى وى آب طلبيد. آن چه در منابع معتبر آمده است، اين است كه اين كودك در دامان پدر به هنگام وداع مورد اصابت تير قرار گرفت و به شهادت رسيد. ابو حنيفه دينورى در اين باره مى نويسد: «امام حسين(عليه السلام) در لحظات آخر كه تنها مى جنگيد كودك كوچك خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردى از بنى اسد او را هدف تيرى بلند قرار داد و در دامن پدر شهيد كرد».28 روايت مورخان ديگر نيز با تغييرهاى اندكى همانند روايت دينورى است.29
نتيجه گيرى
دشمن براى به تسليم در آوردن امام حسين(عليه السلام) و خانواده اش از حربه آب با نهايت شقاوت و سنگدلى استفاده كرد; ولى با تدبير امام(عليه السلام) و مقاومت اصحاب و صبر زنان و كودكان، هرگز نتوانست توفيقى حاصل كند و به رغم فشار تشنگى بر امام(عليه السلام)، ياران و خانواده اش، هرگز سر تسليم فرود نياوردند و قهرمانانه و تشنه لب با عزت نفس به شهادت رسيدند و از اين طريق نيز دشمن را سر در گُم و مستأصل نمودند.
پى نوشت ها:
1. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، بى تا، ج 2، ص 37 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، به اهتمام محمد باقر بهبودى، انتشارات مكتبة الاسلاميه، تهران، صَفر 1385، ج 44، ص 335.
2. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 61 و مسعودى، ابو الحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، مترجم ابو القاسم پاينده، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360، ج 2، ص 63.
3. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 6، ص 2247 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 3، سنه 35، ص 278 و مسعودى، ابوالحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 701 و مسكويه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامى، انتشارات سروش، تهران، 1369، ج 1، ص 414.
4. نصر بن مزاحم منقرى، پيكار صفين، مصحح عبد السلام محمد هارون، مترجم پرويز اتابكى انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1366، صص 222 ـ 219 و يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، صص 89 ـ 88 و دينورى ابو حنيفه، احمد بن داوود، اخبار الطوال، مترجم دكتر محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران، 1366، صص 210 ـ 208 و ابن طباطبا (ابن طقطقى)، محمد بن على، تاريخ فخرى، مترجم محمد وحيد گلپايگانى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 123 ـ 122.
5. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 2990 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 1، ص 79 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 149.
6. طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، صص 3001 ـ 3000 و ابن اثير، عزالدين على، همان، ج 5، ص 156 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، مصحح الشيخ محمد باقر مهدوى، دار التعارف بيروت، 1397 ق 1977 م، ج 2، جزء 3، ص 176 و ابن شهر آشوب، سروى مازندرانى، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، مصحح سيّدهاشم رسولى محلاتى، مؤسسه انتشارات علامه، بى تا، ج 4، ص 96 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، صص 85 ـ 84.
7. همان كتاب ص 301.
8. ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبايى، مجد، مترجم محمد بن احمد بن مستوفى هروى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، شركت افست، تهران 1372، ص 887 و ابو حنيفه دينورى، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص 301 و ابن اثير، عزالدين على، همان، ج 5، ص 185 و ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، همان، ج 4، ص 97 و طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، ص 3006 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 88.
9. ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 158 و طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3006 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 181 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، مصحح على اكبر غفارى، مترجم سيّدهاشم رسولى محلاتى، نشر صدوق، چاپ تابش، بى تا، ص 118 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 88.
10. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 118 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، صص 52 ـ 51.
11. ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 83.
12. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيدالدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
13. همان، ص 893 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 337.
14. ابن عساكر، ابى القاسم على بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعى الدمشقى، ترجمه ريحانه رسول الله الامام المفدى فى سبيل الله الحسين بن على بن ابى طالب7 من تاريخ مدينة دمشق، مصحح محمد باقر محمودى، مؤسسة المحمودى الطباعة والنشر، بيروت، لبنان، 1398 ق 1978 م، ص 155 و ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان، تاريخ الاسلام وفيات المشاهير والاعلام، به تحقيق عمر عبد السلام ترمزى، ناشر دارالعربى، بيروت، 1410 ق 1990 م، ج 5، ص 8.
15. قمى، شيخ عباس، منتهى الآمال، نشر مطبوعاتى حسينى، چاپ احمدى، 1368، ص 894.
16. ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
17. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، صص 3007، 3006 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 159 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد بن على، همان، ص 894 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 119، بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر انساب الاشراف، ج 2 جزء 3، ص 181 و دينورى، ابو حنيفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، صص 302، 301 و علامه مجلسى، محمد باقر، «همان كتاب»، ج 44، ص 338.
18. مجلسى، محمد باقر، «همان كتاب»، ج 45، ص 4.
19. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3021 و ابن اثير، عزالدين على كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 167.
20. طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، ص 3029 و ابن اثير، عزالدين على همان، ج 5، ص 173 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 189، ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 902 و مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 104.
21. ابن شهر آشوب، ابى جعفر، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 109 و ابن اعثم كوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 907 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 321.
22. «همان كتاب»، ج 4، ص 108.
23. همان، ج 4، ص 108.
24. همان، ج ، ص 304.
25. همان، ج 45، ص 41.
26. همان، ج 2، صص 114 ـ 113 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201 و علامه مجلسى، محمد باقر، همان، ج ، 45، ص 50.
27. ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 58 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 51.
28. همان، ص 304.
29. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، همان، ج 4، ص 109 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 908 و ابن اثير، عزالدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 186 و طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3055 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 112 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201; قمى، شيخ عباس، نفس المهموم نفثة المصدور، نگارش آيت الله كمره اى، انتشارات كتابخانه اسلاميه، بى تا، صص 162 ـ 161.
پیامبر خدا(ص) در بیست و پنجم ذیالقعده سال دهم هجرت از سوی خداوند متعال مأمور شد که در مناسک حج شرکت کند و انحرافاتی را که در این تکلیف باشکوه عبادی، سیاسی اجتماعی اسلام در طول تاریخ پیش آمده بود، به مردم گوشزد کند.
به دنبال این مأموریت الهی، رسول خدا(ص) در ماه ذی القعده سال دهم دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که رسول خدا عازم خانه خداست. بنابراین فراخوان عمومی هزاران نفر آمادگی خود را برای همراهی با پیامبر و حضور در مراسم حج اعلان کردند.
پیامبر در کدام محل احرام بستند و چگونه اعمال حج را انجام دادند؟
پیامبر ابودجانه را جانشین خود در مدینه قرار داد و در حالی که بیش از 60 شتر برای قربانی همراه داشت، به سوی مکه حرکت کرد. هنگامی که به ذوالحلیفه رسید، با پوشیدن دو پارچه ساده از مسجد شجره محرم شد و لبیکگویان از باب بنی شیبه وارد مسجدالحرام شد؛ در حالی که خدا را حمد و ثنا میگفت و به حضرت ابراهیم علیه السلام درود میفرستاد.
آنگاه در برابر حجرالاسود ایستاد و آن را استلام کرد و هفت بار دور خانه خدا طواف کرد. سپس پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند و پس از نماز، سعی میان صفا و مروه را انجام داد. بعد رو به زائران کرد و فرمود:« هر کس همراه خود قربانی نیاورده، از احرام خارج شود و تمام محرمات احرام پس از تقصیر (کوتاه کردن موی و یا گرفتن ناخن) بر او حلال میشود؛ ولی هر کس همراه خود قربانی آورده باید در احرام باقی بماند تا لحظهای که قربانی خود را در منی ذبح کند.»
علی علیه السلام نیز از یمن در حالی که تعدادی قربانی همراه داشت به همراه جمعی از نیروهای اسلام خود را به مکه رساند و پیامبر از دیدن ایشان بسیار خوشحال شد. پیامبر اکرم تا روز هشتم ذی الحجه درون خیمهای که در بیرون مکه افراشته شده بود، اقامت کرد و آنگاه در روز هشتم ذی الحجه به سوی عرفات حرکت کرد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منی ماند.
سپس بر شتر خود سوار شد و سواره به سمت عرفات حرکت کرد و در منطقهای به نام نمره در حالی که بر روی شتر سوار بود سخنان تاریخی خود را ایراد کرد. رسول خدا تا غروب روز نهم در عرفه ماند و قسمتی از شب دهم را در مزدلفه ماند و در فاصله طلوع فجر و آفتاب در مشعر به سر برد و روز عید قربان رهسپار سرزمین منی شد و مراسم رمی جمره و قربانی و تقصیر را به جا آورد و برای ادامه مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.
به این ترتیب پیامبر در این سفر که آخرین حج او بود و به «حجة الوداع» معروف شد، تمام اعمال مراسم حج را به مردم آموخت. به این آخرین حج پیامبر «حج بلاغ» و «حجة الاسلام» نیز گفته میشود.
کسی در شمار دانایان است که بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد ، از نایافته به رنج نباشد ، چون در طلب مرادی با سختی رویا رو شود سست نگردد و دل به ناامیدی نسپارد .
بزرگمهر
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی ( 10 اردیبهشت 1392 )
• خروج نيروهاي انگليس از خاك ايران پس از استقرار دولت كودتا (1300ش) پس از تثبيت دولت كودتايي سيدضياءالدين طباطبايي و آسوده خاطر شدن دولت انگلستان از تامين منافع خود در ايران و با استقرار نيروهاي ايراني در مناطق حساس، در دهم ارديبهشت 1300، قواي انگليسي متشكل از 2300 انگليسي و 9300 هندي، به منظور خروج از كشور، از قزوين به طرف همدان حركت كردند. انگيزه …
• تصويب قانون خلع يد از شركت نفت انگليس توسط مجلس شوراي ملي (1330ش) پس از ملي شدن صنعت نفت، دولت ايران تصميم گرفت كه دست انگليسيها را از شركت نفت ايران كوتاه كند بنابراين لايحهاي به مجلس برد كه طي آن، از انگلستان در امور نفت ايران، خلع يد و سلب اختيار ميشد. با تصويب اين قانون، كارمندان انگليسي از شركت نفت اخراج شدند و صنعت نفت به دست ايرانيها …
• درگذشت استاد “اسماعيل آشتياني” شاعر و نقاش ايراني (1349ش)
استاد اسماعيل آشتياني، نقاش شهير و شاعر متخلص به شعله در سال 1271 ش در تهران به دنيا آمد. وي پس از طي دوره ابتدايي در مدرسه عالي دارالفنون، نزد كمال الملك، نقاش و هنرمند شهير ايراني، هنر نقاشي را فرا گرفت. استاد آشتياني بزرگترين شاگرد كمال الملك بود چنان كه در سال 1311 ش كه كمال …
• قطع رابطه جمهوري اسلامي ايران با رژيم مصر (1358ش) محمد انور سادات رئيس جمهور مصر به خاطر خيانت به آرمان فلسطين و امّت اسلام و امضاي قرارداد ننگين صلح با رژيم اشغالگر قدس با فشار دولت استكباري ايالات متحده آمريكا، موسوم به پيمان كمپ ديويد، مورد انزواي كشورهاي اسلامي از جمله جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت و با دستور امام خميني(ره) در …
• اشغال مسلحانه سفارت ايران در لندن (1359ش) پنج روز پس از شكست حمله نظامي آمريكا به ايران براي آزادسازي گروگانهاي سفارت اين كشور از دست دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و وقوع حادثه طبس، پنج مرد مسلح، سفارت ايران در لندن را به اشغال خود درآورده و تمام بيست كارمند ايراني شاغل در سفارت را به گروگان گرفتند. اين عده كه خود را عرب …
• آغاز عمليات بزرگ بيتالمقدس (1361ش) بلافاصله بعد از پايان عمليات پيروزمندانه فتح المبين در فروردين 1361، كار آماده سازي نيروها با قدرت و سرعت خارقالعادهاي انجام گرفت و لشكرهاي سپاه و ارتش به مناطق عملياتي اعزام شدند. با اعزامهاي گسترده، مناطق عملياتي مملو از نيرو گرديد و دست فرماندهان اسلام براي انجام بزرگترين عمليات …
• روز ملی خلیج فارس نام تاریخی این خلیج، در زبانهای گوناگون، ترجمه عبارت خلیجفارس یا دریای پارس بوده است . خلیجفارس پس از خلیج مکزیک و خلیج هودسن، سومین خلیج بزرگ جهان بهشمار میآید. به سبب وجود منابع سرشار نفت و گاز در خلیجفارس و سواحل آن، این آبراهه در سطح بینالمللی، منطقهای مهم و راهبردی …
• بانک ملی ایران چک های مسافرتی منتشر کرد.(1349ش) • رویداد بین ایران و یوگسلاوی لغو گردید(1349ش) • آلمان 51 میلیون تومان به ایران اعتبار خرید کالا داد(1349ش) • لایحه جدید نظام وظیفه تصویب شد(1349ش) • سناتور امان الله جهانبانی در سن 83 سالگی درگذشت وی 53 سال در درجات امیری انجام وظیفه کرد.(1353ش)
• سفیر ژاپن اعلام کرد: در آینده طبق قراردادی که بسته شده است کشور ژاپن گاز بیشتری از ایران خریداری می کند(1357ش) و علاوه بر گاز در زمینه های هسته ای و خورشیدی همکاری خواهد داشت. سفیر ژاپن افزود بزرگترین کار ایران و ژاپن مجتمع دو میلیارد دلاری پتروشیمی است که در بندر امام خمینی (شاهپور) ساخته می شود رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( 19 جمادی الثانی 1434 )
• مرگ “فتحعلي شاه” دومين شاه قاجار(1250 ق) فتحعلي شاه قاجار كه مدتي در اواخر عمر خود به بيماري دچار شده بود در 19 جمادي الثاني 1250 ق پس از حدود 38 سال سلطنت در 68 سالگي در اصفهان درگذشت. جسد او را به قم برده و در آستانهي حضرت معصومه به خاك سپردند. فتحعلي شاه در دوران پادشاهي طولاني خود، همواره سرگرم كشمكش باقواي داخلي و …
• رحلت “شيخ عبداللَّه مازندراني” از مبارزان مشروطه(1330 ق) آيت اللَّه حاج شيخ عبداللَّه بن محمدنصير گيلاني مازندراني نجفي، عالم امامي و از مراجع تقليد بود. وي در طالش متولد شد و در نجف وفات يافت. در محضر درس ميرزا حسين خليلي و در نجف در محضر شيخ مرتضي انصاري، سيدحسيني كوه كمري و ميرزا حبيباللَّه رشتي كسب علم نمود. شيخ عبداللَّه مازندراني …
• وفات عالم بزرگ آيتاللَّه “سيدحسن موسوي بجنوردي”(1395 ق) آيتاللَّه حاج ميرزا حسنبن سيدآقا بزرگ موسوي بجنوردي متولد 1316 ق، فقيهي بزرگ و از مراجع و اساتيد و مدرسين حوزهي علميهي نجف بود. القَواعِدُ الفِقهيّه، ذخيرةُالمَعاد، حاشيه بر وسيلةُ النجاة و رساله در اجتماع امر و نهي، از آثار اين فقيه بزرگوار ميباشند. رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی ( 30 آوریل 2013 )
حالات بزرگان در لحظات آخر عمر
بدون شک لحظات احتضار، یکی از گذرگاههایی است که همه انسانها آن را تجربه خواهند نمود. لحظهای که انسان دار فانی را رها نموده و از همه مظاهر مادی جدا میشود. بزرگان حوزه بر یاد این لحظه با توجه به تأثیر آن مداومت میورزیدند؛ آمده است که مرحوم آیت الله خوانساری(ره) هر چند مدت یکبار کتاب منازل الآخرة شیخ عباس قمی(ره) را مطالعه مینمودند. و نیز نقل شده است که آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی(ره) گاهی زیارت جامعه کبیره میخواندند و هدیه میکردند به حضرت عزرائیل(ع) تا هنگام مرگ بر ایشان آسان بگیرد. اگرچه این نگرانی همیشه در ذهن شریفشان بوده و اعمال خود را اندک میشمردهاند اما با مطالعه لحظات آخر عمر بزرگان، رضایت خاطر و آرامش روانی آنها در حالت احتضارمشهود بوده و نشان از پذیرش آنها توسط حق تعالی است.
آیت الله سید علی قاضی(ره)
آیت الله کشمیری می فرمودند: هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود: « این دارد می رود. » و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود.
باز آیت الله کشمیری فرمودند: « بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رۆیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »
سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند: « ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست. ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدر در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »